کرامیهبسیاری از فرق با انگیزه های ناشایست موجودیت یافتند و با همان اغراض فاسده به موجودیت خود استمرار بخشیدند. حب مقام و ریاست، طمع و ثروت اندوزی، زورگوئی و ستم و حتی اظهار زهد و تقوی میتواند از عوامل و انگیزه های موثر برای تشکیل فرقه باشد. فرقه کرامیه از جمله فرقی است که در آن ریاء و نفاق و تظاهر به زهد و عبادت باعث تشکیل و اوجگیری آن شد. در این نوشتار به معرفی این فرقه می پردازیم. فهرست مندرجات۲ - تبلیغ ریاکارانه ۳ - آثار قلمی محمد بن کرام ۴ - موضعگیری نویسندگان ۵ - اعتقادات محمد بن کرام و فرق کرامیه ۵.۱ - الف. خدا شناسی ۵.۲ - ب.نبوت و رسالت ۵.۲.۱ - تحلیل نبوت ازنظر کرامیه ۵.۳ - ج. امامت ۵.۳.۱ - ملاک درتعیین امام ۵.۳.۲ - امامت دردومنطقه ۵.۳.۳ - توجیه اعمال معاویه ۵.۳.۴ - اتهام بی جا به امیرالمومنین ۵.۴ - د. تعریف ایمان ۵.۴.۱ - فروعات مساله ایمان: ۵.۵ - ه.فتاوای فقهی ۶ - شخصیتهای برجسته کرامیه ۶.۱ - محمد بن هیصم سرکرده هیصمیه از کرامیه ۶.۲ - عقاید ابراهیم بن مهاجر از کرامیه ۷ - پانویس ۸ - منبع ۱ - مؤسس فرقه کرامیهابوعبدالله محمد بن كرام سردمدار انديشه كراميه است. [۱]
فخررازي ،محمد بن عمر؛اعتقادالمسلمين والمشركين ، بیروت ،دارالكتب العلميه ،۱۴۰۲، ص ۶۷ .
[۲]
الاسفرايني، طاهربن محمد؛ التبصيرفي الدين،بيروت ،عالم الكتب ،۱۹۸۳، الطبعة الاولي ، ص ۱۱۱ .
[۳]
الشهرستاني،عبدالکریم؛ الملل والنحل، بيروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۴،۲مجلد، ج۱ ص ۱۰۷
او سجستاني بوده و از آنجا به گرجستان تبعيد و مطرود شد. وی با تملق و نفاق توانست همپيماناني بدست آورد. چنانكه گفتهاند با تظاهر به زهد و تعبد، خودش را در نظر اهالي گرجستان و اطراف آن جلوه اي ديني داد و سپس ايشان را به بدعت خويش كشاند تا اينكه با او بیعت كردند.۲ - تبلیغ ریاکارانهاو با عده اي از همپيمانانش در ايام ولايت محمد بن طاهر بن عبدالله حاکم مستعین در خراسان [۴]
- ابن کثير القرشي ، ا سماعيل بن عمر ابن کثير القرشي أبو الفداء ؛البداية والنهاية ، مکتبة المعارف ،بيروت ،جلدی ۱۴،ج ۱۱ ص ۲۰
به نيشابور رفته و با تظاهر، به فريب اهل آن ديار پرداخت و در آنجا دعوت خود را علني نمود.ثمره تبليغات او در نيشابور به وجود آمدن سه فرقه كراميه به نام حقاقیه، طرائقیه و اسحاقیه در خراسان شد. این سه فرقه از کرامیه به مجسمه خراسان معروف هستند. [۵]
الاسفرايني، طاهربن محمد؛ التبصيرفي الدين،بيروت ،عالم الكتب ،۱۹۸۳، الطبعة الاولي ، ص ۱۱۱
[۶]
البغدادی ،عبدالقاهربن طاهربن محمد ؛الفرق بين الفرق وبيان الفرقة الناجية ،بيروت ،دارالآفاق الجديده ، ۱۹۷۷،الطبعةالثانية ، ص ۲۰۲
۳ - آثار قلمی محمد بن کراماو نويسنده كتابي به نام «عذاب قبر» است. وی در آن به تبيين انديشه ها و افكار خود پرداخته ولی چون در آن مطالب غير معقول بوده بعدا عده اي از همفكران او اصل كتاب را با حذف مطالب سخيف تغير دادند تا بر اعتبار آن بيفزايند و ديگر اصل آن را افشاء ننمودند. به عنوان نمونه يكي از عقائد باطل او در اين كتاب اين است كه به چگونگی و کیفیت خدا و همچنين مکان الله پرداخته است. [۷]
البغدادی ،عبدالقاهربن طاهربن محمد ؛الفرق بين الفرق وبيان الفرقة الناجية ،بيروت ،دارالآفاق الجديده ، ۱۹۷۷،الطبعةالثانية ، / ۱۱۴
۴ - موضعگيري نويسندگانمعمولا نويسندگان فرق و مذاهب كه خود از اهل سنت ميباشند وقتي به شرح حال كراميه مي پردازند به طعن و ذم این گروه ميپردازند. به چند نمونه از اين اظهارات اشاره ميكنيم: ۱.محمد بن كرام فردي منافق و متظاهر به عبادت و زهد براي فريب مردم بود. ۲.بدعتهاي او در اسلام بيشتر از آن است كه در اين مختصر مقالات بگنجد. ۳.او داراي كتب و تصانيف بسياري است اما كلامش در نهايت زشتي و بطلان است. [۸]
الاسفرايني، طاهربن محمد؛ التبصيرفي الدين،بيروت ،عالم الكتب ،۱۹۸۳، الطبعة الاولي ، ص ۱۱۱
۴.در فروع دین اقوال عجيبي دارند و مدار كار اين گروه خرقه پوشی و فريب دادن و تظاهر به زهد است. [۹]
فخررازي ،محمد بن عمر؛اعتقادالمسلمين والمشركين ، بیروت ،دارالكتب العلميه ،۱۴۰۲ ، ص ۶۷
۵.سران فرق كراميه از علماء معتبر نيستند بلكه از سفهاء جاهل هستند. [۱۰]
الشهرستاني،عبدالکریم؛ الملل والنحل، بيروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۴،۲مجلد، ج۱ ص ۱۰۷
۶.اعتقاد كراميه (به اينكه خدا محل حوادث است) در هيچ امتي مشابه ندارد مگر مجوس. [۱۱]
الاسفرايني، طاهربن محمد؛ التبصيرفي الدين،بيروت ،عالم الكتب ،۱۹۸۳، الطبعة الاولي ، ص ۱۱۳
۷.عقائد او شبيه به عقائد ثنویه و نصاری است در اينكه خدا از جهت تحتاني محدود است و اینکه خدا جوهر است. [۱۲]
البغدادی ،عبدالقاهربن طاهربن محمد ؛الفرق بين الفرق وبيان الفرقة الناجية ،بيروت ،دارالآفاق الجديده ، ۱۹۷۷،الطبعةالثانية ، ص ۲۰۳
۸.بعيد است كه محمد بن كرام از ديانت برخوردار باشد. چون به علم شریعت (فقه) و ابوحنیفه و شافعی جسارتهائي دارد و گفته : ان علم الشافعي و ابي حنيفه جملته لا تخرج من سراويل امراة [۱۳]
الاسفرايني، طاهربن محمد؛ التبصيرفي الدين،بيروت ،عالم الكتب ،۱۹۸۳، الطبعة الاولي ، ص ۱۱۶
(تمام علم شافعی و ابوحنیفه از جامه زنی خارج نمیشود كنايه از اينكه دانش آندو در فقه فاقد ارزش علمي است) ۵ - اعتقادات محمد بن كرام و فرق كراميه۵.۱ - الف. خدا شناسياو علاوه بر اثبات صفات و حالات براي خداوند به نحو تشبیه و تجسیم به تبيين مسائل خداشناسی از ديدگاه خود پرداخته و در مقالاتش به تعيين جايگاه و مكان خداوند پرداخته و سوالي را كه فرق مشبهه به سادگي جواب مي دهند با عباراتی منحرف کننده تنقيح نموده است. با دقت در عقايد او ميتوان التقاط مکاتب باطل ديگر را در آن مشاهده نمود. به برخي ازاين موارد اشاره مي كنيم : ۱.معبود وی بر روي عرش قرار دارد. ۲.ذاتا خدا را درجهت فوق می داند. برخي از كراميه معتقدند كه خدا در جهت بالا و در محاذی عرش است. ۳.براي معبودش انتقال و دگرگوني و فرود آمدن را ممكن ميشمرد. [۱۴]
الشهرستاني،عبدالکریم؛ الملل والنحل، بيروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۴،۲مجلد، ج۱ ص ۱۰۷و۱۰۸
۴.هر موجودي كه عرض نباشد (جسم باشد) بايد در يكي از جهات باشد و معين نموده اند که خدا در برترين و شريفترين جهات يعني جهت فوق است. [۱۵]
الشهرستاني،عبدالکریم؛ الملل والنحل، بيروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۴،۲مجلد، ج۱ ص ۱۰۷و۱۰۸
۵.محمد بن كرام معتقد است كه خدا جسم است و از جهت تحتاني نهايت دارد. او در اين اعتقاد شباهت به قول ثنويه پیدا کرده است كه معتقدند نور از جهت تحتاني محدود به تاريكي ها است. ۶.عرش مكان خداست و خدا مماس با عرش است. ۷.او و پيروانش خداوند را محل و جايگاه تمام حوادث ميدانند. [۱۶]
- البغدادی ،عبدالقاهربن طاهربن محمد ؛الفرق بين الفرق وبيان الفرقة الناجية ،بيروت ،دارالآفاق الجديده ، ۱۹۷۷،الطبعةالثانية ، ص ۲۰۳و۲۰۴
۸.کلام خدا را قدیم ولي قول خدا را حادث مي پندارند. ۹.علم و قدرت و حیات را حالاتي براي خدا مي دانند. مي گويند خداوند به علم عالم است و به قدرت قادر است و به حيات حي است. [۱۷]
الاسفرايني، طاهربن محمد؛ التبصيرفي الدين،بيروت ،عالم الكتب ،۱۹۸۳، الطبعة الاولي ،ص ۱۱۴و۱۱۳ -
۵.۲ - ب.نبوت و رسالتاز بدعت هاي اين فرقه تحليل نادرست ايشان از نبوت و رسالت است كه بدون شك با چنین تحلیلات نادرست ازمنكرين نبوت ورسالت خواهند شد. ۵.۲.۱ - تحلیل نبوت ازنظر کرامیهرسالت و نبوت دو حالت عرضي در وجود رسول و نبی است و معجزه و وحی و عصمت، ملاك نبوت و رسالت نيست بلکه هر كس که در او چنين حالت عرضي (نبوت و رسالت) حاصل شود بر خدا واجب است كه او را به سوي خلق مبعوث نمايد. اگر او را ارسال كند آن شخص مرسل (فرستاده شده) ميشود وإلا مرسل نيست. با اين ملاكي كه در باب نبوت و رسالت ارائه ميدهند به فرعي از مسائل نبوت نيز پرداخته و اظهار ميكنند که نبي مكرم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم در قبر رسول است ولي مرسل نيست. [۱۸]
الاسفرايني، طاهربن محمد؛ التبصيرفي الدين،بيروت ،عالم الكتب ،۱۹۸۳، الطبعة الاولي ،ص ۱۱۵.
اين گروه در واقع منكر نبوت و رسالت نبي مكرم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم هستند و خواسته اند با تحليلي كه تماما مغالطه و بدون برهان است به اين انكار رنگي علمي دهند. ۵.۳ - ج. امامت [۱۹]
الاسفرايني، طاهربن محمد؛ التبصيرفي الدين،بيروت ،عالم الكتب ،۱۹۸۳، الطبعة الاولي ،ص ۱۱۵.
در مساله امامت به چيزي جز توجيه عملكرد ظالمان و اتهام به امیر مؤمنان علی عليه السلام توجهي ندارند. موضعگيري ايشان دقيقا با سلفیان از اهل سنت تطابق كامل دارد. همچنانکه با شیعه تضاد شدید دارند. ۵.۳.۱ - ملاک درتعیین امامتعيين امام به اجماع امت است نه به نص و نصب از طرف خدا و رسول . با اين ملاك به عملكرد سقیفه و زير پا گذاشتن دستور خداوند و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مهر صحت زدند و علت اينكه پيامبر را بعد از وفات مرسل نميدانند به خاطر اين است كه بتوانند به راحتی بعد از رحلت پیامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم امر خلافت را زير پا بگذارند. شهرستانی از علماء اهل سنت و نويسنده ملل و نحل تصريح ميكند كه ايشان در مورد مساله امامت عقیده اهل سنت را دارند. ۵.۳.۲ - امامت دردومنطقهایشان بيعت با دو امام در دو منطقه را جایز میدانند. با اين ملاك، خلافت ظالمانه پيشواي حيله گران يعني معاویه را در شام مشروعیت ميبخشند و بر اتباعش اطاعت از او را واجب شمرده اند. با وجود اینکه در عراق و حجاز اميرالمومنين علي عليه السلام خلیفه رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم بود. ۵.۳.۳ - توجیه اعمال معاویهبه عقیده آنها معاويه در تمام استبدادها وظلمها و غارتها و خونريزيها و قتل مؤمنين و مؤمنات و جنگ با اميرالمومنين علي عليه السلام براي طلب خون عثمان عملكردي صحيح داشته است. ۵.۳.۴ - اتهام بی جا به امیرالمومنیناميرالمومنين علي عليه السلام را متهم در قتل عثمان معرفی میکنند و گفته اند صبر و سكوت او و مقابله نكردن با شورشيان موجب قتل عثمان شد. ۵.۴ - د. تعريف ايماناين فرقه با تعریف ایمان با تفکر مرجئي فروع كثيري از بدعتها و ابتذال در عقيده و عمل را به ارمغان آورده است. در تعريف ايمان گفته اند: ايمان فقط اقرار و تصدیق (به شهادتین) زباني است و غير از اين ايمان نيست. البته در تفسير اينكه ايمان قول است گفته اند مراد اقرار زباني اكنون به شهادتين نيست بلكه مراد اقرار زباني به شهادتين در عالم ذر هست، آنگاه كه خدا پرسيد آيا من پروردگار شما نيستم و همه گفتند بله. ايشان معتقدند اين قول (بلي) تا ابد باقي است و حكمش زائل نميشود. يعني همه (که چنین جوابی به خدا دادند) مومن هستند. ۵.۴.۱ - فروعات مساله ايمان:۱.منافقین عهد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ايمان حقيقي داشتند. ۲.کفر حقيقي به خدا انكار نمودن زباني اوست. ۳.منافقين ايمانشان به اندازه ايمان انبیاء و ملائکه و جبرئیل و میکائیل است. زيرا همگي اقرار زباني داشتند. [۲۰]
الاسفرايني، طاهربن محمد؛ التبصيرفي الدين،بيروت ،عالم الكتب ،۱۹۸۳، الطبعة الاولي ،ص ۱۱۵.
۵.۵ - هـ .فتاواي فقهياز مهمترين مسائل متمايز كننده يك فرقه، ديدگاههاي فقهي آنهاست. به نمونه هائي از فتاواي كراميه توجه كنيم: ۱.نماز در زمين و مكان نجس جایز است. چنانكه در لباس و بدن نجس نيز جايز است. ۲.طهارت از نجاست واجب نيست. ولي طهارت از حدث واجب است. ۳.غسل و نماز میت واجب نيست. ۴.واجبات مانند نماز واجب و حج واجب نياز به نیت ندارد چون نيتي كه قبلا در عالم ذر شده كفايت ميكند. ۵.نيت در نمازهای مستحبی واجب است زيرا در عالم ذر نيت آن قبول نشد. [۲۱]
الاسفرايني، طاهربن محمد؛ التبصيرفي الدين،بيروت ،عالم الكتب ،۱۹۸۳، الطبعة الاولي ،ص ۱۱۶.
۶ - شخصيتهاي برجسته كراميهعلاوه بر محمد بن كرام و ذكر عقائد خاص او در فرقه كراميه سرانی هستند که به عقائد خاص آنها پرداخته شده است؛ مانند محمد بن هیصم و ابراهیم بن مهاجر. در اين قسمت به برخي از عقايد ايشان اشاره ميكنيم: ۶.۱ - محمد بن هيصم سركرده هيصميه از كراميهاو گفته است بين خدا و عرش بینهایت فاصله وجود دارد. جدا بودن و بالا بودن براي خدا صحیح است. او با عالم جدائي ازلي دارد (بينهايت فاصله دارد) ولي محاذات (مقابل بودن) و تحيز (اشغال نمودن) در مورد خدا معني ندارد. [۲۲]
- الشهرستاني،عبدالکریم؛ الملل والنحل، بيروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۴،۲مجلد، ج۱ ص۱۰۸
۶.۲ - عقايد ابراهيم بن مهاجر از كراميه۱.اسم، عرض و حالتي براي مسمی و قائم به اوست. ۲.خداوند جسم است. ۳.زانی جسم نيست بلكه عرض و حالت در جسم است. سپس با حد واجب شرعي بر زاني مخالفت نموده و گفته حد بر جسم وارد ميشود نه بر زاني. [۲۳]
- الاسفرايني، طاهربن محمد؛ التبصيرفي الدين،بيروت ،عالم الكتب ،۱۹۸۳، الطبعة الاولي ، ص۱۱۶
۴.عرض خدا به اندازه عرض عرش است. [۲۴]
- البغدادی ،عبدالقاهربن طاهربن محمد ؛الفرق بين الفرق وبيان الفرقة الناجية ،بيروت ،دارالآفاق الجديده ، ۱۹۷۷،الطبعةالثانية ، ص۲۰۴
۷ - پانویس
۸ - منبعسایت پژوهه نویسنده سید حسین میر نورالهی |