جبر

از دانشنامه‌ی اسلامی

«جبر» در لغت به معنای اصلاح چیزی به نوعی از قهر و غلبه و بستن و جبران کردن در مقابل شکستن است. و جبر در اصطلاح آن است که رفتار و کارهای انسان بر اساس اختیار نیست و هر چه از او سر می‌زند بدون قدرت و اراده است، به گونه‌ای که نمی‌تواند به ترک آن اقدام کند. دلایل جبرگرایان برای اثبات جبر و انکار اختیار، از سوی مخالفین مورد نقد و رد قرار گرفته است.

جبر در اصطلاح کلام

«جبر» در اصطلاح کلام قول مردمی است که گویند انسان در کار خویش اختیار ندارد و هر کس هر چه کند خداوند بر دست او جاری می سازد و هر چه نکند انجام دادن آن بر وی محال است. خداشناسان نباید جبری باشند چون جبر ظلم است و خدا ظالم نیست. مادیان و ملاحده قهرا جبری هستند، زیرا که طبیعت هر چه کند جبر است و آن را از مقتضای خود باز نتوان داشت. به عقیده آنان حرکات انسان نیز نتیجه تغییرات مزاج بدن او است و هر فکری که در دماغ او آید نتیجه اثری جسمانی است که در جهاز عصبی او پدید آمده، اول تغییر جسمی است آنگاه تغییر روحی بسبب او قهراً، نه آن که اول تغییر روحی باشد و تغییر جسم بسبب او. بنابراین در انسان غیر جبر نخواهد بود.

گرچه عین لفظ جبر به این معنی در قرآن نیامده است، اما آیاتی که توهم جبر از آن می شود بسیار است، از جمله آیه ۶ و ۷ سوره بقره: «إِنَّ الَّذِینَ کفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا یؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَعَلَىٰ سَمْعِهِمْ وَعَلَىٰ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ» و در هر باب جواب آن داده شده است. خداوند در مقام توحید همه افعال بندگان را نسبت به خود می دهد چون مسبب الاسباب او است و از اینجا توهم جبر می شود. و در بسیاری آیات، خود بندگان را مسئول ضلالت و فساد شمرده است. شیخ ابوالفتوح رحمه الله در تفسیر خود فرماید: «اگر نه چنین تفسیر دهند، قرآن سراسر متناقض باشد برای آنکه خدای تعالی در بسیار آیت ها گفت: آن هدی که به ما هست ما بدادیم یعنی آن اندازه راهنمائی که بر خدا است راه نموده است و فی قوله «وَهَدَینَاهُ النَّجْدَینِ» (سوره بلد، ۱۰) و قوله «وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَىٰ» (سوره اسراء، ۹۴) و قوله «وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَینَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَىٰ عَلَى الْهُدَىٰ» (سوره فصلت، ۱۷) و فی قوله «قَدْ جَاءَکمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّکمْ» (سوره انعام، ۱۰۴)؛ در این آیات گفت من همه را هدی دادم از مؤمن و کافر، در دگر آیت اگر نفی کند مناقصه باشد».

اختیار از لوازم طبیعت انسان است که خداوند او را به این خوی سرشته و مصلحت در آن دانسته است. هیچ چیز بر انسان سخت تر از آن نیست که او را مجبور کنند در کاری و اختیار از او بازگیرند، اگر همه لذائذ جهان را برای کسی فراهم آورند و او را در خانه در بسته گذارند، آن نعمت وی را نقمت است. انسان آزادی را با معیشت تنگ برمی گزیند بر نعمت فراخ در زندان... .

خداوند در دین و احکام خویش مردم را مجبور نخواست و اگر جبر می خواست، یک تن گناهکار بر روی زمین نبود: «وَلَوْ شَاءَ رَبُّک لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کلُّهُمْ جَمِیعًا» (سوره یونس، ۹۹) اگر خدا می خواست اجبار کند همه اهل زمین مؤمن می شدند اما نخواست: «لِیهْلِک مَنْ هَلَک عَنْ بَینَةٍ» (سوره انفال، ۴۲) تا هر کس هلاک می شود به برهان باشد و هر که زنده می شود نیز به برهان و دلیل باشد.

«جبر» به معنای اصطلاحی آن جزء باورهای برخی مردم و در میان مسلمانان گروه «اشاعره» است و به این اعتبار به آنان «جبری» و «جبرگرایان» گفته می‌شود. در برابر این نظریه دو دیدگاه دیگر مطرح است، یکی «تفویض» که معتزله طرفدار آن هستند و دیگری «امر بین الامرین» که دیدگاه شیعه و فلاسفه است.

از مشتقات کلمه «جَبر» غیر از «جبار» در قرآن نیامده است، به معنی گردنکش و متکبر، از «جبر علیه، أی أکرَهه»، کسی را برخلاف رضای او بکاری واداشت. جبار کسی است که بندگان خدا را مجبور کند به کاری برخلاف رضای خودشان مانند فرعون و نمرود، در حقیقت جباران رقیب پیغمبرانند. اما پیغمبران فرمان کسی را بر دیگری روا نمی دارند. جبار خویش را بالاتر از دیگران می شمارد و آزار و رنج همه را برای آسایش خویش مجاز و صحیح می داند. پیغمبران همه افراد را بنده خدا و در یک رتبه قرار دادند، باید حکم خدای را همه گردن نهند، نه قوی محکوم ضعفا است و نه ضعفا محکوم قوی. «وَمَا أَنْتَ عَلَیهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَکرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یخَافُ وَعِیدِ؛ (سوره ق، ۴۵) تو بر مردم جبار نیستی که آنان را به زور به اسلام آری. پند ده به قرآن کسی را که از وعید من بترسد.

اگر گوئی پیغمبر صلی الله علیه و آله مردم را به دین اسلام خواند بجنگ، و والیان را فرمود: مرتد را بکشند و گناهکار را حد زنند؛ آیا اینها همه جبر نیست؟ گوئیم: قول صحیح آن است که جبر و اکراه در دین صحیح نیست مطلقاً، و خداوند از مردم یقین و ایمان خواسته است و با جبر و اکراه یقین حاصل نمی شود. جنگهای پیغمبر برای دفع زحمت و آزار کفار بود، چنانکه در آیات جهاد خواهد آمد.

اما حدّ و مجازات گناهکاران خود مؤید آن است که جبر در دین نیست، زیرا گناهکاری که به اختیار خود گناه کرده و آزاد بوده است حدّ می زنند، نه مجبور را. معنی اختیار نه آن است که مرتکب اعمال زشت را مجازات نکنند و نه آنکه هر کار هر کس بکند زشت نیست، بلکه افعال بعضی نیکواست و بعضی زشت، و باید بدکاران را مجازات کرد تا ضرر آنها به دیگران نرسد، اما مجازات هم در کار اختیاری است و حکم دین همیشه بر اختیار است نه بر اجبار.

دلایل جبرگرایان و نقد آنها

جبرگرایان برای اثبات جبر و انکار اختیار، به دلایلی تمسّک کرده‌اند، که از سوی مخالفین مورد نقد قرار گرفته است:

دلیل اول: خداوند تنها خالق و آفریدگار همه چیز است و از آنجا که مفهوم «چیز» بر اعمال انسان نیز صدق می‌کند، عمومیت خالقیت خداوند شامل افعال آدمی نیز می‌گردد. بنابراین تنها خداست که خالق اعمال انسان است و معنای این حصر آن است که آدمی هیچ نقشی در ایجاد فعل خویش ندارد، بنابراین جایی برای مختار بودن او باقی نمی‌ماند.

جواب: حقیقت توحید در خالقیت آن که تنها خالق مستقلی که بدون نیاز به اذن و اجازه موجودات دیگر، دست به آفرینندگی می‌زند خداوند سبحان است. از این رو، توحید در خالقیت منافاتی با این مدعا ندارد که موجودات دیگر، با اذن الهی و در چارچوب قوانین و سنت‌هایی که او وضع کرده است، منشأ خلق و ایجاد باشند. در آیات متعددی از قرآن کریم (آل عمران، ۴۴ و مائده، ۱۱۰) ایجاد و تأثیر به مخلوقات خداوند نسبت داده شده است.

دلیل دوم: افعال انسان متعلّق اراده الهی است، و به حکم این که «مراد» خداوند از اراده او تخلّف نمی‌پذیرد و مراد او حتما واقع می‌شود، پس تحقق افعال انسان امری حتمی و تخلف ناپذیر است، و در این صورت، اختیار و مشیت انسانی فرضی بیش نبوده و واقعیتی ندارد.

جواب: درست است که آنچه مورد اراده خداوند است حتما واقع می‌شود، ولی باید دید اراده او به چه چیزی تعلق گرفته است. اینجا است که مجبور بودن یا آزادی و اختیار او روشن می‌شود. هرگاه بگوییم اراده خدا بر تحقق فعلی از افعال انسان بدون هیچ قید و شرط تعلق گرفته است، در این صورت اصل اراده خدا مایه جبر خواهد بود، ولی اگر بگوییم متعلق اراده او بسان تعلق علم و آفرینش او بر افعال بشر است؛‌ یعنی این که خواسته است هر فعلی از فاعل آن با خصوصیات و ویژگیهایی که در فاعل آن موجود است صادر شود، در این صورت اصل تعلق اراده الهی به هر چیزی نه تنها مانع جبر نیست بلکه پشتوانه اختیار است، زیرا او خواسته است که حرارت از آتش و رطوبت از آب بدون اختیار صادر شود، ولی درباره انسان خواسته که افعال اختیاری او با کمال آزادی و اختیار از او صادر شود.

دلیل سوم: اعتقاد به اینکه قدرت انسان در تحقق افعال او مؤثر است، با عمومیت قدرت خداوند نمی‌سازد، زیرا به حکم اینکه اجتماع دو قدرت، موثر در ایجاد یک چیز ممکن نیست، هرگاه قدرت انسان در پیدایش فعل او موثر باشد، فعل مزبور از قلمرو قدرت الهی بیرون خواهد بود زیرا قدرت انسان رقیب و در عرض قدرت خداوند خواهد بود، و بدیهی است اجتماع دو قدرت مستقل بر انجام یک فعل ممکن نیست و در نتیجه دفاع از اصل عمومیت قدرت الهی و موثر دانستن آن در تحقق فعل انسان ایجاب می‌کند که قدرت انسان را فاقد تأثیر بدانیم.

جواب: وابستگی فقر ذاتی انسان در وجود و صفات خود به خداوند، قدرت انسان را در طول قدرت وی قرار می‌دهد نه در عرض آن، و اجتماع دو قدرت، یکی مستقل و دیگری وابسته، بر یک فعل به هیچ وجه محال نیست. پس به حکم اینکه ویژگی «قدرت»، تأثیرگذاری است، باید قدرت انسان را موثر در فعل او دانست و به بطلان جبر رای داد؛ و به حکم اینکه انسان در وجود و صفات خود وابسته و غیرمستقل است، نباید قدرت او را مستقل در تأثیر پنداشت و باید رای به بطلان تفویض داد؛ که این همان طریقه متکلمین شیعه است که از آن به «امر بین الامرین» تعبیر می‌کنند.

پانویس

  1. امام الحرمین جوینی، الارشاد الی قواطع الادله فی اصول الاعتقاد، ص۸۳.
  2. محمد سعیدی مهر، آموزش کلام اسلامی(۱)، خداشناسی، مرکز جهانی علوم اسلامی، قم، اول، ۱۳۷۷، ج۱، ص ۳۵۵-۳۵۴.
  3. جعفر سبحانی، جبر و اختیار، قم،‌ موسسه امام صادق(ع)، چاپ اول، ۱۳۸۱، ص ۱۱۳-۱۱۴.
  4. علی ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، قم، نصایح، ۱۳۸۱، چهارم، ج۱، ص۲۷۶-۲۷۷.

منابع

مطالب مرتبط