آیه 41 سوره اسراء
<<40 | آیه 41 سوره اسراء | 42>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و ما در این قرآن انواع سخنان را نیکو بیان کردیم تا خلق متذکر شوند و از آن پند گیرند و لیکن بدان را به جز نفرت حاصلی نمیافزاید.
به راستی در این قرآن [داستان ها، حکمت ها و موعظه های] گوناگون بیان کردیم تا متذکّر و هوشیار شوند؛ ولی آنان را جز رمیدن نمی افزاید.
و به راستى، ما در اين قرآن [حقايق را] گونهگون بيان كرديم، تا پند گيرند؛ و[لى] آنان را جز نفرت نمىافزايد.
ما سخنان گونهگون در اين قرآن آورديم، باشد كه پند گيرند، ولى جز به رميدنشان نيفزايد.
ما در این قرآن، انواع بیانات مؤثر را آوردیم تا متذکر شوند! ولی (گروهی از کوردلان،) جز بر نفرتشان نمیافزاید.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
صرفنا: صرف: برگرداندن. خواه برگرداندن از جايى به جايى يا از حالى به حالى باشد. تصريف: برگرداندن، در آن مبالغه است. راغب گويد: تصريف مثل صرف است مگر در مبالغه و اغلب در برگرداندن از حالى به حالى از كارى به كارى گفته مى شود. منظور از تصريف در آيه ظاهرا ادا كردن مطالب در قالبهاى گوناگون است.
يذّكروا: آن در اصل «يتذكروا» است. تذكر: يادآورى و بيدار شدن.
نفورا: نفر (بر وزن عقل) اگر با «من» و «عن» باشد به معنى دورى است، «نفر عنه و منه» يعنى از او دور شد. «نفور» بر وزن عقول به معنى دور شدن و كنار شدن است .
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُوا وَ ما يَزِيدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً «41»
وبه يقين، ما در اين قرآن (حقايق را با بيانهاى گوناگون و) مكرّر بيان كرديم، تا پند گيرند، و جز بر رميدگى آنان نيفزود.
نکته ها
«صَرَّفْنا»، بيان گوناگون و متنوّع و تكرارهاى مختلف گفتار در جهت روشنتر شدن موضوع بحث است.
انسان فطرتاً تنوّع طلب است، خواه در طبيعت باشد، يا كتاب الهى و اين رمز برخى تكرارها و تنوّع بيانها در قرآن است.
همچنان كه از بارش باران پاكيزه بر يك لاشهى متعفّن، بوى تعفّن برمىخيزد، ورود آيات الهى نيز در دلهاى خوگرفته به تكبّر و لجاجت، عفونت تنفّر را بيشتر مىكند. «ما يَزِيدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً»
جلد 5 - صفحه 65
پیام ها
1- تكرار مطلب، بايد متنوّع و جذّاب باشد، «صَرَّفْنا» زيرا يكنواختى اغلب خستگىآور است.
2- انسان پيوسته نيازمند تذكّر است وچه بسا در هربار تكرار، گروهى جذب شوند. «صَرَّفْنا»
3- تكرار در آيات قرآن، براى تذكّر و پندگيرى است. «صَرَّفْنا لِيَذَّكَّرُوا»
4- تكرار، براى دوستان دلربا، ولى براى لجوجان نفرتآور. «ما يَزِيدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُوا وَ ما يَزِيدُهُمْ إِلاَّ نُفُوراً (41)
بعد از آن احتجاج مىفرمايد:
وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هذَا الْقُرْآنِ: و هر آينه بتحقيق تكرار نموديم در اين قرآن به وجوه مختلفه در مواضع كثيره از هر گونه مثلى. حاصل آنكه ما اين قرآن را انواع بسيار كرديم از وعد و وعيد و محكم و متشابه و امر و نهى و وعظ و قصصى مانند تصريف فعل به ماضى و حال و استقبال و امر و نهى و مانند تصريف بادها به شمال و جنوب و صبا و دبور. لِيَذَّكَّرُوا: تا مكلفان تأمل و تدبر كنند و تذكر يابند و بدانند حق را. وَ ما يَزِيدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً: و حال آنكه زياد نشد اين جماعت كفار را نزد تصريف امثال و دلايل براى ايشان مگر دورى از اعتبار و نفرت از حق.
نكته: اضافه نفور به قرآن به سبب آنست كه ايشان زياد مىكردند اعراض را نزد نزول قرآن كقوله (فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِي إِلَّا فِراراً) «1».
ايضاح: خداوند منان از راه فضل و امتنان در اين كتاب مبين قرآن، به اقسام مختلفه حق را بيان فرموده براى ارشاد بندگان، و آگاهى آنان. و البته فكر صافى به ديده بينائى وقتى نظر نمايد، تصديق كرده باعث ازدياد هدايت او شود، لكن آنانكه در بوته كفر و ضلالت فرو رفته و به سبب عناد و لجاج ابدا در
«1» نوح آيه 6.
جلد 7 - صفحه 379
آيات الهيه تفكر و تأمل ننمايند، هر چه آيات قرآنيه بيشتر نازل شود اعراض آنها بيشتر گردد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُوا وَ ما يَزِيدُهُمْ إِلاَّ نُفُوراً (41) قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُونَ إِذاً لابْتَغَوْا إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً (42) سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيراً (43) تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً (44)
ترجمه
و بتحقيق مكرّر بيان كرديم در اين قرآن تا پند گيرند و نيفزود مر آنها را مگر تنفّر
بگو اگر بودند با او خدايانى چنانچه ميگويند در آنهنگام هر آينه طلب مينمودند بسوى خداوند ملك راهى
منزّه است او و برتر است از آنچه ميگويند برترى بزرگى
تسبيح ميكنند مر او را آسمانهاى هفتگانه و زمين و هر كه در آنها است و نيست هيچ چيز مگر آنكه تسبيح ميكند بستايش او ولى نمىفهميد تسبيح آنها را همانا او باشد بردبار آمرزنده.
تفسير
خداوند سبحان مكرّر بطرق متعدده در قرآن مجيد توحيد و تنزيه خود را از شريك و ولد و ساير لوازم جسميّت اثبات فرموده براى تذكّر و تنبّه و ارشاد و هدايت خلق ولى مع الاسف كلام حقّ در قلوب قاسيه اهل شرك و الحاد و تعصب و عناد مؤثر نيست بلكه موجب مزيد تمرّد و طغيان و تنفر و عصيان آنها خواهد بود امّا اتمام حجّت از خدا بر خلق ميشود لذا خداوند دستور فرموده به پيغمبر خود كه بآنها بگويد اگر با معبود بحقّ معبودهاى ديگرى بود كه شما آنها را خدايان كوچك و شفعاء خود ميدانيد مانند عزير و مسيح و ملائكه و قائل بشركت آنها با خداوند در معبوديّت و سلطنت شدهايد ناچار آنها بايد طلب كنند بسوى خداى بزرگ كه صاحب ملك و عرش عظيم است راهى كه خارج از دو غرض نيست يا براى غلبه خودشان بر او اگر در مقام معارضه باشند چنانچه دأب سلاطين است و در اين صورت امر ملك مختلّ شود يا براى تقرّب باو اگر در مقام تمكين باشند چنانچه رسم اتباع است
جلد 3 صفحه 362
و در اين صورت لازم است شما هم بآنها اقتدا نمائيد و راه تقرب بخدا و مالك الملك حقيقى را پيدا كنيد و آن اطاعت او امر و نواهى او است كه بتوسط پيغمبرش بشما ابلاغ شده و مفسّرين هر يك از اين دو احتمال را كه دو طرف ترديد است مستقلا در مقام تفسير آيه دوم ذكر نمودهاند و بعضى بيكى از آن دو اكتفاء و اعتماد كردهاند و بنظر حقير هر يك از جهتى رجحان دارد و جمع ميان آن دو به بيانيكه شد از جهاتى، كه بر ارباب ذوق پوشيده نخواهد ماند و بر هر تقدير احتمال اوّل اشاره بدليل تمانع و تنازع و احتمال دوم اشاره براه فقر و احتياج است كه بهر يك از آن دو مستقلا اثبات توحيد در قرآن شده نهايت آنكه در اين سوره عمّا قريب بيايد آياتى كه مفسّر يا مؤيّد طريقه اخيره است منزه و متعالى است ذات اقدس احديّت از جميع نقائص امكانيّه و آنچه نادانان نسبت باو دهند از شريك و ولد و مثل و مانند و امثال اين امور كه منافى با وجوب وجود ذاتى و صفاتى ميباشد و اين تعالى بحدى است كه بهيچ وجه نميتوان قياس نمود هيچ چيز از موجودات را بهيچ چيز از او و اين علوّ كبير و برترى بزرگ است و اين تنزيه در تمام اجزاء وجود آسمانهاى هفت گانه و زمين و هر كه در آنها است از ملائكه و جن و انس و غيرهم سارى و جارى است بحسب حال و مقام و قابليّت و كمال بلكه هيچ موجودى نيست در هيچ يك از عوالم وجود مگر آنكه تنزيه ميكند خدا را بستايش و شكر و تسبيح و تقديس مينمايد او را بحمد و ثنا و تضرّع و دعا بر حسب اقتضاء ذات و صفات و استعداد و كمال بلسان حال و مقال ولى تمام مردم نميفهمند اقتضاء حال و نميشنوند مقال آنها را در كافى و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه شكست ديوارها تسبيح آنها است و هيچ پرندهاى شكار كرده نميشود مگر براى كوتاهيش در تسبيح خود و از امام باقر عليه السّلام نقل شده كه چوب خشك صوت شكست آن تسبيح خداوند است فيض ره فرموده و اين براى آنستكه نقصانات خلائق دلائل كمالات خالق است و كثرات و اختلافاتشان شواهد وحدانيّت و انتفاء شريك و ضد و ند از او است و اين تسبيح فطرى و اقتضاء ذاتى است كه ناشى شده از تجلّى حقّ براى آنها و محبوبيّت او كه وادار شدهاند به ثناء بر او بدون تكلّف و آن عبادت ذاتيّهاى است كه بر پا داشته است آنرا خداوند در آنها بحكم استحقاقى كه ثابت است براى او جلّ جلاله و بيايد مزيد بيانى براى
جلد 3 صفحه 363
اين امر در سوره نور انشاء اللّه تعالى حقير عرض ميكنم تسبيح سنگ ريزه در دست پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه يكى از معجزات متواتره آنحضرت است اهل تحقيق گفتهاند وجه اعجاز آن شنواندن حضرت است صوت آنرا بشنوندگان و الا تسبيح آنها هميشه محقّق بوده و هست و ناله ستون حنّانه از هجر رسول اكرم از مسلّمات تاريخى و روايتى است و اذكار خاصه بسيارى از حيوانات در اخبار ائمه اطهار وارد شده كه ذكرش موجب تطويل است و بنابراين ميتوان گفت تمامى ذرات عالم آشكار و نهان بقدر حظوظ و نصيبشان از ادراك و شعور در عوالم خودشان اذكارى دارند كه اگر گوشى مناسب با آن عالم باشد ميشنود چنانچه گفتهاند صرير باب و خرير آب ذكر آنها است و اين ذكر قالى منافات با تسبيح حالى كه عبارت از دلالت آنها است بر وجود صانع ندارد و براى شامل شدن لفظ هر دو تسبيح را تعبير بتفقهون فرموده كه ظاهرا بمعناى ادراك و اعم از تعقّل و استماع است و خداوند بردبار است تعجيل نميفرمايد در عقوبت كسانيكه تعقّل ننمودند در دلالت موجودات بر وجود صانع و آمرزنده است آنها را بعد از توبه و انابه ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ لَقَد صَرَّفنا فِي هذَا القُرآنِ لِيَذَّكَّرُوا وَ ما يَزِيدُهُم إِلاّ نُفُوراً (41)
و هر آينه بتحقيق ما مكرر در مكرر بيان توحيد و نفي شرك و اتيان باعمال صالحه و ترك قبائح را در اينکه قرآن بيان فرموديم لكن بدبختانه اينکه مشركين و كفار اينکه آيات شريفه مزيد بر نفرت و عداوت و شرك و كفر آنها شد غرض اصلي از انزال قرآن و ساير كتب سماوي و ارسال رسل و جعل احكام هدايت و ارشاد بندهگان بوده بصراط مستقيم و طريق مستوي و سعادت و رستگاري و نجات از مهالك دنيوي و اخروي لكن بدبختانه روز بروز شرك و كفر و فسق و فجور زيادتر ميشود بواسطه خباثت باطني و عدم قابليت هدايت و ارشاد (باران که در لطافت طبعش خلاف نيست در باغ لاله رويد و در شوره زار خس) لذا در همين سوره آيه 84
جلد 12 - صفحه 257
84 ميفرمايد:
وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَةٌ لِلمُؤمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظّالِمِينَ إِلّا خَساراً.
وَ لَقَد صَرَّفنا علم صرف را گفتند چون تمام صيغ صرف ميشود بمصدر اگر چه ما گفتيم مصدر هم يك صيغه و مرجع ماده اصليه است که ضاد و راء و باء باشد در ضرب و بعبارت ديگر صيغ صورتهائيست که عارض ماده ميشود و در اجسام که مركب از هيولا و صورت است هيولا که ماده اصليه است بدون صورت تحقق پيدا نميكند ولي صورت بلا ماده وجود پيدا ميكند مثل صور برزخيه و مثل افلاطونيه و صور خياليه و آنچه در خواب مشاهده ميشود لذا مراد از اينکه جمله اينست که فِي هذَا القُرآنِ خداوند ببيانات مختلفه و قضاياي امم سالفه و بيان احكام شرعيه و عقايد حقه و اخلاق فاضله بيان فرموده و مقصد و منظور يك چيز است هدايت بينايي سعادت رستگاري نجات از مهالك که جامعش ليذكروا است و لكن ايمان و هدايت دو چيز لازم دارد بايد فاعل تام الفاعلية باشد و قابل تام- القابلية خداوند بواسطه ارسال رسل و انزال كتب بالاخص دين اسلام و قرآن مجيد چيزي فروگذار نكرده از طرف فاعل تام الفاعلية حجت بر همه تمام شد ولي مشركين و كفار و فساق قابليت هدايت ندارند بلكه مزيد بر شرك و كفر و فسق ميشود وَ ما يَزِيدُهُم إِلّا نُفُوراً إِنَّ هذَا القُرآنَ يَهدِي لِلَّتِي هِيَ أَقوَمُ گذشت در همين سوره آيه 9.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 41)- چگونه از حق فرار میکنند؟! از آنجا که سخن در آیات گذشته به مسأله توحید و شرک منتهی شد، در اینجا همان مسأله با بیان روشن و قاطعی دنبال میشود.
نخست از لجاجت فوق العاده جمعی از مشرکان در برابر دلائل مختلف توحید سخن به میان آورده، میگوید: «و ما در این قرآن انواع بیانات مؤثر را آوردیم تا آنها متذکر شوند (و در راه حق گام بردارند) ولی (گروهی از کوردلان) جز بر نفرتشان نمیافزاید» (وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ لِیَذَّکَّرُوا وَ ما یَزِیدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً).
در اینجا این سؤال به ذهن میرسد که اگر این بیانات گوناگون نتیجه معکوس دارد، ذکر آنها چه فائدهای خواهد داشت؟! پاسخ این سؤال روشن است و آن این که قرآن برای یک فرد یا یک گروه خاص نازل نشده بلکه برای کل جامعه انسانی است، و مسلما همه انسانها این گونه نیستند، بلکه بسیارند کسانی که این دلائل مختلف را میشنوند و راه حق را باز مییابند، و همین اثر، برای نزول این آیات، کافی است، هر چند کوردلانی از آن نتیجه معکوس بگیرند.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم