گویش آملی گویشی از زبان مازندرانی که در سه شهرستان آمل، محمودآباد، پردیس و دماوند گویش میشود. گویش آملی یکی از پر گویشورترین گویشهای زبان مازندرانی میباشد.
دانشنامه ایرانیکا گویش مازندرانی شهرستان دماوند موسوم به طبری دماوندی را با گویش آملی یکی میداند ولی واژهنامه بزرگ تبری این دو گونه زبانی را نزدیک بهم ولی دو گویش مجزا معرفی میکند. حبیب برجیان گویش آملی و بابلی را جز گویشهای مرکزی مازندرانی میداند و شناسههای فعلی آن را با گویشهای شرقی همچون ساروی، قائمشهری و بهشهری متفاوت میداند. ولادمیر الکسیویچ ایوانف گویش آملی را یکی از گویشهای زبان مازندرانی میداند. گویش آملی زیر شاخه زبان مازندرانی است ولی وجود برخی قواعد زبان شرقی سغدی در آن جای تامل دارد.
گویش آملی از کوهستانهای بندپی تا چلاو، لاریجانات، نمارستاق و کلارستاق آمل تا حوالی امامزاده هاشم و جلگههای دو سمت هراز تا لواسانات، دشتسر و محمودآباد و کوهپایهها و جلگههای جاده چمستان، میان آمل و نور گویش میشود و در شهرستان دماوند در محلات شمالی شهر دماوند تا سه کیلومتری مرکز شهر همچون دشتبان، دشتک، دشتمزار، چشمهعلا، مشا، احمدآباد و اوره به زبان مازندرانی صحبت میشود. همچنین روستاهایی که در مسیر گردنههای گدوک و امامزاده هاشم و اطراف آنها واقع شدهاند همگی به زبان مازندرانی صحبت میکنند. از مسیر گدوک: کهنک در منتهیالیه شرقی دماوند، آرو، روستاهای دشت کوه شامل: یهر، لی پشت، دهنار، مومج و هویر و سیدآباد درپنجاه کیلومتری گدوک و روستاهای جنوبی آن: کلاک، مشهد ویدره و از مسیر امامزاده هاشم: دهستان آبعلی شامل: مبارکآباد، آبعلی، قائم محله، سادات محله، کریتون، جورد، وسکاره و ایراء همگی به زبان مازندرانی صحبت میکنند. گویش آملی شامل پنج شهرستان آمل، محمودآباد، پردیس، شمیرانات و دماوند میشود.
دستور زبان
ضمایر
در گویش آملی ضمیر سه حالت دارد: فاعلی، مفعولی و ملکی.
ضمیر
۱ مفرد
۲ مفرد
۳ مفرد
۱ جمع
۲ جمع
۳ جمع
فاعلی، آمل
men
te/tu
ve
amâ
šemâ
vešun
مفعولی، آمل
mere
tere
vere
amâre
šemare
vešunre/vešunne
ملکی، آمل
me/mi/mene
te/ti/tene
ve/vi/vene
ame/ami
šeme
vešune
شناسه
در زبان فارسی دو دسته شناسه داریم: گذشته و حال. اما در گویش آملی سه دسته شناسه داریم: گذشته، حال ساده و حال التزامی. (نمونه زیر بر اساس گویش آمل تنظیم شدهاست)
۱. گذشته:
بن ماضی ساده: -bemu = آمد
بن ماضی استمراری: -emu = میآمد
گذشته
۱ مفرد
۲ مفرد
۳ مفرد
۱ جمع
۲ جمع
۳ جمع
شناسه
eme
i
e/∅
emi
eni
ene
شناسه (پس از واکه)
me
i
e/∅
mi
ni
ne
۲. حال ساده:
بن مضارع اخباری: -e = میآید
حال ساده
۱ مفرد
۲ مفرد
۳ مفرد
۱ جمع
۲ جمع
۳ جمع
شناسه
eme
eni
ene
emi
enni
enene
شناسه (پس از واکه)
me
ni
ne
mi
nni
nene
۳. حال التزامی:
بن مضارع التزامی: -bi = بیاید
حال التزامی
۱ مفرد
۲ مفرد
۳ مفرد
۱ جمع
۲ جمع
۳ جمع
شناسه
em
i/∅
e
im
in
en
شناسه (پس از واکه)
m
i/∅
e
im
in
n
صرف فعل
در جدول زیر فعل آمدن (bemuan) بر اساس گویش آمل در زمانهای مختلف صرف میشود.(نمونه زیر براساس گویش آمل میباشد)
زمان/شخص
۱ مفرد
۲ مفرد
۳ مفرد
۱ جمع
۲ جمع
۳ جمع
گذشته ساده
bemume
bemui
bemu
bemumi
bemuni
bemune
گذشته کامل
bemu-bime
bemu-bi
bemu-bie
bemu-bimi
bemu-bini
bemu-bine
گذشته التزامی
bemu-bum
bemu-bui
bemu-bu
bemu-buim
bemu-buin
bemu-bun
گذشته التزامی کامل
bemu-bi-bum
bemu-bi-bui
bemu-bi-bu
bemu-bi-buim
bemu-bi-buin
bemu-bi-bun
گذشته استمراری
emume
emui
emu
emumi
emuni
emune
گذشته در حال انجام
dai-emume
dai-emui
dai-emu
dai-emumi
dai-emuni
dai-emune
حال ساده/آینده
eme
eni
ene
emi
enni
enene
حال در حال انجام
dar-eme
dar-eni
dar-ene
dar-emi
dar-enni
dar-enene
حال التزامی
biem
bi
biye
bim
bin
bien
آینده
xâme biem
xâni bi
xâne bie
xâmi bim
xânni bin
xânne bien
افعال
صرف فعل شدن (bayen\bavien) در زمان حال، گذشته و حال التزامی به گویش آملی.
فعل شدن
۱ مفرد
۲ مفرد
۳ مفرد
۱ جمع
۲ جمع
۳ جمع
زمان حال (نوع اول)
bume
buni
bune
bumi
bunni
bunene
زمان حال (نوع دوم)
vume
vuni
vune
vumi
vunni
vunene
زمان گذشته
baime
bai
baie
baimi
baini
baine
زمان گذشته کامل
bai bime
bai bii
bai bie
bai bimi
bai bini
bai bine
زمان حال التزامی
bavvem
bavvi
bavve
bavvim
bavvin
bavven
فارسی معیار
گویش آملی
بچهٔ خارپشت دارد بزرگ میشود
taši kete dare gat bune
او دیوانه شد
ve šeft baie
تو باید خوب بشوی
tu vene xâr bavvi
صرف فعل بودن (bien) در زمان حال و گذشته به گویش آملی.
فعل شدن
۱ مفرد
۲ مفرد
۳ مفرد
۱ جمع
۲ جمع
۳ جمع
زمان حال
hasseme
hassi
hasse
hassemi
hasseni
hasene
زمان گذشته
bime
bi
bie
bimi
bini
bine
زمان گذشته
buem\bavušem
bui\bavuši
bue\bavuše
buim\bavušim
buin\bavušin
buen\bavušen
فارسی معیار
گویش آملی
آنها بچهٔ کی هستند
vešun kine vače hasene
آنها شبیه من بودند
vešun mi vâri bine
صرف فعل بودن در جایی (dayen\davien)در زمان حال، گذشته و حال التزامی در زمانهای مختلف به گویش آملی.
فعل شدن
۱ مفرد
۲ مفرد
۳ مفرد
۱ جمع
۲ جمع
۳ جمع
زمان حال
dareme
dari
dare
daremi
dareni
darene
زمان گذشته
daime
dai
daie
daimi
daini
daine
زمان حال التزامی
davvem
davvi
davve
davvim
davvin
davven
فارسی معیار
گویش آملی
ما خانه هستیم
amâ xene daremi
او داخل چاه بود
ve kele dele daie
میتوانم با تو باشم
tume ti hemrâ davvem
متن مازندرانی به گویش آملی قرن دوازدهم
متن مازندرانی حکایت سابقهٔ آمل به گویش آملی قرن دوازدهم:
فارسی معیار
گویش آملی
اول آمل اسپه کلا (است) در سمت اسپه کلا (در) سبزه میدان بنای قدیم (مزار) میربزرگ قرار دارد. میگویند بنا از (عهد) شاه عباس است. جای خوبی است. تمام (آن) را از آجر (و) کاشی درست کرده (اند). در کنار میر بزرگ حوضی (قرار) دارد که بسیار بزرگ است. در جانب میر بزرگ قلعه ای نهادهاست (که بدان) خندق میگویند. از قراری که میگویند نال جمشید جم است.
âmel avvel espe-kelâ(e) var sabze maydun mir bezerg benâ-e qadim hasse .genene benâ ye shah abbâs hasse. xub jâ-yi hasse. temâme âjer-e kâši derest hâkerde. xed-e mir bezerg(e) var huz dârne xale gat hasse. sabzemaydân-e var attâ ale dârne xandaq. az qerâr-i ke genene mâl-e jemshid-e jam bie.
آمل پلی دارد دارای دوازده چشمه. بنای قدیم است. یک نفر حاجی بوده از (طایفه) مشائی (طایفه مشا لاریجان). این دوازده چشمه را ده بار درست کرد (ولی هر بار آن را) آب برد. وقتی دید (کار) پیشرفت ندارد (سرانجام) با عشق دوارده امام درست کرد آنگاه (دیگر آن را) آب نبرد.
yek pel dârne âmel davâzdah pelle dârne. benâ-ye qadim hasse. yek nafar haji daie mašâi bie.in davâzdah pelle_re dah dafe derest hâkerde ,u baverde. un vaqt badie pišraft nârne , bâ eshq-e devâzdah emâm derest hâkerde, on-vaqt u naverde.
آنسوی پل (جایگاه) قدیم (آمل پیش از آنکه) آمل را آب ببرد اکنون زمین (کشتزار) است. (درانجا) مردم برنجم میکارند. عراقیها (عراق عجم، مردم طبرستان به اهالی فلات ایران عراقی میگفتند) آن ملک را میخرند آنرا می کَنند (شخم میزنند) آب (به آن) میبندند (و از آن) طلا نقره مروارید و برخی اسباب دیگر میگیرند. وقتی زمین را میکَنند خانه حمام مسجد سردابه (از) خاک در میآید.
pel be_on_var , qadim ke âmel_re u baverde, alân zamin hasse. mardem binji kennene. arâqi un melk-e xarinnane, vere kannene, u vannene,telâ,noqre,mervârid, bazi asbâb-e diger girnene. vaqti un zamin-re kannene , xâne , hammâm , mased, sardâbe xâk(e)(jâ) dârne.
↑قاسمی، علیرضا؛ به کوشش انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه گیلان (۱۳۷۷). سیری در زبان و شعر مازندرانی. رشت: انتشارات دانشگاه گیلان. ص. ۳.
↑جعفری دهقی، محمود؛ خلیلی پور، نازنین؛ جعفری دهقی، شیما (۱۳۹۳). زبانها و گویشهای ایرانی (گذشته و حال). تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ص. ۲۶۱. شابک۹۷۸-۶۰۰-۶۳۲۶-۶۳-۴.
↑واژهنامه بزرگ تبری، گروه پدید آورندگان به سرپرستی: جهانگیر نصراشرفی و حسین صمدی، سال 1377، جلد اول، ص 31
↑واژهنامه بزرگ تبری، گروه پدید آورندگان به سرپرستی: جهانگیر نصراشرفی و حسین صمدی، سال 1377، جلد اول، ص 31
↑[https://iranicaonline.org/articles/iran-vi2-documentation = The dictionary edited by Naṣri Ašrafi (1381 Š./2002) contains vocabulary from the dialects of ʿAbbāsābād, Āmol, Bābol, Behšahr, Katul, Kord-kuy, Nowšahr, Sāri, Qāʾem-šahr, Tonokābon, etc. (in part compared with Pahlavi)
↑برجیان، حبیب (۱۳۸۳). «شناسههای فعل در مازندرانی شرقی»(PDF). ویژه نامه نامه فرهنگستان (گویششناسی). ۱ (۳): ۱۶.
↑[https://iranicaonline.org/articles/iran-vi2-documentation = The dictionary edited by Naṣri Ašrafi (1381 Š./2002) contains vocabulary from the dialects of ʿAbbāsābād, Āmol, Bābol, Behšahr, Katul, Kord-kuy, Nowšahr, Sāri, Qāʾem-šahr, Tonokābon, etc. (in part compared with Pahlavi)
↑واژهنامه بزرگ تبری، گروه پدید آورندگان به سرپرستی: جهانگیر نصراشرفی و حسین صمدی، سال 1377، جلد اول، ص 31