زمان تقریبی مطالعه: 15 دقیقه

چهل

چِهِل، از اعداد مهم با معانی نمادین و رمزی در فرهنگ مردم ایران. بازتاب و کاربرد عدد 40 را می‌توان در نوشته‌های دینی، ادبیات حماسی، آیینهای عرفانی، مراسم و رفتارهای آیینی مردم، و اساطیر دید. 
بیشتر نمادشناسان به سبب آنکه 40 تصاعدی از عدد 4 است، آن را مظهر تمامیت به شمار می‌آورند و احتمال می‌دهند که قداست آن به دورۀ چهل‌روزۀ ناپدید‌شدن خوشۀ پروین بازمی‌گردد و ریشه در نجوم بابلی دارد (کوپر، 36). چون عدد 40 از 4 «10» به وجود می‌آید، خواص عدد 10 و 4 را نیز دارد. در نمادشناسی، عدد 10 نشانۀ کمال خلقت است و چون همۀ اعداد را دارا ست، همۀ موجودات را نیز شامل می‌شود (همو، 34). عدد 4 نیز کلیت و تمامیت، و نماد جهان مادی و ایستایی است. درست برخلاف عدد 3 که نماد پویایی و آفرینندگی است، 4 نشان پایان پویایی و آغاز نظم و قانون است (همو، 24، 27). بنابراین 40 که از 4 و 10 تشکیل شده است، نمی‌تواند مفهومی جز کلیت و تمامیت داشته باشد. گاه عدد 40 را نماد دورۀ زندگی یا مرگ نیز دانسته‌اند (آقاشریف، 175). 

ریشه‌شناسی

عدد 40 بازماندۀ čehel در فارسی میانه است که خود بازماندۀ واژه‌ای در فارسی باستان بوده است، ولی در کتیبه‌های موجود فارسی باستان دیده نمی‌شود. با این همه، صورتِ اوستایی این کلمه که کهن‌ترین شکل آن در یک زبان ایرانی است، čaθwarәsatәm بوده است (رایشلت، 215). 

کاربرد

کاربردهای عدد 40 در باورهای عامۀ ملل مختلف، فراوان و گوناگون است (برای نمونه‌هایی از کاربرد 40 در فرهنگ عرب، نک‍ : فتال، 123-147). در فرهنگ ایرانی، این کاربردها به چند گروه کلی تقسیم می‌شوند: الف ـ در معنای کثرت؛ ب ـ آسیب‌پذیری و آشفتگی؛ ج ـ کمال و پختگی (قس : دانشنامه ... ، 12 / 211-213). 

الف ‌ـ در معنای کثرت

گاه منظور از 40 تعداد زیادی از چیزی است که شاید در صورت شمارش، واقعاً شمار آنها به 40 نرسد. مشهور است که برخی از پادشاهان ساسانی 40 خوابگاه با 40 رختخواب داشتند تا دشمنان آنها را به‌راحتی در خواب غافل‌گیر نکنند ( التاج، 159). در شاهنامۀ فردوسی چنین آمده است که مریم، دختر امپراتور روم، با 40 مهدِ آبنوس و جواهرنشان نزد خسروپرویز آمد و خسروپرویز نیز 40 خوان زرین به او هدیه داد (5 / 2342، 2424)؛ سیندخت 40 تخت دیبای زرین جواهرنشان به‌عنوان جهیز به رودابه داد (1 / 181)؛ ریونیز 40 خواهر داشت و خودش تنها برادر بود (2 / 699)؛ رستم هنگام جنگ با اکوان دیو، 40 پهلوان را می‌کشد (2 / 910). همچنین به گزارش شاهنامه، داراب 40 جاثلیق را می‌کشد، و خراجی که از روم می‌گیرد، 100هزار شمشِ چهل‌مثقالی است (4 / 1526، 1535)؛ انوشیروان نیز در خواب نردبانی چهل‌پله می‌بیند که از حجاز بر‌آمده، و جهان را منور ساخته‌ است (5 / 2176). 
عدد 40 در کنار نام مکانها نیز نشان‌دهندۀ کثرت است؛ مثل چهل‌تن در شمال حافظیۀ شیراز (غروی، 267)، چهل‌دختران در چند مکان ازجمله دامغان، اصفهان و کاشان (شریف، 28؛ غروی، همانجا؛ مخلصی، 61)، کوه چهل‌مقام در شیراز (فسایی، 1 / 317)، چهل‌ستون و جز اینها، که در همۀ آنها عدد 40 مضافٌ‌‌الیهی است که نشان‌دهندۀ زیاد بودن تعداد مضاف است. امثال و اصطلاحاتی نیز وجود دارد که این معنا را می‌رساند، مانند «یک مویز و چهل قلندر» (دهخدا، 4 / 2051) و «یک کلاغ، چهل کلاغ» (شاملو، 403)؛ یا افسانه‌هایی با عناوین «چهل پهلوان و چهل دیو»، «انگشتر و چهل غلام کمرزرین بسته» (درویشیان، 18 / 247، 311)، «پری چهل‌گیسو» (همو، 17 / 587)، «یک کچل و چهل دزد» (همو، 16 / 341)، «مادیان چهل کرّه» (همو، 13 / 53)، «چهل طوطی» که از سنسکریت به فارسی ترجمه شده است (محجوب، 555؛ برای متن اصلی، نک‍ : آل‌احمد، سراسر کتاب؛ نیز برای آگاهی بیشتر، نک‍ : ه‍ د، طوطی‌نامه)، و «چهل وزیر» که از زبان ترکی به فارسی برگردانده شده است (محجوب، 430). 
کثرت می‌تواند به اندازه نیز اطلاق شود؛ مثلاً به مردان بلندقدی که در سیستان، قلعۀ اندجرود را ساختند، «چهل‌گزی» می‌گفتند (باستانی، 330)؛ و یا افسانه‌هایی با عناوین «چهل گزۀ مو»، «چل‌گیس» و «چل گزه‌موی» (شاملو، 224؛ صبحی، 253، 265) وجود دارد. همچنین در شاهنامه آمده است: سروی که زردشت جلو آتشکده کاشت، 40 رَش [= از سر انگشت دست تا آرنج] ارتفاع و 40 رش پهنا داشت (فردوسی، 3 / 1298). 
گاهی منظور از کثرت طولانی‌بودن مدت زمان کاری است؛ مثل 40 روز جنگیدن یا 40 سال عبادت کردن. برای نمونه، ابراهیم ادهم هنگامی که آذوقه‌اش در سفر تمام شد، 40 روز گِل خورد و به کسی نگفت؛ حاتم 40 سال از میوۀ مکه نخورد، چون لشکریان آن باغها را خریده بودند؛ بشر حافی 40 سال آرزوی بریان داشت و 40 روز در زندان بود (عطار، 115، 131، 144). جنگ اردوان و اردشیر 40 روز طول کشید (فردوسی، 4 / 1671)؛ جنگ ضحاک و جمشید نیز 40 روز بود (همو، 6 / 4)؛ جنگ رستم با تورانیان در خون‌خواهی سیاوش نیز همین اندازه طول کشید، به گونه‌ای که 40 فرسنگ زمین از خون گِل شد (همو، 2 / 871، 875)؛ در عهد انوشیروان، عَرِض برای جنگیدن 40 روز صبر کرد (همو، 5 / 1980). بنابر شرف‌نامۀ نظامی، جنگ شاه با بندگان 40 روز طول کشید و اسکندر 40 روز در ظلمات سرگردان بود (ص 317- 318، 422، 514)، و بنابر هفت‌پیکر همو، غار بهرام گور را 40 روز می‌کندند (ص 246). انوشیروان از مزدک 40 روز وقت خواست تا جواب او را بدهد (نظام‌الملک، 263-264)، و حافظ از لاف چهل‌ساله سخن می‌گوید (ص 235). 

ب ـ آسیب‌پذیری و آشفتگی

عدد 40 در رفتارهای ضد‌‌ جادویی، کاربردی نمادین و پربسامد دارد. با تمام‌شدن 40 روز یا استفاده از 40 شیء یا انجام چهل‌بارۀ اعمالی، خاصیت جادویی یا شررسانی باطل، یا طلسمی تکمیل می‌شود و دوره‌اش به پایان می‌رسد. بنابر باورهای مردم، اگر برای رفع شری اقدامی نکنند، در کارشان گره می‌افتد؛ اصطلاح «تو کارش چله افتاده»، همین معنا را می‌رساند. این اصطلاح زمانی به کار می‌رود که انجام امری با موانع بسیار روبه‌رو می‌شود و برای به نتیجه رساندن آن باید وقت و نیروی بیشتری صرف کرد. 
از اعمالی که برای دفع شر و نیروهای اهریمنی انجام می‌دهند، سوگواری چهل‌روزه برای مرده است (هدایت، 163؛ ماسه، 1 / 169؛ نقیب‌الممالک، 58). در طی این مدت، مرده و خانواده‌اش بسیار آسیب‌پذیرند و شیطان به سراغ آنها می‌آید؛ پس نباید خانوادۀ شخص درگذشته را تنها گذاشت و باید همراه آنها سوگواری کرد (کراسنوولسکا، 62). در متون ادبی نیز سوگواری برای مرگ شاهان 40 روز طول می‌کشد؛ مثلِ سوگواری در مرگ پدر شاپور ذوالاکتاف (فردوسی، 4 / 1928)، و یا سوگواری در مرگ کاووس (همو، 3 / 1209).
برخی طلسمها و باطل‌السحرها نیز تا 40 روز نیرو دارد؛ مثلاً خواندن آیة‌الکرسی تا 40 روز خانه را از سحر در امان می‌دارد (آقا‌شریف، 180؛ برای آگاهی بیشتر دربارۀ خاصیت باطل‌السحری آیة‌الکرسی، نک‍ : ه‍ د، آیة‌الکرسی)، یا خوردن زیتون به مدت 40 روز شیطان را دور می‌‌کند (آقاشریف، 181؛ نیز نک‍ : ه‍ د، زیتون). 
در تداول عامه برای اینکه بچه مریض نشود، «چهل بسم‌‌اللّٰه» به وسیلۀ زنجیر یا قیطانی به‌گردنش می‌انداختند؛ «چهل بسم‌اللّٰه» گردن‌بندی ساخته‌شده از چهل پولک از جنس برنج، نقره یا طلا ست که روی هریک، جملۀ بسم ‌اللّٰه ‌الرحمٰن ‌الرحیم کنده شده است (شهری، 3 / 179، نیز پانوشت 258). نوزاد را 40 روز پس از تولد، آب چله می‌زدند، یعنی او را به حمام می‌بردند و با جام چهل‌کلید (ه‍ م) رویش آب می‌ریختند. اگر این جام را نداشتند، شانۀ چوبی قزوینی را 40 بار در آب فروکرده و سپس آن آب را روی کودک می‌ریختند. برای اینکه به‌سبب سردی هوا کودک را به حمام نبرند، در خانه ظرف آبی پشت نوزاد می‌گذاشتند و یک حبه زغال، یک برگ سبز و یک کلید در آن می‌انداختند و روی ظرف را پارچه‌ای سرخ می‌کشیدند. ظرفی خالی هم جلو نوزاد قرار داشت؛ آن‌گاه با کف دست، 40 بار از ظرف پشتی آب برداشته، از روی نوزاد رد کرده و در ظرف جلوی می‌ریختند. گاه نیز پارچه‌ای روی سر کودک گرفته و یک نفر آب روی آن ریخته و دیگری با سرعت پارچه را جمع می‌کرد تا نوزاد خیس نشود (کتیرایی، 88). برای دورکردن ارواح شریر از نوزاد، در کهنه‌های بچه سنجاقهایی فرو می‌بردند و 40 روز به همان حال نگه می‌داشتند (ماسه، 1 / 38؛ نیز نک‍ : ه‍ د، چله و چله‌نشینی). 
در شیراز دختران برای بخت‌گشایی، با جام چهل‌کلید از نهر سعدیه روی سر خود آب می‌ریختند (بلوکباشی، 60). به همین منظور، در اصفهان زنان در حمام شیخ‌بهایی با جام چهل‌کلید آب روی سر خود می‌ریختند (هدایت، 159). در کرمان برای بازشدن بخت، 40 دانۀ جو و 40 برگ سبز را در کدویی که از قبرستان آورده بودند، می‌انداختند. دختری که می‌خواست بختش باز شود، 10 دقیقه مانده به ظهر روز جمعه، رو به قبله می‌نشست و کماجدانی را از آب پر می‌کرد. سپس فرد دیگری 41 بار آن کدو را از آب کماجدان پر می‌کرد و بر سر زن می‌ریخت. این عمل باید تا موقع اذان ظهر تمام می‌شد. آن‌گاه زن از خانه بیرون می‌رفت و با مردی حرف می‌زد تا بختش بازشود. پس اگر در جمعۀ اول اثر نمی‌کرد، حداکثر باید تا 3 جمعه ادامه پیدا می‌کرد؛ سپس کدو را به قبرستان بازمی‌گرداندند. برخی به جای کدو، جام چهل‌کلید را به کار می‌بردند (لاریمر، 63-64). 
برای رفع برخی امراض نیز از 40 نفر به نام محمد پول می‌گرفتند؛ سپس با آن پول حلقه‌ای ساخته و در دست می‌کردند (همو، 62). 
در برخی از مناطق، برای باران‌خواهی نام 40 کچل را بر زبان می‌آورند و به‌ازای هر کچل، یک گره بر ریسمانی می‌زنند، سپس ریسمان را می‌سوزانند (نک‍ : ه‍ د، باران‌خواهی). برای احضار خواجه خضر، زنی یائسه مدت 40 روز صبح زود که همه خواب بودند، کوچه را آب و جارو می‌کرد و تا 20 روز دم در، دو رکعت نماز حاجت می‌خواند. روز چهلم سر تیغۀ آفتاب، باید از خانه بیرون می‌رفت؛ در این هنگام، خضر (ه‍ م) به‌صورت پیرمرد، چوپان، خرده‌فروش، لحاف‌دوز یا سیّد به او برمی‌خورد و زن حاجتش را به او می‌گفت (هدایت، 53). 
در گیلان، کسی که حاجتی داشت، باید شب عاشورا در گوشه‌ای ایستاده، از 40 سینی یا مجمع مقداری پلو برمی‌داشت که به آن چل‌کاسه می‌گفتند. این پلو را فقط باید صاحب حاجت می‌خورد (پاینده، 191-192). در فرهنگ مردم، خواندن دعاهای مختلف به مدت 40 روز نیز خواص ضد‌جادویی متعدد دارد (نک‍ : آقاشریف، 180-181). 

ج‌ ـ کمال و پختگی

این معنا درواقع دربردارندۀ دو مفهوم پیشین نیز هست؛ یعنی گذراندن مدتی طولانی و به پایان بردن دوران آشفتگی و نابسامانی که به کمال و آرامش و دانایی ختم می‌شود، تا فرد نتیجۀ صبر و پایداری خویش را گرفته باشد، یا آنکه دورۀ جادوی طلسم کامل شود. برای نشان‌دادن این کمال، می‌توان دوران بارداری زنان را مثال زد که شامل 7 دورۀ چهل‌روزه است و طی آن، کمال مورد نظر حاصل می‌شود. در روم قدیم نیز دورۀ قرنطینۀ کشتیهای تازه‌وارد 40 روز بود (کوپر، 36؛ 6750 / ER, X)، که زمان مورد نیاز برای رفع بیماریهای احتمالی بود. اساساً واژۀ قرنطینه از «کورانتین» یونانی و به معنای 40 گرفته شده است («فرهنگ ایتالیایی ... »، 913؛ «فرهنگ انگلیسی ... »، 984 / XII). 
در متون پیش از اسلام نیز آمده است که نطفۀ کیومرث 40 سال در زمین ماند و پس از آن، مَشی و مَشیانه از آن روییدند (بهار، 114، 137؛ بندهش، 81، 155). 
در فرهنگ اسلامی، 40 سال زمانی است که برای رسیدن به کمال مورد نیاز است (نک‍ : حاقه / 69 / 15؛ برای برخی متون حدیثی و تفسیری، نک‍ : کلینی، 2 / 455؛ ترجمه ... ، 6 / 1682؛ زمخشری، 4 / 301؛ فخر‌الدین، 27 / 12؛ دایرة‌المعارف قرآن ... ، 2 / 452). مبعوث‌شدن پیامبر اسلام (ص) در چهل‌سالگی نیز نشان از پختگی ایشان به هنگام بعثت دارد («دائرة‌المعارف ... »، III / 551). رسیدن به گنج فقر نیز ریاضتی چهل‌ساله می‌طلبد (جامی، 24) و 40 سال طول می‌کشد تا کسی خردمند شود (ER، همانجا).
در بسیاری از متون عرفانی نیز از رسول اسلام (ص) روایت شده است که هرکس 40 صبح با خلوص نیت عبادت کند، سرچشمه‌های حکمت از قلب او بر زبانش جاری می‌شود (برای نمونه، نک‍ : نجم‌الدین، 282؛ قس: جاحظ، 1 / 274). خداوند نیز برای آنکه موجودی کامل بسازد، به مدت 40 سال گِل انسان را سرشت (آقا‌شریف، 178). بعضی از عرفا برآن‌اند که خداوند گل انسان را 40 سال با درد و غم و یک سال با شادی و سرور عجین کرد؛ به همین سبب، انسان بیشتر گرفتار غم و اندوه است تا شادی و سرور (صدقه، 39). خواندن 40 حدیث نیز باعث پاک‌شدن روح و تقویت ایمان می‌گردد. روایاتی از پیامبر ‌(ص) و ائمه (ع) نقل شده است که براساس آنها، دانستن 40 حدیث موجب خیر و ثواب می‌شود؛ ازاین‌رو، برخی از محدثان کتابهایی با عنوان «اربعین» گردآورده‌اند که در آنها 40 حدیثی که از نگاه آنها 
مهم‌تر بوده، جمع شده است (دایرة‌المعارف تشیع، 2 / 53-54؛ دبا، 7 / 430-431؛ دایرة‌المعارف قرآن، 2 / 450-454). همچنین باید از آن دسته امور دینی یاد کرد که با این عدد پیوند خورده‌اند؛ چنان‌که بنابر احادیث، نماز کسی که شرب خمر کند، تا 40 روز پذیرفته نیست (برای نمونه، نک‍ : ابن‌بابویه، 3 / 534). 
در متون مقدس نیز عدد 40 حضور بارز دارد، به‌خصوص در تورات که صبغۀ بابلیِ تقدس این عدد را بیشتر نشان می‌دهد. در عهد عتیق 40 به معنای یک نسل بوده است (ER، همانجا؛ آمریکانا، XI / 524؛ کوپر، همانجا)؛ بنابر قرآن کریم، دورۀ سرگردانی یهود 40 سال بود (مائده / 5 / 26؛ زمخشری، 1 / 621؛ میبدی، 1 / 181؛ ER، آمریکانا، همانجاها)؛ مدت طوفان نوح (ع) 40 روز بود؛ در زمان یونس (ع) امتحان نینوا 40 روز طول کشید؛ موسى (ع) به آدم (ع) می‌گوید که خلقت از گِل 40 سال طول کشید (قس: صدر‌الدین، 334)؛ وحی طی 40 روز به موسى (ع) نازل شد (بقره / 2 / 51؛ اعراف / 7 / 142؛ برای برخی متون حدیثی و تفسیری، نک‍ : ترجمه، 1 / 63، 533؛ زمخشری، 1 / 139، 2 / 151؛ فخر‌الدین، 13 / 235؛ نجم‌الدین، همانجا)؛ داوود و سلیمان (ع) هریک 40 سال حکومت کردند؛ حزقیال 40 روز آزار اسرائیلیان را تحمل کرد (کوپر، 36)؛ حتى در انجیل نیز عیسى (ع) برای به کمال رسیدن، دوره‌های چهل‌گانه را طی می‌کند: او 40 روز پس از تولد به هیکل رفت؛ 40 شبانه‌روز روزه گرفت؛ دورۀ تبشیر او 40 ماه طول کشید؛ و 40 ساعت در قبر ماند تا عروج کرد (صدقه، 37- 38؛ ER، همانجا).  

مآخذ

آقاشریف، احمد، اسرار و رموز اعداد و حروف، تهران، 1383 ش؛ آل‌احمد، جلال و سیمین دانشور، چهل‌‌طوطی اصل، تهران، 1351 ش؛ ابن‌بابویه، محمد، الخصال، به ‌کوشش علی‌اکبر غفاری، قم، 1403 ق / 1362 م؛ باستانی پاریزی، محمد‌ابراهیم، کاسه‌کوزۀ تمدن، تهران، 1380 ش؛ بلو‌کباشی، علی، نوروز، جشن نوزایی آفرینش، تهران، 1381 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369 ش؛ بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، 1376 ش؛ پاینده، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ التاج، منسوب به جاحظ، ترجمۀ حبیب‌الله نوبخت، تهران، 1308 ش؛ ترجمۀ تفسیر طبری، به‌کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1339 ش؛ جاحظ، عمرو، البیان و التبیین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1367 ق / 1948 م؛ جامی، عبدالرحمان، دیوان، به ‌کوشش هاشم رضی، تهران، 1341 ش؛ حافظ، دیوان، به‌ کوشش محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران، 1320 ش؛ دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، 1387 ش؛ دایرة‌المعارف تشیع، به‌ کوشش احمد صدر حاج‌سید‌جوادی و دیگران، تهران، 1380 ش؛ دایرة‌المعارف قرآن کریم، قم، 1382 ش؛ دبا؛ درویشیان، علی‌اشرف و رضا خندان، فرهنگ افسانه‌های مردم ایران، تهران، 1382-1384 ش؛ دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، 1352 ش؛ زمخشری، محمود، الکشاف، بیروت، دارالکتب‌العربی؛ شاملو، احمد، قصه‌های کتاب کوچه، تهران، 1379 ش؛ شریف، علی، راهنمای آثار و بناهای تاریخی شهرستان کاشان، کاشان، ادارۀ فرهنگ و هنر؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ صبحی مهتدی، فضل‌الله، افسانه‌های کهن ایرانی، به کـوشش محمد قـاسم‌زاده، تهـران، 1386 ش؛ صدر‌الدین شیرازی، محمد، تفسیر القرآن الکریم، به‌ کوشش محمد خواجوی، قم، انتشارات بیدار؛ صدقه، جان م.، معجم ‌الاعداد، بیروت، 1994 م؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکرة الاولیاء، به‌ کوشش محمد استعلامی، تهران، 1366 ش؛ غروی، مهدی، آرامگاه در گسترۀ فرهنگ ایرانی، تهران، 1376 ش؛ فتال، علی، «حول‌ العدد»، التراث الشعبی، بغداد، 1984 م / 1363 ش، شم‍ ‍9-10؛ فخرالدین رازی، التفسیر ‌الکبیر، بیروت، 1410 ق / 1990 م؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1335 ش؛ فسایی، حسن، فارس‌نامۀ ناصری، به کوشش منصور رستگار فسایی، تهران، 1367 ش؛ قرآن کریم؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1378 ش؛ کراسنوولسکا، ا.، چند چهرۀ کلیدی در اساطیر گاه‌شماری ایرانی، ترجمۀ ژاله متحدین، تهران، 1382 ش؛ کلینی، محمد، الاصول من الکافی، به کوشش علی‌اکبر غفاری، تهران، 1365 ش؛ کوپر، جان، فرهنگ مصور نمادهای سنتی، ترجمۀ ملیحه کرباسیان، تهران، 1386 ش؛ لاریمر، د. ل.، فرهنگ مردم کرمان، به کوشش فریدون وهمن، تهران، 1353 ش؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشن‌ضمیر، تبریز، 1355 ش؛ محجوب، محمدجعفر، ادبیات عامیانۀ ایران، به کوشش حسن ذوالفقاری، تهران، 1382 ش؛ مخلصی، محمدعلی، آثار تاریخی سمنان، تهران، 1336 ش؛ میبدی، احمد، کشف الاسرار، به کوشش علی‌اصغر حکمت، تهران، 1331 ش؛ نجم‌الدین رازی، عبدالله، مرصاد العباد، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، 1365 ش؛ نظام‌الملک، حسن، سیر الملوک (سیاست‌نامه)، به کوشش هیوبرت دارک، تهران، 1347 ش؛ نظامی گنجوی، شرف‌نامه، به کوشش حسن وحید‌دستگردی، تهران، 1316 ش؛ همو، هفت‌پیکر، به کوشش حسین پژمان بختیاری، تهران، 1370 ش؛ نقیب‌الممالک، محمدعلی، امیر ارسلان، به کوشش منوچهر کریم‌زاده، تهران، 1379 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1334 ش؛ نیز: 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.