ابوالقاسم بابربابُر، ابوالقاسم میرزا (۸۲۵ -۸۶۱ق/۱۴۲۲-۱۴۵۷م)، فرزند بایسنقر میرزا و نواده شاهرخ تیموری میباشد. وی از ۸۵۱ق تا هنگام مرگ، در مازندران، خراسان واندک زمانی در فارس و عراق عجم فرمان راند. [۱]
حافظ ابرو، زبدة التواریخ، ج۲، ص۸۱۲، به کوشش کمال حاج سیدجوادی، تهران، ۱۳۷۲ش.
[۲]
اسفزاری، محمد، روضات الجنات، ج۲، ص۱۸۹، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، ۱۳۳۸-۱۳۳۹ش.
بابر که از دو برادر خود علاءالدوله و محمد کوچکتر بود، در زمان شاهرخ از عنایات شاهانه بهرهای نداشت و با مقرری اندک خود روزگار میگذرانید. [۳]
خواندمیر، غیاثالدین، حبیبالسیر، ج۴، ص۲۲_ ۲۳، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۶۲ش.
[۴]
دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء، ج۱، ص۴۰۵، به کوشش ادوارد براون، لیدن، ۱۳۱۸ق/۱۹۰۰م.
۱ - بابر پس از شاهرخدر ۸۵۱ق پس از آنکه شاهرخ در ری وفات یافت، [۵]
ابوبکر طهرانی، دیار بکریه، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، ۱۳۵۶ش.
[۶]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۳۳، تهران، ۱۳۳۹ش.
بابر که در اردوی شاهی بود، به سوی خراسان حرکت کرد، اما در بسطام با فرستادگان «امیرهندوکه» روبهرو شد که وی را به استراباد فراخواندند. [۷]
دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء، ج۱، ص۴۳۰، به کوشش ادوارد براون، لیدن، ۱۳۱۸ق/۱۹۰۰م.
[۸]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۳۴_ ۷۳۶، تهران، ۱۳۳۹ش.
امیر هندوکه اسباب فرمانروایی او را بر مازندران فراهم ساخت. [۹]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۳۶، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۱۰]
اسفزاری، محمد، روضات الجنات، ج۲، ص۱۲۵، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، ۱۳۳۸-۱۳۳۹ش.
[۱۱]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۲۶۵، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۴۹ش.
۲ - واگذاری فرماندهی به عبداللطیفپس از مرگ شاهرخ، گوهرشادآغا برای جلوگیری از گسیختگی امور، فرماندهی اردو را به عبداللطیف فرزند الغبیگ واگذار کرد و قاصدی به سوی علاءالدوله، نوه مورد عنایت خویش فرستاد که در آن هنگام در هرات جانشین نیای خود بود. همزمان، عبداللطیف نیز پیکی به سمرقند نزد پدر (الغبیگ) روانه کرد که وارث حقیقی حکومت به شمار میرفت. [۱۲]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۳۴_ ۷۳۶، تهران، ۱۳۳۹ش.
اندکی پس از این وقایع، عبداللطیف به گوهرشاد بدگمان شد و با بیحرمتی بسیار او را اسیر کرد. [۱۳]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۲۶۵، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۴۹ش.
[۱۴]
اسفزاری، محمد، روضات الجنات، ج۲، ص۱۲۳_ ۱۲۵، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، ۱۳۳۸-۱۳۳۹ش.
[۱۵]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۳۴، تهران، ۱۳۳۹ش.
علاءالدوله نیز سپاهی به سوی نیشابور گسیل داشت و سپاهیان وی عبداللطیف را گرفتار، و مهدعلیا را آزاد کردند، [۱۶]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۳۷_ ۷۳۸، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۱۷]
اسفزاری، محمد، روضات الجنات، ج۲، ص۱۲۵، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، ۱۳۳۸-۱۳۳۹ش.
اما در همین هنگام، سپاهیان الغبیگ به عزم تسخیر خراسان از جیحون گذشته بودند. الغبیگ با شنیدن خبر گرفتاری فرزند، با علاءالدوله از در آشتی درآمد؛ علاءالدوله در پذیرفتن صلح مردد بود که خبر حرکت سپاهیان بابر به سوی خراسان به وی رسید. او به ناچار عبداللطیف را آزاد کرد، با الغبیگ پیمان صلح بست و رهسپار مشهد شد. [۱۸]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۴۰_ ۷۴۱، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۱۹]
اسفزاری، محمد، روضات الجنات، ج۲، ص۱۲۹_ ۱۳۰، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، ۱۳۳۸-۱۳۳۹ش.
دو برادر از بیم الغبیگ که مدعی جانشینی شاهرخ بود، با یکدیگر صلح کردند و ولایت خبوشان (قوچان) را سر حد حکومت خود قرار دادند. [۲۰]
اسفزاری، محمد، روضات الجنات، ج۲، ص۱۲۴_ ۱۳۰، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، ۱۳۳۸-۱۳۳۹ش.
[۲۱]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۴۱، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۲۲]
عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج۲، ص۹۱۰، به کوشش محمد شفیع، لاهور، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م.
۳ - حکومت بابر بر مازندرانبابر کوشید تا حکومت خویش را بر مازندران استحکام بخشد. [۲۳]
عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج۲، ص۹۱۱_ ۹۲۱، به کوشش محمد شفیع، لاهور، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م.
چندی بعد، علاءالدوله به سختی از الغبیگ شکست خورد و به بابر پناه برد. [۲۴]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۴۴_ ۷۴۸، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۲۵]
اسفزاری، محمد، روضات الجنات، ج۲، ص۱۳۱، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، ۱۳۳۸-۱۳۳۹ش.
[۲۶]
خواندمیر، غیاثالدین، حبیبالسیر، ج۴، ص۲۴_ ۲۷، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۶۲ش.
[۲۷]
عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج۲، ص۹۲۲، به کوشش محمد شفیع، لاهور، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م.
بابر ضمن خشنود ساختن برادر و گردآوری سپاه، با الغبیگ از در آشتی درآمد [۲۸]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۴۸، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۲۹]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۵۱، تهران، ۱۳۳۹ش.
و پس از آنکه به نیروی خویش اعتماد یافت، به سوی خراسان لشکر کشید. وی سپاهیان الغبیگ را شکست داد و هرات، مرکز حکومت خراسان را تسخیر کرد. سپاهیان او در هرات چندان ستم و غارت روا داشتند که مردم بر ایشان شوریدند و یارعلی ترکمان را که از زندان الغبیگ گریخته بود، به فرمانروایی پذیرفتند. با این حال، حکومت بابر به سبب خامی و بیتدبیری، بیش از ۲۰ روز دوام نیافت، ولی در ذیحجه ۸۵۲/ فوریه ۱۴۴۹ بار دیگر بابر بر هرات مسلط گردید. [۳۰]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۵۴- ۷۵۵، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۳۱]
خواندمیر، غیاثالدین، حبیبالسیر، ج۴، ص۳۰، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۶۲ش.
[۳۲]
عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج۲، ص۹۶۱-۹۶۴، به کوشش محمد شفیع، لاهور، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م.
۴ - لشکرکشی به سیستاندر ۸۵۳ق والی سیستان از اطاعت سرباز زد و بابر سپاهی بزرگ برای سرکوب وی حرکت داد؛ اما چون دوری وی از خراسان، ممکن بود عبداللطیف را - که با کشتن الغبیگ جانشین او شده بود - به حمله به سوی خراسان ترغیب کند، بنابر توصیه امیرهندوکه از اسفزار پیشتر نرفت. اگرچه سپاهیان وی توانستند حاکم سیستان را به اطاعت مجبور سازند، [۳۳]
عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج۲، ص۹۷۴- ۹۷۵، به کوشش محمد شفیع، لاهور، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م.
[۳۴]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۶۳، تهران، ۱۳۳۹ش.
ولی طغیان امیرهندوکه، سردار مورد اعتمادش، این پیروزی را در کام وی تلخ کرد. با آنکه این شورش دیری نپایید و امیرهندوکه به دست سرداران بابر به قتل رسید، [۳۵]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۶۳-۷۶۴، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۳۶]
عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج۲، ص۹۷۶-۹۷۷، به کوشش محمد شفیع، لاهور، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م.
اما همین گسیختگی امور موجب شد تا علاءالدوله از چنگ وی بگریزد.۵ - درگیری بابر با سلطان محمدبابر سپاهی به سرکردگی امیر خداداد در پی او فرستاد. علاءالدوله چون عرصه را تنگ دید، کوشید تا خود را به سلطانمحمد برساند. محمد که بر فارس و عراق عجم تسلط داشت، در این زمان، در راه حمله به خراسان بود. بابر سپاهی فراهم آورد و در منطقه جام با سپاهیان محمد درگیر شد، اما شکست خورد و به قلعه عماد گریخت. [۳۷]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۶۴- ۷۶۶، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۳۸]
خواندمیر، غیاثالدین، حبیبالسیر، ج۴، ص۴۰، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۶۲ش.
سلطان محمد پس از این پیروزی، بر تخت پادشاهی هرات تکیه زد، و با عبداللطیف که بر ماوراءالنهر حکم میراند، مکاتباتی دوستانه برقرار کرد. [۳۹]
معصوم علیشاه محمد، طرائق الحقائق، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۳۱ش.
[۴۰]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۶۲، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۴۱]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۶۷- ۷۶۸، تهران، ۱۳۳۹ش.
بابر به استراباد رفت و سپاهیان از هم گسیخته خود را گرد آورد. [۴۲]
ابوبکر طهرانی، دیار بکریه، ج۱، ص۳۲۱، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، ۱۳۵۶ش.
وی در ۸۵۴ق/۱۴۵۰م دوباره به قصد تسخیر خراسان بازگشت و در جنگی سخت، سپاهیان محمد را پراکنده ساخت. اما محمد که در پی سپاهیانش از راه رسیده بود، به اردوی او حمله برد و بابر بار دیگر به قلعه عماد گریخت. [۴۳]
ابوبکر طهرانی، دیار بکریه، ج۱، ص۳۲۲، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، ۱۳۵۶ش.
[۴۴]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۷۰، تهران، ۱۳۳۹ش.
پس از فرار وی، سلطان محمد اندیشناک از اینکه مبادا گریختن بابر نوعی نیرنگ باشد، خود نیز از معرکه گریخت. در این میان، علاءالدوله فرصت را غنیمت شمرد و بر هرات مسلط شد. [۴۵]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۷۰، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۴۶]
عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج۲، ص۱۰۰۱، به کوشش محمد شفیع، لاهور، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م.
سلطان محمد که سپاهش را ضعیف شده میدید، هرات را برای علاءالدوله گذاشت و از راه یزد خود را به شیراز رساند. [۴۷]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۲۹۹، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۴۹ش.
[۴۸]
ابوبکر طهرانی، دیار بکریه، ج۱، ص۳۲۳، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، ۱۳۵۶ش.
[۴۹]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۷۰، تهران، ۱۳۳۹ش.
مدتی بعد بابر به هرات بازگشت و علاءالدوله به بلخ گریخت. [۵۰]
ابوبکر طهرانی، دیار بکریه، ج۱، ص۳۲۳، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، ۱۳۵۶ش.
[۵۱]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۷۱، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۵۲]
عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج۲، ص۱۰۰۱_ ۱۰۰۲، به کوشش محمد شفیع، لاهور، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م.
با این حال، اندکی پس از آن، خبر گردآوری سپاه به وسیله علاءالدوله، بابر را مجبور کرد تا در اوج سرمای زمستان به سوی بلخ حرکت کند، و در نهایت علاءالدوله که به کوههای بدخشان گریخته بود، در حوالی هرات به اسارت ماموران بابر درآمد. [۵۳]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۷۳- ۷۷۶، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۵۴]
عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج۲، ص۱۰۱۰-۱۰۱۳، به کوشش محمد شفیع، لاهور، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م.
۶ - صلح با سلطان محمددر ۸۵۵ق سلطان محمد باردیگر قصد تسخیر خراسان کرد و با سپاهی گران از مسیر اصفهان، قم و ری به سوی خراسان روی نهاد. بابر در بسطام بود که این خبر را شنید، اما عزم صلح کرد و خواجه مولانا سمرقندی را برای عقد پیمان صلح به سوی محمد گسیل داشت. [۵۵]
ابوبکر طهرانی، دیار بکریه، ج۱، ص۳۲۴، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، ۱۳۵۶ش.
[۵۶]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۷۹-۷۸۰، تهران، ۱۳۳۹ش.
محمد با پیشنهاد صلح موافقت کرد، ولی شرط کرد که بخش کوچکی از خراسان تحت فرمان وی درآید و خطبه و سکه به نام او باشد. بابر شرط را پذیرفت و با خاطری آسوده به مازندران رفت. [۵۷]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۷۹-۷۸۰، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۵۸]
خواندمیر، غیاثالدین، حبیبالسیر، ج۴، ص۴۵، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۶۲ش.
[۵۹]
معصوم علیشاه محمد، طرائق الحقائق، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۳۱ش.
[۶۰]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۸۰-۷۸۱، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۶۱]
عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج۲، ص۱۰۲۶-۱۰۳۲، به کوشش محمد شفیع، لاهور، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م.
بابر در نتیجه خشم ناشی از این عهد شکنی و نیز سعایت و کینه جویی اطرافیان، به قتل وی و همزمان، به نابینا کردن برادر دیگر، علاءالدوله فرمان داد تا خاطر خویش را به کلی آسوده سازد. [۶۲]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۸۰-۷۸۱، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۶۳]
عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج۲، ص۱۰۲۶-۱۰۳۲، به کوشش محمد شفیع، لاهور، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م.
[۶۴]
خواندمیر، غیاثالدین، حبیبالسیر، ج۴، ص۴۵-۴۶، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۶۲ش.
۷ - آهنگ تسخیر عراق عجمبابر که دیگر منازعی نداشت، دو تن از سرداران خود را به حکومت قم و ساوه گماشت و خود آهنگ تسخیر تمامی عراق عجم و فارس کرد؛ اما از بیم آنکه سپاهیانش بیآزوقه بمانند، به جای مسیر ری و اصفهان، مسیر یزد و شیراز را برگزید. ترکمانان این امر را ناشی از ضعف وی دانستند و در حالی که او هنوز در شیراز بود، بر قم و ساوه استیلا یافتند. بابر رهسپار دفع آنان شد، اما در همین هنگام خبر طغیان مجدد علاءالدوله در خراسان به وی رسید. ناچار شتابان خود را به هرات رسانید. [۶۵]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۸۲-۷۸۴، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۶۶]
عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج۲، ص۱۰۳۵، به کوشش محمد شفیع، لاهور، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م.
[۶۷]
عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج۲، ص۱۰۳۸-۱۰۴۲، به کوشش محمد شفیع، لاهور، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م.
علاءالدوله که پیش از رسیدن بابر، شکست خورده، لشکریانش پراکنده شده بودند، به سیستان گریخت و از آنجا به جهانشاه ترکمان پناه برد. تسلط ترکمانان از ۸۵۷ق بر سرتاسر عراق و فارس [۶۸]
عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج۲، ص۱۰۳۸-۱۰۴۲، به کوشش محمد شفیع، لاهور، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م.
بابر را بر آن داشت تا به مازندران رود و خود را برای حمله مجدد به عراق آماده سازد. همزمان با کوشش وی برای تجهیز و گردآوری سپاه، سلطان ابوسعید، از نوادگان تیمور در ماوراءالنهر قدرت مییافت. آنگاه که بابر آهنگ عراق کرد، سلطان ابوسعید نیز در حال گسترش قلمرو خویش به سوی خراسان بود. بابر ناچار از عراق چشم پوشید و لشکریانش را به سوی خراسان گسیل کرد؛ اما این لشکرکشی، با بیتدبیری فراوان همراه شد.۸ - صلح با ابوسعیدسلطان ابوسعید با شنیدن خبر حرکت سپاه بابر، با هدف صلح، به مقر حکومت خویش بازگشت، [۶۹]
عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج۲، ص۱۰۵۲- ۱۰۵۵، به کوشش محمد شفیع، لاهور، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م.
[۷۰]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۸۹-۷۹۰، تهران، ۱۳۳۹ش.
اما بابر پیشنهاد صلح را نپذیرفت. [۷۱]
کاشفی، علی، رشحات عینالحیات، ج۲، ص۵۲۳-۵۲۴، به کوشش علی اصغر معینیان، تهران، ۱۳۵۶ش.
سپاهیان بابر با زحمت بسیار از جیحون گذشتند و محاصره بیحاصل و طولانی سمرقند که نتیجه دوراندیشی سلطان ابوسعید بود، [۷۲]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۳۳۵، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۴۹ش.
سرانجام بابر را به پذیرش صلح ناچار ساخت و رود جیحون به عنوان سرحد حکومت خراسان و ماوراءالنهر پذیرفته شد. [۷۳]
عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج۲، ص۱۰۷۷، به کوشش محمد شفیع، لاهور، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م.
[۷۴]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۹۰-۷۹۵، تهران، ۱۳۳۹ش.
بابر با سپاهیانی فرسوده به خراسان بازگشت، [۷۵]
دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء، ج۱، ص۴۳۲، به کوشش ادوارد براون، لیدن، ۱۳۱۸ق/۱۹۰۰م.
اما در ۸۵۹ق/۱۴۵۵م بار دیگر حاکم سیستان علم طغیان برافراشت و بابر با فرستادن یکی از سرداران خویش، غائله را فرونشاند. [۷۶]
عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج۲، ص۱۰۸۱، به کوشش محمد شفیع، لاهور، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م.
۹ - بابر در پایان عمربابر در واپسین سالهای عمر به مشهد رفت، و کوشید تا از بادهگساری که عادت همیشگی وی شده بود، توبه کند، اما در ۸۶۱قاندکی پس از آنکه توبه خود را شکست، ناگهان و شاید بر اثر مسمومیت توسط اطرافیان، درگذشت [۷۷]
اسفزاری، محمد، روضات الجنات، ج۲، ص۱۸۹، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، ۱۳۳۸-۱۳۳۹ش.
[۷۸]
خواندمیر، غیاثالدین، حبیبالسیر، ج۴، ص۵۷، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۶۲ش.
[۷۹]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۳۶۵_ ۳۶۶، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۴۹ش.
و پیکر او را در جوار مرقد حضرت رضا (ع) به خاک سپردند. [۸۰]
دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء، ج۱، ص۴۳۶، به کوشش ادوارد براون، لیدن، ۱۳۱۸ق/۱۹۰۰م.
با مرگ بابر فرزندش سلطان محمود جانشین وی گردید، اما حکومت او چندان دوام نیافت. [۸۱]
اسفزاری، محمد، روضات الجنات، ج۲، ص۱۹۰-۱۹۷، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، ۱۳۳۸-۱۳۳۹ش.
۱۰ - فرهنگ دوستی بابربابر از واپسین افراد خاندانی است که به فرهنگ دوستی و هنرپروری شهرت یافتهاند. وی در مدت بسیار کوتاهی که در شیراز به سر برد، به احداث بنای مقبره خواجه حافظ همت گماشت. [۸۲]
دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء، ج۱، ص۳۰۸، به کوشش ادوارد براون، لیدن، ۱۳۱۸ق/۱۹۰۰م.
خود وی نیز از شاعری اندک بهرهای داشت؛ چنانکه گفتهاند در شعردوستی و شعرشناسی، بر همه شاهزادگان تیموری برتری داشته است. [۸۳]
نفیسی، سعید، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، ج۱، ص۲۳۲، تهران، ۱۳۴۴ش.
دولتشاه سمرقندی وی را دارای طبعی موزون و سخنی چون دُر مکنون دانسته، و غزلی از وی نقل کرده است. [۸۴]
دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء، ج۱، ص۴۳۲-۴۳۳، به کوشش ادوارد براون، لیدن، ۱۳۱۸ق/۱۹۰۰م.
علیشیرنوایی [۸۵]
علیشیر نوایی، مجالس النفائس، ج۱، ص۱۲۶، به کوشش علیاصغر حکمت، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۸۶]
علیشیر نوایی، مجالس النفائس، ج۱، ص۳۱۵، به کوشش علیاصغر حکمت، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۸۷]
علیشیر نوایی، مجالس النفائس، ج۱، ص۳۷۸، به کوشش علیاصغر حکمت، تهران، ۱۳۶۳ش.
وزیر سلطان حسین بایقرا که گویا وی خود مدتی ملازم بابر بوده، [۸۸]
Browne، EG، ج۳، ص۳۹۰، A Literary History of Persia، Cambridge، ۱۹۵۱.
[۸۹]
نفیسی، سعید، ج۱، ص۲۸۹، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، تهران، ۱۳۴۴ش.
از او به عنوان شاعر و پادشاهی کمنظیر و با فرهنگ یاد میکند که به سخنان بزرگان طریقت توجه بسیار داشته است، و رباعی و غزلی نیز از وی نقل میکند.۱۱ - شخصیت بابرتقریباً بیشتر منابعی که از بابر نام بردهاند، او را با صفاتی نیک، چون بلند همتی، بخشندگی و درویش صفتی ستودهاند. برخی از آنها وی را درویش و قلندری دانستهاند که مانند اولیاءالله آگاه از این دنیا رفته است. [۹۰]
دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء، ج۱، ص۴۳۰، به کوشش ادوارد براون، لیدن، ۱۳۱۸ق/۱۹۰۰م.
[۹۱]
دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء، ج۱، ص۴۳۳- ۴۳۵، به کوشش ادوارد براون، لیدن، ۱۳۱۸ق/۱۹۰۰م.
[۹۲]
فخری هروی، محمد، روضة السلاطین، ج۱، ص۳۸-۳۹، به کوشش حسامالدین راشدی، حیدرآباد دکن، ۱۹۶۸م.
[۹۳]
اسفزاری، محمد، روضات الجنات، ج۲، ص۱۸۹-۱۹۰، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، ۱۳۳۸-۱۳۳۹ش.
[۹۴]
پیربداق منشی، جواهرالاخبار، ج۱، ص۵۲۷، نسخه خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، شم ۳۵۱۷.
اما اگر برخی از اعمال وی چون کشتن و نابینا کردن برادرانش، بازگذاشتن دست سپاهیان در ستم به مردم، [۹۵]
دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء، ج۱، ص۴۳۱، به کوشش ادوارد براون، لیدن، ۱۳۱۸ق/۱۹۰۰م.
[۹۶]
خواندمیر، غیاثالدین، حبیبالسیر، ج۴، ص۳۰، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۶۲ش.
و غارت قوت لایموت آنان [۹۷]
میرخواند، محمد، روضةالصفا، ج۶، ص۷۸۲-۷۸۳، تهران، ۱۳۳۹ش.
را به یاد آوریم، آنگاه این گفتهها را میتوان در شمار تملقهای معمول منشیانه در مآخذ این دوره دانست. همین نکته در حکایت نقل شده توسط معصوم علیشاه [۹۸]
معصوم علیشاه محمد، طرائق الحقائق، ج۲، ص۶۸۴، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۳۱ش.
به خوبی آشکار است. گفتهاند که وی نخستین کسی بود که شهر مشهد را «مقدس» نامید. [۹۹]
حکیم، محمد تقی، گنج دانش، ج۱، ص۵۵۷، به کوشش محمدعلی صوتی و جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۶۶ش.
شاید برخی دینپناهیهای وی از جمله اظهار فروتنی در برابر پیشوایان طریقت و عالمان دین [۱۰۰]
اسفزاری، محمد، روضات الجنات، ج۲، ص۱۷۵، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، ۱۳۳۸-۱۳۳۹ش.
را نیز بتوان در شمار عوام فریبی گذاشت. با اینهمه، در مقایسه با ستمگریهای برخی از دیگر حکمرانان همین خاندان، [۱۰۱]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۲۸۳، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۴۹ش.
[۱۰۲]
خواندمیر، غیاثالدین، حبیبالسیر، ج۴، ص۲۹، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۶۲ش.
میتوان گفت که بابر از صفات انسانی بیشتری برخوردار بوده است.۱۲ - فهرست منابع(۱) ابوبکر طهرانی، دیار بکریه، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، ۱۳۵۶ش. (۲) اسفزاری، محمد، روضات الجنات، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، ۱۳۳۸-۱۳۳۹ش. (۳) پیربداق منشی، جواهرالاخبار، نسخه خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، شم ۳۵۱۷. (۴) حافظ ابرو، زبده التواریخ، به کوشش کمال حاج سیدجوادی، تهران، ۱۳۷۲ش. (۵) حکیم، محمد تقی، گنج دانش، به کوشش محمدعلی صوتی و جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۶۶ش. (۶) خواندمیر، غیاثالدین، حبیبالسیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۶۲ش. (۷) دولتشاه سمرقندی، تذکرهالشعراء، به کوشش ادوارد براون، لیدن، ۱۳۱۸ق/۱۹۰۰م. (۸) روملو، حسن، احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۴۹ش. (۹) عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، به کوشش محمد شفیع، لاهور، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م. (۱۰) علیشیر نوایی، مجالس النفائس، به کوشش علیاصغر حکمت، تهران، ۱۳۶۳ش. (۱۱) فخری هروی، محمد، روضة السلاطین، به کوشش حسامالدین راشدی، حیدرآباد دکن، ۱۹۶۸م. (۱۲) کاشفی، علی، رشحات عینالحیات، به کوشش علی اصغر معینیان، تهران، ۱۳۵۶ش. (۱۳) معصوم علیشاه محمد، طرائق الحقائق، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۳۱ش. (۱۴) میرخواند، محمد، روضةالصفا، تهران، ۱۳۳۹ش. (۱۵) نفیسی، سعید، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، تهران، ۱۳۴۴ش. (۱۶) WW، Four Studies on the History of Central Asia، tr V and T Minorsky، Leiden، ۱۹۶۲. (۱۷) Browne، EG، A Literary History of Persia، Cambridge، ۱۹۵۱؛ ۱۳ - پانویس
۱۴ - منبعدانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابوالقاسم بابر». ردههای این صفحه : تاریخ ایران | تراجم | تیموریان | حاکمان خراسان | حاکمان مازندران | مقالات دانشنامه بزرگ اسلامی
|