اسپهبد خورشید
اسپهبد خورشید (به فارسی میانه: ؛ زادهٔ ۷۳۴ میلادی – درگذشتهٔ ۷۶۱ میلادی) ملقب به فرشواذ مرزبان که بعضی مورخان معاصر نام او را «خورشید شاه» نوشتهاند، آخرین اسپهبد دودمان دابویگان طبرستان بود.
خورشید | |
---|---|
گیلگیلان پتشخوارگرشاه اسپهبد طبرستان اسپهبد خراسان | |
سلطنت | ۷۴۸ تا ۷۶۱ میلادی (۱۳ سال) |
تاجگذاری | ۷۴۸ میلادی برابر ۱۳۱ هجری قمری، ۱۱۷ یزدگردی و ۹۶ طبری |
پیشین | دادمهر و فرخان کوچک (نایبالسلطنهاش) |
جانشین | والیان عباسی |
زاده | ۷۳۴ میلادی سارویه، طبرستان |
درگذشته | ۷۶۱ میلادی (۲۷ سال) پلام، دیلم |
همسران | |
فرزند(ان) | هرمز، دادمهر و وندادهرمز و… |
دودمان | دابویگان |
پدر | دادمهر |
پدر خورشید، دادمهر، وقتی که او شش سال داشت درگذشت. با مرگ پدر، یکی از عموهای خورشید به نام فرخان کوچک به مدت هشت سال نیابت و قیومیت او را بر عهده گرفت و در سال ۷۴۸ میلادی با رسیدن خورشید به سن چهاردهسالگی حکومت را به وی سپرد. خورشید پس از تحویل گرفتن مقام اسپهبدی از فرخان کوچک، با توطئه فرزندان او روبهرو شد. او پس از تاجگذاری در تمیشه، در نبردی فرزندان فرخان را شکست داده و در سارویه، مرکز طبرستان، مستقر شد.
پیشامد مهم مربوط به فرمانروایی خورشید، پناه بردن یک شورشی به نام سنباد در سال ۷۵۴ میلادی به اوست. سنباد پیش از شورش خود علیه عباسیان، بخشی از گنجینههای خود را به خورشید سپرد و سپس به جنگ شتافت ولی در جنگ شکست خورد. دو روایت وجود دارد که در اولی سنباد در جنگ به قتل رسیده ولی در روایت دیگر وقتی به سمت طبرستان میآمد، پسرعموی خورشید، طوس، به استقبال او رفت و وقتی این دو به هم رسیدند، اختلافی بینشان به وجود آمد که باعث شد که طوس سنباد را بکشد. اسپهبد پس از ملامت طوس، سر سنباد را به بغداد، نزد خلیفهٔ عباسی، منصور دوانیقی، فرستاد که این باعث خشنودی خلیفه و نزدیکی او با خورشید شد.
پس از نزدیکی منصور و خورشید، مهدی عباسی، ولیعهد منصور، موفق شد از اسپهبد برای ورود سپاهیانش به طبرستان و رفتن به خراسان از این راه اجازه بگیرد، ولی وقتی در سال ۷۵۹ میلادی سربازان عباسی وارد طبرستان شدند، به فتح منطقه پرداختند و کنترل شهرها را بهدست گرفتند.
خورشید، زن و فرزندان خود را به همراه اموالش در غاری گذاشته و به سوی پلام در دیلم گریخت. در سال ۷۶۱ میلادی وقتی خورشید خبر پیروزی عربها بر پناهندگان غار ( پس از دوسال و ۷ماه محاصره) و دستگیری خانوادهاش را شنید، خودکشی کرد. این درحالی بود که به روایتی حدود پنجاه هزار سرباز در دیلم به او پیوسته بودند و همچنین از سوی دیگر، منصور عباسی راضی شدهبود برایش اماننامه بفرستد.
خورشید در زمان حکومت خود دارای زنان بسیاری بود؛ ولیعهد او از نخستین همسرش، ورمجه هرویه، بهدنیا آمدهبود که «هرمز» نام داشت. این پسر پس از فتح طبرستان، به همراه دو برادر و خواهرانش اسیر شده و دین اسلام را پذیرفت. همچنین یکی از فرزندان خورشید در زمان مرگش، به عنوان سفیر، در چین بود.
به باور برخی مورخان پس از فتح طبرستان توسط عربها، آنان مدتی سکههایی مشابه سکههای دوران فرمانروایی خورشید ضرب میکردند که این موجب شد تا برخی دیگر از سکهشناسان دو حاکم با نامهای خورشید یکم و دوم را در دودمان دابویگان در نظر بگیرند و بعضی سکهشناسان به اشتباه وی را خورشید دوم نیز خواندهاند.
منبعشناسی
منابع اولیه که به اسپهبد خورشید پرداختهاند:
- تاریخ طبرستان: کتابی تاریخی اثر ابن اسفندیار است که در حدود ۶۱۳ هجری قمری تألیف شدهاست. موضوع آن در مورد تاریخ طبرستان است. این کتاب مطالبی دربردارد که در جای دیگر نمیتوان یافت. ابن اسفندیار دبیر حکومت محلی آل باوند بود. ابن اسفندیار در سال ۶۰۶ هجری قمری به بغداد و سپس به ری سفر کرد. او در کتابخانهای در ری به جزوهای راجع به حکام قدیم طبرستان نوشتهٔ «ابوالحسن علی بن محمد یزدادی» به زبان عربی دست یافت و آن را به زبان فارسی ترجمه کرد. ابن اسفندیار تا قبل از حمله مغول به خوارزم به مدت ۵ سال نیز در شهر اقامت داشت و در طی این مدت با استفاده از منابع غنی کتابخانههای این شهر، نوشتن کتاب تاریخ طبرستان را به اتمام رساند.
- تاریخ طبرستان و رویان و مازندران: کتابی تاریخی به زبان فارسی اثر ظهیرالدین مرعشی است که در حدود ۸۸۱ هجری قمری تألیف شدهاست. این کتاب تلفیقی است از تاریخ طبرستان اثر علی رویانی طبرستانی و تاریخ رویان اثر اولیاءالله آملی و نویسنده دو فصل بر این کتابها افزودهاست. ظهیرالدین مرعشی به روشنی گفتهاست که جملات را از کتاب تاریخ رویانِ اولیاءالله آملی بدون تغییر و عیناً نقل کردهاست همچنین کسروی نیز تاریخ رویان را رونویسی از تاریخ طبرستانِ ابن اسفندیار میداند.
- تاریخ طبری: کتابی است به زبان عربی که توسط محمد بن جریر طبری تاریخنگار و محقق مسلمان ایرانی در اواخر سده سوم پس از هجرت به رشته تحریر درآمدهاست. در این کتاب وقایع پس از شروع تاریخ اسلامی (مقارن با هجرت به مدینه) به ترتیب سال تنظیم شده و تا سال ۲۹۳ هجری شمسی را در بر میگیرد. محمد بن جریر طبری در سال ۲۲۴ یا ۲۲۵ قمری در آمل زاده شد.
- تاریخ رویان: کتابی تاریخی اثر اولیاءالله آملی است که در حدود ۸۰۵ هجری قمری تألیف شدهاست. بیشترین استفاده اولیاءالله آملی برای تألیف این کتاب، تاریخ طبرستانِ ابن اسفندیار بودهاست.
- معجم البلدان: کتابی است، برپایهٔ جغرافیا، نوشتهٔ یاقوت حموی. در بخشی از این کتاب تاریخ کلی شهرها مورد بحث قرار گرفتهاست.
- سکههای ضرب شده نیز منبعی برای بررسی تاریخ این دودمان محسوب میشوند.
اوضاع منطقه پیش از تولد خورشید
در میان ولایات سابق شاهنشاهی ساسانی، مناطق سواحل جنوبی دریای خزر، در برابر حمله اعراب و نفوذ اسلام، سرسختانه ایستادگی کردند. این مناطق در پناه کوههای بلند البرز، در برابر حملهٔ سپاه بزرگ عربها بههنگام پیشروی بهسوی خراسان، جان بهدر بردند. در آن هنگام طبرستان پیشرفتهترین و پرجمعیتترین ولایت از ولایات ساحلی دریای خزر، تحت حکومت سلسلهای از اسپهبدان بهنام دابویگان بود. در آن هنگام، دودمانهای دیگری نیز در طبرستان حاکمیت داشتند. حضور این سلسلهها گواه آن است که شاید رویدادهای طبرستان، بازتاب تلاشی بود در راستای بازسازی مراتب دستگاه دیوانسالاری بلندپایهتر ساسانی؛ در هنگامی که پیروز پسر یزدگرد سوم به احیای شاهنشاهی ساسانی امید بسته بود. احتمالاً وجود القابی همانند «گیل گیلانشاه»، «پدشخوارگرشاه»، و «اسپهبد»، که گفته شده از سوی یزدگرد سوم، آخرین شاه ساسانی بدیشان اعطا شده بود، برای پادشاهان تا اندازهای گواه بقای احساسات ایرانگرایانه باشد که تا مدتها پس از انقراض دابویان بهدست مسلمانان، همچنان حفظ لقب اسپهبد را تشویق میکرد.
سلسلهٔ زرتشتی دابویگان پس از انقراض ساسانیان و حملهٔ عرب، در سالهای ۶۶۰ تا ۷۵۹ میلادی در گیلان و دیلم و طبرستان با استقلال حکومت کردند. در دورهٔ ساسانیان، مرسوم بود حکام طبرستان و دیلم و گیلان از بین شاهزادگان و نزدیکان شاه منصوب شوند. دابویگان مدعی بودند نسب نیایشان گیل گاوباره (یا گیل گیلانشاه)، به ساسانیان میرسد. آنان توانستند به عنوان بازماندگان ساسانیان در این سرزمین مدتها پایداری کنند.
نخستین اسپهبد گاوباری گیل گیلانشاه بود که در سال ۶۴۲ میلادی به فرمانروایی طبرستان و گیلان دست یافت و یزدگرد سوم به او خلعت و لقب «فرشواذگرشاه» داد. پس از او پسر بزرگش دابویه بین سالهای ۶۸۱ تا ۷۱۱ میلادی حکومت نمود. فرمانروای بعدی دابویگان فرخان بزرگ است. پس از وی نیز دو پسرش، دادمهر و فرخان کوچک و سپس خورشید، فرزند دادمهر، به حکومت رسیدند. از عوامل بقای این دودمان شرایط جغرافیایی با وجود کوهستان و جنگلهای فراوان، قدرت نظامی دابویگان و آمادگی نیروهای ایشان، مشروعیت سیاسی این خاندان، حفظ رسوم ساسانی و سیاستهای خارجی مناسب و دفع موفقیتآمیز شورشهای داخلی بودهاست.
در زمان خلافت معاویه، حاکم دودمان امویان، شخصی به نام مصقلة بن هبیرة الشیبانی با چهار هزار سرباز و به نقلی بیست هزار نفر، برای فتح طبرستان، راهی این سرزمین شد. این حمله در زمان گیل گیلانشاه بود و پس از دو سال درگیری بین گیل گیلانشاه و مصقله، عربها توانستند وارد طبرستان شوند؛ ولی در نبردهایی که شکل گرفت، ارتش آنها نابود شد و خود مصقله به قتل رسید. در دوران دابویه عربها نتوانستند به طبرستان نفوذ یابند. پس از آن ارتش دیگری به سرکردگی یزید بن مهلب به نبرد با فرخان بزرگ شتافت. وی با بد رفتاری با مردم در جرجان، فرخان بزرگ را وادار به پذیرش پیمان صلح کرد. از آن پس قرار بر این بود که مردم طبرستان، هرساله چهار میلیون و هفتصد هزار درهم مثقالی، به عنوان غرامت جنگی بپردازند. چهارصد بار زعفران پیشکش نموده و چهارصد نفر مَرد را که بهروی سرشان سپری داشته و قنطاری نقرهای و بالشی حریری در دست، به حاکمان عرب دهند. این تعهدات مدتها اجرا میشد و گاهی نیز حکام طبرستان از آن سرپیچی میکردند؛ ولی در زمان خلافت مروان بن محمد، آخرین خلیفه اموی شام، مردم طبرستان به کلی این پیمان را شکستند و تن به خراج ندادند.
خردسالی
خورشید در سال ۷۳۴ میلادی به دنیا آمد؛ درحالیکه پدرش، دادمهر، فرزند ارشد فرخان بزرگ، از ۷۲۸ تا ۷۴۰ میلادی به مدت دوازده سال، حکومت طبرستان را در اختیار داشت. هنگام مرگ دادمهر، خورشید هنوز به سن قانونی حکومت نرسیده بود؛ بر همین اساس به وصیت دادمهر، برادرش فرخان کوچک، به عنوان نایبالسلطنه و جانشین موقت تا سال ۷۴۸ میلادی حکومت را به دست گرفت. مدت قیومیت وی بر خورشید را شش سال ذکر کردهاند. پس از مرگ دادمهر، فرخان کوچک برادرزادهاش را به شهر تمیشه فرستاد. خورشید در این هنگام تنها شش سال داشت.
در تمام دوران نایبالسلطنت بودن فرخان کوچک، بنیامیه هیچگاه لشکری به سوی طبرستان گسیل نداشتند در این دوران، ابومسلم خراسانی شورش خویش را آغاز کرد. درکل، اواخر دوران امویان و اوایل حکومت عباسیان طبرستان اوضاع آرامی داشت و مردم در آرامش به سر میبردند.
ورمجه هرویه
هر از چندگاهی خورشید برای دیدن عموی خود، که بر تخت سلطنت نشستهبود، از تمیشه به سارویه، که پایتخت وقت طبرستان بود، میرفت. فرخان کوچک کنیزی به نام «ورمجه هرویه» داشت که آشنا با فنون شعبدهبازی بودهاست؛ این کنیز هرگاه خورشید به سارویه میرفت، او را با شعبده سرگرم میکرد. این روند تا جایی ادامه یافت که خورشید عاشق کنیز شده و با او نامهرسانی میکرد. فرخان کوچک نیز به او تعهد کرد که هرگاه به سن قانونی رسد، این کنیز را به وی میدهد؛ لیکن تا آن زمان کنیز نزد او به ودیعت میماند.
نوجوانی
به نقل از چراغعلی اعظمی سنگسری پس از شش سال حکومت فرخان کوچک، خورشید در سال ۷۴۸ میلادی و پس از رسیدن به سن چهاردهسالگی، از اسپهبد فرخان کوچک در نامهای خواست که حکومت را به وی واگذار کند. فرخان محتوای نامه را با فرزندانش درمیان گذاشت و سپس آن را پذیرفت. پسران فرخان، برخلاف پدر، با این عمل مخالفت میورزیدند.
توطئه فرزندان فرخان کوچک علیه خورشید
پس از آنکه خورشید برای تصاحب قدرت و حکومت به سارویه رفت، فرخان کوچک مجلسی بزرگ ترتیب داد و فرزندان فرخان کوچک، که در طلب رسیدن به حکومت بودند، نیز تصمیم گرفتند که هنگام نوشیدن شراب، خورشید را با زوبین بکشند. ورمجه هرویه از این تصمیم آگاه شد و خبر را به خورشید رساند. خورشید از برادر رضاعی خود، جلوانان، خواست تا دو اسب تیزپا را به درگاه بیاورد. خود نیز پس از خوردن غذا، سوار بر اسبی شد و به همراه جلوانان به سوی تمیشه تاخت.
پس از آنکه فرخان کوچک از قضایا باخبر شد، در نامهای از خورشید عذر خواست و از آنچه رخ داد، اظهار شرمندگی نمود. سپس از اسپهبدی کناره گرفت و مرکب شاهی و خدمتکاران را به تمیشه نزد خورشید فرستاد تا او در آن شهر فرمانروایی خویش را آغاز کند. یکسال پس از این ماجرا شبانه خورشید به سوی سارویه لشکرکشی نموده و در نزدیکی کاخ دادقان سپاهیان عموزادگانش را درهمکوفت. سپس به ساری رفت و رو به فرخان کوچک چنین گفت: «تو را گناهی نیست؛ جایگاهی که دلت خواهد اختیار فرمای و هرکه تو را با آن خوش است، با خویشتن آنجا برو و به سلامت بنشین.» سپس فرزندان فرخان را به مکانی به نام «فرخان فیروز» تبعید کرد.
وضعیت خلافت در زمان زمامداری اسپهبد خورشید
در زمان مروان بن محمد، فردی به نام ابومسلم خراسانی علیه امویان قیام نمود و کار بدانجا کشید که سفاح به یاری ابومسلم خراسانی به حکومت رسید و عباسیان صاحب حکومت شدند. در ۷۴۸ میلادی که سپاه عباسی به طبرستان رسید، خورشید نیز با قبول دعوت ابومسلم به این قدرت جدید خراج پرداخت و تابعیت امویان را وانهاد. پس از آنکه سفاح درگذشت، برادر وی، ابوجعفر عبدالله منصور، در رأس امور قرار گرفت. منصور در عراق ابومسلم را به قتل رساند و با این عمل درمیان خراسانیان نارضایتیهایی پدید آمد.
نخستین روزهای زمامداری
اسپهبد خورشید تمام خزائن پدر و عمو را برداشت و در نخستین گام «وندرند» را مرزبان آمل و «فهران» (بهرام) را مرزبان کوهستان نمود. سپس «فرخان» را ملازم خویش خوانده و «شهرخواستان پور یزدانگرد» را فرمانده لشکرش نمود. این سه تن همگی از فرزندان «گشنسپ پور سارویه پور فرخان بزرگ» بودند که ابن اسفندیار به اشتباه آنان را عموزادگانِ مادر خورشید ذکر کرده؛ درحالیکه به گفتهٔ چراغعلی اعظمی سنگسری این افراد پسرانِ پسرعمویِ اسپهبد خورشید بودهاند. گفته شده که دلیل این کار کمکهای گشنسپ به خورشید برای رسیدن به حکومت و استقرار در ساری بودهاست.
فردی به نام «قارن» از سپهداران خورشید بودهاست که با توجه به زمان حکومت او و اوصاف ابن اسفندیار در مورد او، اعظمی سنگسری او را همان قارن سوم فرزند سوخرا چهارم میداند. سوخرای چهارم از اسپهبدان دودمان قارنوندیان بود که دابویه او را از حکومت کنار گذاشت و پس از مرگش، خورشید فرزند او را به سپهداری بازگرداند.
بنابر آنچه در منابع چینی آمده، سفیران اسپهبد خورشید در دربار دودمان تانگ در چین حضور داشتند که نشان میدهد وی با دودمان تانگ روابطی دیپلماتیک داشتهاست. حکومت خورشید در سال ۷۴۶ میلادی، توسط «هو لو بان» به عنوان شاهزادهای محلی به رسمیت شناخته شده.
بازسازی شهرها و ساخت کاخهای متعدد
اعظمی سنگسری به نقل از ابن اسفندیار مینویسد خورشید قصری که جایگاه اسپهبد بود را بازسازی کرده و چهارصد جریب زمین را بدان اختصاص داد، سپس اطرافش را خندق کرده و حصاری برآن نهاد. همچنین خود کاخی مجزا بنا کرد که دارای «سه بام برهم» بود و آن را «شه دله» یا «سه دله» میگفتند، خورشید بر این کاخ بازاری نیز اضافه نمود. خورشید همچنین بیرون از حصار اسپهبدان، رباط بزرگی بنیان نهاد و کاروانسرایی ساخت. او اطراف شهر سارویه پنج دروازه بنا کرد، که هرکدامشان به ترتیب به کوهستان، دریا، گیلان، گرگان و شکارگاه مییافتند. البته پنجمین دروازه مخصوص شخص اسپهبد بودهاست. به دستور اسپهبد از کوهستان به دریا، رودخانهای مصنوعی ساختند و آن را «گیلانهجوی» نام نهادند. همچنین وی دستور داد تا ماهیهایی را به جایگاهی در کاخ او منتقل کنند و خود بعضی اوقات در آن استخر به صید ماهی میپرداخت.
ابن اسفندیار همچنین نقل نموده که خورشید باغوحش و شکارگاهی نیز در پشت دروازه شکار بنا نهاد و در آن حیواناتی چون گوزن، خوک، خرگوش، گرگ و پلنگ را نگهداری میکرد و هرگاه دوست داشت در آنجا شکار نموده و بعضی از وحوش را دوباره آزاد میکرد. خدمتکاران نیز هیچگاه جرئت نمیکردند که این حیوانات را شکار کنند.
همچنین در زمان خورشید، طبرستان به رونق اقتصادی نیز رسید و این سرزمین به مرکزی برای تولیدات عمدهٔ نساجی و کشاورزی از جمله ابریشم، پنبه، پشم و دیگر محصولات متنوع کشاورزی این بخش غنی و حاصلخیز ایران بدل گشت و معاملهٔ با سقسین و بلغار در ترکستان رونق گرفت. به نظر میرسد که این تجارت به کمک دریای خزر صورت گرفته باشد. گفته شدهاست که خورشید با ساخت کاروانسراها و ایجاد بازارهای متعدد موجب این شکوفایی بود. دربارهٔ قوای نظامی او نیز آوردهاند که به عنوان یک حاکم خُرد یک گارد شخصی، ارتش و نمایندگانی در بخشهای مختلف طبرستان داشتهاست.
همسران
ابناسفندیار دربارهٔ تعداد زنان و کاخهای خورشید چنین میگوید که او ۹۳ همسر داشته و هرکدام دارای کاخی بودهاند. در این بین ورمجه هرویه، نخستین همسر اسپهبد، قصری در ساحل دریا داشت و خورشید هر روز به او سرمیزد و اگر روزی نمیتوانست چنین کند و کاری فوری پیش میآمد، هزار دینار برایش میفرستاد. از این زن فرزندی پسر به دنیا آمد که او را «هرمز» نامیدند و او ولیعهد خورشید شد.
همچنین یکی از دختران فرخان بزرگ، به نام «آزرمیدخت» و ملقب به گرانگوشوار و یکی از دختران فرخان کوچک، به نام «یاکند» (یاقوت)، از زنان معروف خورشید بودهاند که نامشان در تاریخ آمدهاست.
شورش سنباد
ابومسلم پیش از رفتن به بغداد قسمتی از خزانهاش را در ری به سنباد داد. اسپهبد خورشید از قیام سنباد که در سال ۷۵۴ یا ۷۵۵ میلادی به پا خاست نیز حمایت کرد. سنباد هم پیش از آنکه قیام خویش را علنی کند، مقداری از خزائن و چهارپایانی زیادی که داشت را نزد اسپهبد خورشید به ودیعه نهاد و برای وی هدایایی نیز ارسال کرد. این اموال حدوداً شش میلیون درهم بودهاست.
سنباد سپهسالار سیاهجامگان در لشکر ابومسلم بود و پس از مرگ ابومسلم، به خونخواهی وی قیام کرد. بیشتر یاران سنباد از اهالی کوهستان بودند و عدهای از زرتشتیان ری و طبرستان نیز به همراهی وی شتافتهبودند. از سوی دیگر، منصور سرداری به نام جهور بن مرار عجلی و ده هزار سرباز را به مصاف وی فرستاد. در نبردی که میان دو سپاه در بیابانهای بین همدان و ری درگرفت، سنباد شکست خورد.
اختلافاتی در روایتها از مرگ سنباد وجود دارد که روایت نخست به مرگ او در میدان نبرد اشاره دارد ولی روایت دوم اینگونه شرح میدهد که سنباد از معرکه گریخت و به سوی طبرستان رونهاد؛ چنانچه اسپهبد خورشید از او دعوت کرده تا به وی پناه دهد. اسپهبد پسرعموی خودش، طوس، را به استقبال سنباد فرستاد. طوس پس از رسیدن به سنباد، در جایی میان قومس و طبرستان، از اسب پیاده شد و سلام کرد ولی سنباد از اسبش پایین نیامد و در همان حال پاسخش را داد. طوس از این حرکت ناراحت شد و دو فرد مذکور بحثی کردند. سپس طوس بر اسب نشست و شمشیرش را بر گردن سنباد فرود آورد و اموال و خزائنی که همراهش بود را با خود نزد اسپهبد برد. در تاریخ طبری برخلاف منابع پیشین چنین نوشته شده که شخصی به نام «لونان طبری» سنباد را پس از این که وی از فرستادهٔ منصور در بیابانی میان همدان و ری شکست خورد، در محلی میان طبرستان و قومس به قتل رساندهاست.
ارتباط اسپهبد و خلیفه و شورش جهور
وقتی جهور اخبار را به منصور رساند، منصور دستور داد که او این خزائن را از اسپهبد پس بگیرد؛ خورشید هم گرچه پس از بازگشت طوس، او را به خاطر کارش نفرین کردهبود ولی اموال سنباد را ضبط نموده و سر سنباد را توسط فردی به نام «فیروز» به بغداد، نزد منصور، فرستاد. همچنین اسپهبد از دادن گنجینهٔ سنباد به منصور پرهیز میکرد. خلیفه فیروز را که به عنوان فرستادهٔ اسپهبد سر سنباد را به بغداد بردهبود، بسیار تکریم کرده و فیروز پس از بازگشت این اعمال منصور را به خورشید گزارش داد. سپس به دستور اسپهبد، هدایا و گنجینههایی را به بغداد برد و به منصور هدیه داد. منصور هدایا را پذیرفت و از اسپهبد خواست که خزائن سنباد و ابومسلم را به دارالحکومه بفرستد ولی خورشید در پاسخ گفت که این خزائن نزد او نیست. منصور ابتدا سعی کرد شخصی از نزدیکان خورشید را بر تخت شاهی بنشاند ولی موفق نشد و قراردادی با وی بست که خورشید متعهد به پرداخت مالیاتی سنگین شد.
در مورد سرنوشت غنائم سنباد از جنگ روایتی به این شرح وجود دارد که پس از پیروزی جهور، او اموال سنباد را به غنیمت گرفت و در ری ماند. خلیفه منصور از او خواست که غنایم را به نزد او بفرستد، اما جهور خودداری کرد و سر به شورش برداشت. منصور برای سرکوبی شورش سپاهی به رهبری محمد بن الاشعث فرستاد. در جنگی که درگرفت جهور شکست خورد و گریخت. او سرانجام در آذربایجان توسط گروهی از یاران خود کشته شد و سرش را نزد منصور فرستادند.
پذیرش سلطه عباسیان
منصور با اسپهبد ارتباط دوستانهای برقرار نمود و ولیعهد خود، مهدی، را به ری فرستاد و به او گفت که از اسپهبد بخواهد که ولیعهدش، هرمز، را به بغداد بفرستد ولی اسپهبد به دلیل خردسالی هرمز از این کار سرباز زد و مهدی در پاسخ به پدرش هم از وی خواست که به این امر اصرار نورزد. پس از آن منصور برای اسپهبد «تاج شاهنشاهی» فرستاد تا او سلطه خلیفه را بپذیرد و نظرش به عباسیان جلب گردد.
پس از آن خورشید پذیرفت که خراج بپردازد. این خراج به میزانی بود که به ساسانیان نیز پرداخت میشد. خورشید پس از آن مطابق عهدها و رسوم پیشین، «سیصد هزار درهم که بهر درهم چهار دنگ سیم سپید بود، جامهٔ سبز ابریشمین، از بساط و بالش سیصدتا، کتان رنگیننیکو سیصد لت، کوردینهای زرین و رویانی و لفورج سیصد، زعفران که در همه دنیا مثل آن نبود ده خروار، انار دانک سرخ ده خروار، ماهی شورده ده خروار» نزد منصور فرستاد. این اقلام که همراه چهل استر و روی هر استر، غلامی ترک یا کنیزی بودند، موجب طمع منصور در ولایت طبرستان شدند.
نقشه عباسیان برای ورود به طبرستان
این پرداخت خراج زیاد به طول نینجامید؛ زیرا خورشید از قیام عبدالجبار بن عبدالرحمن، حاکم خراسان که علیه عباسیان شورید، در ۷۵۸ یا ۷۵۹ میلادی سود بُرد و از پرداخت خراج خودداری کرد. این بار خلیفه تصمیم گرفت یک بار برای همیشه، کار را با نافرمانی این خراجگزار خود یکسره کند و آن را به قلمرو خود ضمیمه کند. منصور از اسپهبد خواست که در دفع عبدالجبار به دستگاه عباسی کمک نماید، زیرا آن سال در عراق قحطی روی دادهبود. به همین منظور مهدی، به دستور پدرش، فرستادهای به ساری نزد خورشید گسیل داشت و از او خواست که بگذارد قسمتی از لشکر عباسی از کنار دریا به سوی خراسان رود. فرستاده که فردی ایرانی بود، خبر را به اسپهبد رساند و در زمان بازگشت از کاخ وی، از کار خویش پشیمان شده و به نقل از ابناسفندیار چنین پنداشت که «دریغ است این نعمت و حشمت و پادشاهی و چندین عمارت پایان پذیرد» و به همین دلیل درخواست نمود که دوباره خورشید را ملاقات کند تا «طمع» خلیفه را نزد او بازگو کند؛ ولی این اجازه را به او ندادند. اسپهبد که از نیرنگ عباسیان آگاهی پیدا نکرد، برای احتیاط از آنکه مردم طبرستان به زحمت نیفتند و از عبور لشکریان عرب آسیبی نبینند، «ساکنان صحرا و بیابان را گفت که از شوارع کوچ نموده به قلل جبال روند تا از لشکر بیگانه متضرر نشوند»
روایتی دیگر از دلیل نبرد
عبدالحسین زرینکوب در کتاب دو قرن سکوت به گونهای دیگر ماجرا را آغاز میکند؛ وی چنین نوشتهاست که در سال ۷۵۸ یا ۷۵۹ میلادی، اسپهبد خورشید در طبرستان دستور داد همهٔ اعراب را بکشند و حتی ایرانیانی که به دین اسلام درآمده بودند را به قتل رسانند. زرینکوب چنین توضیح میدهد که این شورشها رنگ و بوی «ضد عرب» داشته و هرآنچه اعراب خشونت علیه این شورشها نشان میدادند، عزم ایرانیان برای قیام بیشتر میشدهاست.
هجوم عباسیان
این اواخر مردم از اسپهبد خورشید «استهزا و استخفاف» دیده بودند و این موجب نارضایتیشان شدهبود، این اسپهبد همچنین در حال نبرد با «مصمغان دنباوند» بود و لشکریانش را به دماوند فرستادهبود. و سرانجام در سال ۷۵۹ میلادی، به دستور مهدی عباسی، «ابوالخصیب مرزوق السندی» از راه «زازرم» و «شاه کوه» و همچنین «ابوعون بن عبدالملک» از سوی گرگان به سمت طبرستان تاختند. اسپهبد با مصمغان صلح نموده و همراه او با اعراب به جنگ پرداخت، اما نبرد طولانی گشت و با وجود مقاومت مصمغان، دامنهٔ کوهستان (رویان) هم میدان جنگ شد. از سویی به توصیه «ابرویز»، برادر مصمغان، فردی به نام «عمر بن علاء» که سالها پیش شخصی را کشته و در گرگان به اسپهبد پناهنده شدهبود، به کمک سپاه عباسی شتافت و با دو هزار نفر از لشکریان ابوالخصیب مرزوق، به آمل یورش برده و آن شهر را گشود، همچنین او توانست رویان، کلار و چالوس را فتح کند و این شهرها مرز میان مناطق فتح شدهٔ مسلمانان و منطقهٔ دیلم شد. در این هنگام گروهی از مردم طبرستان که از «جور و استخفاف» خورشید راضی نبودند، برای نگهداشتن املاک و اسباب خویش، نزد عوامل عباسی آمده و مسلمان میشدند. عمر بن علا رویان و حتی مناطق غربیتر یعنی چالوس و کلار را تصرف کرد و این شهر مرز مسلمانان و دیلم شد.
در معجمالبلدان داستانی بدین شرح آمدهاست که منصور خلیفه بغداد روح بن حاتم المهلبی و خازم بن خزیمه التمیمی را به همراه ابوالخصیب مرزوق به طبرستان روانه کرد. چون وارد طبرستان شدند تا چندی با اهالی در مدافعه و زدوخورد بودند اما موفق به پیروزی نشدند و عاقبت این سه تن نقشهای طراحی کرده و روح بن حاتم و خازم بن خزیمه با ابوالخصیب مرزوق نزاعی دروغین کرده و او را زدند و موها و ریشش را تراشیدند. ابوالخصیب مرزوق مطابق آن نقشه نزد اسپهبد خورشید رفت و از آن دو تن به اسپهبد شکایت کرد، اسپهبد نیز وی را پناه داده و از خواص دربار خود قرار داد. ابوالخصیب مرزوق پس از مدتی خیانت نموده و مناطقی را تحت تصرف خویش درآورد.
گریختن اسپهبد
اسپهبد خورشید که از حملهٔ ناگهانی عربها غافلگیر شدهبود، اهل و عیال و خزائنش را به دژی طبیعی برد که امروزه آن را «غار اسپهبد خورشید» نامیدهاند. این دژ در زمان ابناسفندیار با نام «عایشه کرکیلی دژ» شناخته میشد. ابناسفندیار میگوید عایشه کرکیلی دژ بالای دربند کولا و در راه زارم قرار داشتهاست، در این دژ به اندازه ۱۰ سال آب ذخیره کرده و غله و نان کافی انباشته بودند. وی دربارهٔ دروازهٔ این دژ میگوید: «بر آن دری نهاده بودند از سنگ خاره، که بپانصد مردم گرفتندی و بپانصد فرونهادی و چنان بود که چون در، بر آن میگذاشتندی، کس را به آن راه و آگاهی میسر نمیافتاد»
اسپهبد خورشید، خود نیز از راه لارجان، به رویان، که در آن زمان پادوسبان دوم فرمانروایش بود، رفت و از آن دیار به دیلم رفته و در فلام ساکن شد و در این منطقه به جمع سپاه پرداخت. تا عباسیان را تهدید به حمله کند. پس از ۲ سال و ۷ ماه، شمار این سپاهیان به پنجاه هزار تن رسیدهبود.
مرگ اسپهبد خورشید
سپاهیان عباسی در این مدت عایشه کرکیلی دژ را محاصره کردهبودند و مدتی بعد، بیماری وَبا در دژ شیوع یافت، این بیماری موجب شد تا چهارصد نفر مردند و اجسادشان را اهالی دژ در یکجا جمع کردند ولی نمیتوانستند این اجساد را از غار بیرون کنند، به تدریج به دلیل تعفن اجساد بقیهٔ اهالی غار مجبور شدند که تسلیم شوند. این افراد تسلیم شده، به عنوان اسیر به بغداد و نزد خلیفه فرستاده شدند. در میان این اسیران، سه پسر خورشید به نامهای هرمز (ولیعهد)، دادمهر و وندادهرمز نیز حضور داشتند. رفتار خاندان خورشید نزد خلیفه، موجب گشت که منصور عباسی راضی شود و به خورشید اماننامه بفرستد ولی اسپهبد خورشید زمانی که شنید خاندان وی را به اسارت گرفتهاند، گفت «بعد از این، به عمر و عیش رغبتی نیست و آرامش مرگ بهتر است»، او سپس با خوردن زَهری که در نگین انگشترش بود، خودکشی کرد. گفتهشده پس از فتح دژ، سپاهیان مسلمان، هفت شبانهروز مشغول بیرون آوردن خزائن و اموال اسپهبدان از عایشه کرکیلی دژ بودند. احتمالاً دماوند هم مدت کوتاهی پس از آن توسط مسلمانان فتح شد.
خانواده و سرزمین خورشید پس از مرگش
۷۳۴ | تولد خورشيد | |
۷۴۰ | مرگ دادمهر | |
۷۴۶ | به رسميت شناختهشدن توسط هولوبان | |
۷۴۷ | شورش ابومسلم | |
۷۴۸ | تاجگذاری | |
۷۴۸ | پذيرفتن تبعيت از عباسيان | |
۷۵۵ | شورش سنباد | |
۷۵۸ | شورش عبدالجبار | |
۷۵۹ | هجوم اعراب | |
۷۶۱ | مرگ خورشيد |
پس از مرگ خورشید در سال ۷۶۱ میلادی برابر ۱۴۴ هجریقمری و ۱۰۹ طبری، سپاهیان وی پراکنده شدند؛ ولیعهد وی، هرمز نیز نتوانست جای پدر را بازپس گیرد و در نتیجه دودمان دابویگان منقرض گشت. هیچ اطلاعات دیگری از این سه پسر در کتب تاریخی نیست و این احتمال وجود دارد که آنها برای خود اسامی عربی برگزیده باشند. به جز این سه پسر، گویا خورشید پسر دیگری هم داشته، چنانچه منابع چینی هم نوشتهاند که یکی از پسران خورشید در زمان هجوم عباسیان در دربار امپراتوری تانگ حضور داشتهاست و نقل شده که پس از اطلاع یافتن از مرگ پدر و فتح طبرستان، «عنوان افسر کل به او اعطا شد و ردایی بنفش و یک ماهی طلایی به او اهدا شد. در زمانی که وی در پایتخت بود، اعراب سیاهپوش سرزمینش را اشغال کردند.» این احتمال وجود دارد که فرزند مذکور اسپهبد با رفتن به چین، قصد داشته با فرزندان یا نوادگان یزدگرد سوم همرکاب شود تا با هم علیه عربها بشورند.
بهطور کلی در خصوص نام دختران اسیر شدهٔ خورشید اختلاف زیادی وجود دارد و مورخانی آنها را دختران مسمغان دنباوند میدانند و نه از خانوادهٔ خورشید. ابناسفندیار دربارهٔ دختران اسپهبد چنان میگوید که یکی از آنان با منصور ازدواج نموده، دیگری را خلیفه به «عباس بن محد بن علی» بخشیده که از این ازدواج پسری به نام ابراهیم متولد شده، همچنین گزارش شده که «شِکْله»، مادر عبرتافزا بن المهدی و ابراهیم بن مهدی، از دختران خورشید بودهاست، که به نظر اشتباه میآید.
گرچه مرگ این اسپهبد موجب گشت که عباسیان بر منطقهٔ هامون طبرستان چیره شوند و نایبان خلیفه بتوانند به تبلیغ دین و جمعآوری مالیات پردازند ولی این بدان معنی نبود که عباسیان توانستند سراسر این سرزمین را تصرف کنند؛ چنانچه اسپهبدان قارنوندی، باوندی و پادوسبانی همچنان در مناطق کوهستانی طبرستان و رویان به فرمانروایی خویش ادامه میدادند. ۲۵ سال پس از مرگ خورشید، عدهای از شاهان طبری در یک شورش برنامهریزی شده، به پاخاسته و سرزمینهای از دست رفته را بازپس گرفتند.
ضرب سکه
اسپهبد همچون شهریاران پیشین دابویی، سکههایی را در زمان حکومت خویش ضرب نمود. از خورشید سکههای زیبا و متعددی در دست است. در طرف چپ این سکهها در حاشیه داخلی پشتِ سکه، سال ضرب سکه به تاریخ تبری به خط پهلوی نوشته شدهاست. برای گاهشماری، گاوبارگان تاریخ مرگ یزدگرد سوم را مبدأ تاریخ اختیار کرده بودند که مطابق با سال ۶۵۲ میلادی و ۳۲ ه.ق و سال ۲۱ سال یزدگردی است. نقشی از آتشدان و هیربدان بر پشت سکه درج شدهاست و در هردو سوی سکه تصاویری از ماه و ستاره است. اندازهٔ این سکهها نیز مشابه سکههای دادمهر و فرخان بزرگ است.
نظریه وجود دو اسپهبد خورشید دابویی
برخی افراد معتقدند که پیش از فرخان، شخصی به نام «خورشید یکم» حکومت نموده، اینان مدت حکومتش را هفده سال اعلام کردهاند. دلیل این کار بدان جهت بوده که سکهشناسان توانستهبودند سکههایی از سالهای ۶۰، ۶۱ و ۶۴ طبری، مطابق ۷۰۸، ۷۰۹ و ۷۱۲ میلادی بیابند و برهمین اساس دو شخص با نامهای خورشید یکم و دوم را فرض کردند. به عنوان مثال «یوستی»، مورخ آلمانی، در کتاب نامهای ایرانی، اسپهبد خورشید اول را در فهرست شاهان طبرستان آورده و اذعان میکند؛ سکههای اسپهبد خورشید اول، از قدیمیترین سکههای ضرب شده در طبرستان هستند که تا آن زمان یافته شدند. وی میگوید پیش از سکه این اسپهبد، از دیگر اسپهبدان مازندران، سکهای کشف نشدهبود. حتی دائرةالمعارف بزرگ اسلامی بر اساس این سکهها برخی پیروزیهای منسوب به فرخان بزرگ را به عهد خورشید اول نسبت داده. به نوشتهٔ دانشنامه ایرانیکا دلیل واقعی وجود سکههای ناهماهنگ، ضرب سکههای خورشید پس از مرگ وی تا سالها ۱۴۹ و ۷۶۶ و همچنین قرائت اشتباه سال ضرب سکه بودهاست چون در خط پهلوی کلمات «شصت» و «دِهست» مشابهاند.
شجرهنامه دابویگان
پیروز یکم | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
جاماسب | قباد یکم | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بهواط | نرسی کامگار | خسرو انوشیروان نیای شاهان بعدی ساسانی | کیوس نیای باوندیان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سرخاب | وهرز دیلمی گشاینده و حاکم یمن | فیروز | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
گیلانشاه | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
گیل گاوباره | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دابویه | پادوسبان یکم مؤسس پادوسپانیان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فرخان بزرگ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سارویه | دادمهر | فرخان کوچک | آذرمیدخت گرانگوشوار | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
گشنسپ | طوس | جلوانان | اسپهبد خورشید | یاکند | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فهران | وندرند | فرخان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دادمهر | هرمزد | وندادهرمز | همسر منصور | برادر زن منصور همسر عباس بن محمد | شکله همسر المهدی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سالشمار
جستارهای وابسته
یادداشتها
- ↑ نبردهای یزید بن مهلب با فرخان بزرگ در حدود سالهای ۷۱۵ تا ۷۱۷ میلادی بودهاست.
- ↑ فرخان کوچک با نام «کربالی» نیز شناخته شدهاست.
- ↑ در سال ۱۲۹ هجری قمری.
- ↑ دادقان یا دادگان کاخی بود که دادمهر در راه ساری و تمیشه بنا کردهبود.
- ↑ سه دله در زبان طبری به معنی جایی است که سه اتاق اندرونی دارا باشد.
- ↑ نام ولایتی از ترکستان است در ساحل شرقی بحر خزر که «منقشلاق» بین خوارزم و این شهر واقع بود.
- ↑ راویان شامل ابن واضح یعقوبی؛ مسعودی؛ نظامالملک؛ مقدسی؛ بلعمی میباشند.
- ↑ راویان شامل ابن اثیر ص۳۵۸؛ ابناسفندیار ص۱۷۴؛ ابن خلدون ص۲۳۲؛ مولانا اولیاءالله آملی ص۵۸؛ طبری ص۱۱۹، میباشند
- ↑ مهدی عباسی پس از منصور بین سنوات ۱۵۸ تا ۱۶۹ هجری قمری حکومت را به دست گرفت.
- ↑ مصمغان مردانشاه دنباوند یا مصمغان دماوند یکی از حاکمان جُزء طبرستان، در اطراف دماوند، که به مخالفت با اسپهبد پرداخته بود.
- ↑ اگر فرض را بر آن نهیم که تبرستان از شمال به دریا از جنوب به کوههای شمال ایران از غرب به گیلان و از شرق به گرگان میرسد، حد فاصل بین رود هزار تا گیلان را رویان مینامند.
- ↑ وی مدعی حکومت بر دماوند بود و با برادرش مخالفت میورزید.
- ↑ وی پیش از آن «قصابی» از اهالی شهر ری بود.
پانویس
- ↑ Madelung، 198.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۲۹.
- ↑ Rekaya، ۶۸–۷۰.
- ↑ Madelung.
- ↑ Pourshariati، 314.
- ↑ Khanbaghi، 22.
- ↑ لطفآبادی، محسن. «كنش و واكنش اعراب مسلمان و طبريان زردشتی سواحل دریاى مازندران در قرون نخستين اسلامی (تا پيش از قيام مازیار)». فصلنامه علمی-پژوهشی مسکویه، تابستان ۱۳۹۰، شمارهٔ ۶.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۱۹۰.
- ↑ شریفی، ۳۸۴.
- ↑ پرگاری، ۳۷.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۱۹۰.
- ↑ فهیمی، «تاریخ طبرستان و رویان و مازندران»، ۳۱۱۳.
- ↑ Waines.
- ↑ قاسمزاده، ۳۱.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۱۹۰.
- ↑ فهیمی، «تاریخ رویان»، ۳۱۰۱.
- ↑ حقیقت، ۵۵۵.
- ↑ میرمحمدی، ۵۷–۵۵.
- ↑ طاهری شهاب، ۸۴۱.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۵.
- ↑ Madelung، 198.
- ↑ مادلونگ، تاریخ ایران کمبریج، ۱۷۲–۱۷۳.
- ↑ گلشنی.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۱۶۴–۵.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۱۶۸.
- ↑ گلشنی.
- ↑ خسروبیگی و پیربستی، ۹۶–۱۰۹.
- ↑ حقیقت، ۵۵۳.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۱۱.
- ↑ حقیقت، ۵۵۳.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۱۶۸.
- ↑ حقیقت، ۵۵۴.
- ↑ Madelung.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۲۸.
- ↑ خسروبیگی و ایزدیار پیربستی، ۹۶.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۲۹.
- ↑ مفرد، ۵۰.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۳۰.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۳۰.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۳۰.
- ↑ Madelung.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۳۱.
- ↑ حقیقت، ۵۵۴.
- ↑ مادلونگ، تاریخ ایران کمبریج، ۱۷۳.
- ↑ زرینکوب، ۴۰۴.
- ↑ Madelung.
- ↑ Pourshariati، 314.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۳۲.
- ↑ Madelung.
- ↑ Pourshariati، 313–314.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۳۵.
- ↑ Rekaya، ۶۸–۷۰.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۳۲.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۳۳.
- ↑ Pourshariati، 314.
- ↑ Huart.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۳۴.
- ↑ مهجوری، ۵۷.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۳۴.
- ↑ مهجوری، ۵۷.
- ↑ زرینکوب، ۴۰۶.
- ↑ مادلونگ، تاریخ ایران کمبریج، ۱۷۳.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۳۷.
- ↑ Daryaee، 224.
- ↑ زرینکوب، ۴۰۵.
- ↑ Hawting.
- ↑ زرینکوب، ۴۰۶.
- ↑ Daryaee، 224.
- ↑ زرینکوب، ۴۰۶.
- ↑ زرینکوب، ۴۰۶.
- ↑ فهیمی، «قیام سنباد»، ۷۱–۷۲.
- ↑ مادلونگ، تاریخ ایران کمبریج، ۱۷۳.
- ↑ مادلونگ، تاریخ ایران کمبریج، ۱۷۳.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۳۷.
- ↑ Pourshariati، 315-316.
- ↑ حقیقت، ۶۲.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۳۸.
- ↑ Pourshariati، 315-316.
- ↑ حقیقت، ۶۲.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۳۸.
- ↑ مادلونگ، تاریخ ایران کمبریج، ۱۷۳.
- ↑ فهیمی، «قیام سنباد»، ۷۱.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۳۸.
- ↑ Hawting.
- ↑ Huart.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۳۸.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۳۹.
- ↑ Hawting.
- ↑ Huart.
- ↑ حقیقت، ۵۵۵.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۳۹.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۳۹.
- ↑ حقیقت، ۵۵۵.
- ↑ دهخدا، ذیل «اصفهبد».
- ↑ گلشنی.
- ↑ زرینکوب، ۱۳۵.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۴۰.
- ↑ آریانیکا، ذیل «مصمغان دنباوند».
- ↑ اعظمی سنگسری، ۳۹.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۳۹.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۴۰.
- ↑ Madelung، 200.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۴۰.
- ↑ مادلونگ، ۱۷۴.
- ↑ حقیقت، ۵۵۵.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۴۰.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۴۰.
- ↑ Madelung، 200.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۴۰.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۴۱.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۴۰.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۴۱.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۴۱.
- ↑ Rekaya، ۶۸–۷۰.
- ↑ حقیقت، ۵۵۶.
- ↑ حقیقت، ۵۵۶.
- ↑ Madelung، 200.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۴۱.
- ↑ Madelung.
- ↑ Pourshariati، 317.
- ↑ انصاری، ۲۱–۲۲.
- ↑ Rekaya، ۶۸–۷۰.
- ↑ Huart.
- ↑ انصاری، ۲۱–۲۲.
- ↑ Huart.
- ↑ Huart.
- ↑ Madelung.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۴۲.
- ↑ مفرد، ۵۱.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۴۲.
- ↑ حقیقت، ۵۵۶.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۴۳.
- ↑ سرفراز، ۱۲۷.
- ↑ اعظمی سنگسری، ۴۲.
- ↑ خسروبیگی و ایزدیار پیربستی، ۹۳–۹۵.
- ↑ طاهری شهاب، ۸۴۱.
- ↑ Huart.
- ↑ کسروی، ۴۳–۴۴.
- ↑ گلشنی.
- ↑ Madelung.
- ↑ واسمر، ۱۲۰–۱۲۲.
منابع
- اعظمی سنگسری، چراغعلی (۱۳۵۲). «سکههای طبرستان (گاوبارگان و حکام خلفا)» (۴۴ و ۴۵). بررسیهای تاریخی. بایگانیشده از اصلی در ۸ نوامبر ۲۰۱۴.
- اعظمی سنگسری، چراغعلی (۱۳۵۶). «گیل، فرشواذگرشاه و گاوبارگان دابویی (اسپهبدان بزرگ طبرستان)» (۷۱). بررسیهای تاریخی. بایگانیشده از اصلی در ۸ نوامبر ۲۰۱۴.
- انصاری، بهمن (۱۳۹۵). شهریاران طبرستان. انتشارات سمیر. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۸۳۷۰-۱۵-۴.
- پرگاری، صالح (۱۳۸۰). «تاریخ طبرستان و نامهای از عهد ساسانیان» (۴۶ و ۴۷). کتاب ماه تاریخ و جغرافیا. بایگانیشده از اصلی در ۸ نوامبر ۲۰۱۴.
- حقیقت، عبدالرفیع (رفیع) (شهریور ۱۳۵۳). «دفاع و مبارزه ملی مردم طبرستان برابر تازیان» (۱۸). گوهر. بایگانیشده از اصلی در ۸ نوامبر ۲۰۱۴.
- حقیقت، عبدالرفیع (رفیع) (۱۳۴۴). «نهضتهای ملی ایران (۷)». ۳۴ (۲). ارمغان. بایگانیشده از اصلی در ۸ نوامبر ۲۰۱۴.
- خسروبیگی، هوشنگ؛ ایزدیار پیربستی، آسیه (۱۳۹۴). «علل استمرار آل دابویه در طبرستان» (PDF) (۹۴). مطالعات اسلامی: تاریخ و فرهنگ.
- زرینکوب، عبدالحسین (۱۳۸۷). تاریخ ایران بعد از اسلام. انتشارات امیرکبیر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۰۰-۰۰۶۴-۹.
- زرینکوب، عبدالحسین (۱۳۳۶). «درفش سیاه». دو قرن سکوت. انتشارات امیرکبیر.
- سرفراز، علیاکبر؛ آورزمانی، فریدون (۱۳۸۰)، سکههای ایران از آغاز تا دوران زندیه، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی، شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۵۹-۴۳۱-۱
- شریفی، محمد (۱۳۸۷). محمدرضا جعفری، ویراستار. فرهنگ ادبیات فارسی. تهران: فرهنگ نشر نو و انتشارات معین. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۴۴۳-۴۱-۸.
- طاهری شهاب، سید محمد (۱۳۹۰). «نمونههایی از مسکوکات ضرب شده در طبرستان» (۱۳). پیام بهارستان. بایگانیشده از اصلی (PDF) در ۸ نوامبر ۲۰۱۴.
- فهیمی، مهین (۱۳۷۵). «تاریخ رویان». دانشنامه جهان اسلام. ج. یک. بایگانیشده از اصلی در ۲۲ اکتبر ۲۰۱۴. دریافتشده در ۳۰ فروردین ۱۳۹۲.
- فهیمی، مهین (۱۳۷۵). «تاریخ طبرستان و رویان و مازندران». دانشنامه جهان اسلام. ج. یک. شابک ۹۶۴-۴۴۷-۰۰۱-X. بایگانیشده از اصلی در ۲۲ اکتبر ۲۰۱۴. دریافتشده در ۳۰ فروردین ۱۳۹۲.
- فهیمی، مهین (۱۳۷۵). «قیام سنباد» (۱ و ۲). تحقیقات اسلامی. بایگانیشده از اصلی در ۸ نوامبر ۲۰۱۴.
- قاسمزاده، محمد, ویراستار (۱۳۶۹). یادنامهٔ طبری، به مناسبت بزرگداشت یک هزار و یک صدمین سالگرد درگذشت شیخ المورخین ابوجعفر محمد بن جریر طبری. سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران، مرکز تحقیقات علمی کشور وزارت فرهنگ و آموزش عالی.
- کسروی، احمد (۱۳۵۲). مجموعهٔ ۷۸ رساله و گفتار از احمد کسروی. تهران: فرانکلین.
- گلشنی، عبدالکریم (۱۳۶۷). «آل دابویه». دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. یک. بایگانیشده از اصلی در ۲۲ اکتبر ۲۰۱۴. دریافتشده در ۶ اردیبهشت ۱۳۹۲.
- مادلونگ، ویلفرد (۱۳۸۹). «سلسلههای کوچک شمال ایران». تاریخ ایران کمبریج. ج. چهارم. ترجمهٔ حسن انوشه. تهران: انتشارات امیرکبیر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۰۰-۰۳۰۲-۲.
- مفرد، محمدعلی (۱۳۸۶). ظهور و سقوط آلزیار. تهران: انتشارات رسانش. شابک ۹۶۴-۷۱۸۲-۹۴-۵.
- مهجوری، اسمعیل (۱۳۴۲). تاریخ مازندران. ج. ۱. ساری: چاپ اثر.
- میرمحمدی، حمیدرضا (۱۳۸۸). «معجم البلدان (تألیف یاقوت حموی بغدادی و ترجمهٔ علینقی منزوی)» (۱۱۵). قم: آینه پژوهش. بایگانیشده از اصلی در ۸ نوامبر ۲۰۱۴.
- واسمر، ر (۱۳۷۴). «سکههای مازندران». در قلمرو مازندران. ج. سوم. ترجمهٔ نصرالله پورمحمدی و آشور نیازی. به کوشش حسین صمدی. قائمشهر.
- مسمغان دنباوند. دانشنامه آریانیکا. بایگانیشده از اصلی در ۲۲ اکتبر ۲۰۱۴.
- Daryaee, Touraj (2012). The Oxford Handbook of Iranian History (به انگلیسی). Oxford: Oxford University Press. Archived from the original on 8 Nov 2014.
- Khanbaghi, Aptin (2006). The Fire, the Star and the Cross: Minority Religions in Medieval and Early Modern Iran (به انگلیسی). London: I.B.Tauris. Archived from the original on 22 September 2014. Retrieved 26 July 2014.
- Pourshariati, Parvaneh (2008). Decline and Fall of the Sasanian Empire: The Sasanian-Parthian Confederacy and the Arab Conquest of Iran (به انگلیسی). New York: I.B.Tauris & Co Ltd. Archived from the original on 8 Nov 2014.
- Hawting, G.R. (Aug 27, 2010). al-Manṣūr (به انگلیسی). Britannica. Archived from the original on 22 October 2014.
- Huart, Cl. (14 September 2012). K̲h̲urs̲h̲īd II (به انگلیسی) (First Edition ed.). Encyclopaedia of Islam. Archived from the original on 22 October 2014.
- Rekaya, M. (14 September 2012). K̲h̲urs̲h̲īd (به انگلیسی) (Second Edition ed.). Encyclopaedia of Islam. Archived from the original on 22 October 2014.
- Madelung, Wilfred (10 November 2011). DABUYIDS (به انگلیسی). Encyclopaedia Iranica. Archived from the original on 22 October 2014.
- Madelung, Wilfred (1975). The Cambridge History of Iran (به انگلیسی). کمبریج: Cambridge University Press. Archived from the original on 8 Nov 2014.
- Waines, David (May 13, 2009). al-Ṭabarī (به انگلیسی). Britannica. Archived from the original on 22 October 2014.
پیوند به بیرون
- باستانی پاریزی، محمد ابراهیم (آذر ۱۳۵۷). «گذار زن از گدار زندگی (۶)» (۳۶۳). یغما. بایگانیشده از اصلی در ۸ نوامبر ۲۰۱۴.
- دانشجوی مازندرانی دانشگاه «ساپینزای» ایتالیا: سال آینده تاریخ دقیق ساخت غار اسپهبد خورشید را اعلام میکنم، ۲۸ بهمن ۱۳۹۶، مازندنومه.
- کتاب «اسپهبد خورشید از افسان تا واقعیت» منتشر شد مازندنومه.
اسپهبد خورشید اسپهبد دابویگان زادهٔ: ۷۳۴ درگذشتهٔ: ۷۶۱
| ||
اسپهبدان طبرستان | ||
---|---|---|
پیشین: فرخان کوچک | اسپهبد دودمان دابویگان بین سالهای ۷۶۱−۷۴۸ میلادی | پسین: فتح طبرستان توسط عباسیان |