عادتواره
عادتواره (به انگلیسی: habitus)؛ (/ˈhæbɪtəs/) در جامعهشناسی، شامل عادتها، آمادگی ها، مهارتها و تمایلهای اجتماعی است. این روشی است که افراد از جهان اجتماعی اطراف خود درک میکنند و به آن واکنش نشان میدهند. این تمایلها معمولاً توسط افرادی با پیشینههای مشابه (مانند طبقه اجتماعی، مذهب، ملیت، قومیت، تحصیلات و حرفه) و فرصتهای مشترک است. بنابراین، عادتها نشانگر روشی است که فرهنگ گروهی و تاریخ شخصی بدن و ذهن را شکل میدهد. در نتیجه، اعمال اجتماعی فعلی یک فرد را شکل میدهد.
پیر بوردیو باور داشت که عادتواره مشتمل است بر هگسیس (تمایل به استفاده و نگاه داشتن بدن به حالتی خاص، مانند طرز ایستادن و انجام حرکات خاص و آکساندار) و عادات انتزاعیتر ذهنی و الگوهای ادراک و طبقهبندی، فهم تام، احساس و کنش. این الگوها تنها عادات محض نیستند: بوردیو اظهار میکند که این الگوها به افراد اجازه میدهد تا بدون تفکر حسابگرانه و غریزی و به صورت شهودی، راه حلهای نو برای موقعیتهای بدیع بیابند. این رفتارها و اطوار شخصی و ذوقها و شهودهای اخلاقی و عادات، بر فرصتهای دگرگون کنندهٔ زندگی شخص تأثیر میگذارد، در نتیجه عادتواره ساختار خود را مرهون جایگاه پیشین شخص در ساختار اجتماعی است و در عین حال مسیر زندگی آیندهٔ شخص متأثر از عادتواره است. پیر بوردیو بر این نظر است که بازتولید ساختار اجتماعی از عادتوارههای افراد منتج میشود. (بوردیو، ۱۹۸۷)
مفوم عادتواره به شدت تأثیرگذار است، در عین حال این نظریه به دلیل جبرگرایی مورد انتقاد قرار گرفت، چرا که بوردیو کنشگران اجتماعی را با ربات مقایسه میکند. (با تکیه بر نظریهٔ موناد (واحد) گوتفرید لایبنیتس)
منشأ
پیشینهٔ مفهوم عادتواره به دوران ارسطو و آکویناس بازمیگردد. او از اولین کسانی است که این مفهوم را مورد استفاده قرار دادهاست. اما از معاصرین مارسل موس و پس از او موریس مرلو-پونتی کسانی بودند که از آن استفاده کردند. گرچه پیر بوردیو بود که این مفهوم را در جامعهشناسی خود جایگاه بنیادی بخشید و آن را برای حل مسائل جامعهشناسی مربوط به ساختار و عاملیت به کار گرفت:جایگاه ساختاری، عادتواره را شکل میدهد و عادتواره کنش میآفریند؛ بنابراین وقتی از مردم کنش سر میزند و از خود عاملیت نشان میدهند در حقیقت، ساختار اجتماعی را متجلی و منعکس میکنند (تجلی عاملیت در اعمال مردم) و در عین حال آن را بازتولید میکنند یا به عبارتی دیگر به تجلی و باز تولید آن دست مییازند. بوردیو نظریهٔ عادتوارهٔ خود را موشکافانه و دقیق با وام گرفتن ایدههای طرح واره های شناختی از نوآم چامسکی و ژان پیاژه، وابستگی تاریخ و حافظهٔ بشر، پرداخت. برای نمونه، رفتار یا عقیدهای مشخص قسمتی از ساختار جامعه میشود در حالی که منشأ و هدف آن عقیده یا رفتار با گذشت زمان به دست فراموشی سپرده میشود و در فرایند اجتماعی شدن افراد آن فرهنگ تأثیر به سزایی میگذارد.
لوئیک واکانت مینویسد عادتواره یکی مفهوم فلسفی قدیمی است، که از افکار و آراء ارسطو سرچشمه میگیرد، و مفهوم هکسیس ارسطو است که توسط مَدْرَسیان در قرون وسطی به به عادتواره ترجمه شدهاست. بوردیو اولین بار اصطلاح «عادتواره» را به عنوان مؤخره بر کتاب معماری گوتیک و مَدرَسیگرایی به کار برد. این اصطلاح پیش از این در جامعهشناسی توسط نوربرت الیاس و در کتاب فرایند گسترش تمدن (۱۹۳۹) و در تشریح «اسلوب بدن» مارسل موس استفاده شده بود. این مفهوم همچنین در آثار ماکس وبر، ژیل دلوز و ادموند هوسرل دیده میشود.
موس عادتواره را به عنوان آن جنبههایی از فرهنگ معرفی میکند که در بدن و افعال روزمرّهٔ افراد و گروهها و جوامع و ملل تهنشین شدهاند. به زعم او عادتواره شامل کلّیت عادات آموخته شده، تواناییهای جسمانی و بدنی، سبکها، ذائقهها و سایر آموختههای غیر برهانی و غیر گفتاری که برای یک گروه بدیهی به نظر میآیند-به این صورت میتوان گفت که این آموختهها زیر سطح مرام و ایدئولوژی منطقی مشغول هستند.