دستور واژهبنیاد
دستور واژهبنیاد یکی از نظریات زبانشناسی است که از سال ۱۹۸۴ تاکنون دائماً توسط ریچارد هادسن در حال تکوین بودهاست. بارزترین ویژگی این دستور، کاربرد دستور وابستگی است. در دستور وابستگی ساخت جمله تقریباً بهطور تمام و کمال در اطلاعات مربوط به کلمات منفرد شکل مییابد و نحو زبان از اصولی برای ترکیب کلمات شکل گرفتهاست. مهمترین رابطهٔ نحوی در این نوع دستور رابطهٔ وابستگی میان کلمات است. ساخت سازهای مگر در مواردی معدود به رسمیت شناخته نمیشود. یکی دیگر از ادعاهای دستور واژهبنیاد این است که اطلاعات مربوط به کلمات و ویژگیهایشان شبکهای پیچیده از گزارهها را پدید میآورند. آثار جدیدتر در حوزهٔ دستور واژهبنیاد زبانشناسی عصبی-شناختی را به عنوان منبع الهام خود ذکر میکنند. یکی از مزایای نگاه شبکهای به زبان این است که بدین ترتیب میتوان زبان را به مانند سایر انواع دانش تحلیل نمود. بهطور کل، میتوان چنین اظهار داشت که دستور واژهبنیاد، نمونهای از دستورهای موجود در رویکرد شناختی به زبان است که به عنوان ادعای اصلی خود بر این باورند که دانش زبانی بشر بخشی از دانش کلی اوست و نباید آن را یک توانایی ذهنی تخصصی بهشمار آورد. همین ادعا، دستور واژهبنیاد و دیگر دستورهای شناختی را در تقابل با آراء زبانی چامسکی قرار میدهد. ایدهٔ اصلی دستور واژهبنیاد این است که زبان یک شبکهٔ شناختی است، شبکهای متشکل از مفاهیمی به ازای تمامی عناصر تحلیل زبانی. از جملهٔ چنین عناصری میتوان به واژهها، واجها، روابط، معانی . . . . اشاره کرد. بنابراین، نظریهٔ زبانی درون نظریهای از دانش میگنجد و بر شباهتها و پیوندهای موجود میان زبان و سایر انواع دانش تأکید میگذارد. زبان را میتوان یک زیرشبکهٔ نسبتاً مستقل محسوب کرد؛ هرچند نمیشود آن را حوزهای جداگانه دانست. یک نظریهٔ واحد به تمامی جنبههای زبان قابل اعمال است؛ در این نظریه، نحو، صرف و معنیشناسی به خوبی پرورانده شدهاند اما واجشناسی تا حد زیادی دستنخورده باقیماندهاست. درست به مانند دانش عمومی، منطق بنیادین دستور واژهبنیاد، توارث مفروض است.