آیه 52 سوره شوری

از دانشنامه‌ی اسلامی

وَكَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا ۚ مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَٰكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا ۚ وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ

[42–52] (مشاهده آیه در سوره)


<<51 آیه 52 سوره شوری 53>>
سوره :سوره شوری (42)
جزء :25
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

و همین گونه ما روح (و فرشته بزرگ) خود را به فرمان خویش (برای وحی) به تو فرستادیم، تو از آن پیش که وحی بر تو رسد نه دانستی کتاب (خدا) چیست و نه فهم کردی که راه ایمان و شرع کدام است و لیکن ما آن (کتاب و شرع) را نور (وحی و معرفت) گردانیدیم که هر کس از بندگان خود را بخواهیم به آن نور هدایت می‌کنیم و اینک تو (که به نور وحی ما هدایت یافتی خلق را) به راه راست هدایت خواهی کرد.

و همان گونه [که بر پیامبران پیشین وحی کردیم] روحی را [چون قرآن] از امر خود به تو وحی کردیم. تو [پیش از این] نمی دانستی کتاب و ایمان چیست؟ ولی آن [کتاب] را نوری قرار دادیم که هر کس از بندگانمان را بخواهیم به وسیله آن هدایت می کنیم؛ بی تردید تو [مردم را] به راهی راست هدایت می نمایی.

وهمين گونه، روحى از امر خودمان به سوى تو وحى كرديم. تو نمى‌دانستى كتاب چيست و نه ايمان [كدام است؟] ولى آن را نورى گردانيديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن راه مى‌نماييم، و به راستى كه تو به خوبى به راه راست هدايت مى‌كنى.

همچنين كلام خود را به فرمان خود به تو وحى كرديم. تو نمى‌دانستى كتاب و ايمان چيست. ولى ما آن را نورى ساختيم تا هر يك از بندگانمان را كه بخواهيم بدان هدايت كنيم و تو به راه راست راه مى‌نمايى،

همان گونه (که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم) بر تو نیز روحی را بفرمان خود وحی کردیم؛ تو پیش از این نمی‌دانستی کتاب و ایمان چیست (و از محتوای قرآن آگاه نبودی)؛ ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بوسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت می‌کنیم؛ و تو مسلّماً به سوی راه راست هدایت می‌کنی.

ترجمه های انگلیسی(English translations)

Thus have We imbued you with a Spirit of Our command. You did not know what the Book is, nor what is faith; but We made it a light that We may guide by its means whomever We wish of Our servants. Indeed, you guide to a straight path,

And thus did We reveal to you an inspired book by Our command. You did not know what the Book was, nor (what) the faith (was), but We made it a light, guiding thereby whom We please of Our servants; and most surely you show the way to the right path:

And thus have We inspired in thee (Muhammad) a Spirit of Our command. Thou knewest not what the Scripture was, nor what the Faith. But We have made it a light whereby We guide whom We will of Our bondmen. And lo! thou verily dost guide unto a right path,

And thus have We, by Our Command, sent inspiration to thee: thou knewest not (before) what was Revelation, and what was Faith; but We have made the (Qur'an) a Light, wherewith We guide such of Our servants as We will; and verily thou dost guide (men) to the Straight Way,-

معانی کلمات آیه

  • تدرى: درى (بر وزن عقل): معرفت و دانستن. راغب گويد: معرفتى‏ كه با نوعى از تدبير به دست آيد ما كُنْتَ تَدْرِي‏ يعنى: نمى‌‏دانستى.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ «52»

و بدين گونه ما روحى (به نام قرآن) را از فرمان خود به تو وحى كرديم و تو نه كتاب را مى‌دانستى چيست و نه ايمان را، ولى ما آن را نورى قرار داديم كه هر كه از بندگانمان را بخواهيم به وسيله آن هدايت كنيم و همانا تو (مردم را) به راه راست هدايت مى‌كنى.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌8، ص: 427

صِراطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ «53»

راه خداوندى كه آنچه در آسمان‌ها و زمين است براى اوست. بدانيد كه همه امور به سوى او باز مى‌گردد.

نکته ها

اين سوره با آيه وحى شروع شد، «حم‌، عسق‌، كَذلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ» و با آيه وحى پايان مى‌پذيرد. «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ»

مراد از «روح» در اين آيه را بعضى روح الامين گرفته‌اند و بعضى فرشته‌اى بالاتر از ساير فرشتگان كه همراه آنهاست، نظير «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها» «1» و گروهى قرآن دانسته‌اند كه به نظر اين معنا بهتر است.

روح مايه حيات و زندگى است و قرآن رمز حيات معنوى انسان است. همان گونه كه جسم بدون روح متلاشى و متعفن مى‌شود، جامعه‌ى بدون كتاب و قرآن در معرض متلاشى شدن است. آن گونه كه حقيقت روح درك نشدنى است، حقيقت قرآن نيز درك ناشدنى است و آن طور كه روح كهنه نمى‌شود قرآن نيز كهنه شدنى نيست.

امام على عليه السلام در نهج‌البلاغه مى‌فرمايد: «لقد قرن الله به صلى الله عليه و آله من لدن كان فطيما اعظم ملائكته يسئلك به طريق المكارم و محاسن الاخلاق ليله و نهاره» «2» همانا خداوند از لحظه از شير گرفتن پيامبر، يكى از بزرگ‌ترين فرشتگان خود را همراه او گرداند تا راه مكارم و محاسن اخلاق را شب و روز به او تعليم دهد. بنابراين مراد از جمله‌ «وَ لَا الْإِيمانُ» رها بودن و گمراه بودن و بى‌ايمان بودن پيامبر، قبل از بعثت نيست، بلكه مراد آن است كه پيامبر از جزئيّات و محتويّات آئين خبر نداشت.

براى حركت معنوى انسان امورى لازم است از جمله: راه، «صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» راهنما، «إِنَّكَ لَتَهْدِي» نور، «وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً» نقشه، «أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا» و هدف و

«1». قدر، 4.

«2». نهج‌البلاغه، خطبه 192.

جلد 8 - صفحه 428

مقصد. «إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ»

پیام ها

1- وحى به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله استمرار وحى به انبياى پيشين است. «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ»

2- سه نوع وحى كه در آيه قبل آمده بود براى پيامبر اسلام بوده است. «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ»

3- پيامبر اسلام امّى و درس نخوانده بود. «ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ»

4- حتّى پيامبران بدون هدايت الهى راهى از پيش نمى‌برند. ما كُنْتَ تَدْرِي‌ ...

5- صفا و صداقت نشانه نبوّت است. رهبران عادّى حاضر نيستند سابقه‌ى خود را اين گونه براى مردم مطرح كنند. ما كُنْتَ تَدْرِي‌ ...

6- گرچه هدايت به دست خداست‌ «مَنْ نَشاءُ» لكن بستر هدايت، روح بندگى و دورى از تكبّر است. «عِبادِنا»

7- كسى كه مى‌خواهد ديگران را هدايت كند بايد خود بر راه حقّ مسلط باشد. «إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ عَلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» «1»، «إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ»

8- قرآن و رسول وسيله هدايتند. نُوراً نَهْدِي بِهِ‌ ... إِنَّكَ لَتَهْدِي‌

9- ملاك، لياقت فعلى افراد است، گرچه در گذشته دست آنها خالى باشد. ما كُنْتَ تَدْرِي‌ ... إِنَّكَ لَتَهْدِي‌

10- تكامل حتّى براى انبيا نيز هست. ما كُنْتَ تَدْرِي‌ ... إِنَّكَ لَتَهْدِي‌

11- اگر لطف خدا شامل حال انسانى شود، ناآگاه ديروز معلم امروز مى‌شود. ما كُنْتَ تَدْرِي‌ ... إِنَّكَ لَتَهْدِي‌

12- قرآن به تنهايى كافى نيست، با اينكه قرآن نور هدايت است‌ نُوراً نَهْدِي بِهِ‌ ...

لكن باز هم نياز به رسول است. «إِنَّكَ لَتَهْدِي»

«1». يس، 3- 4.

جلد 8 - صفحه 429

13- راه راست همان راه خداست. (مكاتب غير الهى از تعيين راه درست براى بشر عاجزند.) «صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ صِراطِ اللَّهِ الَّذِي»)

14- راه كسى را بپيمائيم كه فرمانرواى هستى باشد. صِراطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ‌ ...

15- اهل ايمان دلشاد باشند و اهل لجاجت و كفر هشدار يابند كه پايان كار آنها با خداست. «إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ»

16- حركت جهان هستى، هدفدار و تكاملى است. «إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ»

«والحمدللّه ربّ العالمين»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لا الْإِيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (52)

«1» سفينة البحار، ج 2، ص 638 به نقل از اعتقادات.

جلد 11 - صفحه 447

وَ كَذلِكَ‌: و همچنانكه وحى فرموديم به انبياء سلف، أَوْحَيْنا إِلَيْكَ‌: وحى كرديم بسوى تو، رُوحاً مِنْ أَمْرِنا: قرآن را به فرمان ما. تسميه قرآن به روح به جهت آنست كه قلوب ايمانى به آيات الهى حيات مى‌يابند، چنانچه ابدان به ارواح زنده مى‌شوند. يا مراد جبرئيل يا ملكى است اعظم از جبرئيل و ميكائيل كه در زمان حيات حضرت ملازم بود.

چنانچه در كتاب كافى- از حضرت صادق عليه السّلام ابو بصير سؤال نمايد از اين آيه، حضرت فرمايد: خلقى است از مخلوقات خداوند عزّ و جلّ اعظم از جبرئيل و ميكائيل، بود ملازم رسول خدا، اخبار مى‌داد و تأييد مى‌نمود آن حضرت را و او با ائمه باشد بعد از آن حضرت‌ «1».

بعد از آن بر سبيل تعداد نعمت بر آن حضرت فرمايد: ما كُنْتَ تَدْرِي‌: نبودى تو كه بدانى پيش از وحى، مَا الْكِتابُ‌: چه چيز است قرآن، يعنى قبل از انزال قرآن علم به آن نداشتى، وَ لَا الْإِيمانُ‌: و نمى‌دانستى دعوت كردن به ايمان، يا به شرايع و معارف آن عالم نبودى، يا نمى‌شناختى اهل ايمان را كه چه اشخاص به تو ايمان آرند و كدام ايمان به تو نيارند. وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً: و لكن گردانيديم كتاب را نور، يا گردانيديم ايمان را نورى، نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ: راه نمائيم و هدايت كنيم به آن هر كه را بخواهيم، مِنْ عِبادِنا: از بندگان خود كه ايشان به ادله واضحه آن تأمل كنند و در حجج ساطعه آن تعقل نمايند. وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي‌: و بدرستى كه تو بوسيله وحى ما هدايت مى‌كنى مردمان را، إِلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ‌:

بسوى راه راست كه رساننده به حق است.

تنبيه:

محققين بيان فرموده‌اند كه حضرت ختمى مرتبت صلّى اللّه عليه و آله قبل از بعثت، به شريعت خود رفتار مى‌نموده نه به شريعت انبياى سلف، و خداوند عزّ و جلّ عطا فرمود به آن حضرت قرآن را بتمامه و فرمود: «لا تحرك به لسانك لتعجل به انّ علينا جمعه و قرانه فإذا قرئناه فاتّبع قرآنه ثمّ انّ علينا بيانه» و ايضا

«1» برهان، ج 4، ص 132، حديث 1.

جلد 11 - صفحه 448

«وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى‌ إِلَيْكَ وَحْيُهُ» «1» اين آيات دلالت دارد بر آنكه پيش از نزول قرآن را مى‌دانست و نزول جبرئيل براى ابلاغ مورد آن بوده. بنابراين آيه فوق ناظر است به ندانستن حضرت از پيش خود؛ به عبارت ديگر علم حضرت به افاضه سبحانى بوده نه بالذات است، و پس از ايجاد نور آن سرور آنچه در حيطه امكانى در آيد، خداى تعالى از علم ازلى افاضه فرمود كه: وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ‌ «2» در كتاب كافى- از حضرت صادق عليه السّلام سؤال شد از علم، آيا آن چيزى است كه از افواه رجال عالم ياد مى‌گيرد، يا در كتابى كه نزد شما مى‌باشد مى‌خواند پس ياد مى‌گيرد؟ حضرت فرمود: امر بزرگتر از اين است، مگر نشنيدى فرمايش الهى را كه فرمود: «و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا ...» سائل عرض كرد: بلى پس فرمود: زمانى هست كه معلوم نيست كتاب چيست، تا وقتى كه بفرستد خداوند روح را كه در قرآن ذكر فرموده. بعد از فرستادن روح را به پيغمبران، دانسته مى‌شود به آن روح، علم و فهم؛ و به آن روح كه عطا فرمود، به هر بنده‌اى كه خواسته تعليم فهم مى‌نمايند، يعنى آن روح با ما هست و به آن روح است علم و فهم ما. «3»


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ (51) وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لا الْإِيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (52) صِراطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ (53)

ترجمه‌

و نبوده است براى انسانى آنكه سخن گويد با او خدا مگر بوحى يا از پس حجابى يا آنكه بفرستد فرستاده‌ئى را پس وحى كند باذن او آنچه ميخواهد همانا او بلند مرتبه درست كردار است‌

و همچنين وحى فرستاديم بسوى تو روحى را از امر خودمان نبودى كه بدانى چيست كتاب و نه ايمان ولى قرار داديم آنرا نورى كه هدايت ميكنيم بآن هر كه را بخواهيم از بندگان خود و همانا تو هدايت ميكنى براه راست‌

راه خدائى كه مرا ورا است آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است آگاه باش كه بسوى خدا بازميگردد كارها.

تفسير

خداوند متعال در مقام بيان عظمت خود ميفرمايد روا نبوده و نباشد براى فردى از افراد انسان كه القاء فرمايد كلام خود را باو خداوند مگر بيكى از سه طريق كه يكى از آنها وحى است كه اصلا كلام آهسته است كه به سرعت ادراك شود ولى غالبا در الهام كه القاء معنى در قلب است بلكه در مطلق القاء اعمّ از لفظ و معنى استعمال ميشود كه گفته‌اند زبور داود عليه السّلام از اين قبيل بوده ديگر از پس پرده است به اين معنى كه مانند گوينده‌ئى كه از پس پرده كلامش شنيده ميشود و خودش ديده نميشود خداوند با او سخن ميگويد و بايد گفت خداوند در محلّى ايجاد صوت ميفرمايد مانند تكلّم خداوند با حضرت موسى در كوه طور و با خاتم انبيا صلى اللّه عليه و اله در عرش سوّم ارسال رسول است خواه ملك باشد كه نزد پيغمبرى آيد و پيام خدا را برساند مانند جبرئيل عليه السّلام كه بر انبياء اولو العزم نازل ميشد كه مفسّرين فرموده‌اند و خواه پيغمبر باشد كه معارف حقّه و احكام لازمه را به يكى از طرق مذكوره از حق تلقّى نموده باشد و بخلق باذن خدا القاء نمايد كه بنظر حقير از عبارت قمّى ره در اينمقام رسيده است با آنكه نقل ايشان خالى از اجمال نيست و بنابر اين مراد از بشر مطلق انسان است و اختصاص بانبياء ندارد و ظاهر مفسّرين اختصاص است و در هر حال اين اقسام تكلّم خدا با خلق براى‌

جلد 4 صفحه 591

آنستكه خداوند جسم نيست و مكان ندارد نميشود بمشافهه يا در پس پرده ظاهرى با كسى سخن گويد بلكه بايد از پس پرده غيب باشد و او برتر و بالاتر از آنست كه ديده شود و با كسى مكالمه حضورى نمايد و بيرون از حكمت و مصلحت بكسى وحى و الهام فرمايد و همچنانكه ذكر شد از چگونگى تكلّم خدا با انبياء فرستاديم بسوى تو بوحى اى پيغمبر خاتم روح و روان جاويد قرآن مجيد را براى احياء قلوب مرده بفرمان خودمان نميدانستى تو قرآن چيست و ايمان بآن چگونه است ولى قرار داديم ما كتاب خود را روشنى و نوريكه هدايت مينمائيم بآن نور هر كه را قابل باشد و بديده انصاف و دقت در آن نگرد و ايمان بآن آورد و عمل بر طبق آن نمايد ببهشت عنبر سرشت و تو هدايت ميكنى مردم را براه راست آن كه دين اسلام است كه آن راه حق است راه خداوندى كه خالق و مالك و صاحب اختيار تمام موجودات آسمانى و زمينى است و بدانيد كه بفرمان خدا است تمام امور موجودات در دنيا و آخرت و چيزى از تحت حكم و اراده او آنى بيرون نيست و هر كس را بپاداش اعمال خود ميرساند و بعضى روح را در آيه دوم بروح القدس تفسير نموده‌اند و بنابر اين ظاهرا مراد از من امرنا نزول او از عالم امر باشد كه عالم مجرّدات است و در مجمع از صادقين عليهما السلام نقل نموده كه روح فرشته‌اى است بزرگتر از جبرائيل و ميكائيل او با پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم بود و به آسمان نرفت و او در ما است و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه آن مخلوقى از مخلوقات خدا است بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل با پيغمبر ص بود باو خبر ميداد و كمك ميكرد و او با ائمه بعد از آنحضرت ميباشد و قريب باين معانى در روايات ديگرى هم ذكر شده است و در بعضى از روايات نور بامير المؤمنين عليه السّلام و صراط مستقيم بولايت آن حضرت تفسير شده و از بعضى روايات استفاده ميشود كه صراط خدا و كسيكه اختيار ملك وجود از طرف حق باو محوّل شده على عليه السّلام است كه پيغمبر صلى اللّه عليه و اله مردم را بسوى او هدايت ميفرمايد و اين مقامى است كه فوق آن متصوّر نيست و الحمد للّه تعالى على نعمه و آلائه و الصلوة و السلام على خاتم انبيائه و سيّد اوصيائه و اولادهما اوليائه و اصفيائه و ثواب قرائت اين سوره بقدرى است كه نميشود بيان نمود.

جلد 4 صفحه 592

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ كَذلِك‌َ أَوحَينا إِلَيك‌َ رُوحاً مِن‌ أَمرِنا ما كُنت‌َ تَدرِي‌ مَا الكِتاب‌ُ وَ ‌لا‌ الإِيمان‌ُ وَ لكِن‌ جَعَلناه‌ُ نُوراً نَهدِي‌ بِه‌ِ مَن‌ نَشاءُ مِن‌ عِبادِنا وَ إِنَّك‌َ لَتَهدِي‌ إِلي‌ صِراطٍ مُستَقِيم‌ٍ (52)

و همين‌ نحو ‌ما وحي‌ فرموديم‌ قرآن‌ مجيد ‌را‌ بسوي‌ تو روح‌ ‌را‌ بامر پروردگار نبودي‌ بداني‌ چيست‌ كتاب‌ و چيست‌ ايمان‌ و لكن‌ قرار داديم‌ قرآن‌ مجيد ‌را‌. نوري‌ ‌که‌ هدايت‌ ميكنيم‌ ‌به‌ ‌آن‌ نور ‌که‌ قرآن‌ ‌باشد‌ ‌هر‌ كس‌ ‌را‌ ‌که‌ بخواهيم‌ ‌از‌ بندگان‌ ‌خود‌ و محققا ‌شما‌ ‌هر‌ آينه‌ هدايت‌ ميكني‌ بسوي‌ صراط مستقيم‌ ‌اينکه‌ آيه شريفه‌ ‌از‌ مشكلات‌ آيات‌ ‌است‌ و مفسرين‌ ‌هم‌ ‌در‌ حيص‌ و بيص‌ افتاده‌اند و ظواهر ‌آيه‌ ‌با‌ قواعدي‌ ‌که‌ ‌در‌ دست‌ ‌ما ‌است‌ ‌از‌ آيات‌ و اخبار سازش‌ ندارد چنانچه‌ مكرر ذكر ‌شده‌ ‌در‌ مراتب‌ نزول‌ قرآن‌ ‌که‌ اول‌ مرتبه‌ نزولش‌ ‌بر‌ نور مقدس‌ نبي‌ (ص‌) ‌بود‌ ‌در‌ عالم‌ انوار و آيه شريفه‌ وَ لا تَعجَل‌ بِالقُرآن‌ِ مِن‌ قَبل‌ِ أَن‌ يُقضي‌ إِلَيك‌َ وَحيُه‌ُ‌-‌ طه‌ آيه 113‌-‌ دلالت‌ ‌بر‌ اينموضوع‌ دارد ‌که‌ قبل‌ ‌از‌ وحي‌ ميدانست‌ قرآن‌ ‌را‌ و اينكه‌ فرمود

كنت‌ نبيا و الادم‌ ‌بين‌ الماء و الطين‌

و اينكه‌ قبل‌ البعثة بدين‌ ‌خود‌ ‌بود‌ و تابع‌ انبياء سلف‌ نبود و ‌اينکه‌ ‌با‌ جمله (ما كُنت‌َ تَدرِي‌ مَا الكِتاب‌ُ وَ لَا الإِيمان‌ُ) سازش‌ ندارد و ‌در‌ اخبار ائمه‌ بياني‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ جهت‌ نشده‌ و ‌از‌ ‌آن‌ طرف‌ وسيله‌ دست‌ عامه‌ ميشود ‌که‌ ميگويند العياذ پيغمبر قبل‌ البعثة مشرك‌ بوده‌ ‌ يا ‌ تابع‌ دين‌ مسيح‌ ‌ يا ‌ دين‌ ابراهيم‌ بوده‌ و ‌ما ناچاريم‌ قبلا بمقدمه‌اي‌ تذكري‌ بدهيم‌ سپس‌ شروع‌ ‌به‌ تفسير كنيم‌ و ‌آن‌ اينست‌ مكرر گفته‌ ‌شده‌ ‌که‌ ‌در‌ اخبار داريم‌ ‌که‌ اول‌ چيزي‌ ‌که‌ خداوند خلق‌ فرمود نور مقدس‌ پيغمبر اكرم‌ ‌بود‌ چنانچه‌ ‌از‌ ‌خود‌ حضرت‌ ‌است‌ ‌که‌ ميفرمايد

(اول‌ ‌ما خلق‌ اللّه‌ نوري‌)

سپس‌ ‌خدا‌ دوازده‌ حجاب‌ آفريد و ‌اينکه‌ نور ‌را‌ ‌در‌ ‌آن‌ دوازده‌ حجاب‌ سير داد و ‌در‌ ‌هر‌ حجابي‌

جلد 15 - صفحه 514

ذكري‌ داشت‌ ‌در‌ حجاب‌ اول‌ دوازده‌ هزار سال‌ ‌در‌ حجاب‌ دوّم‌ يازده‌ هزار سال‌ و هكذا ‌در‌ ساير حجب‌ ‌تا‌ حجاب‌ دوازدهم‌ هزار سال‌، و اسامي‌ حجابها ‌را‌ ذكر فرموده‌ حجاب‌ الرفعه‌ حجاب‌ النبوه‌ حجاب‌ الشفاعه‌ و هكذا سپس‌ عرش‌ ‌را‌ آفريد و ‌اينکه‌ نور ‌را‌ ‌در‌ عرش‌ قرار داد هفت‌ هزار سال‌ ‌تا‌ خداوند آدم‌ ‌را‌ خلق‌ فرمود و ‌در‌ صلب‌ آدم‌ قرار داد و سير داد ‌در‌ اصلاب‌ طاهره‌ و ارحام‌ مطهره‌ و نيز ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌ ‌است‌ ‌که‌ فرمود

(كنت‌ نبيا و الادم‌ ‌بين‌ الماء و الطين‌)

و ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌ ‌است‌ ‌که‌ فرمود

(آدم‌ و ‌من‌ دونه‌ تحت‌ لوائي‌ يوم القيمة)

و اخباري‌ ‌که‌ اشباه‌ ‌اينکه‌ خاندان‌ ‌در‌ عرش‌ ‌بود‌ و آدم‌ بتعليم‌ جبرئيل‌ ‌خدا‌ ‌را‌ ‌به‌ ‌آنها‌ قسم‌ داد توبه ‌او‌ قبول‌ شد و ‌از‌ ‌اينکه‌ نوع‌ اخبار بسيار داريم‌ مراجعه‌ كنيد بمجلد ششم‌ بحار و ساير كتب‌ اخبار ‌در‌ بيان‌ فضائل‌ ‌آن‌ حضرت‌ بناء ‌علي‌ ‌هذا‌ مي‌گوييم‌:

وَ كَذلِك‌َ أَوحَينا إِلَيك‌َ ‌يعني‌ همين‌ نحوي‌ ‌که‌ بوحي‌ بوده‌ ‌ يا ‌ ‌از‌ وراء حجاب‌ ‌ يا ‌ ارسال‌ ‌رسول‌ وحي‌ فرستاديم‌ بسوي‌ تو.

رُوحاً مِن‌ أَمرِنا جبرئيل‌ بوده‌ ‌ يا ‌ ملك‌ ديگري‌ ‌که‌ اعظم‌ ملائكه‌ ‌است‌ چنانچه‌ ‌در‌ اخبار ‌است‌ ‌که‌ همين‌ روح‌ ‌براي‌ ‌ما ائمه‌ ‌هم‌ هست‌ ‌تا‌ اينجا كلام‌ تمام‌ شد ‌که‌ مجرد تشبيه‌ ‌بود‌ ‌که‌ همين‌ نحوي‌ ‌که‌ ‌با‌ انبياء سلف‌ ‌بود‌ طريق‌ تكلم‌ الهي‌ ‌با‌ ‌شما‌ ‌هم‌ هست‌ و جمله: (ما كُنت‌َ تَدرِي‌ مَا الكِتاب‌ُ وَ لَا الإِيمان‌ُ) جمله مستقله‌ ‌است‌ دلالت‌ ندارد ‌که‌ قبل‌ ‌از‌ ارسال‌ ملك‌ نمي‌دانستي‌ «‌ما كنت‌» فعل‌ ماضي‌ ‌است‌ ممكن‌ ‌است‌ مراد ‌در‌ همان‌ موقع‌ ‌که‌ نور مقدس‌ تو ‌را‌ آفريدم‌ خالي‌ ‌از‌ ‌هر‌ گونه‌ كمالي‌ بودي‌ چون‌ ممكن‌ ‌از‌ ‌خود‌ هيچ‌ ندارد ‌هر‌ چه‌ دارد ‌به‌ افاضه حق‌ ‌است‌ (الممكن‌ ‌في‌ حد ذاته‌ ‌ان‌ ‌يکون‌ ليس‌ و ‌له‌ ‌من‌ علته‌ ‌ان‌ ‌يکون‌

جلد 15 - صفحه 515

ايس‌) ولي‌ قابليت‌ افاضه جميع‌ كمالات‌ ‌را‌ داشت‌ خداوند ‌در‌ همان‌ عالم‌ نورانيت‌ جميع‌ كمالات‌ ‌را‌ بوجود مقدس‌ ‌او‌ افاضه‌ فرموده‌ قبل‌ ‌از‌ افاضه ‌او‌ هيچ‌ نداشت‌ چنانچه‌ ‌در‌ اخبار داريم‌ ‌که‌ فرمود

(سبحنا و سبحت‌ الملائكة و هللنا و هللت‌ الملائكة‌-‌ الحديث‌).

وَ لكِن‌ جَعَلناه‌ُ نُوراً نَهدِي‌ بِه‌ِ مَن‌ نَشاءُ مِن‌ عِبادِنا ظاهرا مرجع‌ ضمير جعلناه‌ قرآن‌ ‌است‌ ‌که‌ ميفرمايد إِن‌َّ هذَا القُرآن‌َ يَهدِي‌ لِلَّتِي‌ هِي‌َ أَقوَم‌ُ‌-‌ اسراء آيه 9‌-‌ و مراد ‌من‌ نشاء كساني‌ هستند ‌که‌ قابل‌ هدايت‌ باشند ‌که‌ قساوت‌ قلوب‌ ‌آنها‌ ‌را‌ نگرفته‌ ‌باشد‌ و كبر و نخوت‌ و هواي‌ نفساني‌ چشم‌ قلب‌ ‌آنها‌ ‌را‌ كور نكرده‌ ‌باشد‌ و گوش‌ قلب‌ ‌آنها‌ باز ‌باشد‌ البته‌ حجج‌ الهيّه‌ و آيات‌ بينات‌ ‌در‌ ‌آنها‌ اثر ميگذارد و نور ايمان‌ تابش‌ ميكند و ‌به‌ شرف‌ اسلام‌ مشرّف‌ ميشوند و ‌به‌ ‌اينکه‌ آيات‌ قرآني‌ هدايت‌ ميشوند.

وَ إِنَّك‌َ لَتَهدِي‌ إِلي‌ صِراطٍ مُستَقِيم‌ٍ صراط مستقيم‌ صراطي‌ ‌است‌ ‌که‌ هيچ‌ گونه‌ اعوجاجي‌ ‌در‌ ‌آن‌ نباشد نه‌ ‌از‌ طرف‌ افراط و نه‌ ‌از‌ طرف‌ تفريط چه‌ ‌در‌ عقائد ‌باشد‌ ‌که‌ نه‌ غلوّ كنند ‌در‌ حق‌ انبياء مثل‌ نصاري‌ ‌در‌ حق‌ مسيح‌ و يهود ‌در‌ حق‌ عزير و نه‌ بدعتي‌ ‌در‌ دين‌ گذارند و نه‌ گرفتار شبهات‌ سوفسطائيه‌ ‌شده‌ باشند و نه‌ ‌در‌ طرف‌ تفريط ‌که‌ ضروريات‌ دين‌ ‌را‌ منكر شوند و نسبت‌ بمعرفت‌ الهيّه‌ و شئونات‌ انبياء و ائمه هدي‌ و خصوصيات‌ معاد كوتاهي‌ كنند و چه‌ ‌در‌ اخلاق‌ و حد افراطش‌ كبر و نخوت‌ و عجب‌ و اسراف‌ و تبذير و تضييع‌ مال‌ و ‌غير‌ اينها و چه‌ ‌در‌ حدّ تفريط ذلت‌ و خفت‌ و يأس‌ ‌من‌ روح‌ اللّه‌ و قنوط و بخل‌ و چه‌ ‌در‌ امور دنيويه‌ نه‌ غرق‌ دنيا و نه‌

جلد 15 - صفحه 516

ترك‌ دنيا بالكليه‌ و هكذا و بالجمله‌ حد وسط نه‌ زياد روي‌ و نه‌ كوتاهي‌ ‌که‌ دين‌ مقدس‌ اسلام‌ حاوي‌ تمام‌ اينهاست‌ و ‌از‌ ‌آن‌ صراط مستقيم‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 52)- قرآن روحی است از جانب خدا: به دنبال بحث کلی و عمومی که در باره وحی در آیه قبل آمد در اینجا از نزول وحی بر شخص پیغمبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و اله سخن گفته، می‌فرماید: «همان گونه (که بر پیامبران پیشین، از طرق مختلف وحی فرستادیم) بر تو نیز روحی را به فرمان خود وحی کردیم» (وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا).

منظور از «روح» در اینجا قرآن مجید است که مایه حیات دلها و زندگی جانهاست.

در دنباله آیه می‌افزاید: «تو پیش از این از کتاب و ایمان آگاه نبودی، ولی ما آن را نوری قرار دادیم که به وسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت می‌کنیم» (ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا).

این لطف خدا بود که شامل حال تو شد، و این وحی آسمانی بر تو نازل گشت و ایمان به تمام محتوای آن پیدا کردی.

در پایان آیه می‌افزاید: «بطور مسلّم تو به سوی راه مستقیم مردم را هدایت می‌کنی» (وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).

نه تنها قرآن نوری برای توست که نوری برای همگان است، و وسیله هدایتی برای جهانیان به سوی صراط مستقیم، این یک موهبت عظیم الهی است برای رهروان راه حق و آب حیاتی است برای همه تشنه کامان.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج9، ص509

منابع