آیه 14 سوره لقمان
<<13 | آیه 14 سوره لقمان | 15>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و ما به هر انسانی سفارش کردیم که در حقّ پدر و ما در خود نیکی کن خصوص مادر که چون بار حمل فرزند برداشته و تا مدّت دو سال که طفل را از شیر باز گرفته (هر روز) بر رنج و ناتوانیش افزوده است، (و فرمودیم که) شکر من و شکر پدر و مادرت بجای آور، که بازگشت (خلق) به سوی من خواهد بود.
و انسان را درباره پدر و مادرش سفارش کردیم، مادرش به او حامله شد [در حالی که] سستی به روی سستی [به او دست می داد] و باز گرفتنش [از شیر] در دو سال است [و سفارش کردیم] که برای من و پدر و مادرت سپاس گزاری کن؛ بازگشت [همه] فقط به سوی من است.
و انسان را در باره پدر و مادرش سفارش كرديم؛ مادرش به او باردار شد، سستى بر روى سستى. و از شير باز گرفتنش در دو سال است. [آرى، به او سفارش كرديم] كه شكرگزارِ من و پدر و مادرت باش كه بازگشت [همه] به سوى من است.
آدمى را درباره پدر و مادرش سفارش كرديم. مادرش به او حامله شد و هر روز ناتوانتر مىشد و پس از دو سال از شيرش باز گرفت. و سفارش كرديم كه: مرا و پدر و مادرت را شكر گوى كه سرانجام تو نزد من است،
و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم؛ مادرش او را با ناتوانی روی ناتوانی حمل کرد (به هنگام بارداری هر روز رنج و ناراحتی تازهای را متحمّل میشد)، و دوران شیرخوارگی او در دو سال پایان مییابد؛ (آری به او توصیه کردم) که برای من و برای پدر و مادرت شکر بجا آور که بازگشت (همه شما) به سوی من است!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- وهن: ضعف و ناتوانى طبرسى معنى وَهْناً عَلى وَهْنٍ را «ضعفا على ضعف» فرموده است.
- فصال: بريدن از شير فصل در اصل به معنى بريدن و جدا كردن است اقرب الموارد فصال را اسم مصدر گفته است اين كلمه فقط دو بار در قرآن آمده است وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً احقاف/ 15.
نزول
ابن شهر آشوب از ابان بن تغلب و او از امام صادق علیهالسلام نقل نماید که فرمود: درباره رسول خدا صلى الله علیه و آله و على مرتضى علیهالسلام نازل گردیده است، چنانچه از پیامبر روایت شده که فرمود: «انا و على ابوا هذه الامة؛ من و على پدران این امت مى باشیم» و نیز روایت گردیده که فرمود: «انا و على مولى هذه الامّة».
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِي عامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ «14»
و ما انسان را دربارهى پدر و مادرش سفارش كرديم، مادرش او را حمل كرد، در حالى كه هر روز ناتوانتر مىشد، (و شير دادن) و از شير گرفتنش در دو سال است، (به او سفارش كرديم كه) براى من و پدر و مادرت سپاس گزار، كه بازگشت (همه) فقط به سوى من است.
نکته ها
كلمهى «وَهْنٍ»، به معناى ضعف جسمانى است، چنانكه «توهين» به معناى تضعيفِ شخصيّت است.
دايرهى احسان، گستردهتر از انفاق است. احسان، شامل هر نوع محبّت و خدمت مىشود، ولى انفاق معمولًا در كمكهاى مالى به كار مىرود. در قرآن كريم، احسان به والدين در كنار توحيد مطرح شده است. «وَ قَضى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» «2»
در آيه مورد بحث، ابتدا دربارهى نيكى به والدين سفارش شده، سپس به دوران باردارى مادر اشاره كرده تا وجدان اخلاقى انسان را تحريك و بيدار كند و به او تذكّر دهد كه گذشتهها را فراموش نكند. همواره به ياد داشته باشد كه مادرش او را حمل كرد و از شيرهى
«1». فاطر، 40.
«2». اسراء، 23.
جلد 7 - صفحه 250
جانش به او داد و به خاطر آسايش او از خواب و خوراك خود صرف نظر كرد كه هيچ كس حاضر نبود چنين زحمت هايى را تحمّل كند. چون حقّ مادر بيشتر در معرض تضييع است و يا حقّ او بيش از پدر است، خداوند سفارش مخصوص نموده است.
والدين و فرزند، حقوق متقابل دارند، در آيهى قبل موعظه پدر نسبت به فرزند مطرح شد، و در اين آيه احسان و سپاس فرزند نسبت به والدين.
پیام ها
1- از سخن حقّ پيروى كنيم، چه موعظهى بندهى خدا باشد، «لُقْمانُ» و چه وصيّت خداوند سبحان. «وَصَّيْنَا»
2- همهى انسانها، در هر رتبه و شرايطى كه باشند مديون والدين هستند. «وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ» ( «الْإِنْسانَ»، شامل همهى مردم مىشود)
3- احترام والدين، حقّى است انسانى نه فقط اسلامى، حتّى والدين كافر را بايد احسان نمود. «وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ»
4- آن كه زحمت بيشترى مىكشد، بايد به صورت ويژه تقدير شود و نامش جداگانه برده شود. «بِوالِدَيْهِ- أُمُّهُ»
5- در فرمانهاى عمومى، بايد استدلال نيز عام باشد. (چون مخاطب، همه انسانها هستند، باردارى مادران مطرح است كه مربوط به همهى مردم است و هر انسانى مادر دارد). «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ»
6- به بهانه آن كه كارى، وظيفهى طبيعى فردى است، نبايد از سپاس و احسان او، شانه خالى كنيم. (باردارى، امرى طبيعى است، ولى ما مسئوليّت داريم كه به مادر احترام گذاريم و از زحمات او قدردانى كنيم). «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ»
7- يادى از گذشتهها كنيم تا روحيّهى شكرگزارى در ما زنده شود. «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ»
8- دوران باردارى و شيردادن، از عوامل پديدآورندهى حقوق مادر بر فرزند و مهمترين دوران شكلگيرى شخصيّت فرزند است. حَمَلَتْهُ أُمُّهُ ... وَ فِصالُهُ
9- جدا كردن كودك از شير مىتواند در خلال دو سال باشد و واجب نيست بعد
جلد 7 - صفحه 251
از پايان دو سال باشد. (كلمهى «فصال»، به معناى بازگرفتن كودك از شير است و «فِي عامَيْنِ»، نشان آن است كه در لابلاى دو سال نيز مىتوان كودك را از شير گرفت، گرچه بهتر است دو سال تمام شود.)
10- تحمّل سختى در راه انجام وظيفه، سرچشمهى پيدايش حقوق فوق العاده است. كسانى كه با وجود ضعف و خستگى بار مسئوليّتى را بر دوش مىكشند، حقّ بيشترى بر انسان دارند. «وَهْناً عَلى وَهْنٍ»
11- سپاسگزارى از والدين، از جايگاه والايى نزد خداوند برخوردار است. «أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ» بعد از شكر خداوند، تشّكر از والدين مطرح است.
12- سرانجام همهى ما به سوى خداست، پس از ناسپاسى نسبت به والدين بترسيم. «إِلَيَّ الْمَصِيرُ»
13- ايمان به رستاخيز، انگيزهى عمل صالح از جمله احسان به والدين است.
«إِلَيَّ الْمَصِيرُ»
14- حقِّ خداوند، بر حقّ والدين مقدّم است. «أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ» تشكّر و احسان به والدين، ما را از خداوند غافل نكند.
در پايانِ پيامهاى اين آيه، به طور گذرا به دو بحثِ احسان به والدين و شكر خداوند، اشاره اجمالى داريم:
احسان به والدين
در آيههاى 83 سورهى بقره، 36 سورهى نساء، 151 سورهى انعام و 23 سورهى اسراء در رابطه با احسان به والدين سفارش شده، ولى در سورهى لقمان، احسان به والدين به صورت وصيّت الهى مطرح شده است.
در موارد متعدّدى از قرآن، تشكّر از والدين در كنار تشكّر از خدا مطرح شده و در بعضى موارد نيز به زحمات طاقت فرساى مادر اشاره شده است.
جايگاه والدين به قدرى بلند است كه در آيهى بعد مىفرمايد: اگر والدين تلاش كردند تو را به سوى شرك گرايش دهند، از آنان اطاعت نكن، ولى باز هم رفتار نيكوى خود را با آنان قطع
جلد 7 - صفحه 252
نكن. يعنى حتّى در مواردى كه نبايد از آنان اطاعت كرد، نبايد آنها را ترك كرد.
آرى، احترام به والدين از حقوق انسانى است، نه از حقوق اسلامى، از حقوق دائمى است، نه از حقوق موسمى و موقّت.
در روايات مىخوانيم كه احسان به والدين در همه حال لازم است، خوب باشند يا بد، زنده باشند يا مرده.
پيامبر را ديدند كه از خواهر رضاعى خود بيش از برادر رضاعىاش احترام مىگيرد، دليل آن را پرسيدند، حضرت فرمود: «چون اين خواهر بيشتر به والدينش احترام مىگذارد». «1»
در قرآن مىخوانيم كه حضرت يحيى و حضرت عيسى عليهما السلام هر دو مأمور بودند به مادران خويش احترام گذارند. «2»
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «بعد از نماز اوّل وقت، كارى بهتر از احترام به والدين نيست». «3»
در كربلا، پدرى را شهيد كردند و فرزندش به يارى امام برخواست. امام حسين عليه السلام به فرزند فرمود: «برگرد، زيرا مادرت داغ شوهر ديده و شايد تحمّل داغ تو را نداشته باشد. جوان گفت:
مادرم مرا به ميدان فرستاده است». «4»
گسترهى معناى والدين
در فرهنگ اسلام، به رهبر آسمانى، معلّم و مربّى و پدرِ همسر نيز پدر گفته مىشود.
در روزهاى پايانى عمر پيامبر كه حضرت در بستر بيمارى بودند، به على عليه السلام فرمودند: به ميان مردم برو و با صداى بلند بگو:
لعنت خدا بر هر كس كه عاقّ والدين باشد،
لعنت خدا بر هر بردهاى كه از مولايش بگريزد،
لعنت خدا بر هر كسى كه حقّ اجير و كارگر را ندهد.
حضرت على عليه السلام آمد و در ميان مردم اين جملات را گفت و برگشت. بعضى از اصحاب اين
«1». كافى، ج 2، ص 161.
«2». مريم، 14 و 32.
«3». ميزان الحكمه.
«4». اعيان الشيعه، ج 1، ص 607.
جلد 7 - صفحه 253
پيام را ساده پنداشتند و پرسيدند: ما دربارهى احترام به والدين و مولا و اجير قبلًا اين گونه سخنان را شنيده بوديم، اين پيام تازهاى نبود كه پيامبر از بستر بيمارى براى ما بفرستد.
حضرت كه متوجّه شد مردم عمق پيام او را درك نكردهاند، بار ديگر على عليه السلام را فرستاد و فرمود: به مردم بگو:
مُرادم از عاقّ والدين، عاق كردن رهبر آسمانى است. يا علىّ! من و تو پدر اين امّت هستيم و كسى كه از ما اطاعت نكند عاقّ ما مىشود.
من و تو مولاى اين مردم هستيم و كسانى كه از ما فرار كنند، مورد قهر خدا هستند.
من و تو براى هدايت اين مردم اجير شدهايم و كسانى كه حقّ اجير را ندهند، مورد لعنت خدا هستند.
در اين ماجرا ملاحظه مىفرماييد كه گرچه احسان و اطاعت از والدين يك معناى معروف و رسمى دارد، ولى در فرهنگ اسلام مسأله از اين گستردهتر است.
شكر خداوند
خداوند، نيازى به عبادت و تشكّر ما ندارد و قرآن، بارها به اين حقيقت اشاره نموده و فرموده است: خداوند از شما بىنياز است. «1» ولى توجّه ما به او، مايهى عزّت و رشد خود ماست، همان گونه كه خورشيد نيازى به ما ندارد، اين ما هستيم كه اگر منازل خود را رو به خورشيد بسازيم، از نور و روشنايى آن استفاده مىكنيم.
يكى از ستايشهايى كه خداوند در قرآن از انبيا دارد، داشتن روحيهى شكرگزارى است.
مثلًا دربارهى حضرت نوح با آن همه صبر و استقامتى كه در برابر بىوفايى همسر، فرزند و مردم متحمّل شد، خداوند از شكر او ياد كرده و او را شاكر مىنامد. «كانَ عَبْداً شَكُوراً» «2»
بارها خداوند از ناسپاسى اكثر مردم شكايت كرده است.
البتّه توفيق شكر خداوند را بايد از خدا خواست، همان گونه كه حضرت سليمان از او چنين
«1». نمل، 40؛ لقمان، 12 و زمر، 7.
«2». اسراء، 3.
جلد 7 - صفحه 254
درخواست كرد: «رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ» «1»* ما غالباً تنها به نعمتهايى كه هر روز با آنها سر و كار داريم توجّه مىكنيم و از بسيارى نعمتها غافل هستيم، از جمله آنچه از طريق نياكان و وراثت به ما رسيده و يا هزاران بلا كه در هر آن از ما دور مىشود و يا نعمتهاى معنوى، مانند ايمان به خدا و اولياى او، يا تنفّر از كفر و فسق و گناه كه خداوند در قرآن از آن چنين ياد كرده است: «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ» «2»
علاوه بر آنچه بيان كرديم، بخشى از دعاهاى معصومين نيز توجّه به نعمتهاى الهى و شكر و سپاس آنهاست، تا روح شكرگزارى را در انسان زنده و تقويت كند.
شكر الهى، گاهى با زبان و گفتار است و گاهى با عمل و رفتار.
در حديث مىخوانيم: هرگاه نعمتى از نعمتهاى الهى را ياد كرديد، به شكرانهى آن صورت بر زمين گذارده و سجده كنيد و حتّى اگر سوار بر اسب هستيد، پياده شده و اين كار را انجام دهيد و اگر نمىتوانيد، صورت خود را بر بلندى زين اسب قرار دهيد و اگر اين كار را هم نمىتوانيد، صورت را بر كف دست قرار داده و خدا را شكر كنيد. «3»
نمونههاى شكر عملى
1. نماز، بهترين نمونهى شكر خداوند است. خداوند به پيامبرش مىفرمايد: به شكرانهى اينكه ما به تو «كوثر» و خير كثير داديم، نماز بر پا كن. «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ. فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ» «4»
2. روزه؛ چنانكه پيامبران الهى به شكرانه نعمتهاى خداوند، روزه مىگرفتند. «5» 3. خدمت به مردم. قرآن مىفرمايد: اگر بىسوادى از باسوادى درخواست نوشتن كرد، سر باز نزند و به شكرانه سواد، نامهى او را بنويسد. «وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ» «6» در
«1» نمل 19 ( «اورعنى» يعنى به من الهام و عشق و علاقه نسبت به شكر هايت مرحمت فرما)
«2» حجرات 7
«3» كافى باب الشكر حديث 25.
«4» كوثر 1 2
«5» وسائل ج 10 ص 446
«6» بقره 282.
جلد 7 - صفحه 255
اينجا نامه نوشتن كه خدمت به مردم است، نوعى شكر نعمت سواد دانسته شده است.
4. قناعت. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: «كن قنعا تكن اشكر الناس» «1» قانع باش تا شاكرترين مردم باشى.
5. يتيم نوازى. خداوند به پيامبرش مىفرمايد: به شكرانهى اينكه يتيم بودى و ما به تو مأوا داديم، پس يتيم را از خود مران. «فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلا تَقْهَرْ» «2»
6. كمك به محرومان و نيازمندان. خداوند به پيامبرش مىفرمايد: به شكرانهى اينكه نيازمند بودى و ما تو را غنى كرديم، فقيرى را كه به سراغت آمده از خود مران. «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» «3»
7. تشكّر از مردم. خداوند به پيامبرش مىفرمايد: براى تشكّر و تشويق زكات دهندگان، بر آنان درود بفرست، زيرا درود تو، آرامبخش آنان است. «وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ» «4»
تشكّر از مردم تشكر از خداوند است، همان گونه كه در روايت آمده است: كسى كه از مخلوق تشكّر نكند، از خداوند شكرگزارى نكرده است. «من لم يشكر المنعم من المخلوقين لم يشكر الله» «5»
تلخىها هم تشكّر مىخواهد
قرآن مىفرمايد: «عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ» «6» چه بسيار چيزهايى كه شما دوست نداريد، ولى در حقيقت به نفع شماست و چهبسيار چيزهايى كه شما دوست داريد، ولى به ضرر شماست.
اگر بدانيم؛ ديگران مشكلات بيشترى دارند.
اگر بدانيم؛ مشكلات، توجّه ما را به خداوند بيشتر مىكند.
اگر بدانيم؛ مشكلات، غرور ما را مىشكند و سنگدلى ما را برطرف مىكند.
«1». مستدرك، ج 11، ح 12676.
«2». ضحى، 9.
«3». ضحى، 10.
«4». توبه، 103.
«5». عيونالاخبار، ج 2، ص 24.
«6». بقره، 216.
جلد 7 - صفحه 256
اگر بدانيم؛ مشكلات، ما را به ياد دردمندان مىاندازد.
اگر بدانيم؛ مشكلات، ما را به فكر دفاع و ابتكار مىاندازد.
اگر بدانيم؛ مشكلات، ارزش نعمتهاى گذشته را به ما يادآورى مىكند.
اگر بدانيم؛ مشكلات، كفّارهى گناهان است.
اگر بدانيم؛ مشكلات، سبب دريافت پاداشهاى اخروى است.
اگر بدانيم؛ مشكلات، هشدار و زنگ بيدارباش قيامت است.
اگر بدانيم؛ مشكلات، سبب شناسايى صبر خود و يا سبب شناسايى دوستان واقعى است.
و اگر بدانيم؛ ممكن بود مشكلات بيشتر يا سختترى براى ما پيش آيد، خواهيم دانست كه تلخىهاى ظاهرى نيز در جاى خود شيرين است.
آرى، براى كودك، خرما شيرين و پياز و فلفل تند و ناخوشايند است؛ امّا براى والدين كه رشد و بينش بيشترى دارند، ترش و شيرين هردو خوشايند است.
حضرت على عليه السلام در جنگ احد فرمود: شركت در جبهه از مواردى است كه بايد شكر آن را انجام داد. «و لكن من مواطن البشرى و الشكر» «1» و دختر او حضرت زينب عليها السلام در پاسخ جنايتكاران بنىاميّه فرمود: در كربلا جز زيبايى نديدم. «ما رأيت الا جميلا» «2»
به يكى از اولياى خدا گفته شد حقّ تشكّر از خداوند را بجا آور. او گفت: من از تشكّر و سپاس او ناتوانم. خطاب آمد: بهترين شكر همين است كه اقرار كنى من توان شكر او را ندارم.
سعدى گويد:
از دست و زبان كه برآيد
كز عهده شكرش به درآيد
بنده همان به كه زتقصير خويش
عذر به درگاه خدا آورد
«1». نهجالبلاغه، خطبه 156.
«2». بحار، ج 45، ص 116.
تفسير نور(10جلدى)، ج7، ص: 257
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِي عامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ «14»
بعد از امر به شكرگزارى نعم سبحانى، به سپاسدارى حقوق والدين كه اعظم نعم بر ولد است امر مىفرمايد:
وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ: و امر فرموديم آدمى را به نيكوئى نمودن به پدر و مادر و فرمانبردارى ايشان و سپاسدارى و حق شناسى آنان. مقارنت شكر والدين به شكر خود به جهت آنست كه او خالق و منشىء باشد، و والدين واسطهاند در انشاء و تربيت. بعد در بيان زيادتى نعمت فرمايد: حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ: برداشت آدمى را مادر او مدت بسيار و سست شدنى، يعنى ضعفى بر بالاى ضعفى، يعنى هميشه ضعف او مضاعف مىشد تا وضع حمل. نزد ابو مسلم مراد ضعف نطفه والد است بر ضعف نطفه مادر. نزد بعضى چون مادر نسبت به پدر ضعيف الخلقه است، پس به جهت حمل، ضعف او زياده مىشود. وَ فِصالُهُ فِي عامَيْنِ: و جدا كردن و بازگرفتن او از شير در مدت دو سال است، يعنى بعد از ولادت فرزند در عرض اين مدت شير داده و تربيت نموده، پس حمل و رضاع و تربيت بر فرزند داشته باشد و مستحق شكرگزارى و احسان باشد. آيه شريفه دليل است بر آنكه اقصاى مدت رضاع دو سال است.
أَنِ اشْكُرْ لِي: (بيان و تفسير وصيت يا علت آن يا بدل اشتمال والدين است) يعنى امر فرموديم آدمى را به اينكه شكر گو مرا به حمد و طاعت، وَ
جلد 10 - صفحه 342
لِوالِدَيْكَ: و مر پدر و مادر خود را به احسان، إِلَيَّ الْمَصِيرُ: بسوى حكم و جزاى من است بازگشت همه بر شكران و كفران.
تنبيه: آيه شريفه آگاهى است به رعايت حقوق والدين خصوصا مادر و تذكر فرمايد قسمت حمل و وضع و رضاع و تربيت را كه هر يك يك نوع زحمت فوق العاده باشد كه تحمل آن دشوار مىباشد، و تأمل اين احوالات ايجاب نمايد احسان و اطاعت آنها را، و لذا آيات شريفه امر فرموده و احاديث بسيار در اين باب وارد شده از جمله:
در كافى- از حضرت صادق عليه السّلام مروى است كه: انّ رجلا اتى النّبىّ فقال: يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله اوصينى. فقال: لا تشرك باللّه شيئا و آن خرّقت بالنّار و عذبت الّا و قلبك مطمئنّ بالايمان؛ و والديك فاطعهما و برّهما حيّين كانا او ميّتين و آن امراك آن تخرج من اهلك و مالك فافعل فانّ ذلك من الايمان.
شخصى خدمت حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله عرض كرد: يا رسول اللّه مرا وصيتى فرما؟ فرمود: شرك به خدا نياور اگرچه تو را به آتش بسوزانند و عذاب كنند كه بايد دل تو به ايمان مطمئن باشد، و پدر و مادر خود را اطاعت كن و نيكوئى كن به ايشان نما خواه زنده باشند يا مرده، و اگر تو را امر كنند كه دست از اهل و مال خود بردار، پس چنان كن كه آن از ايمان است «1».
و نيز شخصى از آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله سؤال نمود كه: چه كسى را نيكوئى كنم؟ فرمود: مادر تو. عرض كرد: بعد از او؟ فرمود: مادر خود را. دوباره پرسيد، فرمود: مادر خود را. عرض كرد: بعد از آن كه را نيكوئى كنم؟ فرمود: پدر خود را. «2» از فرمايش حضرت كه سه مرتبه مادر را فرموده و مرتبه چهارم پدر را، استفاده شود تقدم و عظمت حق مادر بر پدر. و براى عاقل بصير همين فرمايش كافى خواهد بود.
.
«1» اصول الكافى طبع بيروت، ج 2، ص 158 روايت 2. (باب البر بالوالدين)
«2» اصول الكافى طبع بيروت، ج 2، باب البر بالوالدين، ص 160- 159، روايت 9.
جلد 10 - صفحه 343
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي ما ذا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ «11» وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ «12» وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ «13» وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِي عامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ «14» وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «15»
ترجمه
اين مخلوق خدا است پس بنمائيد بمن كه چه آفريدند آنها كه باشند غير از او بلكه ستمكاران در گمراهى آشكارند
و هر آينه بتحقيق داديم لقمان را حكمت كه شكر كن خدايرا و آنكه شكر ميكند پس جز اين نيست كه شكر ميكند براى خود و آنكه كفران ميورزد پس همانا خداوند بىنياز ستوده است
و هنگاميكه گفت لقمان به پسرش و او پند ميدادش اى پسرك من شرك مياور بخدا همانا شرك هر آينه ظلمى است بزرگ
و سفارش كرديم بانسان در باره پدر و مادرش برداشت او را مادرش با سستى مزيد بر سستى و بريدنش از شير باشد در دو سال كه شكر كن مرا و پدر و مادرت را بسوى من است بازگشت
و اگر كوشش كنند با تو بر آنكه شريك گردانى با من آنچه نيست تو را بآن دانش پس اطاعت مكن آندو را و معاشرت كن با آن دو در دنيا بخوبى و پيروى كن راه آنرا كه بازگشت كرد بسوى من پس بسوى من است بازگشت شما پس خبر ميدهم شما را بآنچه بوديد كه ميكرديد.
تفسير
خداوند متعال در آيه سابقه ذكرى از خلقت آسمانها و زمين و موجودات در آنرا فرمود و در اين آيه استدلال فرموده در مقابل اهل شرك بر توحيد خود به آنكه اين مخلوق مذكور خلق خدا است شما كه غير او را با او شريك قرار داديد در پرستش و ستايش بمن بنمايانيد مخلوقات آنها را و چون بتپرستان كه ستمكاران بخود و خلقند در اين عقيده و اظهار آن نمىتوانند مخلوقى براى خدايان خود ارائه دهند معلوم ميشود كه در گمراهى آشكارى هستند و پس از آن شمّهاى از احوال لقمان حكيم را براى تنبّه مردم بيان فرموده باين تقريب كه ما بلقمان حكمت داديم كه ظاهرا علم و عقل و فهم و حسن تشخيص و صحّت عمل و درستى كردار است و در حديث كافى از امام كاظم عليه السّلام بفهم و عقل و در روايت قمّى ره از امام صادق عليه السّلام بمعرفت امام زمان تفسير شده و دستور فرموديم باو كه
جلد 4 صفحه 272
شكر خدا را بجا آورد و كسيكه شكر نعمت را بجا آورد بنفع خود اقدام نموده چون نعمتش افزوده خواهد شد و كسيكه كفران نعمت نمايد و شكر خدا را بجا نياورد همانا خدا بىنياز است از شكر مردم و ستوده است احتياج بستايش كسى ندارد و تمام موجودات حمد و ثناى او را بلسان حال و مقال بجا مىآورند در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه شكر هر نعمتى اگر چه بزرگ باشد بحمد الهى است بر آن و در روايتى افزوده شده و بآنستكه اگر در آن نعمت حقّى بر او باشد ادا نمايد و در روايتى اكتفا بمعرفت قلبى آن نعمت شده و نيز از آن حضرت روايت شده كه خداوند بحضرت موسى خطاب فرمود كه حقّ شكر مرا بجا آور عرض كرد پروردگارا چگونه حق شكر تو را بجا آورم با آنكه نعمت شكرگزارى را تو بمن عطا فرمودى خطاب رسيد الآن شكر نمودى مرا كه دانستى آن از من است و قمّى ره از آنحضرت نقل نموده كه خداوند بلقمان حكمت عطا نفرمود براى جاه و مال و بزرگى اندام و جمال بلكه عطا فرمود براى دليرى او در اطاعت خدا و پرهيزش از معصيت او و براى سكونت و وقار و عمق نظر و طول فكر و حدّت ذهن و ديده عبرت بينش بود كه به اين مقام رسيد هرگز روز نخوابيد و در حال بول و غائط و غسل ديده نشد براى شدّت تستّر و تحفّظش و هرگز نخنديد بچيزى از بيم گناه و از چيزى بخشم نيامد و با كسى شوخى نكرد و از اقبال دنيا خورسند و از ادبارش ملول نشد زن گرفت و اولاد زيادى پيدا كرد و در مرگ آنها نگريست و نگذشت بر دو مرديكه با يكديگر در ستيزه بودند مگر آنكه ميانشان سازش داد و آن دو را با يكديگر دوست نمود و نشنيد سخنى را كه پسندد آنرا مگر معنى و مدرك آنرا بدست آورد و بسيار با فقهاء و حكماء مجالست مينمود نيمه روزى بود كه نداى ملائكه باو رسيد گفتند آيا ميخواهى خدا تو را جانشين خود در زمين قرار دهد تا حكم كنى در ميان مردم فرمود اگر خدا امر نموده است مرا بآن سمعا و طاعة چون اگر او چنين امرى را بمن رجوع فرمايد با من كمك ميكند و نگهدار من خواهد بود و اگر مخيّر فرمايد مرا من طالب عافيت و سلامتيم ملائكه گفتند چرا حكمرانى ميان مردم را نخواستى فرمود حكمرانى ميان مردم مقام دشوارى است از دين دارى فتنه و بلا در آن زياد است و شبهات در آن بسيار اگر
جلد 4 صفحه 273
بحق حكم كند نجات يابد و اگر خطا نمايد خطا نموده راه بهشت را و كسيكه خوار و ضعيف باشد در دنيا آسانتر است كار او در آخرت از كسيكه حكمران و شريف باشد و كسيكه اختيار نمايد دنيا را بر آخرت از هر دو باز ميماند پس ملائكه از سخنان حكمت آميز او تعجّب نمودند و خداوند پسنديد آنرا و چون شب شد و لقمان در خوابگاه خود قرار گرفت خداوند نازل فرمود بر او حكمت را و پوشاند بآن سر تا پاى او را در حاليكه خواب بود پس بيدار شد با آنكه حكيمترين مردم زمانش بود سخنان حكمت آميز ميگفت و در ميان مردم منتشر مينمود و چون او منصب خلافت را قبول ننمود خداوند بملائكه امر فرمود كه آنرا بر داود عليه السّلام عرضه داريد و آنها اطاعت نمودند و او بدون شرطى كه لقمان كرد قبول نمود و خداوند منصب خلافت را باو داد و مكرّر مبتلا بخطا شد و خداوند او را نجات داد و آمرزيد و لقمان زياد نزد داود ميآمد و او را موعظه حكيمانه مينمود و حضرت داود باو ميگفت خوشا بحال تو اى لقمان حكمت را گرفتى و بليّت را از خود دور نمودى و داود بخلافت رسيد و مبتلى بحكم و فتنه گرديد اين خلاصه مستفاد از كلام امام است در جواب كسيكه از حال لقمان و حكمت او كه مذكور در قرآن است سؤال نموده و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم نقل نموده كه لقمان پيغمبر نبود ولى بنده محبّ و محبوب خدا بود و شمّهاى از اوصاف حسنه او و قضيّه عدم قبول حكومت بتفصيلى كه ذكر شد با مختصر تفاوتى كه در نقل روايات پيدا ميشود در آن حديث نبوى مذكور است و بسيارى از كلمات حكيمانه و مواعظ حسنه آن بزرگوار مشهور و مأثور است و خداوند ببعضى از آنها تصريح فرموده ميفرمايد و ياد كن اى پيغمبر وقتى را كه لقمان به پسر خود فرمود در حاليكه موعظه و نصيحت ميكرد او را كه اى پسرك من شريك قرار مده با خدا چيزيرا در ستايش و پرستش چون شرك بخدا تجاوز بزرگى است از حق كه آن تسويه بين منعم و غير او است در شكرگزارى و عدول از حق بباطل است در ديندارى و كسيكه براى خدا شريك قرار دهد ستم بر خود نموده كه خويش را مستحق عذاب دائم كرده و اين ظلم بنفس از بزرگترين اقسام ظلم است چنانچه در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه ظلم بر سه قسم است يكى ظلمى است كه خدا آنرا مىآمرزد ديگر ظلمى است كه خدا آنرا نمىآمرزد
جلد 4 صفحه 274
ديگر ظلمى است كه خدا آنرا وانميگذارد امّا آن ظلم كه خدا آنرا نمىآمرزد شرك است و امّا آنظلم كه مىآمرزد ظلم شخص است بخود كه پاى غير در ميان نباشد و امّا آن ظلم كه وانميگذارد آنرا ظلمى است كه پاى غير در ميان باشد و كلمه بنىّ تصغير ابن است براى شفقت و مهربانى با اضافه بياء متكلّم و بسكون ياء و كسر آن نيز قرائت شده است و پس از اين براى تأكيد امر شكر منعم و نهى از شرك اگر چه براى اطاعت كسى باشد كه حق آن واجب است فرموده كه ما توصيه اكيد نموديم بآدمى در باره پدر و مادرش كه مادر بارور شد باو با آنكه روز بروز ضعيف و ناتوان ميشد تا او را بزاد و شير داد تا دو سال كه او را از شير گرفت و آن توصيه اين بود كه شكر نعمت من و آن دو را كاملا بجا آور بازگشت شما از اين عالم به پيشگاه من خواهد بود و جزاى شكر نعمت و كفران آنرا خواهم داد در عيون از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه خداوند امر فرموده بشكر خود و پدر و مادر پس كسيكه شكر پدر و مادر را بجا نياورد شكر خدا را بجا نياورده و نيز از آنحضرت روايت شده كه كسيكه شكر منعم خود را از مخلوق بجا نياورد شكر خدا را بجا نياورده و انعام پدر و مادر بتربيت و احسان آن دو است و حق مادر بيشتر است لذا خداوند در اين آيه بدو جمله معترضه بين توصيه و متعلّقش آنرا تأكيد نموده و از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه مردى خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم رسيد و عرضه داشت يا رسول اللّه بكه نيكى كنم فرمود بمادرت عرض كرد ديگر بكه فرمود بمادرت باز عرض كرد ديگر بكه فرمود بمادرت باز عرض كرد ديگر بكه فرمود بپدرت و حقير در سوره بقره ذيل آيه شريفه الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ در تحت عنوان تنبيه حقوق آندو را مفصلا بيان نمودهام با ترجيح حقّ پدر در اطاعت و حق مادر در احسان بآن جا مراجعه شود و چون اطاعت براى خلق در معصيت خالق نيست و بزرگترين معاصى شرك بخدا است هر قدر آن دو اصرار نمايند كه شريك نمائى تو با خدا در ستايش و پرستش چيزيرا كه شريك نيست و البته تو هم آنرا شريك نميدانى و ميخواهى تقليد و تبعيّت از آن دو كنى اطاعت منما ولى در عين حال تا زندهاى بخوبى و خوشى با آن دو معاشرت و رفتار نما و تا توانى مگذار دلتنگ شوند و رو از آن دو بر مگردان و صداى خود را از صداى ايشان بلندتر منما و با آن دو
جلد 4 صفحه 275
مدارا كن و از مال خود بايشان كمك نما و احترام آندو را از دست مده كه احترام پدر و مادر كه پروردگار كوچكند احترام پروردگار بزرگ است و پيروى كن راه محمد صلّى اللّه عليه و اله و آل اطهار او را در رجوع بحق و اخلاص در اطاعت خدا كه بازگشت تمام خلق از مشرك و موحّد و تابع و متبوع بحكم او است و همه را بپاداش اعمال خوب و بدشان خواهد رسانيد و اطاعت هيچ كس قابل معارضه با اطاعت خدا نيست و شكر او بر شكر خلق مقدّم است و آن بستايش و پرستش و عبادت و اطاعت او است و دو آيه اخيره براى افاده اين نكته از كلام خدا در ضمن موعظه لقمان ذكر شده است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ وَصَّينَا الإِنسانَ بِوالِدَيهِ حَمَلَتهُ أُمُّهُ وَهناً عَلي وَهنٍ وَ فِصالُهُ فِي عامَينِ أَنِ اشكُر لِي وَ لِوالِدَيكَ إِلَيَّ المَصِيرُ «14»
و سفارش كرديم انسان را به پدر و مادر خود حمل بر داشت او را مادرش بشدت بر شدت و سختي روي سختي و از شير باز داشتن او در دو سالگي اينكه شكر من که خداي تو هستم بجا آور و شكر گذار والدين خود هم باش بسوي من است بازگشت.
آيات و اخبار در فضيلت برو احسان به پدر و مادر و در حرمت و عقوبت عقوق آنها بسيار است مثل قوله تعالي وَ إِذ أَخَذنا مِيثاقَ بَنِي إِسرائِيلَ لا تَعبُدُونَ إِلَّا اللّهَ وَ بِالوالِدَينِ، إِحساناً وَ ذِي القُربي- الايه (بقره آيه 83) و قوله تعالي وَ اعبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشرِكُوا بِهِ شَيئاً وَ بِالوالِدَينِ إِحساناً وَ بِذِي القُربي- الاية (نساء آيه 36) و قوله تعالي: قُل تَعالَوا أَتلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُم عَلَيكُم أَلّا تُشرِكُوا بِهِ شَيئاً وَ بِالوالِدَينِ إِحساناً- الايه (انعام آيه 151) و در حق يحيي ميفرمايد وَ بَرًّا بِوالِدَتِي وَ لَم يَجعَلنِي جَبّاراً شَقِيًّا (مريم آيه 32) و غير اينها از آيات مثل همين آيه و اما اخبار در جامع السعادات از پيغمبر (ص) روايت كرده فرمود
«من اصبح مرضيا لابويه اصبح له بابان مفتوحان الي الجنة»
و فرمود
«ان امراك ان تخرج من اهلك و مالك فافعل»
و فرمود
«افضل الاعمال الصلاة لوقتها و برا لوالدين و الجهاد في سبيل اللّه»
و غير اينها حتي گفتند غير محصوره است و اما حرمت عقوق آنهم آيات و اخبار بسيار داريم مثل قوله تعالي فَلا تَقُل لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنهَرهُما (اسراء آيه 24) و در حديث است که بوي بهشت تا پانصد سال و در حديث ديگر تا هزار سال ميآيد
«و لا يجدها العاق لوالديه»
و در حديث ديگر
«يفتح له بابان الي النار»
و از حضرت صادق (ع) است
«من نظر الي ابويه نظر ماقت و هما ظالمان
جلد 14 - صفحه 423
له لم تقبل اللّه له صلوة»
و در حديث قدسيست
«بعزتي و جلالي و ارتفاع مكاني لو ان العاق لوالديه يعمل باعمال الانبياء جميعا لم اقبلها منه»
و از حضرت رسالت است فرمود
«کل المسلمين يروني يوم القيمة الا عاق الوالدين و شارب الخمر و من سمع اسمي و لم يصل علي»
و غير اينها از اخبار.
وَ وَصَّينَا الإِنسانَ وصيت الهي فرمان و امر و دستور است.
بِوالِدَيهِ يعني مراعات حقوق آنها را بنمايد.
حَمَلَتهُ أُمُّهُ وَهناً عَلي وَهنٍ از ابتداي انعقاد نطفه تا حين ولادت روزبروز در مدت حمل زحمت روي زحمت شدت روي شدت و بعلت خستهگي درد ملالت زياد ميشود لذا در اخبار بر بمادر را بيشتر تأكيد كردند تا پدر.
وَ فِصالُهُ فِي عامَينِ که مدت رضاع باشد تا از شير باز داشته شود چنانچه ميفرمايد:
وَ الوالِداتُ يُرضِعنَ أَولادَهُنَّ حَولَينِ كامِلَينِ لِمَن أَرادَ أَن يُتِمَّ الرَّضاعَةَ (بقره آيه 233) و ميفرمايد وَ وَصَّينَا الإِنسانَ بِوالِدَيهِ إِحساناً حَمَلَتهُ أُمُّهُ كُرهاً وَ وَضَعَتهُ كُرهاً وَ حَملُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهراً (احقاف آيه 15).
وَ فِصالُهُ فِي عامَينِ مدت اكثر رضاع دو سال و اقل آن بيست و يك ماه و اقل مدت حمل ششماه و اكثر يك سال و متعارف نه ماه.
أَنِ اشكُر لِي شكر نعم الهي که «إِن تَعُدُّوا نِعمَتَ اللّهِ لا تُحصُوها» بحكم عقل و، شرع اوجب الواجبات است.
وَ لِوالِدَيكَ چون تربيت تو را كردند تا بحد بلوغ رسيدي و در اخبار سه دسته اباء فرمودند «اب بولدك و اب يزوجك و اب يعلمك» و در اخبار بسيار داريم بمضامين مختلف که پيغمبر و امير المؤمنين دو پدر اينکه امت هستند زيرا مربي روح و واسطه كليه فيوضات هستند.
إِلَيَّ المَصِيرُ بازگشت تمام در قيامت بسوي او است و هر كرا بجزاء خود ميرساند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 14)- احترام پدر و مادر: این آیه و آیه بعد در حقیقت جملههای معترضهای است که در لابلای اندرزهای لقمان از سوی خداوند بیان شده است، که ارتباط روشنی با سخنان لقمان دارد، زیرا در این دو آیه، بحث از نعمت وجود پدر و مادر و زحمات و خدمات و حقوق آنهاست و قرار دادن شکر پدر و مادر در کنار شکر «اللّه».
به علاوه تأکیدی بر خالص بودن اندرزهای لقمان به فرزندش نیز محسوب میشود چرا که پدر و مادر با این علاقه وافر و خلوص نیّت ممکن نیست جز خیر و صلاح فرزند را در اندرزهایشان بازگو کنند.
نخست میفرماید: «و ما به انسان در باره پدر و مادرش سفارش کردیم» (وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ).
ج3، ص557
آنگاه به زحمات فوق العاده مادر اشاره کرده، میگوید: «مادرش او را با ناتوانی روی ناتوانی حمل کرد» و به هنگام بارداری هر روز رنج و ناراحتی تازهای را متحمّل میشد. (حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلی وَهْنٍ).
مادران در دوران بارداری گرفتار و هن و سستی میشوند، چرا که شیره جان و مغز استخوانشان را به پرورش جنین خود اختصاص میدهند، و از تمام مواد حیاتی وجود خود بهترینش را تقدیم او میدارند.
حتی این مطلب در دوران رضاع و شیر دادن نیز ادامه مییابد، چرا که «شیر، شیره جان مادر است».
لذا به دنبال آن میافزاید: «و دوران شیر خوارگی او در دو سال پایان مییابد» (وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ).
همان گونه که در جای دیگر قرآن نیز اشاره شده است: «مادران فرزندانشان را دو سال تمام شیر میدهند» (بقره/ 233) البته منظور دوران کامل شیر خوارگی است هر چند ممکن است گاهی کمتر از آن انجام شود.
سپس میگوید: توصیه کردم که: «برای من و برای پدر و مادرت شکر به جا آور» (أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ).
شکر مرا به جا آور که خالق و منعم اصلی تو هستم و چنین پدر و مادر مهربانی به تو دادهام و هم شکر پدر و مادرت را که واسطه این فیض و عهدهدار انتقال نعمتهای من به تو میباشند.
و در پایان آیه با لحنی که خالی از تهدید و عتاب نیست میفرماید: «بازگشت (همه شما) به سوی من است» (إِلَیَّ الْمَصِیرُ).
آری! اگر در اینجا کوتاهی کنید در آنجا تمام این حقوق و زحمات و خدمات مورد بررسی قرار میگیرد و مو به مو حساب میشود.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.