پیشکوه
پیشْکوه، ناحیـهای کوهستانـی در خاور رشتهکوههای زاگرس، در باختر ایران که تقریباً با استان کنونی لرستان مطابقت میکند.
در دورۀ مغول، سرزمینهایی که طوایف لر در آن میزیستند، به دو بخش لر بزرگ و لر کوچک تقسیم میشد (نک : وصاف، 209). در دورۀ صفویه، لر بزرگ، بختیاری و کهگیلویه و لر کوچک نیز پس از سدۀ 10ق / 16م لرستان نامیده شد. لرستان خود در سدۀ 13ق / 19م به دو بخش پیشکوه و پشتکوه تقسیم گردید. کبیر(کَور، کَبار، کَبَر) کوه ــ یکی از شاخههای طولانی رشتهکوه زاگرس و نامیترین کوه لرستان ــ در مرز میان این دو بخش واقع است (ایزدپناه، 1 / 15؛ کرزن، II / 275؛ فیلد، 83؛ مورتنسن، 27؛ مینورسکی، 13) و به عبارت دیگر، شرق کبیرکوه را پیشکوه مینامند (امام شوشتری، 139؛ بدیعی، 1 / 50). هریسن موقعیت پیشکوه را در شمال شرق کبیرکوه دانسته (ص 55)، و مؤلف رسالۀ تحقیقات سرحدیه نیز، این منطقه را واقع در شمال شرق کوهِکبار نوشته و افزوده است که پیشکوه سرزمینهای آن سوی کوه مذکور است که مشرف بر درونِ کشور ایران است (مشیرالدوله، 97).
پیشکوه از راه گذرگاهها و درههای سختگذر به پشتکوه مربوط میشود (ایزدپناه، 2 / 410). شماری از نویسندگان، رود سیمره را که به همراه کبیرکوه سراسر مرز غربی لرستان را میپیماید (سهرابی، 17)، مرز میان پیشکوه و پشتکوه دانستهاند (بهرامی، 498؛ کریمی، جغرافیا...، 75؛ کیهان، 1 / 48).
رود سیمره و شاخهای از آن به نام کشکان سرزمینهای پشتکوه را آبیاری میکند (هریسن، همانجا). به نوشتۀ ادمندز نام پیشکوه، در میان لرها به ندرت به کار میرود و آنها این سرزمین را «لرستان» مینامند (ص 335). همو موقعیت پیشکوه را، میان سیمره در جنوب غربی و رودهای کشکان و خرمآباد در جنوب شرقی میداند (همانجا).
با آنکه برخی بر این باورند که پیشکوه را هیچگاه مرزهای کاملاً روشنی از پشتکوه جدا نمیساخته است (نک : مورتنسن، همانجا) و این دو سرزمین از دیدگاه اقلیمی و جغرافیایی همانندند (کریمی، همانجا؛ کیهان، 2 / 459)، ولی بعضی از نویسندگان مرزهایی برای پیشکوه برشمردهاند، چنانکه کرزن آن را از شمال به کرمانشاه، از مشرق و جنوب به رود دز و سرزمین بختیاری، و از باختر به رود کرخه محدود میداند (همانجا).
از دیدگاهی دیگر، این سرزمین به دو بخشِ پیشکوه شرقی شامل جلگهها و آبادیهای اَلشتر (الیشتر)، خرمآباد، خاوه، چواری و هرسین، و پیشکوه غربی شامل جلگهها و آبادیهای هُلیلان، رودبار، سیمره و سرگناب تا شیروان، تقسیم میشده است (کریمی، همان، 76-77). مورتنسن نیز پیشکوه را به دو منطقۀ فرعی تقسیم کرده است: 1. سرزمینی که در میان رود کشکان و آب دز قرار گرفته است و بالاگریوه نامیده میشود و شامل منطقهای صعبالعبور، مرتفع و کمجمعیت است؛ 2. سرزمینی واقع در شمال و غرب رودکشکان (بخش شمالی لرستان) که جلگههای پهناور، بارور و پوشیده از گیاه الشتر و کوهدشت، رومشگان، ترهان و هلیلان را در برمیگیرد (ص 33).
پیشینۀ تاریخی
این سرزمین در هزارۀ 2قم، زیستگاه قوم کاسی بوده است (بهمنش، 186؛ دیاکونف، 161؛ گیرشمن، 47). این قوم در روزگار خود، پرورش دهندۀ پرآوازۀ اسب بودند (گدار، 218- 219) و در گورهایشان ابزار برنزی مانند دهانه و لگام اسب و جز آنها به دست آمده که امروزه با نام «برنزهای لرستان» شهرۀ مراکز فرهنگی و هنری جهان است (کامبخشفرد، 329-330). نواحی خاوه، دلفان و الشتر را در پیشکوه، مرکز کاسیان دانستهاند (ایزدپناه، 1 / 67). برخی از پژوهندگان دشتهای الشتر در پیشکوه را همان جایگاه باستانی شناختهاند که پرورشگاه اسب بوده، و داریوش بزرگ (سل 521-486قم) از آن با نام «نسا» یاد کرده است (پورداود، 290).
پیشکوه تقریباً با کورۀ مهرگان گذک (عربی: مهرجان قَذَق) که در تقسیمات کشوری اواخر دورۀ ساسانیان یکی از کورههای «کوست خوربَران» (ناحیۀ غربی) به شمار میرفته، منطبق بوده است (نک : کریمی، راهها...، 123؛ مشکور، 426؛ مارکوارت، 20). این کوره در منابع جغرافیایی سدههای نخست اسلامی در زمرۀ کورههای ناحیۀ جبال برشمرده شده، و مرکز آن شهر سیمره بوده است (یعقوبی، 38، 39؛ ابن رسته، 106؛ ابن خردادبه، 244).
در حملۀ عربها به ایران مهرگان گذک در زمرۀ نواحی زیرفرمان هرمزان، سردار معروف ایرانی به شمار میرفته، و مرکز آن شهر سیمره بوده که هرمزان در آن اقامت داشته است. مهرگان گذک در 17ق پس از چیرگی اعراب بر شوشتر به صلح گشوده شد (دینوری، 132-133؛ بلاذری، 307- 308، 380-381؛ طبری، 4 / 77- 78). مهرگان گذک در سدههای نخستین اسلامی کورهای آباد بود و به فراوانی نعمت شهرت داشت (لسترنج، 202). به گزارش یعقوبی در سدۀ 3ق سیمره، مرکز این کوره، شهری آباد بوده که در مرغزاری سرسبز جای داشته، و چشمهها و رودهایی پرآب روستاهای آنرا آبیاری میکرده است و مردمان آن از ایرانیان و تازیان بودهاند (همانجا).
در 11 شعبان 258ق / 22 ژوئن 872م بر اثر زمین لرزهای مهیب منطقۀ سیمره و بخش بزرگی از شهر سیمره ویران گردید و باروی شهر فروریخت و حدود 20 هزار تن از مردمان آن کشته شدند (طبری، 9 / 500؛ امبرسز، 134).
در اواخر نیمۀ نخست سدۀ 4ق، پیشکوه جزو قلمرو خاندان حسنویه بود که بر بخشهایی از کردستان و لرستان فرمانروایی داشتند (نک : غفاری، 167-169؛ زامباور، 321). سپس از میانههای سدۀ 6ق حکام بنی خورشید یا لر کوچک بر آن چیره شدند.
در795ق / 1393م امیرتیمورگورکانی،عزالدین از امرای بنیخورشید را که در قلعۀ وامیان واقع در نیم فرسنگی بروجرد حصاری شده بود، دستگیر کرد و به سمرقند فرستاد (شرفالدین، 480، 482؛ غفاری، 173).
فرمانروایی حکام بنی خورشید تا اوایل سدۀ 11ق ادامه داشت، تا اینکه در 1006ق شاه عباس اول صفوی برای تنبیه شاهوردیخان ــ حکمران لرستان ــ به آنجا لشکر کشید و پس از دستگیری، او را بهقتل رساند(فلسفی،3 / 165-166؛ ایزدپناه،1 / 160- 163) و بهجای وی حسینخان ــ یکی از بستگان شاهوردی خان ــ را به والیگری منصوب کرد (همانجا). از این زمان به بعد، حسینخان و جانشینان او عنوان «والی» یافتند (دوبد، 425). این والیها تا 1211ق / 1796م حکومت کردند (مورتنسن، 50). گاهی مردم پیشکوه از دستور والیان سرپیچی میکردند و ناگزیر والیها تنها در پیشکوه فرمان میراندند (ایزدپناه، 1 / 170).
پیشکوه همواره دچار آشوب بود، مگر هنگامی که یک فرمانروای نیرومند بر آنجا حکومت میکرد (ادمندز، 336). در اینجا، ایلات سرکشی بودند که رهبر مشترک نداشتند (گابریل، 372) و بهویژه آنکه، غالباً یک موضوع اختلافبرانگیز هم، میان فرمانروایان پیشکوه و پشتکوه وجود داشته است (استاین، 194).
در 1179ق / 1765م کریمخان زند برای سرکوبی اسماعیلخان فیلی، والی سرکش این سرزمین، با سوارانی بسیار به خرمآباد (مرکز پیشکوه) حمله کرد. اسماعیلخان به پشتکوه گریخت (پری، 112؛ موسوی، 128- 129) و کریمخان یکی از بستگان والی فراری را به نام نظرعلیخان، به فرمانروایی پیشکوه برگماشت، ولی اسماعیلخان بعد از مرگ کریمخان به خرمآباد بازگشت و هدایایی برای آقامحمدخان قاجار (دشمن سرسخت سلسلۀ زندیه) فرستاد (پری، همانجا). آقامحمدخان پس از برافکندن سلسلۀ زندیه، در 1211ق / 1796م، پیشکوه را از والی لرستان پس گرفت و از این هنگام به بعد، فرمانروایی والیها، تنها به پشتکوه منحصر گردید (مورتنسن، همانجا؛ امام شوشتری، 82؛ فیلد، 84).
با این حال، والیان هیچگاه از دستاندازی به پیشکوه بازنایستادند و همواره با طایفههای این سرزمین به زد و خورد میپرداختند و گاهی نیز تا خرمآباد میرسیدند (امام شوشتری، 139). آقامحمدخان برای جلوگیری از نفوذ هرچه بیشتر والیان لرستان، با محدود کردن قلمرو آنان به پشتکوه که در نزدیکی مرزهای ایرانیان با عثمانیان به سر میبردند، قصد داشت تا از ناآرامیهای مرزی و تجاوزات پی در پی عثمانیان جلوگیری کند (ایزدپناه، 2 / 439).
پس از برافتادن حکومت والیان لرستان در پیشکوه، حکومت این ناحیه به دست شاهزادگان قاجار سپرده شد. یکی از نامدارترین ایـن حکام محمـدعلی میرزا دولتشاه ــ پسر فتحعلیشاه قاجـارــ بود که مردمان پیشکوه خاطرات خوشی از حکومت او داشتند. وی به هنگام حکومتش بر پیشکوه در 1236ق / 1821م محمود پاشـای بابان ــ حاکم شهر زور ــ را که به تحریک و یاری عثمانیان به خاک ایران دستاندازی میکرد، سرکوب نمود. پس از وی حکومت این منطقه به شاهزاده محمود میرزا (یکی دیگر از پسران فتحعلیشاه) رسید و در زماناو پیشکوه مرکز شورشهای پی در پی گردید که آثار آن تا پایان دورۀ قاجارها، برجای ماند (ساکی،329؛ سپهر، 1 / 195-196).
پس از برافتادن فرمانروایی قاجاریان، رضاشاه پهلوی که قصد پایان بخشیدن به حکومت خوانین در لرستان و دیگر جایهای ایران را داشت، با فرستادن نیرو به پیشکوه به سرکوب خوانین و خلع سلاح ایلات و اسکان آنها پرداخت و به حکومت خوانین در این ناحیه پایان بخشید (راد، 227؛ مورتنسن، 51).
در دورۀ قاجاریه طوایف پیشکوه شامل 4 گروه بزرگ دلفان، سلسله، بالا گریوه و عمله بود که هر یک از آنها به شاخههای کوچکتری تقسیم میشدند (دوبد، 427؛ راولینسن، 152). این طوایف فاقد یک رئیس نیرومند همچون دیگر طوایف بودند، بلکه هر طایفه دارای یک «توشمال» به معنی ریشسفید یا کدخدا بود (لایارد، 27). توشمالها در برابر حاکم، تابع و مسئول بودند (کرزن، II / 275). آنان در تصمیمگیریها به طور برابر در بحثها شرکت و اظهارنظر میکردند. این نظام سیاسی خاص به عقیدۀ راولینسن که در آن روزگار از این طوایف دیدار کرده، در دیگر کشورهای خاور زمین بسیار نادر بوده، و بیشتر از یک نظام فئودالی بزرگ مالکی، به نظام جمهوری شباهت داشته است (ص 154).
مآخذ
ابن خردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1889م؛ ابن رسته، احمد، الاعلاق النفیسة، به کوشش دخویه، لیدن، 1309ق / 1891م؛ امام شوشتری، محمدعلی، تاریخ جغرافیایی خوزستان، تهران، 1331ش؛ امبرسز، ن.ن. و چ.پ.ملویل، تاریخ زمین لرزههای ایران، ترجمۀ ابوالحسن رده، تهران،1370ش؛ ایزدپناه، حمید، تاریخ جغرافیایی و اجتماعیلرستان،تهران، 1376ش؛ بدیعی، ربیـع، جغرافیای مفصل ایران، تهـران، 1367ش؛ بلاذری، احمد، فتوحالبلدان،بهکوششدخویه، لیدن،1865م؛بهرامی، تقی، جغرافیایکشاورزی کشاورزی ایران، تهران، 1333ش؛ بهمنش، احمد، تاریخ ملل قدیم آسیای غربی، تهران، 1339ش؛ پورداود، ابراهیم، فرهنگ ایران باستان (بخش نخست)، تهران، 1326ش؛ دوبد، ک.ا.، سفرنامۀ لرستان و خوزستان، ترجمۀ محمدحسین آریا، تهران، 1371ش؛ دیاکونف، ا.م.، تاریخ ماد، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1345ش؛ دینوری، احمد، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر و جمالالدین شیال، قاهره، 1960م؛ راد، ناصر، تاریخ سرزمین ایلام، تهران، 1374ش؛ راولینسن، هنری، سفرنامه، ترجمۀ سکندر اماناللٰهی بهاروند، تهران، 1362ش؛ زامباور، معجمالانساب و الاسرات الحاکمة، ترجمۀ زکی محمدحسن و حسن احمد محمود، قاهره، 1951م؛ ساکی، علیمحمد، جغرافیای تاریخی و تاریخ لرستان، خرمآباد، 1343ش؛ سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ، به کوشش جهانگیر قائممقامی، تهران، 1337ش؛ سهرابی، محمد، لرستان و تاریخ قوم کاسیت ( کاسیان)، خرمآباد، 1376ش؛ شرفالدین علی یزدی، ظفرنامه، به کوشش عصامالدین اورونبایف، تاشکند، 1972م؛ طبری، تاریخ؛ غفاریقزوینی، احمد، تاریخ جهان آرا، به کوشش محمد قزوینی، تهران، 1343ش؛ فلسفی، نصرالله، زندگانی شاه عباس اول، تهران، 1345ش؛ کامبخش فرد، سیفالله، سفال و سفالگری در ایران، تهران، 1380ش؛ کریمی، بهمن، جغرافیای مفصل تاریخی غرب ایران، تهران، 1316ش؛ همو، راههای باستانی و پایتختهای قدیمی غرب ایران، تهران، 1329ش؛ کیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران، تهران، 1310ش؛ گابریل، آلفونس، تحقیقات جغرافیایی راجع به ایران، ترجمۀ فتحعلی خواجهنوری، تهران، 1348ش؛ گدار، آندره و دیگران، آثار ایران، ترجمۀ ابوالحسن سروقد مقدم، مشهد، 1365ش؛ گیرشمن، رمان، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمۀ محمدمعین، تهران، 1336ش؛ لایارد، ا.ه.، «اوضاع سیاسی و تقسیمات ایلی وعشیرهای»، سیری در قلمرو بختیاری وعشایر بومی خوزستان، ترجمۀ مهراب امیری، تهران، 1371ش؛ مشکور، محمدجواد، جغرافیای تاریخی ایران باستان، تهران، 1371ش؛ مشیرالدولۀ تبریزی، جعفر، رسالۀ تحقیقات سرحدیه، به کوشش محمدمشیری، تهران، 1348ش؛ موسویاصفهانی، محمدصادق، تاریخ گیتیگشا، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1363ش؛ مینورسکی، ولادیمیر، «لرستان و لرها»، همراه دو سفرنامه دربارۀ لرستانِ ادمندز و دوبد، ترجمۀ سکندر امان اللٰهی بهاروند و لیلی بختیار، تهران، 1362ش؛ وصاف، تاریخ، به کوشش محمدمهدی اصفهانی، تهران، 1338ش؛ یعقوبی، البلدان، بیروت، 1408ق / 1988م؛ نیز:
Curzon, G.N., Persia and the Persian Question, London, 1966; Edmonds, C.J., «Luristan: Pish-i-Kuh and Bala Gariveh», The Geographical Journal, London, 1922, vol. LIX, no.5; Field, H., Contribution to the Anthropology of Iran, Chicago, 1939; Harrison, J.V., «South-West Persia: A Survey of Pish-i-Kuh in Luristan», The Geographical Journal, London, 1946, vol. CVIII, nos.1-3; Le Strange, G., The Lands of the Eastern Caliphate, London, 1966; Markwart, J., Ēranšahr, Berlin, 1901; Mortensen, I.D., Nomads of Luristan, Copenhagen, 1993; Perry, J.R., Karim Khan Zand, Chicago, 1979; Stein, A., Old Routes of Western Iran, London, 1940.
محسن احمدی