آیه 175 سوره اعراف
<<174 | آیه 175 سوره اعراف | 176>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و بخوان بر این مردم (بر قوم یهود) حکایت آن کس (بَلْعَم باعور) را که ما آیات خود را به او عطا کردیم، و او از آن آیات بیرون رفت و شیطان او را تعقیب کرد تا از گمراهان عالم گردید.
و سرگذشت کسی که آیات خود را به او عطا کردیم و او عملاً از آنان جدا شد، برای آنان بخوان؛ پس شیطان او را دنبال کرد [تا به دامش انداخت] و در نتیجه از گمراهان شد.
و خبر آن كس را كه آيات خود را به او داده بوديم براى آنان بخوان كه از آن عارى گشت؛ آنگاه شيطان، او را دنبال كرد و از گمراهان شد.
خبر آن مرد را بر ايشان بخوان كه آيات خويش را به او عطا كرده بوديم و او از آن علم عارى گشت و شيطان در پىاش افتاد و در زمره گمراهان درآمد.
و بر آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم؛ ولی (سرانجام) خود را از آن تهی ساخت و شیطان در پی او افتاد، و از گمراهان شد!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
نبأ: خبر مهم. خبر پر فائده. نبوت ، از آن مشتق است.
انسلخ: انسلاخ: خارج شدن . فَانْسَلَخَ مِنْها : از آنها خارج شد . اصل آن سلخ ، به معنى كندن پوست گوسفند است .( قاموس قرآن )
غاوين: غى و غوايه: رفتن به راه هلاكت .
غوى: كسى كه در راه هلاكت است، جمع آن ، غاوون مىباشد . (آنان كه در راه هلاكتند .)
نزول
محل نزول:
این آیه در مکه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است.
شأن نزول:
«شیخ طوسی» گوید: از عبدالله بن عمر روایت شده كه این آیه درباره امیه بن ابىالصلت نازل شده است و مسروق و عبدالله گویند: درباره مردى از بنىاسرائیل به نام بلعم بن باعور نازل گردیده است.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ «175»
و بر آنان، داستانِ آن كس (بَلعَم باعورا) را بخوان كه آيات خود (از علم به معارف و اجابت دعا و صدور برخى كرامات) را به او داده بوديم، پس او (ناسپاسانه) خود را از آن آيات جدا ساخت، پس شيطان او را در پىخويش كشيد تا از گمراهان شد.
نکته ها
«انسلاخ»، به معناى كندنِ پوست است و در جايى كه چيزى به چيزى چسبيده باشد به كار مىرود و در اينجا كنايه از فاصله گرفتن از علوم الهى است.
جملهى «فَأَتْبَعَهُ»، بيانگر آن است كه آن شخص در مسير حقّ به چنان مقامى رسيده بود كه شيطان از او قطع اميد كرده بود، امّا با بروز نشانههاى انحراف، شيطان به سرعت او را تعقيب كرد و سرانجام در صف گمراهان و شقاوتمندان قرار گرفت. «1»
اين آيه، به داستان دانشمندى از بنىاسرائيل، به نام «بَلعَم باعورا» اشاره مىكند كه نخست در صف مؤمنان و حاملان آيات و علوم الهى بود، امّا با وسوسهى شيطان و طاغوت، منحرف شد.
امام رضا عليه السلام فرمود: بَلعَم فرزند باعور، اسم اعظم الهى را مىدانست و دعايش مستجاب مىشد، ولى به دربار فرعون رفت و با آنكه در ابتدا، مبلّغ حضرت موسى عليه السلام بود، ولى سرانجام عليه موسى و ياران او اقدام كرده و بد عاقبت شد. «2» آرى، زرق و برق دنيا و دربار، عامل سقوط علما و دانشمندان است.
قرآن، نام اين شخص را نمىبرد، ولى كارش را بازگو مىكند، تا به فرمودهى امام باقر عليه السلام بر
«1». تفسير نمونه.
«2». تفاسير نورالثقلين و كنزالدقائق.
جلد 3 - صفحه 220
هر كس كه هواى نفس را بر حقّ غالب كند منطبق شود «1» و چنين كسانى در هر زمانى يافت مىشوند و اختصاص به زمان و شخص خاصّى مانند بلعمباعورا ندارد.
ماجراى بَلعمباعورا، در تورات كنونى هم آمده است. «2»
پیام ها
1- رهبر بايد مردم را نسبت به خطرهاى قابل پيشبينى، آگاه كند و به آنان هشدار دهد. وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ ...
2- گاهى طاغوتها، علما را هم فريب مىدهند. سرنوشت دانشمندى همچون بلعمباعورا بايد براى تاريخ درس عبرت باشد. وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ... زيرا داستانى مهم و مفيد است. ( «نَبَأَ» به خبر مهم و مفيد مىگويند)
3- انسان آزاد است و مىتواند تغيير جهت دهد. «آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ»
4- انسان هر چه بالا رود، نبايد مغرور شود، چون احتمال سقوط وجود دارد و عاقبتِ كار مهم است. جايگاه هركس بالاتر باشد، احتمال خطر بيشترى وجود دارد. «فَانْسَلَخَ مِنْها»
5- آنكه از خدا جدا شود، طعمهى شيطان مىگردد. «فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ»
6- شيطان وسوسه مىكند و در كمين است كه هر گاه در كسى زمينهاى ببيند، او را دنبال كند. «فَانْسَلَخَ فَأَتْبَعَهُ» (كلمهى «فَأَتْبَعَهُ» در كنار كلمهى «فَانْسَلَخَ»، نشان مىدهد كه شيطان در كمين است و به محض انسلاخ، انسان را دنبال مىكند.)
7- شيطان، حريف عالم ربّانى نمىشود. (تا بلعم از آيات دست نكشيده بود، شيطان بر او تسلّط نداشت) «فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ» 8- علم، به تنهايى نجاتبخش نيست، زيرا دانشمند دنياپرست، اسير شيطان مىشود. «فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ»
9- بايد به بد فرجامى انديشيد و از سوء عاقبت ترس داشت، تا نعمت، تبديل به
«1». تفسير نورالثقلين.
«2». تورات، سِفر اعداد، باب 22.
جلد 3 - صفحه 221
نقمت نشود. آتَيْناهُ آياتِنا ... فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ
10- رها كردن راه خدا، دور از عقل و خرد است. «فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ»
11- سقوط انسان در چند مرحله واقع مىشود: جداشدن از آيات الهى، پيروى از شيطان وپيوستن به جمع گمراهان. «فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ (175)
بعد از آن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را امر فرمايد به ذكر قصه ديگر از اخبار بنى اسرائيل:
وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْناهُ آياتِنا: و بخوان اى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر بنى اسرائيل يا قوم خود خبر كسى را كه عطا فرموديم او را علم به كتب منزله، و كفران نمود به آن آيات، فَانْسَلَخَ مِنْها: پس بيرون آمد از آن آيات به سبب كفر و عناد، چنانچه مار از پوست بيرون آمد، يعنى به آن كافر شده اعراض نمود از آن آيات، فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ: پس لا حق و تابع او شد شيطان،
جلد 4 صفحه 239
فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ: پس گشت آن عالم به آيات از گمراهان.
بقول اشهر: بلعم بن باعورا از كنعانيان و جباران، صحف ابراهيم عليه السّلام خوانده، اسم اعظم مىدانست، و بر دين موسى بود. در منهج از امام محمد باقر عليه السّلام مروى است كه حق تعالى مثل زد براى كفار، بلعم باعور را كه هواى نفس خود را بر زهد و صلاح اختيار نمود. و او از شهر بلغا و اسم پادشاه آن سالف.
واقعه بلعم: چون موسى عليه السّلام با لشگر عظيم عازم محاربه با جباران، به زمين كنعان وارد شد، اهل شهر نزد بلعم آمدند گفتند: تو مىدانى كه موسى مردى با حدّت و با لشگرى بسيار آمده تا ما را بكشد و زنان ما را اسير و شهر را متصرف شود، و ما را مقاومت نيست، تو شخصى مستجاب الدعوه، بيرون آى و دعا كن تا خدا او را از ما دفع كند. گفت: واى بر شما، او پيغمبر و به امر خدا آمده، چگونه دعا كنم، اگر چنين كنم از دين بيرون روم. اصرار نموده، بلعم گفت: با خدا مشورت، اگر مأمور شدم دعا كنم. پس بطريقى كه داشت مشورت و جواب نيامد مردم گفتند: چون اثر نهى نيامد، معلوم شود خدا راضى است، و الّا نهى مىفرمود. بلعم فريب خورد.
مروى است كه در خواب به او گفتند: در حق بنى اسرائيل دعاى بد مكن، التفات ننموده بر حمار خود سوار، به بالاى كوهى برآمد، محيط بر لشگر موسى.
در اثناء راه حمار او خوابيد، او را بسيار زد تا بلند شد، قدرى راه رفته ثانيا خوابيد، و باز او را بسيار زد تا مرتبه سوم به قدرت كامله الهى حمار به زبان آمد گفت: واى بر تو اى بلعم، به كجا مىروى و چرا مىروى و چرا مىزنى، نبينى ملائكه بروى من زنند و نگذارند بروم، اين چه خيال است كردهاى و بوسوسه شيطان عازم شدهاى بر پيغمبر خدا دعا كنى. اعتنا ننموده آنقدر او را زد تا تلف شد، و حق تعالى بدين جهت تخليه نموده، او را به حال خود گذاشت.
بالاى كوه بر آمد، خواست بر موسى و قوم او نفرين كند، زبانش برگشته دعا نمود. گفتند: اى بلعم، چرا چنين كردى، گفت: قصد من برعكس اين بود، فى الحال زبانش از دهانش بر آمده به سينهاش افتاد و گفت: من نگفتم دين و دنيا از دست من برود، چون محروم از آخرت شدم، صلاح آنكه مدعاى دنيوى را
جلد 4 صفحه 240
به فعل آرم. پس گفت: چاره آنست كه زنان خود را به امتعه ميان بنى اسرائيل فرستاده اگر كسى ميل به آنها نمايد منع نكند. زنان را زينت با امتعه روانه لشگر، ميان زنان زنى در نهايت حسن و جمال. يكى از اكابر بنى اسرائيل نام او (زمرى) زن را دعوت، او قبول، دستش را گرفت نزد موسى آمد گفت: زنى با چنين جمال بر ما حرام است؟ موسى فرمود: حرام است ديدن او، چه جاى مباشرت او، دست از او بدار. گفت: و اللّه فرمان تو نبرم تا مطلوب حاصل نكنم.
دست او را گرفته به خيمه برده، خلوت نمود، سايرين بدين عمل قبيح مشغول شدند. حق تعالى عذاب طاعون را فرستاد، در يك ساعت هفتاد هزار نفر مردند.
فنحاس نام از بنى هارون، سپهسالار موسى و مردى با شكوه و قوى در آن موقع حاضر نبود، چون باز آمد واقعه را مطلع، با نيزه وارد خيمه «زمرى» و آن زن و مرد را بهم دوخته، به سر نيزه بلند، ميان لشگرگاه مىگردانيد و مىگفت: اللّهمّ هذا جزاء من يعصك: خدايا اينست جزاى كسى كه تو را معصيت كند. حق تعالى طاعون را برطرف فرموده، و از اينجا است كه يهود در عادت اين است در هر ذبيحهاى نصيبى به فرزندان فنحاس دهند. بنا به قولى اين مثلى است براى هر كه از صراط مستقيم ايمان اعراض كند با وجود ظهور آيات داله بر حقيقت آن.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
سوره الأعراف «7»: آيات 175 تا 178
وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ (175) وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (176) ساءَ مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ أَنْفُسَهُمْ كانُوا يَظْلِمُونَ (177) مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي وَ مَنْ يُضْلِلْ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (178)
ترجمه
و بخوان بر آنها خبر آنكه داديم باو آيتهاى خودمان را پس بيرون رفت از آنها و پيروى كرد او را شيطان پس بود از گمراهان
و اگر ميخواستيم هر آينه برترى ميداديم او را بآنها ولى او ميل كرد بسوى زمين و پيروى كرد دلخواه خود را پس مثل او مانند مثل سگ است كه اگر حمله كنى بر او زبان از دهان در آورد و اگر واگذاريش زبان از دهان در آورد اين مثل گروهى است كه تكذيب نمودند آيتهاى ما را پس نقل كن حكايت را باشد كه آنها تفكّر نمايند
بدند در مثل گروهى كه تكذيب نمودند آيتهاى ما را و بر خودهاشان بودند كه ستم ميكردند
كسيرا كه هدايت كند خدا او هدايت شده است و كسانيرا كه گمراه كند پس آنگروه ايشانند زيانكاران.
تفسير
قمى ره فرموده نازل شده است در باره بلعم بن باعورا كه از بنى اسرائيل بود
جلد 2 صفحه 494
و باو عطا شده بود علم بعضى از كتب سماوى و در مجمع از امام باقر (ع) نقل نموده كه اصل در آن بلعم است ولى خداوند مثل زده است بآن براى هر كس كه هواى نفس او را از راه هدايت باز دارد از اهل قبله و عيّاشى از آنحضرت نقل نموده كه مثل مغيرة بن شعبه مثل بلعم است كه باو تعليم شده بود اسم اعظم و در اين آيه از او خبر داده شده و قمى ره از حضرت رضا (ع) نقل نموده كه عطا شده بود به بلعم بن باعورا اسم اعظم و بآن اسم دعا ميكرد و اجابت ميشد پس مايل شد بفرعون و چون او بطلب حضرت موسى بيرون آمد از بلعم خواهش نمود كه دعا كند خدا آنحضرت را بحبس فرعون در آورد پس بلعم سوار الاغش شد كه بطلب حضرت موسى بيرون رود آنحيوان از حركت باز ماند و هر چه زد حركت نكرد تا بامر خداوند بزبان آمد و گفت چرا مرا ميزنى ميخواهى من با تو بيايم تا نفرين كنى در باره پيغمبر خدا و پيروانش ولى او بقدرى آنحيوانرا زد كه كشت و اسم اعظم از زبانش منسلخ شد و اين است مراد از فانسلخ منها در اين آيه و اينكه فرموده شيطان پيروى از او نمود و نفرموده او پيروى از شيطان كرد براى اين نكته است كه او در بدو امر از علما و عبّاد بود شيطان مدتها تعقيب از او نمود تا او را بدام آورد ولى از اوّل نام او در دفتر الهى جزء گمراهان ثبت بود و اگر مشيّت الهى تعلّق گرفته بود برفعت مقام او ميرساند او را ببركت آن آيات كتاب كه ميدانست يا اسم اعظم بمقامات علماء ابرار ولى او ميل نمود بخلود در دنياى دنىّ و فراموش كرد دار باقى را و متابعت نمود از هواى نفس خود و امر فرعون و رضاى او را بر رضاى خداوند ترجيح داد پس مثل او و امثال او مثل سگ است كه اگر متعرض او شوى و حمله كنى براى طرد و زجرش زبان خود را از دهن بيرون ميآورد و بشدّت نفس ميكشد و بانك ميكند و اگر آنرا بحال خود واگذارى باز اين كار را دارد اين قبيل اشخاص هم اگر بآنها علم و دانش عطا شود يا بموعظه و نصيحت از اعمال قبيحه منع و زجر شوند با آنكه بحال جهل باقى باشند و كسى متعرض آنها نشود بحالشان يكسان است خبث طينت و دنائت طبع و قصور همّت آنها نميگذارد در هيچ حال بسعادت و كرامت و اصل شوند و ضرر اعمالشان بخودشان عائد ميشود و معنى اضلال خداوند مكرر بيان شده است و قصص بفتح قاف بمعنى قصّد و قصص بكسر جمع آنست.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ اتلُ عَلَيهِم نَبَأَ الَّذِي آتَيناهُ آياتِنا فَانسَلَخَ مِنها فَأَتبَعَهُ الشَّيطانُ فَكانَ مِنَ الغاوِينَ (175)
و تلاوت فرما بر آنها حكايت آن كسي که ما باو داديم آيات خود را پس بيرون رفت از آيات ما و جدا شد از آنها و شيطان او را تابع خود قرار داد پس بود از گمراهان.
در موضع اينکه شخص بين مفسرين از چهار جهت اختلاف است يكي در شخصيت او که كيست يكي در چه عهدي و چه زماني بوده يكي در آياتي که باو داده شده چه بوده يكي در وجه انسلاخ او از آن آيات و ما مكرر گفتهايم که مدركي از براي اقوال اينکه مفسرين نداريم و آنچه ميگويند تفسير برأي است لذا ما آنچه در اخبار اهل بيت عصمت و طهارت داريم که عالم ببواطن قرآن هستند مدرك خود قرار ميدهيم و آنچه از ظواهر قرآن و نصوص آن بدست ميآوريم دليل خود ميشماريم چون ظواهر قرآن را حجة ميدانيم و اگر ظهوري بدست نياوريم و چيزي از اهل بيت نداشته باشيم علم به آنرا بخدا و اينکه خاندان محول ميكنيم و اگر چيزي در اينکه مورد بگوئيم بنحو احتمال ميگوييم نه بنحو تنجز، و اخباري که در اينکه باب داريم سه حديث است يكي از حضرت رضا عليه السّلام و يكي از حضرت صادق عليه السّلام و يكي از حضرت
جلد 8 - صفحه 30
باقر صلوات اللّه عليهم اجمعين، اما حديث منسوب بحضرت رضا عليه السّلام خلاصه مفادش اينست که نام او بلعم باعورا بوده و در عصر فرعون و موسي بود و اسم اعظم را ميدانست و مستجاب الدعوه بود سپس متمايل بفرعون شد و موقعي که فرعون در طلب موسي و قوم او ميرفت او را خواست که نفرين كند در حق موسي و قومش که حبس شوند تا فرعونيان آنها را دريابند او سوار حمارهاي شد برود نفرين كند حماره حركت نكرد و بزبان آمد و گفت ميخواهي بروي نفرين كني در حق پيغمبر خدا و قوم مؤمنين آن قدر حماره را زد تا كشته شد خداوند اسم اعظم را از لسان او منسلخ فرمود پس حضرت اينکه آيه را تلاوت فرمود سپس فرمود از بهائم داخل بهشت نميشوند مگر حماره بلعم و كلب اصحاب كهف و گرگي که سلطاني يك نفر از سركردگان خود را روانه كرد براي اذيت بجماعتي از مؤمنين و اينکه سركرده پسري داشت از نظرش غائب شد آن گرگ پسر او را پاره كرد آن سركرده محزون شد خداوند براي اينكه آن را محزون كرد او را بهشت ميبرد و اما خبر منسوب بحضرت صادق عليه السّلام که اينکه مثل براي خالد بن وليد است که مثل بلعم باعورا است در عهد ابا بكر مالك بن نويره را كشت و زن او را تصرف كرد و قوم او را اسير كرد حتي عمر او را تهديد بقتل كرد.
و اما خبر منسوب بحضرت باقر عليه السّلام طبرسي نقل ميكند که اينکه مثل بلعم مثل هر كسي است که هواي خود را بر هدايت الهي مقدم دارد، و عياشي از آن حضرت روايت ميكند که مثل براي مغيرة بن شعبه است، باري بپردازيم بشرح آيه شريفه وَ اتلُ عَلَيهِم بيان فرما بر همين اصحاب که متنبه شوند مثل بلعم باعورا را که از دين برنگرديد نبأ الذي نبأ خبر مهمي را گويند و از اينکه باب است که نبي را نبي گويند و الذي بلعم باعورا است آتَيناهُ آياتِنا تعليم او كرديم اسم اعظم را فَانسَلَخَ مِنها انسلاخ كندن چيزي است که چسبيده بچيز ديگر باشد
جلد 8 - صفحه 31
مثل پوست که ببدن چسبيده باشد و ريشه که باعماق زمين فرو رفته باشد و اينکه ملعون دست از ديانتي که داشت حتي داراي اسم اعظم بود بيرون رفت و مرتد شد و اسم اعظم از او گرفته شد فَأَتبَعَهُ الشَّيطانُ شيطان او را تابع خود قرار داد فَكانَ مِنَ الغاوِينَ غوايت ضلالت است که از روي حماقت و خريت باشد.
تنبيه- امثال بلعم در هر عصر و زماني بسيار بودند که ابتداء در دين محكم و استوار از روي واقعيت بودند نه از روي نفاق و تقلب سپس در كفر و ضلالت محكم و استوار شدند مثل زبير و جماعتي از اهل كوفه و هزارها ديگر و مثل باب حتي در عصر ما يكي از اوتاد که گفتند در حرم أمير المؤمنين عليه السّلام يك ساعت و نيم زيارت جامعه ميخواند و اشك از اطراف چشمش جاري بود عاقبت مسلك قمام را اختيار كرد و حقير با قمام تماس گرفتم عقائدش در حق ائمه [ع] و غيبت حضرت بقية اللّه [عج] و اينكه ظاهر ميشود تمام بود لكن ميگفت دوره غيبت زمان فطرت است و هيچ حكمي نيست و اينها را آخوندها درآوردند، و همچنين يكي از رفقاي حقير در حوضه درس مرحوم آيت اللّه نائيني در نجف جزو فضلاء بود و عاقبت سگباز شد و اعاذنا اللّه من سوء العاقبة.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 175)- دانشمندی که در خدمت فراعنه در آمد: در اینجا اشاره به یکی دیگر از داستانهای بنی اسرائیل شده است.
ج2، ص112
نخست روی سخن را به پیامبر کرده، میگوید: «و بر آنها بخوان داستان آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولی سر انجام خود را از آن تهی ساخت و گرفتار وسوسههای شیطان گشت و از گمراهان گردید» (وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
- ↑ طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص 608.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص 359.
- ↑ صاحب كشف الاسرار گوید: عبدالله بن عمرو بن العاص و عده اى گفتند: این آیه درباره امیة بن ابىالصلت نازل شده، او مردى دانشمند و كتابخوان بود و مى دانست كه خداوند پیامبرى در زمان خود او خواهد فرستاد و امیدوار بود كه خودش باشد ولى وقتى كه دید خداوند پیامبرى را به محمد واگذار نموده، حسد ورزید و در جنگ بدر وقتى به مقتولین جنگ رسید، پرسید: اینان چه كسانى اند كه كشته شده اند؟ به وى گفتند: اینان كسانى اند كه محمد آنها را كشته است. گفت: اگر محمد پیامبر مى بود، خویشاوندان خود را نمى كشت. حسن بصرى گوید: این آیه درباره منافقین اهل كتاب نازل شده كه رسول خدا صلى الله علیه و آله را مى شناختند به آن قسمى كه پسران خود را مى شناختند یعنى تا به آن حد رسول خدا را در پیامبرى نیك شناخته بودند ولى با وجود بر این نفاق ورزیدند.
- ↑ در تفسیر على بن ابراهیم چنین آمده كه این آیه درباره بلعم بن باعور نازل شده است و به نقل از امام رضا علیهالسلام گوید: كه او مردى بود كه به وى اسم اعظم عطا شده بود و هر وقتى آن اسم را میخواند، دعاى او به استجابت مى رسید. این شخص به طرف فرعون تمایل پیدا كرد و وقتى كه فرعون در طلب موسى و بنىاسرائیل لشكر كشید به بلعم باعور گفت: كه از خداى خود بخواه كه موسى و بنىاسرائیل را بدست من گرفتار كند. بلعم خواست این كار را انجام بدهد، اسم اعظم خداوند از او گرفته شد و به گمراهى افتاد.
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.