آیه 3 سوره شعراء

از دانشنامه‌ی اسلامی

لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ

[26–3] (مشاهده آیه در سوره)


<<2 آیه 3 سوره شعراء 4>>
سوره :سوره شعراء (26)
جزء :19
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

(ای رسول ما) تو چنان در اندیشه هدایت خلقی که خواهی جان عزیزت را از غم اینکه ایمان نمی‌آورند هلاک سازی!

شاید تو می خواهی برای اینکه آنان ایمان نمی آورند، خود را از شدت اندوه هلاک کنی!

شايد تو از اينكه [مشركان‌] ايمان نمى‌آورند، جان خود را تباه سازى.

شايد، از اينكه ايمان نمى‌آورند، خود را هلاك سازى.

گویی می‌خواهی جان خود را از شدّت اندوه از دست دهی بخاطر اینکه آنها ایمان نمی‌آورند!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

You are liable to imperil your life [out of distress] that they will not have faith.

Perhaps you will kill yourself with grief because they do not believe.

It may be that thou tormentest thyself (O Muhammad) because they believe not.

It may be thou frettest thy soul with grief, that they do not become Believers.

معانی کلمات آیه

  • باخع: كشنده. بخع: كشتن و تلف كردن «بخع نفسه: قتله من وجد او غيظ».

نزول

از امام صادق علیه‌السلام روایت شده که فرماید: رسول خدا صلى الله علیه و آله به على فرمود: یا على از خدا خواستم که بین من و تو دوستى ایجاد نماید خداوند آن را انجام داده است و نیز از او خواستم که میان من و تو برادرى به وجود آورد.

خداوند آن را هم انجام داده است و نیز از او خواستم که تو را وصى و جانشین من قرار دهد آن را نیز برآورده است، در این میان مردى (از روى طعنه) گفت: به خدا قسم هر آینه یک صاع خرما بهتر از درخواست‌هاى محمد از خداى خودش بوده است. اى کاش محمد از خداوند سلطنت تقاضا می‌کرد تا قدرتى بدست آورد و دشمنان خویش را منکوب نماید و یا گنجى درخواست می‌نمود تا از فقر و بیچارگى خلاصى مى یافت سپس این آیه نازل شد.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


جلد 6 - صفحه 293

سیمای سوره‌ى شُعراء

اين سوره دويست وبيست وهفت آيه دارد كه در مكّه نازل شده و بعد از سوره‌ى بقره، داراى بيشترين آيات است. اين سوره به خاطر ستايش از شاعران مؤمن و مذمّتِ شاعران بيهوده‌گوى، كه در چهار آيه‌ى آخر آن آمده، «شعراء» ناميده شده و نام ديگر آن «طسم» است.

سرگذشت پيامبرانى همچون حضرت موسى، ابراهيم، نوح، لوط، صالح، هود و شعيب عليهم السلام، و برخوردهاى لجوجانه‌ى مردم با آنان در اين سوره آمده است و در پايان هر داستان مى‌فرمايد: «إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ»* لذا اين آيه هشت بار تكرار شده تا مايه‌ى دلدارى پيامبر اسلام باشد و به او بگويد از لجاجت مردم مكّه دلهره نداشته باش، زيرا همه‌ى انبيا گرفتار چنين مردمى بوده‌اند.

آرى تاريخ، بهترين وسيله براى تقويت روحيّه مؤمنين، بالا رفتن بصيرت و سعه‌ى صدر و آينده‌نگرى در برابر تهديد دشمنان است. لذا رهبران جامعه بايد از تاريخ جامعه آگاه باشند.

جلد 6 - صفحه 294


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

به نام خداوند بخشنده مهربان‌

طسم «1»

طا، سين، ميم.

تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ «2»

اين است آيات كتاب روشنگر.

لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ «3»

گويى مى‌خواهى به خاطر آن كه مشركان ايمان نمى‌آورند، خود را به كشتن بدهى.

نکته ها

درباره‌ى معناى حروف مقطّعه، سخنان بسيارى گفته شده است و شايد بهترين آنها اين باشد كه خداوند با آوردن اين حروف در ابتداى برخى سوره‌هاى قرآن (29 سوره)، مى‌خواهد اين مطلب را بيان كند كه قرآن، معجزه‌ى جاويد من از همين حروف است، شما هم اگر مى‌توانيد از همين حروف الفباى عربى، كتابى همسنگ آن بياوريد. آيه‌ى اوّل سوره‌ى شورى‌ كه بعد از حروف مقطّعه مى‌فرمايد: «كَذلِكَ يُوحِي»، اين قول را تأييد مى‌كند.

كلمه‌ى‌ «باخِعٌ» به معناى هلاك كننده است.

پیام ها

1- يك مكتب جامع بايد داراى منطقى قوى، قاطع، مكتوب و روشمند باشد، به گونه‌اى كه همگان به آن دسترسى داشته باشند. «تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ»

2- قرآن، مقامى بس بلند دارد. «تِلْكَ» ( «تِلْكَ» اشاره به دور است كه مقام بسيار بلند را مى‌رساند)

3- هر جا به بن بست رسيديد، قرآن روشنگر شماست. «الْكِتابِ الْمُبِينِ»

جلد 6 - صفحه 295

4- تكرار، يكى از اصول تربيت است. (آيه‌ى‌ «تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ» در ابتداى سوره‌هاى يوسف، قصص و شعراء، بدنبال حروف مقطّعه تكرار شده است).

5- تلاش و سوز، در همه جا كارساز نيست. لَعَلَّكَ باخِعٌ‌ ...

6- دلدارى افراد غمگين، كارى است الهى. تِلْكَ آياتُ‌ ... لَعَلَّكَ باخِعٌ‌

7- انبيا براى انجام تكليف خود، بيش‌از حدّ انتظار تلاش مى‌كردند. «لَعَلَّكَ باخِعٌ»

8- يكى از صفات بارز انبيا، سوز است. «باخِعٌ نَفْسَكَ» (سوز، نشانه‌ى عشق به مكتب و امّت است).

9- اگر زمينه‌ى تأثير نباشد، از بهترين كتاب و مربّى نيز نتيجه و اثرى به دست نمى‌آيد. «أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ «3»

چون قريش چنين كتابى را تكذيب نموده ايمان نياوردند و حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله بر ايمان آنها بسيار حريص و مايل بود، اين صورت بخاطر مبارك آن حضرت شاق آمد و بسيار ملول گشت، حق تعالى به جهت تسليه خاطر اقدس آن حضرت آيه شريفه نازل فرمود:

لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ‌: شايد تو هلاك كننده و كشنده‌اى نفس خود را، يعنى ترس آنست كه خود را هلاك كنى، أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ‌: به جهت آنكه نمى شوند ايمان آورندگان به قرآن.

نكته: كلمه «لعل» براى اشفاق است، كأنه قيل: «اشفق على نفسك ان تقتلها حسرة ما فاتك من اسلام قومك» يعنى ترسان باش بر نفس خود از آنكه آن را هلاك كنى به جهت حسرت آنچه فوت شده است تو را از اسلام قومت. «2»

«1». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 429. چاپ كتابفروشى اسلاميّه.

«2». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 430. چاپ كتابفروشى اسلاميّه.

جلد 9 - صفحه 393

ابن شهر آشوب از عياشى از حضرت صادق عليه السّلام كه در حديثى فرمود حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله: يا على، بدرستى كه من سؤال نمودم خدا را اينكه موالات نمايد ميان من و تو، پس بجا آورد؛ و سؤال نمودم خدا را اينكه مواخات قرار دهد بين من و تو، پس بجا آورد؛ و سؤال نمودم خدا را اينكه قرار دهد تو را وصىّ من، پس بجا آورد. پس مردى گفت: قسم به خدا يك صاع خرما بهتر است از آنچه سؤال نمود آن را محمد صلّى اللّه عليه و آله از پروردگارش! چرا سؤال ننمود ملكى را كه كمك نمايد او را بر دشمنش، يا گنجى كه به آن استعانت جويد بر فقر و فاقه اش؛ پس حق تعالى اين آيه نازل فرمود. «1» بنابراين فرمايش حضرت صادق عليه السّلام باطن آيه شريفه را بيان فرمايد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

طسم «1» تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ «2» لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ «3» إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ «4»

وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلاَّ كانُوا عَنْهُ مُعْرِضِينَ «5» فَقَدْ كَذَّبُوا فَسَيَأْتِيهِمْ أَنْبؤُا ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ «6» أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ كَمْ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ «7» إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ «8» وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ «9»

ترجمه‌

اين آيتهاى كتاب واضح كننده است‌

شايد تو باشى هلاك كننده خودت را از براى آنكه نشوند مؤمنان‌

اگر خواهيم فرو فرستيم بر آنها از آسمان علامتى پس گردد گردنهاشان براى آن افتادگان‌

و نميآيد آنها را هيچ ذكرى از خداى بخشنده، تو پديد آورده شده مگر آنكه باشند از آن روى گردانندگان‌

پس بتحقيق تكذيب نمودند پس زود باشد كه بيايد آنها را خبرهاى آنچه بودند كه بآن استهزاء ميكردند

آيا و نگاه نكردند بزمين كه چه قدر رويانديم در آن از هر صنفى نيكو

همانا در اين هر آينه آيتى است و نباشند بيشترشان گروندگان‌

و همانا پروردگار تو هر آينه او است تواناى مهربان.

تفسير

در مجمع از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه چون طسم نازل شد پيغمبر صلى اللّه عليه و اله فرمود كه طاء طور سينا و سين اسكندريه و ميم مكه است و قمى ره فرموده طسم از حروف اسم اعظم خدا است و در معانى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه طسم معناى آن انا الطّالب السّميع المبدى المعيد است و تحقيق حقيق راجع بفواتح السور در اول سوره بقره گذشت و نيز نقل شده كه طاء اشاره بشجره طوبى و سين كنايه از سدرة المنتهى و ميم خطاب بمحمد مصطفى صلّى اللّه عليه و اله و سلّم است‌

جلد 4 صفحه 97

و بعيد نيست چون فرموده اين آيات كتاب مبين است كه بيان كننده معارف و احكام است و صدق آن واضح است و پس از آن پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم را مخاطب قرار داده و براى تسليت خاطرش فرموده جاى اين احتمال هست كه تو خود را بهلاكت اندازى و بكشى براى آنكه اهل مكه ايمان بآن نميآورند چرا اين اندازه خود را بمشقّت مياندازى ما اگر بخواهيم آنها مجبور بايمان شوند نازل مينمائيم بر آنها از آسمان علامت عذاب يا اثر شگفت‌آورى را كه گردنهاى گردنكشان در برابر آن بزير آيد و همه آنها قهرا مطيع و منقاد گردند ولى ما ميخواهيم آنها آشنا بوظائف خود شوند و از روى علم و معرفت عبادت و بندگى كنند و باراده و اختيار از معاصى اجتناب نمايند تا مستحق بهشت شوند لذا بتدريج آياتى براى تذكّر آنها ميفرستيم ولى مع الأسف نيامد نزد آنها هيچ آيات قرآن تازه واردى كه موجب تذكر آنها باشد در صورت توجه از طرف خداوند رحمن مگر آنكه آنها از آن رو گردان شدند و نسبت خضوع بأعناق با آنكه صفت خود آنها است يا براى ظهور اين صفت از آنها در اعناق است يا از اعناق رؤساء و گردنكشان آنها اراده شده يا مراد انكسار و افتادگى اعناق است و چون جزء آنها است با آن معامله ذوى العقول در جمع شده و در چند روايت از ائمه اطهار عليهم السلام كلمه آيه بعلائم حتمى ظهور صاحب الامر عليه السّلام از قبيل صيحه آسمانى و توقف خورشيد در نيمه روز و خروج روى و سينه‌ئى از قرص آن و نداى منادى از آسمان با صوت عالمگير همه براى بشارت بظهور آنحضرت بأسم و رسم و امر به تبعيّت از او كه جاى شك و شبهه براى احدى باقى نماند و اعناق معاندين خاضع شود منطبق گشته و آيه شريفه با آن واقعه تطبيق شده است در هر حال كفار مكه تمام آيات سابقه و لاحقه را تكذيب نمودند و بآن اكتفا ننمودند بلكه مسخره و استهزاء هم كردند لذا خداوند فرموده در آتيه نزديكى بآنها معلوم خواهد شد و خبردار ميشوند كه حق با كه بوده و چه كتابى قابل تصديق و تعظيم است و چه كس لايق استهزاء و تخفيف و بر بيشتر از آنها امر در دنيا مكشوف گرديد و ببقيّه در آخرت مكشوف خواهد شد و باز براى متذكر شدن آنها بنعمت و قدرت الهى فرموده آيا نظر ننمودند بزيادى ميوه‌هاى گوناگون و گلهاى‌

جلد 4 صفحه 98

رنگارنگ كه ما در زمين براى آنها رويانديم و دلالت بر قدرت تامّ و نعمت عامّ ما دارد و خوب و پسنديده و پر فائده است چون زوج در اين مقامات بر صنف اطلاق ميشود و از كريم در اين موارد حسن و صفا و كثرت نفع اراده ميگردد و آنها بجاى حق شناسى ناسپاسى كردند و بيشتر آنها بآيات ما ايمان نياوردند با آنكه دلالت اين صنع بر وجود صانع حكيم قادر تواناى ارجمند مهربان واضح و آشكار است و لذا با آنكه ميتواند بزودى از آنها انتقام بكشد مجازات آنها را بروز جزاى مقدّر در دنيا يا آخرت انداخته و تعجيل در عقوبت نفرموده است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


لَعَلَّك‌َ باخِع‌ٌ نَفسَك‌َ أَلاّ يَكُونُوا مُؤمِنِين‌َ «3»

شايد تو ‌از‌ غصه‌ و غم‌ و اندوه‌ ‌خود‌ ‌را‌ تلف‌ مي‌كني‌ و مي‌كشي‌، ‌براي‌ اينكه‌ ‌اينکه‌ كفار و مشركين‌ ايمان‌ نمي‌آورند.

جلد 14 - صفحه 3

(لعلك‌) ترديد نيست‌ ‌از‌ خداوند متعال‌، بلكه‌ ‌به‌ معناي‌ ‌اينکه‌ ‌است‌ ‌که‌ نزديك‌ ‌است‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌از‌ غم‌ و هم‌ّ هلاك‌ كني‌.

(باخِع‌ٌ نَفسَك‌َ) بخوع‌ ‌را‌ ‌به‌ معني‌ قتل‌ و هلاكت‌ تفسير كردند ‌از‌ غصه‌ و هم‌ّ ‌ يا ‌ ‌از‌ وجد و سرور.

چون‌ حضرتش‌ بسيار مايل‌ ‌بود‌ ‌که‌ تمام‌ بشرف‌ اسلام‌ مشرف‌ شوند و عدم‌ ايمان‌ اينها، باعث‌ حزن‌ ‌آن‌ حضرت‌ ‌بود‌، چنانچه‌ امروز ‌اينکه‌ اعمال‌ و كردار و رفتار نوع‌ ‌ما، باعث‌ حزن‌ حضرت‌ رسالت‌ و ائمه‌ اطهار بالاخص‌ حضرت‌ بقية اللّه‌ ‌است‌، كأنه‌ تيريست‌ ‌به‌ قلب‌ مطهر ‌او‌ مي‌خورد، بخصوص‌ ‌از‌ افراد شيعه‌ ‌که‌ ‌خود‌ ‌را‌ منتسب‌ ‌به‌ ‌اينکه‌ خاندان‌ مي‌دانند.

(أَلّا يَكُونُوا مُؤمِنِين‌َ) خداوند ‌براي‌ تسليت‌ قلب‌ مبارك‌ ‌رسول‌ آياتي‌ نازل‌ فرمود. مثل‌ ذَرهُم‌ يَأكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلهِهِم‌ُ الأَمَل‌ُ فَسَوف‌َ يَعلَمُون‌َ (سوره‌ حجر ‌آيه‌ 3) و مثل‌: «ما عَلَي‌ الرَّسُول‌ِ إِلَّا البَلاغ‌ُ» و ‌غير‌ اينها.

و ‌در‌ شأن‌ نزول‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ شريفه‌، ‌إبن‌ شهر آشوب‌ ‌از‌ عياشي‌ باسناده‌ ‌عن‌ الصادق‌ (ع‌) روايت‌ مي‌كند ‌که‌ حضرت‌ ‌رسول‌ ‌به‌ امير المؤمنين‌ (ع‌) فرمود: ‌من‌ ‌از‌ ‌خدا‌ خواستم‌ اينكه‌ ‌بين‌ ‌من‌ و تو موالات‌ بيندازد و اخوت‌ قرار دهد و تو ‌را‌ وصي‌ ‌من‌ مقرر فرمايد، خداوند ‌هم‌ اجابت‌ فرمود.

«‌فقال‌ رجل‌ و اللّه‌ لصاع‌ ‌من‌ تمر خير مما سئل‌ ‌محمّد‌ (ص‌)» ولي‌ حضرت‌ نام‌ ‌آن‌ رجل‌ ‌را‌ تقية بيان‌ نمي‌فرمايد، ‌ما ‌هم‌ اقتداء ‌به‌ ‌آن‌ بزرگوار مي‌كنيم‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 3)- سپس به دلداری پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پرداخته، می‌گوید: «گویی می‌خواهی جان خود را به خاطر این که آنها ایمان نمی‌آورند از شدت اندوه بر باد دهی» (لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ).

آری! همه پیامبران الهی این چنین دلسوز بودند مخصوصا پیامبر اسلام که این تعبیر کرارا در قرآن در مورد او آمده است.

بعضی از مفسران چنین می‌گویند که سبب نزول آیه فوق این بود که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله مرتبا اهل مکه را به توحید دعوت می‌کرد، اما آنها ایمان نمی‌آورند، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آنقدر ناراحت شده بود که آثار آن در چهره‌اش آشکار بود، آیه فوق نازل شد و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را دلداری داد.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج‏7، ص328
  2. تفاسیر عیاشى و برهان.

منابع