احصان
حفظ كردن و عفت پیشهكردن.
محتویات
احصان در لغت و اصطلاح
احصان در لغت، معناى مصونیت بخشیدن و حفظ كردن دارد كه با «حصن»، به معناى بناى مستحكم و غیرقابل نفوذ یا جایگاه مرتفع همخانواده است. لطافت واژه احصان از این جهت است كه صفتى ارزشى و ثابت در شخصیت فرد را نشان مىدهد با صرفنظر از برخورد با عوامل خارجى؛ ولى به ظاهر این ویژگىها در «حفظ» بكار نرفته است.
به زره كه انسان را از آسیب و جراحت مصون مىدارد، درع حصین مىگویند. قرآن مىفرماید: صنعت زرهسازى را به حضرت داود علیهالسلام یاد دادیم تا مردم از خطرهاى جنگ حفظ شوند: «و عَلَّمنـهُ صَنعَةَ لَبوس لَكُم لِتُحصِنَكُم مِن بَأسِكُم...». (سوره انبياء/21،80) در جاى دیگر از قلعهها و دژهاى مستحكم یهود كه بر اثر ترس از جنگ در آنها پناه مىگرفتند، نام مىبرد: «لَا يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرًى مُّحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَاء جُدُرٍ...» (سوره حشر/59، 14)، «...وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ...».(سوره حشر/59، 2)
این واژه در اصطلاح فقه جزایى، گاه به معناى همسر داشتن، در زن یا مرد بكار رفته است كه ارتكاب زنا در این وضعیت، مجازات را تشدید مىكند و از 100 تازیانه به سنگسار شدن (رجم) مبدل مىشود؛ بدین سبب به آن احصان رجم گویند.
گاهى نیز به معناى پاكدامنى در مرد یا زن است كه اگر كسى با وجود این حالت، او را قذف كند یعنى به او تهمت جنسى بزند، بر تهمت زننده حد جارى مىشود؛ بدین جهت به آن، احصان قذف گویند. گاهى نیز احصان به معناى حریت و اسلام و بلوغ مىآید. همه معانى پیشین با تكیه بر مفهوم اصلى و لغوى آن (حفظ كردن) در قرآن مطرح است.
اقسام احصان
احصان با داشتن همسر
در این كاربرد، واژه محصَن و محصَنه (به فتحصاد) به هر یك از زن و مرد، اطلاق مىشود؛ زیرا آنان با ازدواج از گناهان بسیارى حفظ مىشوند. قرآن مىفرماید: «وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاء إِلاَّ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ...». «سوره نساء/4، 24)
در این آیه، ازدواج با زنان شوهردار حرام و یك مورد با «إِلاَّ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ...»استثنا و این جمله به دو گونه تفسیر شده است:
الف) زنان اسیر شده از دشمن در جنگ اگر شوهر داشته باشند، نكاحشان با اسارت فسخ مىشود و پس از استبرا (عده)، مسلمانان مىتوانند با آنان ازدواج كنند. جریان اسارت زنان قبیله اوطاس در حنین، این تفسیر را تأیید مىكند.
ب) اگر كنیزان شوهردار فروخته شوند، علقه زوجیت بین كنیز و شوهرش باطل مىشود؛ چون این معامله در حكم طلاق است و مالك جدید پس از استبرا مىتواند با او آمیزش كند یا او را به ازدواج شخص دیگرى درآورد.
جمله «اِلاّ مامَلَكَت اَیمنُكُم» در هر دو صورت استثناى منقطع است؛ زیرا در هر حال نمىتوان با زن شوهردار (محصَنه) ازدواج كرد. شرایط احصان رجم عبارتند از:
- مرد یا زن همسر دائم (نه متعه) یا مرد، كنیز داشته باشد.
- هر یك از آنان آزاد باشند.
- آمیزش صورت گرفته باشد.
- دسترسى به همسر ممكن باشد؛ بنابراین، هر یك از زن یا شوهر كه محبوس یا مسافر باشد، از احصان خارج مىشود.
برخى گفتهاند: قرآن، رجم محصن و محصنه را مطرح نكرده است؛ ولى راوندى از بعضى مفسران نقل مىكند كه در دو جا (سوره اسراء/17، 32ـ33؛ سوره انعام/6، 151) پس از آن كه از زنا، نهى مىكند و آن را كارى زشت و راهى ناپسند مىشمارد، مىگوید: هرگز نفس محترمى را كه خدا قتلش را حرام كرده، مكشید مگر آن كه به حق مستحق قتل شود: «ولاتَقرَبُوا الزِّنى... ولاتَقتُلُوا النَّفسَ الَّتى حَرَّمَ اللّهُ اِلاّ بِالحَقِّ...»؛ در نتیجه زنا در حال احصان، از موارد استحقاق قتل (به صورت سنگسار شدن) به شمار مىرود كه در این آیات، به آن اشاره شده است.
از آیات دیگرى كه به اینگونه احصان اشاره دارد، آیه 25 سوره نساء/4 است. این آیه از ازدواج با كنیزان سخن گفته؛ سپس ارتكاب فحشا از سوى آنان را مطرح مىكند كه مجازات سبكترى از مجازات زنان آزاد براى آنان در نظر گرفته شده است: «فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ».
احصان بر اثر پاكدامنى
به زن یا مردى كه عفت داشته باشد به این اعتبار كه عفاف موجب مصونیت مىشود، «محصَن و محصَنه» و به اعتبار این كه او خود را حفظ مىكند، «محصِن و محصِنه» گویند.
قرآن درباره حضرت مریم علیهاالسلام با آن كه هیچگاه ازدواج نكرد، در دو مورد لفظِ احصان را بكار برده است: «وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِن رُّوحِنَا». (سوره تحریم/66، 12؛ سوره انبیاء/21،91)
طبق گفته برخى این آیات، از مقام والاى مریم علیهاالسلام حكایت مىكند و صفت پابرجا و ثابت عفتورزى در او را نشان مىدهد كه به جاى «حفظ» بكار برده شده است. اینگونه احصان، درباره كنیزان نیز بكار رفته است.
آیه 33 سوره نور/24 از واداشتن كنیزان به زنا براى كسب درآمد، نهى مىكند و مىگوید: اگر خود آنان میل به پاكدامنى دارند، فحشا را بر آنان تحمیل نكنید: «وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاء إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا». در آیه 5 سوره مائده/5 نیز «محصَن» سه بار به همین معنا آمده است.
در این آیه، ازدواج با زنان پاكدامن مسلمان و اهل كتاب تجویز شده است: «...وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ...»؛ سپس به خود مردان خطاب كرده كه شما نیز پاكدامن باشید، نه زناكار و صاحب دوست پنهانى: «...مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلاَ مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ...».
واژه احصان در آیات 24ـ25 سوره نساء/4 نیز درباره مردان: «مُحصِنینَ غَیرَ مُسفِحینَ» و درباره زنان: «مُحصَنت غَیرَ مُسفِحت» آمده است. از آیاتى كه به مجازات متهمكننده اشخاص پاكدامن پرداخته و احصان قذف را مطرح كرده، دو آیه در سوره نور/24 است.
در آیه 4 آمده: كسى كه بدون آوردن 4 شاهد، زن محصنه را به زنا متهم كند، سه حكم دارد. نخست آن كه حد قذف (80 تازیانه) را بر او مىزنند؛ دوم این كه شهادتش پذیرفته نمىشود و سوم آن كه به فسق محكوم مىگردد: «وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ».
در آیه 23 سوره نور/24، بار دیگر مسأله متهمسازى زنان پاكدامن كه مؤمن و از آلودگىها بىخبر هستند، مطرح شده و دورى متهمكنندگان از رحمت پروردگار و مواجهه آنان با عذاب را بیان كرده است: «إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ».
غافل بودن زنان پاكدامن، شاید تعبیر لطیفى از شدتِ احصانِ آنان باشد. این احتمال نیز وجود دارد كه غافل بودن به معناى ناآگاه بودن زنان از نسبتهاى ناروایى است كه به آنان داده شده است و به همین دلیل، از خود دفاع نمىكنند؛ بنابراین احتمال، سخن از تهمت زنندگانى است كه براى زنان پاكدامن ناشناخته مانده و خود را از حد شرعى مصون نگه داشتهاند.
قرآن مىگوید: تصور نكنند كه با این عمل مىتوانند از كیفر الهى دور بمانند. خدا آنان را از رحمت خویش دور مىكند و در آخرت، كیفرى سخت مىدهد. در احصان قذف، شرایطى معتبر است: شخص اتهام زده شده به جز پاكدامنى باید بالغ، عاقل، آزاد و مسلمان و اتهام زننده نیز باید بالغ و عاقل باشد تا حد قذف اجرا شود.
احصان، بر اثر حریت
احصان، گاهى به معناى آزاد بودن است؛ زیرا آزاد بودن، پیشگیرى مىكند كه كسى مالك انسان شود و در نتیجه فرمانش درباره او نافذ باشد یا از آن جهت كه نقصان بردگى در او وجود ندارد و شاید از آن جهت كه آزاد بودن زن، مانع از ارتكاب زنا مىشود؛ چرا كه در گذشته زنا در بین كنیزان رایج بوده است و آزادها از آن ننگ داشتهاند.
این احصان در آیه 25 سوره نساء/4 آمده كه در آن، ازدواج با كنیزان را در صورت عدم امكان ازدواج با زنان آزاد، تجویز كرده و شاهد این كه مقصود از «محصنات» در این آیه زنان آزاد هستند، تقابل آن با «فَمِن ما مَلَكَت اَیمنُكُم» است.
برخى آیه 5 سوره مائده/5 «وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ» را به ازدواج با زنان آزاد مسلمان و زنان آزاد از اهلكتاب مربوط دانسته و احتمال اراده زنان پاكدامن را ضعیف دانستهاند.
احصان به سبب اسلام
پذیرش اسلام به عنوان صورت دینى، انسان را از پیروى شهوات و هواى نفس حفظ مىكند. نیز مىتوان گفت: با اسلام، جان و مال، محترم و محفوظ مىماند. در آیه 25 سوره نساء/4 احتمال دادهاند كه احصان به معناى اسلام باشد: «...فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ».
محصنات در آیه 5 سوره مائده/5، دو بار تكرار شده كه آن را نیز به «زنان مسلمان» تفسیر كردهاند؛ با این توضیح كه مقصود از «المحصَنتُ مِنَ المُؤمِنتِ» زنانى هستند كه در اصل مسلمانند و «الْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ» زنانى به شمار مىروند كه اهل كتاب بوده و مسلمان شدهاند.
احصان بر اثر بلوغ
برخى، احصان را به معناى «بلوغ» گرفته و جمله «فَإِذَا أُحْصِنَّ...» را به بلوغ كنیزان معنا كردهاند؛ در نتیجه این آیه، اجراى نیمى از حد زنان آزاد را بر كنیزان بالغ، واجب مىكند.
پانویس
- ↑ مقاییس اللغه، ج 2، ص 69.
- ↑ تهذیبالاسماء، ج 1، ق 2، ص 66 «حصن»؛ دائرةالفرائد، ج 6، ص 441.
- ↑ التحقیق، ج 2، ص 234ـ235؛ المصباح، ص 139.
- ↑ التحقیق، ج 2، ص 236.
- ↑ همان، ص 235.
- ↑ همان.
- ↑ مفردات، ص 239؛ تهذیب الاسماء، ج 1، ق 2، ص 66.
- ↑ سلسلة الینابیع، ج 23، ص 377، «الجامع للشرایع».
- ↑ التفسیرالكبیر، ج 10، ص 39.
- ↑ الروضةالبهیه، ج 9، ص 72؛ مفردات، ص 239ـ240 «حصن».
- ↑ التفسیر الكبیر، ج 10، ص 39.
- ↑ جامع البیان، مج 4، ج 5، ص 4ـ5.
- ↑ همان، ص 5ـ6؛ التبیان، ج 3، ص 162.
- ↑ نمونه، ج 3، ص 333.
- ↑ همان.
- ↑ النهایه، ص 693.
- ↑ فقه القرآن، ج 2، ص 371.
- ↑ همان، ص 371ـ372.
- ↑ التفسیر الكبیر، ج 10، ص 39.
- ↑ التحقیق، ج 2، ص 236.
- ↑ جامعالبیان، مج 4، ج 6، ص 141.
- ↑ تفسیر شاهى، ج 2، ص 322.
- ↑ المیزان، ج 15، ص 94؛ نمونه، ج 14، ص 417ـ418.
- ↑ المبسوط، ج 8، ص 15ـ16؛ التفسیرالكبیر، ج 23، ص 156؛ مسالكالافهام، ج 4، ص 197ـ198.
- ↑ التفسیر الكبیر، ج 10، ص 39.
- ↑ همان، ج 10، ص 57؛ الفرقان، ج 5، ص 412.
- ↑ المیزان، ج 4، ص 266ـ267.
- ↑ مجمعالبیان، ج 3، ص 54؛ التفسیر الكبیر، ج 10، ص 57.
- ↑ التفسیر الكبیر، ج 10، ص 57.
- ↑ جامع البیان، مج 4، ج 6، ص 140؛ التبیان، ج 3، ص 445ـ446؛ تهذیبالاسماء، ج 1، ق 2، ص 66.
- ↑ جامع البیان، مج 4، ج 6، ص 145.
- ↑ التفسیر الكبیر، ج 10، ص 39؛ تهذیب الاسماء، ج 1، ص 67؛ الفرقان، ج 5، ص 412.
- ↑ موسوعة الفقه، ج 3، ص 22.
- ↑ فقه القرآن، ج 2، ص 134.
- ↑ شافى العلیل، ج 1، ص 532.
منابع
دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 2، صفحه 307-311.