ابوجهل
ابوجهل؛ ابوالحكم، عمروبن هشامبن مغيرهاز بزرگان مكه، و از دشمنان سرسخت پيامبر اکرم بود
محتویات
- ۱ جایگاه ابوجهل میان مشرکان
- ۲ ابوجهل در طلب ثروت و قدرت
- ۳ کینه توزی ابوجهل نسبت به مسلمانان
- ۴ ابوجهل درشأن نزول
- ۴.۱ ابوجهل بازدارنده از نماز
- ۴.۲ ابوجهل شقاوت پیشه
- ۴.۳ ابوجهل ابتر
- ۴.۴ انکار روز جزا
- ۴.۵ وای بر ابوجهل
- ۴.۶ انتقام از مسلمانان
- ۴.۷ پرده ای بر دیدگان ابوجهل
- ۴.۸ شیطان یاریگرابوجهل
- ۴.۹ اتهام به مسلمانان
- ۴.۱۰ تحقیر مؤمنان
- ۴.۱۱ تمسخر رسول خدا
- ۴.۱۲ معذب در آخرت
- ۴.۱۳ تمسخر آیات قرآن
- ۴.۱۴ پیشنهادی احمقانه
- ۴.۱۵ مجادله با رسول خدا(ص)
- ۴.۱۶ استهزاء پیامبر(ص)
- ۴.۱۷ تعصبی جاهلانه
- ۴.۱۸ آزار دادن پیامبر(ص)
- ۴.۱۹ حسادت به رسول خدا
- ۴.۲۰ به آیات قرآن گوش نکنید
- ۴.۲۱ ابوجهل در آتش
- ۴.۲۲ انذار دیگر سودی ندارد
- ۴.۲۳ ریشخند کردن مؤمنان
- ۴.۲۴ بدگویی از پیامبر(ص)
- ۴.۲۵ مکر ابوجهل
- ۴.۲۶ کوری ابوجهل
- ۴.۲۷ محمد(ص) دو خدا را می خواند
- ۴.۲۸ جدال بدون علم
- ۴.۲۹ پیشوای کفر
- ۴.۳۰ داوری خدا
- ۴.۳۱ تحریک مشرکان به دشمنی با اسلام
- ۵ پانویس
- ۶ منابع
جایگاه ابوجهل میان مشرکان
وى از قبيله بنى مخزوم و به ابوجهل مشهور بود و در انتساب به مادرش، ابنالحنظليه ناميده شده است. اطلاعات ما از زمان ولادت و زندگى او پيش از ظهور اسلام، چندان نيست. بعضى او را همسن پيامبر صلى الله عليه و آله و برخى، هنگام ورود به دارالندوه (سال 584 م)، سى ساله دانستهاند كه بدين ترتيب سن وى، از حضرت بيشتر خواهد بود. پدرش هشام از مردان سرشناس و مهماننواز مكّه به شمار مىرفت تا آنجا كه قريش، مرگ او را براى خود تاريخ قرار داد.
زيركى، دانايى و هوشيارى او در آن عصر سبب شد تا برخلاف سنت عرب جاهلى كه عضويت در دارالندوه، براى غير بنىقصى را مشروط به چهلسالگى كرده بود، در نوجوانى كه هنوز موى بر صورتش نروييده بود، يا نزديك سى سالگى، عضو آن شورا شود و در تصميمگيرىهاى سران، طرف مشورت قرار گيرد.
ابوجهل در طلب ثروت و قدرت
او از بازرگانان ثروتمند و اشراف مكّه بود كه چون ديگر همرديفان خويش، براى دستيابى به رياست كعبه و در پى آن، رياست مكه با بنىهاشم نزاع داشت و نبوت را نيز بر همين اساس تحليل مىكرد. او مىگفت: ما و فرزندان عبدمناف در شَرَف و بزرگى به تنازع برخاستيم؛ اطعام كردند، اطعام كرديم؛ عطا كردند، عطا كرديم تا به نزديك هم رسيديم. گفتند: از ما پيامبرى است كه بر او وحى مىشود! اين را ديگر نفهميديم. به خدا سوگند! هرگز بدو ايمان نياورده، تصديقش نخواهيم كرد.
کینه توزی ابوجهل نسبت به مسلمانان
ابوجهل از دشمنان سرسخت پيامبر و مسلمانان بود. تلاش و رفتار خشمگينانه و كينه توزانه وى با آنان، در شكنجه تازه مسلمانانى چون ياسر و سميّه كه به قتل اين زن و شوهر انجاميد، تهمت و افترا به آنان، جلوگيرى از استماع قرآن، و برقرارى رابطه ديگران با پيامبر، كوشش براى انعقاد پيمان صحيفه مبنى بر يارى نرساندن به پيامبر صلى الله عليه و آله و كوشش بر عدم نقض آن، طراحى قتل پيامبر، به راه انداختن جنگ بدر و... آشكار است.
ابوجهل وقتى شنيد كه عيّاش بن ابىربيعه (برادر مادرىاش) به اسلام گرويده، هر شيوهاى را براى بازگرداندن او به كارگرفت و هنگامى كه اندك ملايمت وليد بن مغيره را به پيامبر دريافت، وى را با حيله بر آن داشت كه كلام خداوند را سحر بخواند. آيه 24 و 25 سوره مدثر/74 «إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ × إِنْ هَٰذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ» بيانگر اين واقعه است. او براى تضعيف پيامبر و اسلام از هر راهى استفاده مىكرد. وقتى آياتِ «وَمَا أَدْرَاكَ مَا سَقَرُ × لَا تُبْقِي وَلَا تَذَرُ × لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَر ×عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ» (سوره مدثر/74، 27 ـ 30) را شنيد، به قرشيان گفت: آيا هر ده تن از شما، از غلبه بر يك نفر از گماشتههاى آتش ناتوانند؛ در حالى كه شمار شما بيشتر است؟ رفيق شما [=پيامبر] خبر مىدهد كه جهنم نوزده گماشته دارد. اصرار بيش از حد و جاهلانه او بر مخالفت با پيامبر و اسلام، حتى موجب خشم ديگر سران مكّه شد و از سوى پيامبر به (ابوجهل) ملقب گرديد. وى، در سال دوم هجرى در جنگ بدر كه خود فرماندهى سپاه شرك را به عهده داشت، كشته و به همراه ديگر كشتگان در چاه (قليب) بدر مدفون شد. او پسر و دخترى داشت؛ امّا نسلش هرگز ادامه نيافت و ابتر ماند. عكرمه (فرزند او) پس از فتح مكه مسلمان شد و پيامبر براى اينكه مسلمانى آزرده نشود، مسلمانان را از سبّ ابوجهل منع فرمود.
ابوجهل درشأن نزول
مفسّران، در ذيل آيات فراوانى از ابوجهل نام بردهاند كه بخشى از آنها چنين است:
ابوجهل بازدارنده از نماز
«أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَىٰ × عَبْدًا إِذَا صَلَّىٰ × أَرَأَيْتَ إِنْ كَانَ عَلَى الْهُدَىٰ × أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَىٰ × أَرَأَيْتَ إِنْ كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ × أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ»؛ آيا كسى كه بندهاى را چون به نماز برمىخيزد؛ باز مىدارد، نگريستهاى؟ آيا انديشيدهاى كه اگر [پيامبر و پيرو او] بر طريق هدايت باشد يا به پرهيزكارى امر كند، [برحق است]؟ آيا انديشيدهاى كه اگر انكار كند و روى برتابد، [فقط خود را نابود مىسازد]؟ آيا نمىداند كه همانا خداوند [همه چيز را] مىبيند؟». (سوره علق/96، 9ـ14) گفته شده كه ابوجهل سوگند ياد كرد اگر پيامبر را به نماز ببيند، گردنش را بزند. يا سرش را بر صخرهاى بكوبد، و درصدد عمل به سوگند خود بود كه اعجاز الهى با نزول آيات پيشين جلوش را گرفت.
خداوند، در آيات 15 تا 19 سوره علق/96 ابوجهل را به آتش دوزخ وعيد داده، پيامبر را از پيروى او برحذر مىدارد: هرگز، اگر [از آن كار] دست برندارد، موى پيشانى او را به سختى بگيريم. موى پيشانى دروغ زن خطاپيشه را؛ پس [مذبوحانه] همه انجمنش را [به كمك] بخواند. ما [نيز] آتشبانان دوزخ را فراخوانيم. هرگز از او پيروى مكن و [بر خدا] سجده بَر و تقرّب جوى. در آيه 24 سوره انسان/76 نيز خداوند، پيامبر را از افرادى برحذر مىدارد كه گفته شده: مقصود، ابوجهل است.
ابوجهل شقاوت پیشه
نام ابوجهل در ذيل آيه «لَا يَصْلَاهَا إِلَّا الْأَشْقَى × الَّذِي كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ» (سوره ليل92/ 15 و 16) آمده است كه «جز شقاوتْ پيشه وارد آن نشود، همان كسى كه [حق] را انكار كرد و روى برتافت».
ابوجهل ابتر
ابوجهل در ذيل آيه 3 سوره كوثر/108 از مصاديق ابتر دانسته شده كه خداوند به جهت آزارهايش، او را ابتر خوانده بود؛ گرچه قول مشهور نزول سوره درباره عاص بن وائل است.
انکار روز جزا
برخى مفسران، آيات نخستين سوره ماعون/107 را در شأن ابوجهل و كافران قريش دانستهاند: «أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ × فذلكَ الَّذى يَدعُّ اليَتيمَ × و لايَحُضُّ عَلى طَعامِ المِسكينَ»؛ آيا كسى را ديدهاى كه روز جزا را انكار مىكند؟ اين همان كسى است كه يتيم را مىراند و بر اطعام بينوا ترغيب نمىكند.
وای بر ابوجهل
«فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّى × ولكِن كَذّبَ و تَوَلّى × ثُمَّ ذَهَبَ إلى أهلِه يَتَمطّى × أولى لَكَ فَأولى × ثُمَّ أولى لَكَ فَأولى» [مدعى] نه [حق را] تصديق كرد و نه نمازگزارد؛ بلكه دروغ انگاشت و روى گرداند؛ سپس تبختر كنان به سوى خانوادهاش رفت. واى بر تو! باز هم واى بر تو! سپس واى بر تو! و باز هم واى بر تو!. (سوره قيامه/75، 31ـ35) گفته شده كه اين آيات، درباره ابوجهل است.
انتقام از مسلمانان
قرطبى در ذيل آيه 44 و 45 سوره قمر/54 از ابوجهل ياد مىكند كه در روز بدر با اسب خويش تاخت؛ به جلو سپاه آمد و گفت: ما امروز از محمد و اصحاب او انتقام مىگيريم و خداوند اين آيه را نازل فرمود: «أَمْ يَقُولُونَ نَحْنُ جَمِيعٌ مُنْتَصِرٌ × سَيُهزَم الجَمعُ و يُولّون الدُّبُر»؛ گرچه مكى بودن سوره قمر، سخن پيشين را تضعيف مىكند. از سعد بن ابى وقّاص نقل شده: من تأويل آيه را نمىدانستم تا اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز بدر آن را در مقابل مشركان قرائت كرد. وى از قول ابن عبّاس آورده كه بين نزول آيه و واقعه بدر، هفت سال فاصله بوده است.
پرده ای بر دیدگان ابوجهل
آيات 8 و 9 سوره يس/36: «إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ × وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ»؛ ما در گردنهايشان غلهايى نهاديم كه تا چانهها است؛ به طورى كه سرهايشان بالا مانده است و از پيش رويشان و از پشت سرشان ديوارى نهادهايم و بر [ديدگان] آنان پردهاى افكندهايم؛ از اينرو هيچ نمىبينند.
به اعتقاد برخى مفسّران، درباره تصميم ابوجهل به قتل پيامبر هنگام نماز، خداوند بدين گونه وى را ناكام ساخت. فخررازى بر آن است كه معناى اين آيه و آيه بعدى، بازداشتن ايشان از اهتدا (راهيابى) به وسيله خداوند است. ابوالفتوح رازى مىنويسد: كنايت است و عبارت به طريق مبالغه از جهل و عناد و نفور ايشان از ايمان تا پندارى كه ممنوعند از آن به غل و قيد كه به هيچ وجه تن در نمىدهند و اختيار نمىكنند.
شیطان یاریگرابوجهل
در ذيل آيه 55 سوره فرقان/25 «وَ كانَ الكافِرُ على رَبّه ظَهيراً» آوردهاند كه مقصود از كافر، ابوجهل است كه با پشتوانه شيطان، پروردگار خويش را مخالفت مىكند.
اتهام به مسلمانان
ابوجهل به مسلمانانى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله پيروى مىكردند، تهمت زده مىگفت: آنان از مرد جادو شدهاى پيروى مىكنند كه آيه 8 سوره فرقان/25 بدان اشاره دارد. نام ابوجهل جزو يكى از 17 تن مقتسم (كسانى كه در موسم حج راههاى مكه را تقسيم كرده و بر ضد پيامبر تبليغ مىكردهاند) آمده كه خداوند در سوره حجر/15 آيه 90 به آنان اشاره دارد: «كَما أنزَلنا عَلى المُقتَسِمين».
تحقیر مؤمنان
ابوالفتوح، در ذيل آيه 20 سوره فرقان/25، از مقاتل نقل كرده كه آيه درباره ابوجهل و چند تن ديگر كه به تحقير ابوذر و برخى مؤمنان پرداخته بودند، نازل شده است: «وجَعَلنا بَعضَكم لِبعض فِتنةً أتَصبِرونَ و كانَ ربُّكَ بَصيراً»؛ و بعضى از شما را آزمون بعض ديگر ساختهايم. آيا شكيبايى مى ورزيد؟ و پروردگار تو همواره بينا است.
تمسخر رسول خدا
همو از مقاتل مىنويسد: چون ابوجهل و نضر بن حارث، عبادتهاى رسول و جدّيت او را ديدند، گفتند: تو خود را به مشقّت مىاندازى. در دين ما، اينهمه رنج نيست و خداى تعالى اين آيات را فرو فرستاد: «طه × مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَىٰ». (سوره طه/20، 1و2)
معذب در آخرت
«أَفَمَنْ وَعَدْنَاهُ وَعْدًا حَسَنًا فَهُوَ لَاقِيهِ كَمَنْ مَتَّعْنَاهُ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ»؛ آيا كسى كه به او وعدهاى نيكو داديم و او به آن خواهد رسيد، مانند كسى است كه به بهره زندگانى دنيا بهرهمندش ساختهايم؛ سپس او در روز قيامت از حاضرشدگان [در صحنه عذاب] است؟ (سوره قصص/28، 61) با همه اختلافى كه در شأن نزول آيه وجود دارد، نام ابوجهل به صورت مصداق «منمتّعنه»، برجستهتر است.
تمسخر آیات قرآن
ابوجهل با شنيدن شجره ملعونه در قرآن (سوره اسراء/17، 60) كه به گفته مفسّران، درخت زقّوم است، به طعنه مىگفت: چگونه ممكن است درختى در آتش باشد، با اينكه آتش آن را مىسوزاند؟ و نيز مىگفت: رفيق شما [پيامبر] مىگويد: آتش جهنم سنگ را مىسوزاند و آتشگيره آن را مردم و سنگ مىداند: «وَقودُها النّاسُ و الحِجارَةُ». (سوره بقره/2، 24) خداوند در آيه 60 سوره اسراء/17 مىفرمايد: آن را آزمونى براى مردم قرار دادهايم و در آيات 64 و 65 سوره صافات/38 مىفرمايد: آن درختى است كه از ژرفاى دوزخ برمىآيد و ميوهاش گويى سرهاى شياطين است: «إنّها شَجَرةٌ تَخرُجُ فِى أصلِالجَحيمِ × طَلعُها كأنَّه رُءُوسُ الشَّيطينِ» و آن، غذاى گناهكاران است: «إنّ شَجرتَ الزَّقُّومِ × طَعامُ الأَثيمِ × كَالمُهلِ يَغلى فِىالبُطون × كَغَلىِ الحَميمِ» = همانا درخت زقوم، خوراك گناهكار[ان] است كه مانند فلز گداخته در شكمها مىجوشد؛ چون جوشيدن آب گرم».(سوره دخان/44، 43ـ46)
پیشنهادی احمقانه
سوره اسراء/ 17، 73: «وإن كادُوا لَيَفتِنونَك عَن الَّذى أوحَينا إليكَ لِتَفتَرِى عَلينا غَيرَه و إذاً لاتَّخذوكَ خَليلا» سيوطى از قول ابنعبّاس آورده است كه ابوجهل، اميّة بن خلف و ديگر سران قريش نزد پيامبر آمده، گفتند: خدايان ما را بپذير تا در آيينت درآييم. گويا پيامبر از جدايى قوم خويش نگران بود و اسلام آوردن آنان را دوست مىداشت كه آيه پيشين و دو آيه ديگر نازل شد و حضرت را از گرايش به آنان برحذر داشت: «ولَولاأن ثَبَّتنكَ لَقد كِدتَّ تَركَنُ إليهم شَيئاً قَليلا»؛ و بسا نزديك بود تو را از آنچه بر تو وحى مىكنيم، به حيله غافل كنند تا غير از آن را بر ما بربندى و آنگاه بىگمان تو را دوست گيرند و اگر گامت را استوار نداشته بوديم، چه بسا نزديك بود اندك گرايشى به آنان بيابى». (سوره اسراء/17، 74)
مجادله با رسول خدا(ص)
«وَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّىٰ تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعًا × أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفًا أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ قَبِيلًا × أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَىٰ فِي السَّمَاءِ وَلَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّىٰ تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَابًا نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلَّا بَشَرًا رَسُولًا» (سوره اسراء/17، 90 و 92 و 93) واحدى از ابن عبّاس نقل مىكند كه ابوجهل و سران قريش بر آن شدند تا با پيامبر مجادله كنند و از او خواستند تا از كارهايش دست بردارد.
وقتى پافشارى پيامبر را ديدند، تقاضاهاى ديگرى را مطرح كردند كه اين آيات، بيانگر آن است: و گفتند: هرگز به تو ايمان نمىآوريم، مگر آنكه براى ما از زمين چشمهاى بجوشانى يا باغى از خرما و انگور داشته باشى و در ميانش، جويباران را جارى سازى يا پارههايى از آسمان را چنانكه گمان دارى بر [سر] ما بيندازى يا خدا و فرشتگان را روياروى ما بياورى يا تو را خانهاى از زر و زيور باشد و بالا رفتنت را باور نكنيم، مگر آنكه كتابى براى ما فرود آورى كه بخوانيمش. بگو پاك و منزه است پروردگارم. آيا من جز بشرى هستم كه پيامبرم؟
استهزاء پیامبر(ص)
به نقلى، ابوجهل يكى از مسخرهكنندگان پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان به شمار آمده كه خداوند درباره آنان آيه 95 سوره حجر/15 را نازل فرمود: «إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ»؛ هر چند در ديگر تفاسير، ذيل اين آيه نامى از او به ميان نيامده است.
تعصبی جاهلانه
«وَمِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَجَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَٰذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ». (سوره انعام/6، 25) گفتهاند: اين آيه در شأن ابوجهل و ديگر سران مشرك نازل شده كه گرد هم آمده تا در باب سخنان پيامبر گفتگو كنند. ابوسفيان گفت: من بعضى از گفتههاى او را حق مىدانم؛ اما ابوجهل از او خواست كه هرگز به آن اقرار نكند و در روايت ديگرى است كه گفت: مرگ براى ما از اقرار به آن آسانتر است و اين آيه نازل شد. از سدّى نقل شده كه اخنس بن شريق در خلوت از ابوجهل درباره پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد و او گفت: به خدا سوگند! محمدصادق است و هرگز دروغ نگفته؛ اما هنگامى كه بنى قصى پرچم مكه را بدست گرفتند؛ پردهدار كعبه شدند؛ سقايت حاجيان به دستشان افتاد و سپس نبوت! ديگر چه چيزى براى تيرههاى قريش مىماند؟ و اين آيه در شأن آنان نازل شد: «فَإِنَّهُمْ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَٰكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ». (سوره انعام/6، 33) طبرى از ابن كعب نقل كرده كه ابوجهل به پيامبر گفت: ما تو را تكذيب نكرده؛ بلكه آنچه را آوردهاى، تكذيب مىكنيم و خداوند اين آيه را فرودآورد.
آزار دادن پیامبر(ص)
روزى ابوجهل به آزار پيامبر پرداخت و حمزه به حمايت از حضرت، خشمگينانه ضربتى بر او وارد ساخت. گفته شده كه آيه 122 سوره انعام/6 در اين باره نازل شد: «أو مَن كانَ مَيتاً فأحيَينه و جَعَلنا لَه نوراً يَمشى بِه فِىالنّاسِ كَمَن مَثَلهُ فِى الظُّلُمت لَيسَ بِخارج مِنها كذلك زُيِّنَ لِلكفرينَ ما كانوا يَعمَلون». طبرى اقوالى را در تفسير آيه برمىشمرد؛ امّا در اين كه مقصود از «كَمَن مَثَلهُ فىالظُّلمت» ابوجهل است، ترديدنمىكند.
حسادت به رسول خدا
در ذيل آيه 124 سوره انعام/6 «وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّىٰ نُؤْتَىٰ مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ» آمده است: ابوجهل گفت: سوگند به خدا! به او راضى نشده، هرگز از وى پيروى نمىكنيم جز اينكه بر ما نيز چون او وحى بيايد كه آيه نازل شد: و چون آنان را نشانهاى بيايد، گويند هرگز ايمان نمىآوريم مگر آنكه مانند آنچه به پيامبران الهى داده شده، به ما نيز داده شود. [بگو] خداوند، بهتر مىداند كه رسالت خويش را كجا قرار دهد.
به آیات قرآن گوش نکنید
«وقالَ الّذين كَفروا لاتَسمَعوا لِهذَا القُرءانِ وَالغَوا فيه لَعلّكم تَغلِبون». (سوره فصلت/41، 26) از ابن عباس روايت شده كه ابوجهل مىگفت: هرگاه محمد قرآن مىخوانَد، هياهو كنيد و فرياد بكشيد تا آشكار نشود چه مىگويد و آيه پيشين نازل شد؛ گرچه ابوجهل خود نمىتوانست از شنيدن قرآن دورى كند.
ابوجهل در آتش
ابوجهل، همچنين از مصاديق «أفَمَن يُلقى فِىالنّارِ» (سوره فصلت/41، 40) و نيز مصداقى از «لكُلِّ أفّاك» (سوره جاثيه/45، 7) و در ذيل آيه 10 سوره قلم/68، يكى از افراد «حَلاّف مَهين» شمرده و از مصاديق «أفَمَن يَمشِى مُكِبّاً على وَجهِه»؛ آيا كسى كه به رو درافتاده، نگونسار مىرود... (سوره ملك/67، 22) تلقّى شده است.
انذار دیگر سودی ندارد
برخى، آيه 6 سوره بقره/2 «إنّ الّذين كَفروا سَواءٌ عَليهم ءَأَنذَرتَهم أَم لمتُنذِرهم لايُؤمِنون» را در شأن ابوجهل و بعضى نيز آن را درباره او و خانوادهاش مىدانند.
ریشخند کردن مؤمنان
و نيز آيه «زُيِّن لِلَّذينَ كَفروا الحَيوةُ الدُّنيا و يَسخَرونَ مِنالّذين ءَامَنوا وَالّذين اتَّقوا فَوقَهم يَومَ القيمَة وَاللّهُ يَرزقُ مَن يَشاءُ بِغَيرِ حِساب»؛ زندگانى دنيا براى كافران آراسته شده و مؤمنان را ريشخند مىكنند؛ [حال آنكه] پرهيزكاران در روز قيامت از آنان بالاترند و خداوند هر كس را بخواهد، بىشمار روزى مىدهد. (سوره بقره/2، 212) را درباره ابوجهل و ديگر بزرگان قريش مىداند كه از نعمتهاى دنيايى بهرهمند بودند و مؤمنان فقير را ريشخند مىكردند.
بدگویی از پیامبر(ص)
طبرى، از ابنعبّاس نقل كرده كه وقتى ابوطالب در بستر مريضى بود، ابوجهل با عدّهاى به بالين او رفته از پيامبر بدو شكايت بردند. كه پسر برادرت را از ما بازدار وگرنه او را خواهيم كشت. پيامبر صلى الله عليه و آله كه حضور داشت، فرمود: اگر خورشيد را در دست راست و ماه را در دست چپم بگذاريد، دست از رسالت خويش برنمىدارم. ابوطالب با شنيدن اين سخن، حمايت خويش را به طور رسمى از پيامبر اعلام داشت و بدين طريق، ابوجهل را درهم شكست. پافشارى پيامبر بر باورهاى خويش و ابراز توحيد، آنان را سخت شگفت زده، سرخورده و نااميد ساخت. آيات 5 تا 7 سوره ص/38 در اين باره نازل شد: «أجَعَل الألِهةَ إلهاً وحِداً إِنّ هذا لَشَىءٌ عُجابٌ × وَانطَلَق الملأُ مِنهُم أَنِ امشوا وَاصبِروا على ءَالِهَتِكم إنَّ هذا لَشىءٌ يُرادُ × ما سَمِعنا بِهذا فِىالملّةِ الأخِرةِ إن هذا إلاّ اختِلق»؛ آيا همه خدايان را خداى يگانه ساخت؟ اين امر عجيبى است و بزرگان ايشان به راه خود رفتند و گفتند: برويد و بر [عبادت] خدايان خود پايدار باشيد كه اين امر، مطلوب است. ما چنين چيزى در آيين واپسين نشنيدهايم. اين جز از خود بر ساختن نيست.
مکر ابوجهل
«وإذ يَمكُر بِك الَّذين كَفروا لِيُثبِتوكَ أو يَقتلوكَ أو يُخرِجوكَ وَ يمكُرونَ و يَمكُرُ اللّهُ واللّهُ خَيرُ المكِرينَ»؛ و به يادآر كه كافران در حق تو بدانديشى مىكردند تا تو را در بند كشند يا بكشند يا آواره كنند و آنان مكر مى ورزند و خداوند [هم] مكر مى ورزد و خداوند بهترين مكرورزان است». (سوره انفال/8، 30)
ابوجهل مانند ديگر سران مشرك، هنگام آگاهى از تصميم هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله به يثرب (مدينه) برآشفت و در طرح توطئهاى بر ضد حضرت در دارالندوه، شركت و پيشنهاد قتل وى را مطرح كرد. ابن سعد مىگويد: هر كس نظرى داد تا به ابوجهل رسيد. وى گفت: از هر قبيلهاى جوانى برگزينيم تا با شمشير برهنه بر محمد هجوم آورند تا بنى عبدمناف، قاتل را نشناخته، توانايى انتقام نداشته باشند. و به پذيرش خون بهايى بسنده كنند. اين پيشنهاد پذيرفته شد و اگر خبر جبرئيل به پيامبر و خوابيدن على عليه السلام بر جاى او در ليلةالمبيت نمىبود، تصميم قريش عملى مىشد. مفسّران آيه پيشين را در باب همين توطئه مىدانند كه ابوجهل در آن نقشى فعال داشت.
آيه 32 سوره انفال/8 را نيز درباره ابوجهل دانستهاند: «و چنين بود كه مىگفتند: بار خدايا! اگر اين حق است و از سوى تو است، بر ما از آسمان سنگ ببار يا عذاب دردناكى بر سر ما بياور...».
کوری ابوجهل
بغوى در ذيل آيه 19 سوره رعد/13 «أَفَمن يَعلمُ أنّما أُنزِلَ إليكَ مِن رَبّكَ الحَقُّ كَمَن هُو أعمى إنّما يَتذَكّرُ أولواالألببِ » آورده كه ابوجهل، مصداق در«كَمَن هو أعمى» است.
محمد(ص) دو خدا را می خواند
«كذلكَ أرسلنكَ فى أمّة قَد خَلَت مِن قَبلِها أُممٌ لِتَتلُوَا عَليهِمُ الّذى أوحَينا إليكَ و هم يَكفُرونَ بِالرّحمنِ قُل هوَ رَبّى لا إله إلاّ هوَ عَليهِ تَوكّلتُ و إليه مَتاب». (سوره رعد/13، 30)
بغوى، در سبب نزول آيه آورده كه ابوجهل پيامبر را در حجر ديد كه مىگويد: يا اللّه يا رحمن. نزد مشركان آمد و گفت: محمد دو خدا را مىخواند: يكى اللّه و ديگرى رحمن، و ما جز رحمان يمامه [كه گويا نام شخصى يا معبودى بوده است]، رحمان ديگرى را نمىشناسيم. آيه نازل شد كه بدين سان تو را در بين امّتى فرستاديم كه پيش از آنها امّتهايى [آمده و رفته] بودند تا آنچه بر تو وحى كردهايم، بر آنان بخوانى؛ حال آنكه بر خداى رحمان كفر و انكار مى ورزند. بگو: او پرودگار من است؛ خدايى جز او نيست؛ بر او توكل كرده، بازگشت من به سوى او است.
جدال بدون علم
در تفسير قمى، ذكر شده كه آيه 8 سوره حج/22 «و مِنَالنّاسِ مَن يُجدِلُ فى اللّهِ بِغيرِ عِلم و لاهدًى ولاكتب مُنير» در شأن ابوجهل نازل شده است.
پیشوای کفر
مفسّران، ابوجهل را يكى از پيشوايان كفر دانسته كه در آيه 12 سوره توبه/9، مسلمانان به ستيز با آنان مأمور شدهاند:«فقتلوا أئِمّةَ الكُفرِ إنَّهم لاأيمن لَهُم لَعلَّهم يَنتَهون».
داوری خدا
ابوجهل، خداوند را در روز بدر به داورى خواند آيه 19 سوره انفال/8 نازل شد: «اگر از خداوند داورى مىخواستيد، [نتيجه] داورى او برايتان پيش آمد و اگر بازايستيد، برايتان بهتر است».
طبرسى در ذيل اين آيه از قول ابىحمزه آورده كه ابوجهل در روز بدر گفت: پروردگارا! دين ما قديم و دين محمد جديد است؛ پس هر يك از آنان نزد تو محبوبتر و رضايت بخشتر است، اهل آن را يارى كن!
تحریک مشرکان به دشمنی با اسلام
ابوجهل، مشركان را بر ضد پيامبر صلى الله عليه و آله تحريك كرده، مىگفت: محمد در يثرب فرود آمده؛ پيش قراولان خويش را فرستاده و مىخواهد اموالتان را بگيرد؛ بپرهيزيد از اين كه دنبالهرو او باشيد يا به او نزديك شويد. به خدا سوگند! با او ساحرانى است كه هرگز نديدهام و هيچ يك از اصحاب وى را مشاهده نكردهام، جز اين كه با شياطين همراه بود! او با اين سخنان آتش جنگ بدر را شعله ور ساخت و بخشى از مخارج آن را بر عهده گرفت. خداوند در اين زمينه مىفرمايد: «إنّ الَّذينَ كَفروا يُنفِقونَ أمولهُم ليَصدّوا عَن سَبيلِ اللّهِ فَسَيُنفِقونَها ثمَّ تكونُ عَلَيهِمحسرَةً ثمَّ يُغلَبون وَالّذين كفَروا إلى جَهنَّم يُحشَرون»؛ كافران، اموالشان را براى بازداشتن از راه خدا خرج مىكنند. بزودى خرجش خواهند كرد؛ آنگاه مايه حسرت آنان مىشود و سرانجام، مغلوب مىگردند و كافران را در جهنم گرد مىآورند». (سوره انفال/8، 36) واحدى، از كلبى نقل مىكند كه آيه، درباره دوازده تن از اطعام كنندگان روز بدر نازل شد كه يكى از آنان ابوجهل بود؛ همو كه ده شتر خويش را در آن واقعه نحر كرد.
ابوجهل، در همين جنگ كشته و آيه 50 سوره انفال/ 8 درباره او و ديگر كشتگان بدر نازل شد: «وَلَو تَرى إذ يَتوَفَّى الّذينَ كَفروا المَلئكةُ يَضرِبونَ وجوهَهم و أدبرَهم و ذوقوا عَذابَ الحَريقِ»؛ اگر بدانى آنگاه كه فرشتگان جان كافران را مىگيرند و بر چهرهها و پشتهايشان مىكوبند و مىگويند: عذاب آتش را بچشيد.
پانویس
- ↑ المحبّر، ص 139.
- ↑ المغازى، ج2، ص491.
- ↑ سيره ابن هشام، ج2، ص623.
- ↑ دايرةالمعارف الاسلاميه، ج1، ص322.
- ↑ دايرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج5، ص305.
- ↑ المحبّر، ص139.
- ↑ اخبار مكّه، ج2، ص253.
- ↑ عيونالاخبار، ج1، ص230.
- ↑ الاشتقاق، ص155.
- ↑ يعقوبى، ج2، ص37؛ الاشتقاق، ص155.
- ↑ جامعالبيان، مج11، ج20، ص119.
- ↑ همان، مج5، ج7، ص240.
- ↑ السير و المغازى، ص210.
- ↑ التعريف، ص172.
- ↑ يعقوبى، ج2، ص28.
- ↑ التعريف، ص172.
- ↑ قرطبى، ج15، ص236.
- ↑ اسبابالنزول، ص381؛ مجمعالبيان، ج10، ص584.
- ↑ السير والمغازى، ص161 و 166.
- ↑ سيره ابن هشام، ج2، ص480؛ مجمعالبيان، ج4، ص826.
- ↑ الطبقات، ج2، ص9؛ يعقوبى، ج2، ص45.
- ↑ سيره ابن هشام، ج2، ص474.
- ↑ مجمعالبيان، ج10، ص584.
- ↑ اسباب النزول، ص381 و 382.
- ↑ جامعالبيان، مج14، ج29، ص199؛ مجمعالبيان، ج10، ص586.
- ↑ السير والمغازى، ص166.
- ↑ الاشتقاق، ص147؛ انساب الاشراف ج1، ص141.
- ↑ جامعالبيان، مج5، ج7، ص240.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص145.
- ↑ العقدالفريد، ج2، ص386.
- ↑ جامعالبيان، مج 15، ج 30، ص 321.
- ↑ جامع البيان، مج12، ج22، ص183.
- ↑ مجمعالبيان، ج8، ص649.
- ↑ مجمعالبيان، ج10، ص782 و 783.
- ↑ جامعالبيان، مج14، ج29، ص277.
- ↑ الكشّاف، ج4، ص764.
- ↑ قرطبى، ج20، ص151.
- ↑ التعريف، ص393.
- ↑ قمى، ج2، ص483.
- ↑ جامع البيان، مج14، ج29، ص247.
- ↑ قرطبى، ج17، ص95.
- ↑ قرطبى، ج17، ص95.
- ↑ جامعالبيان، مج12، ج22، ص183؛ مجمعالبيان، ج8، ص649 و 650.
- ↑ التفسير الكبير، ج26، ص45.
- ↑ روضالجنان، ج16، ص136.
- ↑ جامعالبيان، مج11، ج19، ص35.
- ↑ التعريف ص227.
- ↑ المحبّر، ص20.
- ↑ روض الجنان، ج14، ص205.
- ↑ روض الجنان، ج13، ص130.
- ↑ جامع البيان، مج 11، ج 19، ص 119 و 120؛ مجمعالبيان، ج7، ص408.
- ↑ جامعالبيان، مج9، ج15، ص143.
- ↑ الدرّالمنثور، ج5، ص318.
- ↑ اسباب النزول، ص246 و 247.
- ↑ التعريف، ص163.
- ↑ بغوى، ج1، ص91.
- ↑ جامعالبيان، مج5، ج7، ص240.
- ↑ همان.
- ↑ مجمعالبيان، ج4، ص555.
- ↑ جامعالبيان، مج5، ج8، ص30.
- ↑ قرطبى، ج7، ص53.
- ↑ همان، ج15، ص232.
- ↑ السير والمغازى، ص189؛ سيره ابن هشام، ج1، ص315.
- ↑ مجمعالبيان، ج9، ص22؛ الدرّالمنثور، ج7، ص330.
- ↑ غررالتبيان، ص474.
- ↑ روح المعانى، مج16، ج29، ص47.
- ↑ قرطبى، ج18، ص143.
- ↑ مجمعالبيان، ج1، ص128.
- ↑ اسباب النزول، ص26.
- ↑ مجمعالبيان، ج2، ص540.
- ↑ جامعالبيان، مج12، ج23، ص149.
- ↑ روضالجنان، ج7، ص409.
- ↑ مجمع البيان، ج8، ص727.
- ↑ الطبقات، ج1، ص159.
- ↑ مجمع البيان، ج8، ص727.
- ↑ جامع البيان، مج6، ج9، ص300.
- ↑ الطبقات، ج1، ص176.
- ↑ جامع البيان، مج6، ج9، ص300.
- ↑ مجمع البيان، ج4، ص826.
- ↑ همان، ج4، ص828.
- ↑ بغوى، ج3، ص19.
- ↑ قمى، ج2، ص79.
- ↑ جامع البيان، مج6، ج10، ص113؛ مجمع البيان، ج5، ص17.
- ↑ جامع البيان، مج6، ج9، ص274.
- ↑ مجمع البيان ج4، ص816.
- ↑ ابن كثير، ج3، ص211.
- ↑ اسباب النزول، ص195.
- ↑ يعقوبى، ج2، ص45.
- ↑ جامعالبيان، مج6، ج10، ص30؛ مجمعالبيان، ج4، ص846.
منابع
سيد عليرضا واسعى، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 1.