امامزاده علی مشهد اردهال
کشور |
ایران |
شهر |
مشهد اردهال |
| |
مشاهده در نقشه |
محتویات
امامزاده مشهد اردهال
شناسنامه حضرت ابالحسن علی بن محمد الباقر علیه السلام
نام: علی (ابوالحسن، طاهر)؛
پدر: محمد ابن علی ابن الحسین علیه السلام؛
مادر: امّ ولد (نامهای او زینب، لیلا، امحکیمه)؛
فرزندان: احمد و فاطمه، فاطمه یکی از همسران امام کاظم علیه السلام؛
سن: 32 سال؛
مسئولیت: نائب خاص امام باقر علیهم السلام و امام صادق علیه السلام؛
سال اعزام: حدود 113 هجری قمری و اوایل قرن دوم؛
حاکم دوران: هشام بن عبدالملک؛
محل شهادت: قتلگاه حضرت در 4 کیلومتری حرم مطهر (بند سنگی از ناوه)؛
تاریخ شهادت: 27 جمادی الثانی 116؛
چگونگی شهادت: جداشدن سر از بدن مبارک آن حضرت با لب تشنه و فرستادن آن به دارالخلافه؛
قاتل: ارقم شامی حدود 55 سال بعد از واقعهی کربلا؛
یکی از 4 امامزادهی لازمالتعظیم در کشور؛
دفن عدهای از شهدا در رکاب حضرت علی بن محمدالباقر علیه السلام در قتلگاه.
مشاهدهی کرامات زیادی در حرم مطهر و شهادتگاه آن حضرت... و زیارت آیت الله العظمی مرعشی نجفی از سردابهی اجساد شهدا در ایوان صفا در سال 1341 خورشیدی.
آشنایی مختصر با زندگانی حضرت علی بن امام محمدباقر علیه السلام
حضرت اباالحسن علی ابن امام محمدباقر علیه السلام در سال 113 هجری قمری جهت امر تبلیغ دین مبین اسلام و پاسخگویی به احساسات مذهبی مومنان وارد کاشان شدند و به مدت 3 سال در میان عاشقان و دلباختگان اهل البیت به ارشاد مردم ولایتمدار پرداختند از ویژگیهای بارز این امامزاده لازمالتعظیم میتوان به فرزند بلافصل بودن و هچنین نایب الامامین یعنی امام محمدباقر علیه السلام و امام جعفر صادق علیه السلام اشاره نمود.
در خصوص مقام والای آن حضرت روایت های متعددی نقل شده است که از جمله آن میتوان به حدیث حضرت امام صادق علیه السلام اشاره نمود که میفرماید: هر کس برادرم حضرت علی ابن باقر علیه السلام را در اردهال زیارت کند مانند کسی است که قبر جدم حسین علیه السلام را در کربلا زیارت کرده باشد و هچنین حضرت امام رضا علیه السلام میفرماید نعم الموضع الاردهال فلزم و تمسک به، چه خوب مکانی است اردهال پس به آن التزام و تمسک پیدا کنید حضرت علی ابن امام محمدباقر علیه السلام در سال 116 هجری قمری با یاران و اعوانش به جنگ با کفر زمانه میپردازد و پس از رشادتهای فراوان سرانجام در 27 جمادی الثانی در دره ازناوه با یاران باوفایش به شهادت رسید و سر مبارکش را از تن جدا نموده و برای حاکم جور وقت در شهر قزون ارسال نمودند و بدن مطهرش را در مشهد اردهال به خاک سپردند.
نامه ی مردم کاشان به امام محمد باقر
تصمیم مردم منطقه کاشان برای دعوت جمعی از اهالی فین و چهل حصاران پرچم دوستی اهل بیت علیهم السلام را برافراختند و در کاشان انجمن کردند و نامهای خدمت امام پنجم فرستادند تا یک نفر از آقازادگان خود را جهت تعلیم شرایع اسلام به جانب آنها بفرستد. همگی اتفاق بر این داشتهاند که منطقه به وجود نمایندهای از جانب امام زمان خویش نیاز دارد، تا پیشوایی عوام و خواص را بر عهده بگیرد.
پس از شورکردن و اتخاذ تصمیم نهایی، عدهای انتخاب شدند و به رهبری عامر بن ناصر که یکی از روسای انجمن بود، با در دست داشتن عریضه و هدایا، به طرف مدینه الرسول حرکت کردند. ورود سفیر مردم منطقه کاشان به مدینه عامر بن ناصر و هیئت همراه بالاخره به آرزوی خود رسیدند و با عبدالرحمن غلام و دربان امام پنجم علیه السلام ملاقات کردند و عریضه و هدایا را تقدیم نمودند تا به محضر امام علیه السلام عرضه شود.
عبدالرحمن، سفیر مردم کاشان و همراهانش را در محلی مناسب جای داد و شرایط مهمان نوازی را به جای آورد؛ تا این که صبح در مسجد حضور حضرت امام محمدباقر علیه السلام رسیدند. آن حضرت پس از وصول عریضه فرمودند: دلم گواهی نمیدهد که یکی را به آن ولایت بفرستم و دل از او بردارم. پس آن حضرت، عامر را نهایت احترام نمود و به عبدالرحمن فرمود که او را محترم بدارد و خود وارد منزل شد.
عنایت حضرت خاتم الانبیاء به مردم منطقه کاشان
راوی گوید: همان شب آن حضرت جدش پیغبر صلی الله علیه و آله را در خواب دید که فرمود: ای فرزندم، دوستان ما قاصدی به طلب پیشوایی نزد تو فرستادهاند، باید مسئول آنها را مقرون به اجابت داری و دست رد به سینهی آنها نگذاری تا روز قیامت ایراد و مواخذهای بر تو نباشد. "نور دیده ام علی" را همراه آن ها روانه کن. پنجمین اختر تابناک ولایت و امامت فرزندان خود را جمع کرد و فرمود: ای نور دیدگانم، جدم رسول الله صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم که فرمود نور دیده ام علی را به چهل حصاران و نواحی آن بفرستم تا مردم آن حدود را به طریقهی جدم راهنمائی کند. سپس امام صادق علیه السلام فرمود تا اسباب سفر را مهیا کردند. حضرت علی ابن باقر علیه السلام والد بزرگوارش را وداع کرد و از مدینه بیرون آمد.
وقتی حضرت علی ابن باقر علیه السلام به سه منزلی کاشان رسید، متوجه قريه جاسب شد پس از چند روزي توقف در آن جا، حضرت متوجه قريه خاوه شد و مدت يک ماه در آن قريه به ارشاد و هدايت مردم پرداخت. عامر بن ناصر قاصدي را به منطقه فين و کاشان فرستاد و مردم را از ورود نماينده خاص امام پنجم آگاه ساخت. حدود شش هزار نفر زن و مرد، کوچک و بزرگ، پياده و سواره خود را آماده استقبال از آن حضرت نمودند و شب را در بيرون قريه باريکرسف منزل کردند و آسوده خوابيدند.
انتظار به پایان رسید بالاخره حضرت علی ابن باقر علیه السلام پس از چند روز توقف در قریهی جاسب و یک ماه توقف در قریهی خاوه با یک دنیا عزت و جلال وارد منطقهی کاشان شد. روایت شده که حضرت در مسجد جامع کاشان اقامه نماز جماعت و جمعه مینموده است و مردم دسته دسته به دیدار حضرتش میشتافتند و از آموختن مسائل مشکله بهرهمند میشدند.
پس از گذراندن یک سال در منطقهی کاشان و حومه و پرداختن به امور دینی و اجتماعی مردم و دوری از مدینهی منوره و تحمل فراق پدر و برادران خود، حضرت امام جعفر صادق علیه السلام به برادر والاگهر خود علی، نامهاي نوشت و خبر شهادت پدر را در آن مندرج ساخت و مرقوم فرمود: شنیدهام خاوه را طوعا و رغبتا به شما منتقل نمودهاند.
باید حاصل آن را به مستحقین و اهل علم و ابناء سبیل برسانی... و امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنی. "حضرت علی بن محمدالباقر علیه السلام، مدت سه سال در منطقهی ماموریت خود، به ارشاد و تبلیغ و حل مشکلات مردم آن سامان پرداخت. صاحب کتاب کشف الکواکب میگوید: گروه زیادی آن حضرت را به اردهال کاشان دعوت نمودند و گفتند عدهای عاجز و زمینگیر هستند و نمیتوانند به حضور شما مشرف شوند. در هر حال حضرت وارد منطقه (اردهال) شد. والی اردهال شخصی به نام "زرین نعل" (کفش) لعنه الله علیه بود که پس از مشاهدهی گرویدن مردم به حضرت و سستی حکومت خود، نامهای به ازرق ابرح لعنه الله علیه که فرماندار ایالات قزوین یا قم بود، نوشت.
وقتی فرماندار ایالت قزوین از محتویات نامه مطلع می شود، نامهای مینویسد؛ و ارقم شامی را فرمانده لشکر ششصد نفری قرار میدهد و از طرف دیگر والی نراق را با نامهای جداگانه به کمک ارقم شامی میفرستد و زرین کفش والی اردهال را از تصمیمات گرفته شده مطلع میسازد و بالاخره دستور کشتن علی بن محمد الباقر علیه السلام را صادر میکند. حکومت نظامی در مشهد اردهال فرمانده لشکر کفر با ششصد نفر و به همراهی زبیر نراقی و افراد تحت فرماندهیاش، شبانه و مخفیانه وارد منطقهی اردهال شدند.
طبق آنچه در تذکرهی حضرت آمده است آن شب، شب جمعه بود. روز جمعه فرارسید و مردم از اطراف و اکناف برای برپا داشتن نماز جمعه به اردهال آمدند. نقشه این بود که وقتی مردم نماز جمعه را خواندند و به خانههای خود رفتند، امامزاده را محاصره و شهید نمایند. ولی نقشهی آن ها توسط حضرت نقش بر آب شد. بعد از ایراد خطبهای سوزناک و غمگین از جانب حضرت علی ابن باقر علیه السلام، هر چه مردم نمازگزار اصرار بر ماندن کردند، حضرت موافقت نفرمود و فقط سی تن از ملازمان آن حضرت جهت حفاظت ماندند.
حضرت متوجه قریه خاوه میشود. پاره تن رسول الله صلی الله علیه و آله در حالی که سوار بر اسب شده و آماده میدان مبارزه و جهاد است به طرف قریه خاوه حرکت میکند. در این حال ضریر، غلام زرین کفش، برچیدن خیمه علی بن باقر علیه السلام و آماده شدن آن حضرت برای جنگ و حرکت او را به قریه خاوه، به اطلاع والی اردهال رساند. در همان ساعت ارقم شامی و زرین کفش به همراه چهارصد جنگجو آماده شدند و به دنبال حضرت رفتند و ایشان را محاصره نمودند و از رفتن او به خاوه جلوگیری کردند. پیروزی سپاه اسلام در جنگ اول در این حال خواجه نصیر سپهسالار لشکر و دیگر رزمندگان به لشکر کفر حمله بردند و یکصد نفر از لشکریان زیبر را کشتند و از لشکر اسلام فقط هفده رزمنده خاوهای به شهادت رسیدند. حضرت نامهای به مردم کاشان و فین نوشت تا از اوضاع شیعیان مطلع شوند و از طرف دیگر فرمان داد تا زرین کفش بیاید و با او صحبت شود.
به نظر میرسد نامه حضرت زمانی به دست مردم کاشان و فین رسید که حضرت سلطان علی به شهادت رسیده بودند. نگذارید آشوب کربلا تازه گردد پس از احضار، زرین کفش خود را به حضرت رسانید و سلام کرد و گفت: چه حاجت داری تا برآورده سازم؟ در این هنگام عامر بن ناصر فینی سفیر مردم کاشان و فین خدمت حضرت عرض کرد: اجازه فرمایید زرین کفش را راهی جهنم کنیم.
حضرت فرمود: ما خانواده هرگز اهل مکر و خدعه نبودهایم. آنگاه فرمود: ایها الحارث، میدانی من خود به این منطقه نیامدهام بلکه با اصرار آوردهاند... البته شنیدهای آن جماعت که در صحرای کربلا پرچم ظلم برافراخته و با تیغ ستم جدم حسین علیه السلام و اصحابش را شهید کردند، عاقبت کارشان به کجا رسید!... راضی نشوید به واسطه ریختن خون من جماعتی در این صحرا کشته شوند و آشوب کربلا تازه گردد...
وقتی حضرت با جواب رد آن ملعون روبرو شد فرمود: خدا میداند که مرا از کشته شدن اصلا بیم نیست؛ چه شربت شهادت نوشیدن کار آباء و اجداد من است. بالاترین درس در میدان جنگ وقتی جلال الدین مشاهده کرد که پند و اندرزهای علی ابن باقر علیه السلام در دل نابینای زرین کفش موثر واقع نشد، غیرت اسلامی او به جوش آمد و خواست او را به دوزخ بفرستد که حضرت او را از این کار بازداشت و فرمود: ای برادر، خشم خویش را فروبر و آتش غضب خود را با آب وضو خاموش ساز. اینک هنگام ظهر است، مردم را بگو تا دست از جنگ بردارند و آماده عبادت پروردگار شوند.
شب شهادت و حضرت فرمود تا چراغها و مشعلها را افروختند و یارانش بیدار شدند و این در حالی بود که اطراف دربند از ورود دشمنان محافظت میشد. اما آن حضرت در دامنهی کوتاه، پای سنگی و سجاده پهن کرده بود و به عبادت ایزد متعال اشتغال داشت. خدعهی دشمن مکار در شرایطی که تنی چند از یاران باوفای شاهزاده شربت شهادت نوشیده بودند و جنگ به مرحلهی حساسی رسیده بود و پیروزی نهایی لشکر اسلام نزدیک بود و دربند مرکز فرماندهی و بیرون آن هنوز در دست با کفایت رزمندگان اسلام قرار داشت و کافران طعم شجاعت حیدری پارهی تن حضرت باقرالعلوم علیه السلام را چشیده و همه متفرق و مایوس شده بودند، در این حال خالد بارکرزی یکی از افراد لشکر کفر حیلهای اندیشید و ناجوانمردانه جمعی سواره و پیاده را آماده کرد و از شعبهی کوهی که در پشت سرلشکر اسلام بود، گذشت و از عقب به لشکر اسلام حملهور شد و قریب یکصد تن از رزمندگان شجاع اسلام را به شهادت رسانید.
اردهال كربلايي ديگر وقتی قره العین رسول خدا صلی الله و آله این وضیت را مشاهده کرد و دید که عدهای از یاران و دلیران سپاهانش شربت شهادت نوشیدهاند و دشمن کافر دست به نیرنگ و حیله زده و از عقب لشکر قرآن را مورد حمله قرار داده است و شمشیر حیدری را آماده کرد و بر مرکب تازی سوار شد و چنان که گویی شجاعت حیدری را در بازو متمرکز ساخته است و مانند شیر ریان بر لشکر کفر حمله نمود. در این حال که آن حضرت بیرون دربند میجنگید و بسیاری از لشکریان دشمن طعم شمشیر او را چشیده بودند، جراحتهای زیادی نیز بر بدن نازنین او وارد آمده و خون از بدنش جاری شده بود. ضعف بر او مستولی گشت. لذا زرین کفش ملعون تیری به سوی حضرت پرتاب کرد که بر پیشانی او نشست و خون بر صورت آن بزرگوار جاری شد. حضرت عنان اسب را به دربند گردانید و چون بدآن جا رسید، از شدت ضعف از اسب فروغلتید.
با افتادن حضرت از روی است و دشمن حیلهگر جرات بیشتری پیدا کرد و یکپارچه به دربند محل استقرار فرماندهی لشکر اسلام هجوم آورد و این در حالی بود که عزیز زهرا از روی اسب به زمین افتاده و به سنگی بزرگ تکیه زده بود و خون از پیشانی برمیگرفت... و گاهی با ردای خود خون از چشم پاک میکرد. هر قدمی که ارقم شامی ملعون برمیدارد و به حضرت نزدیک میشود و زمین و آسمان او را لعنت میفرستد.
خدایا، این غریب دور از وطن چه حالی دارد؟ ارقم چه کار میخواهد بکند؟... مگر نمیداند او عزیز دل حضرت باقرالعلوم علیه السلام است؟ آه... آه... چقدر دردناک است این لحظه، قلم از نوشتنش عاجز! ارقم پلید گیسوان مشکسای آن حضرت را بدست گرفت و بیشرمانه خنجر بر حنجر مبارکش نهاد و سر مقدسش را از بدن جدا ساخت و غلغله در آسمان و ملکوت افتاد.
پانویس
- ↑ سايت رسمي آستان مقدس حضرت اباالحسن علي بن محمد الباقر عليه السلام
- ↑ كتاب حماسه تاريخي مشهد اردهال، دكتر مجيد زجاجي.