عمار یاسر

از دانشنامه‌ی اسلامی

عمار بن یاسر از یاران با وفای پیامبر (صلی الله علیه وآله) و حضرت علی (علیه السلام) است. عمار در همه صحنه ها یار مخلص و مشاور امین امیرمومنان بود و در جنگ جمل و جنگ صفین نیز شمشیر زد تا این که در سال ۳۷ هجری در ۹۴ سالگی به ضرب شمشیر سپاه ستمگر معاویه، در جنگ صفین به فیض شهادت نایل آمد.

ولادت و نسب

ابو یقظان عمار بن یاسر عنسی از تبار مذحج یمن و هم پیمان قبیله بنی مخزوم مکه بود و در حدود ۵۷ سال قبل از هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در قبیله بنی مخزوم به دنیا آمد. پدرش یاسر و مادرش سمیه از مسلمانان پیشگام و اولین شهیدان اسلام بودند. پس از بعثت پیامبر خدا، یاسر و سمیه از پیشگامان پذیرش اسلام بودند و در آن دوران سخت در مکه، شدیدترین شکنجه ها را به خاطر توحید و مسلمانى تحمل کردند و سرانجام زیر شکنجه هاى طاقت فرساى مشرکان قریش شهید شدند.

عمار در زمان پیامبر اکرم

چنانکه گفته شد، خانواده یاسر از خانواده هاى اصیل اسلامى است که در آغاز اسلام همگى به دعوت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم لبیک گفته و در این راه متحمل شکنجه هاى شدید شدند و سرانجام در زیر شکنجه هاى ابوجهل و همفکران او از دست دادند. عمار فرزند جوان آن دو در سایه شفاعت جوانان مکه و ابراز انزجار صورى از آیین جدید نجات یافت. خداوند این کار عمار را با آیه زیر بى اشکال اعلام کرد و فرمود: «الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان». (نحل: ۱۰۶) مگر آن کس که (به گفتن سخن کفر) مجبور گردد، در حالى که قلب او با ایمان آرام است.

وقتى داستان عمار و اظهار کفر او به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم گزارش شد آن حضرت فرمود: نه، هرگز. عمار از سر تاپا سرشار از ایمان است و توحید با گوشت و خون او عجین شده است. در این هنگام عمار فرا رسید، در حالى که به شدت اشک مى ریخت. پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم اشک هاى او را پاک کرد و یادآور شد که اگر بار دیگر نیز در چنین تنگنایى قرار گرفت اظهار برائت کند.

این تنها آیه اى نیست که درباره این صحابى جانباز فرود آمده، بلکه مفسران نزول دو آیه دیگر را نیز درباره او یادآور شده اند.

عمار، با قلبى مالامال از عشق به اسلام و حضرت محمد صلی الله علیه و آله آن دوران سخت را پشت سر گذاشت و همراه اولین گروه از مسلمانان که به سرپرستى جعفر بن ابى طالب به حبشه هجرت کردند، به آن دیار رفت و پس از هجرت رسول خدا صلی الله علیه و آله به مدینه، به آن حضرت پیوست و همه توان خود را در خدمت به اسلام و قرآن و در رکاب پیامبر اسلام به کار گرفت. رسول خدا بین او و حذیفه بن یمان پیمان برادری استوار ساخت.

عمار در ساخت مسجد النبی حضور فعال داشت. وقتی با توهین عثمان مواجه شد، پیامبر خدا در شان او، این خبر غیبی را فرمود: «انک من اهل الجنه، تقتلک الفئة الباغیة.» (تو از اهل بهشت هستی. ستم‌پیشگان تو را خواهند کشت.) همچنین در این مورد گفته شده: صداقت و تعهد او به اسلام سبب شده بود که دیگران او را بیش از تواناییش به کار وادار کنند. روزى عمار شکایت آنان را به حضور پیامبر برد و گفت: این گروه مرا کشتند. پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در آن هنگام کلام تاریخى خود را گفت که در قلوب همه حاضران نشست، فرمود: «انک لن تموت حتى تقتلک الفئة الباغیة الناکبة عن الحق، یکون آخر زادک من الدنیا شربة لبن». تو نمى میرى تا وقتى که گروه ستمگر و منحرف از حق تو را بکشد. آخرین توشه تو از دنیا جرعه اى شیر است.

این سخن در میان یاران پیامبر منتشر شد و سپس دهان به دهان انتقال یافت و عمار از همان روز در میان مسلمانان مقام موقعیت خاصى پیدا کرد، بالاخص که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم او را به مناسبتهایى مى ستود.

ستایش هاى فراوان پیامبر خدا از عمار یاسر، از او چهره اى دوست داشتنى، الگوى ایمان، اسوه حق و تجسم ارزش هاى قرآنى ساخته است و این سخن آن حضرت که: عمار، یکى از چهار نفرى است که بهشت، مشتاق آنان است، یکى از این گونه سخنان ستایش آمیز است.

عمار یاسر، به عنوان سربازى شجاع و با ایمان در رکاب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله حضور داشت و در جنگ هاى متعدد، با جان فشانى خود ایمان راستین خویش را نشان مى داد. در جنگ خندق، در هنگام حفر خندق پیرامون مدینه براى جلوگیرى از نفوذ دشمن، از فعال ترین نیروهاى مسلمان بود که مورد ستایش پیامبر نیز قرار گرفت.

پس از رحلت پیامبر، عمار هم چنان در راه دفاع از حق و ولایت و اهل بیت، استوار ماند و دچار انحرافات سیاسى یا دنیا طلبى هاى شیطانى و جاه طلبى نگشت و چون شاهد نادیده گرفته شدن توصیه هاى روشن رسول خدا درباره اهل بیت و امیرالمؤمنین علیه السلام بود، در راه دین و حمایت از على علیه السلام مصمّم تر شد و هرگز از آن جدا نشد.

عمار در زمان خلافت عمر و عثمان

وى در زمان خلیفه دوم، مدتى امارت و ولایت کوفه را عهده دار بود و در زمانِ مسئولیتش در این شهر، همچنان روحیه تواضع و اخلاص و ساده زیستى را حفظ کرد و کوشید تا از عدل و حق فاصله نگیرد. همین شیوه بر عده اى سنگین آمد و زمینه برکنارى او را فراهم آوردند. پس از آن وى دوباره به مدینه برگشت و در کنار امام على علیه السلام ماند و از دانش و کمالات او بهره گرفت.

اما در هنگام خلافت عثمان، عمار از مخالفان مشهور حکومت بود و در این راه برای بار دیگر به مقام جانبازی در راه خدا نایل آمد. نقل است که وقتی عثمان با سخنان منطقی عمار و انتقاد صریح او از چپاول ثروت مسلمانان از ناحیه حکومت، مواجه شد، وی را به شدت مورد ضرب و جرح قرار داد و لگدهای او بر شکم عمار باعث شد عمار به بیماری فتق مبتلا شود.

عمار در زمان خلافت امیرالمؤمنین

پس از قتل عثمان، عمار از دعوت کنندگان مردم به بیعت با امام علی علیه السلام و از نخستین بیعت کنندگان با آن امام بود. وى از افراد گروه «شُرطة الخمیس» در زمان على علیه السلام بود; یعنى آنان که براى فداکارى در راه دین و حمایت از رهبرى امام و اطاعت از همه فرمان هاى او، شرط و پیمان جان با آن حضرت بسته بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله و على علیه السلام هم به آنان وعده بهشت داده بود.

عمار همان گونه که در طول حیات پیامبر خدا، مؤمنى جان بر کف و مدافع اسلام بود، در دوران امامت على علیه السلام نیز شیعه اى مخلص و استوار بود و در رکاب وى با متجاوزان و پیمان شکنان جنگید. عمار در دوران خلافت على علیه السلام سالخورده بود، اما جوان دل، با نشاط و پر تلاش بود. وى در دوران حکومت علوى، رئیس نیرو هاى انتظامى در مدینه شد. پس از فتنه گرى هاى معاویه در شام و پیمان شکنى طلحه و زبیر و بروز زمینه هاى جنگ جمل و صفین، وى به همراهى امام حسن مجتبى علیه السلام مأمور تجهیز نیرو از شهر کوفه شدند.

در نبرد صفین، حماسه آفرینى هاى عمار در دفاع از جبهه حق و رسوا کردن نیرو هاى باطل بسیار چشمگیر بود. او در میدان نبرد، خطبه هاى شورانگیز مى خواند و رزمندگان را به پیکار بى امان با متجاوزان و پیمان شکنان دعوت مى کرد. خطابه هاى روشنگر او، به سپاه حق بصیرت بیشترى مى داد. وقتى چشم او به پرچم عمرو بن عاص افتاد، گفت: به خدا قسم، ما با این پرچم تاکنون سه بار جنگیده ایم و اینان در این جنگ هم هدایت شده نیستند و در همان کفر سابق به سر مى برند.

عمار، معیار حق بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده بود: عمار با حق است و از آن جدا نمى شود. از این رو در بروز فتنه ها وقتى کار بر مردم مشتبه مى شد، نگاه مى کردند عمار در کدام طرف است، همان جبهه را جبهه حق مى دانستند. در نبرد صفین نیز، وجود عمار در میان لشکریان امیرالمؤمنین علیه السلام دلیلى بود بر این که این سو حق، و جبهه مقابل، باطل و ستمگر است.

شهادت و مدفن

عمار در هنگامى که تصمیم گرفت گام به میدان نهد در میان یاران امام علیه السلام برخاست و سخن خود را چنین آغاز کرد: «بندگان خدا، به نبرد قومى برخیزید که انتقام خون کسى را مى خواهند که به خویش ستم کرد و برخلاف کتاب خدا حکم نمود و او را گروه صالح کشتند. ولى گروهى که دنیاى آنان در قتل او به خطر افتاد زبان به اعتراض گشودند و گفتند که چرا او را کشتند. در پاسخ گفتیم که به سبب کارهاى بدش کشته شد. گفتند: او کار خلافى انجام نداد! آرى، از نظر آنان، عثمان کارى برخلاف انجام نداد. دینارها در اختیار آنان نهاد و خوردند و چریدند. آنان خواهان خون او نیستند، بلکه لذت دنیا را چشیده اند و آن را دوست دارند و مى دانند که اگر در چنگال ما گرفتار شوند از آن خوردنی ها و چریدنی ها بازخواهند ماند. خاندان امیه در اسلام پیشگام نبوده اند تا از این جهت شایسته فرمانروایى باشند. آنان مردم را فریفتند و ناله «امام ما مظلومانه کشته شد» سر دادند تا بر مردم ظالمانه حکومت و سلطنت کنند. این حیله اى است که از طریق آن به آنچه که مى بینید رسیده اند. اگر چنین خدعه اى به کار نمى بردند دو نفر هم با آنان بیعت نمى کرد و به یاریشان برنمى خواست.»

عمار این سخنان را گفت و به سوى میدان روانه شد و یاران او به دنبالش به راه افتادند. وقتى خیمه عمرو بن عاص در چشم انداز او قرار گرفت و فریاد برداشت که: دین خود را در مقابل حکومت مصر فروختى. واى بر تو، این نخستین بار نیست که بر اسلام ضربه زدى. و چون چشم او به قرارگاه عبیدالله بن عمر افتاد فریاد زد: خدا تو را نابود سازد. دین خود را به دنیاى دشمن خدا و اسلام فروختى. وى در پاسخ گفت: نه، من قصاص خون شهید مظلوم را مى خواهم. عمار گفت: دروغ مى گویى. به خدا سوگند، مى دانم که تو هرگز خواهان رضاى خدا نیستى. تو اگر امروز کشته نشوى فردا مى میرى. بنگر که اگر خدا بندگان خود را با نیت آنان کیفر و پاداش دهد نیت تو چیست.

آن گاه، در حالى که گرداگرد او را یاران على علیه السلام گرفته بودند، گفت: خدایا تو مى دانى که اگر بدانم رضاى تو در این است که خود را در این دریا بیفکنم مى افکنم. اگر بدانم رضاى تو در این است که لبه شمشیر را بر شکم قرار دهم و بر آن خم شوم که از آن طرف به درآید چنین خواهم کرد. خدایا مى دانم و مرا آگاه ساختى که امروز عملى که تو را بیش از هر چیز راضى سازد جز جهاد با این گروه نیست، و اگر مى دانستم که جز این عمل دیگرى هست آن را انجام مى دادم.

سرانجام عمار در سال ۳۷ هجری در ۹۴ سالگی به ضرب شمشیر سپاه ستمگر معاویه، در جنگ صفین به فیض شهادت نایل آمد و خبر غیبی پیامبر خدا تحقق یافت.

مرگ عمار امیرالمؤمنین را سخت ناراحت کرد و در کنار پیکر بی جان او فرمود: «رحم الله عماراً یوم ولد و یوم قتل و یوم یبعث حیاً؛ خدا عمار را رحمت کند، روزی که به دنیا آمد، روزی که کشته شد و روزی که دوباره مبعوث می شود.» آنگاه بر پیکر وی نماز خواند و بدنش را در منطقه صفین به خاک سپرد.

شهادت عمار یاسر، گرچه در حضرت امیر و یارانش شدیداً اثر گذاشت و آنان را غمگین ساخت، ولى در تزلزل روحیه سپاه شام و رسوا نمودن معاویه هم بسیار مؤثر بود. چون رسول خدا صلی الله علیه و آله بارها درباره او فرموده بود: گروه ستمکار و اهل بغى، او را مى کشند. و ثابت شد که این گروه، همان سپاه شام اند که به فرمان معاویه به جنگ با على علیه السلام آمده اند.

سخن معاویه درباره او، به عنوان اعتراف دشمن، جایگاه والاى او را نشان مى دهد. روزى که مالک اشتر با دسیسه معاویه در راه عزیمت به مصر شهید شد، معاویه پس از شنیدن این خبر گفت: على بن ابى طالب دو دست داشت: یکى از آن ها در جنگ صفین بریده شد و آن عمار یاسر بود; دست دیگرش امروز جدا گردید و آن مالک اشتر بود.

مرقد کنونی عمار یاسر در شمال کشور سوریه در شهر «رقه» سمت راست دروازه قدیمی شهر که به دروازه باب علی(علیه السلام) مشهور است، واقع شده است. اما گروه تروریستی تکفیری «داعش» روز چهارشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۳ در ادامه اقدامات غیرانسانی خود، مزار «اویس القرنی» و «عمار یاسر» را در سوریه تخریب کرد.

پانویس

  1. اعیان الشیعه، ج۸، ص۳۷۳.
  2. اختصاص، ص ۱۲.
  3. همان، ص ۳.
  4. همان، ص۱۴؛ اعیان الشیعه، ج۸، ص۳۷۴.
  5. کامل ابن اثیر، ج ۳، ص ۱۵۷؛ وقعه صفین، ص ۳۱۹؛ تاریخ طبرى، ج ۳، جزء۶، ص ۲۱.
  6. وقعه صفین، ص ۳۳۶; اعیان الشیعة، ج ۱، ص ۴۹۶، طبع بیروت.
  7. تاریخ طبرى، ج ۳، جزء۶، ص ۲۱; کامل ابن اثیر، ج ۳، ص ۱۵۷; واقعه صفین، ص ۳۲۰.
  8. اختصاص، ص۸۱.
  9. البرز نیوز، ۳ دی ۱۳۹۱.
  10. فرهنگ نیوز، ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۳.

منابع