آیه 35 سوره ص
<<34 | آیه 35 سوره ص | 36>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
عرض کرد: بار الها، به لطف و کرمت از خطای من در گذر و مرا ملک و سلطنتی عطا فرما که پس از من احدی را نسزد، که تو تنها بخشنده بی عوضی.
گفت: پروردگارا! مرا بیامرز و حکومتی به من ببخش که بعد از من سزاوار هیچ کس نباشد؛ یقیناً تو بسیار بخشنده ای.
گفت: «پروردگارا، مرا ببخش و مُلكى به من ارزانى دار كه هيچ كس را پس از من سزاوار نباشد، در حقيقت، تويى كه خود بسيار بخشندهاى.»
گفت: اى پروردگار من، مرا بيامرز و مرا مُلكى عطا كن كه پس از من كسى سزاوار آن نباشد، كه تو بخشايندهاى.
گفت: پروردگارا! مرا ببخش و حکومتی به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچ کس نباشد، که تو بسیار بخشندهای!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«مُلْکاً»: حکومت. سلطنت. «لا یَنبَغِی»: نسزد. سزاوار و درخور نباشد.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمانَ وَ أَلْقَيْنا عَلى كُرْسِيِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ «34»
و به راستى ما سليمان را آزموديم و بر تخت او جسدى افكنديم پس به درگاه خدا انابه و توبه كرد.
قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ «35»
و گفت: پروردگارا! مرا بيامرز و به من فرمانروايى و ملكى عطا كن كه پس از من سزاوار هيچ كس نباشد، همانا تو بسيار بخشندهاى.
نکته ها
در اين آيات سخن از آزمايش سخت حضرت سليمان است. امّا در اينكه اين آزمايش چه بوده، چند نظر است:
الف) سليمان چندين همسر داشت و آرزو داشت فرزندان زياد و برومندى نصيبش شود كه بازوى او در اداره كشور باشند، امّا از خداوند غافل شد و «ان شاء الله» نگفت، لذا هيچ فرزندى براى او تولّد نيافت جز فرزندى ناقص الخلقه كه همچون جسدى بىروح آن را بر تخت او افكند.
ب) خداوند، خود سليمان را به بيمارى سختى گرفتار كرد كه همچون جسدى بىروح روى تخت افتاده بود سپس او را به حالت اول برگرداند و شفا داد. (با توجّه به اينكه «أَنابَ» به معناى برگشتن است).
ج) خداوند، جنازه فرزندش را كه بسيار مورد علاقه او بود به روى تختش انداخت.
پیام ها
1- همهى مردم حتّى انبيا آزمايش مىشوند. «فَتَنَّا سُلَيْمانَ»
2- آزمايش وسيلهى صيقلى شدن روح و قرب به خداست. فَتَنَّا ... ثُمَّ أَنابَ
3- انحصار قدرت در افراد معصوم و الهى، سبب استبداد و انحراف نمىشود. «هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ»
جلد 8 - صفحه 108
4- اول خود را با توبه و انابه پاك كنيم و ظرف روح را شستشو دهيم، سپس از خداوند حكومت و قدرت بخواهيم. «رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي»
5- استغفار قبل از دعا، سبب استجابت دعاست. «رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً»
6- برخى انبيا به سراغ قدرت و حكومت مىرفتند. «هَبْ لِي مُلْكاً»
7- قدرت انبيا با زور و كودتا نيست، از طريق الطاف الهى است. «هَبْ لِي مُلْكاً»
8- لازمهى كسب معنويّت و انابه و تضرّع، انزوا و گوشهگيرى نيست. ثُمَّ أَنابَ ... هَبْ لِي مُلْكاً
9- عدم دخالت در سياست قداست آفرين است. «هَبْ لِي مُلْكاً»
10- از خداوند تنها رفع مشكل و شفاى مرض را نخواهيد بلكه علاوه بر جبران و اصلاح گذشته، كسب قدرت و نجات امّت را نيز درخواست كنيد. ثُمَّ أَنابَ ... هَبْ لِي مُلْكاً
11- همّت بلند حضرت سليمان، سبب درخواستهاى بلند او از خداوند مىشود. «مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ»
12- در دعا و مناجات، صفات و نامهايى را دربارهى خداوند ذكر كنيد كه با دعا تناسب داشته باشد. «هَبْ لِي- أَنْتَ الْوَهَّابُ»
13- بخشش گسترده و پى در پى مخصوص خداوند است. «إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (35)
قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي: گفت سليمان: پروردگار من، بيامرز مرا در آنچه از من صادر شد از ترك اولى، وَ هَبْ لِي مُلْكاً: و ببخش مرا پادشاهى كه، لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي: شايسته نباشد براى فردى بعد از من تا چنين ملك معجزه من باشد. إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ: بدرستى كه توئى بخشنده هر چه خواهى عطا فرمائى.
تبصره:
سيد مرتضى (رضوان اللّه عليه) در بيان آيه شريفه فرمايد: اين مطلب
«1» بحار الانوار، ج 14، ص 107.
جلد 11 - صفحه 198
ثابت شده كه انبياء عليهم السلام سؤال نمىكنند مگر آنچه مأذون باشند در سؤال، خصوصا هرگاه سؤال ظاهر و قوم معرفت به آن داشته. وجه ديگر آنكه:
اين سؤال براى آن كه آيتى باشد براى نبوت او تا ممتاز شود از غير كه پيغمبر نيستند، و مراد آيه «لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي» آنكه سزاوار نباشد براى غير از من از آنانكه مبعوث بسوى آنها هستم، نه آنكه مراد كسانى كه بعد از من باشند تا روز قيامت. «1»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (30) إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِناتُ الْجِيادُ (31) فَقالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ (32) رُدُّوها عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ (33) وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمانَ وَ أَلْقَيْنا عَلى كُرْسِيِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ (34)
قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (35) فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ (36) وَ الشَّياطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ (37) وَ آخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ (38) هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ (39)
وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ (40)
ترجمه
و بخشيديم بداود سليمان را خوب بندهئى بود همانا او بود بازگشت كننده
هنگاميكه نمايش داده شد باو در آخر روز اسبهائى كه يكدست را از زمين بلند نگاه ميداشتند و تندرو بودند
پس گفت همانا من بازماندم براى دوستى اسبان خوب از ذكر پروردگارم تا پنهان شد آفتاب به پرده شب
برگردانيد آنها
جلد 4 صفحه 468
را نزد من پس شروع كرد بدست كشيدن بر ساقها و گردنهاشان
و بتحقيق آزموديم سليمان را و انداختيم بر تختش بدنى را پس بازگشت بما نمود
گفت پروردگارا بيامرز مر او ببخش بمن سلطنتى كه سزاوار نباشد براى كسى بعد از من همانا تو بسيار بخشندهاى
پس مسخّر كرديم براى او باد را كه روان ميشد بفرمان او بآرامى هر جا كه ميخواست
و از ديوان هر سازنده بنا و فرو رونده در دريا را
و دسته ديگرى كه بهم بسته شده بودند در زنجيرها
اينست بخشش ما پس ببخش يا نگاه دار بدون شمار
و همانا براى او نزد ما هر آينه تقرّب و خوبى بازگشت است.
تفسير
خداوند متعال بحضرت داود پسرى موهبت فرمود كه او حضرت سليمان است بنده خوب خدا و بسيار رجوع كننده بود باو در امر دين و دعا و ذكر و يكى از خوبيهايش اين بود روز كه عازم جهاد بود و اسبان عربى تندرو خوب را كه وقت ايستادن يكدست را بلند كرده و بسرسم بر زمين ميگذاردند بر او عرضه داشتند بعد از نماز ظهر و مشغول بتماشاى آنها شد تا پوشيده شد قرص آفتاب بحجابى از اجسام مانند كوه و غيره و وقت فضيلت نماز عصر گذشت چنانچه بنظر حقير رسيده يا پوشيده شد آفتاب بتاريكى شب و وقت نماز عصر فوت شد چنانچه فرمودهاند بسيار متأثر و ملول شد از اين پيشآمد و گفت مرا محبّت اين اسبها بازداشت از ياد پروردگارم برويد آنها را بياوريد نزد من پس آوردند و حضرت بساقها و يالهاى آنها دست كشيد براى تنظيف و تبرّك و همه را در راه خداوند صدقه داد چنانچه ظاهر است ولى از روايات مختلفه و اقوال مفسّرين معانى ديگرى مستفاد ميشود كه چون متعارض و مخالف با ظاهر قرآن و اعتبار بود حقير ذكر ننمودم و بنابراين ضمير توارت راجع بشمس است بدلالت عشى و قرينه مقام و محتمل است راجع باسبان باشد براى مستور شدن آنها از نظر حضرت بدور شدن و تاريكى هوا و در هر حال خداوند او را در معرض امتحان در آورد بآنكه باو پسرى مرحمت فرمود و اجنّه و شياطين براى آنكه مبادا او بماند و جاى پدر خود را بگيرد در صدد قتل او برآمدند و حضرت سليمان ترسيد و آن طفل را با بر سپرد كه نگهدارى كند و روزى جسد مرده او را روى تخت خود ديد و دانست كه حذر جلوگيرى از قدر نميكند و نبايد مانند او پيغمبرى از اجنّه و شياطين
جلد 4 صفحه 469
بترسد و از شرّ آنها بخدا پناه نبرد و با بر متوسّل شود چنانچه از امام صادق عليه السّلام و بعضى از مفسّرين نقل شده و در اينجا هم اقوال و روايات مختلفه ديگرى است كه بعضى بىاعتبار و بعضى منافى با اعتبار است لذا حقير ذكر ننمودم در هر حال آنحضرت از اين مقدار ترك توكّل و رضاى بقضاى الهى نادم و پشيمان شد و مشغول بتضرع و زارى و توبه و انا به بدرگاه خدا گرديد و بعد از طلب مغفرت از خداوند خواست كه باو سلطنتى ببخشد كه سزاوار نباشد براى احدى بعد از او يعنى كسى لايق آنمقام نباشد بعد از او و به بيان ديگر از خدا خواست او را لايق مقامى گرداند كه فوق مقامات آتيه باشد چنانچه بنظر حقير رسيده يا از خدا خواست باو سلطنت حقه الهيه مرحمت كند كه سزاوار نباشد براى احدى بعد از او كه آن سلطنت را نسبت بقهر و غلبه و جور و اجبار خلق دهد و خداوند همچنان سلطنتى باو عنايت فرمود بر جن و انس و حشمت و جلاليكه همه در زمان او و بعد از او دانستند كه سلطنت حقّه الهيّه است و شباهتى بسلطنت سلاطين جور ندارد چنانچه از امام كاظم عليه السّلام در جواب كسيكه سؤال نمود از معناى اين آيه و آنكه آيا ممكن است پيغمبر بخيل باشد نقل شده است خلاصه آنچه بنظر حقير رسيده در جواب از اين اشكال و شايد روايت هم ناظر بآن باشد آنستكه بخل در صورتى است كه شخص نخواهد كسى بمقام و رتبه او برسد نه آنكه بخواهد خودش بمقامى برسد كه فوق همه باشد و خواهش حضرت سليمان اين بود نه آن و اينكه گفتهاند پيغمبر نبايد خواهش دنيوى كند جوابش آنستكه اولا خوب است انسان هر چه ميخواهد از خدا بخواهد چه در دنيا چه در آخرت ثانيا اين در صورتى است كه دنيا را براى خودش بخواهد نه براى آخرت و حضرت سليمان كه پادشاهى ميخواست مسلّما براى عدل و داد و نشر دين حق و امر بمعروف و نهى از منكر بود كه بدون سلطنت و نفوذ و قوّه و قدرت ميسور نميشود و خداوند دعاى او را مستجاب فرمود و باد را بفرمان او قرار داد كه جارى ميشد بامر او بملايمت و آرامى هر جا و هر وقت ميخواست و اگر ميخواست تند برود ميرفت چنانچه در سوره انبيا فرموده و لسليمان الرّبح عاصفة و شياطين را هم مسخّر او فرمود كه يكدسته از آنها در خشكى براى او عمارات رفيعه بنا مينمودند و يكدسته در دريا غوص نموده مرواريد و جواهر براى او
جلد 4 صفحه 470
بيرون مىآوردند و بعضى از آنها را هم اسير نموده در زنجير و غلهاى آهنين بهم بسته بود كه مردم از شرّ آنها مأمون باشند و آنها كفّار و متمرّدين بودند و شمهاى از اين معانى در سوره سبا ذكر شد و بعد از اين سلطنت و قدرت بىسابقه و لاحقه خداوند باو فرموده كه اين عطا و موهبت الهيه است ميخواهى ببخش ميخواهى نگهدار با تو است اختيار ما از تو حساب آنرا نخواهيم كشيد و عوضى از تو نميخواهيم يا هر چه ميخواهى صرف كن بدون حساب كه تمامى ندارد در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند به پيغمبر ما عطا فرمود زيادتر از آنچه بحضرت سليمان عطا فرموده بود و باو اختيار داده بود كه بهر كس هر چه بخواهد بدهد و بهر كس نخواهد ندهد و با پيغمبر خاتم هم اينمعامله را فرمود كه دستور داد بمسلمانان كه آنچه پيغمبر بشما داد بگيريد آنرا و آنچه بازداشت شما را از آن بپذيريد و جياد ظاهرا جمع جواد بمعناى اسب خوب تندرو است و بعضى آنرا جمع جوديا جيّد دانستهاند و شيطان هر بد ذات خبيث سركش را گويند و بر جن و انس و ستور اطلاق ميشود مانند ديو در فارسى كه ظاهرا آنرا در اينمعنى استعمال مينمايند و احببت گفتهاند بمعناى آثرت است يعنى اختيار نمودم و متعدّى بعلى ميشود ولى چون اينجا نائب مناب انبت گشته متعدى بعن شده و بنظر حقير متضمّن معناى رجوع است يعنى من اختيار نمودم حبّ خير را با آنكه رجوع كننده بودم از ذكر پروردگارم و محتمل است بمعناى تقاعدت باشد و حبّ الخير مفعولله آن و انبت يعنى قائم مقام نمودم
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالَ رَبِّ اغفِر لِي وَ هَب لِي مُلكاً لا يَنبَغِي لِأَحَدٍ مِن بَعدِي إِنَّكَ أَنتَ الوَهّابُ (35)
عرض كرد پروردگار من بيامرز مرا و از اينکه ترك اولي صرفنظر فرما و بمن موهبت فرما ملكي و سلطنتي که سزاوار نباشد از براي احدي بعد از اينکه بدرستي که تو بخشنده هستي.
شرح اينکه آيه قبلا در اثر رؤياي حقير گذشت و بهترين بيانات همان فرمايش خود سليمان است و از اينکه آيه استفاده ميشود که ملك و سلطنت سليمان موهبت الهي بود نه انگشتر چنانچه گذشت.
تنبيه: وجود مقدس پيغمبر اكرم و ائمه اطهار مسلما بضرورت مذهب شيعه سلطنت و قدرت آنها فوق سلطنت سليمان و داود بود و در بسيار از موارد هم از آنها بروز كرده شايد هزار مورد بلكه از قبور آنها و توسلات به آنها آثار غريبه ظاهر شده لكن چون آنها مأمور به ظاهر بودند خودداري ميكردند ولي اينکه مقام براي آنها پس از
جلد 15 - صفحه 245
ظهور حضرت بقية اللّه و دوره رجعت ائمه ظاهر ميشود.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 35)- قرآن در این آیه مسأله توبه سلیمان را که در آخرین جمله آیه قبل آمده بود به صورت مشروحتری بازگو کرده، میفرماید: «گفت: پروردگارا! مرا ببخش» (قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی).
ج4، ص187
«و ملک و حکومتی به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچ کس نباشد که تو بسیار بخشندهای» (وَ هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ).
او از خداوند یک نوع حکومت میخواست که توأم با معجزات ویژهای بوده باشد. زیرا میدانیم هر پیامبری معجزه مخصوص به خود داشته و این برای پیامبران عیب و نقصی محسوب نمیشود که برای خود تقاضای معجزه ویژهای کنند.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم