چوخا
چوخا، بالاپوش مردانه، تا زیر زانو، جلوباز بدون دکمه، بدون آستین و یقه، بافت خانگی از نخ پشم یا نخ پنبه که مردان بر روی لباسهای دیگر خود میپوشیدند و هنوز هم در میان مردم برخی از سرزمینهای ایران پوشیده میشود.
واژۀ چوخا
این واژه را «چوخه»، «چوقا» و «چوغا» نیز گفتهاند (یوسفی، 373). برخی از صورتهای این واژه در متون سدههای میانه هم آمده است، چنانکه شمس تبریزی (582 ؟- 645 ق / 1186-1247 م) ارزش یک چوغا و پوستین را 150 درم دانسته است (ص 359). صاحب مناقب، اوحدالدین کرمانی (سدۀ 7 ق / 13 م)، از جوقای (جبه و جوقه) منقشی یاد کرده که جزو لوازم حمام شیخ نجمالدین دایه (نجمالدین رازی، از مشایخ تصوف سدۀ 7 ق) بوده است (ص 38- 39). همچنین خاقانی (ز 520 ق / 1126 م) در دیوان شعر خود از چوخه و چوخۀ خارا، نام برده است (ص 19، 224).
چوخه به معنای ردای سفیدِ پشمی نیز هست که راهبان مسیحی میپوشیدند و نیز به معنای نوعی بارانی هم به شمار میرود (یوسفی، همانجا). چوخا را جامۀ پشمی خشنی که چوپانان و برزگران میپوشند، هم گفتهاند (معین) و نیز آن را جامۀ پشمین کوتاه و نوعی لباس فقر (درویشی) دانستهاند (غیاث ... ، 231)؛ در فرهنگ رشیدی هم، چوخا به معنی جامۀ بیآستین آمده است که آن را درویشان و مسافران میپوشند.
در آذربایجان، چوخا به کُت و رِدا که یک جامۀ مردانۀ قفقازی است، گفته میشود. این جامه بلند و دارای کمر چیندار است (بهزادی).
چوخا در میان خردهفرهنگهای ایرانی
الف ـ چوخای بختیاری
در گذشته چوخا به مردم سرزمین لرستان اختصاص داشت (نک : فیلبرگ، 7، 201)، اما در دهۀ 1300 ش / 1920 م به سرزمین بختیاری آمد و جای قبای آنان را گرفت و ویژگی قومی ـ عشیرهای یافت (دبا، 14 / 7). گویا نخستین بار یکی از خانهای لُر (خان لیوِس، دهی در شمال شرقی دزفول) یک چوخای لیوسی به خان بختیاری هدیه داد؛ خان از آن چوخا خوشش آمد و دستور داد که کلانتران طایفهها از آن استفاده کنند (کریمی، 165؛ امیراحمدیان، 167). برخی بر این باورند که زنی از مردم لیوس، یک نمونۀ خوب چوخا را برای سالار شجاع ایلخانی چهارلنگ فرستاد و پس از آن به چوخای سالاری معروف گردید و دیگر خانهای بختیاری نیز آن را به تن کردند و فراگیر شد (کریمی، همانجا).
امروزه در میان جامعۀ لر بختیاری، چوخا یکی از شاخصترین عناصر نمادین بختیاری، و نشانۀ شناسایی این گروه از عشایر دیگر است. مردان چوخا را اکنون روی پیراهن و بیشتر روی کت با روش غربی میپوشند (دبا، 14 / 6). این جامه بیآستین، بلندی آن تا زانو و از جنس پشم سفید با راههای سیاه عمودی است ( لُرها ... ، 34). پارچۀ چوخا به وسیلۀ زنان بختیاری بافته میشود و گونۀ پشمی آن گرانبها، ولی چوخای نخی که در شهرهایی مانند شوشتر و دزفول تهیه میشود، ارزانتر است (رخش خورشید، 155). در میان ایل چهارلنگ بختیاری، چوخا را از پشم بره میبافند؛ بافت آن مانند جاجیم است، ولی همیشه دارای یک نقش ویژه (راههای سیاه بر زمینۀ سفید) و ساده است (سرلک، 29).
جنس پارچۀ چوخای بختیاری به گونهای است که آن را میتوان در گرمای بسیار هم پوشید. بهترین نوع آن، به وسیلۀ طایفۀ کیارسی (کیانارثی، کیارثی، کیومرثی) بافته میشود و به کیارسیبَف (کیارسیبافت) معروف است (کریمی، همانجا؛ مددی، 93؛ کریمی، همانجا). پس از آن چوخای موری است که آن را طایفۀ موری میبافند (امیراحمدیان، 169). به گفتۀ یکی از مردان سالخوردۀ لر، در میان بختیاریها «در هر طایفه، تیرهای وجود داشت که چوقا تهیه میکرد ... ما بیشتر، چوقاهای خود را از کیانرسیها میخریدیم» (صفینژاد، 387).
چوخابافی کیارسی معروف بوده، و در ده لیوس بافته میشد و از آنجا به جاهای دیگر برده میشد. پیشتر چوخاهای پنبهای را برزگرها و کارگران لر عشایر میپوشیدند (کریمی، همانجا).
بافت چوخای بختیاری
برای چوخابافی از دارِ خوابیده که برای بافتن گلیم به کار میرود، استفاده میکنند و روش آن، همانند روش گلیمبافی است، منتها خیلی ریزبافت، و تار و پود آن نازک است. پود چوخای مرغوب از خامۀ نازک ریسیدهشده به دست میآید و تار آن از نخهای پنبهای نازک گرفته میشود و در نتیجه چوخای کاملاً ظریفی به دست میآید (همو، 83- 84، 170).
چوخا را به صورت نواری به عرض 50 سانتیمتر و طول حدود 5 / 2 متر میبافند. این نوار از دو قسمت مساوی و متفاوت تشکیل میشود. در طول آن، نوارهایی به عرض یک سانتیمتر با بافت یک ردیف نازک نخ پشمی جدا میشود. در یک قسمت، همین بافت ساده که راهراه است، ادامه مییابد و در قسمت دیگر نقش پلهای که به رنگ مشکی است، بافته میشود. مدت لازم برای بافت یک قطعه چوخا حدود 20 روز است. پس از بافت، آن بخش را که بافت ساده دارد، برای پایینتنه، و قسمتی را که دارای نقش پلهای مشکی است، برای بالاتنه به کار برده و آن را میدوزند.
چوخا در همۀ فصلهای سال به کار میرود. به هنگام سرما، چوخا را با بستن شالی بر کمر، به بدن محکم میکنند تا سرما در آن راه نیابد. چوخا تا حدودی مانع نفوذ باران هم میگردد. هنگام گرما و یا در حال کوهنوردی، دامن چوخا را از پایین تا کرده، به کمر یا شانه حائل میکنند، تا دامن آن دست و پای فرد را نگیرد. برای بافت یک چوخای متوسط حدود یک کیلوگرم نخ پنبهای و یک کیلو خامۀ پشمی به کار میرود (امیراحمدیان، همانجا).
طرح چوخای بختیاری
برخی از نویسندگان بر این باورند که طرحهای روی چوخا، الهامگرفته از معماری چغازنبیل (عبادتگاه ایلامیها در شوش) است و بعضی واژۀ چوغا را مشتق از چغا پنداشته و آن را با چغازنبیل مرتبط میدانند. برخی دیگر خطوط چوخا را برگرفته از کنگرههای تختجمشید، و گروهی وجود این خطها را بر روی چوخا، برای استتار میدانند. همچنین نوشتهاند که خطهای سفید چوخا، تأکید بر آسمان، عالم مینوی و اهورایی، نور و خرد دارند، در حالی که خطوط سیاه آن اشاره بر زمینی بودن، اهریمنی بودن، و جهل و زشتی دارند (مددی، 93-95؛ برای ملاحظۀ چوخای بختیاری، نک : بهارناز، تصویرهای 24، 25: مردان چوخاپوش بختیاری در حال رقص گروهی، نیز تصویر 180: مرد چوخاپوش مسلح بختیاری).
ب ـ چوخا در میان قشقاییها
درگذشته، مردان قشقایی در جشنها، شکار و جنگ، قباهای نازکی به نام چوخا میپوشیدند. این چوخا با دو نوار قیطان، با دنبالههای ریشهدار، محکم میگردید (بِک، 350). چوخا ظاهراً از طریق لرهای همسایه، یا بومیان غیرقشقایی گرمسیر به میان ایل قشقایی راه یافت و سپس جنبۀ رسمی و تشریفاتی پیدا کرد. بهترین چوخاهای رایج در میان قشقاییها از پارچههای پشمی و نخی که از مکه، کویت و دیگر سرزمینهای کنارۀ خلیجفارس میآورند، دوخته میشود. مردان قشقایی در قدیم چوخا را روی لباسهایشان میپوشیدند. در مراسم ازدواج، آیین سوگواری و به هنگام دیدار رئیس بزرگ ایل نیز چوخا بر تن میکردند (دبا، 14 / 7).
هنگامی که رضا شاه در 1307 ش / 1928 م، پوشیدن لباسهای بومی را ممنوع کرد، دیگر استفاده از چوخا نیز تا حدودی از رواج افتاد (بِک، همانجا). پس از پیروزی انقلاب اسلامی در 1357 ش / 1979 م و بازگشت سران تبعیدی قشقایی به ایل، چوخا نقش پیشین خود را کموبیش بازیافت و بار دیگر جامۀ نمادین رسمی ـ تشریفـاتی ایل شد. هنگامی که مردان قشقایی چوخاهای خود را پوشیدند و به حضور خان بزرگ رفتند، با این جامه، دوباره وابستگی خود را به ایل نمایان ساختند و خود را مانند جنگجویی در خدمت خانها و پاسداری از ایل قرار دادند (دبا، همانجا). در سالهای 1359-1361ش / 1980-1982م که قشقاییها دست به شورش زدند، مردانی که به این شورش پیوسته بودند، چوخا را که جامۀ تشریفاتی پدربزرگهایشان بود، دوباره به عنوان نماد هویت و قدرت احیاشدۀ عشیرهای، به تن کردند (بِک، 353).
ج ـ چوخا در میان مردم گیلان
در فرهنگ مردم گیلان چوخا را لباس کوهنشینان مینامند (پاینده، 286). آنها همچنین چوخا را قبایی میدانند که از پشم خالص است و آن را چوپانان و دهقانان به تن میکنند، و نیز پشمینهای ضخیم برای پوشش گالشها (گاوداران گیلانی) و چوپانان این سرزمین است (نوزاد). در گویش گیلکی «پشمهچوقا» نیز وجود دارد که آن را کت پشمی مرد روستایی مینامند. این کت در هوای بارانخیز گیلان بوی ویژهای میدهد. پشمهچوقا جامۀ سنتی گیلهمردم کوهنشین تا جلگهنشین است. پارچۀ پشمهچوقا را شال گویند و آن را که از پشم گوسفند و دستباف است، در شفت و طوالش با کمک کارگاههای دستی میبافند. شال ریزبافتْ لطیف، و درشت بافت آنْ زبر و نامرغوب است. پارچۀ پشمهچوقا را متری خریده و برای دوخت به خیاط میدهند (مرعشی، ذیل واژه).
د ـ چوخا نزد مـردم مازندران
مازندرانیها به بافتۀ پشمی زبر، چوخا میگویند (حجازی). در آنندراج آمده است: «اکنون نیز در تبرستان (مازندران) از پشم چوخا ببافند و بپوشند وآن را چوخه نیز گویند». چوقا یا چوخا را پارچۀ پشمی با تاروپود پشم هم گفتهاند که طاقهای بافته میشود؛ نیمتنۀ مردان از آن، و لباسی زمستانی است (نجفزاده، 147).
ه ـ چوخا در میـان کردها
کردها نوعی لباس محلی به نام «چوخه و رانک» دارند که آن را از کُرکِ بز میبافند و بیشتر در شهرستانهای بانه، مریوان، سقز و روستاهای آنجا رایج است (حیرت، 417؛ نیز نک : کسراییان، تصویر 110: مردان سالخوردۀ روستای حَجیج با چوخه و رانک). کردهای ساکن در سرزمین خراسان در زمستان جامهای بر تن میکنند که از پشم شتر یا کرک بز است. پارچۀ این جامه دستباف زنان کرد است، و لباس دوختهشده از آن همان چوخا ست (میرنیا، 215).
در میان مردم کرد قوچان، لباس داماد عبارت است از یک چوخا یا قبای کردی که از نوعی پارچۀ ابریشمی مخطط به نام «اَلجَه» تهیه میشود و یک قبا که 4 انگشت کوتاهتر از چوخا است و آن را در زیر چوخا میپوشند (شکورزاده، 191؛ شاکری، 204). کردهای کرمانشاه به نیمتنهای چوخا میگویند که جلو باز است و بر روی پیراهن پوشیده میشود؛ قدِ این جامه تا بالای زانو و دارای آستین است (سلطانی، 1 / 262). مردان درهگز (در شمال شرقی قوچان) نیز چوخا یا خرقهای ضخیم و بلند دارند که از پشم زِبر یا موی بز بافته میشود و آن را روی شانۀ خود میاندازند (بیهقی، 306).
و ـ چوخا در میان مردم بشرویه و بیرجند خراسان
چوخا در بشرویه «چُغه» نامیده میشود. چغه که به بالاپوش آستیندار شترسواران، با حاشیۀ رنگی در لبهها و سرآستینها، گفته میشود، در گویش مردم بیرجند، «چِقّه» تلفظ میشود و آن جامۀ پالتومانندی است که از پارچۀ ضخیم پشمی و دستباف دوخته میشود و آن را بیشتر کشاورزان، روستاییان و ساربانان بر روی لباس خود میپوشند (یوسفی، 373؛ رضایی، 420).
ز ـ چوخا نزد مردم آذربایجان
در این سرزمین، زنان گاهی چوخا میپوشند که بالاپوشی است با آستینهایی تا آرنج. در میان اقوام شاهسون و قرهداغ چوخا از ماهوت ضخیم تهیه میشود. درگذشته، «وَزنْلی چوخه» آستینهای ساده و بلندی داشت و روی سینه مجموعهای از 8 جافشنگی قرار میگرفت و نوعی دیگر «چارکزی چوخه» بود که دارای آستینهای کاذب و بلند بود که گاهی ردیفی از دکمه، تا پایین، و نیز چاکها و جیبهایی در دسترس داشت. چوخاها به طور معمول فقط با چند دکمه در کمر بسته میشد (اندروز، 314- 315).
مآخذ
آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ امیراحمدیان، بهرام، ایل بختیاری، تهران، 1378 ش؛ اندروز، پ. ا. و م. اندروز، «لباس کردها و ترکها در آذربایجان»، پوشاک در ایران زمین، از سری مقالات دانشنامۀ ایرانیکا، ترجمۀ پیمان متین، تهران، 1382 ش؛ بِک، لوئیس، «پوشاک ایلات قشقایی»، پوشاک ... (نک : هم ، اندروز)؛ بهارناز، محمدرضا، عشایر، همگام پرستوها، تهران، 1384 ش؛ بهزادی، بهزاد، فرهنگ آذربایجانی - فارسی، تهران، 1369 ش؛ بیهقی، حسینعلی، «پوشاک در خراسان»، پوشاک ... (نک : هم ، اندروز)؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، فرهنگ گیل و دیلم، تهران، 1366 ش؛ حجازی کناری، حسن، واژههای مازندرانی و ریشههای باستانی آنها، تهران، 1347 ش؛ حیرت سجادی، عبدالحمید، ایلها (ایلات) و عشایر کردستان، تهران، 1381 ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش محمد عباسی، تهران، 1336 ش؛ دبا؛ رخش خورشید، عزیز و دیگران، بامدی طایفهای از بختیاری، تهران، 1346 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ سرلک، رضا، آداب و رسوم و فرهنگ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، 1385 ش؛ سلطانی، محمدعلی، کرمانشاهان، تهران، 1370 ش؛ شاکری، رمضانعلی، اترکنامه، تاریخ جامع قوچان، تهران، 1365 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهـران، 1363 ش؛ شمستبریزی، مقالات، به کوشش محمدعلی موحد، تهران، 1369 ش؛ صفینژاد، جواد، لرهای ایران (لر بزرگ و لر کوچک)، تهران، 1380 ش؛ غیاث اللغات، غیاثالدین محمد رامپوری، بمبئی، 1390 ق؛ فرهنگ رشیدی، عبدالرشید تتوی، به کوشش محمد عباسی، تهران، 1337 ش؛ فیلبرگ، ک. گ.، ایل پاپی، ترجمۀ اصغرکریمی، تهران، 1369 ش؛ کریمی، اصغر، سفر به دیار بختیاری، تهران، 1368 ش؛ کسراییان، نصرالله و زیبا عرشی، کردهای ایران، تهران، 1372 ش؛ لُرها (اقوام ایرانی)، به کوشش پیمان متین و معصومه ابراهیمی، تهران، 1385 ش؛ مددی، حسین، نماد در فرهنگ بختیاری، اهواز، 1386 ش؛ مرعشی، احمد، واژهنامۀ گویش گیلکی، رشت، 1363 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1380 ش؛ مناقب اوحدالدین کرمانی، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، 1347 ش؛ میرنیا، علی، ایلها و طایفههای عشایری خراسان، تهران، 1369 ش؛ نجفزاده، محمدباقر، واژهنامۀ مازندرانی، تهران، 1368 ش؛ نوزاد، فریدون، گیلهگب، رشت، 1381 ش؛ یوسفی، غلامحسین، «واژهنامۀ تاریخی پوشاک ایران»، پوشاک ... (نک : هم ، اندروز).