محمدحسین مهدویان یکی از فیلمسازان جوان این سالهای سینمای ایران است که در قامت یک پدیده فیلمسازی از اواسط دهه 90 مطرح شده است. او فرم و روشی را در کارهای خود به نمایش میگذارد که نه تنها در سینمای ایران بیسابقه بوده است، بلکه در سینمای جهان هم نظایر نادری دارد.
محمدحسین مهدویان در سال 1360 و در شهر بابل به دنیا آمد. خانواده مهدویان، خانوادهای نسبتاً پرجمعیت است، با دو پسر و دو دختر که مهدویان کوچکترین آنهاست. پدر محمدحسین مهدویان که مدرس هنرستانهای فنی و مهندس ساختمان است، در سالهای کودکی او توجهی به سینما نداشته و حتی به گفته مهدویان از سینما متنفر بوده است؛ اما این دایی محمدحسین مهدویان بود که زمینههای آشنایی و علاقه ابتدایی او نسبت به سینما را فراهم کرد. او به دلیل اختلاف سنی کمش با محمدحسین مهدویان، رابطه نزدیکی با خواهرزادهاش داشت و با توجه به علاقهاش به سینما مرتب به همراه مهدویان به سینما میرفتند و در خلال همین سینما رفتنهاست که مهدویان به سینما توجه پیدا میکند: «چیز دقیقی از فیلمهای اولی که در سینما دیدهام به یاد ندارم اما مطمئنم چیزهایی از آن سالها بر من تأثیرگذار بودهاند و گاها تصاویری که از آنها در ذهنم مانده است من را شگفتزده میکنند.»
مهدویان همچنین در آن سالها به کتابخوانی علاقهمند میشود و بیش از هر کتابی، داستانهای ژولورن را مطالعه میکند. تا قبل از ورود به دبیرستان، فیلمهای مورد علاقه محمدحسین مهدویان فیلمهای پر جنبوجوش و اکشنی بودهاند که حول قهرمان میچرخیدند، از جمله فیلمهای وسترن و همچنین فیلمهایی نظیر «عقابها» و «افعی» در سینمای ایران؛ اما از سالهای دبیرستان مهدویان به فلسفه گرایش پیدا میکند و به دنبال این گرایش، به سینمای روشنفکری متمایل میشود و به فیلمهایی نظیر «عروسی خوبان» به کارگردانی محسن مخملباف و «هامون» ساخته داریوش مهرجویی توجه پیدا میکند: «در آن سالها به شکلی افراطی فیلمهای روشنفکری میدیدم که معمولاً ریتم کندی دارند و توجه اصلیشان به روایت نیست، نوعی پز روشنفکری در آن سالها داشتم و فکر میکردم فیلم خوب باید خیلی پیچیده باشد.»
اما مهدویان بهزودی با خواندن مقالات «مرتضی آوینی» که از مهمترین منتقدان و نظریهپردازان دهه 60 سینمای ایران بوده است تغییر جهت میدهد و دوباره به سینمای داستانی توجه پیدا میکند:
«شهید آوینی من را از سینمای روشنفکری نجات داد.»
محمدحسین مهدویان که از همان سالهای کودکی به تاریخ علاقه داشته و درس موردعلاقهاش هم در دوران تحصیل تاریخ بوده است، با توجه به التهابهای سال 78 به جریان دوم خرداد متمایل میشود و از همان سالها فضای سیاسی ایران را دنبال میکند و روزنامهخوان میشود. علاقه به تاریخ از یکسو و دنبال کردن تحولات سیاسی از سویی دیگر، مهدویان را درباره تاریخ معاصر دغدغهمند میکند، دغدغههایی که در او نهادینه میشوند و تا به امروز در همه فیلمهایش قابل رویتاند.
محمدحسین مهدویان پس از طی دوران دبیرستان، در سال 1379 برای تحصیل در رشته کارگردانی سینما وارد دانشگاه سوره میشود و از همان سالهای ابتدایی تحصیل، ساخت فیلمهای کوتاه را آغاز میکند. اولین فیلمی که او ساخته است، فیلم دانشجویی 30 دقیقهای به نام «مرگ در نیمه تابستان» است که به گفته خودش آنقدر بد بوده که هنگام نمایش در کلاس موجب خنده همه میشود: «دکوپاژ برای من خیلی مهم بود. آن فیلم دکوپاژ خوبی داشت اما به من ثابت کرد که سینما تنها دکوپاژ نیست. درک این مطلب برای من خیلی مفید بود.»
مهدویان فیلم بعدیاش را بهعنوان کار عملی پایاننامهاش میسازد، فیلمی به نام «پدر» که نمره 20 را برای او به همراه میآورد. او همچنین در بخش تئوری پایاننامه به «داکیو درام» (درام مستند) میپردازد. داکیو درامها فیلمهایی هستند که وقایع تاریخی را با استفاده از اسناد و شواهد دقیق تاریخی به شکلی روایت میکنند که ممکن است اینطور به نظر مخاطب برسد که دارد فیلمی مستند از وقایع واقعی میبیند. مهدویان بهطور خاص فیلمهای هالیوودیای مثل «قدم زدن با دایناسورها» را در این سبک فیلمسازی میپسندد که مثال خوبی برای سبک داکیو درام هستند. برای مثال در این فیلم با توجه به اطلاعاتی که دانشمندان درباره زندگی دایناسورها کسب کردهاند، زندگی آنها به شکلی بازسازی شده است که انگار واقعا میلیونها سال پیش دوربینی وجود داشته که زندگی دایناسورها را ضبط کرده است.
مهدویان بعد از سپری کردن دوره لیسانس، برای تحصیل در مقطع فوقلیسانس رشته تهیهکنندگی وارد دانشگاه صداوسیما میشود. در این دوره، مهدویان که از سالهای دانشجویی تحت تأثیر فیلمسازانی نظیر پولانسکی، به تعریف جدیدی از سینما رسیده بود، همزمان با تحصیل، از سال 84 کار حرفهای خود را آغاز میکند. او با ساختن فیلمهای مستند آرشیوی شروع به کار میکند و اغلب مستندهای آرشیوی او با موضوعاتی مثل جنگ لبنان، محرومیت مردم آفریقا و مضامینی از این دست ساخته شدهاند.
پس از تجربههای اولیه، اثری که برای اولینبار نام و سبک محمدحسین مهدویان را بر سر زبانها میاندازد، مجموعه تلویزیونی «آخرین روزهای زمستان» است. سریالی به سبک داکیو درام که روایتگر زندگی یکی از فرماندهان بزرگ دوران دفاع مقدس ایران - حسن باقری ( با نام واقعی غلامحسین افشردی ) - در جنگ هشتساله است: «برای کار درباره این شخصیت از طرف آقای «حبیبالله والینژاد» ( تهیهکننده فیلم ) به من پیشنهاد شد و من تصمیم گرفتم که با توجه به اینکه همه مستندهای دفاع مقدس آن دوره کلیشهای بودند و از سبکی واحد پیروی میکردند، کاری متفاوت انجام دهم و برای همین سراغ داکیو درام رفتم.»
مهدویان در این مجموعه داستانی با وسواس زیادی صحنههای مربوط به دهه 60 را بازسازی میکند، به گونهای که همه صحنهها آرشیوی به نظر میرسند. در این سریال همچنین از صداهای واقعی زمان جنگ و شهید حسن باقری استفاده شده است. این مجموعه تلویزیونی بسیار مورد توجه مردم قرار میگیرد و همچنین در جشنواره تولیدات رادیویی و تلویزیونی، جایزه بهترین مجموعه مستند، در حوزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس را به خود اختصاص میدهد.
مهدویان در این سریال سوای استفاده از دوربین 16 میلیمتری، با استفاده از صدای «محمد آوینی» ( برادر شهید مرتضی آوینی ) بهعنوان نریتور، سعی دارد که به این شهید و مجموعه مستند درخشانش - یعنی «روایت فتح» - ادای دین کند.
مهدویان اولین فیلم سینمایی خود را در سال 1394 و با ساخت «ایستاده در غبار» تجربه میکند. فیلمی درباره یکی دیگر از فرماندهان دفاع مقدس یعنی جاویدالاثر « احمد متوسلیان ».
مهدویان در این فیلم اثری مشابه «آخرین روزهای زمستان» خلق میکند و اینبار با خلاقیتهای بیشتری موفق میشود توجه همگان را به فیلم خود جلب کند. «ایستاده در غبار» که با دوربین 16میلیمتری و لنزهای قدیمی فیلمبرداری شده است، موفق میشود که در اولین تجربه جشنوارهایاش، در 11 رشته سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر نامزد شود و از این میان جوایز بهترین فیلم سال، بهترین جلوههای ویژه بصری و بهترین طراحی صحنه و لباس را نصیب خود کند. همچنین بازی « هادی حجازیفر » در نقش احمد متوسلیان در این فیلم بسیار به چشم میآید و این درخشش در فیلم بعدی مهدویان هم ادامه مییابد.
دومین تجربه سینمایی مهدویان -«ماجرای نیمروز»- هم مورد توجه همه قرار میگیرد. اینبار مهدویان با فاصله گرفتن از داکیو درام به سینمای داستانی نزدیک میشود؛ با اینکه همچنان به سبک مستندگونه خود وفادار میماند. این فیلم که حاصل تحقیقات تاریخی گسترده تیم سازندهاش است، به روزهای ملتهب سال 60 میپردازد : «من آدم صلحطلب و امنیتطلبی هستم. ماجرای نیمروز فیلمی ضد خشونت است.»
محمدحسین مهدویان که علاقه خاصی به سینمای جاسوسی و امنیتی دارد، برای ساخت این فیلم تحت تأثیر فیلمهای این ژانر بهخصوص «مونیخ» ساخته استیون اسپیلبرگ و «30 دقیقه بامداد» اثر کاترین بیگلو بوده است. همچنین فضای سرد فیلم متأثر از سینمای جاسوسی فرانسه بهویژه فیلمهای «ملویل» است.
ماجرای نیمروز هم مثل فیلم قبلی او توفیق جشنوارهای یافت و با کاندید شدن در 9 رشته، موفق میشود جوایز بهترین فیلم سال و بهترین طراحی لباس و صحنه را در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر به دست بیاورد . این فیلم همچنین برنده جایزه بهترین فیلم از نگاه مخاطبین جشنواره فیلم فجر شد اما بازهم جایزهای به خود مهدویان نرسید و در رشتههای زیادی به ماجرای نیمروز بیتوجهی شد. این اتفاق جنجالهای بسیاری را به همراه داشت و مهدویان در واکنش به این بیتوجهیها، هنگام دریافت جایزه بهترین فیلم، با اشاره به جایزه بهترین فیلم از نگاه مخاطبان که به فیلم او تعلق گرفته بود، به کنایه بقیه جوایز را کماهمیت عنوان میکند. او همچنین درباره کملطفی جشنوارهای به فیلمش میگوید: «چطور میشود که فیلمی جایزه بهترین فیلم یک جشنواره را به خود اختصاص دهد اما در بخشهای فیلمنامه، تدوین، صدا و فیلمبرداری، حتی کاندید هم نشود؟»
مهدویان پس از ساخت فیلم ماجرای نیمروز، مستند «ترور سرچشمه» را به جشنواره سینما حقیقت میفرستد و همچنین در انتخابات ریاست جمهوری سال 1396، فیلم تبلیغاتی «حسن روحانی» را میسازد. مهدویان در آخرین فعالیت سینمایی ساخت اثری جنجالی به نام « لاتاری » را به اتمام رسانده است که با زحمت بسیار پروانه ساخت گرفته است و متفاوت از آثار دیگرش است.
محمدحسین مهدویان در این سالها با تجربههای جسورانه و تلاشهای طاقتفرسایش، خود را بهعنوان یکی از امیدهای سینمای ایران معرفی کرده و به همراه تعداد معدودی فیلمساز جوان دیگر، از فیلمسازانی است که سینمای کلیشهای و سیاه / سیاهنمای این سالهای سینمای ایران را کنار زدهاند و بیتوجه به جشنوارههای خارجی، به دنبال سبک شخصی خود در سینما هستند. سوابق محمدحسین مهدویان نشان داده است که میتوان به آینده این فیلمساز امیدوار بود.