رابرت شرلی
سر رابرت شرلی (۱۵۸۱–۱۳ ژوئیه ۱۶۲۸) یک جهانگرد و ماجراجوی انگلیسی بود. او از برادرانش، آنتونی شرلی و توماس شرلی کوچکتر است.
اولین سفر به ایران
رابرت به همراه برادرش آنتونی در ۱۵۹۸ میلادی به ایران سفر کرد. آنتونی شرلی در ۱۰ آذر سال ۹۷۸ قمری (۱ دسامبر ۱۵۹۹ میلادی) به همراه ۵۰۰۰ اسب وارد ایران شد و تا اردیبهشت ۹۷۹ قمری (۱۶۰۰ میلادی) در ایران ماند. او از سوی لرد اسکس مأموریت داشت تا ارتش صفویان را تعلیم دهد. به او همچنین فرمان داده شده بود که واحد توپخانه ایران را تقویت و نیروها را آموزش دهد.
بعد از آنکه آنتونی به همراه حسینعلی بیگ بیات برای برقراری رابطه با کشورهای مسیحی ایران را ترک کرد، رابرت به همراه چهارده انگلیسی دیگر در ایران ماند. او به خاطر خدماتش در جنگ با عثمانی مورد توجه شاه عباس قرار گرفت و در ایران با ترزا سامپسونیا که برادرزاده یکی از زنان چرکسی شاه عباس بود ازدواج کرد. در سال ۱۶۰۳ با ورود اتین کاکاش، سفیر رودولف دوم، امپراتور امپراتوری مقدس روم، و همچنین سفیر روسیه تزاری، شاه عباس رابرت شرلی را مأمور پذیرایی از سفرا کرد. رابرت شرلی به لنگرود رفت تا هیئت سیاسی را به اصفهان به نزد شاه عباس ببرد، ولی کاکاش و اعضای سفارت به دلیل بدی هوا و ناسازگاری آب و غذا و احتمالاً پشهٔ مالاریا بیمار شدند. کاکاش و سه تن از همراهانش پس از رسیدن به لاهیجان درگذشتند. او در بستر مرگ، منشیاش فون دریابل را به جانشینی خود و ریاست هیئت برگزید.
رابرت شرلی در ۱۶۰۹ به فرمان شاه عباس با لباس ایرانی و تاج قزلباش برای انجام ماموریتهای دیپلماتیک به سفارت ایران در اروپا فرستاده شد تا به دربار جیمز اول انگلستان و دیگر پادشاهان و شاهزادگان اروپایی برود. او همچون برادرش آنتونی، بعنوان سفیر به میان شاهان مسیحی رفت تا آنان را علیه امپراتوری عثمانی متحد کند.
اولین مأموریت در اروپا
رابرت شرلی در امپراتوری مقدس روم (اتریش) به حضور رودولف دوم بار یافت و امپراتور به خاطر خدماتش در جنگ با ترکان عثمانی او را به مقام شوالیه و کنت پالادین مفتخر کرد. رابرت از پاپ پل پنجم نیز لقب کنت دولاتران گرفت. او دو سال در اسپانیا ماند زیرا اطمینان نداشت که جیمز اول، پادشاه انگلستان او را به عنوان سفیر یک دولت خارجی بپذیرد. دربار انگلستان در نهایت او را پذیرفت و پادشاه به او لقب سِر داد.
رابرت شرلی در انگلستان نامهها و پیشنهادهای شاه عباس در مورد قرارداد بازرگانی بین دو کشور و صدور ابریشم (که انحصار آن در اختیار شاه بود) را ارائه داد ولی هیئت مدیره چهار نفری شرکت هند شرقی به علت منافعی که انگلستان در تجارت با امپراتوری عثمانی داشت پیشنهادهای شاه عباس را رد کردند. رابرت شرلی سپس به هند رفت و نامه شاه عباس را به محمد جهانگیر امپراتور گورکانی هند تسلیم کرد.
دومین مأموریت در اروپا
او در سال ۱۶۱۳ با هدایای متعدد جهانگیر به ایران بازگشت. شاه عباس قصد داشت یک سفیر به اروپا بفرستد و پس شنیدن خبر بازگشت شرلی او را برای این ماموریت انتخاب کرد. شاه عباس اسپانیا_پرتغال را تنها قدرت اروپایی میدانست که می تواند علیه عثمانی ها از طریق عملیات نظامی در مدیترانه، به او کمک بدهد و همچنین کمک کند دست عثمانی ها از درآمد گمرکی و ترانزیت صادرات ابریشم ایران کوتاه شود. به نظر می رسید به رابرت شرلی دستور داده شد که تلاش خود برای به توافق رسیدن با مادرید را انجام دهد. اما قرار شد اگر مذاکرات شکست خورد به انگلستان روی بیاورد و نه تنها پیشنهادات جدیدی درباره ابریشم ارائه کند، بلکه کشتی جنگی(احتمالا برای بیرون آوردن هرمز از چنگ پرتغالی ها) نیز بیاورد. سرانجام در اکتبر سال ۱۶۱۵ اصفهان را ترک کرد و در پاییز سال ۱۶۱۷ به لیسبون رسید. او تلاش می کرد به توافقی برسد که طبق آن، اسپانیا_پرتغال صادرات ابریشم ایران را در دست بگیرد و با مسدود کردن دریای سرخ، به دولت عثمانی، فشار اقتصادی بیشتری وارد کند. او همچنین وظیفه داشت فیلیپ سوم را وارد اتحاد نظامی علیه عثمانی کند. ایده شاه عباس حمله دریایی اسپانیا به قبرس و سپس پیاده شدن در سواحل سوریه و تصرف حلب بود(چون صادرات ابریشم ایران در حلب انجام می شد). همزمان ایرانیان نیز در آناتولی به سمت دیاربکر پیشروی کنند. اسپانیا برای قبولی هر دو پیشنهاد، به عنوان پیش شرط، بر بازگرداندن بندر گمبرون، بحرین و قشم تاکید کرد(که ایران در سال های قبل آنها را پس گرفته بود). اما این برای شاه عباس قابل قبول نبود. در نهایت پس از پنج سال تلاش موفق به مذاکره با اسپانیا نشد در ماه مارس سال ۱۶۲۲ اسپانیا را ترک و در دسامبر ۱۶۲۳ به لندن آمد.
پس از سفارت
او سومین سفر خود به ایران را در سال ۱۶۲۷ انجام داد اما مدتی پس از رسیدن به ایران در قزوین درگذشت.
سر رابرت شرلی پس بازگشت از سومین و آخرین سفر خود به دیدار شاه عباس برای بازگویی نتایج و بازدید وی رفت منتها بخاطر بدگوییهای نزدیکان و شایعات با بی مهری و کم توجهی شاه عباس پس از مدتها صمیمیت روبه رو شد و این موضوع سبب افسردگی شدید او گشت طوری که یک ماه آخر عمر خود خیلی کم لب به غذا میزد و خیلی کم صحبت میکرد و تماماً افسوس عمر برباد رفتهٔ خود را جهت ماموریتهای بعضاً بینتیجه گذراند اما طبق گفتههای خود گرچه از شاه و حتی اطرافیان گذشته بود اما شاید این غم بود که او را سرانجام از پا درآورد.
منابع
- ↑ هوشنگ مهدوی، عبدالرضا. تاریخ روابط خارجی ایران. امیرکبیر، ۱۳۹۳. ۵۵–۵۸
مشارکتکنندگان ویکیپدیا. «Robert Shirley». در دانشنامهٔ ویکیپدیای انگلیسی، بازبینیشده در ۳۱ مرداد ۱۳۸۹.