اسباب نزول
«اسباب نزول» از دانشهاى وابسته به قرآن کریم و از شاخههاى علوم قرآنى است که درباره زمینهها و مقتضیات نزول آیات و سورههاى قرآن بحث مىکند. دانش اسباب نزول از زمان نزول قرآن تاکنون همواره مورد توجه و اهتمام مفسران بوده و برخی نیز فوایدى را براى آن برشمرده اند.
محتویات
اصطلاح اسباب النزول
گرچه اصطلاح «اسباب نزول» اصطلاحى قرآنى نیست و گویا نخستین بار واحدى نیشابورى آن را بکار برده است؛ اما هر یک از دو واژه «اسباب» و «نزول» بارها در قرآن به معانى مختلفى بکار رفته است.
«نزول» به معناى فرود آمدن است درباره امورى مانند: آفرینش لباس، آهن، چهارپایان، بارش باران، فروفرستادن عذاب، نزول قرآن بر پیامبر و... بکار رفته است. در اصطلاح اسباب نزول، معناى اخیر مراد است.
«اسباب» نیز جمع سبب است و به معانى گوناگونى در قرآن استعمال شده است؛ همچون: ریسمان (سوره حج، ۲۲)، درهاى آسمان یا نواحى آن (سوره مؤمن، ۳۶؛ سوره ص، ۱۰)، راه و منزل (سوره کهف، ۹۲) و علم (سوره کهف، ۸۴)، راههاى عروج به آسمان (اسباب السماء)، مودت و پیوند (سوره بقره، ۱۶۶). اما بعید نیست که سبب در ابتدا به معناى ریسمان محکم و بلندى بوده که با آن از جایى بالا یا پایین مىروند و معانى دیگر کاربردهاى مجازى و استعارى آن است.
به هر روى در نگاه مفسران به ویژه مفسران متأخر سبب نزول عبارت است از هر رویداد یا پرسشى در زمان پیامبر صلى الله علیه و آله که به اقتضاى آن آیه یا آیاتى از قرآن همزمان، یا در پى آن نازل شده است.
این تعریف از اسباب نزول با اندکى تغییر و احیاناً با افزودن قید یا قیودى مورد پذیرش همه مفسران قرار گرفته است. قید «وقوع در زمان پیامبر» مهمترین قیدى است که مفسران در تعریف اسباب نزول بدان توجه کردهاند تا بر اساس آن، حوادثى که پیش از اسلام رخ داده و آیاتى از قرآن به آن حوادث اشاره دارد، از دایره اسباب نزول خارج شود بر همین اساس سیوطى بر واحدى خرده گرفته است که چرا وى داستان اصحاب فیل را به عنوان «سبب نزول» سوره فیل نقل کرده است، یا علل و اسباب خُلَّت حضرت ابراهیم علیهالسلام را سبب نزول آیه ۱۲۵ سوره نساء «وَاتَّخَذَ اللّهُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلاً» دانسته است.
البته اشکال سیوطى بر واحدى از روى دقت نبوده است؛ زیرا واحدى هرگز این دو روایت را سبب نزول دو آیه مورد اشاره ندانسته، بلکه به مناسبت آن را نقل کرده است. به هر حال، تعریف اسباب نزول روشن است و حوادثى که پیش از اسلام یا پس از نزول آیات قرآن رخ داده و گزارش آن در روایات اسباب نزول آمده، اسباب نزول آیات به شمار نمىآید.
برخى محققان معاصر درباره این دسته روایات اصطلاح «شأن نزول» بکار بردهاند. از نظر این پژوهشگران، «شأن نزول» عبارت است از همه اشخاص یا حوادثى که قبل از عصر نزول قرآن یا معاصر با نزول قرآن بوده و آیه یا آیاتى از قرآن درباره آن نازل شده است؛ همچنین در مورد اشخاص یا حوادثى که پس از نزول آیات قرآن بوده و آیاتى از قرآن بر آنها تطبیق داده شده نیز شأن نزول صادق است؛ در حالى که «سبب نزول» تنها به پیشآمدهایى گفته مىشود که در پى آن آیه یا آیاتى نازل شده است.
باید توجه داشت که اصطلاح «شأن نزول» در برخى از تفاسیر و کتابهاى علوم قرآنى معاصر و اغلب فارسى بکار رفته و گاه با سبب نزول مرادف دانسته شده است. گویا منشأ جعل و رواج این پراکنده واژه شأن در پارهاى از تفاسیر، به ویژه تفاسیر فارسى، مانند: کشفالاسرار میبدى و روضالجنان ابوالفتوح رازى و نیز کاربرد عبارت «فنزلت فى ...» در بسیارى از روایات اسباب نزول بوده است.
اصطلاح «اسباب نزول» اصطلاحى مستحدث است که سابقه آن حدوداً به قرن چهارم و پنجم هجرى مىرسد و پس از واحدى بود که این اصطلاح رایج و فراگیر شد؛ در حالى که پیشتر از آن و هم به صورت پراکنده بعد از آن، گاه اصطلاح «التنزیل» بکار مىرفته و کتابهایى نیز عنوان التنزیل به خود گرفته است.
واژه تنزیل در روایاتى از پیامبر صلى الله علیه و آله، اهلبیت علیهمالسلام و صحابه دیده مىشود که در مقابل تأویل بکار مىرفته و مراد از آن مورد نزول بوده است، یعنى معناى ظاهرى آیه. مورد نزول آیه مىتواند حادثه و واقعهاى خاص باشد که در این صورت به آن سبب نزول گفته مىشود؛ بنابراین مورد نزول (تنزیل) اعم از سبب نزول است. همچنین در برخى تعابیر به تنزیل «ظهر» نیز گفته مىشود؛ در مقابل بطن و مراد از ظهر نیز مورد نزول و اعم از سبب نزول است.
پیشینه نگارش در اسباب نزول
در موضوع اسباب نزول نگاشتههاى فراوانى به صورت مستقل یا در ضمن کتب علوم قرآنى به ما رسیده است. معروف است که نخستین اثر در این زمینه از على بن مدینى (م.۲۳۴ ق) شیخ بخارى بوده و مشهورترین کتاب از على بن احمد واحدى نیشابورى (م.۴۶۸ ق) است؛ اما ابن ندیم در فهرست خود از دو کتاب دیگر پیش از این دو خبر داده که درباره نزول قرآن تألیف شده است: یکى کتاب نزولالقرآن ابنعباس به روایت عکرمه بربرى (م.۱۰۴ ق) و دیگرى نزول القرآن حسن بن ابى الحسن یسار بصرى (م.۱۱۰ ق).
مهمترین کتابهایى که پس از على بن مدینى تألیف شده از این قرار است:
- اسباب النزول تألیف عبدالرحمن بن محمد معروف به مطرف اندلسى (م.۴۰۲ ق)؛ از این کتاب با عنوان «القصص و الاسباب التى نزل من اجلها القرآن» نیز یاد شده و ترجمه فارسى آن از ابونصر سیفالدین احمد اسبر تکینى است.
- الشمول فى اسبابالنزول از احمد بن عمر قطیعى (م.۵۶۳ ق)
- اسبابالنزول از محمد بن اسعد قرافى (م.۵۶۷ ق)
- اسباب النزول از قطب الدین راوندى (م.۵۷۳ ق)
- الاسباب والنزول على مذهب آلالرسول از محمد بن على بن شهر آشوب (م.۵۸۸ ق)
- اسباب النزول از ابنجوزى (م.۵۹۷ ق)
- یتیمة الدرر فى النزول و آیاتالسور از ابوعبدالله موصلى (م.۶۵۶ ق)
- التبیان فى نزولالقرآن از تقىالدین احمد معروف به ابنتیمیه (م.۷۲۸ ق) این کتاب با عنوان العلم به اسباب النزول به چاپ رسیده است.
- اسبابالنزول از برهان الدین جعبرى (م.۷۳۲ ق)
- اسباب النزول از ابن حجر عسقلانى (م.۸۵۲ ق) که با عنوان العجاب فى الاسباب به چاپ رسیده است.
- مددالرحمن فى اسباب نزول القرآن از زینالدین مقدسى معروف به خلیلى (م.۸۷۶ ق)
- لباب النقول فى اسباب النزول از جلالالدین سیوطى (م.۹۱۱ ق)
پس از سیوطى نیز کتب متعدد دیگرى نگاشته شد که بیشتر این کتابها از آنِ معاصران است. آنچه در این کتابها مورد توجه مؤلفان آنها بوده، گردآورى روایاتى است که بیانگر سبب نزول آیات قرآن است.
مرعشلى از چند کتاب دیگر اسباب نزولى نیز یاد کرده است که ارتباط آن با اسباب نزول براى ما روشن نیست. علاوه بر کتابهاى مستقلى که در باب اسباب نزول نگاشته شده، تفاسیر قرآن نیز از همان آغاز با هر صبغهاى که داشته اند، روایات اسباب نزول را در خود جاى داده اند. از میان تفاسیر روایى و غیرروایى قدیم و جدید بیش از همه تفسیر روحالمعانى، اثر آلوسى بغدادى (م.۱۲۶۳ ق) و الجامع لأحکام القرآن، قرطبى (م.۶۷۱ ق) به نقل روایات اسباب نزول پرداخته است.
در حالى که شمار این روایات در روحالمعانى نزدیک به ۷۰۰ روایت است، تعداد این روایات در تفاسیر نقلى مانند جامعالبیان طبرى، تفسیر القرآن العظیم ابنکثیر و مانند مجمعالبیان طبرسى و کشاف زمخشرى به ۳۰۰ روایت نمىرسد.
نخستین بار زرکشى در کتاب معروف خود البرهان فى علوم القرآن شیوه بحث درباره اسباب نزول را تغییر داد و با تتبع در کتابهاى پیشینیان مباحث نظرى و مبانى این دانش را گرد آورد و همه مؤلفان پس از خود در زمینه اسباب نزول را تحت تأثیر قرار داد. وى مباحث کتاب خود را در چند محور سامان داد که از مهمترین آنها اهمیت و فایده اسباب نزول، تکرار نزول آیات، عدم اختصاص حکم به مورد سبب نزول، الفاظ دال بر سبب نزول، خصوص سبب و عموم صیغه، تقدم نزول آیه بر حکم، تأویل در اسباب نزول و سرانجام، تقدم سیاق و مناسبت کلام بر سبب نزول یا برعکس مىباشد.
پس از زرکشى، سیوطى در کتاب الاتقان فى علومالقرآن همین شیوه را با اندکى نظم بهتر و اضافات پى گرفت. پژوهشگران پس از این دو نیز هرگز آن مباحث را از نظر دور نداشتند و تقریباً بحث تازهاى بر آن نیفزودند؛ اما در مثالها و نمونههایى که آورده شده گاه مناقشاتى صورت پذیرفته است.
اهمیت اسباب نزول
اینکه آگاهى از اسباب نزول تا چه اندازه مىتواند در فهم و تفسیر قرآن یا فهم بهتر و کاملتر آیات آن نقش داشته باشد، همواره یکى از نخستین پرسشهاى پیش روى مؤلفان کتب اسباب نزول بوده است. شاید هیچ یک از مفسران پیشین درباره نقش ممتاز اسباب نزول در این باره تردید نکرده باشند. واحدى بر آن است که شناخت تفسیر قرآن بدون آگاهى از قصههاى آن و سبب نزول آیاتِ آن ممکن نیست.
شاطبى گفته است: شناخت اسباب تنزیل براى همه طالبان دانش قرآن لازم است. وى در این باره به دو دلیل استناد مىکند: نخست آنکه محور اعجاز در نظم قرآن، شناخت مقتضاى حال است و چه بسا که از کلام واحد بر حسب احوال یا مخاطبهاى متفاوت برداشتهاى گوناگون حاصل شود؛ مثلاً استفهام یا صیغه امر داراى معانى مختلفى است که از قراین خارجى فهمیده مىشود و اسباب نزول بیانکننده قرائن خارجى کلام است و شناخت سبب نزول در واقع همان شناخت مقتضاى حال است که در تفسیر آیات به آن نیاز جدى است. دوم آنکه عدم آشنایى به اسباب نزول سبب اجمال در آیات قرآن شده، در نتیجه موجب برداشتهاى مختلف از نصوص آیات مىشود و چه بسا نزاعهایى را نیز در پى داشته باشد؛ بنابراین، شناخت اسباب نزول براى پیشگیرى از اجمال آیات و پیامدهاى آن لازم است.
ابنتیمیه نیز بر این نقش اسباب نزول تأکید کرده، بر آن است که شناخت اسباب نزول به فهم آیه کمک مىکند؛ زیرا علم به سبب موجب علم به مسبب مىشود.
توجه مفسران به روایات اسباب نزول در تفسیر قرآن نشان مىدهد که آنان براى این روایات جایگاهى بس مهم در نظر گرفتهاند تا آنجا که حجم فراوانى از تفسیر صحابه و تابعان را بیان اسباب نزول آیات تشکیل مىداده است. حتى در زمان صحابه علم به تنزیل قرآن و اینکه آیات آن در چه زمان و مکانى و درباره چه کسانى یا چیزهایى نازل شده است ارزش و افتخار به شمار مىآمد و معیار فضل و تقدم صحابه بر دیگران یا برخى از صحابه بر دیگر صحابیان بوده است. در روایتى از امیرمؤمنان علیهالسلام آمده است که در خطبهاى فرمود: هر چه مىخواهید از من بپرسید که به خدا سوگند از هر چه بپرسید به شما گزارش مىدهم و درباره کتاب خدا هر چه مىخواهید از من بپرسید. به خدا سوگند که هیچ آیهاى نیست مگر آن که مىدانم در شب نازل شده یا در روز در دشت نازل شده یا در کوه و به خدا سوگند مىدانم هر آیهاى از قرآن کجا و درباره چه کسى نازل شده است؛ زیرا پروردگارم به من قلبى بسیار خردمند و سنجشگر و زبانى بسیار پرسشگر بخشیده است.
ابن مسعود نیز گفته است: به خدایى که هیچ معبودى جز او نیست سوگند که هیچ آیهاى از کتاب خدا نازل نشده است مگر آن که مىدانم کجا و درباره چه کسى نازل شده است. ابن عباس نیز از دانایان به اسباب نزول بوده و موارد فراوانى از تفسیر نقل شده از وى در بیان سبب نزول آیات است.
توجه به اسباب نزول در میان تابعان نیز به همان اندازه یا بیشتر بوده است؛ گرچه بسیارى از روایاتى که از آنها به ما رسیده مورد تردید یا انکار حدیثشناسان و مفسران تحلیلگر بعدى قرار گرفت، آن را صرفاً حوادثى دانستند که آیات قرآن بر آن تطبیق داده شده است.
دهلوى درباره نقش و ارزش روایات اسباب نزول با نگاهى واقعبینانهتر نظر داده است. وى این روایات را به دو بخش تقسیم کرده است: یک بخشِ آن، حوادثى است که واقع شده است و در آن ایمان مؤمنان و نفاق منافقان آشکار مىشود؛ مانند واقعه احد و احزاب و خداوند در مدح گروهى و مذمت گروه دیگر، آیاتى را نازل کرده است تا جداکننده آن دو گروه از یکدیگر باشد و بر مفسر لازم است آن حادثه را به اختصار شرح دهد تا سیاق آیات براى قارى روشن شود. اما بخش دوم از روایات به آیاتى ناظر است که معناى آنها روشن است و به آگاهى از حادثه سبب نزول نیازى نیست و حکم به عموم آیه تعلق دارد، نه خصوص سبب و مفسران، آن حادثه را تنها براى آگاهى از آثار متناسب با آیه و به قصد بیان مصداق آیه ذکر کردهاند؛ بدون آنکه بیان آن حادثه نقشى در فهم آیه داشته باشد. وى ذکر این قسم از حوادث و اسباب نزولها را براى فهم آیه اصلاً ضرورى نمىداند.
اعتبار روایات اسباب نزول
دانش اسباب نزول از دانشهاى نقلى است که تنها راه دستیابى به آن نقل است و نمىتوان براى رسیدن به آن اجتهاد کرد و اسباب نزول موجود، روایاتى منقول از امامان معصوم علیهمالسلام، صحابه، تابعان و پیروان آنها است که از ارزشى یکسان برخوردار نیست؛ افزون بر این که در میان آنها روایات مجعول و محرَّف نیز دیده مىشود. همین مسأله واحدى را بر آن داشت تا به گزینش روایات اسباب نزول روى آورد و آنچه را صحیح مىپنداشت در مجموعهاى گرد آورد.
وى با استناد به حدیثى از رسول خدا صلى الله علیه و آله که مىفرماید: «هر کس بدون دانش، بر قرآن دروغ ببندد، باید جایگاه خود را در آتش مهیا ببیند»، نقل روایات غیرصحیح درباره اسباب نزول را با دروغ بستن بر قرآن برابر مىدانست و بر این باور بود که جایز نیست درباره اسباب نزول آیات کریمه قرآن سخنى گفته شود؛ مگر از طریق نقل و شنیدن از کسانى که شاهد نزول وحى بودند و نسبت به اسباب نزول آگاهى داشتند و درباره این دانش بحث و پژوهش کردند؛ مفسران اهل سنت سخن صحابیان شاهد نزول وحى را در حد سخنان پیامبر بالا بردند و در حکم حدیث مسند و مرفوع قرار دادند.
البته این حکم، روایات سایر صحابیان را شامل نمىشود؛ مانند ابن عباس که از صحابیان خردسال بوده یا ابوهریره که در سه سال پایان حیات پیامبر، اسلام آورده است و روایات آنها حدیث موقوف به شمار مىآید؛ همچنین سیوطى روایات منقول از تابعان را حدیث مرفوعِ مرسل شمرده است که در صورت برخوردارى از دو شرط قابل پذیرش است: نخست این که سند آن تا فرد تابعى صحیح باشد و دوم آن که آن تابعى از پیشوایان در تفسیر باشد که تفسیر خود را از صحابیان گرفتهاند؛ مانند مجاهد، عکرمه و سعید بن جبیر یا آن که آن روایت با روایت مرسل دیگرى تقویت شود.
در مقابل این نظر، برخى نیز نگاه خوشبینانهاى به روایات اسباب نزول نداشته، اعتبار آنها را رد کردهاند؛ علامه طباطبایى با اینکه معتقد است دانستن اسباب نزول تا اندازهاى انسان را از مورد نزول و مضمون آیات آگاه و روشن مىکند؛ اما روایات موجود اسباب نزول را فاقد اعتبار کافى مىداند. وى مىگوید: تتبع این روایات و تأمل کافى در اطراف آنها انسان را نسبت به آنها بدبین مىکند؛ زیرا اولاً از سیاق بسیارى از آنها پیدا است که راوى ارتباط نزول آیه با حادثه را به صورت مشافهه و دریافت و حفظ بدست نیاورده بلکه قصه را حکایت مىکند؛ سپس آیاتى را که از جهت معنا با قصه مناسب است به قصه ارتباط مىدهد؛ بنابراین سبب نزول موجود در روایات، نظرى و اجتهادى است نه سبب نزول که از راه مشاهده و ضبط بدست آمده باشد. شاهد آن هم وجود روایات متناقض و متفاوت در ذیل یک آیه است که نمىتوان همه را به عنوان سبب نزول پذیرفت. ثانیاً منع کتابت حدیث از طرف مقام خلافت در صدر اسلام که تا پایان قرن اول هجرى ادامه داشت، راه نقل به معنا را بیش از حد ضرورت براى راویان باز کرد و تغییرات ناچیز که در هر مرتبه نقل روایت پیش مىآمد کمکم روى هم تراکم نموده گاهى اصل حادثه را کاملاً دگرگون مىکرد؛ بنابراین با تحقق چنین احتمالاتى روایات اسباب نزول اعتبار خود را از دست خواهد داد؛ به طورى که حتى صحیح بودن خبر از جهت سند نیز سودى نمىبخشد.
ایشان همچنین بر آن است که روایات سبب نزولى که متواتر یا قطعى نباشد، تنها در صورتى اعتبار خواهد داشت که به تأیید آیه برسد؛ یعنى آن که بر آیه عرضه شود و در صورتى که مضمون آیه و قراین موجود در آن با روایت سازگار بود به آن اعتماد شود و در هر صورت مقاصد عالیه قرآن مجید در استفاده خود از آیات کریمه قرآن نیازى قابل توجه یا هیچ نیازى به روایات اسباب نزول ندارد.
برخى دیگر از محققان روشى میانه اتخاذ کرده، با تأکید بر نقش روایات اسباب نزول در فهم و تفسیر صحیحتر آیات معتقدند که راه اثبات درستى و اعتبار روایات اسباب نزول تنها موثق بودن رجال سند آنها نیست بلکه افزون بر آن از راههایى دیگر مانند تواتر تاریخى یا همراهى با قراین معتبر مانند تناسب و هماهنگى با مفاد آیات کریمه نیز مىتوان به درستى آنها پى برد. از نظر این گروه مجموع روایات اسباب نزول در سه دسته جاى مىگیرد: یک دسته روایاتى که درستى و اعتبار آنها قطعى است و با دلیل معتبر ثابت شده است. دسته دیگر روایاتى که نادرستى و عدم اعتبار آنها قطعى و مسلم است و دسته سوم روایاتى است که بر نادرستى یا درستى آنها دلیلى وجود ندارد.
در تفسیر آیات کریمه، دسته اول از روایات مورد استناد قرار مىگیرد و دسته دوم باید نادیده گرفته شود و در مورد دسته سوم از روایات، مفسر مىتواند هم با در نظر گرفتن روایات سبب نزول مفاد آیات را تبیین کند و هم با قطع نظر از آن؛ ولى از اسناد هر یک از این دو به خداى متعال باید خوددارى کند و مفهوم مشترک میان آن دو را به عنوان مفاد قطعى آیه مطرح سازد.
این نظر با نظر اول ـ که از سیوطى نقل شد ـ تفاوت روشنى ندارد؛ اما در مقام برخورد با روایات اسباب نزول کاملا با آن متفاوت است و هرگز در پذیرش روایات، صحت سند را ملاک حقیقى و اصلى قرار نمىدهد و به نقد متن روایات و سازگارى با متن آیات نیز توجه جدى دارد.
شمار روایات اسباب نزول
جعبرى در یک تقسیمبندى آیات قرآن را دو دسته دانسته است: یک دسته که بیشتر آیات قرآن را تشکیل مىدهد، بىآن که سبب خاصى داشته باشد، نازل شده است و دسته دیگر سبب خاص دارد؛ یعنى به دنبال رویداد یا در پاسخ پرسشى نازل شده است.
این نظریه را برخى پژوهشگران پذیرفته و از دسته اول به «آیات داراى سبب نزول عام» و از دسته دوم به «آیات داراى سبب نزول خاص» تعبیر کردهاند. به اعتقاد این پژوهشگران همه آیات قرآن داراى سبب نزول اصلى و حقیقى است و آن هدایت انسان به سوى کمال، تعالى و ایمان به خداوند است که از آن به «سبب نزول عام» تعبیر مىشود؛ اما نظریه جعبرى مىتواند ناظر به روایات موجود اسباب نزول باشد و ما نمىتوانیم به عنوان یک واقعیت مربوط به دوران ۲۰ ساله نزول قرآن بپذیریم زیرا این احتمال جدى و قوى است که همه واحدهاى نزول ـ و نه هر یک از آیات ـ افزون بر سبب نزول عام، داراى سبب نزول خاص نیز بوده است؛ گرچه همه آنها به ویژه سبب نزول آیات و سور مکى براى ما نقل نشده است.
سخن امام على علیهالسلام که: «هیچ آیهاى نازل نشد مگر آن که مىدانم درباره چه کسى نازل شده است»، همچنین مضمون آیات قرآن که ناظر به حوادث خارجى و چالشهاى موجود میان رسول خدا صلى الله علیه و آله و مسلمانان از یک سو و مشرکان از سوى دیگر است، این احتمال را تأیید مىکند.
مجموع روایات اسباب نزول به حدود ۹۰۰ روایت مىرسد که در ذیل حدود ۶۰۰ آیه نقل شده است و بیش از نصف آن از صحابه است که از میان آنها بیش از ۳۰۰ روایت از ابنعباس نقل شده و پس از وى بیشترین روایات به جابر بن عبدالله، انس بن مالک، عایشه، عبدالله بن مسعود، عبداللهبن عمر و ابوهریره تعلق دارد.
مفسرانى چون سیوطى از یک سو ساحت صحابه را از اجتهاد در بیان سبب نزول منزه دانستند و هر آنچه را که از صحابیان نقل شده صحیح پنداشتند و از دیگر سو، از کنار روایات صحابیان و تابعان بدون نقد دلالى و توجه به سازگارى یا ناسازگارى متن این روایات با آیات و حتى بدون نقد جدى سندى، گذشته و غالب این روایات را پذیرفتند.
این امر گاه سبب اظهار نظرهاى نادرست در این موضوع شده است. تا آن جا که مثلاً آیه ۸۵ سوره اسراء «وَیسْأَلُونَک عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً» را که در سورهاى مکى است، به دلیل وجود روایتى از ابن مسعود، مدنى دانستند و روایت صحیحى را که ترمذى به نقل از ابنعباس آورده، مبنى بر اینکه این آیه در مکه و در پاسخ به مشرکان آنجا نازل شده است را نادیده گرفتند؛ به این دلیل که ابنمسعود شاهد نزول وحى بوده است؛ در حالى که این دو روایت صحیح به گونهاى دیگر قابل جمع بود.
سبب نزول متعدد
گاهی سبب نزول سوره، آیه و یا آیاتی از قرآن کریم صرفاً یک موضوع نبوده است و عوامل گوناگونی زمینهساز نزول بودهاند. البته این بدان معنا نیست که هرگاه روایات مختلفی دالّ بر سبب نزول ذکر شد، همگی به طور مستقل و یا مجموعاً سبب نزول آیه باشد؛ بلکه وضعیت آن روایات از چند صورت ذیل خارج نیست:
- هیچکدام در سببیت نزول صراحت نداشته باشند؛ مثلاً هر کدام میگوید آیه درباره فلان موضوع نازل شده است. این دسته از روایات اساساً بر تفسیر حمل میشوند و از احادیث اسباب نزول شمرده نمیشوند.
- یکی یا بعضی از روایات در سبب نزول صراحت داشته باشند. در این صورت آن روایت یا روایات، احادیث اسباب نزول شمرده میشوند؛ مثل روایات ذیل آیه ۲۲۳ سوره بقره.
- همه روایات آشکارا به سبب نزول اشاره کردهاند، ولی برخی فاقد اعتبار باشد. در چنین موردی روایت یا روایات صحیح را پذیرفته، از روایت یا روایات دیگر صرفنظر میکنیم.
- هر دو روایت یا دو دسته از روایات، صریح و صحیحند؛ اما یک روایت یا یک دسته از روایات مرجِّح دارند. در این موارد نیز تنها روایت یا روایات دارای مرجح پذیرفته میشود.
- همه روایات صریح و صحیح هستند؛ ولی همگی فاقد مرجّحند. در این صورت اگر محتوای آنها از جهت زمانی به یکدیگر نزدیک نباشند، حمل بر تعدد نزول میشوند؛ مانند آیه ۱۲۶ سوره نحل: «وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم»؛ و اگر از نظر زمانی به هم نزدیک باشند، همگی سببِ نزولِ حکم شمرده میشوند.
فواید اسباب نزول
تردید یا انکار نقش اسباب نزول در فهم و تفسیر صحیح آیات از سوى برخى سبب شده تا مفسران فوایدى را براى اسباب نزول برشمارند. آنچه پیشتر از شاطبى درباره اهمیت اسباب نزول نقل شد مشتمل بر اصلىترین و مهمترین فواید اسباب نزول است که در کلام دیگر دانشمندان نیز بر آن تأکید و نمونههاى فراوانى براى آن ذکر شده است. همزمان با شاطبى (م، ۷۹۰ ق)، زرکشى فواید اسباب نزول را با تفصیل بیشتر مورد توجه قرار داد و ۶ فایده براى آن به این شرح برشمرد:
- شناخت حکمت و فلسفه تشریع احکام؛
- دفع توهم حصر؛
- تخصیص حکم به مورد سبب نزول نزد کسانى که احکام موجود در آیات را به همان مورد سبب تخصیص مىدهند؛
- جایز نبودن تخصیص مورد سبب نزول؛
- کمک به فهم صحیح آیه؛
- رفع اشکال و جلوگیرى از برداشتهاى ناصواب از آیه.
از این ۶ فایده جز دو فایده اخیر بقیه چندان قابل دفاع نبوده و مخدوش شده است. براى فایده یکم تنها یک نمونه ذیل آیه ۴۳ سوره نساء بیان شده که آن هم خود آیه مشتمل بر بیان حکمت و فلسفه تشریع حکم است. «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَتَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُکارَى حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ».
براى فایده دوم نیز تنها یک نمونه ذیل آیه ۱۴۵ سوره انعام بیان شده است که افزون بر عدم استناد به هیچ روایت شأن نزولى، مصداقى از دو فایده اخیر به شمار مىآید که سبب نزول به فهم صحیح آیه کمک مىکند.
فایده سوم نیز ـ با این ملاحظه که دیدگاه مورد اشاره را مفسران و فقها نپذیرفتهاند ـ ثمره عملى ندارد. در مورد فایده چهارم نیز باید گفت که ارائه تصویرى روشن از این فایده دشوار است و مشخص نیست که غرض از ذکر تنها نمونهاى که براى آن بیان شده چیست.
اما مفسران براى دو فایده اخیر نمونههاى متعددى را نشان دادهاند که بدون توجه به سبب نزول فهم درست آیه یا اصلا فهم آیه ممکن نبوده است؛ مثلاً عروة بن زبیر در فهم آیه ۱۵۸ سوره بقره «إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِاللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیهِ أَن یطَّوَّفَ بِهِمَا» دچار خطا شد و گمان کرد که در اعمال حج، سعى میان صفا و مروه نه تنها واجب نیست بلکه مباح است زیرا این آیه مىگوید: عیبى ندارد که حجگزار میان آن دو طواف کند؛ اما عایشه با استناد به سبب نزول آیه، فهم درست آیه را به او ارائه داد.
بر اساس روایات، این آیه هنگامى نازل شد که گروهى از مسلمانان در عمرةالقضاء پنداشتند سعى میان صفا و مروه جایز نیست و نمودى از شرک است؛ زیرا مشرکان بر کوه صفا بتى به نام «اساف» و بر کوه مروه بتى به نام «نائله» نهاده بودند و میان آن دو بت سعى مىکردند؛ از اینرو برخى مسلمانان از سعى میان آن دو خوددارى کردند؛ اما این آیه نازل شد و هر گونه اشکال و گناهى را در سعى میان صفا و مروه نفى کرد.
همچنین شاطبى در کتاب خود الموافقات روایت مىکند که چون عمر خواست قدامة بن مظعون کارگزار خود در بحرین را به جرم نوشیدن شراب تازیانه زند، وى با استناد به آیه ۹۳ سوره مائده «لَیسَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِیمَا طَعِمُواْ» گفت: اگر من خمر نوشیده باشم نمىتوانى بر من حد جارى کنى؛ زیرا من در جنگ بدر شرکت کردم و خداوند در مورد مؤمنانى که عمل صالح انجام دهند، گناهى نمىبیند که خمر بنوشند. اما ابنعباس در آن مجلس با توجه به سبب نزول، معناى درست آیه را به وى نمایاند.
گروهى از اهل شام نیز همین خطا را مرتکب شده، با استناد به آیه گذشته، نوشیدن خمر را حلال شمردند؛ اما عمر با اشاره و مشورت صحابه، آنان را در فهم نادرست آیه تکذیب کرد. درباره سبب نزول این آیه روایت شده که چون شراب و قمار حرام شد، صحابه به رسول خدا صلى الله علیه و آله گفتند: حالِ برادران ما که در گذشته خمر نوشیدند و از مال بدست آمده از راه قمار خوردند و اکنون از دنیا رفتهاند چگونه خواهد بود؟ این آیه در پاسخ آنها نازل شد و بیان داشت: کسانى که پیش از تحریم خمر و قمار از آن خوردهاند در صورتى که مؤمن بوده و عمل صالح انجام داده باشند، باکى نیست.
آیه ۱۰۴ سوره بقره نیز از آیاتى است که بدون آگاهى از سبب نزول، فهم آن ممکن نیست: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَتَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَا» در این آیه از مؤمنان خواسته شده که به جاى واژه «راعنا»، «انظرنا» بگویند؛ در حالى که این دو واژه معنایى نزدیک به هم دارد و مشخص نیست چرا نباید راعنا بگویند؛ اما سبب نزول، این ابهام را از آیه مىزداید.
سیوطى از فایده دیگرى با عنوان تفسیر نامهاى مبهم و شناخت کسانى که آیه یا آیاتى از قرآن درباره آنها نازل شده یاد کرده است. آشنایى با صحابیانى که آیاتى از قرآن درباره آنان نازل شده و مىتواند ملاک داورىهاى بعدى درباره آنها و نیز ملاک گرایش به آنها، تبعیت از آنها و رد یا قبول سخن آنها قرار گیرد، تنها از رهگذر روایات اسباب نزول میسر است؛ مثلاً وقتى روایتى بیان کند که آیه ۶ سوره حجرات «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءکمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَینُوا...».
درباره ولید بن عقبة بن ابىمعیط نازل شده است، افزون بر این که قاعده عدالت همه صحابیان مخدوش مىشود، ولید نیز فردى فاسق معرفى مىشود که درباره پذیرش دیگر روایات احتمالى او نیز باید احتیاط کرد و هرگز در شمار صحابیانى قرار نمىگیرد که به پیروى از آنها تشویق و سفارش شده است (سوره توبه، ۱۰۰)؛ همچنین این روایات اسباب نزول است که اهل بیت پیامبر در آیه ۳۳ سوره احزاب را به ما مىشناساند که خداوند اراده کرده است هر نوع پلیدى را از آنان بزداید: «إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیرًا».
در این آیه اهل بیت پیامبر ـ که روایات فراوانى آنان را امام على علیهالسلام، حضرت فاطمه علیهاالسلام و دو فرزندشان امام حسن و امام حسین علیهماالسلام مىداند ـ برخوردار از مرتبهاى غیرقابل مقایسه با دیگر صحابیان معرفى شدهاند.
زرقانى یکى دیگر از فواید آشنایى با اسباب نزول را آسان شدن حفظ و هموار شدن فهم آیات و در نتیجه تثبیت آیات قرآنى در ذهن خواننده و فراگیرنده آیات قرآن مىداند، زیرا آشنایى با آنها سبب مىشود که احکام و معارف قرآن با حوادث، اشخاص، زمانها و مکانها گره خورد و براى نقش بستن آیات در ذهن انگیزه ایجاد کند؛ سپس بر اساس قاعده تداعى معانى این داستانهاى نزول سبب یادآورى سریع و آسان آیات مىشود؛ همچنان که معلمان قرآن نیز با بهرهگیرى از روایات اسباب نزول بهتر و راحتتر مىتوانند معارف آیات را به متعلمان منتقل کنند.
این فایده مىتواند توجیهى باشد براى مفسرانى که بدون هر گونه سختگیرى و با تسامح به نقل گسترده روایات اسباب نزول در تفاسیر خود پرداختهاند.
برخى معاصران براى اسباب نزول تا ۱۹ فایده برشمردهاند که به جز موارد یاد شده، این فواید را ذکر کردهاند: کمک به اتصالِ بخشى از کلام خدا به بخش دیگر، تناسب آیه با سیاق، ادراک ویژگىهاى بلاغى آیات، شناخت وجود یا عدم نسخ، آسانى تفسیر مأثور با علم به سبب نزول، محافظت از ذکر حوادث تاریخى و زندگى پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله، معرفى الگوهایى که بتوان آن را اسوه قرار داد، شناخت بیشتر آیه قرآن یا حدیث پیامبر، همزیستى با آیات، نشان دادن نزول تدریجى آیات، کمک به برانگیختن توجه دانشپژوهان و نیز تأکیدى بر دروغ بودن کذب ادعاى کسانى که قرآن را افسانه پیشینیان مىپندارند.
پانویس
- ↑ نزهةالاعین، ص ۱۲۷ـ۱۲۹؛ بصائر ذوىالتمییز، ج ۵، ص ۳۹ـ۴۱ «نزل».
- ↑ وجوه قرآن، ص ۱۲۶، «سبب».
- ↑ لسان العرب، ج ۶، ص ۱۳۹، «سبب».
- ↑ مفردات، ص ۳۹۱، «سبب».
- ↑ روششناسى تفسیر، ص ۱۴۴.
- ↑ الاتقان، ج ۱، ص ۶۷.
- ↑ اسباب النزول، واحدى، ص ۱۰۴؛ شأن نزول آیات، ج ۱، ص ۱۱.
- ↑ التمهید، ج ۱، ص ۲۵۴؛ تاریخ قرآن، ص ۶۵ـ۶۶.
- ↑ روششناسى تفسیر، ص ۱۵۱ـ۱۵۳.
- ↑ قرآن در اسلام، ص ۱۰۳.
- ↑ کشفالاسرار، ج ۱، ص ۴۹ و ۵۵۳ـ۵۵۴.
- ↑ روضالجنان، ج ۱، ص ۱۱۱ و ج ۲، ص ۱۲۲.
- ↑ تأسیس الشیعه، ص ۳۳۰.
- ↑ علوم قرآنى، ص ۱۰۰.
- ↑ التمهید، ج ۱، ص ۲۵۵ـ۲۵۶؛ علوم قرآنى، ص ۹۱ـ۹۲.
- ↑ البرهان فى علوم القرآن، ج ۱، ص ۱۱۵؛ الاتقان، ج ۱، ص ۶۱؛ کشف الظنون، ج ۱، ص ۷۶.
- ↑ هدیة العارفین، ج ۱، ص ۵۱۵.
- ↑ کشفالظنون، ج ۱، ص ۷۶؛ البرهان فى علوم القرآن، ج ۱، ص ۱۱۶.
- ↑ معجم المؤلفین، ج ۲، ص ۲۹.
- ↑ الذریعه، ج ۲، ص ۱۲؛ بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۲.
- ↑ ایضاح المکنون، ج ۱، ص ۶۹؛ کشف الظنون، ج ۱، ص ۷۷.
- ↑ کشف الظنون، ج ۱، ص ۷۶؛ هدیة العارفین، ج ۱، ص ۵۲۱.
- ↑ کشف الظنون، ج ۱، ص ۷۶.
- ↑ البرهان فى علوم القرآن، ج ۱، ص ۱۱۶.
- ↑ پژوهشهاى قرآنى، ش ۱، ص ۲۴۲ـ۲۴۵.
- ↑ اسباب النزول، واحدى، ص ۸.
- ↑ الموافقات، ج ۳، ص ۲۰۱ ـ ۲۰۲.
- ↑ علم اسباب النزول، ص ۷۵؛ الاتقان، ج ۱، ص ۶۲.
- ↑ تاریخ دمشق، ج ۲۷، ص ۱۰۰؛ کنزالعمال، ج ۲، ص ۵۶۵؛ الطبقات، ج ۲، ص ۲۵۷.
- ↑ التفسیر والمفسرون، ج ۱، ص ۹۰.
- ↑ الفوز الکبیر، ص ۹۵ـ۹۶؛ تفسیر قاسمى، ج ۱، ص ۳۰.
- ↑ اسباب النزول، واحدى، ص ۷ ـ ۹.
- ↑ اسبابالنزول، واحدى، ص ۸؛ الاتقان، ج ۱، ص ۶۶.
- ↑ معرفة علوم الحدیث، ص ۳۷؛ مقدمه ابنالصلاح، ص ۴۶ـ۴۷؛ تدریبالراوى، ج ۱، ص ۱۹۲ـ۱۹۳.
- ↑ مقدمه ابنالصلاح، ص ۴۷.
- ↑ الاتقان، ج ۱، ص ۶۷.
- ↑ قرآن در اسلام، ص ۱۱۸.
- ↑ قرآن در اسلام، ص ۱۱۸ـ۱۱۹.
- ↑ همان، ص ۱۱۹ـ۱۲۰.
- ↑ روششناسى تفسیر، ص ۱۶۲ـ۱۶۳.
- ↑ الاتقان، ج ۱، ص ۶۱؛ مناهلالعرفان، ج ۱، ص ۸۳.
- ↑ اسباب النزول، حجتى، ص ۱۹ـ۲۰.
- ↑ الطبقات، ج ۲، ص ۲۵۷.
- ↑ درآمدى بر تاریخ گذارى قرآن، ص ۱۴۸.
- ↑ الاتقان، ج ۱، ص ۷۰.
- ↑ سبب نزول متعدد در یک آیه، ویکی علوم اسلامی].
- ↑ البرهان فى علوم القرآن، ج ۱، ص ۱۱۷.
- ↑ البرهان فى علوم القرآن، ج ۱، ص ۱۱۷؛ مناهلالعرفان، ج ۱، ص ۸۳.
- ↑ همان؛ روششناسى تفسیر، ص ۱۴۸.
- ↑ پژوهشهاى قرآنى، ش ۱، ص ۲۰؛ روششناسى تفسیر، ص ۱۴۷ـ۱۴۸.
- ↑ مناهلالعرفان، ج ۱، ص ۸۳ـ۸۴.
- ↑ صحیحالبخارى، ج ۶، ص ۶۰؛ جامعالبیان، مج ۲، ج ۲، ص ۶۳.
- ↑ الموافقات، ج ۳، ص ۲۰۳.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۳، ص ۳۷۲.
- ↑ پژوهشهاى قرآنى، ش ۱، ص ۴۷ـ۴۸.
- ↑ الاتقان، ج ۱، ص ۶۳.
- ↑ اسباب النزول، واحدى، ص ۲۱۹.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۲، ج ۲۲، ص ۹؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۴۹۲؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۶۰۳.
- ↑ مناهل العرفان، ج ۱، ص ۸۶.
- ↑ دراسات فى علوم القرآن، ص ۱۶۴ـ۱۶۵.
- ↑ علم اسبابالنزول، ص ۷۱ـ۹۹.
منابع
- سید محمود دشتی، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۲، صفحه ۶۳۸-۶۶۰.
- سبب نزول متعدد در یک آیه، ویکی علوم اسلامی، تاریخ بازیابی: ۲۶ مرداد ۱۳۹۲.
پیوند
قرآن | |
متن و ترجمه قرآن | |
اوصاف قرآن | (اسامی و صفات قرآن، اعجاز قرآن، عدم تحریف در قرآن) |
اجزاء قرآن | آیه، سوره، جزء، حزب، حروف مقطعه |
ترجمه و تفسیر قرآن | تاریخ تفسیر، روشهای تفسیری قرآن، سیاق آیات، اسرائیلیات، تاویل، فهرست تفاسیر شیعه، فهرست تفاسیر اهل سنت، ترجمه های قرآن |
علوم قرآنی | تاریخ قرآن: نزول قرآن، جمع قرآن، شان نزول، کاتبان وحی، قراء سبعه |
دلالت الفاظ قرآن: عام و خاص، مجمل و مبین، مطلق و مقید، محکم و متشابه، مفهوم و منطوق، نص و ظاهر، ناسخ و منسوخ | |
تلاوت قرآن | تجوید، آداب قرائت قرآن، تدبر در قرآن |
رده ها: سوره های قرآن * آیات قرآن * واژگان قرآنی * شخصیت های قرآنی * قصه های قرآنی * علوم قرآنی * معارف قرآن |
تفسیر قرآن | |
درباره تفسیر قرآن: | تفسیر قرآن -تاریخ تفسیر - روشهای تفسیری قرآن |
---|---|
اصطلاحات: | اسباب نزول -اسرائیلیات -سیاق آیات |
شاخه های تفسیر قرآن: |
تفسیر روایی (تفاسیر روایی) • تفسیر اجتهادی (تفاسیر اجتهادی) • تفسیر فقهی ( تفاسیر فقهی) • تفسیر ادبی ( تفاسیر ادبی) • تفسیر تربیتی ( تفاسیر تربیتی) • تفسیر كلامی ( تفاسیر كلامی) • تفسیر فلسفی ( تفاسیر فلسفی ) • تفسیر عرفانی (تفاسیر عرفانی ) • تفسیر علمی (تفاسیر علمی) |
روشهای تفسیری قرآن: |
|
تفاسیر به تفکیک مذهب مولف: |
|