زمان تقریبی مطالعه: 13 دقیقه

پیسی

پیسی، ضایعات پوستی که به سبب شکل و رنگ ظاهری، مصدر بسیاری از باورها، رفتارها و واکنشها در فرهنگ مردم ایران شده است. 
پیسی نوعی خاص از نقص در شکل‌گیری رنگدانه‌های پوستی است که به اشکال گسترده یا دایره‌وار در سطح پوست و حتى موها پدیدار می‌شود و به سبب نمایی که در افراد ــ به خصوص کسانی که پوست تیره‌تری دارند ــ ایجاد می‌کند، عوارض اجتماعی فراوانی برای بیمار برجای می‌گذارد (فیتس پتریک، 630). 
پیس واژه‌ای است پهلوی (مکنزی، 68؛ بارتولمه، 818؛ آساتوریان، 328، ذیل pēs)، که ریشه در واژۀ *paēsa اوستایی دارد و بارتولمه (همانجا) و هرن (ص 70) آن را همان بیماری جذام معنی کرده‌اند (برای اطلاعات بیشتر، نک‍ : معین، 1 / 439، حاشیۀ 8). حتى در فرهنگهای لغت از این اختلال تحت عنوان داغهای سیاه و سپید بر اندامها یاد شده است (غیاث ... ، ذیل برص). 
خاقانی بیتی دارد که می‌گوید: آری به داغ و دردسرانند نامزد / آنک پلنگ در برص و شیر در جذام (ص 303). همان‌طور که از این بیت نیز برمی‌آید، همواره در طول تاریخ ایران، از ادوار باستان گرفته تا امروز، پیسی که گاه به آن بَهَک (بهق) یا بَرَص هم گفته می‌شده، با بیماری جذام (ه‍ م) خلط شده است و به همین سبب افرادی که دارای لکه‌های پیسی بر سطح بدن و اندامهای خود بودند، مطرود و منفور جامعه قرار می‌گرفتند. در دین زردشت نگرشی منفی به این مرض و بیمار مبتلا به آن دیده می‌شود. هنگامی که اهوره‌مزدا دستور ساختن ورِ جمکرد را به جمشید می‌دهد، از او می‌خواهد که افرادی را که نقص اخلاقی، مغزی، مالی و جسمی دارند، به آن راه ندهد که از آن جمله است کسانی که پیسی دارند و جدا از دیگران زندگی می‌کنند ( وندیداد، 1 / 210). در آبان‌یشت هم فرد مبتلا به پیسی که جدا از مردم زندگی می‌کند، از نوشیدن زَوْر محروم شده است (ص 275). 
به گفتۀ هوشنگ اعلم (ص 111) نکته‌ای که خلط برص و بهق سفید و خوره را نزد ایرانیان باستان تأیید می‌کند، اشاره به کبوتران سفید در گزارش هرودت (سدۀ 5 ق‌م) است که می‌گوید: «[در پارس] مبتلایان به جرب و برص را جدا، و [سکونت در] شهر را برای آنان ممنوع می‌سازند. [پارسیان] می‌گویند که این بیماریها عقوبت اهانت به خورشید است ... بسیاری از ایشان حتى کبوترهای سفید را هم به دور می‌رانند، گویی که این کبوتران نیز مرتکب همان اهانت شده‌اند» (I / 178). یهودیان نیز برص (پیسی) را بسیار مکروه می‌دانستند و معتقد بودند که به سبب مخالفت با اوامر الٰهی و گناه عارض می‌شود. موسى (ع) در خصوص برص شرح مفصلی ارائه نموده، و قوم خود را از به‌کارگیری اسباب و وسایطی که به برص منتهی شوند، نهی کرده است، چنان‌که هرکس به این مرض مبتلا می‌شد، می‌بایست از سایر مردم جدایی گزیند و به تنهایی زندگی کند (هاکس، 173). در سِفر لاویان (13: 12-13) و سفر اعداد (12: 10) در خصوص مسری بودن این مرض اشاراتی شده است. 
در کتاب بحر الفوائد بخشی به بیان دردهایی که برای آنها دارویی نیست و بیماریهایی که درمان ندارند، اختصاص یافته، از جملۀ این ناخوشیها به پیری، درد زانو، بدخویی و حماقت اشاره شده است. در ادامه از قول عیسى (ع) آمده که وی قادر بوده کوری و پیسی و برص را معالجه کند، اما از درمان انسانهای احمق عاجز بوده است (ص 472). اهمیت برص به حدی بوده است که احادیثی را نیز به پیغمبر اسلام (ص) منسوب داشته‌اند، مبنی بر اینکه عایشه را از وضو گرفتن با آب گرم (آفتاب‌خورده) بر حذر می‌دارد، زیرا آن آب ایجاد برص می‌کند؛ یا آنکه از قول امام جعفر صادق (ع) آمده است: آبی که در آفتاب داغ کرده شود، با آن وضو نسازید، خود را با آن نشویید، زیرا موجب برص می‌شود (طوسی، 1 / 382). مؤلف یواقیت العلوم توجیهی بر این اظهارات آورده و معتقد است گرمای آفتاب منطقۀ حجاز چنان زیاد است که حتماً فلزات مقاومی چون قلع (ارزیز) را می‌گدازد. بنابراین، ذرات آفتابه‌های رویی یا مسی که در آن زمان مصرف می‌شده، زیر گرمای آفتاب حل شده، و وارد آب می‌گردید. سپس ذرات این آب در اثر استفاده بر روی پوست بدن، منافذ آن را مسدود می‌کرد و بخار در پوست حبس، و میزان رطوبت زیاد می‌شد و برص حادث می‌گردید (ص 213). 
اوج تنفر از بیماری برص و افراد مبتلا به آن را در جامعۀ ایران، در سفرنامۀ هنری موزر می‌توان مشاهده کرد. او که در بخارا به سر می‌برد، می‌گوید که پیسی (مرض برص) چنان در این مملکت شیوع دارد که گاه همۀ اهالی یک آبادی مبروص‌اند. آنها با هم ازدواج می‌کنند و اطفال آنها که مرض را به ارث می‌برند، با لباسهای مندرس در دروازه‌های شهر به تکدی مشغول‌اند؛ چون اهالی شهر از آنها وحشت دارند، از این افراد کناره می‌جویند. حتى اگر یکی از آنها وارد ملک کسی شود و روی علفهای ملک او بخوابد، صاحب ملک جرئت ندارد به آن علفها دست بزند (ص 101). 
همان‌طور که پیدا ست، آنچه منظور نویسنده و شناخت اهالی آن دوره از این بیماری است، همانا جذام است، نه ضایعات ساده و بی‌خطر پیسی. 
یاکوب ادوارد پولاک، پزشک و سیاح اتریشی، ضمن اقرار به نداشتن تجربۀ شخصی دربارۀ بیماری برص، نوشته است که در ایران برص را هم از مقولۀ جذام محسوب می‌دارند، هرچند کاملاً اشتباه می‌کنند، چون این بیماری هیچ وجه مشترکی با جذام ندارد. او برص (پیسی) را در ایران بسیار شایع خوانده و متذکر می‌شود که در تمام نقاط ایران چه در مناطق شمالی و چه در مناطق جنوبی رواج دارد (II / 307). 
اما همان‌طور که گفته شد، آشنایی با این بیماری در نظام پزشکی و بهداشتی ایرانیان قدمتی بسیار طولانی دارد که سیر آن را در آثار مکتوب بازمانده از مکتب طب قدیم ایران می‌توان بازیافت. برای مثال، ابن‌ربن طبری بحثی مفصل را به برص و حکه و سایر ضایعات از این دست اختصاص داده، از جمله آنکه برص را ناشی از فساد خون دانسته است (ص 227). اخوینی بخاری هم بحثهایی را به برص، حکه، جرب و مواردی مشابه اختصاص داده است. او بین برص (پیسی) و بهق سفید اختلاف قائل شده و نوشته است: « ... فرق میان بهق و میان بیس آن است که بیس از اول درشت بود باز نرم گردد و بهق از اول نرم بود، و دیگر فرق آن بود که بهق بر پوست بود و برص بر گوشت، و سدیگر فرق آن بود که بهق براع براع (پراکنده) بود و بیس گِرد گِرد بود ... »، و اضافه می‌کند: «علاج برص همان علاجی است که برای بهق سفید صورت می‌گیرد با این تفاوت که در مورد بهق باید قوی‌تر عمل کرد» (ص 593-594). 
در کتاب الابنیة عن حقائق الادویة به انواع متنوعی از گیاهان مؤثر و حتى سوختۀ استخوان در درمان برص و بهق اشاره شده است (نک‍ : ابومنصور، 54، 81، 83، 160، 232). در برخی از منابع، خردکرده و ساییدۀ استخوان (کعب) خوک که با سرکۀ تیز سرشته شده، به‌عنوان ضماد، برای درمان برص و بهق توصیه شده است (حبیش، 372). ظاهراً این‌گونه ضایعات پوستی آن‌چنان رایج بوده، و در نظام بهداشتی ایرانیان اهمیت داشته است که افزون بر توضیحات اطبای نامی، کتابها و رساله‌های جداگانه‌ای نیز با عناوین برص از ابن‌راس الطنبور، یا بهق و برص از ابن‌اشعث نگاشته شده است (نک‍ : محقق، 45، 47). 
در کتاب فرخ‌نامه افزون بر ترکیب سوزاندۀ سُرو (شاخ) گاو با سرکه، موارد دیگری همچون منی مرد و شیر پستان زن برای التیام ضایعات پیسی تجویز شده است (جمالی، 15، 17، 43). جرجانی رابطه‌ای بین بهق و برص و شپش قائل شده و معتقد است زیادی خوردن شیر، شپش و برص و بهق پدید می‌آورد (2 / 64). او بهق سفید را مقدمۀ برص، و قوۀ باه بسیار را مقدمۀ برص سیاه می‌داند (3 / 68). دنیسری معتقد است اگر مغز شغال را در سرکه حل کنند و روی ضایعات پیسی بگذارند، آنها را بهبود می‌بخشد (ص 231). 
یکی از جامع‌ترین تقسیمات در خصوص ضایعات جلدی و انواع آنها را حکیم مؤمن توضیح داده است. او واژه‌های متنوعی را دربارۀ انواع و اقسام این ضایعات نام برده و ویژگیهای هر یک را شرح داده است. وی در این زمینه نوشته است: «چون مواد فاسده که با خون باشد و طبیعت او را به طرف جلد دفع کند و به تحلیل نرود، از آن مواد فاسده آثار در سطح جلد به هم رسد ... و آنچه از مواد بلغمی ناشی گردد، بهق سفید و وضح گویند و اغلظ را برص سفید و سوداوی را برص سیاه ... » (ص 616). 
شاه‌ارزانی نیز اطلاعات زیادی دربارۀ پیسی (پیستی) و انواع ضایعات آن از لحاظ اندازه و ضخامت و براقی و رنگهای مختلف به دست داده است. او یکی از راههای درمان برص را ــ اگر میزان آن محدود باشد ــ داغ کردن با آهن ذکر کرده، و آن زمانی است که برص با درمانهای گیاهی بهبود نیابد (2 / 1173- 1175). 
اصطلاح لک‌وپیسی یا کک‌ومکی که در میان مردم کاربرد رایجی دارد، خود بیشتر ناشی از صبغۀ بهداشتی آن بوده، و حتى درمانهای عامیانۀ عجیبی برای آن منظور می‌شده است. مثلاً در خراسان برای معالجۀ لکه‌هایی که بر پوست بدن خصوصاً صورت ظاهر می‌شد، خایۀ خروس را در آب می‌انداختند و 3 روز می‌گذاشتند بماند تا خوب خیس بخورد و به اصطلاح، خواص خود را به آب بدهد. پس از آن، از آب خایۀ خروس روزی یک‌بار روی لکه‌ها می‌مالیدند. اگر تا یک هفته خوب نمی‌شد، مغز پیاز بیابانی را روی سنگ می‌ساییدند و با چند قطره سرکه مخلوط می‌کردند و بر پوست صورت خود می‌کشیدند (شکورزاده، 237). 
در نواحی غرب ایران، گیاهی خودرو می‌روید که به پاغازه (غازایاغی) معروف است. از ریشۀ آن برای برطرف کردن برص، لک‌وپیس و لکه‌های سفید روی پوست استفاده می‌کردند (خوش‌بین، 3 / 28). هنوز هم در برخی از مناطق برای بر طرف کردن لک‌وپیس، توصیه می‌شود 3 روز متوالی در حالی که ناشتا هستند، یک استکان یا یک لیوان شیر خر بخورند. اگر لکه‌ها مربوط به دوران بارداری باشد، باید پس از وضع حمل، گل انار فارسی را هنگام حمام زایمان در آب حل کنند و به صورت بمالند (طباطبایی اردکانی، 705). 
باورهایی نیز حول و حوش پیسی به وجود آمده که به نوعی مرتبط با مسائل بهداشتی و طبی است. در کتاب تنسوخ‌نامۀ ایلخانی، همراه داشتن بیجاده (کهربا) عاملی برای در امان ماندن از لقوه و جذام و برص و صرع و قولنج معرفی شده است (نصیرالدین، 82). مردم باور دارند اگر دختر نابالغی مغز گاو و گوسفند بخورد، بعد از بلوغ، صورتش لک‌وپیس درمی‌آورد (شاملو، 990). در سمنان پیسه (پیسی) عیب و ننگ محسوب می‌شده است، زیرا آن را کثیف و بد می‌پنداشتند (احمدپناهی، 374). تنکابنیها شیر و بِه را با هم نمی‌خورند، زیرا معتقدند در صورت لکه می‌افتد (خلعتبری، 101). در سروستان هم نظیر همین باور وجود دارد، با این تفاوت که در آنجا معتقدند خوردن ترشی و سفیدی (لبنیات) با هم خوب نیست و آدم را پیس می‌کند (همایونی، 513). در گیلان باور بر این است که خوردن ترشی (سرکه و آب نارنج) با شیر و ماست موجب بروز لکه‌های قهوه‌ای کمرنگ در پوست می‌شود، یا آنکه خوردن گوشت مرغ و پنیر یا پنیر و بِه کک‌ومک می‌آورد و خوردن عسل و گوشت مرغ عامل بیماری برص است (بشرا، 79). 
در کتاب خواب‌گزاری به نقل از ابن‌سیرین آمده است: «اگر کسی در خواب ببیند که پیسی گرفته است، تعبیر آن است که غمی بر او می‌رسد. اگر ببیند که گوشت پیسی‌گرفته‌ای را می‌خورد، تعبیر آن است، مالی را پیدا خواهد کرد» (ص 90). شاید همین نوع نگاه موجب رواج زبانزدهایی چون به پیسی افتادن به معنای مفلوک و بیچاره شدن، به روز بد افتادن یا به روز سیاه افتادن باشد (نک‍ : محتاط، 182). 
مثل دیگری هست که می‌گوید: «پیسی سر کسی در آوردن» که یعنی کسی را آزار دادن و در مضیقه گذاردن و رسوا ساختن (جمال‌زاده، 46). مرض برص در آراء فقهی یکی از 7 عیبی است که اگر پس از عقد معلوم شود زنی به آن مبتلا ست، مرد می‌تواند عقد را به هم بزند. گفتنی است که در اینجا برص از جذام (خوره) مجزا دانسته شده است (نک‍ : صاحب‌جواهر، 30 / 342؛ طباطبایی بروجردی، 380). اصولاً کشف برص، به‌عنوان یک بیماری نفرت‌انگیز و واگیردار، در یکی از زوجین پس از عقد نکاح، چه در تشیع چه در فقه تسنن، مجوز ابطال نکاح است (برای اطلاعات بیشتر، نک‍ : همانجاها). 

مآخذ

 ابن‌ربن، علی، فردوس الحکمة، بیروت، 1423 ق / 2002 م؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقائق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، 1346 ش؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، 1374 ش؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایة المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، 1344 ش؛ اعلم، هوشنگ، «برص»، دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، 1378 ش، ج 3؛ بحر الفوائد، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، 1345 ش؛ بشرا، محمد، طب سنتی مردم گیلان، رشت، 1389 ش؛ جرجانی، اسماعیل، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به کوشش محمدرضا محرری، تهران، 1382-1384 ش؛ جمال‌زاده، محمدعلی، فرهنگ لغات عامیانه، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1341 ش؛ جمالی یزدی، ابوبکر، فرخ‌نامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حبیش تفلیسی، بیان الصناعات، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1336 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفه، به کوشش روجا رحیمی و دیگران، تهران، 1386 ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1368 ش؛ خلعتبری لیماکی، مصطفى، فرهنگ مردم تنکابن، تهران، 1387 ش؛ خواب‌گزاری، منسوب به ابن‌سیرین، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ خوش‌بین، سهراب، گیاهان معجزه‌گر، تهران، 1389 ش؛ دنیسری، محمد، نوادر التبادر لتحفة البهادر، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه و ایرج افشار، تهران، 1387 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، 1387 ش، حرف «پ»، دفتر دوم؛ شاه‌ارزانی، محمداکبر، طب اکبری، تهران، 1387 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم عامۀ مردم خراسان، تهران، 1346 ش؛ صاحب‌جواهر، محمدحسن، جواهر الکلام، به کوشش محمود قوچانی، تهران، 1392 ق؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ طباطبایی بروجردی، حسین، توضیح المسائل، تهران، بی‌تا؛ طوسی، محمد، تهذیب الاحکام، بیروت، 1413 ق / 1992 م؛ عهد عتیق؛ غیاث اللغات، غیاث‌الدین محمد رامپوری، بمبئی، بی‌تا؛ محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، تهران، چاپخانۀ هما؛ محقق، مهدی، مقدمه بر بستان الاطباء، ابن‌مطران، به کوشش همو، تهران، 1368 ش؛ معین، محمد، حاشیه بر برهان قاطع محمدحسین بن خلف تبریزی، تهران، 1330 ش؛ موزر، هنری، سفرنامۀ ترکستان و ایران، ترجمۀ علی مترجم، به کوشش محمد گلبن، تهران، 1356 ش؛ نصیرالدین طوسی، تنسوخ نامۀ ایلخانی، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1348 ش؛ وندیداد، به کوشش هاشم رضی، تهران، 1385 ش؛ هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، بیروت، 1928 م؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1347 ش؛ یشتها، به کوشش ابراهیم پورداود، تهران، 1347 ش؛ یواقیت العلوم، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، 1345 ش؛ نیز: 

Asatrian, G. S., A Comparative Vocabulary of Central Iranian Dialects, Tehran, 2011; Bartholomae, Ch., Altiranisches Wörterbuch, Strassburg, 1904; Fitzpatric, T. et al., Color Atlas and Synopsis of Clinical Dermatology, New York, 1992; Herodotus, The History, tr. A. D. Godley, London, 1946; Horn, P., Grundriss der neupersischen Etymologie, Strassburg, 1893; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; Polak, J. E., Persien, das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865. 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.