آیه 4 سوره نور
<<3 | آیه 4 سوره نور | 5>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و آنان که به زنان با عفت مؤمنه نسبت زنا دهند آنگاه چهار شاهد (عادل) بر دعوی خود نیاورند آنان را به هشتاد تازیانه کیفر دهید، و دیگر هرگز شهادت آنها را نپذیرید، و آنان مردمی فاسق و نادرستند.
و کسانی که زنان عفیفه پاکدامن را به زنا متهم می کنند، سپس چهار شاهد نمی آورند، پس به آنان هشتاد تازیانه بزنید، و هرگز شهادتی را از آنان نپذیرید، و اینانند که در حقیقت فاسق اند.
و كسانى كه نسبت زنا به زنان شوهردار مىدهند، سپس چهار گواه نمىآورند، هشتاد تازيانه به آنان بزنيد، و هيچگاه شهادتى از آنها نپذيريد، و اينانند كه خود فاسقند.
كسانى را كه زنان عفيف را به زنا متهم مىكنند و چهار شاهد نمىآورند، هشتاد ضربه بزنيد، و از آن پس هرگز شهادتشان را نپذيريد كه مردمى فاسقند.
و کسانی که زنان پاکدامن را متهمّ میکنند، سپس چهار شاهد (بر مدّعای خود) نمیآورند، آنها را هشتاد تازیانه بزنید و شهادتشان را هرگز نپذیرید؛ و آنها همان فاسقانند!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- يرمون: رمى: انداختن. آن در آيه به معنى انداختن به زنا و نسبت زنا دادن است «يرمون» نسبت زنا مىدهند.
- محصنات: زنان عفيف. كه گويى خود را با عفّت در حصن و حصار قرار دادهاند. حصن در اصل به معنى قلعه است، آن گاه در هر تحفظ و نگه داشتن به كار مىرود.
نزول
«شیخ طوسى» گویند: سعید بن جبیر گوید: این آیه درباره عائشه نازل گردیده.
ضحاک گوید: درباره زنان مؤمنین است و این عقیده بهتر است زیرا فائده آن عمومیت دارد.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِينَ جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً وَ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ «4»
و كسانى كه به زنان پاكدامن وشوهردار نسبت زنا مىدهند و چهار شاهد نمىآورند، پس هشتاد تازيانه به آنان بزنيد و گواهى آنان را هرگز نپذيريد و آنان خود فاسقند.
«1». تفسير الميزان؛ كافى، ج 5، ص 354.
«2». كافى، ج 2، ص 32.
جلد 6 - صفحه 147
نکته ها
گرچه در آيات قبل، سخن از كيفر زناكاران به ميان آمد، اما اثبات زنا، امرى آسان و سهل نيست، بلكه بايد چهار نفر عادل به تحقق آن گواهى دهند و اگر كمتر از چهار نفر در دادگاه حاضر شوند، هر كدام هشتاد ضربه شلاق مىخورند.
از امام صادق عليه السلام پرسيدند: چرا براى اثبات قتل دو شاهد لازم است، ولى براى اثبات زنا چهار شاهد؟ حضرت فرمود: با ثابت شدن قتل، يك نفر به كيفر مىرسد، امّا با اثبات زنا، دو نفر (زن و مرد زناكار). «1»
در ميان تهمتهاى گوناگون، تهمت زنا حدّ و قانون معين دارد و قرآن با صراحت بر آن تكيه كرده است. «ثَمانِينَ جَلْدَةً»
تهمت به قدرى مهم است كه در مجازات مجرم، فاصلهى تهمت زنا با خود زنا بيست ضربه شلاق است. «مِائَةَ جَلْدَةٍ- ثَمانِينَ جَلْدَةً»
كسى كه به ديگران تهمت زنا بزند، شهادت و گواهىاش اعتبار ندارد. «لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً»
پیام ها
1- تهمت، به منزلهى پرتاب تير وهجوم به آبروى مردم است. «يَرْمُونَ»
2- تهمت زدن به زنان همسردار و پاكدامن، كيفر سختترى دارد. «الْمُحْصَناتِ»
3- دفاع از حريم زنان پاكدامن واجب است. يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ... فَاجْلِدُوهُمْ
4- براى حفظ آبروى مردم، گاهى افراد متعدّد شلاق مىخورند. «فَاجْلِدُوهُمْ»
5- تهمت، هم عقوبت بدنى دارد، «فَاجْلِدُوهُمْ» هم اجتماعى، «لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً» و هم اخروى. «أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ»
6- در فسق كسانى كه به زنان پاكدامن تهمت مىزنند، شك نكنيد. «هُمُ الْفاسِقُونَ»
7- شرط گواه شدن، عدالت است وگواهى فاسق قبول نيست. لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً ...
هُمُ الْفاسِقُونَ
«1». تفسير كنزالدقائق.
تفسير نور(10جلدى)، ج6، ص: 148
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِينَ جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً وَ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ «4»
چون مقدم شد حد زنا، در عقب آن حد مفتريان به زنا را فرمايد:
وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ: و آنانكه افترا زنند زنان عفيفه را به زنا، و مرد محصن نيز در اين داخل است، و مراد احصان اينجا حريت و بلوغ و عقل و اسلام و عفت است. پس مرد يا زنى را كه به جميع اين صفات موصوف باشد به لواط يا به زنا نسبت دهند.
نكته: راغب در مفردات خود گويد: «رمى» گاهى در اعيان گفته شود مانند تير و سنگ مثل «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ» و گاهى در مقال گفته شود كنايه از شتم
جلد 9 - صفحه 199
است مانند قذف مثل اين آيه. «1» ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ: و نياورند به چهار شاهد عادل بر اثبات.
فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِينَ جَلْدَةً: پس بزنيد ايشان را هشتاد تازيانه. وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً: و قبول نكنيد از افترا زنندگان گواهى در هيچ حكمى هرگز.
وَ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ: و آن گروه قاذفان ايشانند فاسق شدگان و خارج شدگان از طاعت و فرمان خدا.
تنبيه: آيه شريفه بيان حد دوم را فرمايد، يعنى حد «قاذف»- هرگاه شخصى نسبت دهد زنا را به زن عفيفه يا لواط را به مرد عفيفى با تصريح و معرفت او به موضوع لفظ بهر لغتى كه باشد با شرايط پنجگانه در مقذوف، و چهار شاهد عادل اقامه نكند بر اثبات آن، هشتاد تازيانه حد او باشد به صريح آيه شريفه و سنت نبويه؛ چنانچه در كافى و تهذيب از حضرت صادق عليه السّلام: فى الرجل يقذف الرجل بالزنا قال يجلد هو فى كتاب اللّه و سنة نبيّه صلّى اللّه عليه و آله. «2». و در افتراى لواط به كسى نيز اين حد ثابت باشد.
در وسائل الشيعه از حضرت باقر عليه السّلام فرمود: هرگاه نسبت داد مردى مرد ديگر را، پس گفت بدرستى كه تو عمل قوم لوط را نمودى، فرمود: تازيانه زنند حد قاذف هشتاد تازيانه. «3» ايضا از حضرت صادق عليه السّلام مروى است كه: حضرت امير المؤمنين عليه السّلام مىفرمود: هرگاه مردى به مردى گويد يا معفوج (جماع شده) يا منكوح در دبر، پس بدرستى كه بر او است حد قاذف. «4» و نيز از آن حضرت مروى است كه فرمود حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله.
زانى شديدتر است زدن حدش از شارب الخمر، و شارب الخمر زدن حدش شديدتر است از قاذف، و قاذف زدن حدش شديدتر است از تعزير. «5»
«1». مفردات راغب اصفهانى، ص 209.
«2». تفسير الصّافى، ج 3، ص 417، چاپ سعيد مشهد. به نقل از كافى و تهذيب.
«3». تفسير الصّافى، ج 3، ص 418، چاپ سعيد مشهد.
«4». همان مدرك.
«5». همان مدرك.
جلد 9 - صفحه 200
و ديگر از احكام مترتبه بر قاذف آنكه: قبول نشود شهادت او هرگز، و ديگر حكم به فسق او فرموده مگر آنكه توبه نمايد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِينَ جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً وَ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ «4» إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «5» وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلاَّ أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ «6» وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كانَ مِنَ الْكاذِبِينَ «7» وَ يَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكاذِبِينَ «8»
وَ الْخامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْها إِنْ كانَ مِنَ الصَّادِقِينَ «9» وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ «10»
ترجمه
و آنانكه نسبت زنا دهند بزنان با عفت سپس نياورند چهار گواه پس بزنيد آنها را هشتاد تازيانه و قبول نكنيد از آنها شهادتى هرگز و آنگروه آنانند متمرّدان
مگر آنانكه توبه كردند پس از آن و اصلاح خود نمودند پس همانا خداوند آمرزنده مهربان است
و آنانكه نسبت زنا دهند بجفتهاشان و نباشد آنانرا گواهانى مگر خودشان پس دستور، گواهى يكيشان چهار گواهى بخدا باشد كه او است همانا از راستگويان
و پنجمين آنكه لعنت خدا بر او اگر باشد از دروغگويان
و باز دارد از آن زن عذاب را اينكه گواهى دهد چهار گواهى بخدا كه آن مرد است از دروغگويان
و پنجمين آنكه خشم خدا بر آن زن اگر باشد آن مرد از راستگويان
و اگر نبود فضل خدا بر شما و رحمت او و اينكه خدا توبه پذير درستكار است چنين نبود.
تفسير
خداوند متعال بعد از بيان حدّ زنا حدّ قذف يعنى نسبت دادن كسى را بزنا بيان فرموده بنحوا جمال باين تقريب كه آنكسانيكه نسبت ميدهند زنان عفيفه را بزنا و چهار شاهد عادل اقامه نميكنند بر تحقق آن بشروطى كه در باب اثبات زنا ذكر شده پس بايد حكام شرع هشتاد تازيانه بهر يك از آنها بزنند و شهادت آنها ديگر قبول نشود و آنها در زمره فسّاق محسوب خواهند بود مگر كسانيكه بعد از اين توبه نمايند از صميم قلب و اقرار بگناه خود كنند كه خداوند از تقصير آنها ميگذرد و ميبخشد بآنها آبرو و برميگرداند اعتبار شهادت ايشانرا و ظاهرا فرق نيست در دو طرف نسبت يعنى نسبت دهنده و نسبت داده شده كه هر دو مرد باشند يا هر دو زن يا يكى مرد و ديگرى زن و قدر متيقن در ثبوت اين حد وقتى است كه
جلد 4 صفحه 6
طرفين آزاد و عاقل و بالغ باشند و اگر نسبت زنا بزن داده شده، مشهوره بزنا نباشد اگر چه اقوى آنستكه در قاذف فرقى بين بنده و آزاد نيست و انصاف آنستكه جاى بسط اين احكام فقه است نه تفسير لذا تيمّنا در اين مقام بذكر چند روايت اكتفا ميشود در كافى و تهذيب از امام صادق عليه السّلام نقل نموده در باب مرديكه قذف ميكند مرديرا كه فرمود او تازيانه زده ميشود بحكم كتاب خدا و سنت پيغمبر او صلى اللّه عليه و اله و سلّم و از اينجا معلوم ميشود كه ذكر محصنات در آيه شريفه بملاحظه خصوصيت مورد نزول يا اهميت نسبت زنا در زن عفيفه است و الا فرقى بين مرد و زن در شمول حكم نيست و از امام باقر عليه السّلام نقل نموده در باب زنى كه قذف نموده مرديرا كه فرمود بايد هشتاد تازيانه بخورد فيض ره فرموده اما اگر يكى از آن دو پسر يا دختر يا ديوانه باشد حد جارى نميشود چنانچه وارد شده در اين باب اخبار از ائمه اطهار و نيز از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه وقتى بندهئى آزاد را قذف نمايد بايد هشتاد تازيانه بخورد و اين از حقوق مردم است و نيز از آنحضرت روايت نموده كه اگر كسى بمملوكى افتراء بزند بايد تعزير شود براى احترام اسلام و در چند روايت تصريح بقبول توبه و شهادت او شده مشروط بآنكه خودش را تكذيب نمايد و بنظر حقير اين در صورتى است كه واقعا كاذب باشد و الا بايد اقرار بخطاى خود نمايد و در هر حال بايد چندى بصلاح مشى نمايد تا در ادعاء توبه متهم نشود و شايد و اصلحوا در كلام الهى براى اشاره باين معنى باشد و پس از اين خداوند بيان حكم لعان را كه در فقه معنون است فرموده باين تقريب كه كسانيكه نسبت بزنا ميدهند زنهاى خودشان را و ندارند چهار شاهد عادل كه اقامه نمايند براى اثبات آن فقط خودشان حاضرند شهادت دهند و قسم ياد نمايند پس شهادت يكى از آنها كه موجب رفع حد قذف از او شود چهار مرتبه شهادت دادن مؤكد بنام خداوند باشد بر آنكه در ادعاء خود صادق است و بعضى بنصب اربع قرائت نمودهاند و بنابر اين تقدير كلام آنستكه پس شهادت يكى از آنها چهار مرتبه شهادت بنحو مذكور موجب رفع حد خواهد بود يا معنى آيه آنستكه شهادت ميدهد يكى از آنها چهار شهادت بخدا و بنابر اين اربع خبر مبتداء محذوف است كه هى باشد يا مفعول يشهد در معنى چون بمقتضاى آيات
جلد 4 صفحه 7
سابقه اگر نتواند اثبات نمايد بايد حد قذف بخورد و لعان موجب رفع آن است و شهادت پنجم آنستكه بگويد لعنت خدا بر من باشد اگر من در اين ادعاء از دروغ گويان باشم و بر ميدارد از آنزن عذاب رجم را آنكه گواهى دهد چهار گواهى بنحو مذكور كه شوهر او در اين نسبتى كه باو داده از دروغگويان است و در مرتبه پنجم بگويد غضب خداوند بر من باشد اگر شوهرم در اين نسبت از راستگويان باشد و بعد از وقوع اين لعان هر دو بيكديگر حرام ميشوند بحرمت ابدى و بايد از يكديگر جدا شوند و كلمه أنّ در دو جا بتخفيف نيز قرائت شده و بعضى الخامسه دوم را هم برفع قرائت نمودهاند و غضب اللّه بكسر ضاد و رفع اللّه نيز قرائت شده است و اگر فضل و رحمت الهى شامل حال بندگان نبود در چنين موردى يا بايد مرد حد قذف بخورد كه هشتاد تازيانه است يا زن حد زناء محصنه كه سنگسار شدن است و خداوند هر دو را بلعان برداشت و ادعاء هر يك را بقسم خود پذيرفت و سرّ گنه كار را فاش ننمود و گوشمالش داد كه ميان او و همسرش جدائى افكند و اگر توبه كند خداوند توبه او را در سهم خود ميپذيرد پس احكامش محكم و بر وفق حكمت و مصلحت بندگان و بمقتضاى فضل و رحمت برايشان است و جواب لولا در آيه اخيره بمناسبت دلالت مقام حذف شده است و اين قبيل حذفها و تقديرات در كلام عرب رائج است و ما باز در اين مقام چون احكام لعان در فقه مفصلا ذكر شده بنقل چند روايت اكتفا مينمائيم در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند از اين آيات فرمود آن قاذفى است كه قذف ميكند زن خود را پس وقتى قذف نمود او را بعد اقرار كرد كه دروغ گفته حد قذف بر او جارى ميشود و زنش باو بر ميگردد و اگر امتناع نمود مگر از ثبوت امر پس بايد شهادت بدهد بر ضرر آنزن چهار مرتبه شهادت دادن بخدا كه او از راستگويان است و در مرتبه پنجم بايد لعن كند خود را اگر بوده باشد از دروغگويان و اگر آنزن بخواهد دفع كند از خود عذاب را كه سنگسار شدن است بايد شهادت بدهد چهار مرتبه شهادت دادن بخدا كه آنمرد از دروغگويان است و در مرتبه پنجم بگويد غضب خدا بر من اگر آنمرد باشد از راستگويان پس اگر اين عمل را انجام ندهد سنگسار خواهد شد و اگر انجام دهد رفع نموده است از خود حدّ را
جلد 4 صفحه 8
و حلال نميشود بآن مرد تا روز قيامت گفتند اگر از يكديگر جدا شدند با آنكه آنزن بچه داشته و او بميرد چه خواهد شد فرمود ارث او بمادرش ميرسد و اگر مادرش مرده باشد به اقوام مادرش ميرسد و كسيكه بگويد او ولد الزنا است حدّ قذف ميخورد گفتند اگر آنمرد اقرار بولد بودن او نمود آيا باو مسترد ميگردد فرمود خير كرامتى در اين امر نيست و او از آن ولد ارث نميبرد ولى آن ولد از او ارث ميبرد حقير عرض ميكنم اين در صورتى است كه مقصود از لعان نفى ولد باشد بشروطيكه در فقه مذكور است و نيز از آنحضرت نقل نموده كه مردى از مسلمانان خدمت حضرت رسول صلى اللّه عليه و اله و سلّم رسيد و عرضه داشت يا رسول اللّه اگر مردى داخل منزل خود شود و با زن خود به بيند مردى جماع ميكند چه بايد بكند حضرت از او رو گردان شد و آنمرد رفت با آنكه مبتلا باين بليّه شده بود از قبل زن خود پس وحى الهى رسيد و حكم آن دو معلوم شد و پيغمبر: صلى اللّه عليه و اله و سلّم فرستاد نزد آنمرد و خواند او را و باو فرمود تو همان كسى هستى كه ديدى با زن خود مردى را عرض كرد بلى فرمود برو زن خود را بياور نزد من خداوند حكم شما دو نفر را بيان فرموده پس آنمرد رفت و زن خود را حاضر نمود و حضرت آن دو را متوقف فرمود پس بشوهر گفت شهادت بده بخدا چهار مرتبه كه تو از راستگويانى در نسبتى كه بزنت دادى و او شهادت داد بعد فرمود بترس از خدا همانا لعنت خدا شديد است پس فرمود مرتبه پنجم شهادت بده كه لعنت خدا بر تو باشد اگر باشى از دروغگويان و او شهادت داد پس باو فرمود كنار برو و بزنش فرمود شهادت بده بخدا چهار مرتبه كه شوهر تو از دروغگويان است در آن نسبتى كه بتو داده و آنزن شهادت داد پس بآنزن فرمود صبر كن و موعظه نمود او را و فرمود بترس از خدا همانا غضب خدا شديد است بعد فرمود در مرتبه پنجم بگو غضب خدا بر من باشد اگر شوهرم از راستگويان باشد در نسبتى كه بمن داده و آنزن شهادت داد پس جدائى افكند ميان آن دو و فرمود هيچوقت شما دو نفر زن و شوهر نخواهيد شد بعد از اين لعانى كه نموديد و قمى ره فرموده سبب نزول آيات لعان آن بود كه بعد از مراجعت پيغمبر از غزوه تبوك عويمر بن ساعده عجلانى كه از انصار بود شرفياب شد و عرضه داشت كه شريك بن سمحاء با زن من زنا نموده و او از آن آبستن است و بعد تقريبا همان
جلد 4 صفحه 9
مضمون روايت سابقه را مفصلتر بيان فرموده باضافه آنكه قضيه لعان در مسجد بعد از نماز عصر با حضور كسان زن واقع شد و لفظ شهادات عويمر را اشهد باللّه انّى اذن لمن الصادقين فيما رميتها به و لفظ شهادات زنش را اشهد باللّه انّ عويمر بن ساعده من الكاذبين فيما رمانى به نقل نموده و آنكه پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و سلّم عويمر را منع از استرداد مهر زنش فرمود و علاماتى براى حلالزاده و حرامزاده بودن ولد ذكر فرمود كه بعدا معلوم شد حرامزاده است و در عوالى قاذف را بهلال بن اميّه معرّفى نموده و از امام جواد عليه السّلام نقل شده كه پرسيدند چرا مرد اگر بزنش نسبت زنا بدهد بايد چهار مرتبه شهادت بخدا دهد و پذيرفته ميشود ولى سايرين پدر و برادر و اقارب زن اگر چنين نسبتى بدهند و نتوانند ثابت كنند بايد تازيانه بخورند فرمود اين سؤال را از امام صادق عليه السّلام نمودند جواب فرمود اگر شوهر بگويد من بعين اين عمل را با زن خود ديدم چهار مرتبه شهادتش پذيرفته ميشود ولى اگر بگويد نديدم مثل سايرين است و اين براى آنستكه مرد در هر حالى ميتواند بر زن خود وارد شود و او را به بيند و براى اين سزاوار است براى او كه بگويد او را در اين حال ديدم ولى سايرين اگر بگويند ديديم ميگويند چرا در چنين حالى تنها بر او وارد شدى تو متهمى بايد حد بخورى و اينكه چهار مرتبه بايد شهادت بخدا بدهد براى آنستكه ادعاء زنا بچهار شاهد ثابت ميشود و اينجا هر دفعه شهادت و قسم مرد بخدا بمنزله يك شاهد خارجى است و در جواب اينكه چرا در اثبات قتل دو شاهد كافى است و در زنا چهار شاهد لازم است از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه در زنا بايد دو نفر حد بخورند مرد و زن پس در واقع حد هر يك از آن دو بدو نفر ثابت شده و در قتل فقط يكنفر كه قاتل است حدّ بر او وارد ميشود و بمقتول كارى نيست و تعبير از قسم بشهادت در اين مقام براى متضمن بودن معناى شهادت و مشاكلت آن با و لم يكن لهم شهداء است كه از محسّنات كلام ميباشد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ الَّذِينَ يَرمُونَ المُحصَناتِ ثُمَّ لَم يَأتُوا بِأَربَعَةِ شُهَداءَ فَاجلِدُوهُم ثَمانِينَ جَلدَةً وَ لا تَقبَلُوا لَهُم شَهادَةً أَبَداً وَ أُولئِكَ هُمُ الفاسِقُونَ «4»
و كساني که نسبت بزنا ميدهند زنهايي را که محصنات هستند و پس از نسبت نياورند چهار شاهد عادل را پس بايد آنها را هشتاد تازيانه بزنند و هرگز شهادت آنها را قبول نكنيد و اينها بواسطه اينکه نسبت فاسق ميشوند و اينها فاسق هستند يكي از حدود الهي حد قذف است که كسي نسبت زنا بدهد بزن محصنه بايد چهار شاهد عادل اقامه كند که شهادت حسّي دهند و شهادت علمي كافي نيست كالميل في المكحلة که اگر سه شاهد اقامه كرد و چهارمي شهادت نداد آن سه شاهد را هم بايد حد قذف زد هشتاد تازيانه و آنكه نسبت داده آن هم حد قذف دارد حتي اگر خود زاني يا زانيه اقرار به زنا كردند قبول نيست مگر چهار مرتبه اقرار كند و اگر زوج نسبت زنا به زوجه خود داد باب لعان پيش ميآيد که بعدا ذكر ميفرمايد و امروز نوع فحاشيها که متعارف بين عوام شده که ميگويند
جلد 13 - صفحه 492
مادر فلان خواهر فلان زن فلان که نسبت زنا بمادر و خواهر و زن او ميدهند محدود بحد قذف است. بايد بسيار خود را حفظ كرد و نسبت بيعفتي باحدي نداد لذا ميفرمايد.
(وَ الَّذِينَ يَرمُونَ المُحصَناتِ).
رمي به زنا که اينکه زنا داده بايد چهار شاهد عادل اقامه كند.
(ثُمَّ لَم يَأتُوا بِأَربَعَةِ شُهَداءَ) يا اصلا شاهدي ندارد يا اگر دارد چهار شاهد نيست يا اگر چهار شاهد يا بيشتر دارد ولي عادل نيستند يا چهار شاهد عادل ميانه آنها نيست يا اگر چهار شاهد عادل هم داشته باشند ولي شهادت آنها حسّي نباشد.
(فَاجلِدُوهُم ثَمانِينَ جَلدَةً) که حد قذف است.
(وَ لا تَقبَلُوا لَهُم شَهادَةً أَبَداً) چون عدالت شرط شهادت است چنانچه در حاكم و مفتي هم شرط است چه رسد در خليفه که عصمت شرط است واحدي از دوست و دشمن در خلفاء سهگانه و بني العباس دعوي عدالت نكرده چه رسد به عصمت زيرا فسق اينها از آفتاب روشنتر است.
(وَ أُولئِكَ هُمُ الفاسِقُونَ).
زيرا قذف المحصنه قطع نظر که محكوم بحد است از معاصي كبيره است و منافي با عدالت است.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 4)- مجازات تهمت: از آنجا که در آیات گذشته مجازات شدیدی برای زن و مرد زنا کار بیان شده بود و ممکن است این موضوع دستاویزی شود برای افراد مغرض و بیتقوا که از این طریق افراد پاک را مورد اتهام قرار دهند، بلافاصله بعد از بیان مجازات شدید زنا کاران، مجازات شدید تهمت زنندگان را بیان میکند.
نخست میگوید: «و کسانی که زنان پاکدامن را متهم (به عمل منافی عفت) میکنند، سپس چهار شاهد (بر مدعای خود) نمیآورند، آنها را هشتاد تازیانه بزنید»! (وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِینَ جَلْدَةً).
و به دنبال این مجازات شدید، دو حکم دیگر نیز اضافه میکند:
«و هرگز شهادت آنها را نپذیرید» (وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً).
«و آنها همان فاسقانند» (وَ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ).
هرگاه «قذف» (اتهام ناموسی) با لفظ صریح انجام گیرد، به هر زبان و به هر شکل بوده باشد حدّ آن همان گونه که در بالا گفته شد هشتاد تازیانه است، و اگر صراحت نداشته باشد مشمول حکم «تعزیر» است.
این سختگیری در مورد حفظ حیثیت مردم پاکدامن، منحصر به اینجا نیست در بسیاری از تعلیمات اسلام منعکس است.
در حدیثی از امام صادق علیه السّلام میخوانیم: «هنگامی که مسلمانی برادر مسلمانش را به چیزی که در او نیست متهم سازد ایمان در قلب او ذوب میشود، همانند نمک در آب»!
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج7، ص176
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.