جذبهجَذْبه، اصطلاحی در تصوف و عرفان، به معنای کشیده شدن بنده به سوی خدا با عنایت الاهی است که سبب میشود انسان بی واسطه کوشش و بدون دشواری طیِ منازل، ناگهان، به خداوند نزدیک شود. فهرست مندرجات۱.۱ - اختلاف در گوینده این سخن ۱.۲ - جذب مانند آهن ربا ۲ - مجذوب اول بعد از آن ۳ - اسباب جذب الهی ۳.۱ - استعداد انسان ۳.۲ - ذکر کلمه الله ۴ - نتایج جذب روح ۴.۱ - جذبه و غلبه ۴.۲ - مظهریت جذبه الهی ۴.۳ - جنون عرفانی ۴.۴ - تعطیل حواس ۴.۵ - تغییر صفات جسمانی ۴.۶ - جذبه و تجلی اسما و صفات ۴.۷ - جذبه و کشف و شهود ۵ - دو صورت سیر باطنی ۵.۱ - تفاوت جذبه و سلوک ۵.۲ - تفاوت دیگر جذبه و سلوک ۵.۳ - تفاوت وجودشناسانه ۶ - تفاوت جذبه و برهان ۷ - فرق جذبه با عروج ۸ - جذبه و سلوک در قرآن ۹ - تقسیم اهل سیر در نگاه عرفا ۹.۱ - تقسیم شیخ اشراق ۹.۲ - تعبیر کاشانی ۹.۳ - بیان احمد غزالی ۹.۴ - تفاوت دیدگاه غزالی با سهروردی ۱۰ - سالک مجذوب و مجذوب سالک ۱۰.۱ - از شهود آثار تا شهود ذات حق ۱۰.۲ - محبوب مراد و محب مرید ۱۰.۳ - تفاوت محبان و محبوبان ۱۱ - آغاز سیر از سوی خدا ۱۲ - طلب نشانه جذب ۱۳ - اشکال جامع نبودن و رفع آن ۱۴ - شایستگان مقام شیخی ۱۵ - شایستگان از نگاه سهروری ۱۶ - ارتباط جذبه با ولایت و نبوت ۱۷ - اهل جذبه ۱۷.۱ - نخستین مجذوب ۱۷.۲ - فضیل عیاض ۱۷.۳ - برخی دیگر از مجذوبان ۱۸ - فهرست منابع ۱۹ - پانویس ۲۰ - منبع ۱ - معنای لغوی و اصطلاحی جذبهجذبه در لغت به معنای کشش است. تداول معنای اصطلاحی آن، به حدیثی منسوب به پیامبر اکرم باز میگردد که جذبه حق را با عمل جن و انس (جمله خلایق) برابر میداند («جذبه من جذَباتِالحقِّ توازی عمل الثقلین»). [۱]
احمد بن ابوالحسن ژنده پیل، منتخب سراج السائرین، ج۱، ص۴۹، چاپ علی فاضل، مشهد ۱۳۶۸ ش.
[۲]
عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصاد العباد، ج۱، ص۳۶۹، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۵۲ ش.
[۳]
جلال الدین محمد بن محمد مولوی، مثنوی معنوی، بر اساس نسخه قونیه، بیت ۱۵۵۹ـ۱۵۶۰، چاپ عبدالکریم سروش، تهران ۱۳۷۸ ش.
۱.۱ - اختلاف در گوینده این سخنسلمی [۴]
محمد بن حسین سلمی، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۴۸۸، چاپ نورالدین شریبه، حلب ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
و به اقتفای او انصاری [۵]
عبداللّه بن محمد انصاری، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۷۰، چاپ محمد سرور مولائی، تهران ۱۳۶۲ ش.
و جامی، [۶]
عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۳۸، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
این سخن را به ابوالقاسم نصرآبادی (متوفی ۳۷۲) نسبت دادهاند اما عزالدین کاشانی [۷]
محمود بن علی عزالدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ج۱، ص۱۱۰ـ۱۱۱، چاپ جلال الدین همایی، تهران ۱۳۶۷ ش.
ذکری از قائل آن به میان نیاورده است.زرین کوب [۸]
عبدالحسین زرین کوب، سرّنی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، ج۱، ص۴۳۴، تهران ۱۳۶۶ ش.
این سخن را از جنس عبارات و مستحسنات صوفیه دانسته است.۱.۲ - جذب مانند آهن ربابرخی صوفیان در توضیح مفهوم جذب و جذبه، از تمثیل آهن ربا بهره بردهاند [۹]
نصراللّه پورجوادی، سلطان طریقت: سوانح زندگی و شرح آثار خواجه احمد غزالی، به نقل از غزالی، تهران ۱۳۵۸ ش.
[۱۰]
محمود بن علی عزالدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ج۱، ص۱۱۳، چاپ جلال الدین همایی، تهران ۱۳۶۷ ش.
و عشق و محبت را منشأ این انجذاب و طلب دانستهاند [۱۱]
عبداللّه بن محمد عین القضاه، زبده الحقایق، ج۱، ص۳۳ـ۳۴، متن عربی به تصحیح عفیف عُسیران، ترجمه فارسی مهدی تدین، تهران ۱۳۷۹ ش.
و از این رو، در بحث از جذبه به آیه «. . . یَأتِی اللّهُ بِقَومٍ یحبُّهُم و یُحِبُّونَهُ. . . » (خدا گروهی را میآورد که آنان را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند) اشاره کرده اند. [۱۳]
ابوبکر محمد بن ابراهیم کلاباذی، التعرف لمذهب اهل التصوف، ج۱، ص۱۴۰، دمشق ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
[۱۴]
احمد بن منصور سمعانی، روح الارواح فی شرح الاسماء الملک الفتّاح، ج۱، ص۵۹۵، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۸ ش.
۲ - مجذوب اول بعد از آنعزالدین کاشانی [۱۵]
محمود بن علی عزالدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ج۱، ص۱۱۳ـ۱۱۴، چاپ جلال الدین همایی، تهران ۱۳۶۷ ش.
روح محمدی یا حقیقت مصطفوی را «مجذوب اول»، و ایشان را جاذب صحابه و صحابه را جاذب تابعان معرفی کرده است.سلسله اولیا و مشایخ صوفیه نیز یکی پس از دیگری در این زنجیره جذباند و این جذبات متوالی، طریقِ سرایتِ محبتِ الاهی است. ۳ - اسباب جذب الهیاز نظر صوفیه، جذبه موقوف به عنایت خاص خداوند است [۱۶]
ابونصر سراج، کتاب اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۶۸، چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران.
[۱۷]
عبدالرزاق کاشی، اصطلاحات الصوفیه، ج۱، ص۳۹، چاپ محمد کمال ابراهیم جعفر، مصر ۱۹۸۱.
[۱۸]
عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۷، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
که البته این عنایت غیر مشروط و پیش بینی ناپذیر است.۳.۱ - استعداد انسانصوفیه امکان جذبه را در گرو استعداد انسان نیز دانستهاند، [۱۹]
عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، ج۱، ص۱۷، چاپ محسن بیدارفر، قم ۱۳۷۲ ش.
به هر حال، این اتفاق برای نوادری از انسانها رخ میدهد.فعلِ الاهی جذب در مرتبه روح اثر میگذارد. [۲۰]
ابونصر سراج، کتاب اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۶۸، چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران.
[۲۱]
روزبهان بقلی، شرح شطحیات، ج۱، ص۶۲۱، چاپ هانری کور بن، تهران ۱۳۶۰ ش.
[۲۲]
عزیزالدین بن محمد نسفی، مقصد اقصی در گنجینه عرفان، ج۱، ص۲۲۵، چاپ حامد ربانی، تهران: کتابخانه علمیه حامدی، (۱۳۵۲ ش).
این مرتبه، از جهت نسبت سالک با آن، مرتبهای انسان شناختی و از جهت تشخص نداشتن آن، مرتبهای وجودشناختی است. [۲۳]
نصراللّه پورجوادی، ج۱، ص۲۰۸ـ۲۰۹، سلطان طریقت: سوانح زندگی و شرح آثار خواجه احمد غزالی، به نقل از غزالی، تهران ۱۳۵۸ ش.
۳.۲ - ذکر کلمه اللههمان گونه که خداوند روح را جذب میکند، کلمه «اللّه» نیز هرگاه به منزله ذکر به کار رود، از مُعِدّات جذب روح است. [۲۴]
نصراللّه پورجوادی، ج۱، ص۲۰۸ـ۲۰۹، سلطان طریقت: سوانح زندگی و شرح آثار خواجه احمد غزالی، به نقل از غزالی، تهران ۱۳۵۸ ش.
۴ - نتایج جذب روحروح پس از آنکه جذب حضرت حق شد، قلب را تابع خود میکند، [۲۵]
عمر بن محمد سهروردی، کتاب عوارف المعارف، ج۱، ص۸۹، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
قلب در پی روح ارتفاع میگیرد و اسرار را مشاهده میکند، [۲۶]
روزبهان بقلی، شرح شطحیات، ج۱، ص۶۲۱، چاپ هانری کور بن، تهران ۱۳۶۰ ش.
قلب نیز نفس را و نفس، قالب و بدن را تابع خود میکند، تا اثر جذبه در اعمال ظاهری شخص پدیدار شود. [۲۷]
عمر بن محمد سهروردی، کتاب عوارف المعارف، ج۱، ص۸۹، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
جذبه با تصرف همراه است، به این معنا که خدا با جذبه، در روح بنده تصرف میکند و بر او سلطه مییابد. [۲۸]
عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصاد العباد، ج۱، ص۲۳۲، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۵۲ ش.
[۲۹]
عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصاد العباد، ج۱، ص۳۴۶، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۵۲ ش.
[۳۰]
عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصاد العباد، ج۱، ص۳۶۹، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۵۲ ش.
۴.۱ - جذبه و غلبهبه حالت انفعالی که بر اثر تصرف جذبه روی میدهد، غلبه نیز میگویند و به این اعتبار، جذبه و غلبه و مجذوب و مغلوب به صورت مترادف به کار رفتهاند. [۳۱]
محمد بن محمد پارسا، قدسیّه: کلمات بهاءالدین نقشبند، ج۱، ص۸، چاپ احمد طاهری عراقی، تهران ۱۳۵۴ ش.
[۳۲]
عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۴۵۰، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
[۳۳]
عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۴۸۱، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
۴.۲ - مظهریت جذبه الهیجذبات الاهی گاه چنان در بندهای تصرف میکند و بر او اثر مینهد که وی مظهر صفت جذبه الاهی میشود. در این حالت، بنده مجذوب میتواند به واسطه همین جذبه، در باطن دیگران تصرف کند. این تصرف، سرایت جذبه و در حقیقت تصرف حق است. [۳۴]
محمود بن علی عزالدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ج۱، ص۱۱۳، چاپ جلال الدین همایی، تهران ۱۳۶۷ ش.
[۳۵]
محمد بن محمد پارسا، قدسیّه: کلمات بهاءالدین نقشبند، ج۱، ص۵۹، چاپ احمد طاهری عراقی، تهران ۱۳۵۴ ش.
[۳۶]
عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۴۰۱، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
۴.۳ - جنون عرفانیگاه نیز جذبه به جنون عرفانی منجر میشود که این حالت، به عقیده صوفیان، سبب سقوط تکلیف میگردد. [۳۷]
عبداللّه بن محمد عین القضاه، نامههای عین القضات همدانی، ج۱، ص۷۴، ج ۱، چاپ علینقی منزوی و عفیف عسیران، تهران (۱۹۶۹).
چنین مجذوبانی را عقلای مجانین یا مجانین عقلا گفتهاند. [۳۸]
عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۳۱۴، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
[۳۹]
عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۴۷۵، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
۴.۴ - تعطیل حواسهمچنین ممکن است جذبه به بیخودی و تعطیل حواس بینجامد [۴۰]
عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۴۰۱ـ۴۰۲، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
[۴۱]
عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۴۹۷، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
و ممکن است در این حال، پارهای از حواس و تواناییهای باطنی بر انگیخته شود، چنانکه گفتهاند ابن فارض قصیده معروف تائیه را بر اثر جذبه سرود. [۴۲]
عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۵۴۱، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
تداوم این حالت بیخودی و غایب شدن از حواس نیز موجب غیبت و فنا میشود. [۴۳]
عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصاد العباد، ج۱، ص۳۴۶، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۵۲ ش.
۴.۵ - تغییر صفات جسمانیتأثیر جذبه گاه چنان است که حتی اوصاف جسمانی مجذوب نیز دگرگون میشود، چنانکه سهروردی [۴۴]
عمر بن محمد سهروردی، کتاب عوارف المعارف، ج۱، ص۸۸ ـ۸۹، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
از طایفهای از مجذوبان خبر میدهد که پوستشان نیز همچون قلبشان نرم میشود و جامی [۴۵]
عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۴۸۰، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
نیز در اوصاف مجذوبی به نام جمال الدین لور مینویسد: «جذبهای عظیم داشت و دو چشمش از اثر آن چون دو کاسه خون».۴.۶ - جذبه و تجلی اسما و صفاتو سرانجام باید افزود که جذبه بر اثر تجلی روی میدهد [۴۶]
عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، ج۱، ص۵۵۵، چاپ محسن بیدارفر، قم ۱۳۷۲ ش.
و چنانکه روزبهان بقلی [۴۷]
روزبهان بقلی، شرح شطحیات، ج۱، ص۶۲۱، چاپ هانری کور بن، تهران ۱۳۶۰ ش.
گفته است : «حقیقت جذب، ظهورِ لوایحِ تجلی است در عیون ارواح».این تجلی گاه تجلی اسما و صفات است و گاه تجلی ذات، که حالت اخیرِ آن به جذبه حقیقی میانجامد. [۴۸]
عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، ج۱، ص۴۱۹، چاپ محسن بیدارفر، قم ۱۳۷۲ ش.
۴.۷ - جذبه و کشف و شهودوجود رابطه میان جذبه و تجلی، مفاهیم مرتبط با تجلی، از جمله کشف و شهود، را به جذبه پیوند میدهد. کلاباذی در التعرف [۴۹]
ابوبکر محمد بن ابراهیم کلاباذی، التعرف لمذهب اهل التصوف، ج۱، ص۱۴۰، دمشق ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
صاحب جذبه را صاحب کشف دانسته است.در شرح التعرفِ مستملی [۵۰]
اسماعیل بن محمد مستملی، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۱، ص۱۷۰۶، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۳ـ ۱۳۶۶ش.
آمده است که بر اثر جذبه، احوال باطن بر بنده کشف میشود.بالاترین مرتبه کشف، یعنی شهود ذات احدیت به واسطه فنای صرف، نیز در جذب حقیقی یا جذب بالحقیقه رخ میدهد؛ جذبی که بر اثر تجلی ذاتی، بنده را در بر میگیرد. [۵۱]
عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، ج۱، ص۴۱۹، چاپ محسن بیدارفر، قم ۱۳۷۲ ش.
[۵۲]
عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۴۸۰، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
[۵۳]
عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۵۱۷، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
مفاهیم خویشاوندِ کشف، مانند مشاهده [۵۴]
عمر بن محمد سهروردی، کتاب عوارف المعارف، ج۱، ص۸۸، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
و واقعه، [۵۵]
احمد بن محمد علاءالدوله سمنانی، مصنفات فارسی، ج۱، ص۳۳۵، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۹ ش.
نیز با جذبه رابطه مستقیم دارند.۵ - دو صورت سیر باطنیاز نظر صوفیه سیر باطنی به سوی حق به دو صورت ممکن است: سلوک و یا جذبه. ۵.۱ - تفاوت جذبه و سلوکجذبه غیر از سلوک است و اگر چه از احوال و مقامات است، از مراحل و مراتب سلوک محسوب نمیشود. بخش عمدهای از سخنان و نوشتههای صوفیان صرف توضیح و تبیین ویژگیها و تفاوتهای سلوک و جذبه و سالک و مجذوب شده که از آن جمله است: سلوک کوشش و سیر تدریجی است، اما جذبه کشش و سیر دفعی و غیر تدریجی؛ سلوک نتیجه توجه انسان به خدا و تمایل به تقرب به اوست، اما جذبه حاصل توجه خاص خدا به انسان است؛ سلوک قائم به فعالیت انسان است، ولی در جذبه خداوند فعال است و انسان منفعل و محل فعل خداست. این تفاوت در صورت صَرفیِ واژههای «سالک» (اسم فاعل) و «مجذوب» (اسم مفعول) نیز پیداست. ۵.۲ - تفاوت دیگر جذبه و سلوکسلوک، سیرالی اللّه یا سیر عاشق به سوی معشوق است (سیر محبی) و جذبه، سیر فی اللّه یا سیر معشوق در عاشق است (سیر محبوبی). [۵۶]
عزیزالدین بن محمد نسفی، مقصد اقصی در گنجینه عرفان، ج۱، ص۲۲۷، چاپ حامد ربانی، تهران: کتابخانه علمیه حامدی، (۱۳۵۲ ش).
[۵۷]
محمد بن محمد پارسا، قدسیّه: کلمات بهاءالدین نقشبند، ج۱، ص۲۳ـ۵۹، چاپ احمد طاهری عراقی، تهران ۱۳۵۴ ش.
۵.۳ - تفاوت وجودشناسانهدر تبیینی وجودشناسانه از تفاوت سلوک و جذبه، گفته شده است که هر موجود در نسبت با وجود حق دو جهت دارد: نخست، جهت معیت ذاتی و بی واسطه یا «طریقِ وجه خاص» که مجرای فیضِ بی واسطه است و غلبه این جهت بر بنده و استهلاک و اضمحلال بنده در آن، جذبه نام دارد. دوم، جهت معیت با واسطه یا «طریق سلسله ترتیب» که مجرای فیضِ باواسطه است و سیر تدریجی بنده در این سلسله مراتب را سلوک میگویند. [۵۸]
عبدالرحمان بن احمد جامی، اشعه اللمعات فی شرح اللمعات، ج۱، ص۱۴ـ ۱۵، در گنجینه عرفان، چاپ حامد ربانی، تهران: کتابخانه علمیه حامدی، (۱۳۵۲ ش).
در این طریق گاه نیز فیض حق به واسطه ارواح مقدّس به بنده میرسد که سالک را راهنمایی و از او دستگیری میکند. [۵۹]
محمد بن محمد پارسا، قدسیّه: کلمات بهاءالدین نقشبند، ج۱، ص۱۵، چاپ احمد طاهری عراقی، تهران ۱۳۵۴ ش.
۶ - تفاوت جذبه و برهانشبستری در گلشن راز، دست کم دوبار، در کنار جذبه از برهان سخن گفته و هر دو را یقین آور دانسته با این تفاوت که برهان، فیض با واسطه و نوعی سیر استدلالی است که طریق حکما و علماست. بدین ترتیب، برهان در کنار دو گونه دیگر سیر، یعنی سلوک و جذبه، قرار میگیرد. [۶۰]
محمد بن یحیی لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ج۱، ص۲۱۵ـ۲۱۷، چاپ محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران ۱۳۷۱ ش.
۷ - فرق جذبه با عروجهمچنین در متون عرفانی، در کنار جذبه و سلوک، از مرتبه دیگری به نام عروج سخن رفته است. سلوکْ کوشش، جذبه کشش و عروجْ بخشش است. [۶۱]
عزیزالدین بن محمد نسفی، مقصد اقصی در گنجینه عرفان، ج۱، ص۲۲۵، چاپ حامد ربانی، تهران: کتابخانه علمیه حامدی، (۱۳۵۲ ش).
۸ - جذبه و سلوک در قرآنصوفیان با استناد به آیه «. . . اللّهُ یَجْتَبی اِلَیهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی اِلَیهِ مَنْ یُنیب» (خدا هر که را بخواهد برمی گزیند و کسی را که به سوی او بازگردد هدایت میکند)، اهتدا (ره نمودگی) و اجتبا (برگزیدگی) را ناظر به سلوک و جذبه دانستهاند. [۶۳]
عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، ج۱، ص۳۱۰، چاپ محسن بیدارفر، قم ۱۳۷۲ ش.
[۶۴]
نصراللّه پورجوادی، سلطان طریقت: سوانح زندگی و شرح آثار خواجه احمد غزالی، ج۱، ص۲۲۷ـ ۲۲۸، تهران ۱۳۵۸ ش.
۹ - تقسیم اهل سیر در نگاه عرفااز نظر عرفا و صوفیه، سلوک و جذبه (مانند زوجهای اصطلاحی دیگر، از قبیل صحو و سکر، خوف و رجا، فنا و بقا) مکمل هماند و هیچیک بی دیگری کامل نیست. بر این اساس، نویسندگان متأخر صوفیه در آثار تعلیمی خویش، سالکان و مجذوبان را چند دسته دانستهاند. ۹.۱ - تقسیم شیخ اشراقسهروردی اهل سیر در عالم معنا را به چهار گروه تقسیم کرده است: سالک مجرد، مجذوب مجرد، سالک متدارَکِ به جذبه (سالک مجذوب)، و مجذوب متدارَک به سلوک (مجذوب سالک). [۶۵]
عمر بن محمد سهروردی، کتاب عوارف المعارف، ج۱، ص۸۷، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
۹.۲ - تعبیر کاشانیعزالدین کاشانی [۶۶]
محمود بن علی عزالدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ج۱، ص۱۰۸، چاپ جلال الدین همایی، تهران ۱۳۶۷ ش.
با حفظ همین تقسیم بندی، دو قسم اول را با تعبیری نسبتاً تحقیرآمیز، سالک ابتر و مجذوب ابتر خوانده است.سالک مجرد یا سالک ابتر (سالکی که جذبهای به او دست نداده) کسی است که همچنان در مقام کوشش و مجاهدت است و به جذبه و فنایی که صفات نفسانی او در آن محو میشود نرسیده و ازاینرو کامل نیست. مجذوب مجرد یا مجذوب ابتر (مجذوبی که گام در سلوک ننهاده) نیز کسی است که به واسطه جذبه، حجاب از قلبش برداشته شده و به یقین رسیده، اما در آن حال متوقف شده و چون سلوک نکرده است، موانع و آفات راه را نمیشناسد، به احوال و مقامات وقوف ندارد و شایسته مقام شیخی و مرشدی نیست. [۶۷]
عمر بن محمد سهروردی، کتاب عوارف المعارف، ج۱، ص۸۷ ـ ۸۸، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
[۶۸]
عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصاد العباد، ج۱، ص۳۷۵، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۵۲ ش.
[۶۹]
احمد بن محمد علاءالدوله سمنانی، مصنفات فارسی، ج۱، ص۳۳۵، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۹ ش.
۹.۳ - بیان احمد غزالیاحمد غزالی در التجرید فی کلمه التوحید، مجذوب مجرد را به مسافری تشبیه کرده که او را با چشمِ بسته از بیابانی عبور داده به مقصد رساندهاند؛ مسافری که چیزی از منازل راه نمیداند و ازاینرو صلاحیت راهنمایی روندگان طریق باطن را ندارد. [۷۰]
نصراللّه پورجوادی، سلطان طریقت: سوانح زندگی و شرح آثار خواجه احمد غزالی، ج۱، ص۲۲۶ـ۲۲۷، تهران ۱۳۵۸ ش.
۹.۴ - تفاوت دیدگاه غزالی با سهروردیبا این همه، غزالی بنده مجذوب را ــ خواه سالک باشد خواه نباشد ــ ولیِّ خدا میداند، زیرا ولایت و جذبه، هر دو، به مقام قرب و محبوبیت مربوط اند، بر خلاف سهروردی و عبدالرزاق کاشی که مجذوب مجرد را ولیّ نمی دانند. [۷۱]
نصراللّه پورجوادی، سلطان طریقت: سوانح زندگی و شرح آثار خواجه احمد غزالی، ج۱، ص۲۲۳ـ۲۲۴، تهران ۱۳۵۸ ش.
[۷۲]
نصراللّه پورجوادی، سلطان طریقت: سوانح زندگی و شرح آثار خواجه احمد غزالی، ج۱، ص۲۳۱، تهران ۱۳۵۸ ش.
۱۰ - سالک مجذوب و مجذوب سالکاما سالکان مجذوب و مجذوبان سالک دیگرند: سالک مجذوب، کسی است که سلوکش جذبه حق را در پی داشته و پس از مجاهده به مقام مشاهده رسیده است. او راه را به آهستگی و منزل به منزل پیموده و خطرها را آزموده است و ازاینرو صلاحیت شیخی و راهنمایی سالکان دیگر را دارد. [۷۳]
عمر بن محمد سهروردی، کتاب عوارف المعارف، ج۱، ص۸۸، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
[۷۴]
عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصاد العباد، ج۱، ص۳۷۵، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۵۲ ش.
[۷۵]
محمود بن علی عزالدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ج۱، ص۱۰۸، چاپ جلال الدین همایی، تهران ۱۳۶۷ ش.
مجذوب سالک کسی است که بر اثر جذبه قدم در سلوک نهاده، معرفت مراحل و مراتب را کسب کرده و از راه و رسم منزلها با خبر شده است. [۷۶]
محمود بن علی عزالدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، ج۱، ص۱۰۸، چاپ جلال الدین همایی، تهران ۱۳۶۷ ش.
امام خمینی برای سیروسلوک اقسام متعددی قائل است و معتقد است سالک به اعتبار چگونگی سلوک چهار قسم است مجذوب، مجذوب سالک، سالک مجذوب و سالک. هنگامیکه سالک از غیر حقتعالی غافل شد، دل خود را به حق سپرده و به مرتبه عشق رسید، اگر در این حال بماند، او را مجذوب گویند و اگر از این حال بیرون بیاید و از حالات خود باخبر شود و به سلوک مشغول شود به او مجذوب سالک گفته میشود و اگر سالک کوی حق گردد و پس از طی مراحل سلوک جذبه حق به او دست دهد و به او سالک مجذوب گوید و اگر جذبه دست ندهد او را سالک مینامند. به باور امام مجذوب سالک سبقت رحمت حق شامل سالک میشود و باجذبه الهی او را بهسوی خود میکشاند و تطهیر میکند؛ اما سالک مجذوب با ریاضت و تصفیه قلب به جذبه میرسد. همچنین امام خمینی سیروسلوک را به اعتبار متعلق سیر، به سه قسم تقسیم میکند: ۱- سیر الیالله که اولیت و اصالت دارد و باتوجهبه مقام رحمت مطلقه که هر موجودی را به کمال لایق خود میرساند با دستگیری باطنی غیبی این سیر آغاز میشود و قلب طالب حق میشود و از طبیعت منسلخ میگردد و بهسوی محبوب رهسپار میشود تا آنجا که از عالم و هر چه در آن است فانی میگردد. [۷۹]
خمینی، روحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۴۳-۴۴، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۲.
۲- سیر فی الله که پس از سفر الیالله است و در آن حالت فنا و جذبه به سالک دست میدهد و سالک در این سفر از حق و حضرت احدیت جمعی بهسوی حضرت اعیان ثابته سیر میکند. ۳- سیر بالله که پس از سیر الیالله و فی الله است و سالک استعداد آن را دارد که از حالت فنا به بقای بعد از فنا برسد و به خود رجوع کند و برای تکمیل بندگان به خلق بازگردد. [۸۲]
خمینی، روحالله، دانشنامه امام خمینی، ج۶، ص۲۸۶، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.
۱۰.۱ - از شهود آثار تا شهود ذات حقاین دو گروه، از دو سو، در سیرِ مراتب ذات و صفات و اسما و آثار حق اند. سیر سالک مجذوب از شهود آثار حق آغاز میشود و سپس، به ترتیب، از شهود اسما و صفات میگذرد تا سرانجام به شهود ذات رسد. سیر مجذوب سالک برعکس است؛ یعنی، از کشف و مشاهده کمال ذات حق آغاز میشود و پس از شهود صفات و تعلق (وابستگی) به اسمای او، به شهود آثار حق میانجامد. به این ترتیب، پایان راه سالکِ مجذوب، آغاز راه مجذوبِ سالک است و آغازِ راهِ سالکِ مجذوب، پایانِ راه مجذوب سالک؛ البته به دو اعتبار متفاوت. سیر نخست را ترقی یا ترقیه و سیر دوم را تدلّی یا تدلیه (آویخته شدن) می گویند. [۸۳]
ابن عطاءاللّه اسکندری، کتاب الحکم: عربی ـ انجلیزی، ج۱، ص۴۲، چاپ عبدالحمید صالح حمدان، (قاهره).
[۸۴]
عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، ج۱، ص۱۷، چاپ محسن بیدارفر، قم ۱۳۷۲ ش.
۱۰.۲ - محبوب مراد و محب مریدمجذوب سالک، محبوب مراد نیز خوانده شده، زیرا مورد عنایت حق، و محبوب و مراد و منتخب اوست و کشفش پیش و بیش از جد و جهد اوست. سالک مجذوب نیز محبّ مرید خوانده شده است که پس از کوشش به کشف میرسد. [۸۵]
عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، ج۱، ص۱۷، چاپ محسن بیدارفر، قم ۱۳۷۲ ش.
[۸۶]
عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، ج۱، ص۳۱۰، چاپ محسن بیدارفر، قم ۱۳۷۲ ش.
۱۰.۳ - تفاوت محبان و محبوبانصوفیان این تفاوت میان محبان و محبوبان را به سبب اختلاف استعداد ایشان میدانند [۸۷]
عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصاد العباد، ج۱، ص۳۴۶، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۵۲ ش.
[۸۸]
عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، ج۱، ص۱۷، چاپ محسن بیدارفر، قم ۱۳۷۲ ش.
که این استعداد خود معلول عنایت و اراده حق است؛ عنایتی که به عقیده ایشان نامشروط و نامعلل است.اما با نگاه دقیق تر، سالکی نیست که قبل از سلوک جذبهای نیافته باشد و محبی نیست که محبوب نبوده باشد، چرا که محبت میان محب و محبوب نتیجه مناسبت ذاتی یا صفاتی میان آن دو است و اگر این مناسبت ذاتی باشد، محب در باطن خویش انجذابی به سوی محبوب احساس میکند [۸۹]
عبدالرحمان بن احمد جامی، اشعه اللمعات فی شرح اللمعات، ج۱، ص۱۸، در گنجینه عرفان، چاپ حامد ربانی، تهران: کتابخانه علمیه حامدی، (۱۳۵۲ ش).
و به این معنا، هر کوششی مسبوق به کششی است.۱۱ - آغاز سیر از سوی خداعبدالرزاق کاشی [۹۰]
عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، ج۱، ص۳۳۹، چاپ محسن بیدارفر، قم ۱۳۷۲ ش.
جذبه را حبل الوصال الاهی معرفی میکند.بنا بر این تعبیر، می توان گفت که سالکان به این ریسمان میآویزند و بالا میروند اما مجذوبان را بدان میآویزند و بالا میکشند. البته به عقیده صوفیه، تقدم یحبّهم بر یحبّونه در آیه ۵۴ سوره مائده، نشانه آن است که محبت خداوند بر محبت بنده تقدم دارد و آغاز این سیر و طلب از سوی خداست. [۹۱]
احمد بن عبداللّه ابونعیم، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج۱۰، ص۷، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
[۹۲]
اسماعیل بن محمد مستملی، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۱، ص۱۷۰۰، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۳ـ ۱۳۶۶ش.
نه فقط قدم نهادن در طریقت، بلکه توانا شدن به طاعت الاهی و به جا آوردن تکلیف بندگی (شریعت) نیز جذب خداست. [۹۳]
عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصاد العباد، ج۱، ص۳۷۲، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۵۲ ش.
[۹۴]
عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، ج۱، ص۳۳۹، چاپ محسن بیدارفر، قم ۱۳۷۲ ش.
۱۲ - طلب نشانه جذبدر میان عرفا، مولوی بیش از دیگران بر این نکته تأکید کرده، طلب و «اللّه گفتن» بنده را پاسخ و لبیکِ او به دعوت الاهی و نشانه جذب «آن سری» دانسته است. [۹۵]
جلال الدین محمد بن محمد مولوی، مثنوی معنوی، بر اساس نسخه قونیه، بیت ۲۵۳۲، چاپ عبدالکریم سروش، تهران ۱۳۷۸ ش.
[۹۶]
جلال الدین محمد بن محمد مولوی، مثنوی معنوی، بر اساس نسخه قونیه، بیت ۱۹۵ـ۱۹۶، چاپ عبدالکریم سروش، تهران ۱۳۷۸ ش.
[۹۷]
جلال الدین محمد بن محمد مولوی، مثنوی معنوی، بر اساس نسخه قونیه، بیت ۴۵۹۶ـ۴۵۹۹، چاپ عبدالکریم سروش، تهران ۱۳۷۸ ش.
[۹۸]
جلال الدین محمد بن محمد مولوی، مثنوی معنوی، بر اساس نسخه قونیه، بیت ۴۲۱۷، چاپ عبدالکریم سروش، تهران ۱۳۷۸ ش.
به این اعتبار، سالک نیز واجد جذبه است؛ جذبهای عام و متناسب با سیر تدریجی او، به خلافِ مجذوب که مقرر است راه صد ساله را یک شبه طی کند. ۱۳ - اشکال جامع نبودن و رفع آناز مقایسه این توضیحات با تعریفی که در ابتدا در باره جذبه آمد، در بادی نظر نوعی ناسازگاری مشاهده میشود که در نوشتههای صوفیان بدان اشارهای نشده است. به این معنا که اگر جذبه کشش بی کوشش و سیر بی سلوک به سوی خدا باشد، سالک مجذوب به سبب همین تقدم سلوک، از تعریف مجذوب بیرون میماند. به تعبیر دیگر، کوشش و تمهید مقدمات که در تعریف جذبه نفی شده، همان چیزی است که مقوم معنای سلوک است. رفع این ناسازگاری احتمالاً در این نکته نهفته است که در مورد سالک مجذوب، جذبه معلول و نتیجه سلوک نیست بلکه، چنانکه گفته شد، جذبه در گرو عنایت خداست و مؤید این سخن سالکانی هستند که به جذبه نرسیدهاند. ۱۴ - شایستگان مقام شیخیبه عقیده عموم صوفیان، هم سالک مجذوب هم مجذوب سالک شایسته احراز مقام شیخی و مرشدیاند [۹۹]
عبدالرحمان بن احمد جامی، اشعه اللمعات فی شرح اللمعات، ج۱، ص۱۵، در گنجینه عرفان، چاپ حامد ربانی، تهران: کتابخانه علمیه حامدی، (۱۳۵۲ ش).
اما در نظر دقیق، دسته دوم اکمل و افضلاند.۱۵ - شایستگان از نگاه سهروریسهروردی [۱۰۰]
عمر بن محمد سهروردی، کتاب عوارف المعارف، ج۱، ص۸۸، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
با بررسی دقیق این موضوع، بر آن است که اگر چه سالک مجذوب صلاحیت شیخی دارد، اما مجذوب سالک است که شایستگی تام برای این مقام دارد.در تحلیل او سالک مجذوب که پس از کوشش بسیار به گشایشی دست یافته و از بندگی نفس و حجاب ظلمانی آن رها شده، ممکن است در این حالِ تازه یافته متوقف شود، در پس حجاب نورانی قلب محجوب بماند و حال، صاحب او شود نه او صاحب حال. اما مجذوب سالک در آغاز کار به کشف و یقین رسیده و اوست که صاحب حال است. مجذوب سالک پس از درک خداوند، به پرستش و عبودیت او میپردازد و این سخن که «لا أعبُد رَبّاً لم أره» (خدایی را که ندیدهام نمیپرستم)، ناظر به چنین مقامی است. به این ترتیب، در مورد مجذوب سالک وضع و حال باطنی انسان به ظاهر و رفتار او سریان مییابد و حال قلبی به عمل میانجامد و مجذوب، سالک میشود. از اینجا میتوان دانست که در مجذوبان، عمل نتیجه حال و در سالکان، حال نتیجه عمل است. ۱۶ - ارتباط جذبه با ولایت و نبوتجذبه با ولایت و نبوت نیز رابطه مستقیم دارد؛ جذبه راه انبیا و اولیا در رسیدن به خداست، [۱۰۱]
محمد بن یحیی لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ج۱، ص۲۱۵، چاپ محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران ۱۳۷۱ ش.
همچنان که مقام نبوت نیز نه به کوشش بلکه به عنایت الاهی نصیب انبیا شده است. [۱۰۲]
عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۴۹ـ۵۰، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
نسفی، [۱۰۳]
عزیزالدین بن محمد نسفی، کشف الحقایق، ج۱، ص۸۱، چاپ احمد مهدوی دامغانی، تهران ۱۳۵۹ ش.
در طبقه بندی خویش، فضل و عنایت حق را به سه قسم عام، خاص و خاص الخاص تقسیم میکند که متناظر با سه مقام هدایت، ولایت و نبوت است.در عقیده او عنایت خاص حق، که همان جذبه است، به مقام ولایت مربوط میشود. ۱۷ - اهل جذبهدر تذکرهها و شرح احوال صوفیان، اخبار و اقوال بسیاری از اهل جذبه نقل شده است. مجذوبانی نیز از تجربه جذبه خود گزارشهایی دادهاند. [۱۰۴]
احمد بن محمد علاءالدوله سمنانی، العروه لاهل الخلوه و الجلوه، ج۱، ص۲۹۷ـ۲۹۹، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۲ ش.
[۱۰۵]
احمد بن محمد علاءالدوله سمنانی، مصنفات فارسی، ج۱، ص۲۵۲، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۹ ش.
۱۷.۱ - نخستین مجذوبظاهراً نخستین کسی که در تاریخ تصوف از مجذوبان دانسته شده، ابراهیم ادهم (متوفی ۱۶۱) است. گفتهاند وی شاهزاده بود و روزی به هنگام شکار ندایی شنید و به جذبه حق از غفلت به در شد و زهد پیشه کرد. [۱۰۶]
ابوبکر محمد بن ابراهیم کلاباذی، التعرف لمذهب اهل التصوف، ج۱، ص۱۴۱، دمشق ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
[۱۰۷]
عبداللّه بن محمد انصاری، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۶۸ـ۷۲، چاپ محمد سرور مولائی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۱۷.۲ - فضیل عیاضهمچنین فضیل عیاض (متوفی ۱۸۷) ــ که او را رئیس دزدان و راهزنان دانستهاند ــ با شنیدن آیهای از قرآن به جذبه حق فرو رفت و توبه کرد. [۱۰۸]
احمد بن منصور سمعانی، روح الارواح فی شرح الاسماء الملک الفتّاح، ج۱، ص۵۱۱، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۸ ش.
۱۷.۳ - برخی دیگر از مجذوبانجامی در نفحات الانس (جاهای متعدد) شرح حال بسیاری از مجذوبان را آورده است که از آن جمله اند: محمد معشوق (قرن پنجم)، میرعلی عبو (قرن پنجم)، ابن فارض مصری (متوفی ۶۳۲)، علاءالدوله سمنانی (متوفی ۷۳۶)، خواجه حسن عطار (متوفی ۸۲۶)، جمال الدین لور، قوام الدین سنجانی (متوفی ۸۲۰) و شمس الدین محمد کُوسُوئی (متوفی ۸۶۳). ۱۸ - فهرست منابع(۱) ابن عطاءاللّه اسکندری، کتاب الحکم: عربی ـ انجلیزی، چاپ عبدالحمید صالح حمدان، (قاهره). (۲) ابونصر سراج، کتاب اللمع فی التصوف، چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران. (۳) احمد بن عبداللّه ابونعیم، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷. (۴) عبداللّه بن محمد انصاری، طبقات الصوفیه، چاپ محمد سرور مولائی، تهران ۱۳۶۲ ش. (۵) محمد بن محمد پارسا، قدسیّه: کلمات بهاءالدین نقشبند، چاپ احمد طاهری عراقی، تهران ۱۳۵۴ ش. (۶) نصراللّه پورجوادی، سلطان طریقت: سوانح زندگی و شرح آثار خواجه احمد غزالی، تهران ۱۳۵۸ ش. (۷) عبدالرحمان بن احمد جامی، اشعه اللمعات فی شرح اللمعات، در گنجینه عرفان، چاپ حامد ربانی، تهران: کتابخانه علمیه حامدی، (۱۳۵۲ ش). (۸) عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش. (۹) روزبهان بقلی، شرح شطحیات، چاپ هانری کور بن، تهران ۱۳۶۰ ش. (۱۰) عبدالحسین زرین کوب، سرّنی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، تهران ۱۳۶۶ ش. (۱۱) احمد بن ابوالحسن ژنده پیل، منتخب سراج السائرین، چاپ علی فاضل، مشهد ۱۳۶۸ ش. (۱۲) محمد بن حسین سلمی، طبقات الصوفیه، چاپ نورالدین شریبه، حلب ۱۴۰۶/۱۹۸۶. (۱۳) احمد بن منصور سمعانی، روح الارواح فی شرح الاسماء الملک الفتّاح، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۸ ش. (۱۴) عمر بن محمد سهروردی، کتاب عوارف المعارف، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳. (۱۵) عبدالرزاق کاشی، اصطلاحات الصوفیه، چاپ محمد کمال ابراهیم جعفر، مصر ۱۹۸۱. (۱۶) عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، چاپ محسن بیدارفر، قم ۱۳۷۲ ش. (۱۷) محمود بن علی عزالدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، چاپ جلال الدین همایی، تهران ۱۳۶۷ ش. (۱۸) احمد بن محمد علاءالدوله سمنانی، العروه لاهل الخلوه و الجلوه، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۲ ش. (۱۹) احمد بن محمد علاءالدوله سمنانی، مصنفات فارسی، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۹ ش. (۲۰) عبداللّه بن محمد عین القضاه، زبده الحقایق، متن عربی به تصحیح عفیف عُسیران، ترجمه فارسی مهدی تدین، تهران ۱۳۷۹ ش. (۲۱) عبداللّه بن محمد عین القضاه، نامههای عین القضات همدانی، ج ۱، چاپ علینقی منزوی و عفیف عسیران، تهران (۱۹۶۹). (۲۲) ابوبکر محمد بن ابراهیم کلاباذی، التعرف لمذهب اهل التصوف، دمشق ۱۴۰۷/۱۹۸۶. (۲۳) محمد بن یحیی لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، چاپ محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران ۱۳۷۱ ش. (۲۴) اسماعیل بن محمد مستملی، شرح التعرف لمذهب التصوف، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۳ـ ۱۳۶۶ش. (۲۵) جلال الدین محمد بن محمد مولوی، مثنوی معنوی، بر اساس نسخه قونیه، چاپ عبدالکریم سروش، تهران ۱۳۷۸ ش. (۲۶) عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصاد العباد، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۵۲ ش. (۲۷) عزیزالدین بن محمد نسفی، کشف الحقایق، چاپ احمد مهدوی دامغانی، تهران ۱۳۵۹ ش. (۲۸) عزیزالدین بن محمد نسفی، مقصد اقصی در گنجینه عرفان، چاپ حامد ربانی، تهران: کتابخانه علمیه حامدی، (۱۳۵۲ ش)؛ ۱۹ - پانویس
۲۰ - منبع• دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جذبه»، شماره۴۵۳۴. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی. ردههای این صفحه : اصطلاحات صوفیه | اصطلاحات عرفانی | تصوف | دیدگاه های عرفانی امام خمینی | عرفان | مقالات دانشنامه جهان اسلام
|