زمان تقریبی مطالعه: 26 دقیقه

پیشگویی

پیشْگویی، حدس‌زدن وقایع و خبر دادن از حوادث آینده و سرنوشت انسانها به وسیلۀ شخص پیشگو یا جز آن از راههای گوناگون. 
پیشگویی از دیرپاترین گرایشهای آدمی است. انسان ابتدایی به سبب ترس از عوامل گوناگون طبیعت، سادگی طبع، نوپایی فکری و ناتوانی از برقراری روابط علّی و معلولی میان پدیده‌ها و همچنین برای پاسخ‌گویی به نیاز روحی خود در پیش‌بینی وقایع آینده، از گذشته‌های دور به پیشگویی روی آورده، و در این زمینه، از هر وسیله‌ای بهره برده است (نک‍ : منجم، 1-5؛ وایت، 367 بب‍ ؛ هدایت، 22- 25). پیشگویی همواره دوشادوش اندیشه و دانش بشری در مسیر تاریخ پیش آمده است. این حس و تمایل، تنها به دورانهای کهن مربوط نیست؛ بلکه بشر امروزی نیز در هنگام درماندگی و کنجکاوی، به کسانی روی می‌آورد که خود را قادر به پیش‌بینی و پیشگویی وقایع نشان می‌دهند (زرین‌کوب، 256). شاید خاستگاه پیشگویی و احکام و عوارض آن، به گونه‌ای که در فرهنگ ایرانی دیده می‌شود، تمدن بین‌النهرین در هزارۀ 3 ق‌م بوده است (نک‍ : بلک، 116-117؛ قس: رو، 342). وجود روشهای پیشگویی در ایران، حاکی از آن است که این پیشگوییها از همان دوره‌های بسیار کهن بر فلات ایران و درۀ سند اثرگذار بـوده است (نک‍ : دورانت، I / 276-277؛ بهـار، 430-433؛ رو، 99؛ هونکه، 1 / 185 بب‍ ؛ نیز نک‍ : طالقانی، 1 / 246- 248). 
در مآخذ تاریخی آمده است که وظیفۀ پیشگویان ایلامی آن بود که با روشهایی چون وارسی امعا و احشای حیوانات قربانی‌شده و فرورفتن در حالت خلسه، وقایع آینده را پیشگویی کنند (دورانت، I / 257-259؛ نیز نک‍ : هینتس، 71). در ایران باستان، از زمان هخامنشیان، تحت تأثیر فرهنگ ملل سامی در دین زردشتی، باور به پیشگویی وجود داشته است (هدایت، 26) و حتى در متن زند بهمن‌یسن دیده می‌شود که اورمزد، رویدادهای آیندۀ ایران را تا پایان عمر جهان برای زردشت پیشگویی می‌کند (ص 13؛ نیز نک‍ : راشدمحصل، مقدمه بر ... ، 7). در آیین زردشت غلبۀ نهایی خیر بر شر پیش‌بینی شده است (مهر، 106) و زند وهومن‌یسن (بهمن‌یشت) حاوی مطالب پیشگویانۀ فراوان، به‌ویژه دربارۀ حوادث آینده، ظهور بهرام ورجاوند و پایان جهان است (نک‍ : ص 51، 93- 98، 122-124؛ راشدمحصل، «پایان ... »، 249-253). عهد عتیق و عهد جدید نیز از این نظر غنی، و سرشار از پیشگوییهایی دربارۀ ویرانی بابل و اسارت مردم این شهر، ظهور کورش، و اخبار از وقایع فرجام جهان است (نک‍ : اشعیا، 10: 1 بب‍ ؛ ارمیا، 12: 14-17؛ دانیال، 2: 2 بب‍ ؛ مکاشفۀ یوحنا، 1: 1). 
در گذشته، در زمینۀ پیشگویی و یا نشانه‌های ظهور امام عصر (ع) و یا نشانه‌های وقوع قیامت، کتابهایی نگاشته می‌شد که آنها را «الملاحم» می‌نامیدند (برای دیدن فهرستی از این‌گونه کتب، نک‍ : آقابزرگ، 22 / 187-190). 
پیشگویی در اساطیر و داستانهای حماسی جهان امری رایج است. در شاهنامۀ فردوسی نیز بسیاری از وقایع بزرگ تاریخی با پیشگویی معلوم رأی پادشاهان و پهلوانان می‌شده است (صفا، 249). در متون شبه‌تاریخی و داستانهای کهن و حتى متأخر ایرانی، رد پای پیشگویی به خوبی هویدا ست. دامنۀ این‌گونه منقولات از تولد زردشت ( گزیده‌ها ... ، 21-24؛ نیز نک‍ : آموزگار، 166) تا فال بدِ پیشگویان دربارۀ اقامت خسرو پرویز در تیسفون (لسان، 480) و پیش‌بینی سوءقصد به جان ناصرالدین شاه ــ که آن را به انیس‌الدوله نسبت داده‌اند ــ دیده می‌شود (نجمی، 585). 

پیشگویی به منزلۀ شغل و پیشه

اصولاً از همان آغاز پیدایش پیشگویی، این امر یک شغل، و غالباً پیشه‌ای درباری بوده است و حتى پیشگویان جزو اقشار متمول جامعه به‌شمار می‌آمده‌اند. گسترش این امر تا بدانجا بوده که حتى دربار خلفای دورۀ اسلامی نیـز خالی از آنـان نبـوده است (بـرای نمونـه، نک‍ : فردوسی، 6 / 229-230؛ لسان، 469 بب‍ ؛ مظاهری، 238- 239؛ نالینو، 148). از مطالب موجود در چهارمقاله چنین برمی‌آید که پیشگویان همچون شاعران از خواص پادشاه به شمار می‌آمده، و سخن آنها حجت بوده است (نظامی، 93-94)؛ همین حضور پیشگویان در کنار ارباب قدرت، و نفوذ و تأثیری که روی تصمیم‌گیریهای آنان داشتند، شأنی سیاسی بدانها بخشیده بود و گاه همین امر مخاطراتی جدی را نیز برای ایشان در پی داشت (برای نمونه، نک‍ : گلسرخی، 151-152؛ مظاهری، 239). غیر از دربار، پیشگویان در خانه‌های برخی ثروتمندان نیز مشغول به کار بوده‌اند (نک‍ : گلسرخی، 153). البته باید به حضور زنان پیشگو نیز اشاره کرد که در دکانها یا کوچه‌های پرجمعیت، زنان را از پیشامدهای بد و خوب باخبر می‌کردند (نک‍ : مظاهری، 240). 

پیشگویی و فلسفه و عرفان

 در برخی دوره‌ها، فیلسوفان و صوفیان نیز به جرگۀ پیشگویان وارد شده‌اند؛ ازجمله داستانهایی دربارۀ پیشگویی به کندی و ابوریحان بیرونی نسبت داده شده است (نک‍ : نظامی، 90-100) و ابن‌قسی (د 546 ق / 1151 م) نویسندۀ رساله‌ای به نام خلع النعلین در پیشگویی و فال بوده، و محیی‌الدین ابن عربی (د 638 ق / 1240 م) نیز کتابی به نام عنقاء المغرب، در غیب‌گویی نوشته است (مظاهری، 239). در دورۀ متأخر، درویشها این کار را برعهده گرفته‌اند (سرنا، 154-155). 
صرف‌نظر از خطرهایی که به سبب نزدیکی به قدرت، پیشگویان را تهدید می‌کرد، این جایگاه در برخی موارد برای آنان شهرتی ماندگار را نیز به ارمغان می‌آورد (برای نام برخی پیشگویان مشهور، نک‍ : گلسرخی، 124). یکی از مشهورترین این پیشگویان در تاریخ ایران‌زمین، جاماسپ / جاماسب (جاماسفو)، داماد زردشت و وزیر گشتاسپ / گشتاسب است که در ادبیات مزدیسنا به خرد، دانایی و هنر شهرت دارد و گاه حکیم خوانده شده است (صفا، 537؛ یاحقی، 273). پرسشهای گشتاسب شاه از او دربارۀ وقایع آینده ازجمله نتیجۀ جنگ وی با ارجاسب تورانی و شمار پادشاهان پس از او و فرجام جهان، و پاسخهای جاماسپ، معروف شده، و در کتب پهلوی، به‌ویژه یادگار جاماسپ، ثبت و ضبط گردیده است و شخصیت او برای ایرانیان مَثَلِ اعلای روشن‌بینی و حکمت و غیب‌دانی شده است (نک‍ : ماهیار، 7- 8؛ زند بهمن‌یسن، 39). 

ابزار و روشهای پیشگویی

 برخی پژوهشگران به‌طور کلی 4 شیوه را برای پیشگویی در میان اقوام و ملل مختلف برمی‌شمارند: 1. تفسیر پدیده‌های طبیعی و انتزاع پیامهای نمادین از آنها؛ 2. تأویل رؤیاها و تحلیل امعا و احشای حیوانات قربانی‌شده؛ 3. تفسیر رفتارها و حرکات حیوانات؛ 4. گفت‌وگوی خدا و یا خدایان با کاهنان و غیب‌گویان و قدیسان که غالباً با وجد و حال و رفتار جنون‌آمیز و خارق‌العاده همراه بوده است (نک‍ : ER, XII / 8). در میان ایرانیان از کهن‌ترین ایام، کم‌وبیش همۀ این شیوه‌ها به شرحی که می‌آید، رواج داشته است. 
مهم‌ترین وسیله و ابزار پیشگویی ایرانیان از دیرباز تاکنون، خورشید، ماه و همچنین ستارگان بوده است که مردم آنها را می‌شناخته‌اند و براساس آنها، شرایط جوی و روزهای سعد و نحس را پیش‌بینی و پیشگویی می‌کرده‌اند و دانشمندانشان دربارۀ کیفیت این تأثیر، کتابها نگاشته (برای نمونه، نک‍ : طوسی، 35؛ رسائل ... ، 144 بب‍ ؛ بیرونی، 316-317)، و شاعران و نویسندگان نیز در طول تاریخ ادبیات ایران آثار بسیاری دراین‌باره آفریده‌اند (برای نمونه، نک‍ : رودکی، 115، 142؛ منوچهری، 29؛ مولوی، 48، 134). 
اما بیشتر سفرنامه‌نویسان غربی در ایران از این وابستگی و اعتقاد به منجمان در میان مردم و دربار شگفت‌زده شده، ایرانیان را به شدت خرافاتی خوانده، و منجمان را حقه‌باز و فریبکار معرفی کرده‌اند (شاردن، 5 / 252-253؛ تاورنیه، 285؛ پولاک، I / 288؛ سرنا، 155؛ اُلئاریوس، 440-441)؛ حتى کارلا سرنا، در سفرنامۀ خود، ناصرالدین شاه را خرافاتی خوانده است (ص 80, 94-95)، و به گفتۀ سر جان ملکم، هر شخص ایرانی که اندکی نجوم می‌دانست، مدعی این علم می‌شد و با اسطرلاب ارتفاع آفتاب را معلوم می‌کرد (نک‍ : انصاف‌پور، 229). الئاریوس نیز در «سفرنامۀ» خود دربارۀ ایران نوشته است منجمانی که نزد پادشاهان به کار مشغول بودند، از علم نجوم سر در نمی‌آوردند و بیشتر به کار تنجیم می‌پرداختند؛ زیرا اولی را مادری فقیر، و دومی را دختری ثروتمند می‌دانستند که به واسطۀ آن به ثروت و مکنت می‌رسیدند (ص 439-440). البته در مواردی هم، پیشگویی پیشگویان درست از آب درمی‌آمده، و این امر اعتقاد مردم را بدیشان بیشتر می‌کرده است (نک‍ : سایکس، 345). 
یکی از انواع پیشگوییهای رایج در میان مردم ایران، تفأل به پرندگان بوده است. واژۀ «فال» که در فارسی، مروا هم گفته می‌شود (لسان، 448؛ نیز نک‍ : ه‍ د، فال)، واژه‌ای عربی است که اصولاً برای فال نیک زدن به کار می‌رود و «تطیر» که در اصل مفهوم فال زدن به پرنده است، به فال بد زدن معنی شده است (راغب، 322) و در فارسی آن را مرغوا می‌نامند (لسان، همانجا). نشانه‌هایی از فال در اکدیهای سامی دیده می‌شود و در کتابخانۀ آشور بانی‌پال، پادشاه نینوا، در 650 ق‌م بیش از 30٪ از الواح موجود به فالها تعلق داشته که اصولاً در آن عبارتی شرطی بوده است که با «اگر» شروع می‌شده، و در جملۀ دوم، واژۀ «پس» که نشانۀ عاقبت کار است، آورده شده است (جینز، 132). مصریها نیز در فال‌گیری تبحر بسیار داشته، و هنگام روبه‌رو شدن با امری غیبی آن را ثبت می‌کرده‌اند (نک‍ : هرودت، I / 367, 369). 
فال‌زدن در میان پادشاهان ایرانی نیز رایج بوده، چنان‌که از نوعی فال با جو رسته در منابع سخن رفته است ( نوروزنامه، 40). همچنین در میان اقوام ایران باستان، تفأل به نام کسی و پیشگویی حوادث آینده براساس توجیه نام شخص وجود داشته است (نک‍ : بلعمی، 2 / 1130-1131). این نوع پیشگویی، پیشینه‌ای دیرین در فرهنگ ایرانی دارد؛ به طوری که پارسیان، دیدار عقاب را به فال نیک می‌گرفتند و حتى هنگامی که کورش در لشکرکشی به ماد، عقابی را دید که از سمت راست به هوا برخاست، خدا را شکر کرد (لسان، 475-476). هرچند باید ریشۀ این نوع پیشگویی را در تمـدن بین‌النهرین جست‌وجـو کرد (نک‍ : بهار، 433)؛ چنان‌که در نامه‌های بازمانده از آشوریان از پیشگویی با کلاغ و عقاب سخن رفته، و آمده است که اگر کلاغ یا عقاب چیزی به خانۀ کسی بیاورد، آن شخص صاحب مال یا ارث می‌شود (نک‍ : مجیدزاده، 2 / 450). 
پیشگویی از روی حرکت پرندگان در میان اقوام کهن حِتّی هم رواج داشته است (گرنی، 153). از بین اقوام غیرایرانی، عثمانیان هم از این روش برای پیشگویی استفاده می‌کرده‌اند که به عقیدۀ شاردن، آن را از یونانیان آموخته بودند (1 / 125-126). حرف‌زدن یا آواز جانوران و گیاهان که در فالها و پیشگوییها به‌ویژه در تفأل و تطیر وجود دارد، بازماندۀ افکار بسیار کهن بشر نخستین است که در اندیشه‌های ایران باستان و آریاییها و بعدها در دین زردشت متجلی شده است (هدایت، 24-25). اما در فرهنگ اسلامی، تطیر به شدت منع شده است؛ قرآن کریم تطیر را به اقوام گذشته در رویارویی با انبیا نسبت می‌دهد. آنان به انبیا فال بد می‌زدند و بسیاری از مصائبی را که به هر دلیلی به آن دچار می‌شدند، به سبب حضور شوم پیامبران می‌پنداشتند (یس / 36 / 18- 19؛ نمل / 27 / 47). قرآن با تذکر به بازسازی رفتار و اعمال و کردار انسان، تطیر و تفأل را رد می‌کند (نساء / 4 / 78، 79؛ نمل / 27 / 45-47؛ اعراف / 7 / 131) و آن را ابزاری برای فرار از تحقیق و تبیین مسئله (یس / 36 / 18- 19)، و غفلت از توحید و تأثیرگذاری خداوند بر هستی (همان / 19) می‌داند. 
یکی دیگر از انواع پیشگوییها که در عقاید مردم باستان ریشه دارد و تا به امروز هم در برخی مناطق رایج است، فال زدن به جگر قربانی است. این روش در میان کاهنان غیب‌گوی ایلامی رواج داشته و آنها با بررسی جگر حیوانات قربانی‌شده، پیشگویی می‌کردند (هینتس، 71). این روش به شکل دریدن شکم جانوران در میان مردم بین‌النهرین (بهار، همانجا) و کاهنان بـابلی (نک‍ : بلـک، 116-117؛ قدیـانـی، 207) و بـررسی امعا و احشای قربانی در میان حتّیها (گرنی، همانجا) رایج بوده است؛ حتى در یونان باستان، شخصی به نام بلیناس با قربانی‌کردن پسری جوان و نگریستن به امعا و احشای او کوشید آینده را پیشگویی کند (گلسرخی، 123). 
این نوع پیشگویی در میان اقوام کهن آریایی نیز رواج داشته (نک‍ : ERE, XI / 54)، و تا امروز نیز میان ایرانیان ادامه دارد؛ برای مثال، مردم بیرجند (میهن‌دوست، 43) و نواحی کرمان (نک‍ : فرهادی، 86) از روی پُر یا خالی‌بودن رودۀ گوسفند قربانی‌شده، فراوانی محصول در آن سال و یا بارش باران و برف را پیشگویی می‌کنند. اعتقاد به فال چنان در بین مردم ایران از دیرباز نفوذ و گسترش داشته است که حتى پادشاهان برای کارهای خود، به اشعار شاعران دربارشان تفأل می‌زدند (برای نمونه، نک‍ : بیهقی، 1 / 574). 
دیگر از انواع پیشگویی، «علم اکتاف» بوده است که با گرم‌کردن کتف حیواناتی مانند گوزن و گوسفند حوادث را پیشگویی می‌کرده‌اند و ظاهراً بقایایی از مراسم ذبح و قربانی کاهنان بوده است (زرین‌کوب، 261؛ واتسن، 306). هرچند این روش در زمان اسکندر و حتى پیش از او (گلریز، 440، حاشیۀ 2) و در میان سرخ‌پوستان (واتسن، همانجا) و شمنهای مغول (قدیانی، 343) نیز رایج بوده است. غیب‌گویی از روی استخوان کتف گوسفند، به نوعی تا به امروز هم کم‌وبیش ادامه دارد؛ به‌گونه‌ای که مردم بیرجند باور دارند که اگر بچۀ شیرخواره‌ای را از روی شانۀ گوسفند قربانی شیر دهند، پیشگو می‌شود و می‌تواند از روی همان شانه پیشگویی کند. آنها به کسانی که از این طریق پیشگویی می‌کنند، «شانه‌بین» می‌گویند (رضایی، 629). 
همچنین اقوام مختلف ایرانی از روی حرکت حیوانات نیز پیشگویی می‌کردند و هرکدام از حرکتها و رفتارها را سبب وقوع حادثه‌ای می‌دانستند. این روش در میان اعراب نیز بسیار رایج بوده است؛ برای نمونه، برگشتن آهوان از راست به چپ، مایۀ بیم بوده است (مسعودی، 2 / 305). مردم ایران در بسیاری از شهرها و روستاها، بیشتر اتفاقات روزمره را از روی همین تغییر رفتار حیوانات پیش‌بینی می‌کردند و حتى برای آیندۀ خود تصمیم می‌گرفتند؛ به‌ویژه پیشگویی وضع آب‌وهوا بدین روش بیشتر مورد توجه کشاورزان و دامداران بوده است (فرهادی، 76). مثلاً مردم لرستان، پرواز مرغابیان و غازهای وحشی را نشانۀ بارندگی (اسدیان، 143)، و زوزۀ گرگ مانند سگ را هنگام شب نشانۀ بارش برف سنگین می‌دانستند (همو، 145؛ میرنیا، 241؛ شربتیان، 148) و یا مردم بیرجند باور داشتند که تندتند چریدن گوسفندان نشانۀ بارش باران است (رضایی، 628). در بیشتر مناطق هم گلاویزشدن گنجشکها را با هم نشانۀ باریدن باران و برف می‌دانستند (اسدیان، 143؛ برای آگاهی از نمونه‌های دیگر پیشگویی وضع هوا با حیوانات، نک‍ : مختارپور، 248-250؛ جوکار، 186؛ کرباسی، 147؛ بشرا، 39). 
گروههایی از اقوام ایرانی، سال خوب، به معنی سالی که باران بسیار ببارد و محصول فراوان باشد و عکس این حالت، یعنی سال بد را با نشانه‌هایی از طبیعت پیشگویی می‌کردند (برای نمونه، نک‍ : فرهادی، 84-86). تفأل‌زدن برای وضع کشت و کار سال آینده در میان ساسانیان، به‌ویژه در مراسمی مانند نوروز و اعیادی همچون مهرگان نیز انجام می‌شده است (قریب، 66)؛ مراغیان رودبار و قزوین هم در شب یلدا بز نری را قربانی می‌کردند و سر آن را نزد پیرمردی در صدر مجلس می‌گذاشتند و معتقد بودند که این سر، که به آن «کله‌بزی» می‌گفتند، دربارۀ احوال کشاورزی، و کیفیت هوا و حوادث سال آینده پیشگویی می‌کند؛ از این‌رو ست که آنان به کله‌پزی مشهور شده‌اند (گلریز، 440؛ ورجاوند، 468- 469؛ نیز دربارۀ قربانی کردن بز، نک‍ : ERE, II / 41). 
همچنین از روی دیگر حوادث و اتفاقات نیز پیشگویی می‌کردند؛ برای نمونه، اینکه اگر پرستو در خانه‌ای آشیانه بسازد، صاحب‌خانه به سفر حج می‌رود و یا اگر دارکوب بر فراز خانه بنشیند و نوک بزند، ساکنان آن خانه آواره، و از هم پاشیده می‌شوند (بشرا، 37). بسیاری از مردمان ایران، خواندن نابهنگام خروس را به‌ویژه به وقت غروب آفتاب شوم، و باعث نکبت می‌دانستند (حکمت، 127) و حتى باور داشتند که این خروس، اهل خانه را به زنا دعوت می‌کند (شهری، 4 / 235)؛ بنابراین فکر می‌کردند که باید سر چنین خروسی را برید (اسدیان، 302؛ جوکار، همانجا؛ توکلی، غلامرضا، 248)، وگرنه صاحبش می‌میرد (آقاجمال، 42) و یا دست‌کم، باید آن را به سیدی (کرباسی، 143) و یا فقیری بخشید (عبدلی، تالشیها ... ، 154). 
همچنین، بسیاری از مردم شهرهای ایران باور داشتند که اگر مرغی به جای خروس بخواند و یا صدای آن را تقلید کند، نشانۀ فال بد است و باید آن را فوراً کشت (نک‍ : میرنیا، 237؛ خلعتبری، 101) یا به سیدی داد (مؤیدمحسنی، 351)، وگرنه موجب مرگ صاحب‌خانه می‌شود (فاروقی، 346). 
در روستای طالب‌آباد به گونۀ دیگری عمل می‌کردند، به این ترتیب که اگر مرغ به جای خروس می‌خواند، چشمانش را می‌بستند و از روی بام به کوچه می‌انداختند؛ اگر مرغ در کوچه چشم خود را باز می‌کرد و صاحبش را می‌شناخت، کاری به آن نداشتند، در غیر این صورت، آن را به فردی نیازمند می‌دادند (صفی‌نژاد، 395). 
یکی از روشهای سنتی پیشگویی در ایران، تشخیص جنسیت نوزاد از روی چهرۀ مادر باردار بود که امروزه نیز این کار در میان زنان رواج دارد. یکی از این روشها ریختن نمک یا آرد بر سر زن حامله بود؛ دست کشیدن مادر به سرش، نشانۀ نوزاد دختر، و به پشت لبش، نشانۀ نوزاد پسر به شمار می‌آمد (عسکری‌عالم، 4 / 39؛ خسروی، 128؛ ماسه، I / 33). روش دیگری نیز برای این نوع پیشگویی در میان مردم تالش رایج بود؛ بدین ترتیب که اگر زن حامله در خارج از خانه چیزی پیدا می‌کرد که متعلق به زنها بود، دختر، و در غیر این صورت، پسر به دنیا می‌آورد (عبدلی، تاتها ... ، 107). 
باورهای دیگری برای پیش‌بینی جنسیت نوزاد بین مردم رواج داشته است؛ مثلاً مردم قشقایی معتقد بودند که اگر زن آبستن در خواب ببیند دستمالی پیدا کرده، و یا به پیشانی بسته است، دختر می‌زاید (میرنیا، 235). بختیاریها هم باور داشتند که در مجالس عروسی، اگر نخستین شیرینی، به یک پسربچه داده شود، اولین فرزند عروس و داماد پسر خواهد شد (خسروی، 129). بسیاری از زنها از روی رنگ چهره، تنبلی و زرنگی و شیوۀ راه رفتن زن حامله و حتى خورد و خوراک او و یا خوابهایی که می‌دید، نشانه‌هایی می‌یافتند که به گمانشان جنسیت بچه را نشان می‌داد (عسکری عـالم، همانجا؛ برای نمونـه‌های دیگر از این نـوع پیشگویی، نک‍ : ماسه، I / 32-33؛ ایازی، 379؛ پاینده، 294). 
آمدن مهمان یا رسیدن مسافر هم برای عامۀ مردم، نشانه‌هایی داشت که این اتفاق را از روی آن پیشگویی می‌کردند. مردم ایران، اغلب آمدن مهمان را از روی تغییر رفتار حرکات حیوانات حدس می‌زدند؛ مثلاً بومیان کیش معتقد بودند که اگر مرغ به پهلو بخوابد و پاهایش را چند ثانیه به صورت کشیده نگه دارد و یا اگر سنجاقک (بوبشیر در زبان محلی) و یا بلبل، در حیاط دیده شود، نشانۀ آمدن مهمان است (مختارپور، 458). 
برخی دیگر از مردم در شهرهای مختلف ایران بر این باور بودند که اگر این اتفاقات رخ دهد، نشانۀ آمدن مهمان است: اگر گربه‌ای در کنار افراد خانواده دست و پای خود را بلیسد (ماسه، I / 192؛ صفی‌نژاد، 395-396؛ فاروقی، 347؛ ایازی، 377)، یا خاک‌آلود وارد خانه شود (اسدیان، 301؛ میرنیا، 239؛ شربتیان، 104)، و یا کلاغی در حیاط قارقار کند (همانجا؛ فاروقی، 348). 
افزون بر حیوانات، بسیاری از رخدادها موجب می‌شد که مردم آمدن مهمان را پیشگویی کنند؛ مانند گیر کردن لقمه در گلو (خسروی، 130) و افتادن شانه از دست (اسدیان، 299؛ برای آگاهی از نمونه‌های دیگر در این باره، نک‍ : کیانی، 247؛ هدایت، 74-79؛ طباطبایی، 457). برخی از مردم ایران هم معتقد بودند اگر کودکان جارو به دست بگیرند، مهمان یا مسافری از راه می‌رسد (مؤیدمحسنی، 344). 
یکی از اصلی‌ترین و رایج‌ترین پیشگوییهای مردم ایران، دربارۀ نحس و سعد بودن ساعات و ایام هفته و سال است. این امر که ریشه‌ای عمیق در معتقدات مردم بین‌النهرین دارد، باور به تأثیر ستاره‌ها در سرنوشت انسان و سعد و نحس ایام را وارد ایران کرده است (هدایت، 26-27). مردم برخی از روزهای هفته را نحس، و بعضی را سعد می‌دانستند و هنوز می‌دانند؛ بنابراین، از کارهای خاصی در آن روزها خودداری می‌کردند. مثلاً، برخی باور داشتند که روزهای یکشنبه و سه‌شنبه نباید به عیادت مریض رفت، و یا گرفتن نان و هیزم از کسی در روز جمعه بدبختی می‌آورد (آلمانی، 244)؛ همچنین، نباید در روزهای پنجشنبه و شنبه خانه را جارو کرد (آقاجمال، 43)، و یا برخی روزها برای سفر خوب، و برخی بد است (نک‍ : مؤیدمحسنی، 343). 
در برخی موارد، سعد و نحس ایام را منجمان با پیشگویی تعیین می‌کردند. نفوذ کلام آنان چنان بود که اعتقاد به سعد و نحس ایام، توجه و تعجب برخی سیاحان را به خود جلب می‌کرد. داستان جالبی از تاریخ ملکم نقل شده که گویا زمانی، سفیر انگلیس درصدد بوده است که از شهر شیراز خارج شود. منجمان گفتند برحسب قران ستاره‌ها، ساعت خروج از دروازه مساعد نیست؛ اما سفیر در خروج از شهر اصرار داشته است. حاکم برای اینکه نحوست را از مهمان خود دور کند، دستور داد دیوار شهر را خراب کنند و درنتیجه، انگلیسیها بدون حدوث واقعۀ شومی، از شکاف دیوار خارج شدند (نک‍ : پولاک، I / 288-289). 
در گذشته‌های دور، برخی نیز از روی نگریستن به چهرۀ اشخاص از آیندۀ او باخبر می‌شدند؛ چنان‌که دربارۀ پیشگوییهای برادَرُریِش کَرَپ در احوال زردشت آمده است (نک‍ : رضی، 2 / 1088- 1089). همچنین در این میان باید به پیشگویی آیندۀ فرد از روی ماه و روز تولد او (هرودت، I / 367, 369)، فال نخود (بهمن‌بیگی، 79-80)، فال قهوه (مقدم، محسن، 155)، کف‌بینی (پولاک، I / 32-33)، رمل (شاردن، 5 / 252؛ تاورنیه، 285؛ الئاریوس، 440-441)، علم ماسه‌بندی (زرین‌کوب، 261) و احضار ارواح (مقدم، محسن، همانجا) اشاره کرد. 
همچنین، برخی وقایع بدیمن و شوم، و برخی دیگر مبارک و خوش‌یمن دانسته می‌شدند و باور به این اتفاقها در حقیقت از وقوع حوادث ناگوار در آینده جلوگیری می‌کرد؛ برای نمونه، مردم بیرجند معتقد بودند اگر نوزاد هنگام تولد، دندان داشته‌باشد، بدقدم و بدیمن است (رضایی، 629) و مردم تالش باور داشتند که اگر نوزادی دیر دندان درآورد، بلایی به سرش خواهد آمد (عبدلی، تاتها، 112)، یا بوسیدن پای کودک سبب می‌شد تا در بزرگ‌سالی نتواند از پل بگذرد (همان، 113). برخی از مردم معتقد بودند که جاروکردن خانه در شب بدشگون است (قاسمی، 1 / 120؛ خسروی، 128؛ علمداری، 184). مردم لرستان نیز باور داشتند که روبه‌رو شدن در سفر با شخصی که چهرۀ ناقص یا اخم‌آلود دارد، نشانۀ خوش نبودن سفر است (عسکری‌عالم، 1 / 155؛ برای دیدن نمونه‌های دیگر عوامل بدیمن و خوش‌یمن، نک‍ : اسدیان، 299؛ مهجوریان، 15-17). 
این بدیمنی و خوش‌یمنی نه‌تنها دربارۀ حوادث و اتفاقات، بلکه دربارۀ بسیاری از حیوانات نیز صدق می‌کرده است: شومی جغد یا بوف کور (میرنیا، 247)؛ بدیمنی اسب دارای پای سفید (پولاک، I / 347)؛ بدشگونی دیدن خرگوش در سفر (عسکری‌عالم، همانجا)؛ خوش‌یمنی دیدن روباه در سفر (توکلی، محمدرئوف، 71)؛ و یا بدشگونی صدای برخی حیوانات (پورکاظم، 199، 202-204) و اعدادی مثل 13 (پولاک، همانجا). 
عامۀ مردم در ایران، بسیاری از رفتارها را دلیل بر وقوع دعوا و مرافعه میان افراد می‌دانند؛ برای نمونه، بنابر باور بیرجندیها، اگر کسی پشت پاشنۀ پای دیگری را لگد کند، باید انگشت کوچک خود را با انگشت او قلاب کند وگرنه دعوا به پا می‌شود (رضایی، 639). این باور به شکلهای مختلف در فرهنگ شهرهای دیگر نیز وجود دارد (نک‍ : رسولی، 317). نیز مردم دماوند معتقد بودند ریختن چای خشک بر سر راه (علمداری، 186)، ایستادن میان دو لنگۀ در اتاق یا خانه (رضایی، همانجا)، ساییدن ناخنها به هم و قیچی زدن زیاد (خسروی، همانجا؛ خلعتبری، 102)، و جاگذاشتن دستۀ هاون در هاون موجب دعوا می‌شود (کرباسی، 144). 
گاه نیز بسیاری از واکنشهای اعضای بدن را نشانه‌ای از رخدادی در آینده دانسته، و بر این اساس پیشگویی می‌کرده‌اند (برای نمونه، نک‍ : جمالی، 294-303). پیشگوییهای دیگری نیز در میان عامۀ مردم ایران رواج داشته که مربوط به فرهنگ قوم یا شهر خاصی بوده است؛ برای نمونه، جوانان آذربایجان در شب یلدا، برای پیش‌بینی اخلاق و رفتار همسر آینده‌شان با انار فال می‌گرفتند (انجوی، 2 / 33) و در قریۀ «برادوست» اورمیه در آذربایجان غربی، شب اول چله، جوانان دم بخت مخلوطی از آرد و نمک را ــ که به آن «پوخین» می‌گفتند ــ می‌کوبیدند و با خواندن سورۀ توحید (112) آن را از روی ناخن شستشان می‌خوردند و بدون آنکه حرف بزنند و یا چیز دیگری بخورند، می‌خوابیدند و معتقد بودند که با این کار آینده‌شان را تفأل می‌زنند (انجوی، 2 / 130). 
برخی از پیشگوییها هم تقریباً در همۀ فرهنگها و شهرها میان مردم ایران، حتى تا امروز نیز رواج دارد؛ مثلاً بسیاری از ایرانیان معتقدند که هنگام تحویل سال، شخص در حال انجام هر کاری باشد تا پایان سال به همان حال باقی خواهد ماند (عسکری‌عالم، 1 / 164؛ مهجوریان، 16؛ ایازی، 378)؛ یا اگر تفالۀ چای درشتی روی استکان بیاید، مهمان خواهد آمد (فاروقی، 347؛ کرباسی، 146)؛ و یا اگر پشت سر مسافر آب بریزند، او به سلامت باز خواهد گشت (قاسمی، 1 / 120). 
بسیاری از مردم هنوز هم باور دارند که اگر کف دست کسی بخارد، خبر خوبی خواهد شنید (بیگدلی، 516) و یا ناگهان مالی به دستش خواهد رسید (کرباسی، 147). مردم بیشتر نواحی ایران، تا همین امروز باور دارند که اگر کسی عطسه کند، باید در کاری که در پیش است، صبر و تأمل کند و در این حال می‌گویند: صبر آمد، و آن را علامت خطر و حادثه می‌دانند (مقدم، 1 / 577) و برخی هم با فرستادن صلوات یا ذکر الحمدللٰه و گفتن «عافیت باشد»، به کار خود ادامه می‌دهند (جوکار، 186). این باور در یونان باستان نیز وجود داشته، و در سدۀ 4 ق‌م عطسۀ یک سرباز، لشکر آتن را به فرماندهی تیموتئوس متوقف کرده است (گلسرخی، 127). 

مآخذ

 آقابزرگ، الذریعة؛ آقاجمال خوانساری، محمد، عقاید النساء و مرآت البلهاء، به کوشش محمود کتیرایی، تهران، 1349 ش؛ آلمانی، هانری رنه د.، از خراسان تا بختیاری (سفرنامه)، ترجمۀ علی‌محمد فره‌وشی، تهران، 1365 ش؛ آموزگار، ژاله و احمد تفضلی، اسطورۀ زندگی زردشت، تهران، 1380 ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات، زمستان، تهران، 1354 ش؛ انصاف‌پور، غلامرضا، ایران و ایرانی به تحقیق در صد سفرنامۀ خارجی، تهران، 1363 ش؛ ایازی، برهان، آیینۀ سنندج، سنندج، 1371 ش؛ بشرا، محمد و طاهر طاهری، باورهای عامیانۀ مردم گیلان، رشت، 1386 ش؛ بلعمی، تاریخ؛ بلک، جرمی و آنتونی گرین، فرهنگ‌نامۀ خدایان، دیوان و نمادهای بین‌النهرین، ترجمۀ پیمان متین، تهران، 1383 ش؛ بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، 1375 ش؛ بهمن‌بیگی، محمد، عرف و عادت در عشایر فارس، تهران، 1324 ش؛ بیرونی، ابوریحان، التفهیم، به کوشش جلال‌الدین همایی، تهران، 1316 ش؛ بیگدلی، محمدرضا، ترکمنهای ایران، تهران، 1369 ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش منوچهر دانش‌پژوه، تهران، 1376 ش؛ پاینده، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ پورکاظم، کاظم، جامعه‌شناسی قبایل عرب خوزستان، تهران، 1375 ش؛ تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه، ترجمۀ حمید ارباب شیرانی، تهران، 1382 ش؛ توکلی، غلامرضا، ایل باصری از تُرناس تا لَهباز، تهران، 1379 ش؛ توکلی، محمدرئوف، جغرافیا و تاریخ بانۀ کردستان، سنندج، 1363 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخ‌نامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ جوکار، خداخواست، کمربند سبز فارس، شیراز، 1388 ش؛ جینز، جولیان، خاستگاه آگاهی در فروپاشی ذهن دو جایگاهی، ترجمۀ خسرو پارسا و دیگران، تهران، 1382 ش؛ حکمت یغمایی، عبدالکریم، جندق روستایی کهن بر کران کویر، تهران، 1353 ش؛ خسروی، عبدالعلی، فرهنگ بختیاری، تهران، 1368 ش؛ خلعتبری لیماکی، مصطفى، فرهنگ مردم تنکابن، تهران، 1387 ش؛ راشدمحصل، محمدتقی، «پایان جهان بر پایۀ چند متن زردشتی»، چیستا، تهران، 1364 ش، س 3، شم‍ 4؛ همو، مقدمه بر زند بهمن‌یسن (هم‍‌ )؛ راغب اصفهانی، حسین، مفردات الفاظ القرآن، به کوشش ندیم مرعشلی، بیروت، 1392 ق / 1972 م؛ رسائل اخوان الصفا، قم، 1405 ق؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، 1378 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ رضی، هاشم، دانشنامۀ ایران باستان، تهران، 1381 ش؛ رو، ژرژ، بین‌النهرین باستان، ترجمۀ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، 1369 ش؛ رودکی، دیوان، به کوشش جهانگیر منصور، تهران، 1373 ش؛ زرین‌کوب، عبدالحسین، یادداشتها و اندیشه‌ها، تهران، 1355 ش؛ زند بهمن‌یسن، به کوشش محمدتقی راشدمحصل، تهران، 1385 ش؛ زند وهومن‌یسن، به کوشش صادق هدایت، تهران، 1323 ش / 1944 م؛ شاردن، ژان، سیاحت‌نامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1338 ش؛ شربتیان، یعقوب (داوود)، مردم‌شناسی ایلات و عشایر ایران، تهران، 1385 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ صفا، ذبیح‌الله، حماسه‌سرایی در ایران، تهران، 1363 ش؛ صفی‌نژاد، جـواد، مونوگرافی ده طالب‌آبـاد، تهران، 1355 ش؛ طالقانی، محمود، پرتوی از قرآن، تهران، 1342 ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ طوسی، محمد، عجایب‌نامه (عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات)، به کوشش جعفر مدرس‌صادقی، تهران، 1375 ش؛ عبدلی، علی، تاتها و تالشان، تهران، 1369 ش؛ همو، تالشیها کیستند؟، بندر انزلی، 1363 ش؛ عسکری‌عالم، علی‌مردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، 1388 ش؛ علمداری، مهدی، فرهنگ عامیانۀ دماوند، تهران، 1379 ش؛ عهد جدید؛ عهد عتیق؛ فاروقی، عمر، نظری به تاریخ و فرهنگ سقز کردستان، سقز، انتشارات حمدی؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش م. ن. عثمانف، مسکو، 1967 م؛ فرهادی، مرتضى، موزه‌های بازیافته، کرمان، 1378 ش؛ قاسمی، احد، جغرافیای شهرستانهای پارس‌آباد، بیله‌سوار و گرمی، تهران، 1377 ش؛ قدیانی، عباس، تدفین مردگان در ایران از دورۀ باستان تا پایان قاجاریه، تهران، 1388 ش؛ قرآن کریم؛ قریب، بدرالزمان، «نوروز جشن بازگشت به زندگی، جشن آفرینش و جشن تجلی عناصر فرهنگ مدنی»، مجموعه مقالات نخستین همایش نوروز، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، 1379 ش؛ قطب‌الدین شیرازی، محمود، شرح حکمة الاشراق، قم، برادران علمی؛ کرباسی راوری، علی، فرهنگ مردم راور (دفتر یکم)، تهران، 1365 ش؛ کیانی، منوچهر، سیه‌چادرها، تهران، 1371 ش؛ گرنی، الیور ر.، هیتیها، ترجمۀ رقیه بهزادی، تهران، 1371 ش؛ گزیده‌های زادسپرم، ترجمۀ محمدتقی راشدمحصل، تهران، 1366 ش؛ گلریز، محمدعلی، مینودر یا باب الجنة قزوین، تهران، 1337 ش؛ گلسرخی، ایرج، تاریخ جادوگری، تهران، 1377 ش؛ لسان، حسین، «تفأل و تطیر»، هشتمین کنگرۀ تحقیقات ایرانی، به کوشش محمد روشن، تهران، 1357 ش، ج 1؛ ماهیار نوابی، یحیى، ترجمه و حاشیه بر یادگار زریران، تهران، 1374 ش؛ مجیدزاده، یوسف، تاریخ و تمدن بین‌النهرین، تهران، 1376 ش؛ مختارپور، رجبعلی، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، تهران، 1387 ش؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، 1966 م؛ مظاهری، علی، زندگی مسلمانان در قرون وسطى، ترجمۀ مرتضى راوندی، تهران، 1348 ش؛ مقدم، محسن، «مبانی اعتقادات عامه در ایران»، ترجمۀ پورحسینی، مجلۀ مردم‌شناسی، تهران، 1337 ش، س 2؛ مقدم (گل‌محمدی)، محمد، تویسرکان، تهران، 1378 ش؛ منجم، رؤیا، مقدمه بر بازی با ناخودآگاه مارتین رینر، ترجمۀ همو، تهران، 1377 ش؛ منوچهری دامغانی، احمد، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1356 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش قوام‌الدین خرمشاهی، تهران، 1375 ش؛ مهجوریان نماری، علی‌اکبر، باورها و بازیهای مردم آمل، ساری، 1374 ش؛ مهر، فرهنگ، دیدی نو از دیدی کهن (فلسفۀ زرتشت)، تهران، 1380 ش؛ میرنیا، علی، فرهنگ مردم، تهران، 1369 ش؛ میهن‌دوست، محسن، پژوهش عمومی فرهنگ عامه، تهران، 1380 ش؛ نالینو، کارلو آلفونسو، علم الفلک، رم، 1911 م؛ نجمی، ناصر، طهران عهد ناصری، تهران، 1364 ش؛ نظامی عروضی، احمد، چهار مقاله، به کوشش محمد قزوینی و محمد معین، تهران، 1380 ش؛ نوروزنامه، منسوب به عمر خیام، به کوشش علی حصوری، مسکو، 1962 م؛ واتسن، لیال، فوق طبیعت، ترجمۀ احمد ارژمند و شهریار بحرانی، تهران، 1366 ش؛ وایت، لسلی ا.، تکامل فرهنگ، ترجمۀ فریبرز مجیدی، تهران، 1379 ش؛ ورجاوند، پرویز، سرزمین قزوین، تهران، 1349 ش؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1378 ش؛ هونکه، زیگرید، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمۀ مرتضى رهبانی، تهران، 1370 ش؛ هینتس، والتر، دنیای گمشدۀ عیلام، ترجمۀ فیروز فیروزنیا، تهران، 1383 ش؛ یاحقی، محمدجعفر، فرهنگ اساطیر، تهران، 1375 ش؛ نیز: 

Durant, W., The Story of Civilization, New York, 1954; ER; ERE; Herodotus, The History, tr. A. D. Godley, London, 1946; Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938; Oléarius, A., Moskowitische und Persische Reise, 1956; Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865; Serena, C., Hommes et choses en Perse, Paris, 1883; Sykes, P. M., Ten Thousand Miles in Persia or Eight Years in Iran, New York, 1902. 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.