چمر
چَمَر، گونهای مراسم آیینی در قلمرو اقوام لُر کوچک و بزرگ، ایلام و کردستان که در سوگِ درگذشتِ مردان بزرگ ایل و طایفه برگزار میشد و هنوز هم گهگاه، اینجا و آنجا برپا میشود.
واژۀ چمر در فرهنگ لری، به معنی سوگ و ماتم در مرگ کسی (ایزدپناه، 46)، و در فرهنگ مردوخ کردستانی به معنی دایره، و چمری به معنی دهل عزا آمده است (1 / 574).
چمر گونهای از مراسم سوگواری، یا واکنشی است به مرگ مردان قوم که سامان زندگانی فردی و خانوادگی را بر هم میزند، و کوششی است برای رویارویی با مرگ فرد درگذشته، و مراسمی است از گونۀ آداب گذر برای بازگشت به تعادل و سازگاری با شرایط جدید (باجلان، «پیشینه ... »، 145).
مراسم چمر در قلمروهای روستایی، ایلی و گاه شهری لرستان کوچک، ایلام، پشتکوه و پیشکوه، همیشه با نوای چمری همراه است، و چمری نوای غمباری است که با سازِ کرنا یا سرنا و دهل به نوا درمیآورند. از کیفیت برگزاری این مراسم و شکلهای مختلف آن چنین برمیآید که این مراسم، بهویژه در منطقۀ لر کوچک، با مراسم سوگ پیروان اهل حق، و در ورای آن، به احتمال زیاد، با سوگواری گیاهخدایان کهن ایران و منطقۀ میانرودان و سرزمینهای پیرامون مدیترانه پیوند دارد و با دگرگونیهای بومی به مراسم سوگواری این مردمان راه یافته است. مراسم چمر 3 روز تا یک هفته پس از مرگ و با هدف آگاهکردن خویشاوندان فردِ درگذشته ــ فقط برای مردها، آن هم افراد سرشناس طایفه ــ برگزار میشود. مراسم برای مرگ زنان همان مراسم عمومی سوگ است که با نام پُرس یا پُرسه، و در خانه و مسجد صورت میگیرد (همو، «آیینها ... »، 128، «مراسم ... »، 91-93).
انسانِ در حال نزع را رو به قبله، یعنی سر در جهت شمال و پا در جهت جنوب، میخوابانند و نزدیکان را از بستر وی دور میکنند. قاری و ملای ده یا ایل (اگر در دسترس باشد) بالای سر بیمار مینشیند و با صدای بلند قرآن میخواند؛ دیده شده است که در فصل گرم و در شهر یا روستا، قاری این کار را در پشتبام اتاق بیمارِ در حال نزع انجام میدهد. زاری و گریۀ نزدیکان، پیش از مردن بیمار ممنوع است و مردم بر این باورند که این کار بیمار را «جان بهسر» میکند و پذیرش مرگ را بر وی مشکل میسازد (همان، 92).
خاکسپاریِ مرده در این قلمرو قدمتی طولانی دارد. از گزارش باستانشناختی از غار شنیدار برمیآید که در پشتکوه و عراق کنونی، مرده را 500‘6 سال پیش با ایجاد اجاقی در بالای گور او دفن میکردند (فرزین، 19). یافتههای دیگر نیز گویای آن است که در دشتهای مسکونی ایرانِ پیشزردشتی، مردگان را با قشر نازکی از گل اُخرا میپوشانیدند و با پیچیدن او در حصیر، وی را در کف اتاق به حالت نشسته دفن میکردند. در حال حاضر، بالای سرِ کسی که شبانگاه مرده باشد، تا صبح قرآن میخوانند و چراغی را بالای سر او روشن نگاه میدارند. با فرا رسیدن روز، مرده را برای شستوشو و خاکسپاری به گورستان میبرند؛ غالباً اشخاص درخور چمر را در جوار امامزادهها و پیرها به خاک میسپارند. در برخی از موارد نیز تشییع جنازه با نواختن ساز و دهل تا گورستان همراه است. در قلمرو بختیاری، مرده را با نواختن آهنگی به نام «چپی» (نک : سوگخوانی ... ، شم 9، در همین مقاله) و آوردن کُتل یا اسب سیاهپوشیده و آویختن تفنگی وارونه بر زین تا گورستان همراهی میکنند. گاهی مراسم سوگواری بختیاریها، مشهور به «تازی» یا «تاز» (= تعزیه)، 3-4 ماه بعد از درگذشت مرده و دفن او، و پس از استقرار کامل ایل در ییلاق یا قشلاق انجام میگیرد؛ بعد از دفن مرده، بر گور او آهنگ «خَریوی» مینوازند (سیفزاده، 195؛ نیز نک : فرزین، 19-20؛ باجلان، همان، 92-93، «پیشینه»، 146-147؛ خلیلیان، 97- 98؛ حنیف، 97؛ موسوی، 26).
در سحرگاهی که مرد در شب آن یا روز پیش از آن درگذشته است، بر بام خانۀ او یا بر بلندیهای نزدیک اقامتگاه صاحبان عزا، نوازندۀ طایفه و ایل به خواست صاحبان عزا، آهنگی محزون به نام «سحری» را مینوازد (به گفتۀ یکی از نوازندگان بومیِ نورآباد و سرطرحان، سحری از مقامهای یاری و از آهنگهایی است که در شبهای خاص مراسم عرفانیِ اهل حق نواخته میشود). با نواختهشدن سحری، خویشاوندان از مرگ فرد درگذشته آگاه میشوند و خود را برای مراسم چمر آماده میکنند. افزون بر نواختهشدن سحری، صاحبعزا پیکهایی را نیز به روستاهای اطراف میفرستد و آنان را برای شرکت در مراسم چمر آگاه میکند.
چند نفر از اهالی اسبِ فردِ درگذشته یا اسبِ یکی از منسوبان او را گاه با پارچههای رنگارنگ و گاهی با پارچۀ سیاه میآرایند؛ کلاه فرد درگذشته را بر قاچ زین مینهند و تفنگ وی یا تفنگی عاریتی را به نشان شجاعت متوفا، سرنگون از زین میآویزند. این اسبِ آراسته را کتل مینامند و آن را در وسط چمرگاه نگه میدارند. گاه چند اسب یا کتل در این مراسم شرکت داده میشوند که مربوط به نودرگذشتگان ایل و طایفهاند. در ضمنِ حرکتِ کتل به سوی محل شستوشوی مرده، نوای «پاکتلی» مینوازند و زنان با اشعار «سرآمویهآر» این نوا را همراهی میکنند (سیفزاده، 191- 199).
چند روز پیش از شروع مراسم چمر، از نوازندۀ سرنا یا کرنا و دهل، و مرثیهسرایی مستعد و باتجربه و همسرایان آنان برای شرکت در مراسم دعوت میشود. در این مراسم، نواختن نوای چمری کار نوازندگان سرنا یا کرنا و دهل، و سرودن مرثیۀ فیالبداهه و متناسب با موقعیت، کار گویندگانی است که بیییش نام دارند. همسرایانی را که بیتهای بیییشها را ــ که غالباً دونفرند ــ تکرار میکنند، روکَر مینامند. شمار روکرها از 4 تا 6 نفر و گاه بیشتر است؛ آنها صدایی مردانه و خوش دارند و پشت سر بیییشها، در جلو صف حرکت میکنند.
در روز اجرای مراسم چمر، در گوشهای از ورودی چمرگاه، تغاری از گِل ــ غالباً گل اخرا ــ میگذارند که خودشان به آن خره میگویند. شرکتکنندگانِ در مراسم، به کلاه و شانه یا روسری و سینۀ لباس خود خره میمالند. صاحبعزا نواری به نام «دَوار» از پوشش سیاهچادر را ــ که از موی بز بافته شده است ــ به خره آغشته و آن را حمایل میکند (همانجا؛ نیز نک : موسوی، 27- 28؛ باجلان، «مراسم»، همانجا، «پیشینه»، 147- 149؛ ایزدپناه، «عروسی ... »، 44).
در بامدادِ روز چمر، بیشتر بههنگام برآمدن آفتاب و بعد از چاشت، صاحبان عزا و خویشان نزدیک با به صدا درآمدن چمری (نوای سرنا و دهل عزا) در میدان گرد میآیند و در بیشتر جاها از شرق به غرب و در همان مسیری که مرده را در گور میگذارند، صف میبندند. نخست، مردان صاحب عزا و نزدیکان، و به دنبال آنان شرکتکنندگان و مدعوین، و پس از آن زنان صاحب عزا و مدعوین زن صف میبندند و درفشهای دستهبلند و علمهای پارچهای را که اندکی از قامت انسان بلندتر است، در قسمتهای مختلف صف قرار میدهند. علمهای پارچهای از پارچههای دوختهنشده و گاه پوشاک دوختهشده ساخته میشود و به این سبب، بدانها علمرختی هم میگویند. شکل علمرختی شبیه سرو یا درختی است که از میانه بسته شده است. زنان پارچهای سیاه را از کمر به پایین میآویزند و هریک از زنان گوشۀ پارچۀ نفر پیشین را در دست میگیرد و این امر تا آخر صف زنان ادامه مییابد.
صف نوازندگان در ورودی چمرگاه قرار میگیرد و با رسیدن هر گروه از مدعوین و شرکتکنندگان در مراسم، نوای چمری به صدا درمیآید. نوازندگان، بیییشها و روکرها از جلو صفِ حاضران میگذرند و با نوای کوبۀ طبل، گهگاه سر خود را به چپ و راست تکان میدهند. هر دسته از شرکتکنندگان، چون به چمرگاه میرسند، صاحبعزا و همسر او و چند تن از زنان به استقبال آنان میروند؛ زنان صاحبعزا از یک سو، و مدعوین از سوی دیگر روسریِ خود را پس میزنند و رودرروی یکدیگر، با نوایِ وِیوِی (وایوای)، پیدرپی صورت خود را با ناخن میخراشند؛ این کار را «وِشت» میگویند. سرانجام، زنانی میانسال صاحبعزا و میهمانان را از این کار باز میدارند و آنان را به داخل صف راهنمایی میکنند تا هریک به تناسب سن و مقام خود در صف بایستند. طی این اعمال و برخوردها، نوای «شیوَنی» مینوازند که با ضربآهنگ شدید دهل همراه است (سیفزاده، 191- 199؛ موسوی، 28؛ باجلان، «پیشینه»، 150-151؛ مجیدزاده، 8- 9؛ حنیف، 92؛ معصومی، 63). فردوسی هم در سوگ سهراب و رسیدن خبر آن به تهمینه از این عمل یاد کرده است: فروبرد ناخن دو دیده بکند / بر انگشت پیچید و از بن فکند / / ز رخ میچکیدش فرود آب خون / زمان تا زمان اندر آمد نگون (2 / 259).
مادر، دختر بزرگ و همسر فرد درگذشته و گاه خواهران او، پس از شنیدن خبر مرگ پدر، شوهر، برادر یا فرزند، بخشی از گیسوی بلند و بافتۀ خود را از بن میبرند. هنگام اجرای مراسم آن را از مچ دست میآویزند و اگر برای مرده چمر برگزار نشود، هنگام حمل جسد به گورستان، گیسوهای بریدهشده را از تابوت میآویزند و قسمتی از آنها را روی گور قرار میدهند. این کار در گویش لکی، «پَل بِرو» نام دارد و از این رسم نفرینی بومی ساخته شده است با مضمون «گیسویت بریده و از دستت آویخته باد»، یعنی پدر یا شوهر یا عزیزت بمیرد! (باجلان، همانجا، «مراسم»، 94-95؛ سرلک، 49؛ عسکریعالم، 1 / 97؛ سامانی، 98؛ مددی، 72-73). پل برو پیشینهای کهن دارد و شاید برگرفته از مراسمی پیشآریایی و پیشزردشتی است که به دورههای بعد نیز راه یافته، و فردوسی نیز در سوگ سیاوش زمانی که خبر کشتهشدن سیاوش به فرنگیس میرسد، از آن یاد کرده است: ز سر ماهرویان گسسته کمند / خراشیده روی و بمانده نژند / / همه بندگان موی کردند باز / فرنگیس مشکین کمند دراز / / برید و میان را به گیسو ببست / به فندق گل ارغوان را بخست (3 / 153-154).
پوشاک شرکتکنندگان در مراسم چمر، بهویژه در قلمروهای ایلی و روستایی، سیاه نیست، اما رنگین هم نمیپوشند و در منطقۀ پشتکوه و نزدیکتر به عراق، و از آن شمار در ایلام، برخی از زنان عبایی سیاه بر دوش دارند و مردان نیز غالباً قَتَره (عبایی نازک) بر دوش میاندازند که رنگ آنها بیشتر سفید یا قهوهای است، و درواقع پوشاکی رسمی است که در مراسم دیگر هم از آن استفاده میکنند. با ورود هر گروه از مدعوین به مناطق روستایی و ایلی، صاحبان عزا اسب میهمانان را، اگر با اسب آمده باشند، از آنان میگیرند و در گوشهای میبندند و توبرهای از کاه و جو یا علوفه به گردنش میآویزند تا به اسب آنان نیز خدمت کرده باشند.
مردان و زنانی که در صف میایستند، پاها و شانههای خود را با آهنگ صدای همسرایان و ضربههای دهل و نوای سرنا به آرامی تکان میدهند و کمتر بینندهای است که با دیدن این مراسم به رعبانگیزی مرگ نیندیشد. حرکت شانۀ مردان و زنان در صف، موزون، به چپ و راست، و همانند رقص «رارا» است که در مراسم مرگ بزرگان اهل حق در نورآباد لرستان برگزار میشود؛ و باز این حرکت یادآور رقصی است که شکارچیان آغازین برای دورکردنِ ارواح مردگان خویش و بازداشتن آنان از بازگشت به جهان زندگان و گریز از آزار آنان انجام میدادند.
به روایتِ پیران قلمرو پشتکوه و پیشکوه، در گذشتۀ نهچندان دور، شبِ بعد از خاکسپاریِ فردِ درگذشته، تلی از هیزم بر گور او میانباشتند و آتش میافروختند، و این نمود نیز یادمان زمانی دور و روزگاری است که انسانهای آغازین برای گرمکردن تن مرده بر گور او آتش میافروختند. همچنین نذرهایی که برای مرده میکنند، تداوم رسم نهادن خوردنیها و ابزارها در گور مردگان برای بیقوت نماندن آنان است (باجلان، «پیشینه»، 151-153؛ ایزدپناه، «عروسی»، 44؛ موسوی، 30).
مراسم چمر از برآمدن آفتاب تا نیمروز ادامه مییابد و هنگام ناهار، شرکتکنندگان در مراسم به چادرهایی که از پیش برپا شده است، راهنمایی میشوند، از آنان با غذا و چای پذیرایی میشود و بعد از غذا، همیشه ریشسفیدان قوم با توجه دادن حاضران به ناپایداری دنیا، اختلافات و کینههای دیرینه بین آنان را مطرح و حلوفصل مینمایند (باجلان، همان، 153). خرج چمر از جانب خانوادۀ عزادار و گاه با همیاری طایفه تأمین میشود و شرکتکنندگان در مراسم غالباً با خود برخی از این چیزها را برای میزبان میآورند: گوسفند، بز، گوساله، قند و شکر، روغن و برنج؛ و در برگزاری مراسم، خانوادۀ عزادار را یاری میدهند (ایزدپناه، همان، 45). بعد از ناهار تا تاریکشدنِ هوا مراسم ادامه مییابد. این مراسم از یک تا 3 روز و گاه تا یک هفته به طول میانجامد و در شامگاه هر روز بسیاری از شرکتکنندگان به خانههای خود بازمیگردند و فردا گروهی دیگر از نزدیکان و مدعوین برای شرکت در مراسم میآیند.
در آخرین روز، پیش از شامگاه و به هنگام غروب آفتاب، مردان و زنان گردِ پرچمها و علمرختی خاص مرده جمع میشوند و پس از شیون بسیار، پیرمردان علمرختی خاص مرده را بازمیکنند؛ به هنگام بازکردن علمرختی که شبیه برگریزان درخت است، زنان شیون میکنند. با گشوده شدن علمرختیِ مرده مراسم پایان مییابد (باجلان، همانجا). شگفت آنکه علمرختی خاص مرده شبیه صنوبر یا سروی است که در فنیقیه سوگواران پای آن زاری میکردند و کتل فرد درگذشته یادآور اسب سیاه سیاوش در سیاوشان است.
در آخرین روز چمر بعد از گشودن علمرختی به میهمانان شام میدهند و این شام به شاوِشین (شام عزا) مشهور است (این اصطلاح بهصورت نفرینی درآمده است و چوپانان خطاب به بز یا گوسفند نافرمان میگویند: «بوِی و شاوشی»، یعنی غذای عزا شوی، یا صاحبت بمیرد!). پس از شاوشین، شرکتکنندگان در مراسم چمر با صاحبان عزا خداحافظی میکنند و با گفتن «خم نِینی» (= غم نبینی) و وَسیورتان بیایم (به شادیهایتان بیاییم)، به خانههای خود بازمیگردند (همانجا؛ نیز نک : نرشخی، 32-33).
موسیقی سوگ و مرثیهها
نواهایی که غالباً با ساز سرنا یا کرنا و دهل و گاه با سرنا یا کرنا بهتنهایی در مراسم عزای اقوام لر و کرد نواخته میشود، عبارتاند از: سحری، پاکُتلی، چمری، شیونی، خریوی، یارهو، یاری، هانای مَمَدبگ، هایدووِت، جاندووِت، ظفرسلطانی، کریمخانی، و رارا (سیفزاده، 191-201).
سوگخوانی در مراسم عزا و چمر
برخی از مرثیهها و نواهایی که سوگواران به هنگام برگزاری مراسم عزا و از آن شمار چمر در قلمروهای لر کوچک و بزرگ، پشتکوه و پیشکوه اجرا میشوند، عبارتاند از:
1. وشت
وشت نوایی است که در مراسم سوگ فرد درگذشته، زنان و مردان صاحبعزا و شرکتکنندگان در سوگ، بههنگام رسیدن بهیکدیگر سر میدهند و زنان با ویوی و خراشیدن صورت با ناخن و کندن یا تظاهر به کندن مو با آن همراهی میکنند.
2. مویهگری
افزون بر روکرها و همسرایان چمر، زنانی هم که لحن خوش دارند، به خواندن مرثیههای رایج و مناسب در محفل زنان میپردازند. چنین زنانی «سرمویهآر» نامیده میشوند و در برخی از موارد چنین افرادی را اجیر میکنند.
3. مور
مور نوای غمباری است که در مراسم عزا خوانده میشود و گاه فرد غمگین بههنگام غم میخواند؛ مور روشی است برای تخلیۀ روانی فردِ غمزده.
4. هور یا هوره
هور یا هوره اشعار غمباری همانند مور است که فرد غمزده و گاه عزادار میخواند، و خاص اقوام لک و کرد است و در دستگاه ماهور و با تحریرهای حلقی و بدون همراهی ساز خوانده میشود.
5. ساریخوانی
این آهنگْ سوگآوازِ پرسوزوگداز مناطق لرنشین است که در مراسمی جز عزاداری نیز خوانده میشود و در درآمد ماهور اجرا، و با متر آزاد، با نوای سرنا همراهی میشود.
6. دُنگدال
دنگدال مویهخوانی به شیوۀ مردم بختیاری است که بهشکل تکخوانی و نیز همسرایی و در دستگاه ماهور و با متر آزاد خوانده میشود.
7. هوَهوَ
هوهو سوگآوایی شبیه نوای پاکُتلی است که زنان در همراهی با سرمویهآر و با کوبیدن آرام بر سینه میخوانند و دارای حرکت بالارونده در درآمد ماهور است.
8. تاز
تاز سوگآوایی است که مردان بختیاری بیشتر بهصورت انفرادی و در دستگاه ماهور با متر آزاد اجرا میکنند.
9. چپی
چپی آهنگ و سوگآوایی است که در اکتاو بسیار بالا خوانده میشود و هرکسی توان خواندن آن را ندارد، و غالباً توشمالها (نوازندگان) در قلمروهای اقوام بختیاری در دستگاه ماهور با متر آزاد اجرا میکنند. نوای سوگواری ساز و دهل را در برخی از مناطق لر کوچک و از آن شمار در بروجرد، نوای چپی یا چپیل میگویند.
10. هَیرا هَیرا
این آهنگ در مراسم عزا نواخته میشود و مویهخوانان و همسرایان با اشعار خود آن را همراهی میکنند.
11. گاگْریو
این اصطلاح به معنی بگو و گریهکن، نام نوایی است که در بختیاری، غمزدگان و عزاداران با خواندن سِرو (آوای غمبار) میخوانند (موسوی، 26-36؛ اماناللٰهی، 117- 119؛ نیز، نک : ه د، گاگریو).
مآخذ
اماناللٰهی بهاروند، سکندر، موسیقی در فرهنگ لرستان، تهران، 1384 ش؛ ایزدپناه، حمید، «عروسی و سوگواری در روستاهای لرستان و یاری و مددکاری همگان در این دو آیین»، کاوه، تهران، 1356 ش، س 15، شم 4؛ همو، فرهنگ لری، تهران، 1343 ش؛ باجلان فرخی، محمدحسین، «آیینها و خاستگاه اسطورههای مرگ»، «پیشینۀ اسطورهای مراسم آیینی چمر در ایلام و لرستان»، در قلمرو انسانشنـاسی (مجموعـه مقالات)، به کوشش همو، تهران، 1388 ش؛ همو، «مراسم چمر در ایلام»، کتاب جمعه، تهران، 1358 ش، س 1، شم 16؛ برهان قاطع؛ حنیف، محمد، سور و سوگ در فرهنگ عامۀ لرستان و بختیاری، تهران، 1386 ش؛ خلیلیان، علیمحمد، «مراسم آیین سنتی چمر در استان ایلام»، مجموعۀ مقالات اولین گردهمایی مردمشناسی، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، 1371 ش؛ سامانی، هوشنگ، «بررسی موسیقی سوگ در قوم بختیاری»، نجوای فرهنگ، تهران، 1385 ش، س 1، شم 1؛ سرلک، رضا، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، 1385 ش؛ سیفزاده، محمد، پیشینۀ تاریخی موسیقی لرستان، خرمآباد، 1377 ش؛ عسکریعالم، علیمردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرمآباد، 1386 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش رستم علیاف و دیگران، مسکو، 1965-1966 م؛ فرزین، علیرضا، گورنگارههای لرستان، تهران، 1384 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مجیدزاده، یوسف و دیگران، «آیین سوگواری در دلفان لرستان»، هنر و مردم، تهران، 1343 ش، شم 25؛ مددی، حسین، نماد در فرهنگ بختیاری، تهران، 1386 ش؛ مردوخ کردستانی، محمد، فرهنگ، تهران، چاپخانۀ ارتش؛ معصومی، غلامرضا، «شیون در ایران باستان»، هنر و مردم، تهران، 1353 ش، س 13، شم 146-147؛ موسوی، سیامک، سوگسرایی و سوگخوانی در لرستان، خرمآباد، 1380 ش؛ نرشخی، محمد، تاریخ بخارا، ترجمۀ امینعبدالمجید بدوی و نصرالله مبشر طرازی، قاهره، دارالمعارف.