ازلام

از دانشنامه‌ی اسلامی


تیرهاى ‌تراشیده بى‌پر و پیكان هم‌اندازه.

زَلَمْ و زُلَمْ (جمع: ازلام) در لغت به شىء باریك و بلندى كه تراشیده و صاف و مستقیم شده، زَلَمْ مى‌گویند.

یكى از مصادیق بارز زلم، قِدْح (جمع: اقداح و قداح)، چوبى است كه به ‌اندازه تیر، بریده و تراشیده شده و آماده پیكان و پَرنهادن است. نیز بدست و پاى گاو یا هر حیوان شبیه به آن، زَلَمْ و ازلام گویند.

در زبان عرب، چوبى را كه به‌ اندازه تیر از درخت جدا كرده و شاخ و برگ آن را بریده و كجى آن را راست كرده و آماده پر و پیكان نهادن كرده باشند، «قِدْح» و زَلَم نامند. قلم (جمع: اقلام) و سَهم (جمع: سِهام، أَسْهُمْ و سُهمان) نیز بر این تیرها اطلاق مى‌شود؛ هر چند سهم به تیر كامل داراى پر و پیكان هم گفته مى‌شود.

ازلام در اصطلاح، تیرهاى هم‌اندازه نشان‌دار و نوشته‌دارى را گویند كه عرب جاهلى از آن‌ها در قمار، قرعه، آگاهى از آینده و تعیین نیك و بد كارها استفاده مى‌كرد. مجاهد و سعید ‌بن جبیر، افزون بر این معنا ازلام را سنگ‌هاى كوچك و سفید نشان دارى دانسته‌اند كه در قمار بكار مى‌رفته است. مجاهد در قول دیگرى، ازلام را مطلق ابزار قمار دانسته كه نزد عرب تیر (سهام) و نزد ایرانیان و رومیان نرد و شطرنج (كِعاب) بوده است. به نظر برخى نیز ازلام به ‌معناى مطلق ابزار قمار است كه نزد قومى تیر و نزد ملتى سنگ و نزد دیگران قراطیس شمرده ‌مى‌شود.

قرآن كریم در آیات 141 سوره صافات/37 از «سهام»، 44 سوره آل ‌عمران/3 از «اقلام»، 90 سوره مائده/5 از «ازلام» و در 3 سوره مائده/5 از «استقسام به ازلام» سخن گفته و در دو مورد اخیر از آن نهى كرده است. آنچه نهى بدان تعلق گرفته، چگونگى استفاده از ازلام و نوعى از استقسام به آن است.

واژه‌شناسان، استقسام را در لغت به ‌معناى تمایل به انجام یكى از دو كار یا انتخاب یكى از دو چیز، طلب تعیین سهم خود از سهام دیگران و كوشش و جستجو براى دانستن مقدار سهم خود از سهام دیگران دانسته‌اند.

كاربردهاى استقسام به ازلام

عرب جاهلى به سه منظور، به ازلام استقسام مى‌كرد:

تعیین برندگان و بازندگان(مَیْسِر)

نوعى از استقسام به ازلام نزد عرب جاهلى معمول بود كه از آن به «مَیْسِر» هم تعبیر كرده‌اند. عرب جاهلى در سال‌هاى قحطى شترانى را ذبح و گوشت آن‌ها را میان مستمندان توزیع مى‌كردند و پرداخت بهاى شتران با اجراى عملیاتى مشتمل بر برد و باخت (مَیْسِر) بر عهده بازندگان بود.

پیدایش میسر به جهت قسمت‌هاى اضافى گوشت بود. یكى از افتخارات عرب جاهلى شركت او در میسر بود و اگر ثروتمندى در میسر شركت نمى‌كرد، او را نكوهش كرده «بَرَمْ» مى‌نامیدند. به ‌ظاهر، ذیل آیه‌ 219 سوره بقره/2 «...وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ...»، به انفاق قسمت‌هاى اضافى گوشت اشاره دارد. در اشعار فراوانى، استقسام به ازلام در معناى میسر آمده است یا أیسار مدح شده‌اند و الفاظ و اصطلاحات فراوانى براى اعمال آن وضع شده است.

در مراسم میسر، از 10 عدد تیر استفاده مى‌شد كه سه عدد آن به نام سفیح، منیح، مضعف پوچ بود و 7 عدد دیگر هر یك به تناسب سهم خود نامى خاص داشت:

  1. فَذْ یك سهم
  2. توأم دو سهم
  3. ‌ضریب سه سهم
  4. حِلْس؛ 4 سهم
  5. ‌نافس 5 سهم
  6. مُسْبَل 6 سهم
  7. معلّى 7‌ سهم كه مجموع آن 28 سهم مى‌شد ضمناً نام تیرها و مقدار سهم آن‌ها را روى تیرها نوشته بودند. اندازه این ازلام با هم مساوى بود.

مراسم میسر و استقسام به ازلام به ‌طور معمول در شب انجام مى‌شد. آنان پس از تقسیم گوشت و انتخاب سهام، شخصى را كه از طبقه فرو‌دست بود و هیچ وقت گوشت خریدنى نخورده بود و «حُرْضه»اش مى‌نامیدند، مى‌آوردند و پارچه ‌سفیدى در برابر او مى‌گستردند و ازلام را در جعبه مخصوص به خود كه «ربابه» نام داشت، قرار مى‌دادند و آن را روى پارچه سفید مى‌گذاشتند.

دورِ دستِ راست حُرضه، پارچه‌اى ضخیم مى‌پیچیدند تا نتواند بالمس تیرها، سهام آن را تشخیص دهد و از این راه تیرى خاص را برگزیند؛ سپس شخصى كه او را «رقیب» نام داده بودند، پشت سر حُرْضه مى‌ایستاد. حُرضه روى خود را از ازلام برمى‌گرداند و با دست چپ خود، آن‌ها را درون جعبه به هم مى‌زد.

هر تیرى كه برمى‌آمد (از جعبه برمى‌جهید)، با دست راست آن را گرفته، بى ‌آن‌كه بدان نگاه ‌كند، آن را به رقیب كه پشت سر وى ایستاده بود مى‌داد. رقیب نوشته روى آن را مى‌خواند. اگر پوچ بود، آن را به تیردان بازمى‌گرداند و اگر سهام‌دار بود، به همان مقدار از گوشت به صاحب آن مى‌دادند. این كار ادامه مى‌یافت تا برندگان مشخص شوند و مقدار گوشت باقى مانده از مقدار سهام تیرها كم‌تر شود. گوشت را برندگان مى‌بردند و بهاى آن را بازندگان مى‌پرداختند. برنده به ‌اندازه سهمى كه برگزیده بود، گوشت مى‌برد و بازنده به ‌اندازه سهم خود، بهاى گوشت را مى‌پرداخت.

گاهى بازندگانى كه بسیار مى‌باختند با برندگان نزاع مى‌كردند و كار به جنگ مى‌كشید و خون‌ها ریخته مى‌شد كه به نظر مى‌رسد صدر آیه‌ 219 سوره بقره/2 و آیه‌ 91 سوره مائده/5 به آن اشاره دارد.

تعیین نیك و بد كارها و آگاهى از گذشته و آینده

تعیین تكلیف در موارد حیرت، آگاهى از آینده و گذشته و از همه مهم‌تر، دانستن اراده خداوند در امور، همواره از نگرانى‌هاى بزرگ بشر بوده است. انسان از دیرباز در جستجوى راهى ‌بود تا با تكیه بر آن بتواند از موارد یاد ‌شده آگاه شود و به این منظور در معابد خود، پیشگو (عریف، عرافه) و گذشته‌گو (كاهن، كهانه) داشت.

اقوام و ملل گوناگون براى دستیابى به خواسته خود (آگاهى از آینده و تعیین نیك و بدكارى) از ابزار مختلفى چون نگریستن در اجرام آسمانى و دقت در حركت آن‌ها، پرواز پرندگان، جگر حیوانات، شعله آتش و‌... استفاده مى‌كردند.

بسیارى از آنان از ‌جمله رومیان، یونانیان و اهالى ژاپن و‌... در كارهاى مهم خود چون جنگ، صلح، سفر، بناى شهر و‌... با رفتن به معابد و اماكن مقدس خود و با تقدیم هدایا و نذرهاى گرانبها و با استمداد از كاهنان و متولیان معابد و بت‌خانه‌ها درصدد دانستن اراده خدایان خود برمى‌آمدند.

عرب جاهلى نیز براى دانستن اراده خدایان خود (بت‌ها) در امور گوناگون زندگى و دانستن نیك و بد كارها و آگاهى از آینده و گذشته چون ازدواج، سفر، تجارت، جنگ و صلح، شروع به ‌كار، بهبود یافتن بیمار، بازگشت مسافر و گم‌شده و‌... از ازلام استفاده مى‌كرد.

تیرهایى كه به این منظور بكار گرفته مى‌شد، سه عدد بود و روى آن‌ها به ‌ترتیب عبارت‌هاى «افعل، لاتفعل، غَفْل» (پوچ) یا «امرنى ربى، نهانى ربى، غفل» یا «لا، نعم، غفل» و «خیر، شر، غفل» نوشته شده بود.

این سه تیر نزد كعبه، بت‌ها، كاهنان، داوران و خود افراد وجود داشت. اگر كسى مى‌خواست از نیك و بد یا سرانجام كارى آگاه شود، گاه خود به استقسام اقدام مى‌كرد و گاهى و به ‌ویژه در كارهاى مهم نزد كاهن، داور و نزد بت خود مى‌رفتند و با ‌خواندن اورادى از بت مى‌خواستند تا آن‌ها را بكار درست راهنمایى كند و اغلب نزد متولیان بت‌خانه رفته، مبلغى هم بدو مى‌دادند تا مراسم را اجرا كند. این مراسم درون كعبه، نزد بت بزرگ هبل انجام مى‌شد.

مراسم استقسام در این موارد بدین‌گونه بود كه متصدى یا خود شخص سه تیر را در ظرفى (ربابه) قرار مى‌داد و رو برمى‌گرداند و آن‌ها را به ‌هم مى‌زد (مى‌چرخاند)؛ سپس یكى را كه بر‌مى‌آمد، بیرون مى‌آورد. اگر امر یا نهى بیرون مى‌آمد، به مضمون آن عمل مى‌كردند و اگر تیر پوچ بیرون مى‌آمد، آن را به ظرف بازگردانده، كار را ادامه مى‌دادند تا وضع روشن شود.

گاهى اگر نهى ‌مى‌آمد تا یك سال صبر مى‌كردند؛ سپس مراسم را تكرار مى‌كردند. آنان از این عمل به استخاره تعبیر مى‌كردند. گویند: سراقة ‌بن مالك در شب هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم، براى دانستن نیك و بد تعقیب آن حضرت به ازلام استقسام كرد.

نیز امیة ‌بن خلف براى شركت در جنگ بدر استقسام كرد و نهى آمد؛ ولى او شركت كرد و كشته شد. امرئ القیس نیز براى انتقام گرفتن از قاتل پدرش نزد بت ذوالخلصه سه بار به ازلام استقسام كرد و هر سه بار نهى آمد. وى تیرها را شكست و بر صورت بت كوبید و گفت: اى ذوالخلصة اگر مثل من خونخواه مى‌بودى، به گزاف از انتقام نهى نمى‌كردى.

نیز هنگامى كه جریر بن ‌عبدالله بجلى از ‌طرف پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم براى ویران كردن بت و بت‌خانه ذوالخلصه رفت، مردى را آن‌جا دید كه در حال استقسام به ازلام بود. همچنین ابوسفیان هنگامى كه در جنگ حنین شركت داشت، ازلام خود را در تیردان داشت.

یافتن راه ‌حل مشكل(قرعه)

به نوشته مورخان درون كعبه نزد بت هبل هفت تیر بود كه مردم براى تعیین نسب مشكوك، تعیین پرداخت‌كننده دیه و مشخص كردن قاتل و مواردى مانند آن از آن‌ها استفاده مى‌كردند. انجام مراسم استقسام درون كعبه، بر عهده متصدى مخصوص یا خادم كعبه بود. مردم با مراجعه به او و اهداى 100 درهم یا یك شتر به او (بسته به اهمیت كار) تقاضاى حل مشكل از طریق استقسام به ازلام مى‌كردند. حل هر مشكلى تیرهایى ویژه داشت؛ به ‌طور مثال روى تیرهایى كه براى تعیین نسب بكار مى‌بردند «منكم، من غیركم و ملصق = وابسته» و روى تیرهاى تعیین پرداخت كننده دیه «العقل = دیه» و «الغفل = پوچ» نوشته شده ‌بود.

متصدى ازلام تیرها را درون ظرف مخصوص مى‌گذاشت و با خواندن وردهایى، صورت خود را برمى‌گرداند و آن‌ها را درهم مى‌آمیخت. اگر «منكم» بیرون مى‌آمد، آن شخص یا طفل رابه مدعى نسبت ملحق مى‌كردند و اگر «من غیركم» بیرون مى‌آمد، از او دورى مى‌جستند و اگر «ملصق» بیرون مى‌آمد، مجهول النسب باقى مى‌ماند. به روایت دیگرى اگر تیر بیرون آمده «منكم» بود، كودك یا شخص به مدعى نسبت ملحق مى‌شد و اگر «من غیركم» بود، حلیف (‌=‌هم‌پیمان) به ‌شمار مى‌رفت و اگر «ملصق» بود نه حلیف بود و نه داراى‌ نسب.

این نوع استقسام میان ملت‌هاى پیشین نیز بود. قرآن كریم در آیه‌ 44 سوره آل ‌عمران/3، از اجراى این نوع استقسام میان یهود و به ‌ویژه بزرگان و روحانیان آنان هنگام اختلاف بر سر كفالت حضرت مریم علیه‌السلام خبر داده است: «...وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُون أَقْلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ»؛ تو نزد آنان نبودى؛ آنگاه كه براى تعیین كفالت مریم، اقلام (ازلام) خود را مى‌انداختند و نزدشان نبودى؛ آنگاه كه نزاع مى‌كردند.

همچنین این نوع استقسام میان اقوام ساكن در شمال عراق (نینوا = موصل) رایج بوده است. خداوند در ماجراى یونس و قوم او، این نوع قرعه را یاد ‌كرده است: «وَإِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ × إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ ×‌ فَسَاهَمَ فَكَانَ مِنْ الْمُدْحَضِينَ × فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٌ»؛ یونس از فرستادگان بود؛ آنگاه كه به ‌سوى كشتى پُر (از جمعیت و بار) گریخت. پس با آن‌ها قرعه انداخت و مغلوب شد (=قرعه به نام او درآمد)؛ پس ماهى او را بلعید و او در خور نكوهش بود. (سوره صافات/37، 139‌ـ‌142)

در خصال صدوق در روایتى از امام باقر علیه‌السلام به ‌ترتیب از مساهمه (قرعه به وسیله تیرانداختن) براى تكفل مریم به آب افكندن یونس و كار عبدالمطلب سخن به ‌میان آمده است.

پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم براى همراه بردن یكى از همسران خود در جنگ‌ها میان آنان با تیر، قرعه مى‌زد. حضرت در تعیین بنده آزاد شده به وصیت مولا نیز با استفاده از تیر قرعه زده است. امیرمؤمنان علیه‌السلام نیز آنگاه كه از ‌طرف پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به یمن رفته بود، بین دو كودك كه پدر و مادر آن‌ها زیر آوار مانده بودند و یكى از آن دو بنده و یكى آزاد بود، قرعه زد و آن را كه قرعه به نامش درآمد، میراث داد و آن دیگرى را آزاد كرد.

در برخى روایات و منابع تاریخى آمده است كه عبدالمطلب استقسام به ازلام و نوشیدن شراب را منع كرده بود. بنا به نقل منابع دیگر خود او براى تعیین قربانى، بین پسرش عبدالله و شتران به ازلام استقسام كرد. هر چند به ظاهر این دو متعارض است، باید دانست كه آن گرامى، استقسام به ‌معناى میسر را نهى كرده بود و آن‌چه خود انجام داد، استقسام به ‌معناى قرعه بود؛ بنابراین، میان آن دو تعارضى نیست.

ازلام در تفاسیر

در دو آیه از سوره مائده/5 از ازلام یاد ‌شده است؛ نخستین بار آیه‌ 3 سوره مائده/5 است كه طى آن خداوند پس از حرام دانستن چندین خوراكى از حرمت استقسام به ازلام یاد ‌كرده و همه این امور را فسق دانسته است: «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ...». در آیه‌ 90 همین سوره ازلام (و ‌نه استقسام به آن) در كنار خمر و میسر و انصاب رجس و كارى شیطانى شناخته شده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ».

ازلام مطرح شده در این آیات از جهاتى متفاوتند؛ در آیه‌نخست كاربرد ازلام مطرح شده؛ در ‌حالى ‌كه در آیه دوم رجس بودن و لزوم اجتناب بر خود ازلام بار شده است و دیگر آن كه در آیه دوم ازلام در كنار میسر طرح شده كه خود یكى از كاربردهاى ازلام است. با توجه به ‌كاربردهاى متعدد ازلام در عصر جاهلى این ابهام وجود دارد كه ازلام طرح شده در این آیات شامل كدام یك از كاربردهاى رایج است و در این زمینه چه شواهدى وجود دارد.

آراى مفسران درباره مفهوم ازلام در آیات مورد نظر را مى‌توان به چند دسته تقسیم كرد. ابن ‌عطیه اندلسى و بقاعى مفهوم ازلام را مطلق گرفته و حرمت را شامل هر سه نوع كاربرد آن دانسته‌اند. قرطبى، سمرقندى و علامه ‌طباطبایى ازلام طرح شده در قرآن را میسر مى‌دانند. برخى از مفسران چون نسفى و زمخشرى از بین دو احتمال تعیین خیر یا شر ‌بودن كار یا میسر احتمال اول را ترجیح داده‌اند.

تفاسیرى چون البحرالمحیط، و زادالمسیر، آراى متعددى را درباره مفهوم ازلام نقل كرده‌اند؛ اما خود در این‌باره نظرى نداده‌اند. دیگر تفاسیر شیعه و سنى عموماً استقسام به ازلام را كاربرد نوع اول دانسته‌اند كه بر ازلام آن «إِفعل» و «لاتفعل» نوشته شده بود. این عده از تفاسیر به تناسب موضوع اقوالى را نیز در این زمینه نقل ‌كرده‌اند.

از آن جا كه ازلام كاربردهاى متعددى داشته نمى‌توان بدون شواهد كافى از واژه ازلام در قرآن به مفهوم خاصى دست یافت. غالب مفسران هر چند ذیل آیات، اقوال متعددى را درباره مفهوم ازلام نقل كرده‌اند؛ اما از ارائه قراین لازم براى استنباط هر یك از كاربردهاى ازلام در آیات مورد نظر خوددارى كرده‌اند. تنها برخى مفسران چون فخر رازى و نیشابورى به این گزارش اكتفا كرده‌اند كه بسیارى از لغویان ازلام را در آیات مورد نظر برد و باخت گوشت شتر دانسته‌اند؛ اما جمهور مفسران آن را وسیله‌اى براى شناخت خیر و شر امور آینده دانسته‌اند.

نكته دیگر آن كه آنان ازلام ذكر شده در هر ‌دو آیه را مترادف دانسته‌اند و در تفسیر آیه‌ 91 سوره مائده/5، تعریف ازلام را به همان تعریف ارائه شده در آیه‌ 3 سوره مائده/5 ارجاع داده‌اند. علامه طباطبایى كه ازلام را به ‌معناى میسر دانسته، در هر آیه به ارائه شواهد و قراین مورد نیاز اشاره كرده است. وى سیاق آیه‌ 3 سوره مائده/5 را در مورد خوردنى‌هاى حرام دانسته و از آن به عنوان قرینه‌اى براى تفسیر ازلام به ‌معناى یاد‌شده میسر استفاده كرده است. و در آیه 92 سوره مائده/5 چون متن را فاقد هر گونه قرینه یافته از روایات اهل بیت در تفسیر آیه كمك گرفته است.

در تحلیل علت گرایش جمهور مفسران به ‌معناى دوم ازلام مى‌توان به ‌كار برد فراوان ازلام در معناى مورد نظر اشاره كرد. كنار هم قرار گرفتن واژه میسر و ازلام در آیه ‌92 سوره مائده/5 هم مى‌تواند بدان معنا باشد كه این‌جا ازلام به مفهوم میسر نیست؛ مگر آن ‌كه عطف را عطف تفسیرى بدانیم. چنان ‌كه ابن ‌كثیر هم با طرح همین دلیل، در یكى از نقل قول‌هاى مجاهد كه ازلام را به میسر تفسیر كرده تردید كرده است.

برخى معتقدند كه خداوند در این آیه در پى تحریم ازلام و انصاب نبوده؛ چون انصاب (قربانى بت‌ها) و ازلام (استقسام از هبل و‌...) از مناسك آیین بت‌پرستى است؛ در ‌حالى ‌كه آیه مدنى است و خطاب به مؤمنان در مدینه است؛ از نظر ایشان این آیه بیانگر تحریم خمر و میسر بوده كه هنوز در میان مسلمانان رواج داشت و براى آن‌كه این دو را نیز از سنن جاهلى و مشركانه بخواند در كنار انصاب و ازلام از آن‌ها یاد ‌كرده است.

از مدنى بودن هر دو آیه مى‌توان نتیجه گرفت كه ازلام در این دو آیه نمى‌توانسته خارج از مفهوم میسر (برد و باخت گوشت) باشد؛ زیرا كاربردهاى دیگر ازلام با مفهوم توحید در میان مؤمنان سازگارى نداشت.

برخى از اهل سنت از ازلام موجود در آیه دو ‌نكته استفاده كرده‌اند؛ برخى ازلام را در این آیات، میسر و قمار تعریف كرده‌اند و در حرمت آن به آیات مورد نظر استناد كرده‌اند. (=>‌‌قمار) و برخى دیگر استخاره با قرآن و تسبیح را مشمول مفهوم ازلام گرفته و آن را بدعت و حرام دانسته‌اند.(=> ‌استخاره)

پانویس

  1. ترتیب‌العین، ص‌ 349‌ـ‌650؛ لسان‌العرب، ج‌ 6، ص 75، ج 11، ص 51؛ التحقیق، ج 4، ص 301ـ302.
  2. تهذیب اللغه، ج‌ 13، ص ‌218؛ لسان‌العرب، ج‌ 6، ص‌ 76؛ لغت‌نامه، ج‌ 8، ص‌ 11363.
  3. لسان‌العرب، ج‌ 11، ص‌ 51.
  4. المیسر والقداح، ص 32؛ لسان‌العرب، ج 11، ص 290؛ المخصص، ج‌ 13، ص‌ 22.
  5. لسان‌العرب، ج 11، ص 291، ج 6، ص 412‌ـ‌413.
  6. صحیح البخارى، ج‌ 5، ص‌ 224؛ جامع‌البیان، مج‌ 4، ج 6، ص 101‌ـ‌103 و 140؛ احكام‌القرآن، جصاص، ج‌ 2، ص‌ 440؛ ترتیب العین، ص‌ 349‌ـ‌650.
  7. جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص ‌102.
  8. لسان‌العرب، ج‌ 11، ص‌ 163؛ احكام القرآن، ابن‌العربى، ج‌ 2، ص‌ 545.
  9. تهذیب اللغه، ج‌ 13، ص‌ 218.
  10. لسان‌العرب، ج‌ 11، ص‌ 163.
  11. جامع‌البیان، مج 4، ج 6، ص 101؛ بلوغ الأرب ج‌ 3، ص‌ 68.
  12. المحبر، ص‌ 332؛ بلوغ‌الارب، ج‌ 3، ص‌ 67؛ تفسیر‌قرطبى، ج‌ 6، ص‌ 40.
  13. المیسر والقداح، ص‌ 36؛ المحبر، ص‌ 332‌ـ‌335؛ تاریخ یعقوبى، ج 1، ص‌ 259ـ 261.
  14. تاریخ الحضارات، ج‌ 1، ص‌ 169‌ـ‌170؛ تاریخ تمدن، ج‌ 3، ص‌ 73‌ـ‌74.
  15. تاریخ الحضارات، ج‌ 1، ص‌ 169.
  16. تاریخ تمدن، ج‌ 3، ص‌ 74؛ تاریخ الحضارات، ج‌ 1، ص‌ 169‌ـ‌170؛ تاریخ ادیان، ج‌ 1، ص‌ 150.
  17. تاریخ تمدن، ج‌ 3، ص‌ 74؛ تاریخ جامع ادیان، ص‌ 98.
  18. تاریخ تمدن، ج‌ 2، ص‌ 198؛ تاریخ ادیان، ج‌ 1، ص‌ 133‌ـ‌134 و 150.
  19. اخبار مكه، ج‌ 1، ص‌ 117‌ـ‌118؛ جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 101 و 104؛ الاصنام، ص‌ 28.
  20. جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 101؛ بلوغ الارب، ج‌ 3، ص‌ 66‌ـ‌68.
  21. بلوغ الارب، ج‌ 3، ص‌ 68؛ اخبار مكه، ج‌ 1، ص‌ 118؛ جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 103.
  22. اخبار مكه، ج‌ 1، ص‌ 118؛ جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 104.
  23. المیسر والقداح، ص‌ 33؛ جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 101‌ـ‌103؛ احكام‌القرآن، جصاص، ص‌ 440.
  24. سیره ابن ‌هشام، ج‌ 1، ص‌ 152‌ـ‌153؛ اخبار مكه، ج‌ 1، ص‌ 117‌ـ‌118؛ جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 104.
  25. المحبر، ص‌ 196؛ المنمّق، ص‌ 166.
  26. تفسیر قرطبى، ج‌ 6، ص‌ 40؛ لسان‌العرب، ج‌ 11، ص‌ 163؛ البدایه والنهایه، ج‌ 3، ص‌ 146.
  27. سبل الهدى، ج‌ 4، ص‌ 21.
  28. صحیح‌البخارى، ج‌ 5، ص‌ 131؛ السیرة‌النبویه، ج‌ 1، ص‌ 86؛ الاغانى، ج‌ 9، ص‌ 111.
  29. صحیح البخارى، ج‌ 5، ص‌ 131.
  30. تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 168.
  31. اخبار مكه، ج‌ 1، ص‌ 117‌ـ‌118؛ بلوغ الارب، ج‌ 3، ص‌ 66‌ـ‌67.
  32. بلوغ‌الارب، ص‌ 67.
  33. اخبار مكه، ج‌ 1، ص‌ 118؛ جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌ 6، ص‌ 104.
  34. مجمع‌البیان، ج‌ 2، ص‌ 747؛ التفسیر الكبیر، ج‌ 4، ص‌ 48.
  35. التحریر‌والتنویر، ج‌ 23، ص‌ 173.
  36. الخصال، ج‌ 1، ص‌ 156‌ـ‌157؛ من لایحضره الفقیه، ج‌ 3، ص‌ 89‌ـ‌91.
  37. التحریروالتنویر، ج‌ 23، ص‌ 175؛ تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 112.
  38. التحریروالتنویر، ج‌ 23، ص‌ 175؛ تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 112.
  39. تهذیب الاحكام، ج‌ 6‌، ص‌ 239.
  40. من لایحضره الفقیه، ج ‌4، ص‌ 365؛ الخصال، ج‌ 1، ص‌ 313؛ المنمق، ص‌ 422.
  41. الخصال، ص‌ 56‌ـ‌57 و 157.
  42. المحرر الوجیز، ج‌ 5، ص‌ 27.
  43. تفسیر بقاعى، ج‌ 6، ص‌ 391.
  44. تفسیر قرطبى، ج‌ 6، ص‌ 40.
  45. بحرالعلوم، ج‌ 1، ص‌ 415.
  46. المیزان، ج‌ 5، ص‌ 166؛ ج‌ 6، ص‌ 118.
  47. تفسیر نسفى، ج‌ 1، ص‌ 270.
  48. الكشاف، ج‌ 1، ص‌ 604.
  49. بحرالمحیط، ج‌ 4، ص‌ 172.
  50. زاد المسیر، ج‌ 2، ص‌ 284‌ـ‌285.
  51. مجمع‌البیان، ج‌ 3، ص 244؛ التبیان، ج‌ 3، ص‌ 433؛ روض الجنان، ج‌ 6، ص‌ 241.
  52. جامع‌البیان، ج‌ 4، ص‌ 110؛ تفسیر ماوردى، ج‌ 2، ص‌ 11‌ـ‌12؛ تفسیر بغوى، ج‌ 2، ص‌ 7.
  53. التفسیر الكبیر، ج‌ 11، ص‌ 135.
  54. غرائب القرآن، ج ‌2، ص‌ 546.
  55. المیزان، ج‌ 5، ص‌ 166.
  56. المیزان، ج‌ 6، ص‌ 118.
  57. تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 2، ص‌ 13.
  58. غرائب القرآن، ج‌ 2، ص‌ 546.
  59. المجموع، ج‌ 20، ص‌ 117.
  60. المنار، ج‌ 6، ص‌ 150.

منابع

محمد الله‌اكبری؛ دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 2، صفحه 597-605.