آیه 1 سوره قلم

از دانشنامه‌ی اسلامی

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ن ۚ وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ

[68–1] (مشاهده آیه در سوره)


<<1 آیه 1 سوره قلم 2>>
سوره :سوره قلم (68)
جزء :29
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

ن (قسم به نون که شاید نام نور و ناصر حق یا لوح نور خداست) و قسم به قلم (علم فعلی ازلی) و آنچه (تا ابد در لوح محفوظ عالم) خواهند نگاشت.

ن، سوگند به قلم و آنچه می نویسند،

نون، سوگند به قلم و آنچه مى‌نويسند،

نون، سوگند به قلم و آنچه مى‌نويسند.

ن، سوگند به قلم و آنچه مینویسند،

ترجمه های انگلیسی(English translations)

Nun. By the Pen and what they write:

Noon. I swear by the pen and what the angels write,

Nun. By the pen and that which they write (therewith),

Nun. By the Pen and the (Record) which (men) write,-

معانی کلمات آیه

  • ن: از حرف مقطّعه است نظير «ق» و «ص» و مانند آن كه در اوائل‏ سوره‏‌ها آمده است، در باره حروف مقطعه در اوّل سوره اعراف سخن گفته‏‌ايم حرف نون حدود صد و بيست و نه بار در سوره قلم در ضمن كلمات آن آمده است.
  • قلم: آلت نوشتن. قلم (بر وزن عقل) به معنى قطع گوشه چيزى است مانند گرفتن ناخن و تراشيدن نى، در اقرب الموارد گويد: تا تراشيده نشود قلم نگويند.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ «1» ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ «2» وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ «3» وَ إِنَّكَ لَعَلى‌ خُلُقٍ عَظِيمٍ «4»

نون. به قلم و به آنچه مى‌نويسند سوگند. كه تو به خاطر (لطف و) نعمت پروردگار ديوانه نيستى. و همانا براى تو پاداش بى‌پايان است. و حقّاً كه تو بر اخلاق بزرگى استوارى.

نکته ها

«مَمْنُونٍ» اگر از «من» به معناى قطع باشد، به معناى پاداش بى انقطاع است و اگر از «منت» باشد به معناى آن است كه الطاف الهى بدون منّت است. ظاهرا معناى اول منظور باشد، زيرا به رخ كشيدن نعمت از جانب خداوند عيب نيست، بلكه انگيزه‌اى براى شكر و اطاعت از او مى‌شود. «1»

نقش قلم از نقش زبان، شمشير، درهم و دينار، شهرت و فرزند بيشتر است. زيرا قلم تجربه قرنها را به هم منتقل مى‌كند و فرهنگ را رشد مى‌دهد. افراد را با قلم مى‌توان خواب يا بيدار كرد. ملّتى را مى‌توان با قلم، عزيز يا ذليل كرد. قلم يك فرياد ساكت است. قلم سند رسمى است. قلم گزارشگر تاريخ است.

سوگند به قلم، نشانه فرهنگ و تمدن است. تكيه بر قلم، تكيه بر سند و استدلال است.

«1». تفسير راهنما.

جلد 10 - صفحه 169

رابطه با قلم رابطه با علم است. در ميان تمام صداها، سه صدا امتياز دارد: صداى قلم دانشمندان، صداى پاى مجاهدان و صداى چرخ ريسندگان. آرى، امّتى عزيز است كه علم و قدرت و اقتصادش پويا باشد و اگر امروز بخواهيم اين سه صدا را نقل كنيم، بايد بگوييم:

صداى چاپخانه، توپخانه و كارخانه، يعنى قدرت فرهنگى، نظامى و اقتصادى.

قلم‌ها و نوشته‌ها، حافظ علومند. در حديث مى‌خوانيم: «قيدوا العلم بالكتابة» «1»

كسى به قلم و نوشته سوگند ياد مى‌كند كه در تمام عمرش يك سطر ننوشت: «لا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ» «2». به قول حافظ:

نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت‌

به غمزه مسئله‌آموز صد مدرّس شد

در نسبت جنون به افراد برجسته تعجب نكنيد، قرآن مى‌فرمايد: «كَذلِكَ ما أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ» «3» هيچ پيامبرى به سراغ مردم نيامده، مگر آنكه به او گفتند: ساحر يا ديوانه است.

پاداشهاى الهى را ساده ننگريد. «أَجْرٌ كَبِيرٌ» «4»*، «أَجْرٌ عَظِيمٌ» «5»*، «أَجْرٍ كَرِيمٍ» «6»*، «أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ» «7»*، «أَجْراً حَسَناً» «8»*، «أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ» «9».*

اخلاق در اسلام‌

در ميان صفات و ويژگى‌هاى پيامبر، قرآن بر اخلاق آن حضرت تكيه كرده و آن را «خلق عظيم» خوانده است. به همين مناسبت، سخنان برخى از پيشوايان دينى در اين زمينه را از كتاب ميزان الحكمه، باب خلق نقل و ترجمه مى‌كنيم.

حضرت على عليه السلام فرمود: «رب عزيز اذله خلقه و ذليل اعزه خلقه» چه بسيارند عزيزانى كه به خاطر بداخلاقى ذليل مى‌شوند و ذليلانى كه به خاطر حُسن خلق عزيز مى‌شوند.

امام حسن عليه السلام فرمود: «حسن الخلق رأس كل بر» خوش اخلاقى سرآمد هر كار نيك است.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «انما تفسير حسن الخلق ان اصاب الدنيا يرضى و ان لم يصبه لم يسخط»

«1». بحارالانوار، ج 2، ص 52.

«2». عنكبوت، 48.

«3». ذاريات، 52.

«4». هود، 11.

«5». آل عمران، 173.

«6». يس، 11.

«7». فصلت، 8.

«8». قلم، 4.

«9». نساء، 10.

جلد 10 - صفحه 170

حسن خلق به اين است كه اگر كامياب شدى راضى باشى و اگر نشدى عصبانى نشوى.

حضرت على عليه السلام فرمود: «ان العبد المسلم يبلغ بحسن خلقه درجة الصائم القائم» انسان در اثر حسن خلق به درجه نمازگزاران روزه دار مى‌رسد.

امام صادق عليه السلام فرمود: مكارم اخلاق ده چيز است: يقين، قناعت، صبر، شكر، حلم، حسن خلق، سخاوت، غيرت، شجاعت، جوانمردى.

حضرت على عليه السلام فرمود: «من مكارم الاخلاق، ان تصل من قطعك و تعطى من حرمك و تعفوا من ظلمك» از مكارم اخلاق آن است كه هر كس با تو قطع رابطه كرد، تو با او رابطه برقرار كنى و اگر تو را محروم كرد، تو به او عطا كنى و اگر به تو ظلم نمود، او را عفو نمايى.

امام صادق عليه السلام فرمود: «الخلق الحسن يميت الخطيئة كما تميت الشمس الخبيث» اخلاق نيكو سبب نابودى گناهان است همانگونه كه خورشيد خباثت ها را مى‌ميراند.

همچنين فرمود: «حسن الخلق يثبت المودة» اخلاق نيكو علاقه‌ها را محكم و استوار مى‌كند.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «خصلتان لا يجتمعان فى المؤمن، البخل و سوء الخلق» در افراد باايمان بخل و بداخلاقى جمع نمى‌شود.

به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گفته شد: فلان زن، اهل عبادت ولى بداخلاق است و همسايه‌اش را با زبان مى‌رنجاند. حضرت فرمود: «لا خير فيها هى من اهل النار» او اهل دوزخ است.

در روايات آمده است، هنگامى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سعدبن معاذ را دفن كرد. فرمود: به خاطر بداخلاقى او در منزل، فشار قبرى بر او وارد شد.

خُلق عظيم‌

كلمه خُلق به صفاتى گفته مى‌شود كه با سرشت و خوى انسان عجين شده باشد و به رفتارهاى موسمى و موقّت گفته نمى‌شود. تفسيرهاى مختلفى درباره‌ «خُلُقٍ عَظِيمٍ» شده‌است، از جمله:

الف) عايشه گويد: اخلاق پيامبر، متضمّن 10 آيه اول سوره مؤمنون است و بالاتر از اين مدح، مدحى نيست.

ب) مراد، تخلّق به اخلاق اسلام و طبع بزرگ است.

جلد 10 - صفحه 171

ج) مراد، صبر بر حق و تدبير امور بر اقتضاى عقل است.

د) برخى از كتب لغت، خلق را به معناى دين و آئين گرفته‌اند، چنان كه در حديثى از امام باقر عليه السلام مى‌خوانيم كه آن حضرت فرمود: مراد از خلق عظيم آئين اسلام است. «1»

ه) مراد، برخورد بزرگوارانه با مخالفان است. چنان كه خداوند او را به اين شيوه، مامور ساخته بود: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ» «2»

و) مراد، مكارم اخلاق است. چنانكه از آن حضرت روايت شده كه فرمود: «انما بعثت لا تمم مكارم الاخلاق» و فرمود: «ادبنى ربى فاحسن تاديبى» «3» پروردگارم مرا تربيت نمود و چه خوب تربيت نمود.

ز) عايشه درباره اخلاق پيامبر گفت: «كان خلقه القرآن» «4» اخلاق پيامبر، تجسم قرآن بود.

مرحوم علامه طباطبايى در تفسيرالميزان (ج 6، ص 183)، حدود 27 صفحه در زمينه اخلاق و سنن و آداب زندگى پيامبر صلى الله عليه و آله رواياتى را نقل كرده است، كه به برخى از آنها فهرست وار اشاره مى‌كنيم:

1. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خود كفش خود را مى‌دوخت.

2. لباس خود را وصله مى‌زد.

3. گوسفند را خودش مى‌دوشيد.

4. با بردگان، هم غذا مى‌شد.

5. بر زمين مى‌نشست.

6. بر الاغ سوار مى‌شد.

7. حيا مانعش نمى‌شد كه نيازهاى خود را از بازار تهيه كند.

8. به توانگران و فقرا دست مى‌داد و دست خود را نمى‌كشيد تا طرف دست خود را بكشد.

9. به هركس مى‌رسيد، چه بزرگ و چه كوچك، سلام مى‌كرد.

10. اگر چيزى تعارفش مى‌كردند، آنرا تحقير نمى‌كرد، اگرچه يك خرماى پوسيده بود.

«1». تفسير نورالثقلين‌

«2». اعراف، 199.

«3». تفسير مجمع البيان‌

«4». سنن النبىّ، علامه طباطبايى، ص 56.

جلد 10 - صفحه 172

11. كم خرج، كريم الطبع و خوش معاشرت بود.

12. بدون اينكه قهقهه كند، هميشه تبسّمى بر لب داشت.

13. بدون اينكه چهره درهم كشيده باشد، هميشه اندوهگين به نظر مى‌رسيد.

14. بدون اينكه از خود ذلتى نشان دهد، همواره متواضع بود.

15. بدون اينكه اسراف ورزد، سَخىّ بود.

16. بسيار دل نازك و مهربان بود.

17. هرگز دست طمع بسوى چيزى دراز نكرد.

18. هنگام بيرون رفتن از خانه، خود را در آينه مى‌ديد، موى خود را شانه مى‌زد و چه بسا اين كار را در برابر آب انجام مى‌داد.

19. هيچ گاه در مقابل ديگران پاى خود را دراز نمى‌كرد.

20. همواره بين دو كار، دشوارتر آن را انتخاب مى‌كرد.

21. هيچ وقت به خاطر ظلمى كه به او مى‌شد در صدد انتقام بر نمى‌آمد مگر آنكه محارم خدا هتك شود كه به خاطر هتك حرمت خشم مى‌كرد.

22. هيچ وقت در حال تكيه كردن غذا ميل نكرد.

23. هيچ وقت شخصى از او چيزى درخواست نكرد كه جواب (نه) بشنود و حاجت حاجتمندان را رد نكرد.

24. نمازش در عين تماميّت، سبك و خطبه‌اش كوتاه بود.

25. مردم، آن حضرت را به بوى خوشى كه از او به مشام مى‌رسيد، مى‌شناختند.

26. وقتى در خانه مهمان داشت، اول كسى بود كه شروع به غذا مى‌كرد و آخرين كسى بود كه از غذا دست مى‌كشيد تا مهمانان راحت غذا بخورند.

27. بر سر سفره، هميشه از غذاى جلوى خود ميل مى‌كرد.

28. آب را با سه نفس مى‌آشاميد.

29. جز با دست راست چيزى نمى‌داد و نمى‌گرفت و غذا نمى‌خورد.

30. وقتى دعا مى‌كرد، سه بار دعا مى‌كرد و وقتى سخن مى‌گفت در كلام خود تكرار نداشت.

جلد 10 - صفحه 173

31. اگر اذن دخول به خانه مردم مى‌گرفت، سه بار تكرار مى‌كرد.

32. كلامش روشن بود به طورى كه هر شنونده‌اى آنرا مى‌فهميد.

33. نگاه خود را بين افرادى كه در محضرش بودند تقسيم مى‌كرد.

34. هر گاه با مردم سخن مى‌گفت، در حرف زدن تبسم مى‌كرد.

پیام ها

1- سوگند به قلم به جاى سوگند به بيان، تشويق سوادآموزى و مقام دانش پژوهى است. (مبارزه با بيسوادى و ترغيب به نوشتن و خواندن از برنامه‌هاى اولويّت دار اسلام است.) (والقلم و ما يسطرون)

2- عصمت و مصونيّت پيامبر در سايه لطف الهى است. «ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ»

3- آنچه در برابر فشار تهمت، انسان را پايدار مى‌كند توجه به لطف و پاداش الهى است. «إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ»

4- اگر از پاداش مردم چشم پوشى كنيم، به پاداش هاى پايدار الهى مى‌رسيم.

«لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ»

5- پاداش ابدى براى كسى است كه خُلق او عظيم باشد. لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ‌ .... لَعَلى‌ خُلُقٍ عَظِيمٍ‌

6- تسلّط بر اخلاق عظيم، مقارن تسلط بر راه مستقيم است. «إِنَّكَ لَعَلى‌ خُلُقٍ عَظِيمٍ» (و در جاى ديگر مى‌فرمايد: «إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ عَلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» «1»)

7- كمالات پيامبر با او عجين است، و او بر آنها تسلط دارد. «لَعَلى‌ خُلُقٍ عَظِيمٍ»

8- دفاع از شخصيت‌هاى مذهبى كه مورد تهمت و تحقير قرار مى‌گيرند، لازم است. «ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ‌- إِنَّكَ لَعَلى‌ خُلُقٍ عَظِيمٍ»

«1». يس، 3- 4.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌10، ص: 174

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ «1»

ن‌: در تفسير اين حرف مبارك، وجوهى است:

«1» به نقل از نور الثقلين، جلد 5، صفحه 387.

جلد 13 - صفحه 260

1- مفتاح اسم نور و ناصر.

2- اشاره به كلمه (كن).

3- اسم سوره تقدير آنكه هذه‌ «ن». و در حديث مرفوع از حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمايد: «ن» لوحى است از نور.

4- قسم است به نصرت حضرت عزت، مر انبياء و مؤمنان را.

5- اسم ماهى، و مراد اسم جنس. و تخصيص ذكر آن به اعتبار آنكه از آيات غريبه الهى است، چه در آب ايجاد، و در آب زندگانى؛ و اگر خارج شود، مى‌ميرد.

6- اسم مبارك حضرت خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، چنانچه در كتاب خصال از حضرت صادق عليه السّلام فرمود: رسول خدا را ده اسم است: پنج در قرآن است و پنج در قرآن نيست. امّا آنها كه در قرآن است عبارتند از: محمد، احمد، عبد اللّه، يس، ن. و پنج كه در قرآن نيست: فاتح، خاتم، كاف، مقفى، حاشر. «1» بنابراين يعنى: سوگند به جان تو اى پيغمبر، وَ الْقَلَمِ‌: و سوگند به قلم اعلا كه از نور است، وَ ما يَسْطُرُونَ‌: و به آنچه مى‌نويسد حفظه بر بندگان از احكام وحى و به آنچه مأمور شوند.

در معانى الاخبار- ابن بابويه رحمه اللّه از حضرت صادق عليه السّلام فرمود: امّا «ن» نهرى است در بهشت، خداوند عز و جل فرمود: منجمد شو، پس گرديد مداد يعنى (مركّب)، بعد فرمود به قلم: بنويس، پس سطر نمود قلم در لوح محفوظ آنچه هست و آنچه شونده است تا روز قيامت. پس مداد مدادى است از نور، و قلم قلمى است از نور، و لوح لوحى است از نور. «2» و از جلالت قلم است كه جميع كتب سماويه به آن نوشته شده، و احكام شريعت محمدى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به آن محفوظ گشته.

«1» الخصال، صفحه 426.

«2» به نقل از نور الثقلين، جلد 5، صفحه 388.

جلد 13 - صفحه 261

بعضى از علما فرموده‌اند: بيان دو بيان است: بيان زبان، و بيان بنان. بيان زبان به مرور و كرور زمان فراموش شود، و بيان بنان (قلم) بر صفحه روزگار باقى ماند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ «1» ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ «2» وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ «3» وَ إِنَّكَ لَعَلى‌ خُلُقٍ عَظِيمٍ «4»

فَسَتُبْصِرُ وَ يُبْصِرُونَ «5» بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ «6» إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ «7» فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ «8» وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ «9»

وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهِينٍ «10» هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ «11» مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ «12» عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِيمٍ «13» أَنْ كانَ ذا مالٍ وَ بَنِينَ «14»

إِذا تُتْلى‌ عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ «15» سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ «16»

ترجمه‌

سوگند بقلم و آنچه مينويسند

نيستى تو ببركت انعام پروردگارت ديوانه‌

و همانا براى تو مزدى است بدون منّت‌

و همانا تو ثابتى بر خلقى بزرگ‌

پس زود باشد كه به‌بينى و به‌بينند

كدام يك از شما در آزار جنون افكنده شده‌ايد

همانا پروردگار تو او داناتر است بآنكه گمراه شد از راه او و او داناتر است به هدايت شدگان‌

پس فرمانبرى مكن تكذيب كنندگانرا

دوست دارند اگر مسامحه كنى پس مسامحه كنند

و اطاعت مكن هر بسيار سوگند خورنده پستى را

كه بدگو و عيب‌جو و سخن‌چين ميان مردم است‌

بسيار بازدارنده از نيكى از حدّ گذرنده در ستم بسيار گناه‌كار است‌

بدخلق جفاكار علاوه بر اين حرام‌زاده است‌

براى آنكه بوده صاحب مال و فرزندان‌

چون خوانده شود بر او آيات ما گويد افسانه‌هاى پيشينيان است‌

زود باشد كه نشانه گذاريم براى او بر بينى درشتش.

تفسير

در اوائل كتاب و بعد از آن راجع بفواتح السّور بياناتى شده و اينجا ن از امام صادق عليه السّلام بنهرى كه در بهشت است از نور و بامر خداوند مداد شده براى قلمى‌

جلد 5 صفحه 247

كه آنهم از نور است تا نوشته شود بآن دو در لوحى كه آنهم از نور است مقدّرات تا روز قيامت تفسير شده و از امام باقر عليه السّلام هم اينمعنى تأييد گرديده بعلاوه آنكه يكى از اسماء شريفه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه در قرآن ذكر شده و جمعى از مفسّرين آنرا بدوات تفسير نموده‌اند و بنابراين شايد اشاره بحقيقت محمّديّه نوريّه باشد كه اصل هر وجود و منشأ بروز هر موجود بقلم اعلاى الهى است و بمنزله مداد است براى آن كه اوّل مخلوق خدا است چنانچه قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه اوّل ما خلق اللّه قلم است پس بآن فرمود بنويس پس نوشت ما كان و ما يكون را تا روز قيامت و باين لحاظ خداوند قسم ياد فرموده بآن و آنچه را ملائكه كرام الكاتبين مينويسند در لوح محفوظ از مقدّرات الهى كه همه در نهايت شرافتند كه نيستى تو اى پيغمبر خاتم براى نعمت نبوّت كه بتو انعام شده از طرف پروردگارت ديوانه يا نيستى بفضل او ديوانه مانند آنكه ميگويند بفضل خدا تو مريض نيستى در مقابل كفّاريكه اين نسبت را بآنحضرت داده بودند و از براى تو در مقابل زحمات رسالت مزدى است نزد خدا كه مقطوع نميشود بلكه ابدى و دائمى است در دنيا و آخرت يا اجرى است كه مشوب بمنّت نهادن بر تو نيست و همانا تو هر آينه ثابت و مستقرّى بر خلق خوشى كه از بزرگى بوصف در نيايد چون تحمّل مينمائى از قومت آنچه را كه غير تو قادر بر تحمّل آن نيست در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند عز و جلّ ادب فرمود پيغمبر خود را ببهترين آداب پس چون كامل فرمود براى او ادب را فرمود انّك لعلى خلق عظيم و در بصائر نقل شده كه خداوند پيغمبر خود را ادب فرمود بخوبى پس فرمود عفو را شيوه خود قرار ده و امر كن بپسنديده و رو گردان از نادانان پس چون آنحضرت عمل نمود بدستور الهى خداوند نازل فرمود انّك لعلى خلق عظيم و در چند روايت خلق عظيم بدين عظيم كه اسلام است تفسير شده چون معلوم است كمال خلق و حسن آن بعمل نمودن بآداب دين اسلام است و بر اهل ايمانى كه طالب تحصيل خلق خوب هستند لازم است اقلّا يكدور بمعراج السّعاده مرحوم نراقى قدّس سره مراجعه نمايند و بآن عمل كنند تا در دنيا و آخرت عزيز و ارجمند گردند پس خداوند ميفرمايد در آتيه بر تو

جلد 5 صفحه 248

و آنها مشهود خواهد شد كه كدام يك از شما كه با هم طرفيد تو يا آنها بآسيبى مجنون شده‌ايد يا بكدام يك از شما جنون عارض شده و بنابر اوّل با زائده و بنابر دوم مفتون مصدر است و محتمل است مراد آن باشد كه پس بعد از اين معلوم خواهد شد كه كدام يك از شما بنام مفتون سزاوار است چون مفتون بر مبتلا بعشق و عوارض جنون اطلاق ميشود و مراد از بعد از اين روز قيامت يا بعد از فتح و ظفر مسلمانان است كه معلوم ميشود كدام يك از اهل ايمان و كفر بر طبق عقل عمل نموده‌اند در محاسن از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود هيچ مؤمنى نيست مگر آنكه در قلبش محبّت من خالص شده و هيچ كس نيست كه در قلبش محبّت من خالص شده باشد مگر آنكه در قلبش محبّت على عليه السّلام خالص شده‌اى على دروغ گفته كسيكه گمان ميكند مرا دوست دارد با آنكه با تو دشمن است پس يكى از منافقين گفت پيغمبر مفتون اين پسر شده است پس اين آيات تا آخر نازل شد و در مجمع بروايت مسندى اين معنى تأييد شده بعلاوه آنكه مراد از قول خداوند من ضلّ عن سبيله جماعتى از قريش ميباشند كه اين سخن ناروا را گفته بودند و مراد از مهتدين امير المؤمنين عليه السّلام است و بعضى گفته‌اند آيات آتيه در حق وليد بن مغيره نازل شده كه منع مينمود عشيره خود را از اسلام و مرد ثروتمندى بود و ده پسر داشت و بآنها و كسانيكه در حمايت او بودند ميگفت اگر اسلام بياوريد عطاى خود را از شما باز گيرم و حرام‌زاده بود پدرش بعد از هجده سال از تولّدش ادّعا كرد او را اينمعنى در جوامع نقل شده و گفته‌اند او اوصاف خود را بر طبق آيات تصديق نمود جز حرامزاده بودنش را كه بعدا به اقرار مادرش بر او معلوم شد و حاضر شد اموالى به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بدهد براى آنكه دست از دين خود بردارد و خداوند نهى فرموده آنحضرت را از اطاعت كسانيكه تكذيب نمودند توحيد خدا و نبوّت او را و فرموده آنها دوست دارند كه تو در امر دين مداهنه و سهل‌انگارى با آنها نمائى يعنى بگذارى آنان بآداب و رسوم خودشان باقى باشند آنها هم با تو همين معامله را نمايند پس اطاعت منما هر كسى را كه قسم دروغ و راست زياد ميخورد و در انظار خوار و حقير شده و عيّاب و غيّاب و طعّان يعنى عيب‌جو

جلد 5 صفحه 249

و غيبت كن و طعنه زن بمردم است و كارش دو بهم زنى و نمّامى است باز ميدارد مردم و كسان خود را از قبول اسلام و انفاق در راه خدا و هر عمل خيرى و متعدّى و متجاوز و ستم‌كار است و بسيار گناه‌كار و بد خلق بد رفتار با خشونت جفاكار است علاوه بر همه اين اوصاف حرامزاده است و در روايات عتلّ بعظيم الكفر و بد خلق و پرخور و زنيم بولوع در كفر و ستم‌كار بخلق و نااصل و امثال اين اوصاف تفسير شده و مستفاد از نقل قمّى ره آنستكه تمام اين اوصاف در دومى بوده علاوه بر حرامزاده بودن كه ظاهرا خلافى در آن نيست و شايد اختلاف اخبار براى اتّصاف حرامزاده نوعا باين اوصاف باشد در هر حال قول خداوند أن كان ذا مال و بنين يا متعلّق است بلا تطع يعنى اطاعت مكن چنين شخصى را براى آنكه صاحب ثروت و قوّت است يا متعلق است بآيه بعد از اين يعنى براى آنكه صاحب مال و اولاد است چون قرآن براى او خوانده شود ميگويد افسانه پيشينيان از قبيل اسكندر نامه و حسين كرد است از فرط جهالت و غرور لذا خدا فرموده در آتيه نشانه مخصوصى و داغى بر دماغ چون خرطوم فيل او خواهيم نهاد و گفته‌اند در جنگ بدر آسيبى بر دماغ او وارد شد كه اثرش باقى بود و نيز گفته‌اند مراد بدنامى است كه براى او در اسلام باقى ماند و موجب رغم انف او شد و اختصاص بينى در بين اجزاء بنشانه و داغ و رغم نمايش و برآمدگى آن در صورت است و قمّى ره اينمعنى را هم براى دومى اثبات نموده بدست امير المؤمنين عليه السّلام كه در رجعت مانند بهائم بر بينى دشمنان خود داغ ميگذارد و اللّه اعلم.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِيم‌ِ

ن‌ وَ القَلَم‌ِ وَ ما يَسطُرُون‌َ «1»

ن‌ ‌از‌ رموز قرآني‌ ‌است‌ ‌که‌ مكرر گفته‌ايم‌ ‌بين‌ ‌خدا‌ و ‌رسول‌ ‌است‌ و اعتباري‌ بگفتار مفسرين‌ نيست‌ ‌که‌ بعضي‌ گفتند: مراد ماهي‌ ‌است‌ چون‌ يكي‌ ‌از‌ اسامي‌ ماهي‌ نون‌ ‌است‌ چنانچه‌ ‌در‌ قضيه يونس‌ ميفرمايد: وَ ذَا النُّون‌ِ إِذ ذَهَب‌َ مُغاضِباً ... الايه‌ انبياء آيه 87.

‌در‌ جاي‌ ديگر ميفرمايد: فَالتَقَمَه‌ُ الحُوت‌ُ وَ هُوَ مُلِيم‌ٌ و الصافات‌ آيه 142. و حوت‌ همان‌ نون‌ ‌است‌، و گفتند: مراد ‌آن‌ ماهي‌ ‌است‌ ‌که‌ زمين‌ ‌بر‌ روي‌ ‌او‌ قرار گرفته‌ لكن‌ ‌اينکه‌ ‌از‌ اصل‌ مدرك‌ ندارد بلكه‌ بالحس‌ و الوجدان‌ خلاف‌ ‌آن‌ معلوم‌ ‌است‌ بعلاوه‌ ماهي‌ ‌را‌ ‌در‌ كتاب‌ نون‌ مينويسند چنانچه‌ ‌در‌ ‌آيه‌ ‌است‌ نه‌ ن‌ ‌که‌ حرف‌ تنها ‌است‌. بعضي‌ گفتند:

مراد مدادي‌ ‌است‌ ‌از‌ نور ‌که‌ قلم‌ ‌در‌ لوح‌ ثبت‌ ميكند و ‌بر‌ طبقش‌ اخباري‌ نقل‌ ميكنند بانحاء مختلف‌ ‌که‌ ‌از‌ فهم‌ ‌ما دور ‌است‌.

جلد 17 - صفحه 121

وَ القَلَم‌ِ و ‌او‌ قسم‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌خدا‌ قسم‌ ميخورد بقلم‌ و قلم‌ قلم‌ قدرت‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ لوح‌ محفوظ آنچه‌ واقع‌ ميشود و قابل‌ تغيير نيست‌ و لوح‌ محو و اثبات‌ ‌که‌ علمش‌ مختص‌ بذات‌ اقدس‌ حق‌ ‌است‌ چنانچه‌ ميفرمايد: يَمحُوا اللّه‌ُ ما يَشاءُ وَ يُثبِت‌ُ وَ عِندَه‌ُ أُم‌ُّ الكِتاب‌ِ رعد آيه 39 ثبت‌ ميفرمايد:

وَ ما يَسطُرُون‌َ عطف‌ ‌به‌ و القلم‌ ‌است‌ ‌که‌ خداوند قسم‌ ياد ميكند ‌بما‌ يسطرون‌ ‌که‌ ملائكه كتبه‌ اعمال‌ عباد ‌را‌ مينويسند ‌در‌ نامه‌ عمل‌ نيك‌ و بد ‌را‌ و فرداي‌ قيامت‌ بدست‌ صاحبش‌ ميدهند و نزد ملائكه‌ آنچه‌ تقدير ‌شده‌ ‌از‌ نعم‌ و بليات‌ ثبت‌ ميكنند ‌که‌ بنده‌ بايد ‌در‌ نعم‌ شكر كند و ‌در‌ بلا صبر ‌که‌ يكي‌ ‌از‌ سؤالات‌ قيامت‌ همين‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ نعمتهاي‌ ‌من‌ شكر گزار بودي‌ و ‌در‌ بليات‌ صبر داشتي‌ ‌ يا ‌ نه‌!‌-‌ و مراتب‌ شكر و صبر ‌را‌ مكرر بيان‌ كرده‌ايم‌. اما شكر سه‌ قسم‌ ‌است‌ شكر زباني‌ ‌که‌ گفتن‌ الحمد للّه‌ و نحوه‌، و شكر عملي‌ سجده‌ شكر و عبادتي‌ ‌در‌ مقابل‌ ‌اينکه‌ نعمت‌ بجا آوردن‌، و شكر قلبي‌ ‌که‌ بداند ‌از‌ جانب‌ ‌خدا‌ ‌است‌ نه‌ اسباب‌ و وسائط و ‌اينکه‌ و ‌آن‌ و قدردان‌ نعمت‌ ‌باشد‌.

و مراتب‌ صبر ‌هم‌ بسيار ‌است‌ بداند عين‌ صلاح‌ ‌است‌ و راضي‌ ‌باشد‌ بقضاي‌ الهي‌ و تدارك‌ كند بتوبه‌ و اعمال‌ صالحه‌ ‌اگر‌ ‌در‌ اثر نافرماني‌ ‌باشد‌ شكر موجب‌ زيادتي‌ ميشود و صبر اجر بدون‌ حساب‌ چنانچه‌ ميفرمايد: وَ إِذ تَأَذَّن‌َ رَبُّكُم‌ لَئِن‌ شَكَرتُم‌ لَأَزِيدَنَّكُم‌ وَ لَئِن‌ كَفَرتُم‌ إِن‌َّ عَذابِي‌ لَشَدِيدٌ ابراهيم‌ آيه 7، و ميفرمايد: إِنَّما يُوَفَّي‌ الصّابِرُون‌َ أَجرَهُم‌ بِغَيرِ حِساب‌ٍ زمر آيه 13. و بالجمله‌ چيزي‌ ‌از‌ قلم‌ الهي‌ نميافتد و چيزي‌ ‌در‌ نامه‌ فرو‌-‌ گزار نميشود.

تنبيه‌: يكي‌ ‌از‌ تفضلات‌ الهي‌ كتابت‌ ‌است‌ ‌که‌ بتوسط قلم‌ ‌بر‌ صفحه كتاب‌ ثبت‌ ميشود ‌که‌ گفتند: انسان‌ دو نحوه‌ ميتواند بيان‌ ‌ما ‌في‌ الضمير كند بيان‌ اللسان‌ بزبان‌ و اشاره‌ ‌براي‌ نزديك‌ ‌که‌ بشنوند و مشاهده‌ كنند، و بيان‌ البنان‌ ‌که‌ بدست‌ ‌ يا ‌ قلم‌ كتابت‌ كند و بهمين‌ كتابت‌ احكام‌ دين‌ باقي‌ ميماند و قرآن‌ محفوظ ميشود و اخبار اهل‌ بيت‌ بدست‌ ميآيد كتبي‌ ‌که‌ علماء اعلام‌ مثل‌ كافي‌ ‌من‌ ‌لا‌ يحضره‌ الفقيه‌ تهذيب‌ استبصار، كتب‌ عقائد و احكام‌ كتاب‌ بحار وسائل‌ وافي‌ جواهر رياض‌، كتب‌ اخلاقي‌ و ‌غير‌ اينها تمام‌ بتوسط

جلد 17 - صفحه 122

قلم‌ ‌در‌ دسترس‌ ‌ما گذاشته‌ ‌شده‌ و ممكن‌ ‌است‌ ‌ما يسطرون‌ شامل‌ جميع‌ اينها ‌باشد‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 1)- این سوره تنها سوره‌ای است که با حرف مقطع «ن» آغاز شده است، می‌فرماید: «ن» (ن).

سپس به دو موضوع از مهمترین مسائل زندگی بشر سوگند یاد کرده، می‌افزاید: «سوگند به قلم و آنچه می‌نویسند» (و القلم و ما یسطرون).

در واقع آنچه به آن در اینجا سوگند یاد شده است ظاهرا موضوع کوچکی است: یک قطعه نی، و یا چیزی شبیه به آن، و کمی ماده سیاه رنگ، و سپس سطوری که بر صفحه کاغذ ناچیز رقم زده می‌شود.

اما در واقع این همان چیزی است که سر چشمه پیدایش تمام تمدنهای انسانی، و پیشرفت و تکامل علوم، و بیداری اندیشه‌ها و افکار، و شکل گرفتن

ج5، ص245

مذهبها، و سر چشمه هدایت و آگاهی بشر است، تا آنجا که دوران زندگی بشر را به دو دوران تقسیم می‌کند «دوران تاریخ» و «دوران قبل از تاریخ»، دوران تاریخ بشر از زمانی شروع می‌شود که خط اختراع شد، و انسان توانست ماجرای زندگی خود را بر صفحات نقش کند، عظمت این سوگند هنگامی آشکارتر می‌شود که توجه داشته باشیم آن روزی که این آیات نازل گشت، نویسنده و ارباب قلمی در آن محیط وجود نداشت، و اگر کسانی مختصر سواد خواندن و نوشتن را داشتند تعداد آنها در کل سرزمین «مکّه» که مرکز عبادی و سیاسی و اقتصادی حجاز بود به بیست نفر نمی‌رسید، آری سوگند به قلم یاد کردن در چنین محیطی عظمت خاصی دارد.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج11، ص276-277

منابع