چچن
چِـچِـن، از جمهوریهای فدراسیون روسیه در قفقاز شمالی. چچن با جمهوریهای خودمختار اینگوش، اوستی شمالی، داغستان و نیز جمهوری گرجستان هممرز است. سرزمین چچن توسط رود فَرْتَنگ در منطقهای کوهستانی از سرزمین اینگوشها، و رود سونژا در دشتی هموار از سرزمین قزاقهای روسیه جدا میشود (گوگچه، 7- 8؛ کالویف، 345).
نام چچن به گونههای ناخچو (نَخچو) و نوخچین نیز آمده است. اهالی بومی چچن، جمهوری خود را نوخچیچو مینامند. روسها این سرزمین را چچنیا، و مردم آن را چچنتسی (چچنها) میخوانند. نزدیکترین همسایگان چچن ازجمله لزگیها و قُموقها (کومـوخ ـ کومیک)، مردم این سامان را موسجگ و میچیگیش (به معنای قوم رود میچیگ)، گرجیان کیستی، آوارها بورتی ال و ارمنیان ناخچاتیا مینامند که ظاهراً از نام ناخچو (نخچو) پدید آمده است (آکینر، 175-176؛ کالویف، 346؛ گوکای، .npn؛ «چچنها»، npn.).
اکنون مردم چچن با روسها و قموقها در ناحیۀ تِرِسک واقع در مشرق اوستیا میان تِرِک و مرزهای جنوبی این استان از گذرگاه داریال (درِ آلان) تا سرچشمۀ رود آقتاش همسایهاند و با مردم این نواحی درآمیختهاند. رود سونژا سرزمین حاصلخیز چچن را به دو بخش چچن بزرگ (اراضی مرتفع کوهستانی) و چچن کوچک (اراضی هموار دشت) تقسیم میکند (همانجا). بیشتر چچنها در جمهوری خودمختار چچن، و گروهی از آنان در خاساویورت داغستان سکنا دارند («دائرةالمعارف ... »، XXIX / 178).
پیرامون منشأ قوم چچن در ادوار باستان مستنداتی در دست نیست. گمان میرود آنان نیز همانند اینگوشها از مردم بومی قفقاز شمالی باشند (کالویف، همانجا). در نوشتۀ مؤلف ناشناختۀ سدۀ 1ق / 7م از این قوم با نام ناخچاماتیان یاد شده است (همانجا). چچنها در آغاز کوهنشین بودند، سپس از اواخر سدۀ 8 ق / 14م رفتهرفته به دشتهای اطراف کوچ کردند (آکینر، همانجا). در یکی از افسانهها منشأ این قوم را به عربهای مهاجر نسبت دادهاند که نمیتواند مقرون به واقعیت باشد ( بروکهاوس، XXXVIII / 785).
گروه بسیاری از چچنها تا اواخر سدۀ 10ق / 16م به اطراف رود سونژا مهاجرت کردند و در آن نواحی سکنا گزیدند. از سدۀ 10ق چچنها به صورت مداوم با نوغایها (نوگای)، قلموقها (کالمیک)، قبارطهها (کاباردا) و قموقها و سرانجام در سدۀ 11ق / 17م با روسها درگیر شدند (گوکای، .npn؛ آکینر، 176).
در نوشتۀ تاریخی مربوط به پیمانِ خان قلموق، عیوق (ایوک) با اپراکسین فرمانروای هشترخان (حاجی طرخان / آستاراخان) در 1120ق / 1708م نخستینبار نام «چچن» ذکر شده است ( بروکهاوس، همانجا).
اراضی محدودۀ جنوبی چچن کوهستانی است که مرتفعترین قلۀ آن تبولوس (ارتفاع: 493‘4 متر) و سپس قلۀ دیکلوس (ارتفاع: 285‘4 متر) است. در شمال این رشتهکوهها دشت همواری است با مزارع و چراگاهها. اقلیم منطقۀ شمالی چچن معتدل است. در نواحی کوهستانی میانگین حرارت در زمستان °3- و در تابستان °25+ سانتیگراد و میزان متوسط بارندگی 300-400 میلیمتر در سال است. در اراضی هموار چچن میانگین حرارت در زمستان °4- و در تابستان °22 تا °24+ و میزان سالانۀ بارندگی 400-600 میلیمتر است. همۀ رودهایی که از چچن میگذرند، به حوضۀ رود تِرِک تعلق دارند. عمدهترین این رودها، ترک، سونژا، ارغون و آسّا هستند («دائرةالمعارف»، XXIX / 173).
جمعیت چچن را در 1304ق / 1887م، 195 هزار تن نوشتهاند ( بروکهاوس، همانجا). شمار مردم این سرزمین در 1926م / 1305ش، 522‘318 تن و در 1959م / 1338ش، 765‘418 تن بوده است (آکینر، 177). در 1970م / 1349ق هنگامی که سرزمینهای چچن و اینگوش به صورت یکی از جمهوریهای خودمختار شوروی درآمد، 48٪ مردم آن چچن بودهاند که شمار آنان به 613 هزار تن تخمین زده شده است («دائرةالمعارف»، XXIX / 178). در 1979م / 1358ش شمار چچنها 728‘755 تن بود (آکینر، همانجا) که در 2010م / 1389ش به 426‘220‘1 تن رسید. تراکم جمعیت چچـن 83 / 77 تـن در کمـ 2 است؛ و جمعیت شهری آن از جمعیت روستایی کمتر است («فرهنگ ... »، npn. ؛ گوکای، npn. ؛ «چچنها»، npn.).
چچن شامل 15 شهرستان به نامهای نائور، شلکوف، نادترچنی (ماوراء تِرِک)، گروزنی، گودرمس، سونژن، اچخوی ـ مارتانف، اوروس ـ مارتانف، شالی، کورچالُف، ایتوم ـ کالین، شاتوی، ودن، نوژای و شاروی است. مرکز چچن شهرگروزنی در°43 و ´19 عرض شمالی و°45 و´42 طول شرقی واقع است. گروزنی در 1233ق / 1818م بنا شد و در 1287ق / 1870م به صورت شهر درآمد. جمعیت این شهر در 2010م / 1389ش، حدود 464‘ 223 تن برآورد شده است (گوکای، «چچن ـ اینگوش»، نیز «فرهنگ»، npn.). در ژانویۀ 1997 / دی 1375، دولت چچن به احترام جوهر دودایف مقتول، شهر گروزنی را «جوهر» نام داد، ولی سپس در 14 دسامبر همان سال، به احترام احمد قدیراُف نام شهر را به احمد قلعه تغییر داد («شهر... »، npn.).
در اواخر سدۀ 19م چچنها مردمی هوشمند، پراحساس، شجاع، شکاک و در پیکار با دشمن خونسرد، فداکار و حیلهگر وصف شدهاند. آنان برای اینکه فرزندانشان ترسو بار نیایند، هرگز آنها را تنبیه بدنی نمیکردند. چچنها به میهن و سرزمین خویش سخت دلبستهاند. پوشاک آنان همانند پوشاک کوهنشینان شمال قفقاز بود. مردان چچن دوست داشتند چکمۀ زرد و خاکستری به پا، و آرخالق با رنگهای گوناگون به تن کنند. پوشاک زنان چچن همانند پوشاک زنان تاتار بود. مردان چچن همانند چرکسها سلاح حمل میکردند و آن را زینت خود میدانستند. چچنها به خلاف چرکسها همواره به صورت گروهی زندگی میکردند. زنان چچن به خانهداری، قالیبافی، نخریسی و کارهایی از این قبیل اشتغال داشتند («چچن ـ اینگوش»، npn.؛ کالویف، 362, 366 ، نیز تصویر ص 363).
تاریخ
از اکتشافهای باستانشناسی چنین برمیآید که از هزارۀ 2قم انسانهایی در اراضی چچن سکنا داشتند و با اسکیشها (سکاهای غربی) در ارتباط بودند. چنین به نظر میرسد که بخشی از ساکنان اراضی دشت چچن تابع آلانها (اخلاف سرمتها) بودنـد. در سدۀ 7ق / 13م لشکریان مغول و تاتار چچن را ویران کردند. متعاقب آن لشکریان تیمور در اواخر سدۀ 8 ق / 14م به سرزمین چچن حمله بردند. سالیان دراز قبایل چچن در اراضی دشت و کوهستان چچن پابرجا بودند، اما گاه میان قبایل پیکار درمیگرفت. آیین مسیح پس از سدۀ 4ق / 10م از طریق گرجیان به درون چچن راه یافته بود. در سدۀ 10ق / 16م دین اسلام از طریق داغستان به سرزمین چچن راه گشود و سرانجام در سدۀ 13ق / 19م به دین رسمی مردم آن سامان بدل گردید. در سدۀ 12ق / 18م قبایل نخچو (ناخچو) چچن نامیده شدند. این نام یکی از گروههای قبیلهای چچن بود («دائرةالمعارف»، XXIX / 174). در 1133ق / 1721م پترکبیر، امپراتور روسیه در جریان لشکرکشی به شمال ایران (سوتاوف، 43)، به سرزمین چچن درآمد. از آن زمان رابطۀ مردم چچن با روسیه آغاز گردید. سیاست استعماری تزارهای روسیه موجب بروز مقاومتهایی از سوی مردم چچن شد («دائرةالمعارف»، همانجا). از اواخر سدۀ 12ق / 18م مبارزۀ مسلحانۀ مردم چچن با روسها رنگ دینی و نام جهاد به خود گرفت. دستاندازی روسیه از 1196ق / 1782م و در عهد سلطنت کاترین دوم آغاز شد که با مقاومت شدید کوهنشینان مسلمان چچن مواجه گردید (بنیگسن، 39).
در 1199ق / 1785م، امام منصور اوشورما از ائمۀ چچن، بر ضد روسها اعلان جهاد داد. نیروهای طرفدار او در این سال یکی از پلهای روسیه بر فراز رود سونژا را منهدم کردند. نهضت منصور تا شمال داغستان گسترش یافت، ولی در قبارطه با شکست مواجه شد. نیروهای روسیه در 1205ق / 1791م امام منصور را در آناپا دستگیر کردند. وی دو سال بعد در زندان شلوسلبورگ درگذشت (همو، 114). اینگوشها در این ماجرا طریق تسلیم در پیش گرفتند، ولی چچنها از مقاومت دست برنداشتند. دولت روسیه با ایجاد دژها و استحکامات کوشید تا عرصه را بر مردم چچن تنگ کند؛ از اینرو، گروههای قزاق روس را به اراضی چچن گسیل داشت. سیاست دولت روسیه موجب شد که کوهنشینان چچن به رهبری غازی محمد، امام و جانشین امام منصور اوشورما پیکار را ادامه دهند (همو، 115؛ «دائرةالمعارف»، همانجا). این مرحله از جهاد از 1244ق / 1828م آغاز شد (بیات، 13). صوفیان نقشبندیه و نیز قادریه در رهبری پیکارهای مذهبی مردم چچن مؤثر بودند. نهضت مذهبی مردم چچن نیز به نام «نهضت مریدی» مشهور است. این نهضت سراسر چچن و داغستان را فرا گرفت (بنیگسن، 114-115).
پس از غازی محمد، شیخ شامل، سومین امام مسلمانان چچن و داغستان شد. جهاد و نهضت مریدی مردم چچن و داغستان مدت 35 سال ادامه یافت (همانجا). مبارزۀ شیخ شامل حدود 20 سال برضد تزاریسم روس دوام داشت ( بروکهاوس، XXXVIII / 785-786). شیخ شامل از شاگردان غازی محمد و سپس حمزه بیگ بود که از 1250ق / 1834م مقام امامت یافت و با سازماندهی خویش کوهنشینان چچن و اهالی داغستان را متحد کرد. او در سایۀ شهامت و قدرت سخنوری، گروه بسیاری را به سوی خود فرا خـواند و دولتـی نظامـی ـ مذهبی تشکیل داد. شامل از قدرت و استعداد فراوان در امور جنگی برخوردار بود و توانست در پیکار با لشکریان روس توفیقهای قابل توجهی کسب کند. او 20 سال با ارتش روسیه پیکار کرد و سرانجام در 25 اوت 1859 به اتفاق 400 تن از مریدان و پیروان خویش محاصره و مجروح شد و ناگزیر تسلیم گردید و به اسارت تن در داد (مکلین، 118؛ «دائرةالمعارف»، XXIX / 278).
شیخ شامل که احساس میکرد جز اندکی از عمرش باقی نمانده است، در ذیحجۀ 1286 / مارس 1870 از دولت روسیه اجازه خواست تا به مکه برود. از این رو، به همراه خانوادهاش به استانبول رفت. سلطان عثمانی با تشریفات کامل از او استقبال و با وی دیدار کرد. شیخ شامل در ادامۀ سفر به مدینه رفت و 11 ذیقعدۀ 1287ق / 2 فوریۀ 1871م در همانجا درگذشت و در جوار مرقد پیامبر(ص) به خاک سپرده شد (مکلین، 120).
پس از شکست شامل، دولت روسیه با تحمل تلفات بسیار توانست مقاومت کوهنشینان را درهم شکند. گروه بسیاری از مردم چچن که نمیخواستند حاکمیت روسیه را گردن نهند، ناگزیر جلای وطن کردند و رهسپار سرزمین عثمانی و دیگر کشورها و اراضی خاور نزدیک شدند. متعاقب این ماجرا نیروهای قزاق روس در اراضی قفقاز استقرار یافتند. در 1276ق / 1860م به فرمان الکساندر دوم امپراتور روسیه استان تِرِک پدید آمد که شامل چچن، ایچگری، اینگوش و اراضی کوهستانی بود. پس از انقلاب اکتبر 1917 دولت شوروی چچن را تحت نظارت قرار داد. در مارس 1918م جمهوری ترک جزو فدراسیون روسیه شد، ولی اندکی بعد نیروهای ضدانقلابی گارد سفید بر اراضی چچن تسلط یافتند؛ چنانکه تسلط آنان تا پایان سال 1920م / 1299ش ادامه داشت. در ژانویۀ 1921 استان خودمختار گورسکایا (کوهستان) متشکل از بلغارها (بالکار)، چچنها، اینگوشها، قبارطهها، چرکسها، قراچاییها و اوستیهای شمـالی تـأسیس یـافت (آکینـر، 176؛ گـوکـای، npn.؛ «چچـن ـ اینگوش»، npn.؛ «چچنها»، npn.).
در 1922م، چچنها خود را از این مجموعه کنار کشیدند. در 1924م / 1303ش استان خودمختار یادشده منحل شد و اینگوش به صورت واحد مستقلی درآمد. در 15 ژانویۀ 1934م / 25 دی 1312ش استـان خودمختار چچن ـ اینگوش تأسیس گردید که تا 1936م / 1315ش دوام داشت. در این سال استان مذکور به جمهوری خودمختار بدل شد. در دوران جنگ جهانی دوم چچنها برابر نیروهای مهاجم آلمان در شمال قفقاز مقاومت کردند و کنار ارتش سرخ با آنها جنگیدند. با این وصف، در 1944م / 1323ش گروه بسیاری از چچنها، و به نوشتۀ برخی مؤلفان تمام مردم چچن به قرقیزستان و قزاقستان تبعید شدند (همانجاها).
متعاقب این اقدام، جمهوری چچن ـ اینگوش منحل شد و قلمرو آن ضمیمۀ جمهوری فدراتیو روسیۀ شوروی گردید. شمار افرادی که به اتهام واهی خیانت، از چچن به آسیای میانه، قرقیزستان و قزاقستان رانده شدند، به 400 تا 450 هزار تن رسید (بنیگسن، 61-65). همزمان با تبعید، تمام مساجد چچن بسته شد که تا پایان بازگشت راندهشدگان همچنان بسته بود و گروههای قومی دیگری در چچن اسکان یافتند و نامهای نواحی چچن به نامهای روسی بدل گشت (آکینر، همانجا).
چند سال پس از مرگ استالین (1953م / 1321ش)، از چچنها و اینگوشها در 1957م رسماً اعادۀ حیثیت شد. طبق فرمان مورخ 9 ژانویۀ 1957 مناطق ملی چچنها از نو تأسیس گردید و مردم چچن اجازه یافتند به سرزمین زاد و بومی خود باز گردند؛ اما طبعاً پس از بازگشت با مقاومت ساکنان جدید با دیگر اقوام و ملیتها مواجه شدند. درنتیجه بحران شدیدی میان گروههای مختلف ساکن این جمهوری بروز کرد و به تصادمات و برخوردهای شدیدی انجامید (همانجا؛ بنیگسن، 63).
در 15 مۀ 1991م / 25 اردیبهشت 1370ش، بار دیگر سرزمین چچنها و اینگـوشها، جمهوری خـودمختـار چچن ـ اینگوش نام گرفت. در اکتبر همان سال طبق تصمیم شورای عالی جمهوری فـدراتیـو روسیـه جمهـوری چچـن ـ اینگـوش بـه دو جمهـوری جـداگانـۀ چچن و اینگـوش بـدل شـد («چچـن ـ اینگـوش»، نیز گوکای، npn.).
در اوت 1991 جوهر دودایف که مردی جداییطلب بود، به عنوان رئیسجمهور چچن برگزیده شد (همانجاها؛ «شهر»، npn.). در اواخر سال 1994م / 1372ش اختلاف میان جوهر دودایف و دولت روسیه شدت گرفت. درنتیجه، دولت روسیه نیروهایی را برای سرکوبی جنبش جداییطلبانۀ چچنها به آن سرزمین گسیل نمود که حاصلی جز جنگ و درگیری نداشت. در نبرد سنگینی که میان طرفین روی داد، شهر گروزنی مرکز جمهوری چچن ویران شد و دهها هزار تن در این ماجرا جان باختند. در 1995م / 1374ش ارتش روسیه کوشید تا کنترل بسیاری از مناطق کوهستانی چچن را به دست آورد، ولی چریکهای جداییطلب بیشتر ارتفاعات جنوب را در دست داشتند. گذشته از آن جداییطلبان در دیگر نواحی روسیه نیز به عملیات تروریستی دست زدند. پیکار میان طرفین تا 1996م / 1375ش ادامه داشت تا اینکه در یکی از نبردها جوهر دودایف کشته شد و سلیم خان یانداربییف ریاستجمهوری چچن را در دست گرفت. روسها ناگزیر در پی یک آتشبس تدافعی چچن را در حالتی که به استقلال نزدیک میشد، ترک گفتند.
در 1997م / 1376ش اصلان مسخداف به سمت ریاست جمهوری چچن برگزیده شد. در 1999م / 1378ش قانون اساسی چچن برپایۀ قوانین و اصول اسلامی به تصویب رسید. در این سال ارتش روسیه به دنبال حملۀ جنگجویان مسلمانِ داغستان، چچن را مورد حمله قرار داد و گروزنی را به تصرف درآورد. شورشیان چچن به حملات چریکی برضد روسیه ادامه دادند و در مسکو و دیگر شهرهای روسیه به حملات تروریستی دست زدند. در 2003م / 1382ش با پشتیبانی دولت روسیه در چچن انتخابات غیرعادلانهای انجام گرفت و احمد قدیراُف به عنوان رئیسجمهور شناخته شد. یکسال بعد قدیراف کشته شد و الوالخانف جای او را گرفت. در 2005م / 1384ش نیروهای روسی اصلان مسخداف را کشتند؛ با این وصف، پیکار جداییطلبانه خاموش نشد («چچن»، npn.).
زمانی که شامل باسایف ریاست گروه چریکی بزرگی از جداییطلبان چچن را برعهده داشت، سرویس امنیتی روسیه مدتها در جستوجوی وی بود و او را مسئول حمله به تئاتر مسکو در 2002م / 1381ش و حمله به مدرسهای در بسلان در 2004م / 1383ش میدانست که در آن 331 تن کشته شدند. بنابر گزارش پلیس، شامل باسایف 41 ساله در 10 ژوئیۀ 2006 با 4 تن از همراهانش در دهکدۀ اِکاژوو کشته شد. متعاقب این ماجرا چریکهای جداییطلب اعلام کردند که پیکار در راه استقلال چچن را همچنان ادامه خواهند داد (واشینگتن پست).
زبان
زبان چچن به گروه زبانی ناخ از گروه زبانهای قفقاز (ایبری ـ قفقازی) تعلق دارد. این زبان در اراضی مرکزی و شرقی چچن و اینگوش و نیز در خاساویورت داغستان رایج است («دائرةالمعارف»، XXIX / 178). طبق آمار 1989م / 1368ش، 893 هزار تن به این زبان گفتوگو میکنند.
زبان چچن دارای چند گویش است. پایۀ زبان ادبی چچن را گویش اراضی دشت تشکیل میدهد که وامواژههای عربی، فارسی، ترکی، گرجی و روسی نیز در آن وجود دارد (آکینر، 179-180). گویشهای اراضی دشت چچن شامل گویشهای آقکینی، چبرلویی، ملخینی، اتیومکالی، گالان چوژی و کیستی هستند. زبان چچن دارای ویژگیهای آوایی غنی است («دائرةالمعارف»، همانجا).
کتابت این زبان تا انقلاب روسیه بر پایۀ خط عربی صورت میگرفت. از 1927م / 1306ش، خط و کتابت لاتینی جای عربی را گرفت. از 1938م / 1317ش، خط و کتابت سیریلیک روسی به جای خط و کتابت لاتینی معمول شد (همانجا). از 1958م / 1337ش، تنها در کلاسهای اول تا چهارم ابتدایی زبان چچن تدریس میشد، ولی از 1972م / 1351ش، تدریس به این زبان در مدارس ابتدایی و متوسطه اختیاری شد. اکنون کتابها و جزوههایی به زبان چچن چاپ میشود (آکینر، همانجا).
دین
در نیمۀ دوم سدۀ 16م / 10ق مسیحیت در میان مردم چچن که برخی از آنها هنوز با معتقدات کهن خود میزیستند، رواج داشت. کشفیات باستانشناسی نشان میدهد که در سدۀ 2 ق / 8 م آیین مسیح از طریق گرجستان به نواحی کوهستانی چچن، بهویژه گذرگاه ارغون راه یافت. ویرانههایی از کلیساهای کهن و صلیبهای سنگی در آن نواحی کشف شده است. این اکتشافها نخستینبار در 1303ق / 1886م توسط گروهی از باستانشناسان به رهبری و. میللر صورت گرفت (کالویف، 370). برخی محققان نفوذ آیین مسیح در چچن را در اواخر سدۀ 12 و اوایل سدۀ 13م نوشتهاند («چچن ـ اینگوش»، npn.).
از سدۀ 10ق / 16م بهتدریج اسلام که در داغستان پیروز شده بود، به چچن راه گشود و جای مسیحیت را گرفت. اخبار حاکی از آن است که روحانیانی از میان آوارها و قموقها به روستاهای چچن رفتند تا مردم آن سامان را با اسلام آشنا کنند و در ترویج آن بکوشند. چندی بعد روحانیانی از میان مردم چچن برخاستند. این روحانیان در محدودۀ قموقها که یکی از مراکز دینی داغستان محسوب میشد، پرورش یافتند. اسلام در اراضی دشت سریعتر از نواحی کوهستانی گسترش یافت (کالویف، همانجا). از زمان گرایش مردم چچن به اسلام، بزرگانی از میان قبایل پدید آمـدند کـه ادارۀ امـور را در دسـت داشتنـد («چچـن ـ اینگـوش»، نیـز «چچنها»، npn.).
چچنها سنیمذهب و پیرو مکتب حنفیاند (آکینر، 181). مبارزۀ دینی مسلحانۀ چچنها از سالهای آخر سدۀ 12ق / 18م آغاز شد. نمایندگان طریقتهای عرفانی صوفیه و در درجۀ نخست نقشبندیه و تا حدودی قادریه در رأس این حرکتهای مسلحانه و جهادی قرار داشتند (بنیگسن، 223-224). فرقۀ کنتاحاجی که در 1279ق / 1862م تأسیس شده بود، نیز در میان مسلمانان چچن نفوذ فراوان داشت (آکینر، همانجا). طریقت بامات گرای که در چچن رواج دارد، از دیگر طریقتها میانهروتر است (بنیگسن، 131).
اسمیرنف در اثر خود با عنوان مریدیسم مینویسد که در 1253ق / 1837م در چچن 310 مسجد وجود داشت. نکریج با محاسبهای خوشبینانه شمار مساجد و عبادتگاههای چچن را در دهۀ 1930م، 675‘ 2 باب، مدارس مذهبی را 140 باب، و شمار روحانیان را 850 تن تخمین زده است (آکینر، همانجا).
سال 1944م / 1323ش، در جریان تبعید چچنها و اینگوشها تمام مساجد و تأسیسات مذهبی آنها بسته شد. در دوران تبعید و نخستین سالهای دهۀ 1950م طریقت جدیدی با عنوان «اخوت ویس حاجی» که از سوی ویس حاجی زکیاف تأسیس شده بود، در میان چچنهای تبعیدی به قزاقستان رواج یافت. پس از بازگشت چچنها از تبعید، مقامات شوروی در 1978م / 1357ش، اجازۀ بازگشایی دو مسجد، و در 1980م اجازۀ فعالیت 5 مسجد را صادرکردند (بنیگسن، 64-66). براساس بررسیهای اخیر، اهالی شمال قفقاز بهویژه چچنها از دیگر مسلمانان شوروی سابق مذهبیترند، چنانکه اسلام به مبنای هویت ملی مردم آن سامان بدل شده است (همو، 64). مسلمانان چچن تابع مرکز روحانی شمال قفقازند که مقرّ آن در مخاچ قلعۀ داغستان است (آکینر، همانجا).
مآخذ
بنیگسن، الکساندر و مری براکس آپ، مسلمانان شوروی، گذشته، حال و آینده، ترجمۀ کاوه بیات، تهران، 1370ش؛ بیات، کاوه، مقدمه بر شیخ شامل داغستانی (نک : هم ، مکلین)؛ گوگچه، جمال، قفقاز و سیاست امپراتوری عثمانی، ترجمۀ وهاب ولی، تهران، 1373ش؛ مکلین، ف. ر.، شیخ شامل داغستانی، ترجمه و تلخیص کاوه بیات، تهران، 1370ش؛ نیز:
Akiner, Sh., Islamic Peoples of the Soviet Union, London, 1986; Bol’shaya Sovetskaya Entsiklopediya, Moscow, 1970-1978; Brockhaus, Entsiklopedicheskiǐ slovar', St. Petersburg, 1903; «Chechen-Ingush», Russia.by, http://russia.by/russia.by/readme.php?subaction=showfull& id=1189694191&archive=&start_from=&ucat=21&category=21; id, «The Chechens», Russia The Great, www.russia.rin.ru /guides_e /3214.html; «Chechnya», The Columbia Encyclopedia, 2001-2005; «The City of Grozny», www.latautonomy.Org / Grozny.pdf; Gökay, B., «Russia and Chechnia: Along History of Conflict, Resistance and Oppression», Alternatives, www.alternativesJournal.net / volume3 / numbers2 / gokay. htm; Kaloiev, V. A., «Chechentsy», Narody Kavkaza, ed. S. P. Tolstov, Moscow, 1960, vol. I; Sotavov, N. A., SeverniĮ Kavkaz v Russko-Iranskikh i Russko-Turetskikh otnosheniyakh, v. XVIII v., Moscow, 1991; Washington Post, Monday, July 10, 2006, www.washington -post.com; The World Gazetteer, www.world-gazetteer.com.