آیه 118 سوره اعراف
<<117 | آیه 118 سوره اعراف | 119>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
پس حق ثابت شد و اعمال ساحران همه باطل گردید.
پس حق ثابت شد و آنچه را همواره جادوگران [به عنوان سِحر] انجام می دادند، باطل و پوچ گشت.
پس حقيقت آشكار گرديد و كارهايى كه مىكردند باطل شد.
پس حق به ثبوت رسيد و كارهاى آنان باطل شد.
(در این هنگام،) حق آشکار شد؛ و آنچه آنها ساخته بودند، باطل گشت.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«وَقَعَ»: استوار و آشکار گردید. ثابت و ظاهر شد. «بَطَلَ»: پوچ و باطل شد.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ «118»
پس (بدين سان) حقّ، آشكار شد (و نبوّت موسى تأييد گرديد) و آنچه (كه ساحران) مىكردند، باطل و بيهوده گرديد.
فَغُلِبُوا هُنالِكَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرِينَ «119»
پس (ساحران وفرعونيان) همانجا مغلوب شدند وخوار و زبون برگشتند.
وَ أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ «120»
و جادوگران به سجده درافتادند.
نکته ها
با پيروزى حضرت موسى، ضربهى سختى برنظام فرعونى وارد شد، امّا مهمتر آنكه ساحران يكجا به موسى ايمان آوردند و حيثيّت فرعون از درون فرو ريخت.
مرجع ضمير در جملهى «ما كانُوا يَعْمَلُونَ» ساحران است
پیام ها
1- حقّ، پيروز و باطل، نابود است. «فَوَقَعَ الْحَقُّ» باطلهاى ساخت دست بشر، در برابر حقّ تاب نمىآورند.
2- در شيوهى تبليغ، با بيان حقّ و آشكار كردن حقيقت، مىتوان باطل را از ميدان
جلد 3 - صفحه 140
بيرون كرد. «فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»
3- يك جلوه از طرف حقّ، هزاران جلوه فريبندهى باطل را محو مىكند. «فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» براى مبارزه با معجزهى موسى، مدّت زمان طولانى زحمت كشيدند و انواع جادوها را بكار بستند، ولى تمام آنها بىفايده بود.
4- ساحران پس از شكست، همراه فرعونيان صحنهى مبارزه را ذليلانه ترك كردند. «انْقَلَبُوا صاغِرِينَ»
5- مدّعيان پيروزى، «نَحْنُ الْغالِبِينَ» «1» مغلوبهاى تاريخ گشتند. فَغُلِبُوا ... صاغِرِينَ
6- عظمت معجزهى الهى آن گونه بود كه ساحران گويا ناخواسته و بىاختيار به سجده افتادند. «أُلْقِيَ» به صورت مجهول آمده است.
7- شناخت حقّ، زمينهى خضوع و تسليم است. «أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ» مىتوان در سايهى شناخت صحيح، در يك لحظه تغيير عقيده داد و خوشبخت شد.
8- سجده، بارزترين جلوه تسليم است و سابقهى بس طولانى دارد. «ساجدين»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (118)
فَوَقَعَ الْحَقُ: پس واقع شد امر حق، ظاهر گرديد راستى و درستى ادعاى موسى، و كذب دعوى فرعون، وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ: و باطل و زايل گشت آنچه بودند كه بجا مىآوردند از سحر و معارضه با معجزه.
تبصره: اعجاز عدم بقاء اثر مأكولات عصا: و آن اعجاز فعلى و خارق عادت است كه بارى تعالى براى تصديق پيغمبران خود از دست خودشان ظاهر فرمايد، و آن مطابق و حقيقت مىباشد به خلاف سحر و شعبده و نيرنگ. پس هرگاه حق تعالى اظهار قدرت فرمايد كه عصا را ثعبان و نقش را به جسم شيرى منقلب گرداند، پس بالضروره قدرت دارد كه در آنها به نحوى قوت وحدت هاضمه آفريند كه به مجرد بلع، آنها را هضم و به نحوى تحليل نمايد كه اثرى از وجود مبتلعات در طرفة العين باقى نباشد، و لذا اشياء مبتلعه عصا، و آن دو شير مجلس مأمون عود نكرد تا فرق و امتياز باشد ميان معجزه و سحر؛ زيرا سحر حقيقتى ندارد و عاقبت الامر اشياء مسحوره به اصليت خود عود كند، اما معجزه نظر به تطابق با واقع، چيزى باقى نماند.
معجزه: شيخ صدوق رحمه اللّه در عيون روايت نموده به طور اجمال آنكه:
چون مأمون ملعون حضرت رضا عليه السّلام را وليعهد خود كرد، جمعى از مقربان او كه بغض و كينه حضرت را داشتند، زبان به جسارت گشوده كه تا على بن موسى الرضا عليه السّلام وليعهد شده، خداى تعالى باران را از ما باز داشته. مأمون از حضرت استدعاى باران نمود. حضرت روز دوشنبه به صحرا تشريف و خلايق بيرون آمدند. حضرت بالاى منبر بعد از حمد و ثناى الهى دعا نمود: اى معبود به حقّ، اى پروردگار من، تو عظيم ساختى حق ما اهل بيت را، پس توسل جستند خلق به ما و استدعا نمودند فضل و رحمت تو را، و توقع دارند آن را، مرحمت بفرما اين جماعت را باران نافع، تا فيض آن به همه جا و به همه كس برسد، و ابتداى باران وقتى باشد كه به منازل خود روند. راوى گويد: به خدائى كه به
جلد 4 صفحه 166
حق، محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را به پيغمبرى فرستاده، هر آينه بتحقيق بادها ابرها را متراكم و رعد و برق ظاهر، مردم به حركت، حضرت فرمود: به حال خود باشيد، اين ابر براى شما نيست. ابر ديگر پديد، حضرت فرمود: اين هم براى فلان شهر باشد. همچنين تا ابر يازدهم، حضرت فرمود: اين متعلق به شماست، شكر الهى نمائيد به فضل و احسان او، و به منازل رويد. مردم مراجعت، باران باريد، تمام واديها و حوضها و غديرها پر از آب شد. مردم مىگفتند: هنيئا لولد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم. بعد حضرت، خطبهاى مشتمل بر مواعظ انشاء فرمود.
يكى از مقربان مأمون كه هواى وليعهدى در سر و كينه حضرت در جگر داشت، به مأمون گفت: پناه مىبرم از اينكه تو تاريخ خلفا شوى يعنى مردمان عالم گويند: مأمون، شرف عظيم خلافت را از خاندان عباسى خارج و به اولاد على نقل نمود، هر آينه با منسوبان خودت دشمنى كردى و اين شخص را كه گمنام بود ظاهرش كردى، پست بود بلند مرتبهاش ساختى. از اين گونه جسارات نسبت به حضرت نمود. مأمون گفت: خطا كرديم، و بايد كمكم مرتبه او را پست، تا در نظر رعيت چنان نمائيم كه استحقاق ندارد. آن خبيث گفت:
مجادله او را به من واگذار تا قدر او را محو كنم. مأمون گفت: چيزى نزد من محبوبتر از اين نيست.
فضلا و اشراف و اعيان را حاضر، و حضرت را در آن مجلس دعوت نمود. آن معلون كه متعهد اهانت شده، به حضرت گفت: از تو حكايتهاى بسيار و وصف تو را زياد نمايند، اولا دعا كردهاى براى باران، اين را براى تو معجزهاى و تو را يگانه دنيا قرار دادهاند، بارانى كه هميشه مىباريد باريد، و بعضى سخنان ديگر گفت. حضرت فرمود بدين مضمون كه: منع نمىكنم مردم را از مذاكره نعم الهى كه به من عنايت فرموده، اگرچه تكبر نكنم، و اما صاحب تو مرا نرسانيده مگر به مرتبه عزيز مصر (يمكن مراد حضرت اين باشد چنانچه وليعهدى مصر دون مرتبه يوسف عليه السّلام بود، هم چنين وليعهدى مأمون دون رتبه من است) آن ملعون برگشته تجاسر نمود كه اى پسر موسى عليه السّلام تجاوز نمودى، نزول باران را آيتى ساختى، و مباهات كنى گويا معجزه ابراهيم آوردى. اگر راست
جلد 4 صفحه 167
گوئى زنده كن اين دو شير منقوش در پرده را و بر من مسلط نما.
چون شناعت ملعون از حد گذشت، حضرت رضا عليه السّلام را غضبناك، و فرمود به آندو صورت شير: بگيريد اين فاجر را و طعمه خود سازيد. فورا به قدرت كامله سبحانى و اراده حضرت رضوى، صور منقوشه، مجسم و برجسته آن ملعون را گرفته اعضايش را در هم شكسته، دريده خوردند، و خونش را ليسيدند.
حضار متحير نظاره مىكردند، بعد رو به حضرت كه: يا ولى اللّه، اجازه فرمائى تا اين را به صاحبش ملحق كنيم. اشاره به مأمون نمودند، از شنيدن آن بيهوش و به امر امام او را به هوش آوردند. ثانيا شيران همان را عرض كردند. حضرت فرمود: خداى تعالى را در او تدبيرى است كه امضاى آن نمايد. شيران به امر حضرت به حال اول صور منقوشه بازگشتند. «1» تبصره: بر مدققين مخفى نيست كه اعجاز رضوى عليه السّلام از معجزه موسوى، عظيم تر مىباشد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
سوره الأعراف «7»: آيات 115 تا 118
قالُوا يا مُوسى إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَ إِمَّا أَنْ نَكُونَ نَحْنُ الْمُلْقِينَ (115) قالَ أَلْقُوا فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِيمٍ (116) وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَلْقِ عَصاكَ فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ (117) فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (118)
ترجمه
گفتند اى موسى يا آنكه مىاندازى و يا آنكه باشيم ما اندازندگان
گفت بيندازيد پس چون انداختند جادو كردند چشمهاى مردم را و ترساندند آنها را و آوردند سحرى بزرگ
و وحى كرديم بموسى كه بينداز عصاى خود را پس آنگاه آن بلع ميكرد آنچه را كه بدروغ آنها ارائه ميدادند
پس ثابت شد حق و باطل شد آنچه بودند كه بجا مىآوردند.
تفسير
پس از اجتماع سحره و تعيين ميدان براى مبارزه آنها با حضرت موسى كه گفتهاند در اسكندريّه و مصادف با نوروز بوده آنها بپاس ادب بحضرت موسى مفاد آيه اول را معروض داشتند و گفتهاند باطنا مايل بودند خودشان سبقت نمايند و باين جهت جمله دالّه بر القاء خودشان را باسلوب ديگرى مؤكّد ادا كردند و حضرت موسى چون بىاعتناء بآنها و مستظهر بخدا بود فرمود بيندازيد و آنها عصاها و ريسمانهاى خودشان را كه مشحون و ممزوج بادويه كرده بودند كه در وقت وصول حرارت آفتاب بآنها حركت ميكرد و شبيه بمار و افعى و اژدها ساخته بودند بوضع عجيب و كيفيت مخصوص به تردستى انداختند و بقدرى زياد بود كه گفتهاند چهل خروار جمعا وزن آنها بوده و روى هم واقع شده بود و ميدان را پر كرده بود و تماشاچيان را مضطرب و خائف و مبهوت نموده بود با آنكه حقيقتى نداشت و آنها حركت ارادى نداشتند و در نظر مردم اينطور جلوه ميكرد و از فنون شعبده و چشم بندى بوده كه يكى از اقسام سحر است و در سوره بقره شمه از آن ذكر شد با اين وصف در آن زمان كمّا و كيفا كار بزرگى بوده كه با آن ازدحام خلق كسى متوجه بمكر و حيله آنها
جلد 2 صفحه 461
نشد و به اين جهت حضرت موسى هم مختصر تحيّرى برايش روى داد كه خطاب رسيد بيند از عصايت را و انداخت اژدهاى مهيبى شد كه گفتهاند رنگش سياه شكمش از شترهاى بزرگ بزرگتر داراى چهارپاى قطور كوتاه دنبالهاش ساحت ميدان را گرفته بود و با دهانش كه فراخى آن سابقا ذكر شد بلع ميكرد آنچه را سحره ساخته بودند و بدروغ و مكر و تزوير مار واقعى و اژدها ارائه ميدادند و روايت شده پس از آنكه تمام مصنوعات سحره را خورد روى بحاضرين نمود و آنها فرار كردند و در اثر ازدحام جمع كثيرى تلف شدند و حضرت موسى گرفت آنرا و بصورت اوّل برگشت و سحره گفتند اگر اين سحر بود عصاها و رسنهاى ما باقى مىماند پس حق حاصل و ثابت و ظاهر گشت و عمل آنها محو و نابود و باطل گرديد و فرعون كه جزء فراريان بود افتاد و بيهوش شد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَوَقَعَ الحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعمَلُونَ (118)
پس حق واقع شد و آنچه که آنها بودند عمل ميكردند باطل شد فَوَقَعَ الحَقُّ فاء تفريع يعني پس از آنكه موسي عصا را انداخت و سحر سحره فرعون را بلعيد معجزه بودن عصا و دعوي نبوت موسي ثابت شد، وقوع بمعني ثبوت است و حق هر امري که مطابق با واقع نفس الامر است حق است که دعوي نبوت و معجزه عصا باشد که بر حق بوده بر كساني که حاضر بودند حتي بر خود فرعون ثابت شد و انكارش از روي جحود بوده وَ جَحَدُوا بِها وَ استَيقَنَتها أَنفُسُهُم نمل آيه 14 وَ بَطَلَ بطلان مقابل حق است يعني بر خلاف نفس الامر که سحر سحره باشد که ما كانُوا يَعمَلُونَ بطلانش ثابت شد بعلاوه سحر يك علميست و قواعدي دارد که هر كس تحصيل كند ميتواند عمل كند و نزد خود سحره که داراي علم سحر بودند معلوم و مكشوف بود که حقيقت ندارد بلي نزد جهال باين علم يك تخيلاتي در اذهان آنها خطور ميكند و يكي از علومي که در شريعت اسلام حرام است علم سحر است مگر براي دفع سحر و معجزه قواعد ندارد و قابل تحصيل نيست و از قدرت بشر خارج است فعل الهيست بدست هر که بخواهد اجراء ميفرمايد.
420
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 118)- «در این هنگام حق آشکار شد و اعمال آنها که بیاساس و نادرست بود، باطل گردید» (فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
زیرا کار موسی یک واقعیت بود و اعمال آنها یک مشت تقلب و تزویر و چشم بندی و اغفال.
و این نخستین ضربتی بود که بر پایه قدرت فرعون جبّار فرود آمد.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم