استقامت
استقامت به معنی پایداری است که از آن به سداد نیز تعبیر می شود.
محتویات
معنای استقامت
اين واژه از ريشه «قـوـم» است و براى آن معانى مختلفى مانند اعتدال، ثبات و مداومت استمرار، پايدارى، ايستادن، درست شدن و قيمتنهادن را بازگو كردهاند و معناى اعتدال شهرت بيشترى دارد. برخى گفتهاند: استقامت همان اقامه است؛ ولى اضافه شدن دو حرف «س» و «ت» معناى آن را تأكيد مىكند. در معنايى جامع مىتوان گفت نظر به اين كه اصل واحد در اين ماده، مفهومى است در برابر قعود و معناى اصلى آن به پاداشتن و فعليت عمل است، استقامت با توجه به معناىطلبى باب استفعال به معناى طلب قيام است و استمرار و استدامت و مانند آن از لوازم معناى اصلى بهشمار مىآيد.
معنای اصطلاحی استقامت
استقامت در مفهوم قرآنى آن اصطلاحى براى پايدارى در دين و مسير حق در برابر كژيهاست. اهل معرفت تعابيرى چون «اهل استقامت» و «منزلاستقامت» را كه مرحلهاى از مراحل سلوك الى اللّه است بهكار مىبرند. در نظر عارفان، استقامت برزخى است بين پرتگاه هاى مخوف عالم تفرق و سدرةالمنتهاى عالم جمع و روحى است كه احوال سالكان بدان زنده و باقىاست.
واژگان استقامت در قرآن
واژه استقامت به صورت مصدرى در قرآن نيامده است؛ اما صورت هاى فعلى و اسم فاعلى آن 47 بار بهكار رفته است: در 9 آيه، مشتقات فعلى استقامت 10 بار به صورت هاى «استقم» (سوره هود/11، 112؛ سوره شورى/42،15)، «استقيما» (سوره يونس/10،89)، «استقيموا» (سوره فصلت/41،6) براى امر به استقامت و به گونه «يستقيم» (سوره تكوير/81،28) و «استقاموا» (سوره توبه/9،7؛ سوره فصلت/41،30؛ سوره احقاف/46، 13ـ14؛ سوره جن/72،16) براى بيان آثار استقامت، استعمال شده است.
در 37 آيه ديگر نيز واژه «مستقيم» كه اسم فاعل مصدر استقامت است كاربرد دارد؛ از جمله در 51 سوره آل عمران/3؛ 4 سوره يس/36 و 61 سوره زخرف/43.
بيشتر مباحث قرآنى استقامت مربوط به 9 آيهاى است كه متضمن مشتقات فعلى استقامت است. در اين آيات جز آيه 7 سوره توبه/9 كه به موضوع استقامت در عهد و پيمان پرداخته ساير آيات، استقامت را در مورد توحيد و سير به سوى خدا مطرح كرده است.
معنای استقامت در اصطلاح مفسران
همان گونه كه واژهپژوهان براى استقامت چندين معنا برشمردهاند مفسران نيز در معنا و تفسير آن معانى اعتدال و دورى از افراط و تفريط، ثبات و دوام و طلب قيام را بازگو كردهاند.
وجه تفسیر استقامت به طلب قیام
تفسير استقامت به طلب قيام به اين صورت است كه انسان در حال قيام وايستادن در متعادلترين حالت و مسلط بر تواناييها و كارهاى خود است و اين تسلط انسان را به شخصيت و شأن انسانى خود مىرساند تا بتواند كارهاى مناسب با استعداد انسانى خود را انجام دهد. به اين جهت، از متعادلترين حالت هر چيز بهگونهاى كه امكان نمايان شدن همه آثار و تواناييهاى آن وجود داشته باشد، بهصورت استعاره با واژه «قيام» ياد مىشود، بنابراين، قيام عمود، اين است كه بهصورت طولى برافراشته گردد و قيام عدل به گسترش عدالت در زمين است. استقامت نيز چون مصدر باب استفعال است و معناى طلب دارد به معناى طلب قيام و استدعاى ظهور همه آثار و منافع است. نمايان شدن همه ويژگيها و آثار هر پديدهاى نيز به حسب توانايى و شخصيت ذاتى آن گوناگون است؛ بهطور مثال، استقامت طريق عبارت است از برخوردارى آن از هر چيزى كه براى «راه» لازم است؛ مانند: هموارى، وضوح و به گمراهى نينداختن رهرو، و استقامت انسان در امرى آن است كه شخص قيام به آن امر و اصلاح آن را از خود طلب كند، بهگونهاى كه كامل شود و فساد و نقص در آن راه نيابد، بنابراين، معناى استقامت در هر آيهاى با توجه به زمينهاى كه استقامت در آن مطرح شده، متفاوت است؛ مانند قيام به حق توحيد در عبوديت: «قُل اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُكُم يوحى اِلَىَّ اَنَّما اِلهُكُم اِلهٌ واحِدٌ فَاستَقيموا اِلَيهِ» (فصلت/41،6) و ثبات بر ربوبيت حق در همه شئون زندگى و محافظت بر توحيد در همه امور باطنى و ظاهرى: «اِنَّ الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ استَقموا» (فصلت/41،30) و قيام به وظايف دينى: «فَاَقِم وَجهَكَ لِلدّينِ حَنيفـًا» (روم/30،30) و شايد به همين جهت مفسران، تفسيرهاى گوناگونى از استقامت در آيات مربوط ارائهكردهاند.
جامع بودن مفهوم استقامت
بر اساس اين تفسير، استقامت مفهومى جامعتر از آنچه ديگر مفسران در معناى آن گفتهاند دارد، زيرا چيزى را برپا داشتن بهگونهاى كه همه آثار آن ظاهر گردد مستلزم اعتدال، صبر و ثبات در آن است، از اين رو هر يك از اين تعريف ها را مىتوان تعريف به لازم استقامت و آنها را به لحاظ مفهومى، مستقل از استقامت دانست زيرا صبر در لغت به معناى حبس نفس و بردبارى در ناملايمات است و جنبه سلبى در آن لحاظ شده است، برخلاف استقامت كه ويژگى اثباتى و ايجابى دارد و همچنين الزاماً در ناملايمات بكار گرفته نمىشود.
ارتباط صبر با استقامت
شايد بتوان گفت با توجه به موارد كاربرد استقامت و صبر در قرآن، استقامت به معناى پافشارى و پايدارى در اصل دين و ارزش هاى دينى و عدم انحراف از راه حق به بيراهههاى كفر و شرك و نفاق است كه بيشتر بعد فكرى و عقيدتى در آن لحاظ شده است و صبر به معناى شكيبايى در برابر سختي هاى اطاعت و دشواري هاى مصائب و عدم تمكين در برابر طغيان شهوات است كه بيشتر در مقام عمل متصور است، افزون بر اين كاربرد استقامت و صبر در روايات به صورت قسيم يكديگر و به صورت دو مفهوم جدا از هم بر استقلال مفهومى هر يك دلالت دارد.
معنای اعتدال و ثبات
اعتدال هم در لغت به معناى مراعات تساوى و حد وسط بين دو چيز و ثبات به معناى دوام شئ است. برخى گفتهاند: ثبات ويژه امور مادى و استقامت مربوط به امور معنوى است.
پیوستگی واژه استقامت با مفاهیم قرآنی
ويژگي هاى معنايى واژه استقامت به همراه مفهوم قرآنى آنكه از زمينه طرح استقامت در آيات شكل مىگيرد، پيوستگى اين مفهوم را با مجموعهاى گسترده از آيات و مفاهيم قرآن نشان مىدهد، زيرا تحقق استقامت در هر زمينهاى، افزون بر همراهى با اعتدال و صبر و ثبات، پرهيزاز هر گونه زيغ، ضلل، عوج، الحاد، فسق و فساد را مىطلبد، از اينرو مفسران «عدل» (سوره مائده/5،106) و «حنف» (سوره انعام/6،79) را به استقامت معنا كردهاند و برخى، صبر و ثبات را در آيات، مرادف استقامت دانستهاند و زيغ، فساد، فسق، عوجوالحاد را به خروج از استقامت تعريف كردهاند. مفهوم قرآنى استقامت نيز بدان سبب كه همه آيات (جز يك آيه) در يك نگاه كلى استقامت را در زمينه «توحيد و باور به ربوبيت خداوند و سير به سوى او بر اساس اين باور»، مطرح كرده (همين مقاله => موارد استقامت) و مىتوان از آن به «استقامت در دين» تعبير كرد، با مفاهيمى چون صراط مستقيم، هدايت، عبوديت، ایمان، عمل صالح، تقوا و هرآنچه لازمه ديندارى است، پيوند دارد، زيرا استقامت در اين مفهوم پس از پذيرش دين مطرح مىشود: «اِنَّ الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ استَقـموا» (فصّلت/41،30؛ احقاف/46،13)، «فاستَقِم كَما اُمِرت» (هود/11،112) و استقامت به كمال رساندن مؤلفههاى لازم ديندارى چون هدايت، ايمان،* عبوديت، تقوا و عمل صالح است.
علت پیوند مفهومی استقامت با صراط مستقیم
اما براى روشن شدن پيوند اين مفهوم با موضوع «صراط مستقيم» بايد توجه داشت كه انسانها همگى در مسيرى به سوى خداوند در تكاپو و حركتاند: «ياَيُّهَا الاِنسنُ اِنَّكَ كادِحٌ اِلى رَبِّكَ كَدحـًا فَمُلقيه» (انشقاق/84،6)، «و اِلَيهِ المَصير» (تغابن/64،3) و اين سير و حركت نيز در يكى از سه راه نعمت يافتگان: «انعمت عليهم»، غضب شدگان: «مغضوبعليهم» و گمراهان: «الضّالّين» واقع مىگردد. چون راه بندگان نعمت يافته خدا همان «صراط مستقيم» است كه به سبب هدايت الهى حاصل مىشود: «اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقيم * صِراطَ الَّذينَ اَنعَمتَ عَلَيهِم غَيرِ المَغضوبِ عَلَيهِم ولاَ الضّالّين». (فاتحه/1،6ـ7)
منظور از صراط مستقیم
و صراط مستقيم نيز چيزى جز بندگى خدا و دين نيست: «اعبُدونى هـذا صِراطٌ مُستَقيم» (يس/36،61)، «هَدنى رَبّى اِلى صِرط مُستَقيم دينـًا قِيَمـًا» (انعام/6،161) و استقامت كنندگان نيز بخشى از جامعه انسانىاند كه بر مدار باور و راه توحيدى كه همان عبوديت و دين حق است در حركتاند، مىتوان گفت صراط مستقيم راه اهل استقامت است كه خداوند آنان را بندگان نعمت يافته شناسانده است: «الصِراطَ المُستَقيم * صِراطَالَّذينَ اَنعَمتَ عَلَيهِم» (فاتحه/1،6،7)، بنابراين شناخت ويژگي هاى صراط مستقيم و رهروان آن (سوره انعام/6،87؛ سوره يس/36،4؛ سوره صافات/37،118) ما را به شناخت اهل استقامت مىرساند، از اين رو پيامبران، صديقان، شهيدان و صالحان كه بندگان نعمت يافته خدايند اهل استقامتاند و هر كس پيرو خدا و رسول او باشد با آنان همراه مىگردد و از استقامت كنندگان بهشمار مىآيد «مَن يُطِعِ اللّهَ والرَّسولَ فَاُولـئِكَ مَعَ الَّذينَ اَنعَمَ اللّهُ عَلَيهِم مِنَ النَّبِيّينَ والصِّدّيقِينَ والشُّهَداءِ والصّلِحين». (نساء/4،68)
جایگاه استقامت در تعالیم قرآنی
اين ويژگيهاى مفهومى و گستردگى ارتباط با مفاهيمى بنيادين چون هدايت و عبوديت، استقامت را در تعاليم قرآن و روايات دينى در جايگاه ويژهاى نشانده است، چنانكه در قرآن دوبار به پيامبر اسلام فرمان به استقامت داده شدهاست: «فاستَقِم كَما اُمِرت» (سوره هود/11،112) و در ادامه يكى از اين دو خطاب (هود/11،112) پيروان پيامبر نيز به استقامت مكلف شدهاند: «فاستَقِم كَما اُمِرتَ ومَن تابَ مَعَك»
از موسى و هارون عليهماالسلام نيز استقامت خواسته شده است. (سوره يونس/10،89) افزون بر اين موارد در قرآن آثارى چند براى استقامت بازگو شده كه نشان اهميت آن است. (همين مقاله => آثار استقامت) در روايات دينى هم دعوت به استقامت جايگاه گستردهاى دارد. در بزرگى و دشوارى استقامت از پيامبراسلام روايت شده است كه خطاب «فاستَقِم كَما اُمِرتَ و مَن تابَ مَعَك» (هود/11،112) آن حضرت را پير كرده است. اين سخن پيامبر را مىتوان بر اثر دشوارى امر استقامت براى پيروان آن حضرت دانست، زيرا در آيهاى ديگر (شورى/42، 15) پيامبر به تنهايى دعوت به استقامت شده است و چنين سخنى از آن حضرت روايت نشده است.
موارد استقامت
يك آيه از 9 آيهاى كه مشخصاً به موضوع استقامت پرداخته استقامت را در زمينه عهد و پيمان مطرح كرده است: «فَمَااستَقـموا لَكُم فَاستَقيموا لَهُم» (سوره توبه/9،7) و ساير آيات مربوط به استقامت در زمينه توحيد و ايمان به ربوبيت و الوهيت خدا و سير به سوى او (استقامت در دين) است. در يك آيه از اين آيات ذكر بودن قرآن براى كسانى مفيد دانسته شده كه مىخواهند اهلاستقامت در حق باشند: «اِن هُوَ اِلاّ ذِكرٌ لِلعلَمين * لِمَنشاءَ مِنكُم اَنيَستَقيم» (سوره تكوير/81،27ـ28) ساير آيات در يك تقسيم كلى يا فرمان استقامت داده (سوره يونس/10،89؛ سوره هود/11،112؛ سوره شورى/42،15) يا از آثار استقامت سخن گفته است. (سوره احقاف/46،13؛ سوره جن/72،16)
انسان
مخاطب يك آيه از 4 آيهاى كه فرمان استقامت داده همه انسانها هستند. اين آيه با بيان وحدانيت خداى سبحان خواهان استقامت بندگان در مسير حركت به سوى خداست: «اَنَّما اِلهُكُم اِلهٌ واحِدٌ فَاستَقيموا اِلَيهِ» (فصّلت/41،6)؛ اما سه آيه ديگر مشخصاً بعضى از پيامبران را مخاطب قرار داده است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
در دو آيه از پيامبر اسلام خواسته شده است همانگونه كه به او فرمان داده شده، استقامت ورزد. (هود/11، 112؛ شورى/42،15) ظاهر اين آيات به روشنى خواهان استقامت بر مدار فرمانهاى خداوند است؛ اما مفسران مراد از فرمانها را در اين آيات متفاوت بيان كردهاند؛ بعضى اين فرمانها را چيزى غير از قرآن مىدانند كه در اين آيات خداوند پيامبر را مأمور اجراى آن كردهاست؛ اما مفسرانى ديگر استقامت را ناظر به دستورهاى قرآن مىدانند كه پيش از نزول اين آيات بر پيامبر فرود آمده است.
حضرت موسى و هارون علیهم السلام
موسى و هارون عليهماالسلام ديگر پيامبران الهىاند كه در قرآن مأمور به استقامت شدهاند:«قَالَ قَدْ أُجِيبَت دَّعْوَتُكُمَا فَاسْتَقِيمَا وَلاَ تَتَّبِعَآنِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ». (سوره يونس/10،89) با توجه به عبارت «لاتَتَّبِعانِّ» كه در ادامه آيه، موسى و هارون را از پيروى راه نادانان بر حذر مىدارد مىتوان گفت كه مراد، استقامت بر پيروى از راه خداست. برخى مقصود از آن را استقامت در دعا دانستهاند. بعضى از مفسران با توجه به اين كه مخاطب سه آيه اخير پيامبران الهى هستند و يكى از مهمترين دستورهاى خداوند براى آنان به انجام رساندن رسالت و ابلاغ پيام خداست، استقامت را استقامت در تبليغ دين و پيامبرى هم مىدانند.
آیات مشهور استقامت
در ميان دستهاى ديگر از آيات كه آثار استقامت را در انديشه و حركت توحيدى بيان مىكند دو آيهاى كه استقامت در اعتقاد به ربوبيت الهى را مطرح مىكند از شهرت بيشترى برخوردار است: «الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ استَقموا» (سوره فصلت/41،30؛ سوره احقاف/46،13) برخى، از كلمه «ثمّ» كه براى تراخى است استفاده كردهاند كه بايد در حال و آينده استقامت داشت و با استقامت از دنيا رفت. آيه ديگر نيز استقامت در راه حق ايمان و اسلامرا مطرح كرده است: «واَلَّوِ استَقموا عَلَى الطَّريقَةِ» (جنّ/72،16) در رواياتى مقصود از آيات فوق، استقامت بر ولايتاهل بيت(عليهم السلام)دانسته شده، چنانكه صراط مستقيم نيز اهل بيت عليهم السلام هستند. آيات ديگرى نيز بهصورت غير مستقيم به استقامت در امورى مانند جهاد پرداخته است.(انفال/8،45)
آثار استقامت
در قرآن آثارى چند براى استقامت بازگو شده كه بخشى از آن، پاداش اهل استقامت در دنیا و پارهاى ديگر پاداش استقامت در آخرت است؛ اما ويژگى بهرهمندى از ولایت الهی، در دنيا و آخرت شامل بندگان با استقامت مىگردد: «الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ استَقـموا تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلـئِكَةُ... نَحنُ اَولِياؤُكُم فِى الحَيوةِ الدُّنيا وفِى الأخِرَةِ» (سوره فصلت/41،30ـ31) مىتوان عبارت «نَحنُ اَولِياؤُكُم» را از جانب ملائكه دانست؛ اما چون فرشتگان واسطه رحمت خداوند بوده، از خود ولايتى ندارند، اين عبارت به ولايت الهى تفسير مىشود. اهل استقامت، از رهگذر بهرهاى كه از ولايت الهى و نزول فرشتگان بشارت دهنده دارند، از چنبره ترس و اندوه آزادند: «الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ استَقموا تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلئِكَةُ اَلاّ تَخافواو لاتَحزَنوا... نَحنُ اَولِياؤُكُم فِىالحَيوةِ الدُّنيا و فِى الأخِرَةِ». (سوره فصلت/41،30ـ31؛ سوره احقاف/46،13)
اهل استقامت در دنيا از بركات خداوند بهرهمند مىشوند: «واَلَّوِ استَقـموا عَلَى الطَّريقَةِ لاََسقَينـهُم ماءً غَدَقـا» (جنّ/72،16) عبارت «ماءً غَدَقـا» دراين آيه كه به آب فراوان معنا شده كنايه از وسعت و فراوانى روزى است. مشابه اين تعبير كنايى درباره اهل كتاب نيز آمده است: «ولَو اَنَّهُم اَقاموا التَّورةَ والاِنجيلَ و ما اُنزِلَ اِلَيهِم مِن رَبِّهِم لاََكَلوا مِن فَوقِهِم و مِن تَحتِ اَرجُلِهِم». (مائده/5،66)
برخى نيز «ماءًغَدَقـا» را به هدايت و علم كثير تفسير كردهاند.
در آخرت هم زندگى جاودانه در بهشت موعودى كه همه چيز در آن فراهم است، فرجام نيكوى بندگانى است كه بر ربوبيت خداوند استقامت مىورزند: «واَبشِروا بِالجَنَّةِ الَّتى كُنتُم توعَدون... لَكُم فيها ما تَشتَهى اَنفُسُكُم ولَكُم فيها ما تَدَّعون» (فصّلت/41،30 ـ31)، «اُولـئِكَ اَصحـبُ الجَنَّةِ». (احقاف/46،14)
موانع استقامت
استقامت ورزى براى مؤمنان، به سبب عوامل بازدارندهاى در بيرون و درون وجود آدمى، همواره با موانع و دشواريهايى همراه است كه با توجه به مفهوم استقامت، هر كوتاهى و نقصى در عبوديت خدا را، مىتوان مانع استقامت تلقى كرد، ازاينرو دربعضى از آياتمرتبط با استقامت به چند عامل كلى اشاره شده است. اين موانع عبارت است از: فراموشى ياد خدا (جنّ/ 72،17)، پيروى از هوا و هوس (شورى/ 42،15)، پيروى از راه نادانان (يونس/ 10،89)، ممانعت شيطان از حركت انسان در صراط مستقيم(اعراف/7،16)، اختلاف و تنازع (انفال / 8،46) و دنياطلبى. (آلعمران/3،152)
پانویس
- ↑ این جمله ی توضیحی به همراه عنوان بندی مقاله، از ویکی فقه گرفته شده است.
- ↑ تاج العروس، ج17، ص592؛ الصحاح، ج5، ص2017؛ مجمع البحرين، ج3، ص566.
- ↑ النهايه، ج4، ص125.
- ↑ الفروق اللغويه، ص51؛ ترتيب العين، ص694.
- ↑ لغت نامه، ج6، ص2181؛ فرهنگ فارسى، ج1، ص255.
- ↑ القاموسالمحيط، ج2، ص1517؛ المعجمالوسيط، ص768؛ الصحاح، ج5، ص2017.
- ↑ غرائبالتفسير، ج1، ص435؛ رحمة منالرحمن، ج1، ص265.
- ↑ التحقيق، ج9، ص341؛ الميزان، ج11، ص47ـ48.
- ↑ التحرير والتنوير، ج11، ص282.
- ↑ الفتوحات المكيه، ج2، ص217؛ منازلالسائرين، ص42؛ مدارجالسالكين، ج2، ص108.
- ↑ منازل السائرين، 42.
- ↑ روحالمعانى، مج7، ج12، ص227؛ التحريروالتنوير، ج6، ص237.
- ↑ جامع البيان، مج7، ج11، ص209؛ مجمع البيان، ج9، ص38؛ الميزان، ج10، ص116.
- ↑ الميزان، ج11، ص47.
- ↑ همان، ص47ـ48.
- ↑ الميزان، ج10، ص116؛ ج17، ص389؛ ج20، ص46.
- ↑ مجمع البحرين، ج2، ص577؛ بصائر ذوى التمييز، ج3، ص371.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه 176.
- ↑ لسان العرب، ج9، ص83؛ القاموس المحيط، ج2، ص1361؛ تاج العروس، ج15، ص147، «عدل».
- ↑ التحقيق، ج2، ص5.
- ↑ تفسير قرطبى، مج4، ج8، ص240.
- ↑ الميزان، ج6، ص196؛ ج7، ص191؛ غريبالقرآن، ص388.
- ↑ نمونه، ج3، ص122؛ ج4، ص234؛ راهنما، ج6، ص192، 196.
- ↑ الميزان، ج3، ص23.
- ↑ مفردات، ص636، «فسد».
- ↑ تاج العروس، ج13، ص401ـ402، «فسق».
- ↑ مجمع البيان، ج6، ص693.
- ↑ الميزان، ج1، ص28ـ29.
- ↑ همان، ج1، ص31ـ32.
- ↑ الخصال، ج2، ص404؛ معجم الفاظ غررالحكم، ص951.
- ↑ مجمع البيان، ج5، ص304؛ تفسير قرطبى، مج5، ج9، ص71.
- ↑ الميزان، ج20، ص220.
- ↑ روح المعانى، مج7، ج12، ص227.
- ↑ الميزان، ج11، ص48.
- ↑ تفسير قرطبى، مج4، ج8، ص240.
- ↑ كشفالاسرار، ج4، ص209، 452؛ مجمعالبيان، ج5، ص304؛ تفسير قرطبى، مج4، ج8، ص240.
- ↑ لطائف الاشارات، ج2، ص327.
- ↑ جامع البيان، مج14، ج29، ص141؛ روض الجنان، ج19، ص450.
- ↑ مجمع البيان، ج10، ص559.
- ↑ روح المعانى، مج16، ج29، ص155؛ فتح القدير، ج5، ص308؛ الميزان، ج20، ص46.
- ↑ بحارالانوار، ج6، ص148؛ ج24، ص24ـ29.
- ↑ نورالثقلين، ج1، ص20ـ21.
- ↑ الميزان، ج17، ص390.
- ↑ مجمع البيان، ج10، ص559؛ الميزان، ج20، ص46.
- ↑ تفسير ماوردى، ج6، ص116؛ الدرالمنثور، ج8، ص305؛ الميزان، ج20، ص46.
- ↑ مجمع البيان، ج10، ص559.
- ↑ تفسير ماوردى، ج6، ص117.
- ↑ بحارالانوار، ج24، ص29.
- ↑ الميزان، ج18، ص196.
- ↑ همان، ج20، ص46.
- ↑ الكشاف، ج4، ص216.
- ↑ همان، ج2، ص366.
- ↑ همان، ص91.