ابنزِبَعْرى
ابوسعد عبدالله بن زبعرى بن قیس بن عدى از تیره بنى سهم و از دشمنان نخستین پیامبر و اسلام.
زندگی نامه
وى از شعراى بنام عصر جاهلى بود و برخى او را بدیعگوىترین شاعر مكه دانستهاند؛ هر چند برخى دیگر چون زبیر بن بكار چنین باورى ندارند. وى اشعارى در ستایش و سرزنش افراد و اقوام داشت و همین امر گاه او یا قومش را دچار مشكل مىكرد؛ چنانكه شعرش در ستودن هاشم بن عبدمناف و اطعام او در خشكسالى، حسادت امیّة بن عبد شمس را برانگیخت و نزاعى را پیش آورد و نیز هجوى كه درباره بنى قصى بن كلاب سرود، براى او دردسر آفرید.
اشعار وى گاه مایه صلح و مانع انتقامجویى نیز مىشد؛ به هر روى، سرودههاى ابنزبعرى درباره تاریخ جاهلیت از مستندات مورخان است. شعرهاى او گاهى در محاورهها نیز بكار مىآمد؛ چنانكه یزید پس از واقعه كربلا به شعرى از وى در بزرگى شیوخ مكه و قریش استناد كرد: لیت اشیاخى ببدر شهدوا.
اینكه ابنزبعرى در جاهلیت از چه موقعیتى برخوردار بوده، در تاریخ روشن نیست. فقط گفتهاند كه در «حِلْفُالمُطَیّبین» شركت داشت و همیشه پاىبندى خود را به آن نشان مىداد. با ظهور اسلام و آغاز دعوت آشكار پیامبر صلى الله علیه و آله او در شمار دشمنان اسلام قرار گرفت و با شعر و شمشیر با اسلام و مسلمانان به ستیز برخاست.
گفتهاند: او یكى از سه شاعرى است كه پیامبر صلى الله علیه و آله را در مكه هجو كرده است. وى در بازدارى دیگران از گرایش به اسلام نیز مىكوشید؛ از اینرو برخى او را از بزرگترین دشمنان اسلام شمردهاند.
نقل است كه گاهى از طرف سران قریش مورد بىمهرى قرار مىگرفت؛ چنانكه وقتى خواست به دارالندوه درآید تا مشورت بنىقصى را بشنود، مانعش شدند؛ بدین روى شعرى در نكوهش و هجو آنان بر در دارالندوه نوشت كه آزارش را در پى داشت و در نهایت به ناچار در ستایش آنان نیز اشعارى سرود.
ابنزبعرى تا سال فتح مكه (8 هجرى) در سپاه مشركان بود و در تقویت آنان و تضعیف سپاه اسلام شعر مىگفت. پس از جنگ بدر براى كشتهشدگان قریش مرثیهاى خواند كه مشركان را به تدارك نیرو و انتقامجویى برانگیخت و حتى با سه تن دیگر مأموریت یافت تا دیگر تیرههاى اطراف مكه را نیز به مبارزه با مسلمانان فراخواند.
در جنگ احد نیز شركت كرد و مسلمانى را كشت و پس از پیروزى قریش با اظهار خشنودى از كشته شدن بعضى مسلمانان چون حمزه، اشعارى سرود كه البته از طرف حسان بن ثابت بىپاسخ نماند.
وى در جنگ احزاب نیز حضور داشت و پس از دیدن محاصره مدینه به وجد آمد و قصیدهاى در ستایش سران احزاب و خوشحالى از پایان كار مسلمانان سرود؛ اما پس از پیروزى مسلمانان و شكست مشركان وى آن را مرهون خندق دانسته، گفت: اگر خندق نبود از مسلمانان جز كشتههایى براى پرندگان بیابان و گرگها چیزى باقى نمىماند.
ابنزبعرى در سال فتح مكه به اتفاق هبیرة بن ابى وهب مخزومى به نجران گریخت و به نجرانیان درباره خطر حمله پیامبر صلى الله علیه و آله به آنجا هشدار داد.
وى مدتى در آنجا اقامت گزید تا حسان بن ثابت شاعر مسلمان در یك بیت پیامى بدین مضمون براى او فرستاد: مردمى را كه دشمنى با آنان تو را به زندگى سخت در نجران واداشت، از دست مده و بدین طریق از او خواست تا اسلام آورد. گویى وى پس از دریافت نامه در همین سال اسلام آورد و در امان پیامبر صلى الله علیه و آله قرار گرفت.
و با اظهار پشیمانى از گذشته در ضمن اشعارى انگیزههاى مخالفت خود را با پیامبر قساوتِ قلب و پیروى از هواى نفس و شیطان برشمرد. از وى جملههایى هنگام پذیرش اسلام نقل شده كه از پشیمانى او حكایت دارد.
او پس از مسلمانى، در حوادث بعدى با پیامبر صلى الله علیه و آله بود. پس از آن، اطلاعى از او در دست نیست ولى گویا خلافت عمر را درك كرد. از ابنزبعرى فرزندى نماند.
ابنزبعرى در شأن نزول
- در غررالتبیان، ذیل آیه 224 سوره شعراء/26 «وَالشُّعَرَاء يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ» آمده است كه مقصود از شعرا در آیه، شعراى مشركان از جمله عبداللّه بن زبعرى است كه در وادىها سرگردانند. طبرسى، تمام این شعرا جز یك تن را از قریش دانسته كه به گزاف، مدعى بودند چون محمد صلى الله علیه و آله سخن مىگویند.
- «وَكَانَ الْإِنسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا». (سوره كهف/18، 54) بر پایه قولى منظور از انسانِ مجادلهگر، عبدالله بن زبعرى ذكر شده كه به مجادله با پیامبر صلى الله علیه و آله برمىخاست.
- چون پیامبر آیات 98 تا100 سوره انبیاء/21 را بر مشركان تلاوت كرد كه در آن از پرستش غیرخدا نهى و معبودهایشان، هیزم آتش دوزخ خوانده شدهاند، ابن زبعرى گفت: اگر چنین باشد پس فرشتگان، مسیح و عزیر كه معبود ما نصارا و یهودند، هیزم دوزخند! پیامبر صلى الله علیه و آله در پاسخ بدو گفت: همه آنها (جز خدا) كه مىپسندند معبود واقع شوند با پرستندگانشان شیطانىاند. در مجمعالبیان، تفصیلِ داستان چنین آمده است: چون آیات 98 تا 100 سوره انبیاء/21 نازل شد، وى نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و گفت: اى محمد! آیا گمان ندارى كه عزیر و عیسى، مردانى صالح و مریم زنى نیكوكار بودند؟ چون پیامبر صلى الله علیه و آله پاسخ مثبت داد. پرسید: اینان كه به جاى خدا پرستیده مىشوند، آیا در آتش دوزخند؟ در پاسخ به او، خداوند آیه 101 و 102 سوره انبیاء/21 را فرود آورد: «إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَى أُوْلَئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ × لَا يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ»؛ همانا كسانى كه از پیش، وعده نیكو (=بهشت) به ایشان دادهایم، اینان از آن (دوزخ)دورشدگانند. آواى آن (آتش دوزخ)را هم نشنوند و ایشان در آنچه دلهایشان بخواهد و آرزو كنند، جاویدانند». بدین طریق عیسى، عزیر و مریم و ملائكه كه به جاى خدا پرستیده مىشدند، در حالى كه خود ناخرسند بودند، مستثنا شدند.
- قرطبى به نقل از ماوردى، مقصود از «ظالمون» را در آیه 8 سوره فرقان/25 ابن زبعرى دانسته است: «وقالَ الظّلِمونَ إِن تَتَّبِعونَ إلاّ رَجُلا مَسحُوراً» و ستمكاران گفتند: جز مردى مسحور را پیروى نمىكنید.
پانویس
- ↑ الاشتقاق، ص122.
- ↑ الاستیعاب، ج3، ص36.
- ↑ الطبقات، ج1، ص62.
- ↑ المنمّق، ص196 و 197.
- ↑ سیره ابن هشام، ج3، ص136 به بعد؛ البدایة والنهایه، ج8، ص179 به بعد.
- ↑ البدایة والنهایه، ج8، ص179.
- ↑ المنمّق، ص 50 و 51؛ سیره ابن هشام، ج3، ص278.
- ↑ المنمّق، ص50 و 51.
- ↑ الاغانى، ج 4، ص 144.
- ↑ سیره ابن هشام، ج3، ص278.
- ↑ البدایة والنهایه، ج4، ص247.
- ↑ المنمّق، ص 343 و 344.
- ↑ المغازى، ج1، ص201.
- ↑ المغازى، ج1، ص302.
- ↑ سیره ابن هشام، ج3، ص136 و 137.
- ↑ سیره ابن هشام، ج3، ص257 و 258.
- ↑ تاریخ طبرى، ج2، ص162؛ الاستیعاب، ج3، ص36.
- ↑ المغازى، ج2، ص847.
- ↑ همان، ص 847 و 848؛ الاستیعاب، ج3، ص37.
- ↑ الاغانى، ج15، ص174؛ الاصابه، ج4، ص76.
- ↑ الاستیعاب، ج3، ص37.
- ↑ المغازى، ج2، ص847 و 848.
- ↑ الاستیعاب، ج3، ص38.
- ↑ جمهرة انسابالعرب، ص 165؛ اسدالغابه، ج3، ص240.
- ↑ غررالتبیان، ص 376.
- ↑ مجمعالبیان، ج7، ص325.
- ↑ مبهمات القرآن، ج 2، ص 167.
- ↑ جامعالبیان، مج10، ج17، ص126 و 127.
- ↑ مجمعالبیان، ج7، ص102 و 103.
- ↑ قرطبى، ج13، ص6.
منابع
سید علیرضا واسعى، دائرةالمعارف قرآن کریم، جلد1، صفحه 587-590.