عبدالعزيز بن مهتدى قمى

از دانشنامه‌ی اسلامی

نجاشى تبار عبدالعزیز قمی را بدین گونه یاد مى کند: عبدالعزیز بن مهتدى بن محمد بن عبدالعزیز. هیچ یک از پدران وى را جزء راویان و علماى قم نیافتیم. گرچه بدون شک همه آن‌ها شیفتگان و علاقه مندان به اهل بیت علیهم‌السلام بوده اند. این که شیخ طوسى او را هم جزء اصحاب (راویان) امام رضا علیه‌السلام دانسته و هم جزء کسانى که از ائمه علیهم‌السلام روایت نکرده اند، جاى بسى تعجب است.

عبدالعزیز در عصر امامان

بیشتر دانشوران، وى را از اصحاب امام رضا علیه‌السلام دانسته اند ولى احتمال این که از اصحاب امام کاظم علیه‌السلام به حساب آید نیز وجود دارد، چه این که خود نقل می‌کند: از «ابالحسن علیه‌السلام سوال کردم: آیا در پنبه و زعفران زکات وجود دارد؟ حضرت فرمود: نه». معمولاً مقصود از ابالحسن، امام کاظم علیه‌السلام است.

و اما در مورد امام جواد علیه‌السلام احتمال این که او از اصحاب آن حضرت باشد بسیار قوى است، چرا که وى نامه اى خدمت آن حضرت نوشته و در مورد وجوهات شرعى و اموالى که در اختیار داشته توضیح خواسته است.

تاریخ و احادیث، نشانگر آن است که عبدالعزیز بن مهتدى مورد توجه و عنایت امام على بن موسى الرضا علیه‌السلام و امام جواد علیه‌السلام بوده است. اما در مورد امام هشتم علیه‌السلام دو مطلب شاهد گفتار ماست:

۱. وکالت:

دوران امام هشتم علیه‌السلام و بعد از آن به دلیل برخوردارى از حساسیت هاى زیاد، تشکلى منظم تحت عنوان «وکالت» را ایجاد مى کرد. این حساسیت ها عبارت بودند از: سرعت فزاینده فعالیت هاى علمى، پیدایش گروه‌هاى فلسفى و کلامى، کنترل شدید و جو خفقان از سوى عباسیان، پیدایش بعضى از افکار انحرافى به اسم شیعه مانند تصوف و غلو، لزوم تغذیه فکرى و تأمین مسائل اقتصادى شیعیان.

وکلا، نمایندگان ائمه علیه‌السلام بودند که ضمن دریافت حقوق شرعى مربوط به مقام امامت (معصوم) وظایف سنگین فرهنگى را نیز بر عهده داشتند و خود از موقعیت سیاسى خاص برخوردار بودند.

افتخار وکالت على بن موسى علیه‌السلام شامل عبدالعزیز بن مهتدى نیز گردید و او به دلیل لیاقت هاى خاص به این مقام نائل آمد. گرچه حدود اختیارات و این که در کدام ناحیه وکالت آن حضرت بر عهده وى بوده معلوم نیست. آرى، ملاک گزینش، در فرهنگ امام معصوم و اولیاى خدا همانا ارزش‌هاى والاى انسانى و الهى است و عبدالعزیز به همین جهت به این جایگاه بلند دست یافت و مورد انتخاب امامانش قرار گرفت.

۲. صحابى خاص:

اصحاب ائمه علیه‌السلام در یک رتبه قرار نداشتند. برخى از آنان از شاگردان ضعیف محسوب مى شدند و تعدادى در حد متوسط و جمعى از یاران خاص به شمار مى آمدند. در نتیجه، امامان معصوم علیهم‌السلام نیز به گونه هاى متفاوت با آنان برخورد مى کردند و براى هر کس با توجه به مرتبه علمى و منزلتى که در تقوا و عرفان الهى داشت جایگاه ویژه اى در نظر مى گرفتند. از این روى از یاران ائمه علیهم‌السلام عنوان «صحابى خاص» اطلاق شده است. عبدالعزیز مهتدى نیز از زمره اصحاب خاص امام هشتم علیه‌السلام به شمار مى رود.

فضل بن شاذان بزرگ فقیه و راوى شیعه در این مورد مى گوید: عبدالعزیز بن مهتدى از اصحاب خاص امام على بن موسى الرضا علیه‌السلام بود.

این، در شرایطى است که بعضى از شیعیان آشنا به مقام اهل بیت علیهم‌السلام به مجرد این که نامشان در شمار شیعیان باشد بسیار خرسند بودند. نمونه آن، مرزبان بن عمران قمى است که به امام هشتم علیه‌السلام عرض مى کند: سؤالى دارم که پاسخ آن براى من بسیار اهمیت دارد، آیا نام من در شمار شیعیان شما قرار دارد؟ حضرت فرمود: آرى.

با وجود این دیدگاه، صحابى خاص امام معصوم بودن از جایگاه بلند برخوردار بوده و نشانه اوج کمال و معرفت الهى است.

۳. رضایت امام:

و اما نظر امام جواد علیه‌السلام در مورد عبدالعزیز بن مهتدى از نامه اى که آن حضرت در پاسخ وى نوشتند معلوم مى شود: «نامه تو به دستم رسید، خداوند گناهان تو را ببخشاید و ما و تو را مورد رحمت خودش قرار دهد و همان گونه که من از تو راضى هستم او نیز از تو راضى باشد».

این جملات، بیانگر احترام خاص امام علیه‌السلام نسبت به وى و حاکى از تقوا و عدالت و مقام قدسى اوست، علاوه بر این که مى تواند دلالت کننده بر تدبیر و سیاست او در جهت پیشبرد اهداف آن حضرت تلقى گردد.

جایگاه عبدالعزیز در نظر شیعه

ابن مهتدى در پیشگاه دانشمندان شیعه جایگاهى خاص داشته و همه او را امین در نقل حدیث، بزرگوار و علاقه مند به اهل بیت علیهم‌السلام مى دانند. شاهد گفتار ما این است که همه نقدکنندگان حدیثى و رجالى و اصولى، روایت او را در مورد یونس بن عبدالرحمان نقل کرده اند و به آن در موارد مختلف استدلال کرده اند و حدیث را به سبب وجود عبدالعزیز در سند مخدوش ندانسته اند. این، حاکى از مقبول بودن او نزد همگان است.

علاوه بر این، دانشوران مذکور به تصریح در جلالت وى سخن گفته اند: فضل بن شاذان عالم و راوى بزرگ که داراى یکصد و شصت کتاب بوده در مورد او مى گوید: عبدالعزیز بن مهتدى بهترین اهل قم است. من هیچ قمى را به مانند وى ندیده ام، او وکیل حضرت رضا علیه‌السلام و از اصحاب خاص آن بزرگوار بود.

این سخن فضل بن شاذان داراى اهمیت زیاد است، چه این که او خود داراى عظمت بسیار و با عده بیشمارى از راویان آشنا بوده است.

رجالى سترگ، نجاشى مى گوید: عبدالعزیز بن مهتدى اشعرى مورد اعتماد است و از امام رضا علیه‌السلام روایت کرده است.

شیخ طوسى که صاحب دو کتاب از کتاب‌هاى چهارگانه معتبر شیعه است او را مورد اطمینان دانسته طریق خود را به کتاب وى ذکر مى کند.

سید بن طاووس نیز او را توثیق کرده و سخن فضل بن شاذان را در مورد وى یادآور مى شود.

علامه حلى، عبدالعزیز را در بخش اول کتاب خود (کسانى را که مورد اعتماد مى داند) قرار داده و از او تمجید کرده است.

ویژگی‌های عبدالعزیز بن مهتدی

فرزند مهتدى، خصوصیاتى را در روح و روان خویش جاى داد که هر کدام آن‌ها براى پیروان اهل بیت علیهم السلام قابل توجه است:

الف) تسلیم امام علیه‌السلام:

او با این که وکالت هشتمین اختر آسمان امامت و ولایت را بر عهده داشت اما بعد از شهادت آن بزرگوار، نامه اى به امام جواد علیه‌السلام نوشت و در مورد صرف اموال و بیت المالى که در اختیار داشت راهنمایى خواست. این در حالى بود که بعضى از وکلاى امام کاظم علیه‌السلام به سبب اموالى که در اختیار داشتند امامت حضرت امام رضا علیه‌السلام را انکار کردند و مدعى شدند موسى بن جعفر علیه‌السلام براى همیشه زنده هستند. این انکار بدان جهت بود که بیت المال را به امام هشتم تحویل نداده خود مصرف کنند. اینان، بنیانگذران واقفیه بودند که علاقه به دنیا آن‌ها را از مسیر حق منحرف کرد. آن‌ها عبارت بودند از: على بن ابی حمزه بطائنى، زیاد بن مروان قندى و عثمان بن عیسى رواسى.

ب) صراط مستقیم:

ابن مهتدى، هدایت یافته بود و بعد از شهادت امام کاظم علیه‌السلام هیچ گونه تردیدى در امامت حضرت رضا علیه‌السلام نکرده بر صراط مستقیم پا بر جاى ماند. در حالى که عده اى از شیعیان (و بعضى بلندمرتبه) به علت تبلیغات واقفیه حداقل براى مدتى در امامت آن حضرت دچار شک و تحیر گردیدند. از این روست که نمى بینیم کسى از دانشمندان رجال و تاریخ وى را جزء واقفیان به شمار آورد.

ج) احتیاط در دین:

دین، امرى حساس و بس خطیر است پس در فراگیرى معارف آن اعتماد به هر کسى نمى توان کرد. عبدالعزیز با یکى از اصحاب بزرگ امام رضا علیه‌السلام و امام جواد علیه‌السلام به نام «یونس بن عبدالرحمان» ارتباط داشت. جلالت و مقام یونس بر همگان آشکار بود ولى فرزند مهتدى با این همه، جانب احتیاط را از دست نداده نامه اى خدمت امام رضا علیه‌السلام نوشت و سؤال کرد: من همه اوقات نمى توانم خدمت شما برسم. آیا یونس بن عبدالرحمان موثق (مورد اطمینان) است تا از او مطلب دینم را سؤال کنم؟ حضرت فرمود: آرى.

د) تواضع:

مطلب دیگرى که از حدیث ذکر شده به دست مى آید این که عبدالعزیز بن مهتدى با این که از اصحاب خاص و وکیل امام رضا علیه‌السلام و داراى موقعیت و مقام سیاسى و اجتماعى بود، اما براى کسب معارف دینى سراغ یونس بن عبدالرحمان را گرفت و در مورد آنچه نمى دانست به اهل دانش مراجعه کرد. این نیز درسى براى طالبان حقیقت و شیفتگان علم مى باشد.

اساتید و شاگردان عبدالعزیز

  • ۲. سیف بن مبارک بن یزید؛
  • ۵. محمد بن نصیر؛

و شاگردان او بدین ترتیب مى باشد:

  • ۴. بکر بن زیاد؛
  • ۵. حسن بن حسین؛
  • ۱۰. محمد بن عیسى بن عبید؛
  • ۱۱. نوح بن شعیب نیشابورى.

وارثان علمی عبدالعزیز

تنها کسانى را که از بستگان او جزء راویان مى توان به شمار آورد، دو تن از نوه هاى وى مى باشند:

۱. حسن بن حسین بن عبدالعزیز:

علامه مجلسى حسن بن حسین را نوه عبدالعزیز معرفى کرده و هرگاه در کتاب پرارزش بحارالانوار از «ابن المهتدى» یاد مى کند مقصودش هموست.

حسن بن حسین بن عبدالعزیز این روایت را از امام صادق علیه‌السلام با چند واسطه روایت کرده است: روز اول ماه رجب حضرت نوح علیه‌السلام سوار بر کشتى شد و به همراهان خود دستور داد این روز را روزه بگیرند و فرمود: کسى که این روز را روزه بدارد به مقدار یک سال از آتش جهنم دور مى گردد و کسى که هفت روز را روزه بگیرد درهاى هفت گانه جهنم به روى او بسته خواهد شد و کسى که هشت روز را روزه داشته باشد درهاى هشتگانه بهشت به رویش باز خواهد شد و کسى که پانزده روز روزه بگیرد حاجتش عنایت مى شود کسى که بیشتر روزه بگیرد خداوند نیز پاداش بیشتر عطا مى فرماید.

۲. محمد بن حسین بن عبدالعزیز:

بنا به گواهى نجاشى، محمد بن حسین، نوه عبدالعزیز مى باشد. بعضى از اسناد نیز آن را تأیید مى نماید. بنابراین آنچه در یکى از سندهاى کتاب کافى آمده و محمد بن حسین را جد عبدالعزیز معرفى کرده ناتمام به نظر مى رسد و صحیح آن این است: عن عبدالعزیز بن مهتدى جد محمد بن الحسین.

محمد بن حسین نقل کننده کتاب «دعوات الایام» محمد بن عیسى طلحى است ولى توثیق خاص نشده است.

روایات عبدالعزیز بن مهتدی

عبدالعزیز بن مهتدى در زندگى علمى خود موفق به گردآورى مجموعه روایى گردید و از صاحبان «کتاب» به شمار مى آید، بدین جهت است که ابوالعباس نجاشى از وى نام مى برد چرا که قصد او معرفى صاحبان کتاب است.

روایات او هر چند زیاد نیست اما در بیشتر کتاب‌هاى معتبر شیعه احادیثى از وى به چشم مى خورد. در کتاب‌هاى چهارگانه معتبر شیعیان پانزده حدیث، در وسائل الشیعه هفده و در بحارالانوار نوزده مورد از او حدیث نقل شده است. مجموع روایات وى بدون تکرار به بیست و یک مورد بالغ مى گردد. بیشتر احادیث عبدالعزیز بن مهتدى از امام هشتم علیه‌السلام و به صورت شفاهى و کتبى است و از امام صادق علیه‌السلام نیز روایاتى با واسطه نقل کرده است.

در یک تقسیم‌بندى کلى روایاتى که عبدالعزیز بن مهتدى نقل کرده پیرامون این محورهاست: مقام ائمه علیهم‌السلام، عظمت شیعیان، مسائل فقهى و اخلاقى، موثق بودن یونس بن عبدالرحمان، علاج بعضى امراض به وسیله صدقه و دعا و خواص بعضى از میوه ها. یادآورى چند حدیث از آنچه او نقل کرده و مى تواند زینت بخش سخن و چراغى فرا راهمان باشد:

امامان وارثان انبیا:

عبدالعزیز بن مهتدى نقل مى کند که امام رضا علیه‌السلام ضمن نامه اى خطاب به عبدالله بن جندب نوشتند: اما بعد، همانا محمد صلی الله علیه و آله امین خدا در میان خلق بود و چون رحلت فرمود ما اهل البیت وارث او شدیم. پس ما هستیم امین هاى خدا در زمین. علم بلاها و مرگ‌ها و نژاد عرب نزد ماست. ما هستیم که کافر و مسلمان را مى شناسیم. ما هستیم که وقتى مردى را ببینیم مى دانیم حقیقتا مؤمن است یا منافق. اسامى شیعیان ما و پدرانشان نوشته شده و خداوند در مورد امامت ما از آن‌ها پیمان گرفته و آن‌ها مطیع ما مى باشند. جز ما و ایشان کسى در کیش اسلام نیست. مائیم نجیب و رستگار، ما هستیم بازماندگان پیامبران و فرزندان اوصیاء، ما در کتاب خداوند عزوجل خصوصیت داریم و سزاوارتر به کتاب خدا و رسول او هستیم. و ما چنان کسانى هستیم که خداوند دینش را براى ما مقرر داشته آنجا که مى فرماید: آنچه به نوح و ابراهیم و موسى و عیسى علیهم السلام سفارش کردیم و آنچه به تو اى پیامبر وحى کردیم همه براى شما (آل محمد صلی الله علیه و آله) مقرر کردیم. آن سفارش این بود که اى آل محمد دین را بپادارید و متفرق نشوید و این بر (منکران ولایت على علیه‌السلام) گران آمد. اى محمد صلی الله علیه و آله خداوند کسى را که ولایت على علیه‌السلام را بپذیرد هدایت مى کند.

توحید:

عبدالعزیز بن مهتدى مى گوید: از امام رضا علیه‌السلام در مورد توحید سؤال کردم حضرت فرمود: هر کس قل هو اللّه احد (سوره اخلاص) را بخواند و به آن ایمان داشته باشد توحید را شناخته است. عرض کردم: چگونه بخواند؟ فرمود: همان گونه که مردم مى خوانند و بعد سه مرتبه بگوید: کذلک اللّه ربى؛ خداى من این چنین است.

حضور قلب:

عبدالعزیز بن مهتدى از عبدالله بن ابى یعفور نقل مى کند که امام صادق علیه‌السلام خطاب به ابن ابى یعفور فرمودند: یا عبداللّه اذا صلیت صلاة فریضه فصلها لو قتلها صلاة مودع یخاف ان لایعود الیها ثم اصرف ببصرک الى موضع سجودک فلو من عن یمینک و شمالک لاحسنت صلاتک واعلم انک بین یدى من یراک ولاتراه. یعنى اى عبدالله، نماز واجب را در وقت خود به جاى آور بدان گونه که آخرین نماز توست و چشمت را به محل سجده ات متوجه ساز. اگر بدانى چه کسى بر تو احاطه دارد نمازت را کامل به جاى مى آورى. بدان که تو در پیشگاه کسى هستى که تو را مى بیند ولى تو او را نمى بینى.

دعاى مستجاب:

عبدالعزیز با یک واسطه از امام کاظم علیه‌السلام نقل مى کند که آن حضرت فرمود: هرگاه یک نفر از شما مریض شد، اجازه دهد که مردم به عیادت او بیایند (تا در حق او دعا کنند) زیرا هر کسى یک دعاى مستجاب دارد.

قرض الحسنه:

ابن مهتدى با یک واسطه از امام کاظم علیه‌السلام نقل مى کند که آن حضرت در تفسیر این آیه قرآن (کیست که به خدا قرض الحسنه دهد تا خداوند آن را چند برابر کند و اجر زیادى عنایت فرماید) فرمودند: مقصود خداوند کمک به امام (معصوم) است در دولة فاسق.

خواص بعضى از میوه ها و خوراکى ها:

فرزند مهتدى با یک واسطه از امام صادق علیه‌السلام نقل مى کند: در هر کسى ریشه اى از مرض جذام وجود دارد، پس شلغم را در زمان خودش بخورید تا آن و هر درد دیگر را از بین ببرد.

و نیز در حدیث دیگرى که با یک واسطه از امام صادق علیه‌السلام نقل کرده آن حضرت فرمودند: چهار چیز مزاج را تعدیل مى کند. انار سورانى، خرماى نارس، به پخته شده و بنفشه و کاسنى.

پى نوشت

  1. رجال النجاشى، ص ۲۴۵.
  2. رجال الطوسى، شیخ طوسى، ص ۳۸۰؛ دارالذخائر، چاپ دوم، ۱۴۱۱ هـ.ق.
  3. همان کتاب، ص ۴۸۷.
  4. اصول کافى، محمد بن یعقوب کلینى، ج ۳، ص ۵۱۲؛ دارالکتب الاسلامیة، چاپ سوم، ۱۳۶۷ هجرى شمسى.
  5. رجال الکشى، ابوعمر والکشى، ج ۲، ص ۷۹۵؛ مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، ۱۴۰۴ هـ.ق؛ الغیبة، شیخ طوسى، ص ۳۴۹، مؤسسة المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۱ هـ.ق.
  6. ر.ک، حیات فکرى و سیاسى امان شیعه، رسول جعفریان، ج ۲، ص ۱۵۴، نشر سازمان تبلیغات اسلامى.
  7. رجال الکشى، ج ۲، ص ۷۹۵.
  8. همان کتاب، ص ۷۷۹.
  9. همان کتاب، ص ۷۹۴.
  10. همان کتاب، ص ۷۹۵، رحمنا و ایاک و رضى اللّه عنک برضاى عنک.
  11. رجال الکشى، ج ۲، ص ۷۹۵ و ۷۷۹.
  12. رجال النجاشى، ابوالعباس احمد بن على النجاشى، ص ۲۴۵؛ مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ پنجم، ۱۴۱۶ هـ.ق.
  13. الفهرست، شیخ طوسى، ص ۱۱۹، انتشارات رضىّ.
  14. تحریر الطاوسى، شیخ حسن بن زین الدین، ص ۴۴۵، نشر مکتبه آیت الله مرعشى، ۱۴۱۱ هـ.ق.
  15. رجال العلامة الحلى، حسن بن یوسف الحلى، ص ۱۱۶، نشر رضى، ۱۴۰۲ هـ.ق.
  16. تاریخ قم، ناصرالشریعه، ص ۲۰۳، با مقدمه و تصحیح استاد على دوانى.
  17. الغیبة، ص ۴۲ و ۴۳، نشر بصیرتى، ۱۳۸۵ هـ.ق.
  18. وسائل الشیعه، حر عاملى، ج ۲۷، ص ۱۴۷، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، ۱۴۰۹ هـ.ق، بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، ح ۲، ص ۲۵۱، داراحیاء الترث العربى، ۱۴۰۳ هـ.ق. دانشمندان علم اصول و از جمله شیخ اعظم، انصارى قدس سره در مورد حجیت خبر واحد به این حدیث استدلال کرده اند به این بیان که او از مؤثق بودن یونس سؤال مى کند و این بدان معنى است که اگر کسى موثق باشد سخن او پذیرفتنى است (فرائدالاصول، شیخ انصارى، ص ۸۵، نشر مصطفوى، ۱۳۷۴ هـ.ق).
  19. بحارالانوار، ج ۱، ص ۶۱.
  20. وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۴۷۲.
  21. رجال النجاشى، ص ۲۴۵.
  22. کافى، ج ۷، ص ۶۴.
  23. معجم رجال الحدیث، آیت الله خویى قدس سره، ج ۱۱، ص ۴۲، چاپ پنجم، ۱۴۱۳ هـ.ق.
  24. اصول کافى، ج ۱، ص ۳۲۴ و ۲۸۴، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت علیهم‌السلام.
  25. التوحید، شیخ صدوق، ص ۲۸۴، نشر جامعه مدرسین، ۱۳۹۸ هـ.ق.
  26. وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۴۷۵.
  27. کافى، ج ۳، ص ۱۱۷؛ وسائل، ج ۲، ص ۴۱۴.
  28. سوره حدید، آیه ۱۱، «من ذاالذى یقرض اللّه قرضا حسنا یضاعفه له و له اجر کریم».
  29. کافى، ج ۸، ص ۳۰۲، تفسیر نورالثقلین، عبدالعلى بن جمعه، ج ۵، ص ۲۳۹ با تصحیح و تعلیق سید هاشم رسولى محلاتى.
  30. المحاسن، احمد بن محمد بن خالد برقى، ج ۲، ص ۳۳۳، نشر مجمع جهانى اهل بیت علیهم‌السلام، ۱۴۱۶ هـ.ق. بحارالانوار، ج ۶۶، ص ۲۲۰، کافى، ج ۶، ص ۷۲.
  31. سوران سرزمینى است در عراق و جزء بابل به حساب مى آمده. (معجم البلدان، یاقوت حموى، ج ۳، ص ۲۷۸، دار صادر و بیروت).
  32. الخصال، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۲۴۹، نشر جامعه مدرسین، چاپ پنجم، ۱۴۱۴ هـ.ق. بحارالانوار، ج ۶۶، ص ۱۲۴.

منابع