راستگویی و صداقت

از دانشنامه‌ی اسلامی

صداقت و راست‌گویی از بزرگ‌ترین فضایل اخلاقی است که در تعالیم و آموزه‌های دینی جایگاه ویژه دارد و در قرآن و روایات فراوان به آن سفارش شده است. اسلام دین دعوت به فطرت انسانی است و فطرت پاک انسان ایجاب می‌کند که انسان سالم و متعادل، دل و زبانش یک‌سو و هماهنگ باشد، ظاهر و باطنش یکی باشد و آنچه را باور دارد بر زبان جاری کند.

معنای لغوی صداقت

واژه «صداقت» از «صدق» در اصل به این معنا است که گفتار و یا خبرى که داده مى‌‌شود، مطابق با خارج باشد، و کسی را که خبرش مطابق با واقع و خارج باشد، «صادق» و «راست‌گو» مى‌‌گویند. اما از آن‌جا که به طور استعاره و مجاز، اعتقاد، عزم و اراده را هم قول نامیده‌‌اند، در نتیجه صدق را در آنها نیز استعمال کرده، انسانى را هم که عملش مطابق با اعتقادش باشد و یا کارى که مى‌‌کند با اراده و تصمیمش مطابق باشد، صادق و راست‌گو نامیده‌‌اند.

صداقت در آیات قرآن

در آیه ۱۱۹ سوره توبه آمده است: «یأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کونُوا مَعَ الصادِقِینَ»؛ اى کسانى که ایمان آورده اید از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و با صادقان باشید.

در این که منظور از «صادقین» چه کسانى است، اگر به خود قرآن مراجعه کنیم در آیات متعددى صادقین را تفسیر کرده است. در آیه ۱۷۷ سوره بقره می فرماید: «لَیسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلکنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیوْمِ الاْخِرِ وَالْمَلائِکةِ والْکتابِ وَالنَّبِیینَ وَ آتَى الْمالَ عـَلى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبى وَالْیتامى وَالْمَساکینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَالصّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَالضَّرّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِک الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولئِک هُمُ الْمُتَّقُونَ».

در این آیه ابتدا این گمان را که نیکى، روی نمودن به طرف مشرق یا مغرب به عنوان قبله باشد نفی می کند و سپس می فرماید: بلکه نیکى کسى است که به خدا و روز آخرت و ملائکه و کتاب آسمانى و پیغمبران ایمان داشته باشد و مال خود را با آنکه دوستش مى‌دارد به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و راه ماندگان و دریوزگان و بردگان بدهد و نماز را بپا دارد و زکات بدهد و کسانی اند که به عهد خود وقتى عهدى مى‌بندند وفا مى‌کنند و از فقر و بیمارى و جنگ، خویشتن دارند اینان هستند که راست گفتند و همینهایند که تقوى دارند.

علامه طباطبائی می فرماید این آیه سه بار نیکوکاران را شناسانده و حقیقت حال آنها را بیان نموده است: بار اول در همه مراتب سه گانه اعتقاد و اعمال و اخلاق (از من آمن ... تا حین الباس) بار دوم با عبارت (اولئک الذین صدقوا) و بار سوم با عبارت (اولئک هم المتقون).

سپس به توضیح عبارات به کار رفته در بار اول می پردازد و آنگاه می گوید: اما اینکه بار دوم آنها را با جمله «أُولئِک الَّذِینَ صَدَقُوا» شناسانده به خاطر این است که این وصفى است که تمامى فضائل علم و عمل را در بر می گیرد، چرا که صدق با جمیع اخلاق یعنی عفت و شجاعت و حکمت و عدالت (چهار ریشه اخلاق فاضله) و فروع آنها مصاحب و همنشینی دارد. چرا که انسان به غیر از اعتقاد و قول و عمل، چیز دیگرى ندارد و وقتى صادق شد این سه چیز با هم مطابق می شود در نتیجه انجام نمی دهد مگر آنچه را که می‌گوید و نمی‌گوید مگر آنچه را که معتقد است. و فطرت انسان در باطن بر قبول حق و خضوع در برابر آن قرار داده شده، هر چند که خلاف آن را در ظاهر ابراز کند. پس در حالی که به حق اذعان دارد و در آن صادق است می گوید آنچه را اعتقاد دارد و انجام می دهد آنچه را می گوید و در این هنگام ایمان خالص و اخلاق فاضله و عمل صالح، همه با هم برایش فراهم می شود. خداوند فرماید: (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ، وَ کونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ‌؛ اى کسانى که ایمان آورده‌‌اید، تقوا پیشه کنید و با راستگویان باشید). و حصرى که از جمله «أُولئِک الَّذِینَ صَدَقُوا»، تنها اینهایند که راست می گویند) استفاده می شود. آن تعریف قبلی را تاکید می نماید و معنایش- و خدا داناتر است- این می شود که هر گاه صادقان را خواستی صادقان فقط و فقط ابرار می باشند.

و در آیه ۱۵ سوره حجرات مى خوانیم: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِک هُمُ الصَّادِقُونَ»؛ مؤمنان تنها کسانى هستند که ایمان به خدا و پیامبرش آورده، سپس شک و تردیدى به خود راه نداده اند (و علاوه بر این) با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد کردند، این ها صادقان هستند.

این آیه نیز صدق را مجموعه اى از ایمان و عمل که در آن هیچ گونه تردید و تخلفى نباشد معرفى مى کند.

و در سوره حشر مى خوانیم: «لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ و َرِضْواناً وَ ینْصُرُونَ اللّهَ و َرَسُولَهُ أُولئِک هُمُ الصّادِقُونَ».

در این آیه مؤمنان محرومى که على رغم همه مشکلات، استقامت به خرج دادند و از خانه و اموال خود بیرون رانده شدند، و جز رضاى خدا و یارى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلّم هدفى نداشتند، به عنوان صادقان معرفى شده اند.

از مجموع این آیات نتیجه مى گیریم که «صادقین» آنهایى هستند که تعهدات خود را در برابر ایمان به پروردگار به خوبى انجام مى دهند، نه تردیدى به خود راه مى دهند، نه عقب نشینى مى کنند، نه از انبوه مشکلات مى هراسند، بلکه با انواع فداکاری ها، صدق ایمان خود را ثابت مى کنند. شک نیست که این صفات مراتبى دارد، بعضى ممکن است در قله آن قرار گرفته باشند که ما نام آن ها را معصومان مى گذاریم، و بعـضى در مراحل پائین تر.

صداقت در روایات

۱ـ وَقَالَ صلى الله علیه و آله و سلم لَا یسْتَقِیمُ إِیمَانُ عَبْدٍ حَتَّى یسْتَقِیمَ قَلْبُهُ وَ لَایسْتَقِیمُ قَلْبُهُ حَتَّى یسْتَقِیمَ لِسَانُهُ؛ پیامبر اسلام صلى الله و آله و سلم فرمود: ایمان بنده اى به درستى نمى گراید تا قلبش درست شود، و قلبش درست نمى شود تا زبانش درست (و راستگو) شود!

۲ـ عَنْهُ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ و َغَیرِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ لَا تَغْتَرُّوا بِصَلَاتِهِمْ و َلَا بِصِیامِهِمْ فَإِنَّ الرَّجُلَ رُبَّمَا لَهِجَ بِالصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ حَتَّى لَوْ تَرَکهُ اسْتَوْحَشَ وَلَکنِ اخْتَبِرُوهُمْ عِنْدَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ؛ امام صادق علیه السلام فرمود: گول نماز و روزه دیگران نخورید چه بسا کسى به نماز و روزه شیفته می شود تا آن جا که اگر ترک کند به هراس مى افتد، ولى آن ها را به راستگویى و امانتدارى امتحان کنید.

شرح: گاهى ترس از تکفیر مردم یا طمع به مال و تعظیم آن ها یا جهات دنیوى دیگر موجب می شود که انسان بر نماز و روزه مداومت کند و آن ها را ترک نکند، پس نماز و روزه معیار کامل و همیشگى نیکى و ترس از خدا نیست. ولى راستگویى و امانتدارى چون گاهى زیان مالى در بر دارد و از اغراض دنیوى خالى است در نتیجه باعث و موجبش ، ترس از خدا و ملکه عدالت و تقوا است. علاوه بر این که این دو صفت موجب کمال نفس و صفات نیک دیگر است چنان که راستگویى ملازمه عدم نفاق و ریا و تهمت و امثال آن است.

۳ـ عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِنَّ لِأَهْلِ الدِّینِ عَلَامَاتٍ یعْرَفُونَ بِهَا صِدْقَ الْحَدِیثِ؛ امام على علیه السلام: براى دینداران علاماتى است یکى از آن ها راستگویى است.

۴ـ مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ قَالَ أَوْصَانِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقَالَ أُوصـِیک بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ و َصِدْقِ الْحَدِیثِ و َحُسْنِ الصِّحَابَة؛ عمار ابن مروان می گوید وصیت کرد امام صادق علیه السلام مرا به تقوا و امانتدارى و راستگویى و خوب همنشینى با دیگران.

۵ـ مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِی بْنِ الْحَکمِ عَنِ الْحُسَینِ بْنِ أَبی الْعَلَاءِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ إِنَّ اللَّهَ عـَزَّوَجَلَّ لَمْ یبْعَثْ نَبِیاً إِلَّا بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَأَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ؛ امام صادق علیه السلام: خداوند عزوجل هیچ پیامبرى را مبعوث نفرمود جز با راستگویى و امانتدارى به نیکوکار و بدکار.

۶ـ مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِی بْنِ الْحَکمِ قَالَ قَالَ أَبُو الْوَلِیدِ حَسَنُ بْنُ زِیادٍ الصَّیقَلُ قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ علیه السلام مَنْ صَدَقَ لِسَانُهُ زَکى عَمَلُه؛ امام صادق علیه السلام: هر که راستگو باشد، عملش هم بدون غل و غش خواهد بود.

۷ـ محَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَینِ عَنْ مُوسَى بْنِ سَعْدَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام فِی أَوَّلِ دَخْلَةٍ دَخَلْتُ عَلَیهِ تَعَلَّمُوا الصِّدْقَ قَبْلَ الْحَدِیث؛ عمر ابن ابى المقداد گوید نخستین بار که خدمت امام باقر علیه السلام رسیدم حضرت فرمود قبل از یاد گرفتن حدیث (و مسائل دین) راستگویى را بیاموز.

۸ـ عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ أَبی إِسْمَاعِیلَ الْبَصْرِی عَنْ فُضـَیلِ بْنِ یسَارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ علیه السلام یا فُضَیلُ إِنَّ الصَّادِقَ أَوَّلُ مَنْ یصَدِّقُهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ یعْلَمُ أَنَّهُ صَادِقٌ وَ تُصَدِّقُهُ نَفْسُهُ تَعْلَمُ أَنَّهُ صَادِقٌ؛ امام صادق علیه السلام: نخستین کسى که راستگو را تصدیق می کند خداى عزوجل است که می داند او راستگو است و خودش ‍ هم خود را تصدیق می کند و می داند راستگو است.

۹ـ عَنْ زَیدِ بْنِ عَلِی عَنْ آبَائِهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله و سلم إِنَّ أَقْرَبَکمْ مِنِّی غَداً وَ أَوْجَبَکمْ عَلَی شَفَاعَةً أَصْدَقُکمْ لِلْحَدِیثِ وَ آدَاکمْ لِلْأَمَانَةِ وَ أَحْسَنُکمْ خُلُقاً وَ أَقْرَبُکمْ مِنَ النَّاسِ؛ پیامبر اسلام صلى الله و آله و سلم فرمود: نزدیک ترین شما به من در موقف قیامت، و شفاعتش بر من واجب، کسى است که راستگوتر، امانت دارتر و نیک سیرت و با مردم باشد.

۱۰ـ ابْنُ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ إِنَّمَا سُمِّی إِسْمَاعِیلُ صَادِقَ الْوَعْدِ لِأَنَّهُ وَعَدَ رَجُلًا فِی مَکانٍ فَانْتَظَرَهُ فِی ذَلِک الْمَکانِ سَنَةً فَسَمَّاهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ صَادِقَ الْوَعْدِ ثُمَّ قَالَ إِنَّ الرَّجُلَ أَتَاهُ بَعْدَ ذَلِک فَقَالَ لَهُ إِسْمَاعِیلُ مَا زِلْتُ مُنْتَظِراً لَک؛ امام صادق علیه السلام: همانا اسماعیل صادق الوعد نامیده شد چون با مردى در جائى وعده کرده بود و او یکسال در آن جا انتظار او را کشید از این رو خدا او را صادق الوعد نامید سپس آن مرد آمد و اسماعیل به او گفت من همواره در انتظار تو بودم.

۱۱ـ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ یکونُ ذَا وَجْهَینِ وَذَا لِسَانَینِ یطْرِی أَخَاهُ شَاهِداً و َیأْکلُهُ غَائِباً إِنْ أُعْطِی حَسَدَهُ و إن ابْتُلِی خَذَلَهُ؛ امام باقر علیه السلام فرمود: بد بنده اى است آن که دوچهره و دوزبانه باشد، هنگامى که برادر دینى اش را مى بیند، در حضورش ‍تعریف و تمجیدش مى کند، ولى پشت سر (با غیبت کردن) او را مى خورد!

مراتب صداقت

سید عبدالله شبر در کتاب «الاخلاق و الانوار اللامعه» مراتب صدق را اینگونه تشریح می کند:

«صدق یا در گفتار است یا در اعمال یا در احوال. پایین ترین مراتب صدق این است که انسان در همه حالات سخن راست بگوید. و کمال راستگویى ـ صدق در گفتار ـ در این است که تا ضرورت ایجاب نکند از سخنان غیر صریح خوددارى کند که مبادا خلاف منظورش فهمیده شود و قلبش صورت کاذبى به خود بگیرد. و سزاوار آن است که انسان با خدا و خلق خدا راستگو باشد. کسى که قبل از ورود به نماز مى گوید: روى خویشتن به سوى خدا کردم ولى در قلبش به غیر او توجه دارد، یا مى گوید: فقط تو را مى پرستیم در حالى که دنیا و هواى نفس خود را مى پرستد، یا مى گوید: فقط از تو یارى مى جوییم در حالى که از غـیر خدا یارى مى طلبد، دروغگو است چنان چه یگانه روزگار مرحوم بحرالعلوم در منظومه اش مى فرماید: بر حذر باش از گفتارى که در آن دروغ بگویى در حالی که تو بنده هواى خود هستى و او را مى پرستى نه خدا را به زبانت مى گوئى فقط از تو یارى مى جوئیم در حالى که از غیر خدا یارى مى خواهى.

پس از این مرحله، مرتبه صدق در نیت است یعنى باید نیت را از ناخالصى ها پاک کرد و هر عملى را فقط براى خدا انجام داد.

پس از آن صدق در عزم است. و عزم همان تصمیم قاطع براى انجام کار نیک است. عزم و تصمیم همیشه مقارن با خود عمل نیست. گاهى قبل از رسیدن وقت عمل انسان براى انجام آن تصمیم مى گیرد. مثلا با خود مى گوید: اگر خدا مالى به من دهد تمام یا قسمتى از آن را صدقه خواهم داد یا اگر با دشمنى برخورد کنم در راه خدا با او مبارزه مى کنم و باکى ندارم اگر چه کشته شوم. این تصمیم گاهى مشوب به نوعى ضعف و تردید است که با صدق در تصمیم متضاد مى باشد.

مرحله بعد صدق در وفا به تصمیم است، نفس انسان در تصمیم گیرى دست و دل باز است، چـون وعده دادن مشقتى ندارد، ولى هنگامى که وقت عمل مى رسد و انسان مى تواند به تصمیم خود عمل کند، امیال و شهوات به هیجان مى آیند و تصمیم فراموش مى شود. و این مخالف صدق در تصمیم است. ولذا قرآن کریم مى فرماید: «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدوا اللّهَ عَلَیهِ»؛ یعنى افرادى که به عهد خویش وفاء نمودند.

مرحله بعد صدق در اعمال است، به این معنى که انسان در مقام عمل تمام تلاش خود را به کار گیرد تا ظاهرش مخالف باطن نباشد. البته منظور این نیست که ظاهر را مطابق باطن کند و به طور کلى دست از عمل بردارد، بلکه باید باطنش ‍ را به گونه اى مسخّر کند که با اعمال ظاهرش مطابق باشد، و این گونه عمل، عمل ریایى نیست. زیرا ریا کار کسى است که براى مردم عمل مى کند. ولى چه بسیار کسانى که در نماز با حالت خشوع مى ایستند و قصد ریا ندارند، اما در عین حال قلبشان از نماز غافل است. هر کس به او نگاه مى کند، مى بیند که در مقابل خداى تعالى ایستاده، در حالى که او در باطن در میان بازار، در مقابل یکى از امیال و شهوات خویش ایستاده است. همچنین گاهى انسان با سکون و وقار راه مى رود در حالى که درونش داراى سکون و وقار نیست. چنین انسانى در عملش صادق نیست اگر چه به مردم توجه، و تصمیم ریا نداشته باشد. راه نجات از این حال، تعادل ظاهر و باطن است به این معنى که باطنش مطابق یا بهتر از ظاهرش باشد. چنان که امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: به خدا قسم شما را به طاعتى ترغیب نمى کنم مگر آن که خود قبل از شما انجامش مى دهم و از معصیتى نهى نمى کنم مگر آن که قبل از شما از آن کناره مى گیرم.

مرحله بعـد که بالاترین و کمیاب ترین مرتبه صدق است، صدق در مقامات دین مى باشد، مثل صدق در خوف و رجا، تعظیم پروردگار، زهد، محبت، توکل و سائر مکارم اخلاق، زیرا هر یک از این اخلاقیات مبدئى دارند که به مجرد ظهور آن مبدأ نام خلق بر آن نهاده مى شود ولى در حقیقت هر یک از آن ها کمال و حقیقتى دارد و صادق کسى است که به حقیقت آن ها برسد.

قرآن کریم مى فرماید: «انَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللّهِ و َرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتابوا و َجاهَدوا بِامْوالِهِمْ وَ انْفُسِهِمْ فی سَبِیلِ اللّهِ اولئِک هُمُ الصّادِقُونَ». و مى فرماید: «وَلکنَّ البِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیوْمِ الاخِر.... والصّابرینَ فِى الْبَأساءِ وَالضَّرّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ اولئِک الَّذِینَ صَدَقُوا».

از ابوذر رحمه اللّه درباره ایمان سؤال شد، ایشان در جواب همین آیه را تلاوت کرد. به او گفتند: ما درباره ایمان از تو سؤال کردیم ولى تو درباره صدق جواب فرمودى. فرمود: من هم وقتى از رسول خدا درباره ایمان سؤال کردم این آیه را تلاوت فرمود. به عنوان مثال، صفت خوف را در نظر مى گیریم، هر کس که ایمان مى آورد داراى صفت خوف است. به طورى که مى توان او را خائف نامید، ولى در مراتب اولیه، این خوف به حدّ صدق و حقیقت نرسیده است، و لذا مى بینیم وقتى کسى از سلطانى یا راهزنى ـ در ضمن سفر ـ مى ترسد، رنگش زرد مى شود، اعضایش به لرزه مى آید، و زندگى بر او مکدّر مى گردد، خورد و خوابش ‍ آشفته و افکارش مشوش مى شود به طوری که از قیام به وظائف خانوادگى عاجز مى ماند و گاهى از وطن آواره و حالت انس و راحتش به وحشت و مشقّت مبدل مى گردد، و خود را در معرض خطرهاى فراوان قرار مى دهد تا به آن چه مى ترسد گرفتار نشود. ولى همین شخص در حالى که ادعاى خوف از خدا را دارد معصیت مى کند و هیچ یک از این آثار در او ظاهر نمى شود.

و لذا نبى اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: چیزى مثل جهنم ندیدم که خائف آن خوابیده باشد، و چـیزى مثل بهشت ندیدم که طالب آن در خواب باشد. صدق در رجا هم به همین منوال است.

بنده ممکن است در همه امور صادق باشد که در این صورت صدّیق نامیده مى شود. و ممکن است فقط در بعضى از امور صادق باشد که در این صورت فقط نسبت به آن امور صادق نامیده مى شود مثل صادق القول و صادق العمل.

در مصباح الشریعة از امام صادق علیه السّلام روایت شده: اگر مى خواهى بدانى صادق هستى یا نه، حقیقت آنچه را در دل دارى با آنچه به زبان مى آورى با معیار و میزان الهى بسنج، آن چنان که گوئى روز قیامت است. روزى که قرآن کریم درباره آن مى فرماید: «و َالْوَزْنُ یوْمَئِذٍ الْحَقُّ»؛ روز قیامت روز سنجیدن اعمال است. پس اگر ظاهر و باطنت را یکسان یافتى، صادقى. پائین ترین مرتبه صدق آن است که زبانت با قلبت و قلبت با زبانت مخالف نباشد».

پانویس

  1. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‌۹، ص ۴۰۲، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۴۱۷ق؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص ۴۷۸، دارالعلم الدار الشامیة، دمشق بیروت، ۱۴۱۲ ق.
  2. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱، ص۴۲۸
  3. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱، ص ۴۲۹
  4. حشر، ۸
  5. محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۹، ص۳۱
  6. شیخ کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۰۴ باب الصدق و أداء الامانة
  7. شیخ کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۳۹ باب المؤمن و علاماته و صفاته
  8. شیخ کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۶۹ باب حسن الصحابة و حق الصاحب فی السفر
  9. شیخ کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۰۴ باب الصدق و أداء الامانة
  10. شیخ کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۰۵ باب الصدق و أداء الامانة
  11. شیخ کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۰۴ باب الصدق و أداء الامانة
  12. شیخ کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۰۴ باب الصدق و أداء الامانة
  13. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۲، ص۱۶۳ باب وجوب الصدق
  14. شیخ کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۰۵ باب الصدق و أداء الامانة
  15. شیخ کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۴۳ باب ذی اللسانین
  16. احزاب، ۳۳
  17. سوره حجرات، ۱۵
  18. بقره، ۱۷۷
  19. سوره اعراف، ۸
  20. الاخلاق، سید عبدالله شبر، محمدرضا جباران در دسترس در کتابخانه مسجد جامع واشنگتن، بازیابی: ۲۷ آبان ۱۳۹۴

منابع