بحران قرن سوم
بحران قرن سوم یا هرج و مرج نظامی یا بحران شاهنشاهی (۲۳۵–۲۸۴ میلادی) به دورهای گفته میشود که امپراتوری روم زیر فشار تهاجم، جنگ داخلی، طاعون و رکود اقتصادی قرار داشت. این بحران با ترور امپراتور روم، الکساندر سوروس و مادر قدرتمندش جولیا مامیا، به دست سربازان خودشان که به دودمان سورانی پایان داد، شروع شد و آغاز دورهای بود که در آن ۲۰–۲۵ نفر از مدعیان امپراتوری که اغلب ژنرالهای برجستهٔ ارتش روم بودند، به عنوان قدرتهای امپریالیستی در سراسر قلمرو امپراتوری روم در نظر گرفته شدند.
دلایل
ریشه برخی از این مشکلات به نوع واگذاری و انتقال قدرت آگوستوس بازمیگشت. نخستین امپراتور روم که قصد داشت دلبستگی خود به حکومت را کم ارزش و کماهمیت جلوه دهد، هیچ قانونی برای محدود کردن حقوق جانشینان بعد از خود برجای نگذاشت. پیش از این و در قرن اول و دوم میلادی، اختلاف نظرها و مشاجرههای بسیاری در مجلس سنا و بر سر این که چه کسی میتواند جانشین امپراتور باشد، صورت گرفته بود، اما در قرن سوم این جنگهای داخلی بر سر کسب قدرت، تبدیل به یک عامل دائمی و همیشگی شد، به طوری که هیچ نامزد به تنهایی نمیتوانست بر رقبای خود پیروز شود و وارث تاج و تخت شود یا اینکه موقعیت خود را به عنوان امپراتور برای مدت طولانی حفظ کند. برای نمونه اولین جنگ داخلی بر سر تاج و تخت در قرن سوم در تاریخ می توان به پسران سپتیمیوس سوروس از همسر موردعلاقه سوری نژادش جولیا دومنا به نام کاراکالا و گتا اسم برد، که با مرگ پدرشان به طور یکسان به عنوان امپراتوران مشترک امپراتوری روم در کنار مادرشان جولیا دومنا که بر آنها نفوذ کاملی داشت تبدیل شدند، اما این دو به طور جدی و سخت با هم مشکل داشتند و حاضر به برابری قدرت خود نشودند. آنها برای نگهداشتن قدرت رو به سنا و ارتش آوردند، به ویژه نظامیان زیرا ارتش برای وفاداری به رشوه های بزرگتر و سنگین تری نیاز داشت. سپتیمیوس سوروس، دستمزد لژیونرها را بالا برد و کمک مالی قابل توجهی به نیروها داد. افزایش زیاد و مداوم هزینه های نظامی برای همه جانشینان وی مشکلاتی ایجاد کرد. پسرش کاراکالا مطابق توصیه پدرش برای حفظ وفاداری ارتش خود، حقوق سالانه را افزایش داده و مزایای زیادی را برای ارتش به ارمغان آورد، و تقسیم امپراتوری به بخشهای شرقی و غربی را با برادرش گتا در نظر گرفت. برای کاهش تعارض در حکومت مشترک آنها و از بین رفتن مشکلات خانوادگیشان. اما با مداخله روزمره و نفوذ عمده و قدرتمندی که مادرشان، جولیا دومنا هم بر آنها و همبر کل امپراتوری داشت، این تقسیم امپراتوری در هیج صورت امکان پذیر نبود و جولیا اجازه این اقدام را به آنها نداد.
اوضاع امپراتوری روم در سال ۲۳۵ وخیم شد. بسیاری از سپاهیان روم در طی کارزار قبلی علیه مردم ژرمنی که به شمال غربی مرزها حمله می کردند، شکست خورده بودند، در حالی که امپراتور الکساندر سوروس به در درجه اول بیشتر در مورد خطرات امپراتوری ساسانی نگران بود. امپراتور به توصیه مادرش جولیا مامیا با هدایت نیروهای خود شخصاً به دیپلماسی متوسل شدند و خراج را پذیرفتند تا به جای تسخیر نظامی، سریعاً سرداران ژرمنی را آرام کنند. از نظر هرودین این احترام سپاهیان خود را برای الکساندر سوروس هزینه کرد، زیرا وی ممکن است احساس کند مجازات شدیدتری برای قبایل نفوذی در قلمرو روم لازم است. سپاهیان الکساندر سوروس و مادر مداخله گر و قدرتمند وی جولیا مامیا را ترور کردند و امپراتور جدید را ماکسیمینوس ترکس فرمانده یکی از لژیونهای حاضر اعلام کردند.
ماکسیمینوس اولین امپراتورهای پادگان بود - حاکمانی که بدون داشتن تجربه سیاسی، جناح حامی، اجداد برجسته یا ادعای وراثتی تاج و تخت امپراتوری توسط سربازان ارتقا یافتند. همانطور که حکومت آنها به قدرت نظامی و کلیت به ارتش متکی بود، آنها به عنوان جنگ سالاران متکی به ارتش برای حفظ قدرت عمل می کردند. ماکسیمینوس به مبارزات در آلمان ادامه داد اما تلاش کرد تا اقتدار خود را بر کل امپراتوری اعمال کند. سنا از پذیرش دهقانی به عنوان امپراتور ناراضی بود. این باعث آشوب به عنوان آشفته سال شش امپراتور شد که طی آن همه مدعیان اصلی کشته شدند: در سال ۲۳۸ شورشی در آفریقا به رهبری گوردیان اول و گوردیان دوم آغاز شد، که به زودی توسط سنای روم پشتیبانی شد. اما این با کشته شدن گوردیان دوم و خودکشی گوردیان یکم به سرعت شکست خورد. سنا، از ترس خشم امپراتوری، دو نفر از آنها را به عنوان هم امپراتور بزرگ تر ساخت، پوپینوس و بالبینوس با نوه گوردیان اول، گوردیان سوم به عنوان سزار. ماکسیمینوس به رم لشکر کشید اما توسط لژیون دوم پارتیکا وی ترور شد و متعاقباً پوپینوس و بالبینوس توسط گارد پرتورین کشته شدند.
در سالهای بعد، ژنرالهای زیادی از ارتش روم برای کنترل امپراطوری با یکدیگر جنگیدند و از وظایف خود در دفاع از آن در برابر حمله غافل شدند. حملات مکرر قبایل خارجی، از جمله کارپس، گوتیان، وندال ها و آلامانی ها و حملات ساسانیان در شرق به مرزهای راین و دانوب صورت می گرفت. تغییرات آب و هوایی و بالا آمدن سطح دریا باعث اختلال در کشاورزی کشورهای کم حاشیه شد و قبایل ساکن در منطقه را مجبور به مهاجرت به سرزمین های روم کرد. اختلالات بیشتر در سال ۲۵۱، هنگامی که طاعون سیپریان (احتمالاً آبله) رخ داد، ایجاد شد. این آفت باعث مرگ در مقیاس وسیع شد، امپراتوری را به شدت تضعیف کرد. در سال ۲۶۰ وقتی امپراتور والریان در جنگ توسط ساسانیان اسیر شد (بعدا در اسارت درگذشت) اوضاع بدتر شد.
بحران
بین سالهای ۲۳۵ تا ۲۸۴ میلادی، بیش از ۲۵ امپراتور مختلف، بر روم حکومت کردند که همگی آنها جز دو تن یا به قتل رسیدن یا در میدان جنگ کشته شدند. در این دوران، ترکیب و سازماندهی ارتش روم که بیشتر در مرزهای شمالی و شرقی متمرکز شده بود، دیگر نمیتوانست برای سرکوب حملات خارجی چاره ای بیندیشد. کاهش مشارکت شهروندان در ادارهٔ حکومت محلی نیز امپراتوران را نیز مجبور به مداخله کرد و به این ترتیب مسئولیت دولت مرکزی آرام آرام افزایش یافت. این دوره با امپراتوری دیوکلتیان پایان یافت. دیوکلتیان یا با مهارت و چیرهدستی یا صرفاً با خوش شانسی، بسیاری از مشکلات حاد و شدید را که خود آنها را تجربه کرده بود، حل کرد. با این وجود مشکلات اصلی حل نشدند و سرانجام باعث خرابی و ویرانی در امپراتوری غربی شدند. تحولات این دوره، شروع عصر طلایی زودگذر و پایان دوران باستانی روم بود.
منابع
- ↑ محمد پناه، بهنام (۱۳۸۸). اسرار تمدن روم باستان. تهران: سبزان. صص. ۶۸. شابک ۹۷۸۶۰۰۵۰۳۳۷۱۷.