بشر بن مروان بن حکمبشر سومین فرزند خلیفه مروان حکم یکی از خلفای اموی بوده وی به شعر و شعراء اهتمام خاصی داشته و مدتی هم برادرش عبدالملک وی را والی کوفه گمارد. ۱ - معرفی اجمالیبِشْر بن مروان بن حَکَم، ابومروان، امیر اموی ، فرزند مروان خلیفه [۱]
ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیرو الاعلام، تحقیق محمد عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۹۹۳م، ط الثانیه، ج۵، ص۳۷۰.
وقُطَیَّه، دختر بِشر (از خاندان بنی جعفر بن کِلاب از قبیله قیس) بود. [۲]
ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، تحقیق لجنه من العلماء، ج۱، ص۸۷، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۸۳م، طبعه الاولی.
۲ - بشر بن مروان در مرج راهطبشر در جنگ مرج راهط در سال ۶۴ (ه. ق) که بین پدرش مروان حکم و ضحاک بن قیس روی داد حضور داشت. در این جنگ که ضحاک بن قیس در محلی به نام مرج راهط بیعت با ابن زبیر را عملی کرد و بنی امیه را خلع کرد، بشر پرچمی در دست داشت و میجنگید و رجز میخواند. [۳]
طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، ۱۳۷۵ه. ش، چاپ پنجم، ج۵، ص۵۳۵.
در همین جنگ بود که برادر بشر، عبدالعزیز کشته شد. [۴]
طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، ۱۳۷۵ه. ش، چاپ پنجم، ج۷، ص۳۱۶۸.
وی یکی از سران قبیله کلاب را به قتل رسانید. پس از به خلافت رسیدن پدرش، او را هنگام لشکرکشی به مصر همراهی کرد، زیرا از منابع چنین برمیآید که در ۶۵ پس از آنکه مروان ایالت مصر را از چنگ [۵]
یافعی، عبدالله بن أسعد، مرآت الجنان، نسخه خطی کتابخانه ملی فرانسه، ش ۱۵۸۹.
ابن زبیر که آنجا را در شعبان ۶۴ تصرف کرده بود، باز گرفت، پسرش عبدالعزیز را به اقامه نماز و جمعآوری خراج برگماشت و بشر را هم در آنجا گذاشت تا یار و همراه برادرش باشد و دوری از خانواده را فراموش کند. چندی بعد، میانه دو برادر به هم خورد و بشر مصر را ترک کرد و محتملاً به سوریه بازگشت.۳ - بشر بن مروان و وزارت مصرهنگامی که مروان حکم بر مصر چیره شد فرزندش عبدالعزیز را والی آن جا قرار داد و بشر بن مروان و موسی بن نصیر را به وزارت او منصوب کرد. بشر هم چنین در زمان خلافت برادرش عبدالملک در سالهای ۷۴ و ۷۵ و پس از امارت مصعب بن زبیر والی کوفه و بصره بود. [۷]
طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، ۱۳۷۵ه. ش، چاپ پنجم، ج۶، ص۱۷۸.
البته پس از مرگ مصعب زمان کوتاهی قطن بن عبدالله حارثی والی کوفه بود که مروان او را عزل کرد و برادرش بشر را به جای او نشاند. [۸]
طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، ۱۳۷۵ه. ش، چاپ پنجم، ج۶، ص۱۶۴.
برخی زمان امارت کوفه بشر را در سال ۷۲ (ه. ق) و امارت بصره او را در سال ۷۳ (ه. ق) ذکر کردهاند. [۹]
ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیرو الاعلام، تحقیق محمد عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۹۹۳م، ط الثانیه، ج۵، ص۳۱۶.
۴ - والی کوفهمورخان ضمن وقایع ۷۱ [۱۰]
طبری، محمدبن جریر، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۱۵۱، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
از او یاد کردهاند که در این سال، خلیفه عبدالملک او را به حکومت کوفه برگماشت (ولی به روایت دیگر) او در ۷۲ پس از پایان جنگ با مُصعَب بن زُبیر، که بشر نیز در آن شرکت داشت [۱۱]
بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۶۶، چاپ گوتن، اورشلیم ۱۹۳۶ ۱۹۳۸، چاپ افست بغداد (بی تا).
(ولایت کوفه یافت و) در آنجا اقامت گزید. روایت ابوالحسن مداینی، [۱۲]
طبری، محمدبن جریر، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۱۷۸، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
[۱۴]
طبری، محمدبن جریر، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۱۶۴، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
او غیر از خالش، رَوح بن زِنْباع، موسی بن نُصیر را نیز، بنا بر توصیه عبدالملک به عبدالعزیز، به عنوان مشاور برگزید [۱۶]
طبری، محمدبن جریر، تاریخ الرسل والملوک، سلسله دوم، ص ۸۵۳، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
خلیفه در ۷۳، جز کوفه، حکومت بصره را نیز که چند ماهی قبل، از خالد بن عبدالله بن خالد بن اسید ـ به سبب ناکامی او در جنگ با خوارج ـ بازپس گرفته بود، بدو داد. [۱۷]
طبری، محمدبن جریر، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۱۹۴، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
[۱۸]
بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص ۴۶۶، چاپ گوتن، اورشلیم ۱۹۳۶ ۱۹۳۸، چاپ افست بغداد (بی تا).
۴.۱ - واقعه امارت کوفهبشر بن مروان ادیب و ظریف بود و شعر، صحبت، سماع و شرابخواری را دوست داشت. هنگامی که عبدالملک حکومت کوفه و بصره را به او داد جمعی از اهل رای و تدبیر را که روح بن زنباع جذامی از آن جمله بود به عنوان مشاور وی قرار داد و به بشر گفت: روح خیرخواه خاندان ماست و نباید هیچ کاری را بدون مشورت با او انجام دهی. بشر کلام عبدالملک را محترم داشت و به ندیمان خویش گفت: من موانست و اجتماع را دوست دارم؛ اما بیم دارم اگر سبکی کنم روح جریان را به خلیفه گزارش کند. یکی از ندیمان عراقی وی که مردی مدبر بود گفت من کاری میکنم که بشر از نزد تو برود و به امیرمومنان شکایت و گله نکند. بشر مسرور شد و وعده داد که اگر این کار را انجام دهد پاداش نکویی به وی ببخشد. روح کنیزی داشت که وقتی از منزل به مسجد یا جای دیگر میرفت در خانه او را قفل و مهر میزد تا او برود و باز گردد. جوان عراقی دواتی برداشت و شباهنگام نزدیک منزل روح رفت. وقتی روح برای نماز میرفت وی در لحظه برون شدن وی وارد دهلیز شد و زیر پله پنهان شد و به هر حیلهای بود وارد اتاق روح شد و اشعاری بدین مضمون بر دیوار نوشت: ای روح اگر خبر مرگ تو را پیش مردم مغرب ببرند دختران و بیوه زنانت چه خواهند کرد؟ موقع مرگ ابن مروان رسیده است پس ای روح بن زنباع به فکر خودت باش. هنگام صبح که روح از نماز بازگشت در اتاق را گشود و نوشته را دید. ترسید و با خودش گفت: این چیست؟ به خدا هیچ انسانی جز من وارد حجرهام نمیشود، دیگر ماندن در عراق فایدهای ندارد. آن گاه پیش بشر رفت و گفت: اگر کاری نزد امیرمومنان داری به من بگو. بشر گفت: مگر میخواهی بروی؟ گفت: بله. گفت: چرا مگر بدی دیدی یا کار ناروایی شده که نتوانستهای تحمل کنی؟ گفت: نه به خدا. خدا تو را پاداش نکو دهد؛ اما حادثهای رخ داده و من به ناچار باید نزد امیرمومنان بروم و قضیه روی دیوار را برای بشر توضیح داد و گفت جز من و کنیزک هیچ کس وارد اتاقم نمیشود و این نوشته جز جن و فرشته کار کس دیگری نیست. بشر گفت: امیدوارم این قضیه حقیقت نداشته باشد و روح به سمت شام حرکت کرد. [۲۱]
مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی فرهنگی، ۱۳۷۴ه. ق، چاپ پنجم، ج۲، ص۱۱۴.
با رفتن روح، بشر با خیال راحت به شراب و طرب پرداخت. هنگامی که روح نزد عبدالملک رفت عبدالملک از او پرسید لابد حادثهای برای بشر اتفاق افتاده یا کار نامناسبی دیدهای! روح بشر را ثنا گفت و رفتارش را ستود و ماجرا را برای عبدالملک تعریف کرد. عبدالملک سخت بخندید و گفت: نترس، بشر و یارانش اقامت تو را خوش نداشتهاند و بدین طریق حیله کردهاند. [۲۲]
مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی فرهنگی، ۱۳۷۴ه. ق، چاپ پنجم، ج۲، ص۱۱۵.
۵ - بشر و مهلبدر اواخر همین سال یا در ۷۴ بشر عمرو بن حُریث مخزومی را به نیابت خود به حکومت کوفه برگزید و خود به بصره نقل مکان کرد. بشر به عنوان حاکم کوفه، از طرف عبدالملک، قوایی برای تقویت سپاهیانی که با خوارج میجنگیدند، فرستاد. با اینکه بشر منصب فرماندهی سپاه (امیری) داشت، عبدالملک مستقیماً بدو دستور داد تا فرماندهی لشکر را در جنگ با خوارج به مُهَلَّب واگذارد. بشر که در نظر داشت عمر بن عبیدالله بن مَعمَر را بدین سمت بگمارد، هنگام بازگشت به بصره، علیرغم میل باطنیش، دستور خلیفه را اجرا کرد، و از اینکه تصمیمگیری را به وی وانگذاشته بود رنجیده خاطر شد [۲۳]
طبری، محمدبن جریر، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۸۵۵ به بعد، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
و به فرمانده سپاه کوفه پیشنهاد کرد که با عملیات نظامی مهلّب مقابله کند، و این عمل خشم مهلّب را برانگیخت. [۲۴]
محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۸۵۶، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
اخطل [۲۵]
الحاوی، ایلیاسلیم، شرح دیوان الاخطل التغلبی، ج۱، ص۲۲۳ـ ۲۲۶، بیروت تاریخ مقدمه ۱۹۶۸).
بشر را به سبب شدت او در جنگ با خوارج و اعاجم ستوده است. یاقوت [۲۶]
حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۴۴۸، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵، ج ۲، ص ۷۳۸، فهرست).
نیز از نبردی میان سپاهیان او با صالح بن مِسرح خارجی یاد کرده است.۶ - ممالک تحت سلطهگفته میشود که خلیفه عبدالملک به درخواست بشر، علاوه بر عراق، فرمان حکومت حجاز، مکه، مدینه و یمن را نیز برای او فرستاد، اما کمی پس از این، مرگ او فرا رسید. ۷ - بشر بن مروان و مقابله با خوارجعبدالملک به جهت نزدیکی کوفه و فارس به بشر بن مروان والی کوفه نوشت: از جانب خویش یکی را که دلیر باشد و جنگآزموده باشد را به همراه چهار هزار سوار به جنگ خوارج فارس بفرست. سپاه دیگری هم به سرپرستی داود بن قحذم برای سرکوبی آنان ارسال شده است. به کسی که میفرستی دستور بده وقتی با داود بن قحذم تلاقی کرد با وی مخالفت نکند که اختلاف قوم کمکی است بر ضد خویش به دشمن. بشر بن مروان عتاب بن ورقاء را با چهار هزار سوار از مردم کوفه فرستاد که به سرزمین فارس رفتند و به داود بن قحذم پیوستند؛ ولی در راه دچار گرسنگی شدند و اسبانشان مردند و بیشتر مردم آن دو سپاه پیاده به اهواز بازگشتند. [۲۹]
طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، ۱۳۷۵ه. ش، چاپ پنجم، ج۲، ص۱۷۳.
در اقدامی دیگر عبدالملک، مهلب را به همراه اعیان و بزرگان بصره برای جنگ با ازارقه فرستاد و به بشر دستور داد لشکری از کوفه به پشتیبانی ایشان بفرستد و به آنها دستور دهد که خوارج را هر کجا باشند دنبال کند و ریشه آنها را برکند. بشر در اواخر عمرش عبدالرحمن بن مخنف را فرستاد تا همراه مهلب به جنگ خوارج برود، لکن هنگامی که سپاه عبدالرحمن و مهلب هر دو به حوالی رامهرمز رسیدند و برای مقابله با خوارج آماده میشدند، بشر از دنیا رفت. با انتشار خبر مرگ بشر بن مروان بسیاری از سپاهیان کوفه و بصره پراکنده شدند. ازارقه از مرگ بشر در این هنگام شادمان شدند و یکی از ایشان اشعاری در وصف این شادی سرود. ۸ - فرزندان بشریکی از پسران بشر عبدالله بن بشر بن مروان والی بصره بود تا زمانی که عمر بن هبیره او را عزل نمود. فرزند دیگرش عبدالملک بن بشر بن مروان در زمان یزید بن عبدالملک به امارت عراق رسید. [۳۴]
بلعمی، محمد بن محمد، تاریخ نامه طبری، تحقیق محمد روشن، تهران، البرز، ۱۳۷۳ه. ق، چاپ سوم، ج۴، ص۹۲۵.
۹ - وفاتبشر از هنگام ورود به بصره، از مرضی نهانی [۳۵]
بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۷۱، چاپ گوتن، اورشلیم ۱۹۳۶ ۱۹۳۸، چاپ افست بغداد (بی تا).
[۳۶]
بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۷۹ و جز آن، چاپ گوتن، اورشلیم ۱۹۳۶ ۱۹۳۸، چاپ افست بغداد (بی تا).
یا از نوعی بیماری عفونی، رنج میبرد، و بنابر قولی وی در بصره به بیماری سختی دچار شد و بر اثر استسقاء از دنیا رفت. و به گفته ابن عساکر مرگ او را در سال ۷۳ (ه. ق) برخی در ۷۴، و به نوشته ذهبی و یافعی، کمی پس از چهلواند سالگی در اول ۷۵ درگذشت. [۴۲]
طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۸۵۲، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
[۴۳]
طبری، محمدبن جریر، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۸۵۲، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
[۴۴]
موالی، محمد، تاریخ سیستان، تحقیق ملک الشعراء بهار، تهران، کلاله خاور، ۱۳۶۶ ه. ق، ص۱۰۸.
او را در بصره به خاک سپردند ولی چند روز پس از آن، دیگر تشخیص قبر او از گور برده سیاهی که در همان روز فوت شده بود، غیرممکن شد. این خود نشانه بیاهمیت بودن مقبرهها در آن زمان است. به دنبال انتشار خبر مرگ او در سپاه مهلب نابسامانیهایی رخ داد.پس از مرگ بشر بن مروان، عبدالملک به حجاج بن یوسف که در آن زمان والی مدینه بود نامه نوشت و او را به امارت عراق منصوب کرد. [۴۵]
رازی، ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، ۱۳۷۹ه. ق، طبعه الثانیه، ج۲، ص۲۵۵.
۱۰ - خصیصههای اخلاقیبشر جوانی خوشخو و حاکمی بود که براحتی بدو دسترسی بود، بسیار مهربان و بخشاینده بود، با این حال او مأموران ابن زبیر را که حتی پس از مرگ مصعب به تحریکاتشان در بصره ادامه میدادند، اعدام کرد. (از نکات قابل انتقاد در حکومت او، آوردن برخی بدعتها در شعائر (چون اذان گفتن در نماز عیدین) [۴۷]
بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۷۰ و غیره، چاپ گوتن، اورشلیم ۱۹۳۶ ۱۹۳۸، چاپ افست بغداد (بی تا).
و قصور در توزیع غذا میان مردم بود؛ وی معمولاً غذاها را برای نگهبانان و اعضای دربار ذخیره میکرد. بشر مانند بسیاری از امویان، شراب مینوشید و مست میکرد و با ندیمانش به شادخواری مینشست. [۴۸]
مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۱، ص۲۵۴ـ ۲۵۸، چاپ باربیه دمینار و پاوه دکورتل، پاریس ۱۸۶۱ـ۱۸۷۷.
[۴۹]
ابن قتیبه دينوري، عبدالله بن مسلم، عیون الاخبار، ج۱، ص۲۰۷ و بعد، چاپ بروکلمان.
[۵۰]
بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۱۸، چاپ گوتن، اورشلیم ۱۹۳۶ ۱۹۳۸، چاپ افست بغداد (بی تا).
۱۱ - علاقه به شعربشر به شنیدن موسیقی و سرودن شعر علاقه داشت و شعرا از توجه و بخشش او بهرهمند بودند. [۵۱]
فرزدق، همام بن غالب، دیوان فرزدق، چاپ بوشه، ص ۱۲۹، پاریس ۱۸۷۰، همان، چاپ هل، مونیخ ۱۹۰۰.
[۵۲]
فرزدق، همام بن غالب، دیوان فرزدق، چاپ بوشه، ص ۱۷۳ـ۱۷۵، پاریس ۱۸۷۰، همان، چاپ هل، مونیخ ۱۹۰۰.
[۵۳]
فرزدق، همام بن غالب، دیوان فرزدق، چاپ بوشه،ترجمه، ص ۳۶۱، پاریس ۱۸۷۰، همان، چاپ هل، مونیخ ۱۹۰۰.
[۵۴]
فرزدق، همام بن غالب، دیوان فرزدق، چاپ بوشه، ص ۵۲۱ ـ ۵۲۵، پاریس ۱۸۷۰، همان، چاپ هل، مونیخ ۱۹۰۰.
[۵۵]
فرزدق، همام بن غالب، دیوان فرزدق، چاپ بوشه، پاریس ۱۸۷۰، فهرست، چاپ هل، مونیخ ۱۹۰۰.
[۵۶]
اخطل، غیاث بن غوث، دیوان اخطل، ج۱، ص۳۸، چاپ صالحانی.
[۵۷]
اخطل، غیاث بن غوث، دیوان اخطل، ج۱، ص۵۸، چاپ صالحانی.
[۵۸]
اخطل، غیاث بن غوث، دیوان اخطل، ج۱، ص۶۸، چاپ صالحانی.
[۵۹]
اخطل، غیاث بن غوث، دیوان اخطل، ج۱، ص۱۲۰، چاپ صالحانی.
شعرای دیگری نیز در ملازمت بشر بوده و او را مدح کردهاند، از جمله: جَریر، کُثَیِّر عَزَّه، نُصَیب، سُراقَه بن مِرداس بارقی، اعشی بنی شیبان، اَیمن بن خُرَیم اسدی، متوکل لیثی، ابن قَیس رُقَیّات، ابن زَبیر، حَکَم بن عَبدَل، اُقَیشِر اسدی، عَجّاج، کَعب اَشقَری، و راعی. رُفَربن حارث، که هوادار مُصَعب بود، در هجای او قصایدی دارد. (از دیری منسوب به بشر، نزدیک ده حجیرا (حجرا) در غوطه دمشق یاد کردهاند.)۱۲ - فهرست منابع(۱) ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، چاپ تورنبرگ، لیدن ۱۸۵۱ـ۱۸۷۶، ج ۲، ص ۸۲۵ و بعد. (۲) ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، چاپ ه سخو و دیگران، لیدن ۱۹۰۵ـ۱۹۴۰، ج ۵، ص ۲۴، ۱۱۵. (۳) ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، چاپ محمد احمد دهمان، دمشق (بی تا). (۴) ابن قتیبه دينوري، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، چاپ علی شیری، قم ۱۳۷۱ ش. (۵) ابن قتیبه دينوري، عبدالله بن مسلم، عیون الاخبار، چاپ بروکلمان. (۶) ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، کتاب الشعر و الشعراء، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۰۰، ص ۳۴۵. (۷) ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، قاهره ۱۳۵۱/۱۹۳۲. (۸) اصفهانی، علی بن حسین ابوالفرج، الاغانی، ج ۲۰، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۳۹۲/۱۹۷۲). (۹) اخطل، غیاث بن غوث، دیوان اخطل، چاپ صالحانی. (۱۰) بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، چاپ گوتن، اورشلیم ۱۹۳۶ـ ۱۹۳۸، چاپ افست بغداد (بی تا). (۱۱) ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، نسخه خطی کتابخانه بادلیان. (۱۲) ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، بیروت ۱۴۰۲ـ ۱۴۰۹/۱۹۸۲ـ۱۹۸۸). (۱۳) ابن جوزی، یوسف، مرآت الزمان، نسخه خطی کتابخانه بادلیان، ش ۲۸۹ Marsh، گ ۱۶۷ پ ـ ۱۶۸ ر، نسخه پ ـ ۱۶۸ر خطی کتابخانه ملی فرانسه، ش ۶۱۳۱، گ ۲۲۳ پ ـ۲۲۴ر. (۱۴) الحاوی، ایلیاسلیم، شرح دیوان الاخطل التغلبی، بیروت تاریخ مقدمه ۱۹۶۸). (۱۵) طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل والملوک، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵. (۱۶) فرزدق، همام بن غالب، دیوان فرزدق، چاپ بوشه، پاریس ۱۸۷۰، همان، چاپ هل، مونیخ ۱۹۰۰. (۱۷) کندی، محمد بن یوسف، کتاب الولاة و کتاب القضاة، چاپ گست، ص ۴۷. (۱۸) مبرد، محمد بن یزید، الکامل، چاپ رایت، ص ۶۶۲ـ۶۶۴، ۶۶۶. (۱۹) ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، ج ۱، ص ۳۹۵. (۲۰) مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، چاپ باربیه دمینار و پاوه دکورتل، پاریس ۱۸۶۱ـ۱۸۷۷. (۲۱) یافعی، عبدالله بن اسعد، مرآت الجنان، نسخه خطی کتابخانه ملی فرانسه، ش ۱۵۸۹. (۲۲) حموی، یاقوت، معجم البلدان، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵، ج ۲، ص ۷۳۸، فهرست. (۲۳) Ahlwardt, Sammlungen alter arab Dichter , Berlin ۱۹۰۲- ۱۹۰۳, ii, XXV, no XVII;. (۲۴) Ch Pellat, Le milieu bas ¤ rien , Paris ۱۹۵۳, ۱۵۶، ۲۴۷, ۲۷۰, ۲۷۸. (۲۵) VRizzitano," ـ Abd al- ـ Aziz b Marva n, governatore umayyade d'Egitto" in Academia Nazionale dei Lincei, Rendiconti della Classe di scienze morale, storiche e filologiche , Ser , vol , vol , fasc ۵-۶, ۱۹۴۷, ۳۲۱-۳۴۷. ۱۳ - پانویس۱۴ - منبعسایت پژوهه، برگرفته از مقاله «بشر بن مروان بن حکم»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۶/۰۴. دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بشر بن مروان بن حکم»، شماره۱۳۸۶. |