آیه 1 سوره اسراء

از دانشنامه‌ی اسلامی

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ

[17–1] (مشاهده آیه در سوره)


<<1 آیه 1 سوره اسراء 2>>
سوره :سوره اسراء (17)
جزء :15
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

پاک و منزه است خدایی که در (مبارک) شبی بنده خود (محمّد) را از مسجد حرام (مکّه معظّمه) به مسجد اقصایی که پیرامونش را مبارک و پر نعمت ساختیم سیر داد تا آیات و اسرار غیب خود را به او بنماییم که او (خدا) به حقیقت شنوا و بیناست.

منزّه و پاک است آن [خدایی] که شبی بنده اش] محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم)] را از مسجدالحرام به مسجد الاقصی که پیرامونش را برکت دادیم، سیر [و حرکت] داد، تا [بخشی] از نشانه هایِ [عظمت و قدرت [خود را به او نشان دهیم؛ یقیناً او شنوا و داناست.

منزّه است آن [خدايى‌] كه بنده‌اش را شبانگاهى از مسجد الحرام به سوى مسجد الاقصى -كه پيرامون آن را بركت داده‌ايم- سير داد، تا از نشانه‌هاى خود به او بنمايانيم، كه او همان شنواى بيناست.

منزه است آن خدايى كه بنده خود را شبى از مسجدالحرام به مسجدالاقصى كه گرداگردش را بركت داده‌ايم سير داد، تا بعضى از آيات خود را به او بنماييم، هر آينه او شنوا و بيناست.

پاک و منزّه است خدایی که بنده‌اش را در یک شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصی -که گرداگردش را پربرکت ساخته‌ایم- برد، تا برخی از آیات خود را به او نشان دهیم؛ چرا که او شنوا و بیناست.

ترجمه های انگلیسی(English translations)

Immaculate is He who carried His servant on a journey by night from the Sacred Mosque to the Farthest Mosque whose environs We have blessed, that We might show him some of Our signs. Indeed, He is the All-hearing, the All-seeing.

Glory be to Him Who made His servant to go on a night from the Sacred Mosque to the remote mosque of which We have blessed the precincts, so that We may show to him some of Our signs; surely He is the Hearing, the Seeing.

Glorified be He Who carried His servant by night from the Inviolable Place of Worship to the Far distant place of worship the neighbourhood whereof We have blessed, that We might show him of Our tokens! Lo! He, only He, is the Hearer, the Seer.

Glory to (Allah) Who did take His servant for a Journey by night from the Sacred Mosque to the farthest Mosque, whose precincts We did bless,- in order that We might show him some of Our Signs: for He is the One Who heareth and seeth (all things).

معانی کلمات آیه

سبحان: تسبيح: تنزيه خدا از هر بدى و نقص و نياز و نالايقى، سبحان مصدر است مثل غفران، طبرسى آن را اسم مصدر گفته است، در هر حال به معنى تسبيح است، نصب آن براى مفعول مطلق است، «اسبح اللَّه تسبيحا».

اسرى: سرى و اسرى: رفتن در شب. طبرسى ذيل آيه 65 سوره حجر فرموده: هر دو به يك معنى است.‏ أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ‏: شب هنگام برد بنده ‏اش را، تعديه به واسطه «باء» است.

اقصى: قصو (بر وزن عقل): دورى. قصىّ: دور. «اقصى»: دورتر. طبرسى فرمايد: به علّت بعد مسافت ما بين آن و مكّه، مسجد اقصى (مسجد دورتر) ناميده شده است.

المسجد: اسم مكان است به معنى محلّ سجده، قاعده ‏اش آن بود كه به فتح جيم باشد ولى آن بر خلاف قاعده به كار رفته است، شايد علّت آن سهولت تلفّظ باشد. ناگفته نماند: در قرآن كريم در سه جا به معبد اهل كتاب لفظ مسجد اطلاق شده است : يكى در اين آيه كه مسجد اقصى در وقت نزول آيه كليسا بود. دوّم: لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً (كهف/ 21) درباره اصحاب كهف. سوّم: وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ (اسراء/ 7) كه منظور معبد يهود است.

نزول

این آیه درباره مراتب سیر دادن رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نازل شده است و این سیر از مکه رخ داده در موقعى که نماز مغرب را پیامبر در مسجدالحرام خواند سپس در همان شب خداوند او را سیر داد و بعد برگردانید و نماز صبح را در مسجدالحرام خواند و سیر دادن مزبور به طرف بیت المقدس بوده و قرآن هم ناطق صریح آنست و آنچه که بعضى قائلند که معراج مزبور در خواب بوده، باطل محض است زیرا اگر چنین باشد معجزه نخواهد بود و روایات زیادى در خصوص معراج رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به طرف آسمان از طرف عده زیادى از اصحاب مانند ابن عباس و ابن مسعود و انس و جابر بن عبدالله و حذیفه و عائشه و ام‌هانى و سایرین رسیده که جاى هیچ شک و تردیدى را باقى نمى گذارد و مراتب آن از جهات متعدد واقعیت داشته و صدق آن آشکار و حقیقت آن نیز محرز است. اول تواتر اخبار، موضوع معراج را امرى قطعى می‌نماید و احاطه علمى هم صحت آن را آشکار می‌کند. دوم عقل هم آن را جائز و وارد دانسته و اصول علمى برخلاف آن نخواهد بود و ما علاوه بر جواز آن از لحاظ علمى قطع داریم که معراج مزبور در بیدارى بوده است نه در خواب.

شیخ بزرگوار ما (شیخ طوسی) ضمن ذکر مختصرى از موارد مزبور بدون ذکر عنوان شأن و نزول فرماید که چنین روایت شده که در شب معراج رسول خدا صلى الله علیه و آله از خانه ام‌هانى سیر داده شده و حسن بصرى و قتاده گویند که در خود مسجدالحرام بوده و مسجدالاقصى همان بیت‌المقدس و مسجد سلیمان بن داود است و از این جهت مسجدالاقصى گویند که میان آن و مسجدالحرام راه دور و درازى است.

در ابتدای امر مشرکین منکر این حقیقت گردیدند بعد وقتى که پیامبر آنچه در راه‌ها و مسیر بین آن دو مسجد دیده بود و علامت و نشانه هاى گوناگون آن را شرح داد آن‌هائى که به سفر مزبور پرداخته بودند از ذکر این علامات و نشانه ها سخت در تعجب مانده بودند.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


سيماى سوره‏ اسراء

سوره «اسراء»، يكصد و يازده آيه دارد و بنابر قول مشهور مكّى است. البتّه بعضى پنج آيه‏ 26، 32، 33، 57 و 78 را مدنى مى‏ دانند. اين سوره؛ به جهت كلمه اوّل آن، «سبحان» وبه خاطر ماجراى معراج، «اسراء» و به سبب بازگويى داستان بنى ‏اسرائيل، «بنى ‏اسرائيل» نامگذارى شده است.

در اين سوره همچون ديگر سوره‏ هاى مكّى، موضوعاتى از قبيل: توحيد، معاد، نصايح سودمند و مبارزه با هرگونه شرك، ظلم و انحراف، سنّت‏ها وقوانين فردى واجتماعى در تاريخ، تاريخچه‏ آدم و ابليس، پيامبر اسلام و موقعيّت آن حضرت در مكّه، بيان شده است. از مسائل عمده و قابل توجّه در اين سوره، معراج حضرت رسول صلى الله عليه و آله است.

شروع سوره با «تسبيح» خداست و پايان آن با «حمد» و ستايش او.

در روايات به تلاوت اين سوره در شب‏هاى جمعه سفارش شده و از جمله فوائد آن، ديدار امام زمان عليه السلام دانسته شده است. «1»


(1). امام صادق عليه السلام فرمودند: «من قرء سورة بنى اسرائيل فى كل ليلة جمعة لم يمت حتّى يدرك القائم و يكون من اصحابه». تفسير نمونه.

تفسير نور، ج‏5، ص: 14


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

به نام خداوند بخشنده مهربان‏

«1» سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى‌ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ

پاك و منزّه است آن (خدايى) كه بنده‌اش را از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى‌ كه اطرافش را بركت داده‌ايم شبانه بُرد، تا از نشانه‌هاى خود به او نشان دهيم. همانا او شنوا و بيناست.

نکته ها

معراج، مقدّس‌ترين سفر در طول تاريخ است، مسافرش پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، فرودگاهش مسجدالحرام، گذرگاهش مسجد الاقصى‌، ميزبانش خدا، هدف آن ديدن آيات الهى، سوغاتى‌اش اخبار آسمان‌ها و ملكوت و بالا بردن سطح فهم بشر از اين دنياى مادّى بوده است. «1»

بر اساس روايات، پيامبر يك سال قبل از هجرت، پس از نماز مغرب در مسجدالحرام، از طريق مسجدالاقصى‌ به وسيله‌ى «بُراق» «2» به آسمان‌ها رفت و چون بازگشت، نماز صبح را در مسجدالحرام خواند. «3»


«1». در تفسير فرقان آمده است: شب ميلاد، شب معراج، شب بعثت، شب هجرت، شب ورود به مدينه و شب رحلت پيامبر، همه، شب دوشنبه بوده است.

«2». تفسير نورالثقلين.

«3». بحار، ج 18، ص 389.

جلد 5 - صفحه 15

معراج پيامبر، جسمانى و در بيدارى بوده، نه در خواب و با روح! و اصل آن از ضروريات دين و مورد اتّفاق همه‌ى فرقه‌هاى اسلامى است. «1»

روايات متواتر «2» و برخى دعاها و زيارتنامه‌ها هم به اين مسأله اشاره دارد و در برخى احاديث، منكر آن كافر معرّفى شده است.

خداوند، حضرت آدم را از آسمان به زمين آورد، ولى حضرت رسول صلى الله عليه و آله را از زمين به آسمان برد. «3» پيامبر در آن شب، عوالم بالا، ملكوت آسمان‌ها و عجائب آفرينش را ديده‌ «4» و با انبيا ملاقات كردند. «5» و احاديث قدسى در اين سفر بر آن حضرت وارد شده است، و رهبرى و ولايت على عليه السلام مطرح شد.

در اين سفر، حضرت رسول، بهشت و جهنّم را ديد، وضعيّت بهشتيان و نعمت‌هايشان و دوزخيان و عذاب‌هايشان از مشاهدات ديگر پيامبر بود. وقتى پيامبر داستان معراج را بيان فرمود، بعضى مردم كم‌ظرفيّت از دين برگشتند. «6»

اشكال و جواب:

بعضى در مورد معراج و سفر آسمانى پيامبر صلى الله عليه و آله، سؤال‌ها يا شبهه‌هايى را مطرح مى‌كنند، از قبيل اينكه: در فضاى بيرون جوّ، هوا نيست، گرماى سوزان و سرماى كشنده هست، مشكل بى‌وزنى وجود دارد، اشعّه‌هاى كيهانى خطرناك است، يك شب براى سير در آسمان‌ها كوتاه است و اگر كسى بخواهد در فضا سير كند، بايد سرعتى شبيه سرعت نور يا بيشتر داشته باشد، براى فرار از جاذبه بايد سرعتى معادل 40000 كيلومتر در ساعت داشت‌و امثال اينها.

پاسخ اجمالى شبهات اين است: اصل معراج در قرآن وروايات متواتر آمده‌ «7» و آنچه مهم‌


«1». اين آيه و آيات 8 تا 18 سوره‌ى نجم، بر اين مطلب دلالت دارد.

«2». متواتر، به رواياتى مى‌گويند كه افراد بسيارى آن‌را نقل كرده باشند وجايى براى شبهه نباشد.

«3». تفسير كشف‌الاسرار.

«4». تفسير نورالثقلين.

«5». كافى، ج 8، ص 121.

«6». تفسير طبرى.

«7». بحار، ج 18، ص 282- 410.

جلد 5 - صفحه 16

است، ايمان به اصل آن است وايمان به جزئيّاتش ضرورى نيست. «1» از طرفى معجزه بايد عقلًا محال نباشد وچون معراج از معجزات پيامبراسلام صلى الله عليه و آله است، مشمول قواعد كلّى همه‌ى معجزات مى‌شود.

بقيّه‌ى مشكلات وشبهات نيز با توجّه به قدرت الهى قابل حلّ است. علاوه برآنكه امروزه كه انسان، هواپيما و قمرمصنوعى وسفينه‌هاى فضايى به كرات ديگر مى‌فرستد، پذيرفتن معراج آسان است.

چنانكه قرآن، جابه‌جايى تخت بلقيس را از كشورى به كشور ديگر در يك چشم به هم زدن مطرح مى‌كند كه اين مسأله، مشكل طىّ مسافت را حلّ مى‌كند.

پیام ها

1- معراج، لغو نيست، بلكه اسرارى قابل توجّه دارد. سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى‌ ...

2- معراج، اردوى خصوصى و بازديد علمى پيامبر بود، وگرنه خداوند بى‌مكان است. سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى‌ ...

3- عبوديّت، مقدّمه‌ى پرواز است و عروج، بى‌خروج از صفات رذيله، ممكن نيست. «أَسْرى‌ بِعَبْدِهِ»

4- انسان اگر هم به معراج برود، باز «عبد» است. پس درباره‌ى اولياى خدا غلوّ نكنيم. «أَسْرى‌ بِعَبْدِهِ»

5- عبوديّت، از افتخارات پيامبر و زمينه‌ى دريافت‌هاى الهى اوست. «بِعَبْدِهِ»

6- پيامبرى كه امتّش در آينده از فضانوردان نيز خواهند بود، لازم است به معراج و سفر آسمانى رفته باشد. «أَسْرى‌ بِعَبْدِهِ»

7- براى قرب به خدا، شب بهترين وقت است. «2» أَسْرى‌ ... لَيْلًا


«1». البتّه بعضى روايات، مجعول است، مثل مشاهده‌ى خدا در حال جسم بودن، و برخى قابل‌قبول است با توجيه و تأويل، مانند: ديدار اهل بهشت و جهنّم و برخى هم بدون تأويل، پذيرفتنى است.

«2». «سُرى‌» به معناى سير و حركت شبانه است.

جلد 5 - صفحه 17

8- شب معراج، شب بسيار مهمى است. «لَيْلًا» نكره آمده است.

9- اگر استعداد وشايستگى باشد، پرواز يكشبه انجام مى‌گيرد. «أَسْرى‌ بِعَبْدِهِ لَيْلًا»

10- مسجد، بهترين سكوى پرواز معنوى مؤمن است. «مِنَ الْمَسْجِدِ»

11- مسجد بايد محور كارهاى ما باشد. «مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى»

12- حركت‌هاى مقدّس، بايد از راههاى مقدّس باشد. أَسْرى‌ ... مِنَ الْمَسْجِدِ

13- سرسبزى و بركات، بايد بر محور مسجد باشد. الْمَسْجِدِ ... بارَكْنا حَوْلَهُ‌

14- بيت المقدّس و حوالى آن، محلّ نزول بركات آسمانى، مقّر پيامبران و فرودگاه فرشتگان در تاريخ بوده است. «بارَكْنا حَوْلَهُ»

15- ظرفيّت علمى انسان، از دانستنى‌هاى زمين بيشتر و شگفتى‌هاى آسمان نيز از زمين بيشتر است. أَسْرى‌ ... لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا

16- هدف معراج، كسب معرفت و رشد معنوى بود. «لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا»

17- آيات الهى آن قدر بى‌انتهاست كه رسول خدا نيز توان دستيابى به همه‌ى آنها را ندارد. «مِنْ آياتِنا» «1»

18- خداوند، به مخالفان هشدار مى‌دهد كه آنان را مى‌بيند و سخنانشان را مى‌شنود. «السَّمِيعُ الْبَصِيرُ»


«1». در جاى ديگر آمده است: «لقد رأى من آيات ربّه الكبرى‌» نجم، 18.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى‌ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ «1»

سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى‌: تنزيه مى‌كنم و پاك ميدانم از تمام بديها و نقصها، ذاتى را كه سير داد به قدرت كامله خود. بِعَبْدِهِ‌: بنده خود را كه حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است. لَيْلًا: در زمانى اندك از ساعات شب. مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ‌: از مسجد الحرام كه محيط است به حرم كعبه. و نزد اكثر از خانه ام هانى كه حريم مسجد حرم است. إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى‌: به سوى مسجد دورتر كه ماوراء آن مسجدى نيست مراد بيت المقدس است. الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ‌: آن مسجدى كه بركت داديم اطراف آن را كه زمين شام باشد، هم بركت دينى كه آن را محيط وحى و معبد انبياء ساختيم، و هم بركت‌

«1» تفسير برهان جلد 2، صفحه 389.

«2» مجمع البيان، جلد 3، صفحه 393.

«3» تفسير عياشى جلد 2، صفحه 276.

جلد 7 - صفحه 317

دنيائى كه آن را محفوف نموديم به اشجار و انهار و فراخى معيشت و بسيارى ميوه‌ها. نزد مجاهد، صخره و سنگ كه خداى سبحان خلقان را روز قيامت از او حشر كند آنجا است.

تنبيه: بنابرآن كه مراد از مسجد اقصى، بيت المقدس باشد، عروج نبوى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به سماوات به ضميمه آيات ديگر ثابت شود، از جمله سوره النجم- (دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‌ ...) «1» و ممكن است كه مراد مسجد اقصى، بيت المعمور باشد كه در آسمان است؛ چنانچه در بحار و تفسير على بن ابراهيم قمى‌ «2» به اسناد خود از اسمعيل جعفى گويد: در مسجد الحرام نشسته و حضرت باقر عليه السّلام در طرفى سر بلند و نظر به آسمان و كعبه نمود، بعد تلاوت كرد: (سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى‌ بِعَبْدِهِ ...) سه مرتبه تكرار، و فرمود: چه مى‌گويند اهل عراق در اين آيه؟ عرض كردم: گويند مسجد اقصى، بيت المقدس است. فرمود: نيست اين طورى كه مى‌گويند (و لكنه اسرى به من هذه الى هذه و اشار الى السّماء و قال ما بينهما حرم) يعنى و لكن سير داد خداوند پيغمبر را از كعبه تا آنجا، و اشاره به آسمان، و فرمود: ما بين اين دو حرم است، اين سير را داديم.

لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا: براى اينكه نشان دهيم آن حضرت را آيات خود از عجائب و غرائب آسمانها. إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ: بدرستى كه ذات سبحانى، او است شنوا سخنان كفار را در تكذيب معراج و غير آن، بينا است به احوال مؤمنان در تصديق.

تنبيه: يكى از ضروريات دين اسلام، معراج حضرت خاتم النبيين صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى‌باشد. و بايد اعتقاد نمود كه آن حضرت با بدن عنصرى و جسم بشرى خاكى با لباس و عمامه و نعلين در بيدارى عروج فرمود از مكه به‌

«1» نجم آيه 8.

«2» تفسير نور الثقلين، جلد 3، صفحه 97، حديث 5، (به نقل از على بن ابراهيم)

جلد 7 - صفحه 318

بيت المقدس و از آنجا به سماوات عاليان، و بجائى رسيد كه جبرئيل گفت: اگر سر انگشتى پيشتر آيم، بال و پرم بسوزد. از كرسى و عرش و سرادقات و حجابات گذشته، به مقام‌ «قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‌» رسيد. و دليل بر اين، آيات شريفه و اخبار كثيره و اجماع و عقل سليم مستقيم.

اما آيات: از جمله آنها اين آيه شريفه است كه مى‌فرمايد: منزه است ذاتى كه سير داد بنده خود را كه پيغمبر باشد؛ و مسلم است اطلاق عبد (بنده) بر جسم و روح با هم باشد به شواهد كثيره قرآنيه از جمله: 1- (أَ رَأَيْتَ الَّذِي يَنْهى‌ عَبْداً إِذا صَلَّى) «1» و عبد مصلى مجموع روح و جسد باشد. 2- وَ اذْكُرْ عَبْدَنا أَيُّوبَ‌. «2» 3- انّا وجدناه صابرا نعم العبد. «3» 4- وهبنا لداود سليمان نعم العبد. «4» 5- فوجدا عبدا من عبادنا «5». 6- كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين‌ «6». 7- قال انى عبد اللّه‌ «7». 8- و لعبد مؤمن خير من مشرك‌ «8». 9- و ان كنتم فى ريب ممّا نزّلنا على عبدنا. «9» 10- ذكر رحمة ربّك عبده زكريّا. «10» اما احاديث: نيز بسيار، از جمله:

صدوق قدس الله سره در كتاب صفات الشيعه روايت نموده از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمود: ليس من شيعتنا من انكر اربعة اشياء:

«1» علق آيه 10.

«2» ص آيه 42.

«3» ص آيه 44.

«4» ص آيه 30.

«5» كهف آيه 65.

«6» تحريم آيه 10.

«7» مريم آيه 30.

«8» بقره آيه 221.

«9» بقره آيه 23.

«10» مريم آيه 2.

جلد 7 - صفحه 319

المعراج و المسائلة فى القبر و خلق الجنّة و النّار و الشّفاعة. «1» يعنى: نيست از شيعيان ما هر كه انكار كند چهار چيز را: معراج، و سؤال در قبر، و خلق بهشت و جهنم، و شفاعت.

و ايضا حضرت رضا عليه السّلام فرمايد «2»: من كذّب بالمعراج فقد كذّب رسول اللّه.

هر كه تكذيب كند معراج را، پس به تحقيق تكذيب نموده پيغمبر را. از اين دو حديث معلوم مى‌شود معراج جسمانى، زيرا انكار و تكذيب، نسبت به معراج جسمانى است. آيا نمى‌بينى هرگاه كسى مدعى شود كه در عالم رؤيا و سير روحانى، تمام شرق و غرب عالم را سير كردم و به آسمانها عروج نمودم، هيچ كس او را انكار و تكذيب نخواهد كرد و عده كثيرى از احاديث معتبره از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه مى‌فرمايد: لمّا اسرى بى الى السّماء يا امام مى‌فرمايد «3»: لمّا اسرى اللّه برسول اللّه؛ دال است بر معراج جسمانى، زيرا مى‌فرمايد وقتى مرا سير داد خداوند به آسمانها، يا شبى كه سير داد حق تعالى رسول را تمام ظهور دارد به معراج جسمانى؛ چه روح از مجردات، و طبعا عروج دارد، و محتاج به سير دادن او نيست علامه مجلسى قدس الله سره فرمايد:

اگر بخواهم استيفاء كنم اخبار اين باب را، هر آينه مجلد كبيرى مى‌گرديد و به جهت اختصار نقل آنها نشد.

اما عقل را هيچ استبعادى نيست، زيرا كلام در دو مقام است: يكى مرحله امكان، و ديگرى مرتبه وقوع. و مسلم است كه ادل دليل بر امكان چيزى، وقوع آن باشد، پس معراج جسمانى محال عقلى نخواهد بود، بلكه محال عادى و به تعلق قدرت تامه الهيه، خرق عادت، و از جمله آيات سبحانى بشمار آيد. از

«1» بحار الانوار، جلد 18، باب 3، صفحه 311، حديث 22، (به نقل از صفات الشيعه)

«2» همان مدرك، صفحه 312، حديث 23.

«3» مجمع البيان جلد 3 صفحه 396.

جلد 7 - صفحه 320

جمله كسانى را كه خداوند او را به آسمان برده و يهود و نصارى به مضمون كتب خود معترفند، حضرت ادريس عليه السّلام است كه او را خنوخ گويند در آيه «24» از باب «5» از سفر تكوين به عبرى ذكر شده (و يتهلخ خنوخ ات هاء لوهيم و انينواكى لاقح اوتوا ايلوهيم) يعنى خنوخ با خدا راه مى‌رفت و ناياب شد، زيرا خدا او را برگرفت. و تمام علماى يهود و نصارى متفقند بر اينكه مراد اين آيه، معراج آن حضرت و قرآن نيز اشاره به صعود دادن او نموده. سوره مريم‌ (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا) «1» يعنى زنده او را به آسمان بردند با جسد عنصرى، چنانچه اخبار نيز وارد است. ديگر حضرت عيسى عليه السّلام آيه «19» از قبيليون «16» از اونكليون مارمرقس بر وفق كلدانيه چنين نوشته (هتخ مارن بشوع مبرد همزمى آمى پشل لبل لشمى) يعنى هكذا بعد از آنكه عيسى عليه السّلام با ايشان تكلم نمود (با يازده نفر حوارى) به سوى آسمان برده شد و قرآن شريف نيز فرمايد (وَ ما قَتَلُوهُ يَقِيناً بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ) «2» بنابر اين معراج نبوى هيچ استبعادى نخواهد داشت.

حكايت: كشيشى در بلده بنارس از بلاد هند در بعضى از مجامع براى تغليط جهال از مسلمين مى‌گفت: چطور مسلمانان اعتقاد به حقيّت معراج پيغمبرشان نمايند و حال آنكه معراج امرى است مستبعد. پس در بين، مجوسى برخاست گفت: ايها القسيس، معراج حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مستبعدتر نباشد از حامله شدن يك دختر باكره و زائيدن او بدون زوج و زنا، پس اگر هر امر مستبعد كذب باشد، مبادرت بر تكذيب و انكار قصه مريم لازم است.

قسيس ساكت شد.

برهان قاطع: اگر معراج حضرت خاتم جسمانى و عنصرى نباشد، هر آينه به تقسيم عقلى از اقسام مذكوره خارج نيست: يا بايد به روح باشد در خواب، يا

«1» مريم آيه 56.

«2» نساء آيه 158.

جلد 7 - صفحه 321

بيدارى. و هر كدام از اينها يا بعد از انقطاع از بدن است يا با اتصال. اگر در حال اتصال و در خواب باشد، مقامى نخواهد بود؛ و اگر در بيدارى باشد، تخيلات سوفسطائيه و ناشى از خشكى دماغ است. و اگر با انقطاع باشد، ملازم موت باشد؛ و تمام اقسام مذكوره باطل، پس تحقق يابد عروج جسد عنصرى در بيدارى به عالم ملكوت.

اما اجماع امت: به تتبع و مراجعه كتب علماء اعلام مانند شيخ طوسى و مفيد و صدوق و مجلسى و طبرسى اعلى اللّه مقامهم، و همچنين علماء عامه مانند فخر رازى و زمخشرى و غيره، محقق شود كه معراج نبوى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به سماوات، در بيدارى، و با جسد عنصرى بوده، و آن را جزو معتقدات اسلاميه شمرده‌اند.

تبصره: عمده شبهه كه در اينجا نموده‌اند، مسئله خرق و التيام فلك؛ و جواب آن منوط به سه مقدمه مى‌باشد.

مقدمه 1: ممتنع بر دو قسم است: ممتنع عقلى، آن كه برهان عقلى قائم باشد، به جايز نبودن وقوع آن، مانند وجود حادثى بدون سبب مطلق. ديگر: ممتنع عادى، آن كه برهان قائم نباشد عقلا به عدم جواز وقوعش مگر عدم سبب عادى، مثل حركت درخت، چه اسباب عاديه حركت ارادى در درخت منتفى، پس وقوع اين حركت از درخت به حسب عادت ممتنع باشد. لكن چون انتفاء اسباب عاديه مستلزم انتفاء سبب مطلق نيست، پس وقوع حركت ارادى از شجر محال عقلى نيست.

مقدمه 2: فلاسفه را دليلى نيست بر عدم جواز خرق افلاك غير از فلك اطلس، و لكن ماده فلكيات مطى نزد ايشان قابل انفعال نيست مانند عناصر، پس خرق افلاك ممتنع عادى باشد نه عقلى.

مقدمه 3: اصول اعجاز نبوى به سبب خصايص سه گانه باشد. قوت قوه علامه، و قوه حساسه، قوه عماله. آن حضرت در قوت به حدى است كه قاهر و قادر بر تمام قواى ممكنه عالم وجود باشد، و ماده كائنات مطيع او، كه هر تصرفى خواهد، از انقلاب و استحاله در آنها مينمايد، چنانچه هر نفسى در بدن خود هر نوع تصرفى مى‌كند،

جلد 7 - صفحه 322

همچنين عالم امكان به منزله بدن، و پيغمبر به منزله روح آن باشد، هر قسمى از تصرفات را خواهد، به محض اراده تحقق يابد. بنابراين معراج جسمانى نبوى در بيدارى شبهه نخواهد داشت. و ايضا وقوع معراج نبوى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم معجزه و به اراده ازليه قادر متعال واقع شد، و تمامى موجودات در حيطه قدرت سبحانى است، و لذا نسبت سير را به ذات خود داده به كلمه (اسرى) تا موحدين را استبعادى نباشد.

شرح معراج: معراج جسمانى حضرت نبوى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سال دوازدهم بعثت در ماه رجب واقع شد. و مختصر روايت قمى از حضرت صادق عليه السّلام آنكه‌ «1»: جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل براق را آوردند، يكى لجام و يكى ركاب را گرفته و يكى تسويه جامه او نمود. براق امتناع، جبرئيل لطمه‌اى زد، گفت: ساكن شو، پيغمبرى مثل اين بر تو سوار نشده و نشود.

جبرئيل همراه با حضرت، و آيات آسمان و زمين را نشان مى‌داد رسول مكرم مى‌فرمايد: در بين سير، منادى از راست و چپ ندا كرد: يا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم جواب نگفتم، زنى با دستهاى باز و تمام زينت گفت: نظر كن تا با تو تكلم كنم، اعتنا ننمودم. سه مكان نماز خواندم: مدينه و طور سينا و بيت لحم مولد عيسى عليه السّلام، تا بيت المقدس در آنجا براق را به حلقه بسته، وارد.

ابراهيم و موسى و عيسى و انبياء جميعا، مرا مقدم، و نماز خواندم. خازن سه ظرف آورد: شير و آب و خمر، قائلى را شنيدم، گفت: اگر آب گيرد غرق و امتش غرق شوند، و اگر خمر را گيرد گمراه، و اگر شير بردارد هدايت يابند.

من شير را آشاميدم. جبرئيل گفت: تو و امت تو هدايت يافتند؛ و آنكه از طرف راست ندا نمود داعى يهود بود، اگر جواب مى‌دادى هرآينه امت تو بعد از تو يهودى مى‌شدند. و طرف چپ داعى نصارى بود، اگر جواب مى‌دادى نصرانى مى‌شدند، و آن زن هم دنيا، اگر تكلم مى‌كردى امت تو دنيا را بر آخرت اختيار

«1» تفسير برهان جلد 2، صفحه 390 و تفسير قمى جلد 2 صفحه 3 تا 12.

جلد 7 - صفحه 323

مى‌نمودند.

و صوتى شنيدم به فزع آورد مرا، گفت: سنگى به درون جهنّم انداخته شده بود به مدت هفتاد سال پيش از اين، حال استقرار يافت. ديگر رسول خدا تبسم ننمود تا رحلت يافت.

جبرئيل با من، صعود نموديم به آسمان دنيا، ملكى نامش اسمعيل، صاحب خطفه، هفتاد هزار ملك تحت فرمان او، پرسيد از جبرئيل: كيست با تو؟

گفت: حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در را باز، سلام و استغفار، گفت: (مرحبا بالاخ النّاصح و النّبىّ الصّالح) تمام ملائكه خوشحال و خندان الا ملكى كريه المنظر، غضبناك تحيت گفت لكن بدون تبسمى. جبرئيل گفت: اين مالك خازن جهنم و هر روز خشم و غضبش بر دشمنان خدا زيادتر شود؛ خواستم نشان دهد جهنم را، درى را باز، شعله‌اى ساطع و زبانه كشيد، به حدى كه گمان كردم مرا فرا گيرد. به جبرئيل گفتم: بگو غطا را بياندازد.

گذشتم، مرد گندم‌گون جسيمى ديدم، گفت: آدم، پدر تو باشد، سلام و تحيت.

گذشتم به ملكى، نشسته، تمام دنيا بين ركبتين او، و در دستش لوحى از نور نوشته، نظر به آن نمايد. گفت: ملك الموت باشد، سلام و تحيت و تكلم نمودم با او، گفت دنيا و هر چه در آن است، خدا مسخّر من ساخته مانند درهمى، و نيست خانه‌اى كه وقتى اهل ميتى گريه كنند بر او، گويم: گريه نكنيد كه من برمى‌گردم به شما تا آن كه احدى را باقى نگذارم.

گذشتم به جماعتى كه گوشت طيب را گذاشته خبيث را مى‌خوردند.

جبرئيل گفت: كسانيند كه حرام را خورند و حلال را واگذارند از امت تو.

ملكى را ديدم نصف جسدش آتش و نصفى برف، هيچكدام بر ديگرى غالب نشوند، دعا مى‌نمود: (اللّهمّ يا مؤلّف بين الثّلج و النّار الف بين قلوب عبادك المؤمنين) جبرئيل گفت: اين ملكى است موكل به اكناف آسمان و اطراف زمين، و دو ملك ديگر ندا كنند در آسمان. يكى گويد: خدايا عطا كن هر انفاق‌

جلد 7 - صفحه 324

كننده‌اى را جانشين، و ديگرى گويد: خدايا عطا كن هر ممسكى را تلف.

گذشتم به جماعتى كه داراى لبهائى مانند لبهاى شتر، مى‌كندند گوشت را از پهلوهاى خود و مى‌گذاردند در دهنهايشان. جبرئيل گفت: مثال سخن چينانند. جمعى را ديدم، مى‌كوفتند سرشان را به سنگها، گفت: مثال كسانيند كه مى‌خوابند و نماز عشا نكنند. عده ديگر آتش از دهنشان داخل و از دبرشان خارج مى‌شد، مثال آن كه مال يتيم خورند. گروهى ديگر هرگاه خواستى يكى از آنها بايستد قادر نبود، بواسطه بزرگى شكم، مثال آنان كه ربا خورند. زنانى را ديدم معلق به پستان، مثال زنانى كه ارث دهند اموال شوهران خود را به غير، يعنى بچه‌هاى زنا را اولاد شوهر قرار دهند.

پس گذشتم به ملائكه بسيار، صداى آنان از طرفى به تسبيح و تحميد و گريه از خوف خدا بلند بود.

به آسمان دوم رفتم، دو نفر را ديدم شبيه به هم، جبرئيل گفت: عيسى عليه السّلام و يحيى عليه السّلام، و تحيّت ملائكه بسيارى.

به آسمان سوم، يوسف را ديدم با ملائكه زياد.

آسمان چهارم، ادريس عليه السّلام سلام و تحيت كرد و با ملائكه زياد و ملكى نشسته، در زير دستش هفتاد هزار ملك و به فرمان هر يك هفتاد هزار. جبرئيل صدا زد برخيز، برخاست تا روز قيامت.

به آسمان پنجم، پيرمردى عظيم اطرافش عده بسيار. جبرئيل گفت: هارون برادر موسى عليه السّلام.

به آسمان ششم، موسى عليه السّلام را ديدم مى‌گفت: بنى اسرائيل گمان كنند من بزرگوارترين پسر آدم باشم، و حال آن كه اين شخص گراميتر است نزد خدا از من.

به آسمان هفتم، ابراهيم عليه السّلام را ديدم و ملائكه بسيار، و بحارى از نور متلالا و بحار مظلمه و بحار ثلج و آيات عجيبه تا به عرش رسيدم، از آنجا به سدرة المنتهى‌ (ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‌ فَأَوْحى‌ إِلى‌ عَبْدِهِ ما

جلد 7 - صفحه 325

أَوْحى‌) «1».

تتمه: در كتاب كافى‌ «2»- از حضرت صادق عليه السّلام: زمانى كه رسول خدا به معراج رفت، رسيد به مكانى كه جبرئيل واگذاشت حضرت را، فرمود:

در اين حال مرا واگذارى. عرض كرد: بگذر، قسم به خدا هرآينه قدم گذاشتى به مكانى كه قدم نگذارده در آن بشرى و نرفته در آن بشرى قبل از تو.

در عيون‌ «3»- حضرت عبد العظيم عليه السّلام از حضرت امام محمد تقى از آباء گرام خود از امير المؤمنين عليهم السّلام فرمايد: من و فاطمه عليها السّلام بر پيغمبر وارد، حضرت گريه شديد مى‌نمود. سبب را پرسيديم، فرمود: يا على، شبى كه مرا به آسمان بردند، ديدم مثال زنانى را از امت خود در عذاب شديد بودند:

1- ديدم زنى را معلق به موئى، و مغز سرش مى‌جوشيد.

2- و زنى معلق بزبانش، و حميم در دهانش ريخته مى‌شد.

3- و زنى معلق به پستان.

4- و زنى گوشت بدنش را مى‌خورد و آتش افروخته بود از زير او.

5- و زنى دست و پا بهم بسته و عقربها و مارها بر او مسلط.

6- و زنى كر و كور و لال در تابوت آتش، مغز سرش از دماغش خارج، و بدنش قطعه قطعه از جذام و برص.

7- و زنى معلق به پاها در تنور آتش.

8- و زنى قطعه قطعه مى‌كردند بدنش را به مقراض‌هاى آتشين.

9- و زنى صورت و دستش مى‌سوخت و امعاء خود را مى‌خورد.

10- و زنى سرش سر خوك و بدن خر، و هزار هزار قسم عذاب بر او.

«1» نجم آيه 8 الى 10.

«2» اصول كافى، جلد اوّل، كتاب الحجّة، صفحه 442، حديث 12.

«3» عيون اخبار الرضا عليه السّلام، جلد 2، باب 30.

جلد 7 - صفحه 326

11- و زنى بر صورت سگ و آتش از دبرش داخل و از دهن خارج مى‌شد و ملائكه مى‌زند او را به مقامع آتشين.

حضرت فاطمه سؤال نمود اينها كيستند؟ حضرت بيان فرمود:

1- زنى است كه نمى‌پوشاند موى خود را از مردان.

2- اذيت كننده شوهر.

3- منع كننده از فراش.

4- معلق به پاها آن كه بدون اجازه شوهر از خانه بيرون رود.

5- آن كه گوشت بدن خود را خورد، مثال زنى كه زينت نموده بدنش را براى مردم.

6- آن كه دست و پا بسته و مار و عقربها مسلط بر او، مثال زنى كه وضو و لباسش نجس و غسل جنابت و حيض نكرده و اهانت به نماز نموده.

7- كور و كر و لال، زنى كه بچه زنا را به گردن شوهرش انداخته و نسبت به او داده.

8- آن كه گوشتش را به مقراضهاى آتشين مى‌بريدند، مثال زنى كه نفس خود را بر مردم عرضه داشته.

9- آن كه صورت و بدنش مى‌سوزد و امعاء خود را خورد، قواده باشد.

10- آن كه سرش مانند خوك و بدنش مثل بدن خر باشد، نمامه و كذّابه بوده.

11- آن كه بر صورت سگ و آتش از دبرش داخل و از دهنش خارج شود، مثل زن مغنيه و نواحه و حاسده باشد.

بعد فرمود: واى بر زنى كه شوهرش را غضبناك گرداند، و خوشا حال زنى كه شوهرش از او راضى باشد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى‌ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ «1»

ترجمه‌

منزّه است خداوندى كه سير داد بنده خود را شبى از مسجد مكّه تا مسجد دورترى كه بركت داديم اطراف آنرا تا بنمائيم باو از آيتهاى خود همانا او است شنواى بينا.

تفسير

- سبحان كلمه تنزيه است يعنى پاك و منزّه ميدانم از هر عيب و نقص پاك و منزّه دانستنى خداوندى را كه سير داد و مقصود اظهار تعجّب است و در مجمع نسبت به بيشتر مفسّرين داده كه مبدء سير را خانه‌ام هانى خواهر امير المؤمنين عليه السّلام زوجه هبيرة بن ابى وهب مخزومى تعيين نموده‌اند و مراد از مسجد الحرام مكّه است چون مكّه و حرم تمامى مسجد است و بعضى گفته‌اند همان مسجد الحرام مبدأ سير بوده و مشهور آنستكه در سال دوازدهم از بعثت شب بيست و هفتم رجب كه حضرت ختمى مرتبت در خانه دختر عموى نامبرده خود برسم ميهمانى تشريف برده بود و بعد از نماز عشاء خوابيد اين امر واقع شد و ظاهرا اصل واقعه كه قسمتى از آن در اين آيه و بقيّه در سوره و النّجم بيان شده و باحاديث صحيحه متواتره ثابت گشته قطعى بلكه ضرورى دين اسلام است و آن سير از مسجد الحرام تا مسجد اقصى و از آنجا بعالم بالا و نيل بمقام قرب احديّت و مشاهده آيات جلال و جمال در عالم بيدارى با همين بدن است و انكار معاويه كه نقل شده و امثال او از اهل بدعت و ضلالت مضرّ به ثبوت نيست ولى اگر انكار ناشى از شبهه عقلى باشد موجب كفر نميشود چنانچه در محلّ خود ثابت شده است و انصاف آنستكه ناشى از صرف استبعاد و جهل بمقام قدرت كامله الهيّه است چون شبهاتى كه ذكر كرده‌اند معقول بلكه قابل اصغاء

جلد 3 صفحه 332

نيست و خلاصه واقعه كه مجملى از مفصّل و منطبق با روايات عامّه و خاصّه است آنستكه جبرائيل و ميكائيل و اسرافيل هر يك با هفتاد هزار فرشته در آن شب نازل شدند و جبرئيل حضرت را از خواب بيدار نمود و عرضه داشت امشب شبى است كه محبوب از حبيبش دعوت نموده و مرا مأمور فرموده كه تو را در بارگاه قدس و خلوتگاه انس او حاضر نمايم براى اكرام و اعظام و مكالمه حضورى و تماشاى كامل عوالم بالا و مشاهده عجائب آن و آثار رحمت و جلال و جمال احديت كه تاكنون براى احدى قبل از تو و بعد از تو روى نداده و نخواهد داد لذا حضرت وضو گرفت و دو ركعت نماز بجا آورد و آماده حركت شد و آن سه ملك مقرّب براق را كه حيوانى از حيوانات بهشت بود از الاغ بزرگتر و از قاطر كوچكتر حاضر نمودند و اوصاف آن باين تقريب ذكر شده است كه رنگش ابلق و صورتش مانند صورت آدم و دمش مانند دم شتر و سمش مانند سم گاو و يالش مانند يال اسب بود و بعلاوه دو بال داشت و مانند برق لامع سير ميكرد و دو گوشش هم در حركت بود و هر گامش بقدر نورى بود كه از سمش ظاهر ميگرديد و زين و برگ آن بهشتى بود و هنگام سوارى يكى از آن سه ملك مقرّب دهنه آنرا گرفت و ديگرى ركابش را و سوّمى لباس حضرت را مرتب مينمود پس براق متزلزل شد و جبرئيل لطمه‌اى بروى آن زد و گفت آرام باش كه تاكنون پيغمبرى مانند اين پيغمبر بر تو سوار نشده و بعد از اين نخواهد شد و براق حضرت را بلند نمود ولى نه زياد و جبرئيل آيات آسمانى و زمينى را به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ارائه ميداد تا آنكه در بين راه از طرف دست راست شنيد كسى او را صدا ميزند و حضرت جوابش را نداد و از طرف دست چپ هم شنيد و جوابش را نداد پس زنى از پيش روى ظاهر گرديد با تمام آرايش دنيوى و ساعد باز و از حضرت خواهش نمود كه با او سخنى بفرمايد و مورد اعتناء نشد و بعد صداى موحشى بگوش حضرت رسيد و جبرئيل او را بزمين فرود آورد و عرضه داشت اينجا مدينه است كه بايد بعدا بآن هجرت فرمائى و حضرت در آنجا دو ركعت نماز خواند و سوار شد و پس از سير چندى باز جبرئيل او را پياده نمود و عرضه داشت اينجا طور سينا است و حضرت دو ركعت نماز خواند و سوار شد و چندى سير نمود تا جبرئيل او را پياده كرد و عرضه داشت اينجا بيت لحم مولد حضرت عيسى است‌

جلد 3 صفحه 333

و حضرت آنجا نماز خواند و سوار شد تا رسيد به بيت المقدّس و براق را بست بحلقه‌اى كه انبياء مالهاى سوارى خودشان را بآن مى‌بستند و داخل مسجد شد و جبرئيل ملازم حضرت بود و ديد حضرت ابراهيم و موسى و عيسى و ساير انبياء عليهم السلام را كه استقبال از آنحضرت نمودند و اقامه نماز گفته شد و جبرئيل بازوى حضرت را گرفت و مقدم داشت بر تمام انبياء براى امامت بر ايشان و او نماز خواند و همه اقتدا كردند و بعد از نماز خزانه دار سه ظرف نزد حضرت آورد كه در يكى شير و در ديگرى آب و در سوّمى شراب بود و شنيد كسى گفت اگر ظرف آب را بگيرد خودش و امّتش غرق ميشوند و اگر ظرف شراب را بر دارد خودش و امّتش براه باطل روند و اگر ظرف شير را گيرد خودش و امّتش براه حقّ روند و حضرت ظرف شير را گرفت و تناول فرمود و جبرئيل عرضه داشت خودت و امتت هميشه بر حقّ خواهيد بود پس سؤال از مشاهدات بين راه حضرت در ابتداء حركت نمود و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تفصيل را بيان فرمود و جبرئيل عرض كرد آنكس كه از طرف راستت صدا زد منادى يهود بود اگر جوابش را داده بودى امّتت بعد از رحلتت از دنيا يهودى ميشدند و آنكس كه از طرف چپ صدا كرد منادى نصارى بود اگر جوابش را داده بودى امتت بعد از وفاتت نصرانى ميشدند و آنزن كه خود را ارائه داد دنيا بود اگر با او سخن گفته بودى امتت دنيا طلب ميشدند و آنصداى موحش كه بگوشت رسيد صداى سنگى بود بر لب جهنّم كه هفتاد سال قبل من آنرا بجهنّم انداخته بودم آنوقت بته جهنّم رسيد و اصحاب گفتند پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از آن وقت ببعد ديگر خنده نكرد تا از دنيا رفت پس جبرئيل بآسمان دنيا صعود نمود و آنحضرت با او بود و دربان آن آسمان كه اسمعيل نام داشت و هفتاد هزار ملك در تحت فرمان او بود كه هر كدام فرمانفرماى هفتاد هزار ملك بودند بعد از استفسار از جبرئيل و سؤال از نام حضرت در آسمانرا باز نمود و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باو سلام كرد و او جواب داد و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى او طلب مغفرت نمود و او نيز براى حضرت طلب مغفرت كرد و او با تمام ملائكه بعرض تبريك و تحنيت مقدم شريف مبتهج و مسرور شدند مگر يكنفر كه احترام نمود ولى اثر بشاشت در روى او ظاهر نشد و چون بسيار بد صورت و خشمگين بود پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از او ترسيد و از جبرئيل سؤال نمود كه اين كيست‌

جلد 3 صفحه 334

عرضه داشت اين مالك نگهبان جهنّم است كه هرگز نخنديده و هر روز خشمش زيادتر ميشود پس حضرت باو سلام كرد و او جواب داد با بشارت ببهشت و حضرت بتوسط جبرئيل از او خواهش نمود كه جهنّم را باو ارائه دهد و او درى از درهاى آنرا باز نمود و از آن شعله‌اى بيرون آمد كه فوران داشت و بلند شد تا بآسمان رسيد و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ترسيد كه او را بگيرد لذا خواهش خود را مسترد داشت و بحال اوّل برگشت پس مرد تنومند گندم گونى را مشاهده فرمود كه ارواحى را بنظر او ميرسانند و جبرئيل عرضه داشت اين آدم ابو البشر است كه ارواح اولادش را بنظر او ميرسانند و مى‌پسندد و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باو سلام كرد و او جواب داد و پيغمبر براى او طلب مغفرت كرد و او هم براى حضرت طلب مغفرت نمود و مرحبا و خير مقدم گفت پس پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ملكى را ديد در جائى نشسته و در دستش لوحى است از نور و بر آن خطّى نوشته شده بود كه بر آن نظر ميكرد و بجانب راست و چپ خود ابدا متوجّه نبود و صورتش مانند شخص غمگين و اندوهناك بود و از جبرئيل سؤال نمود اين كيست عرضه داشت اين ملك الموت است و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر او سلام كرد و جبرئيل معرّفى حضرت را نمود و او جواب داد و مرحبا گفت و عرضه داشت بشارت باد تو را به اين كه هر خيرى را من در امّت تو مشاهده مينمايم و پيغمبر حمد و شكر الهى را بجاى آورد پس حضرت مشاهده فرمود گروهى را كه در مقابلشان خوانهائى است كه در آنها گوشت تازه و گنديده موجود است و آنها بگوشتهاى تازه پاكيزه دست نميزنند و از گوشتهاى فاسد گنديده ميخورند و از جبرئيل سؤال فرمود اينها كيانند عرضه داشت اينها امّت شمايند كه مال حلال را گذارده و مال حرام را تناول مينمايند بعد ديد ملكى را كه نيمى از آن برف و نيمى آتش بود و تسبيح مينمود و ميگفت اى خدائى كه برف را با آتش جمع نمودى دلهاى بندگان مؤمن خود را با يكديگر مؤتلف فرما پس از آن جماعتى را مشاهده فرمود كه لبهاى آنها مانند لب شتر درشت و آويخته بود و از گوشت پهلوى خودشان بريده بدهانشان مى‌انداختند از جبرئيل پرسيد اينها كيانند عرضه داشت اينها كسانى هستند كه عيب جوئى و عيب گوئى از مردم مينمايند بعد جماعتى را مشاهده فرمود كه سرشان را با سنگ ميكوبند و خرد ميكنند و سؤال فرمود اينها كيستند

جلد 3 صفحه 335

عرضه داشت اينها كسانى هستند كه نماز عشا را ترك ميكنند بعد گروهى را ديد كه آتش در دهانشان ميريزند و از دبرشان بيرون ميآيد و سؤال فرمود اينها چه كسانند عرضه داشت اينها كسانى هستند كه مال اطفال يتيم را بستم ميخورند بعد گروهى را مشاهده فرمود كه مانند كسانيكه شيطان آنها را مخبّط نموده ميباشند و براى بزرگى شكمشان نميتوانند درست از جاى خودشان برخيزند و جبرئيل عرض نمود اينها ربا خوارانند كه صبح و شام نزديك بآتش ميشوند و منتظر روز قيامتند پس حضرت مشاهده فرمود جماعتى از زنان را كه بپستانشان آويخته شده‌اند فرمود اى جبرئيل اينها كيانند عرضه داشت اينها زنانى هستند كه از ديگران آبستن شده و بشوهرانشان نسبت داده‌اند و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آنها را نفرين فرمود بعد گروهى از ملائكه را مشاهده فرمود كه تمام اجزاء بدنشان حمد و تسبيح خدا ميكرد و از هر جانبى صداهاى مختلف بگريه خوف و ثناى الهى از آنها بلند و شنيده ميشد و جبرئيل عرض كرد اينها بهمين كيفيّت خلق شده‌اند و هيچ يك از اينها با آنكه پهلوى يكديگرند با هم صحبت نكرده‌اند و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بآنها سلام كرد و آنها با اشاره بسر جواب دادند و جبرئيل حضرت را بآنها معرّفى فرمود و امر نمودشان كه با او سخن بگويند و آنها بعد از اين بحضرت سلام كردند و بشارت بخير و خوبى در حقّ او و امتش دادند پس از آسمان اوّل بآسمان دوم صعود نمودند و در آنجا دو نفر شبيه بيكديگر را مشاهده فرمود و جبرئيل عرضه داشت اينها دو پسر خاله، عيسى و يحيى عليهما السلام ميباشند و حضرت بآنها سلام كرد و آنها جواب دادند و براى ايشان طلب آمرزش فرمود و ايشان براى حضرت طلب آمرزش نمودند و مرحبا و خير مقدم گفتند و در آنجا ملائكه بسيارى را ديد كه در حال خضوع و خشوع بودند و هريك از آنها بآهنگ مخصوصى تسبيح و تقديس خدا را مينمودند و حمد و ثناى الهى را بجا مى‌آوردند بعد بآسمان سوم رفتند و در آنجا حضرت مردى را مشاهده فرمود كه مزيّت حسنش بر خلق مانند مزيّت ماه شب چهارده بود بر ستارگان و جبرئيل گفت اين برادرت يوسف عليه السّلام است و بين حضرت و او سلام و دعا و تحيّت و ثنا ردّ و بدل شد و در آنجا ملائكه بسيارى را مانند ملائكه آسمان اوّل و دوّم مشاهده فرمود و بين حضرت و آنها سلام و جواب و

جلد 3 صفحه 336

دعا و ثنا و مكالماتى مانند آسمان اوّل و دوم روى داد و بعد رفتند تا بآسمان چهارم رسيدند و در آنجا با حضرت ادريس مقابل شدند و سلام و دعا و تحيّت و ثنا ردّ و بدل گرديد و ملائكه آن آسمان هم بقدر ملائكه آسمانهاى سابق بودند و همه بحضرت بشارت بخير و خوبى براى او و امتش دادند و شرط خدمت و پاس ادب و احترام را بجا آوردند و بعد بآسمان پنجم رفتند و در آنجا مرد كاملى را كه چشمش درشت بود ملاقات فرمود كه جمع كثيرى در اطرافش بودند و جبرئيل عرضه داشت اين هرون است كه با قوم خود مساعدت ميكرد و سلام و دعا بين حضرت و او ردّ و بدل گرديد و ملائكه اين آسمان هم كمتر از آسمانهاى سابق نبودند پس بآسمان ششم رفتند و در آن مرد گندم گون پر موئى را مشاهده فرمود كه ميگفت بنى اسرائيل گمان ميكنند من نزد خدا گرامى تر از تمام خلقم با آنكه اين مرد گرامى‌تر است از من و جبرئيل عرضه داشت اين حضرت موسى است و بين پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و او سلام و جواب و دعا مبادله شد و ملائكه اين آسمان هم كمتر از سابق نبود و از آنجا سير فرمود تا بآسمان هفتم رسيد در آنجا مرد جليلى را مشاهده فرمود كه بر در بيت المعمور و جوار الهى براى او كرسى‌اى وضع نموده‌اند و بر آن قرار داد و موسى سر و ريش او سياه و سفيد در هم است جبرئيل عرضه داشت اين حضرت ابراهيم پدر بزرگوار شما است و اينجا جاى تو و پرهيزكاران از امّتت ميباشد پس حضرت اين آيه را تلاوت فرمود إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ‌ كه در سوره آل عمران بيان شد و سلام و جواب و دعا و ثنا بين او و حضرت مبادله گرديد و ملائكه اين آسمان هم مانند همه آسمانها بودند و تمامى بشارت بخير و خوبى براى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امّت او دادند و شرائط ادب و احترام را بجا آوردند و در آنجا مشاهدات عجيبه‌اى براى حضرت روى داد كه ذكرش منافى با اختصار است تا آنكه با جبرئيل وارد بيت المعمور شدند و در آنجا حضرت دو ركعت نماز گذارد با بعضى از اصحاب كه لباس نو در بر داشتند و سايرين كه لباس كهنه در بر داشتند ممنوع الورود شدند و بعد از بيت المعمور بيرون آمدند و دو نهر آب براى حضرت موجود شد كه يكى كوثر و ديگرى رحمت نام داشت از اوّلى آشاميد و در دومى غسل فرمود و اين دو نهر با حضرت بودند

جلد 3 صفحه 337

تا وارد بهشت شد كه خاكش مانند مشك بود و پرندگان و ميوجاتش در بزرگى ممتاز بودند و در آنجا درختى مشاهده فرمود كه اگر پرنده مدّت هفتصد سال گرد آن پرواز مينمود يك دور آن را بآخر نميرساند و هيچ سرائى در بهشت نبود مگر آنكه يك شاخه از آن درخت در آن سراى بود و جبرئيل عرضه داشت اين درخت طوبى است كه خدا فرموده طوبى لهم و حسن مآب و حضرت در بهشت سير فرمود تا رسيد بدرخت سدرة المنتهى و آن درختى است كه در سايه هر برگ آن امّتى جاى دارند و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در آنجا بمقام قرب اعلى رسيد كه از آن در قرآن بقاب قوسين او ادنى تعبير شده و شروع بمكالمات حضورى شد كه تفصيل آن در آخر سوره بقره گذشت پس ملكى اذان گفت و شهادت بوحدانيّت خدا و رسالت خاتم انبيا داد و خداوند تصديق فرمود و بعد از ذكر حى على الصّلوة وعده مغفرت داد بكسيكه اجابت نمايد اين دعوت را از روى اخلاص و بعد از ذكر حى على الفلاح فرمود كه نماز صلاح و نجاح و فلاح است و بعد از ختم اذان پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نماز خواند و تمام ملائكه اقتداء نمودند چنانچه در بيت المقدس نماز خواند و انبيا اقتداء كردند و بعد از نماز شور عشق و شوق بر حضرت مستولى شد و بسجده افتاد و خداوند فرمود من پنجاه نماز بر تو و امّتت واجب نمودم مانند امم سابقه برخيز و بپادار آنرا در امتت و حضرت برخاست و نزول فرمود تا بحضرت موسى رسيد و او حضرت را وادار نمود كه مراجعت كند بحضور الهى و تخفيف بگيرد در عدد نمازها و گفت من ميدانم امّت تو طاقت اين تكليف را ندارند و تو هر چه از خدا بخواهى اجابت ميفرمايد و حضرت مراجعت فرمود تا بسدرة المنتهى رسيد و بسجده افتاد و از خدا خواهش تخفيف نمود و ده نماز تخفيف گرفت و نزول فرمود باز حضرت موسى را ملاقات فرمود و بتوصيه او براى اخذ تخفيف ثانوى مراجعت كرد و ده نماز تخفيف گرفت و معاودت فرمود و حضرت موسى باز او را بعث باخذ تخفيف نمود و چند مرتبه اين بعث و مراجعه و اخذ تخفيف مكرر شد تا مرتبه اخيره كه ده نماز باقى مانده بود و پنج نماز تخفيف داده شد باز حضرت موسى قانع نبود ولى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ديگر خجلت كشيد مراجعت كند و فرمود صبر ميكنم و ندا رسيد حال كه صبر كردى من هم اين پنج نماز را بجاى پنجاه نماز قبول دارم و بر هر

جلد 3 صفحه 338

نمازى ده نماز اجر ميدهم و همچنين ساير اعمال حسنه امّت تو را هر عمل خيرى را اگر بجا آورند ده برابر ثواب ميدهم و اگر بجا نياورند و مجرّد نيّت باشد يك اجر خواهم داد و هر عمل بدى را كه امّت تو بجا آورند يك جزا ميدهم و اگر بجا نياورند و مجرّد نيّت باشد عفو ميكنم آنچه بعد از اوصاف براق از بدو سير تاكنون نوشته شد مختصرى است از روايت قمّى ره از امام صادق عليه السّلام و در اينجا آنحضرت دعا فرمود در باره حضرت موسى كه بسعى او اين تخفيف براى اين امّت حاصل شد و بعضى نقل نموده‌اند كه چون حضرت بسدرة المنتهى رسيد جبرئيل از رفتار باز ماند و پيغمبر باو فرمود در چنين جائى دوست از دوست جدا ميشود جبرئيل عرض كرد اگر يك سر انگشت نزديكتر شوم سوخته خواهم شد و حضرت از آسمان هفتم تا آنجا بروى بال جبرئيل بود و از آنجا ببعد بروى رفرف سير فرمود و گفته‌اند آن فرش بزرگى است از نور و در آنجا براى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هفتاد هزار حجاب مرتفع شد كه هيچ يك از آن حجابها شبيه بديگرى نبود و فاصله هر حجاب از ديگرى پانصد سال راه بود و ديگر صداى هيچ ملكى به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نميرسيد لذا وحشت بر حضرت مستولى شد و در آنحال صداى آشنائى بگوشش رسيد كه ميگويد اى بهترين خلق من احمد بيا نزديك من اى محمد نزديك بيا و نزديك شد تا بمقام قاب قوسين اوادنى رسيد و در آنجا خدا باو فرمود سلام بر تو و رحمت خدا و بركات او و حضرت عرضه داشت سلامتى براى ما و بندگان نيكوكار خدا است و در كشف الغمّه از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه از او سؤال نمودند خداوند بچه زبان و لهجه‌اى در آنشب با تو سخن گفت فرمود بزبان و لهجه على بن أبي طالب عليه السّلام و بدل من گذشت كه پرسيدم خدايا تو با من سخن ميگوئى يا على خدا فرمود اى احمد من شباهتى بسائر موجودات ندارم و نبايد مرا نظير مردم دانست و صفاتم مانند صفات خلق نيست ولى من تو را از نور خودم آفريدم و على را از نور تو پس آگاه شدم بسرّ دلت و ديدم تو على را از هر كس بيشتر دوست دارى لذا بزبان و لهجه على با تو سخن گفتم براى آنكه دلت آرام بگيرد و نيز از آنحضرت روايت شده است كه خداوند از من سؤالى فرمود و من نتوانستم جواب بگويم پس دستش را ميان دو شانه‌ام گذارد بدون آنكه كيفيّت و اندازه‌اى داشته باشد پس احساس برودت و خنكى آنرا نمودم و علم‌

جلد 3 صفحه 339

اوّلين و آخرين بمن عطا شد و آن بر سه قسم بود يك قسم از آنرا مأمور شدم بكتمان چون كسى تاب تحمّل آنرا نداشت و يك قسم را مأمور شدم باظهار و يك قسم را مختار گشتم در كتمان و اظهار و در مجالس از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه در ليلة الاسرى وقت مراجعت از بيت المقدس پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بقافله قريش گذشت ديد ظرف آبى دارند و يك شترشان را گم كرده‌اند و در پى آن رفته‌اند حضرت از آن آب آشاميد و باقى را بزمين ريخت و چون صبح شد و بقريش فرمود من ديشب به بيت المقدس رفتم و آثار انبياء را مشاهده كردم و قافله قريش را ديدم كه شترشان را گم كرده بودند و آبشان را خوردم و بقيّه را بزمين ريختم ابو جهل گفت اكنون فرصت بدست ما آمد كه دروغ محمّد را واضح كنيم بپرسيد بيت المقدس چند ستون و قنديل داشت و از آنحضرت سؤال نمودند و چون حضرت متوجّه ببعضى از خصوصيّات آن مسجد نشده بود جبرئيل نازل شد و صورت آن مسجد را در مقابل حضرت نگاه داشت و آنها آنچه از خصوصيات آن مسجد پرسيدند جواب فرمود و چون تمام شد گفتند باشد تا قافله ما بيايد از آنها تفصيل بين راه را بپرسيم و حضرت فرمود فردا اوّل طلوع آفتاب قافله وارد ميشود و مقدم بر همه شتر خاكسترى رنگى خواهد بود فردا صبح همه قبل از آفتاب بيرون رفتند و منتظر بودند تا آفتاب طلوع كرد و قافله پيدا شد و سؤال نمودند و جواب مطابق فرمايش پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شنيدند و با وجود اين بر طغيان و كفرشان افزوده شد و از بعضى روايات استفاده ميشود كه مراد از مسجد الاقصى بيت المعمور است كه در آسمان هفتم است و آنجا پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نماز خواند و اصحاب خاص اقتداء نمودند و بنظر حقير اين معناى باطنى است كه در بعضى از روايات در مقابل كسانى ذكر شده كه سير را منتهى به بيت المقدس ميدانستند بر حسب ظاهر آيه شريفه تا براى آنها اثبات عروج بآسمان شود و منافى با روايات دالّه بر سير تا بيت المقدس و از آنجا بآسمان نيست چون يكى منتهاى سير زمينى و ديگرى منتهاى سير آسمانى است و اينكه در اين آيه بسير اوّل تصريح شده براى حفظ قلوب ضعفاء الايمان از انكار در صدر اسلام بوده و بعدا كه استعداد قبول در مسلمانان كامل شده در سوره و النجم اشاره بمراتب عاليه فرموده و بيت المقدس دورترين مساجد آنزمان بوده بمكّه در زمين چنانچه بيت المعمور دورترين مساجد

جلد 3 صفحه 340

است بمكّه در آسمان محاذى كعبه كه فاصله ميان آن دو قبله است و امام از آن تعبير بحرم فرموده و بنابراين متبادر از مسجد الاقصى بر حسب ظاهر بيت المقدس است و در باطن بيت المعمور و هر كس بقدر استعداد و فهم خودش از آيه استفاده مينمايد و اشكالى نيست بلكه كلام در نهايت اعجاز از حيث بلاغت است و بركات مادّى در اطراف بيت المقدّس كه زمين شام است مشهود و آن اراضى بوفور نعمت مشهور است و بركات معنوى در اطراف بيت المعمور مسلّم و معلوم است چون مسجد ملائكه است در هر حال اين جمع و توفيق هم از غنائم اين تفسير است و در امالى طوسى از ابن عبّاس روايت نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود چون در شب معراج بمقام قاب قوسين او ادنى رسيدم اوّل سخنى كه خداوند بمن فرمود اين بود كه گفت اى محمّد نگاه كن بزير پاى خودت من نگاه كردم ديدم تمام حجابها برداشته و درهاى آسمانها گشوده شده و على در جاى خودش قرار دارد و بمن نگاه ميكند پس خدا فرمود من على را وصى و وزير و جانشين تو قرار دادم باو اعلام كن و بگو كه كلام تو را ميشنود و من باو گفتم و او در خانه خود بود و بمن نگاه ميكرد سخن مرا شنيد و جواب داد قبول و اطاعت نمودم پس خداوند بملائكه امر فرمود كه همه باو سلام كنند و كردند و او جواب سلام ايشانرا داد و همه بمن تبريك گفتند و اظهار مسرت نمودند از آنكه خداوند او را جانشين من قرار داد و حاملان عرش را ديدم كه سرهاى خودشان را بزمين انداخته نگاه ميكنند از جبرئيل سبب آنرا پرسيدم گفت از خدا دستور گرفته‌اند و بروى على عليه السّلام نظر ميكنند و چون بزمين مراجعت نمودم خواستم قضايا را براى على عليه السّلام شرح دهم او بر من سبقت كرد و هر چه ديده و شنيده بودم على براى من نقل نمود و دانستم كه هيچ گامى بر نداشتم مگر آنكه خداوند آنرا بعلى ارائه داده بود پس پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قسم ياد فرمود كه خداوند هيچ عملى را بى‌محبّت على عليه السّلام قبول نميفرمايد و آتش بر دشمن على غضبناك‌تر است از مشرك و علامت دشمنى با على فضيلت دادن غير او است بر او حديث مفصّل است و حقير مختصر نمودم و تمام اين قضايا از ابتداء حركت تا انتهاء عود بعضى گفته‌اند در سه يا چهار ساعت واقع شد و بعضى گفته‌اند در يك چشم بهم زدن بوده و اللّه اعلم و خداوند سميع است ميشنود قول كسى را كه تصديق كند معراج پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم‌

جلد 3 صفحه 341

را و قول كسى را كه تكذيب نمايد آنرا و بصير است ميبيند و ميداند و ميشناسد كسى را كه لياقت دارد به اين مقام برسد و بعضى سميع و بصير را صفت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ضمير هو را راجع بآنحضرت دانسته‌اند و بنابراين مراد مسموعات و مشهودات ليله معراج است فيض ره فرموده اخبار معراجيّه بسيار است و در آن اسرارى است كه مطّلع نميشوند بر آن مگر راسخان در علم ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِيم‌ِ

سُبحان‌َ الَّذِي‌ أَسري‌ بِعَبدِه‌ِ لَيلاً مِن‌َ المَسجِدِ الحَرام‌ِ إِلَي‌ المَسجِدِ الأَقصَي‌ الَّذِي‌ بارَكنا حَولَه‌ُ لِنُرِيَه‌ُ مِن‌ آياتِنا إِنَّه‌ُ هُوَ السَّمِيع‌ُ البَصِيرُ «1»

منزه‌ ‌است‌ ‌آن‌ خداوندي‌ ‌که‌ سير داد ‌در‌ شب‌ ببنده‌ ‌خود‌ شبي‌ ‌از‌ شب‌ها ‌از‌ مسجد الحرام‌ بسوي‌ مسجد اقصي‌ ‌آن‌ مسجدي‌ ‌که‌ ‌ما بركت‌ داديم‌ اطراف‌ و حوالي‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌براي‌ اينكه‌ نشان‌ دهيم‌ ‌آن‌ بنده‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌از‌ آيات‌ قدرت‌ ‌خود‌ محققا خداوند سميع‌ و بصير ‌است‌ كلام‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ سوره‌ و ‌اينکه‌ ‌آيه‌ شريفه‌ ‌در‌ چند مقام‌ واقع‌ مي‌شود مقام‌ اول‌‌-‌ ‌در‌ فضيلت‌ ‌اينکه‌ سوره‌ مباركه‌ ‌إبن‌ بابويه‌ مسند ‌از‌ حسين‌ ‌إبن‌ ابي‌ العلاء ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ كرده‌ ‌که‌ فرمود

(‌ما ‌من‌ ‌عبد‌ قرء ‌سورة‌ بني‌ اسرائيل‌ ‌في‌ ‌کل‌ ليلة جمعة ‌لم‌ يمت‌ ‌حتي‌ يدرك‌ القائم‌ ‌عليه‌ السّلام‌ و ‌يکون‌ ‌من‌ انصاره‌)

و همين‌ حديث‌ ‌را‌ عياشي‌ ‌هم‌ روايت‌ كرده‌ و قابل‌ توجيه‌ ‌است‌ و نيز ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ فرموده‌

(‌من‌ كتبها ‌في‌ خرقة حرير اخضر و تحرز عليها و علّقها ‌عليه‌ و يرمي‌ بالنشاب‌ (بمعني‌ سهام‌) اصاب‌ و ‌لم‌ يخط ابدا و ‌ان‌ كتبها لصغير تعذر ‌عليه‌ الكلام‌ يكتبها بزعفران‌ و سقي‌ مائها انطق‌ اللّه‌ لسانه‌ باذنه‌ و تكلم‌)

و ‌غير‌ اينها و ‌اينکه‌ فضايل‌ ‌غير‌ ‌از‌ فضايل‌

جلد 12 - صفحه 216

تلاوت‌ قرآن‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ تمام‌ سور و آيات‌ هست‌.

مقام‌ دوم‌‌-‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ شريفه‌ راجع‌ بمعراج‌ حضرت‌ رسالت‌ ‌است‌ و كلام‌ ‌در‌ معراج‌ طويل‌ الذيل‌ ‌است‌ و ‌ما ‌در‌ مجلد اول‌ كلم‌ الطيب‌ صفحه‌ 374 ‌الي‌ 380 بيان‌ كرده‌ايم‌ و ‌در‌ اينجا بطور خلاصه‌ اشاره‌ مي‌كنيم‌ ‌در‌ تحت‌ چهار مطلب‌ «1» ‌در‌ اثبات‌ معراج‌.

«2» ‌در‌ رد شبهات‌ ‌آن‌.

«3» ‌در‌ رد شيخ‌ احمد احسائي‌.

«4» ‌در‌ تقسيم‌ اخبار معراج‌.

(اما مطلب‌ اول‌) معراج‌ جسماني‌ حضرت‌ ‌از‌ ضروريات‌ دين‌ اسلام‌ ‌است‌ و تمام‌ فرق‌ اسلامي‌ ‌بر‌ ‌او‌ اتفاق‌ دارند و آيات‌ شريفه‌ قرآن‌ ‌بر‌ ‌او‌ ناطق‌ ‌است‌ مثل‌ همين‌ ‌آيه‌ و يازده‌ ‌آيه‌ سوره‌ و النجم‌ ‌از‌ ‌قوله‌ ‌تعالي‌ ثُم‌َّ دَنا فَتَدَلّي‌ ‌الي‌ ‌قوله‌ ‌تعالي‌ لَقَد رَأي‌ مِن‌ آيات‌ِ رَبِّه‌ِ الكُبري‌ و اخبار متواتره‌ بتواتر اجمالي‌ و ‌در‌ زيارات‌ و ادعيه‌ وارده‌ ‌الي‌ ‌ما شاء اللّه‌ و منكر ‌او‌ كافر ‌است‌ و ‌در‌ اخبار تصريح‌ دارد ‌به‌ اينكه‌ ‌از‌ ‌ما نيست‌ (مطلب‌ دوم‌) ‌در‌ دفع‌ شبهاتي‌ ‌که‌ ‌در‌ معراج‌ كرده‌اند و ‌اينکه‌ پنج‌ شبهه‌ ‌است‌ «1» ‌هر‌ جسمي‌ متمايل‌ بمركز ‌است‌ ‌بر‌ خلاف‌ ‌آن‌ نميتواند حركت‌ كند.

«2» و ‌بين‌ كره‌ زمين‌ و كرات‌ علويه‌ مسافت‌ بسياري‌ ‌است‌ ‌در‌ يك‌ شب‌ نميتوان‌ سير كرد.

«3» موجب‌ خرق‌ و التيام‌ ميشود.

«4» ‌در‌ هواي‌ لطيف‌ تنفس‌ نميتوان‌ كرد.

«5» ‌اينکه‌ لغو و بي‌ فايده‌ ‌است‌.

اما الجواب‌ تمام‌ ‌اينکه‌ شبهات‌ واهي‌ و پوچ‌ ‌است‌ اما حركت‌ جسم‌ ‌بر‌ خلاف‌ مركز بحركت‌ قسري‌ مانع‌ ندارد مثل‌ سنگ‌ ‌در‌ فلاخن‌ و تير ‌از‌ كمان‌ و فشنگ‌ ‌از‌ تفنگ‌ و هزار خروار ‌با‌ بخار هواپيما ‌تا‌ كره‌ قمر و قدرت‌ پروردگار فوق‌ اين‌ها ‌است‌ و اما مسافت‌ زياد جايي‌ ‌که‌ قدرت‌ آصف‌ ‌إبن‌ برخيا تخت‌ بلقيس‌ ‌را‌ بطرفة العين‌

جلد 12 - صفحه 217

نزد سليمان‌ حاضر كند و باد تخت‌ سليمان‌ ‌را‌ غُدُوُّها شَهرٌ وَ رَواحُها شَهرٌ و طي‌ الارض‌ حضرت‌ جواد ‌از‌ مدينه‌ بخراسان‌ و نزول‌ ملائكه‌ و حركت‌ كره‌ زمين‌ و ساير كرات‌ علويه‌ و هزارها ديگر رفع‌ ‌اينکه‌ استبعادات‌ مي‌كند.

و اما مسئله‌ خرق‌ و التيام‌ ‌از‌ موهومات‌ هيئت‌ قديم‌ ‌که‌ آسمان‌ها ‌را‌ مثل‌ طبقات‌ پياز تصور كرده‌ بودند و اما بنا ‌بر‌ هيئت‌ جديد تمام‌ ‌اينکه‌ كرات‌ جويه‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ فضاي‌ وسيع‌ سير دارند و اما تنفس‌ ‌در‌ هواي‌ لطيف‌.

اولا ممكن‌ ‌است‌ ‌با‌ هواي‌ مجاور حركت‌ كند.

و ثانيا قدرت‌ الهي‌ حفظ كند چنانچه‌ ‌در‌ حق‌ عيسي‌ و ادريس‌ اجراء فرموده‌ و اما لغويت‌ بسيار توهم‌ فاسديست‌ زيرا اولا ‌در‌ قرآن‌ مجيد ميفرمايد ‌در‌ همين‌ ‌آيه‌ لِنُرِيَه‌ُ مِن‌ آياتِنا و ‌در‌ سوره‌ و النجم‌ مي‌فرمايد لَقَد رَأي‌ مِن‌ آيات‌ِ رَبِّه‌ِ الكُبري‌ و ثالثا نفهميدن‌ حكمت‌ دليل‌ ‌بر‌ نداشتن‌ نيست‌ چنانچه‌ بسياري‌ ‌از‌ افعال‌ الهي‌ حكمتش‌ ‌بر‌ ‌ما مخفي‌ ‌است‌ (مطلب‌ سيم‌) ‌در‌ اخبار وارده‌ ‌در‌ معراج‌ و ‌آنها‌ ‌بر‌ چهار قسم‌ ‌است‌.

قسمت‌ اوّل‌ فقط دلالت‌ ‌بر‌ معراج‌ جسماني‌ دارد و ‌اينکه‌ قسمت‌ چون‌ مطابق‌ ‌با‌ نصوص‌ قرآني‌ و ضرورت‌ ديني‌ ‌است‌ مجال‌ انكار ندارد.

قسمت‌ دوم‌ اخباريست‌ مشتمل‌ ‌بر‌ اينكه‌ كجا رفت‌ و چه‌ ديد و چه‌ كرد و چه‌ ‌گفت‌ و چه‌ شنيد ‌که‌ ‌در‌ بحار مجلد ششم‌ صفحه‌ 366 ‌الي‌ 399 ضبط فرموده‌ و ‌در‌ برهان‌ ‌در‌ ذيل‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ و ‌در‌ سوره‌ و النجم‌ نقل‌ كرده‌ و اخبار چون‌ قطعي‌ نيست‌ نميتواند يقين‌ پيدا كرد و چون‌ ‌بر‌ خلاف‌ عقل‌ و شرع‌ نيست‌ انكار نميتوان‌ كرد بلكه‌ تصديق‌ اجمالي‌ لازم‌ ‌است‌.

قسمت‌ سيم‌ اخباريست‌ ‌که‌ ظاهرش‌ مخالف‌ موازين‌ شرعيه‌ و عقليه‌ ‌است‌ لكن‌ قابل‌ تاويل‌ هست‌ اينها ‌را‌ بايد علم‌ بآنها ‌را‌ محول‌ بأئمه‌ اطهار كرد و پيش‌ ‌خود‌ نميتوان‌ تأويل‌ كرد.

قسمت‌ چهارم‌ اخباريست‌ ‌که‌ صريحا ‌بر‌ خلاف‌ عقل‌ و شرع‌ ‌است‌ اينها ‌را‌ مجسمه‌

جلد 12 - صفحه 218

و غلات‌ و اهل‌ ضلالت‌ جعل‌ كردند ‌اينکه‌ نوع‌ اخبار ‌را‌ دارد

(فاضربه‌ ‌الي‌ الجدار)

مطلب‌ چهارم‌ ‌در‌ كلام‌ شيخ‌ احمد احسائي‌ ‌در‌ باب‌ معراج‌ چنانچه‌ مرحوم‌ استاد شيخ‌ جواد‌-‌ بلاغي‌ قدس‌ سرّه‌ ‌در‌ مجلد سيم‌ رحلة ص‌ 158 ‌از‌ كتاب‌ رساله‌ وظيفه‌ شيخ‌ احمد نقل‌ فرموده‌ خلاصه‌ كلامش‌ اينكه‌ پيغمبر صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و اله‌ و سلّم‌ عنصر خاكي‌ ‌را‌ ‌در‌ كره‌ خاك‌ گزارد و عنصر آبي‌ ‌را‌ ‌در‌ كره‌ آب‌ و هوايي‌ ‌را‌ ‌در‌ كره‌ هوا و ناري‌ ‌را‌ ‌در‌ كره‌ نار گذاشت‌ و ‌با‌ بدن‌ حور قليايي‌ بكرات‌ علويه‌ و طبقات‌ سماويه‌ سير كرد و ‌اينکه‌ كلام‌ ‌با‌ اينكه‌ هيچ‌ مدركي‌ ‌از‌ عقل‌ و نقل‌ ندارد و بمجرد خيال‌ بافي‌ ‌که‌ اسم‌ ‌او‌ ‌را‌ كشف‌ ميگذارد ‌است‌ و ‌با‌ اينكه‌ خلاف‌ ضرورت‌ دين‌ و نصوص‌ قرآني‌ و اخبار متواتره‌ ‌است‌ مبني‌ ‌بر‌ مذاق‌ هيئت‌ قديم‌ ‌است‌ ‌که‌ كره‌ زمين‌ ‌را‌ مركز گرفتند و 13 كره‌ تو ‌در‌ تو قائل‌ شدند خاك‌ آب‌ هوا آتش‌ افلاك‌ سيارات‌ سبع‌ فلك‌ ثوابت‌ فلك‌ اطلس‌ و مبني‌ ‌بر‌ مسئله‌ خرق‌ و النيام‌ ‌است‌ ‌که‌ فساد ‌اينکه‌ مسلك‌ امروز بالحس‌ّ و الوجدان‌ ثابت‌ ‌شده‌.

(مقام‌ سيم‌) ‌در‌ تفسير ‌آيه‌ سُبحان‌َ الَّذِي‌ أَسري‌ بِعَبدِه‌ِ سبحان‌ ‌يعني‌ منزّه‌ و مبرّي‌ ‌از‌ ‌هر‌ عيب‌ و نقص‌ و احتياج‌ و عوارض‌ امكانيست‌ (الذي‌) ‌آن‌ خداوندي‌ ‌که‌ واجب‌ الوجود يكتاي‌ بيهمتا ‌است‌ (اسري‌) سير ‌در‌ شب‌ ‌است‌ چنانچه‌ بحضرت‌ لوط گفتند فَأَسرِ بِأَهلِك‌َ بِقِطع‌ٍ مِن‌َ اللَّيل‌ِ هود ‌آيه‌ 81 (بعبده‌) مقام‌ عبوديّت‌ فوق‌ مقام‌ رسالت‌ ‌است‌ و لذا ‌در‌ تشهد مقدم‌ ذكر ‌شده‌ و ‌از‌ ‌براي‌ عبوديت‌ درجات‌ بسيار ‌است‌ ‌تا‌ برسد بمقام‌ فني‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌خود‌ چيزي‌ نبيند و جز باو توجه‌ نداشته‌ ‌باشد‌ عَبداً مَملُوكاً لا يَقدِرُ عَلي‌ شَي‌ءٍ نحل‌ ‌آيه‌ 77 و ‌از‌ مناجات‌ امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌است‌ ميگويد

(كفاني‌ فخرا ‌ان‌ تكون‌ لي‌ ربّا و كفاني‌ عزّا ‌ان‌ اكون‌ لك‌ عبدا

(ليلا) گفتند شب‌ هفدهم‌ ربيع‌ يك‌ سال‌ قبل‌ ‌از‌ هجرت‌ بوده‌ مطابق‌ شب‌ ولادت‌ ‌آن‌ حضرت‌ مِن‌َ المَسجِدِ الحَرام‌ِ ظاهر ‌آيه‌ ‌از‌ ‌خود‌ مسجد الحرام‌ بوده‌ و لكن‌ ‌در‌ بعضي‌ اخبار دارد و ‌در‌ كلمات‌ مفسّرين‌ ‌که‌ حضرت‌ ‌در‌ منزل‌ شوهر خواهر امير المؤمنين‌ بهيرة ‌إبن‌ ابي‌ وهب‌ مخزومي‌ ‌در‌ حالت‌ خواب‌ بوده‌ ‌که‌ جبرئيل‌ بابراق‌ و ميكائيل‌ و اسرافيل‌ آمدند و ‌آن‌ حضرت‌ ‌را‌ ‌بر‌ براق‌ سوار كردند يك‌ طرف‌ جبرئيل‌ و يك‌ طرف‌ ميكائيل‌ و اطلاق‌ المَسجِدِ الحَرام‌ِ ‌براي‌ اينست‌ ‌که‌ تمام‌ حرم‌

جلد 12 - صفحه 219

و مكه‌ حكم‌ مسجد الحرام‌ دارد إِلَي‌ المَسجِدِ الأَقصَي‌ نوع‌ مفسّرين‌ گفتند بيت‌‌-‌ المقدس‌ بوده‌ و حضرت‌ ‌در‌ آنجا دو ركعت‌ نماز كرد و ‌از‌ آنجا بطرف‌ بالا سير فرمود و لكن‌ ممكن‌ ‌است‌ مراد بيت‌ المعمور بوده‌ ‌که‌ مسجد ملائكه‌ ‌است‌ و نسبت‌ بمسجد‌-‌ الحرام‌ اقصا المساجد ‌است‌ و تمام‌ ارواح‌ انبياء ‌در‌ خدمتش‌ مشرف‌ شدند و ‌از‌ آنجا حركت‌ فرمود ‌تا‌ سدرة المنتهي‌ ‌که‌ ‌در‌ سوره‌ و النجم‌ ميفرمايد وَ لَقَد رَآه‌ُ نَزلَةً أُخري‌ عِندَ سِدرَةِ المُنتَهي‌ عِندَها جَنَّةُ المَأوي‌ ‌آيه‌ 13 و 15 ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ رفت‌ بجايي‌ ‌که‌ نه‌ ملك‌ مقرب‌ و نه‌ نبي‌ مرسل‌ بآن‌ نائل‌ ‌شده‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ميفرمايد ثُم‌َّ دَنا فَتَدَلّي‌ فَكان‌َ قاب‌َ قَوسَين‌ِ أَو أَدني‌ و النجم‌ ‌آيه‌ 5 و 6 الَّذِي‌ بارَكنا حَولَه‌ُ صفت‌ مسجد اقصا ‌است‌ ‌اگر‌ بيت‌ المقدس‌ ‌باشد‌ بركات‌ فواكه‌ و حبوبات‌ و مياه‌ و لطافت‌ هوا ‌است‌ و ‌اگر‌ بيت‌ المعمور ‌باشد‌ تمام‌ بركات‌ ‌از‌ آنجا نازل‌ ميشود لِنُرِيَه‌ُ مِن‌ آياتِنا علّة عروج‌ حضرتش‌ مشاهده‌ آثار قدرت‌ پروردگار فوق‌ عوالم‌ مادي‌ ‌از‌ عالم‌ مجردات‌ عالم‌ عقول‌ و نفوس‌ و ارواح‌ و ‌لا‌ يدرك‌ الّا اللّه‌ إِنَّه‌ُ هُوَ السَّمِيع‌ُ البَصِيرُ و گفتيم‌ ‌از‌ ‌براي‌ ‌اينکه‌ دو صفت‌ دو معني‌ ‌است‌ يكي‌ عالم‌ بمسموعات‌ و مبصرات‌ ‌که‌ ‌از‌ شؤن‌ علم‌ ‌است‌ و ديگر اجابت‌ دعوات‌ و داناي‌ بحكم‌ و مصالح‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 1)- معراج‌گاه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله! نخستین آیه این سوره از مسأله «اسرا» یعنی، سفر شبانه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از «مسجد الحرام» به «مسجد اقصی» (بیت المقدس) که مقدمه‌ای برای معراج بوده است سخن می‌گوید، این سفر که در یک شب و مدت

ج2، ص617

کوتاهی صورت گرفت حد اقل در شرایط آن زمان از طرق عادی به هیچ وجه امکان‌پذیر نبود، و جنبه اعجاز آمیز و کاملا خارق العاده داشت.

نخست می‌گوید: «منزّه است آن خداوندی که بنده‌اش را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد اقصی- که گردا گردش را پربرکت ساخته‌ایم- برد» (سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ).

این سیر شبانه خارق العاده «به خاطر آن بود که بخشی از آیات عظمت خود را به او نشان دهیم» (لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا).

پیامبر صلّی اللّه علیه و آله گرچه عظمت خدا را شناخته بود، اما سیر در آسمانها به روح پرعظمت او در پرتو مشاهده آن آیات بیّنات عظمت بیشتری داد تا آمادگی فزونتری برای هدایت انسانها پیدا کند.

و در پایان اضافه می‌کند: «خداوند شنوا و بیناست» «إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ).

اشاره به این که اگر خداوند پیامبرش را برای این افتخار برگزید بی‌دلیل نبود، زیرا او گفتار و کرداری آنچنان پاک و شایسته داشت که این لباس بر قامتش کاملا زیبا بود، خداوند گفتار پیامبرش را شنیده و کردار او را دیده و لیاقتش را برای این مقام پذیرفته بود «1».

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
  2. تفسیر مجمع البیان.
  3. محمدباقر محقق،‌ نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص 493.

منابع