نقد مکتب رفتارگرایی (روانشناسی)رفتارگرایی با رفتار کل موجود زنده در رابطه با محیطش سروکار دارد. قوانین ویژه رفتار را میتوان از طریق تجزیه محرک و پاسخ پیچیده به اجزای اصلیتر آن به دست آورد. روانشناسی رفتاری واتسون، هم در روش و هم در موضوع کوششی بود در جهت ساختن علمی که از تفکرات ذهنگرایانه و روشهای غیرعینی فارغ باشد، یعنی علمی به عینیت و اهمیت علم فیزیک. [۱]
شولتز، دوان پی، تاریخ روانشناسی نوین، علی اکبرسیف، تهران، آگاه، ۱۳۸۴.
علیرغم جنبههای کارکردگرایانه رفتارگرایی، نقدهای متعددی به این مکتب وارد شده که در این مقاله به اختصار به آنها میپردازیم. فهرست مندرجات۱.۱ - نقدهای کافکا ۱.۲ - نقدهای کورت لوین ۱.۳ - نقدهای تیچنر ۱.۴ - نقدهای براند بالنشارد ۱.۵ - نقدهای کارل راجرز ۲ - واکنش اروپا در برابر رفتارگرایی ۲.۱ - نقدهای ادوارد کلاپارد ۲.۲ - نقدهای روانشناسان شناختی ۲.۳ - نقدهای نوام چامسکی ۲.۴ - نقدهای فلاسفه خردگرا ۲.۵ - نقدهای مک دوگال ۳ - پانویس ۴ - منبع ۱ - واکنش آمریکا در برابر رفتارگراییدر آمریکا نقدهای زیادی به رفتارگرایی صورت گرفت. این نقدها عمدتا از سوی گشتالتگرایان وارد میشد؛ اگرچه افراد دیگری مثل کارل راجرز و دیگران نیز انتقادهایی داشتند. ۱.۱ - نقدهای کافکاگشتالتگرایان از قبیل کافکا، در پی ورود به آمریکا شروع به انتقاد از رفتارگرایی کردند. در آغاز چنین به نظر میرسید که آنها نیروی خود را بیشتر صرف مبارزه با آن کردند، تا صرف ارائه پیشنهادات خودشان. روانشناسان گشتالت در مقام مخالفت با رفتارگرایان اظهار میداشتند که درست نیست رفتارهای ظاهری را با یادگیری برابر بدانیم، به ادعای آنان تعریف فیزیولوژیکی رفتار لزوما به معنای آن نیست که امر یادگیری حاصل شود، بلکه یادگیری بدون تغییرات محسوس و مشهور در رفتار هم امکانپذیر است و این امر در بسیاری از موارد صدق میکند. ۱.۲ - نقدهای کورت لوینبه عقیده کورت لوین (Kurt Levin) یکی از طرفداران مکتب گشتالت، روانشناسی در دوران رشد و پیشرفت از روشهای اندیشه علمی دور مانده است و رشتههای گوناگون تداعیگرایی و محرک – پاسخ نیز برای بررسی و توصیف روانشناسی نارسا بودهاند. کوشش لوین همواره بر این اصل استوار بوده است که مفاهیم روانشناسی را به آن اندازهای گسترش دهد که از لحاظ کلی هرگونه رفتاری را در برگرفته و در حالتهای اختصاصی، نماینده رفتار یک فرد مشخص در یک موقعیت معین باشد. به عقیده او رفتارگرایی از چنین امتیازی برخوردار نیست، بلکه بیشتر به پیشبینیهای آماری متکی است و جامعیت ندارد و نمیتواند رفتار یک فرد معین در یک موقعیت خاص را پیشبینی کند. ۱.۳ - نقدهای تیچنرتیچنر، طی چند مقاله از رفتارگرایی انتقاد کرده و استدلالهای خویش را ارائه داده است. او در سال ۱۹۱۴ رفتارگرایی واتسون را نوعی "تکنولوژی" تصور کرد که هرگز نمیتواند جایگزین علم روانشناسی گردد. اما در سال ۱۹۲۴ اعتراف کرد که رفتارگرایی همچون موجی عظیم سرتاسر کشور را فراگرفته است. ۱.۴ - نقدهای براند بالنشاردابراز مخالفت "براند بالنشارد" استاد افتخاری فلسفه در مقاله بازتابهای انتقادی بر رفتارگرایی که در سال ۱۹۶۵ همراه با مقالات دیگر در صورتجلسات انجمن فلسفه آمریکا منتشر شد، او با طرد آگاهی یا با شیوه برخورد رفتارگرایی با این موضوع مخالفت کرد. او هدف رفتارگرایی را مردود میدانست زیرا چنان که به صراحت بیان داشته بود: «رفتارگرایی حیات انسان را بیمعنی میسازد». ۱.۵ - نقدهای کارل راجرزکارل راجرز، در مقالهای با عنوان "به سوی یک علم" در زمینه رفتارگرایی در سال ۱۹۳۶ به محدودیتها و نارساییهای روانشناسی رفتارگرا اشاره کرد. ۲ - واکنش اروپا در برابر رفتارگراییدر اروپا رفتارگرایی با چند نوع شیوه برخورد مواجه شد. دوستان و در عین حال دشمنان سرسختی پیدا کرد. در این قاره دشمنان آن فزونتر از حامیانش بودند. یکی از دلایل عمده تفاوت در برابر رفتارگرایی احتمالا جانبداری مکانیکی و مادیگرایانهای بود که در مخالفت شدید آن با تمامی اشکال ذهنگرایی به چشم میخورد. در بین روانشناسان اروپایی، گرایشی برای جدا کردن جنبههای نظری رفتارگرایی از جنبههای روششناختی آن وجود داشته است. ۲.۱ - نقدهای ادوارد کلاپاردروانشناس سوئیسی، ادوارد کلاپارد، در سال ۱۹۲۵ گفته است: من نمیتوانم فواید محدودیتی را که رفتارگرایان برای ارائه سادهترین حقایق روانشناختی به شیوهای پیچیده، فرضی، مصنوعی... و عملا َبیحاصل اعمال کردهاند بپذیرم. [۲]
میزیاک، هنریک، تاریخچه و مکاتب روانشناسی، رضوانی، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۶، ص۵۰۵-۵۰۶.
۲.۲ - نقدهای روانشناسان شناختیدر دیدگاه رفتاری، این فرض نهفته، وجود دارد که پیوند بین محیط و رفتار مستقیم است. اما این دیدگاه رفتارگرایی مورد چالش قرار گرفته است، بویژه توسط روانشناسان شناختی که معتقدند؛ افکار، انتظارها، و آنچه فرد بدان توجه میکند بر نحوه رفتارکردن او تاثیر میگذارد. [۳]
روزنهان، دیوید ال سلیگمن، آسیب شناسی روانی، سیدمحمدی، تهران، ساوالان، ۱۳۸۶، ص۱۸۹.
۲.۳ - نقدهای نوام چامسکینوام چامسکی یکی از منتقدان رفتارگرایی معتقد است، دیدگاه تجربی (در واقع دیدگاه رفتارگرایانه) به ناچار محکوم به شکست است چون فقط با ویژگیهای روساختی گفتار سروکار دارد. به نظر او محدود کردن تلاش نظری به محرکها و پاسخهای قابل مشاهده، بجز از بستن قید و بند بر پای پیشرفت علم و تبدیل آن به ابتذال عظیم نتیجهای ندارد. ۲.۴ - نقدهای فلاسفه خردگرافلاسفه خردگرا مانند: دکارت، لایپ نیتس و کانت، تقریبا در جمیع جهات با تجربهگرایی (رفتارگرایی) به معارضه برمیخیزند. حمله خردگرایی به رفتار به عنوان نظریهای در باب محتویات ذهنی، به میزان قابل توجهی موفقیت آمیز بوده است. [۴]
هیلگارد، ارنست، نظریه یادگیری، براهنی، جهاددانشگاهی، ۱۳۷۱، ص۳۷۰-۳۷۱.
۲.۵ - نقدهای مک دوگالمک دوگال که یکی از سرسختترین مخالفان واتسون و رفتارگرایی بود، توضیح داد که کلمه رفتار را برای اجتناب از استنباطهای مکانیکی که رفتارگرایان به آن نسبت میدادند از تعریف خود حذف کنند. او برای جلوگیری از هرگونه تداعی در مورد تعبیر رفتارگرایانه از رفتار، روانشناسی را علم ثبت تجربی ذهن انسان تعریف کرد. [۵]
میزیاک، هنریک، تاریخچه و مکاتب روانشناسی، رضوانی، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۶، ص۵۰۵-۵۰۶.
۳ - پانویس
۴ - منبعسایت پژوهه، برگرفته از مقاله «نقد رفتارگرایی»، تاریخ بازیابی ۹۸/۰۱/۱۵. |