زمان تقریبی مطالعه: 16 دقیقه

پلاس

پَلاس، دست‌بافی خشن و زمخت با نقوش ساده و حتى بدون نقش، از مواد اولیه‌ای چون موی بز، نخهای تابیده‌شده از پشم گوسفند و شتر، و در مناطقی، از باریکه‌های پارچه‌های مستعمل. از پلاس به‌عنوان زیرانداز و نیز گاهی برای ساخت و دوخت چادر ایلات کوچنده، پوشش چهارپایان، پوشاک ضخیم و خشن و کم‌بهای مختص درویشان، جامۀ مصیبت و عزا و مغفرت و عبادت استفاده می‌شود. 
در غیاث اللغات در معنی پلاس چنین آمده است: «چیزی است مثل کرباس که از ریسمان و پوست درخت سن بافند که به هندی «تات» گویند» (ذیل واژه). نظام قاری به بافت پلاس از مو در دیوان البسه اشاره کرده است: بافتم من پلاسی از مویی / ورنه این رشته نیست جز یکتا؛ نیز در این بیت آورده است: به هر گوشه در شعر بشتافتم / ز مویی پلاسی چنین یافتم (ص 21، 194)؛ همچنین پلاس را همان جُل (پوشش ستوران) گفته‌اند (حبیب ... ، 198؛ برای دیدن معادلها و معانی واژۀ پلاس در گویشهای دیگر، نک‍ : کرباسی، 24؛ محتاط، 2 / 37؛ ابراهیمی، 140). 
اشتقاق دقیق واژۀ پلاس معلوم نیست و به این صورتها آمده است: در خوارزمی: pr’s و pl’s؛ آسی: pælæz؛ کردی: pälās, pilās؛ پراچی: palās، یدغه: pәlās؛ pa:lâs (نک‍ : مرگنستیرنه، I / 279, II / 237؛ بنتسینگ، 521؛ نیز نک‍ : حسن‌دوست، 1 / 281-282). 
بافته‌ای چون پلاس سابقه‌ای بسیار کهن دارد؛ چنان‌که در عهد عتیق و عهد جدید، بارها به شیوۀ بافت و موادِ اولیه و کاربریهای متفاوت پلاس اشاره شده است و حتى این عبارت دیده شده است که سابقۀ آن را به پیش از کتاب مقدس می‌برد: «در قدیم الایام نیز همچون زمان حال از پلاس برای ساخت جوال استفاده می‌شد» (هاکس، 224) و در مکاشفات یوحنا (6: 12) نوع پلاس: پارچۀ بافته شده؛ نوع بافت: زبر و درشت؛ و نوع مواد اولیه به کار رفته در آن: موی بز و شتر گفته شده است (هاکس، همانجا). در سفر پیدایش، از پلاس به‌عنوان لباس ماتم و عزا یاد شده، و به‌عنوان نشانۀ حزن و ماتم یعقوب (ع) در فقدان یوسف (ع) به پوشیدن جامه‌ای از پلاس اشاره شده است: «و چون کسی را ماتم و حزنی فوق‌الطاقه واقع می‌شد، لباسی از پلاس ترتیب داده در بر می‌کرد همچون یعقوب که در فراق یوسف رخ خود را پاره کرده و پلاس در بر کرد» (37: 34) و یا در جاهایی دیگر از داوود (ع) یاد می‌شود: حضرت داوود (ع) به قوم خود گفت: جامه‌های خود را بدرید و پلاس بپوشید (دوم سموئیل، 3: 31؛ نیز نک‍ : اول پادشاهان، 21: 28). استفاده از پلاس به عنوان لباس توبه در میان یهودیان امری عادی بود (سیار، 113، حاشیۀ 5). اغلب لباس پیامبران نیز از پلاس بوده است (مکاشفۀ یوحنا، 11: 3). 
پلاس چون از نخ ضخیم حاصل از پشم طبیعی و بدون رنگ با بافتی زمخت و درشت تهیه می‌شود، کاربرد آن به‌عنوان دست‌بافی کم‌ارزش، از باب استعاره به نکبت و ذلت یا جامۀ فقر و نکبت دلالت دارد. مثلاً نظام قاری در دیوان البسه، لباس پلاسین را در مقابل جامه‌های دوخته شده از اطلس قرار داده، و برای هر یک ارزش خاصی قائل شده است: یکی را کند صوف و اطلس لباس / یکی را دهد پوستک با پلاس؛ و در جایی دیگر به درویش دلداری می‌دهد که جای او بر بالای چرخ اطلس است، پس دل خوش‌دار، اگرچه جامه‌ای از پلاس بر تن داری، یا به مفهومی دیگر، در زیر چادری از پلاس زندگی می‌کنی: درویش ترا جا ز بر اطلس چرخست / خوش باش اگر چند گهی زیر پلاسی (ص 166، 173؛ نیز نک‍ : فرهنگ ... ). 
از جامۀ پلاسین که معمولاً از موی سیاه بز تهیه می‌شد، به سبب زبری و خشونت و زمختی در بافت آن، در هنگام مصیبت استفاده می‌شد (شمیسا، 1 / 238- 239). در ظفرنامۀ نظام‌الدین شامی آمده است: هنگامی که «خبر واقعۀ هایلۀ امیرزادۀ مغفور جهانگیر طاب ثراه رسانیدند، عالَم پُر ویل و خروش شد و خلایق مجموع سرها برهنه و پلاسها در بر به استقبال بیرون آمدند» (ص 73) و یا در قصص الانبیاء آمده است: «هنگامی که زکریا ذکر دوزخ گفتن گرفت، یحیى نعره بزد و پلاس بز خویشتن بدرید و همی فریاد کرد» (نیشابوری، 318). 
به هنگام عبادت نیز پوشیدن لباس پَست و خشن همچون پلاس نشانی از بی‌تکلفی و ساده‌زیستی بوده، و نزد عرفا و زهاد و درویشان بر تن کردن خرقۀ پشمین و پلاس نشانۀ نفی دنیا و علایق دنیوی به شمار می‌آمده؛ چنان‌که در تاریخ سیستان آمده است: «کیخسرو آنجا شد و پلاس پوشید و دعا کرد» (ص 36). بیهقی از قول مسعود غزنوی برای نفی صوفیان متظاهری که پلاس بر تن می‌کردند و دام زرق می‌نهادند، آنها را افرادی پلاس‌پوش با دلی سیاه‌تر از پلاس می‌نامد (2 / 735). مؤلف گمنام حدود العالم در سدۀ 4 ق به مناطقی که بافت پلاس در آن رواج داشته، اشاره کرده است، ازجمله: جوزجانان یا جوزجان (ناحیه‌ای در خراسان بزرگ)، چغانیان (ناحیه‌ای در ماوراءالنهر) و موقان (ص 95، 109، 159). 
همچنین پلاس در اشعار فارسی به‌عنوان نماد ترک دنیا و پرهیز از مال‌اندوزی آمده است، و گاه عرفا و صوفیان به ریا آن‌را بر تن می‌کردند؛ از این رو، در اشاره به ترک ریا و تزویر نیز به آن اشاره شده است: آن پلاست خوش بسوز ای حق‌شناس / تا کی از تزویر با حق هم پلاس؟ (عطار، 326)؛ بپوشید جامۀ پرستش پلاس / خرد را چنان کرد باید سپاس (فردوسی، 6 / 66). چنان‌که گذشت، در تضاد با لطیف‌ترین پوشاک، به‌ویژه پوشاک تهیه‌شده از حریر، خز و دیبا به پلاس اشاره شده است: به جای صدرۀ خارا چو بطریق / پلاسی پوشم اندر سنگ خارا (خاقانی، 26)؛ کرد گردون ز توزی و دیبا / کسوت و فرش من به شال و پلاس (مسعود سعد، 296)؛ دو مخالف امام گشتستند / چو سیاه و سفید و خزّ و پلاس (ناصرخسرو، 438)؛ چون تن و پیرهن نخواهد ماند / چه پلاس و چه جامۀ ممتاز (پروین، 305). 
بافتن پلاس، در نظام تقسیم جنسی کار بین زن و مرد، مانند بیشتر بافته‌ها در بیشتر نقاط ایران کاری زنانه است؛ برای نمونه، در منطقۀ میبد در استان یزد، قبل از رواج نخهایی که در کارخانه ریسیده می‌شد. از نخهای کلفت و کم‌تاب معروف به «هُری» که زنان آنها را به صورت دست‌ریس تهیه می‌کردند، در بافت پلاس و زیلو استفاده می‌شد (جانب اللٰهی، 241). بافتن پالاز (پلاس) در استان گیلان نیز به عهدۀ زنها ست و اغلب در فصل تابستان و در ییلاقات انجام می‌گیرد (بازن، 72؛ نیز نک‍ : تهی‌دست،40)، همچنین بافت پلاس چهارگوش با کاربریهای متفاوت یکی از تولیدات زنان قشقایی در استان فارس است (هانگ، 79). نیز پلاس‌بافی ازجمله صنایع دستی در منطقۀ دشت مغان واقع در استان اردبیل به شمار می‌رود (خاماچی، 481).
پلاس‌بافی از لحاظ شیوۀ بافت و نوع دستگاه شباهت بسیاری به گلیم‌بافی دارد. دارهای مخصوص بافت گلیم در روستاها به حالت عمودی، و در میان ایلات و عشایر کوچنده به حالت افقی یا زمینی است. دار شامل دو تیر کلفت چوبی موازی (نورد) معمولاً به نامهای زیردار و سردار است. مجموعه نخهای تار در مرحلۀ چله‌کشی به شکل تسمۀ نقاله روی نوردها کشیده می‌شوند. در هنگام چله‌کشی، برای ایجاد و حفظ ضرب‌آهنگ در چله و آسانی ردکردن پود، از دو چوب گِرد و باریک و بلند، معمولاً به نامهای گورد و بچه‌گورد، یا کُجی و هاف، که در عرض تارها قرار می‌گیرند، استفاده می‌شود. همیشه نیمی از تارها به صورت یکی در میان، به گورد متصل شده است که با کشیدن و رهاکردن آن، جاهای دو دسته تار عوض، و پود از میان آنها رد می‌شود. در دارهای افقی یا زمینی، گورد را با ریسمانهایی به نوک سه‌پایه‌ای می‌بندند که روی دار گذاشته شده است. در هنگام بافت، پس از ردکردن پود در هر رج با فشار آوردن به گورد ضرب تارها تغییر می‌یابد؛ بدین ترتیب، پودها به صورت زیر و رو در میان چله قرار می‌گیرند (نک‍ : وولف، 200-201؛ برای اطلاعات بیشتر دربارۀ شیوۀ بافت گلیم، نک‍ : ه‍ د، گلیم). 
تفاوت موجود میان پلاس با گلیم در کاربرد مواد اولیه و یا ساده‌بافی و بدون نقش بودن این دست‌باف است. رنگ پلاس بیشتر تیره است؛ زیرا در بافت آن، از الیاف رنگ‌نشده و طبیعی استفاده می‌شود. در منطقۀ میبد یزد، پلاس‌بافی شباهت بسیاری به کرباس‌بافی دارد (جانب‌اللٰهی، 386). در میان عشایر شاهسون استان آذربایجان و منطقۀ خیاو، پلاس نوعی جاجیم ارزان‌قیمت است که با دستگاه جاجیم‌بافی بافته می‌شود (عزیزی، 319؛ ساعدی، 150، 154؛ نیز نک‍ : بازن، 72-73). 
در برخی مناطق کشور، این دست‌باف نقوشی نیز دارد (بداغی، 18، 49). نقوش به کار رفته در پلاس بیشتر شامل نقوش هندسی است (یاوری، 132). در ایل جعفربای ترکمن، معمولاً نقش «گل آیدی» که 9 پر دارد، روی پلاسها بافته می‌شود و به سبب وجود 9 گلبرگ، این نقش در میان ترکمنها بسیار مورد احترام و مقدس است. ترکمنها بافته‌هایی با این نقش را روی تابوت مردگان قرار می‌دهند (بداغی، 42، 49). در گذشته، پلاسهایی که در منطقۀ میبد یزد بافته می‌شد، دارای نقوش راه‌راه آبی و قرمز بود، اما امروزه، بیشتر با نقوش چهارخانه و شطرنجی بافته می‌شود که به سبب تشابه با نقوش پتو، پلاسها را نیز در این منطقه پتو می‌نامند (جانب‌اللٰهی، همانجا). ازجمله هنرهای دستی زنان بلوچ بافت و تزیین پلاسهایی است که به آن «سکّه» می‌گویند. این پلاس از موی بز یا پشم گوسفند در اندازۀ 1×5 / 1 متر بافته، و روی آن صدف‌کاری و آیینه‌کاری می‌شود و آن را بر روی رختخواب‌پیچ پهن می‌کنند (ناصری،160؛ آذرلی، 225). 
پلاسهای بافته‌شده از موی سیاه بز در گروههای چادرنشین ایلی و عشایری برای سقف و دیواره‌های چادر به‌کار می‌روند (لریمر،215)؛ حتى عشایر سیرجان و بلوچستان، نیز ایل بچاقچی در کرمان و قشقاییهای استان فارس سیاه‌چادر را همان پلاس می‌نامند (نک‍ : میرشکرایی، 101؛ فرهادی، 37؛ مؤیدمحسنی، 55). عشایر سیرجان نیز پس از به هم دوختن نوارهای بلند و باریک پلاسها به نام «لَتَف»، که گلیمینه‌ای مویین از موی بز است، از آن برای ساخت سقف و دیواره‌های سیاه‌چادر یا پلاس استفاده می‌کنند (فرهادی، همانجا). قشقاییها برای بافتن پلاسهایی که در سقف و دیواره‌های سیاه‌چادر به‌کار می‌روند، دقت و توجه خاصی به خرج می‌دهند؛ مثلاً پلاسی را که در سقف به‌کار می‌رود و به آن چادر می‌گویند، با بافت فشرده‌تری می‌بافند تا در هنگام بارندگی نفوذناپذیر باشد. پلاسهای به کار رفته در دیوارۀ سیاه‌چادر را «یِلَن» می‌نامند. پلاسهای زیرانداز در بین عشایر قشقایی بیشتر به‌عنوان کف‌پوشی عایق در زیر قالی برای جلوگیری از نفوذ رطوبت است؛ همچنین، قشقاییها از پلاس به عنوان پوشش روی مَشک برای خنک نگه داشتن آب استفاده می‌کنند. آنها معمولاً در فصل سرما، مرغ و خروسهایشان را در محفظه‌ای سنگ‌چین قرار می‌دهند و روی آن را با پلاس می‌پوشانند (دُرداری، 192).
در کرمانشاه، پلاس بیشتر به‌عنوان زیرانداز کاربرد دارد (جزمی، 121). ترکمنها هر نوع گلیمی را پلاس می‌نامند و آن را در گروه قاقمه (گلیم) طبقه‌بندی می‌کنند که مشتمل است بر آرتماق که جهیزیۀ عروس را در آن می‌نهند، انواع توبره‌ها به ویژه توبرۀ اسب (آت توربا)، «دوزی» (نواری به عرض 10 سانتی‌متر با نقوش هندسی رنگین برای دورتادور آلاچیق از درون)، انواع جوال برای آرد و گندم، جُلِ اسب، گلیم مخصوص جلو در و جز اینها که همه زیبا، و آکنده از نقش و نگار رنگین‌اند (معطوفی، 3 / 2168؛ گلی، 321). با توجه به همین امر است که نوشته‌اند مرغوب‌ترین پلاسهای کشور از حیث بافت و طرح و نقش در مناطق ترکمن صحرا و کلات نادری خراسان بافته می‌شود (یاوری،132؛ جزایری،57). 
نمودهای کاربردی پلاس در فرهنگ مردم و در قالب آداب و رسوم، باورها، مراسم عروسی، سوگواری و عزاداریهای مذهبیِ برخی از مناطق ایران نیز دیده می‌شود؛ برای نمونه، ترکمنها در شب عروسی، برای بردن عروس به منزل داماد از شتری استفاده می‌کنند که با پارچه‌های رنگین و بافته‌هایی همچون «آخال» (نوعی پلاس) تزیین شده است (معطوفی، 3 / 2136). 
پلاس در میان عشایر سیرجان در برپایی سیاه‌چادرها یا به قول خودشان، پلاسهایی برای اجرای مراسم عروسی، کاربرد جداگانه‌ای دارد. در روز عروسی، اگر حمامی در دسترس نباشد، برای حمام‌کردن داماد روی گذر چشمه یا جوی آبی پلاس (چادر) بر پا می‌کنند که به آن حمام ترکی می‌گویند؛ در همین پلاس است که دلاک داماد را می‌شوید. برای پذیرایی از مهمانان نیز از حدود یک ماه قبل از آن، پلاسهای به شکل دایره در کنار هم برپا می‌کنند. داماد پس از حمام‌کردن به پلاس پدر عروس می‌رود تا عروس خود را تحویل بگیرد (بختیاری،265-266). 
در لرستان به هنگام مرگ کسی، آیین پلاس‌پوشان را به نشانۀ عزا برگزار می‌کنند؛ در اجرای این مراسم اسب فرد متوفا را با شیوه‌ای خاص می‌آرایند و معمولاً قطعه‌ای از پلاس (سیاه‌چادر) روی زین اسب می‌کشند (عسکری‌عالم، 1 / 94، 100؛ نیز نک‍ : ه‍ د، کتل). قشقاییهای استان فارس نیز در هنگام عزاداری و سوگواری به مدت یک‌سال با پوشیدن پیراهنهای سیاه از جنس پلاس، عمق اندوه خود را نشان می‌دهند (کیانی، 261-262). 
در فرهنگ مردم گروس، در ایام عاشورا، بیشتر خانواده‌ها، گندمی را که برای پختن حلیم نذری در نظر گرفته‌‌اند، پس از تمیز کردن و شستن، روی پلاس می‌گسترند تا رطوبت آن گرفته شود (هاشم‌نیا،150). در میان لرهای کهگیلویه و بویراحمد، برای پخت نان مخصوصی که از آرد دانۀ بلوط تهیه می‌شود، آرد را 3 روز در آب گرم خیس می‌کنند و روی آن را با پلاسی می‌پوشانند تا به اصطلاح، عمل بیاید (لمعه، 18). در شاهرود، پلاس به‌عنوان زیرانداز، ازجمله هدایایی است که شاگردان به ملای مکتب می‌دهند (شریعت‌زاده، 509). 
در پزشکی مردمی نیز توصیه می‌شد که برای معالجۀ بواسیر، پلاس کهنه (مِسحُ البالی) بسوزانند و سوختۀ آن را روی موضع بگذارند (ابومنصور، 327). در فرهنگ عامۀ برخی مناطق ایران از پلاس برای درمان بیماریهایی چون زکام و سرماخوردگی شدید و نیز برای تسکین درد پستان زائو استفاده می‌کردند؛ بیمار ساعتها زیر پلاس پشمین می‌خوابید تا کاملاً عرق کند و با این تعرق، بیماری از بدن وی خارج شود. 
کم‌ارزشی پلاس از دیدگاه مردم سبب شده است که حتى باورهایی پیرامون خواب و خواب‌گزاری پدید آید. مثلاً در کامل التعبیرآمده است: «پلاس در خواب دیدن درویشی بود مصلح و پارسا و دیندار از اقوال و افعال با امانت. اگر کسی در خواب بیند که پلاسی پوشیده داشت، دلیل بود که او را با چنین مردی صحبت افتد و از او خیر و منفعت آخرت یابد و اگر بیند که پلاس بسیار داشت، دلیل بود که به قدر آن او را مال و نعمت حاصل گردد و معبران گویند که پلاس مالی حلال بود و اگر کسی به خواب بیند که پلاس نو یافت، دلیل بود که زن پارسای توانگر بخواهد و از او خیر و منفعت بیند و اگر مردی بیند که پلاس نو بخرید، دلیل بود که کنیزک پارسا بخرد و از او منفعت یابد» (حبیش،112-113). 
امثال و اصطلاحاتی دربارۀ پلاس در فرهنگ مردم ایران رواج دارد. از آن جمله است: پلاس را با ششتری پینه نکنند (دهخدا، 1 / 511)؛ آدم است و لباس، زمین است و پلاس؛ پلاس سیاه به شستن سفید نشود (شکورزاده، 14، 307)؛ در ضرب‌المثلی آذری آمده است: پلاس بر خود بپیچ، پشت سر ایل افتان و خیزان برو (حرکت کن)؛ در ضرب‌المثلی از شهر بابک و جیرفت آمده: پلاس پلاس، پیش (خود) صاحب پلاسم پلاس، پلاس را نتوان جای پرنیان برداشت (ذوالفقاری، 1 / 641-642). در فرهنگ عامیانۀ سیرجان نیز به پلاس در قالب شعر اشاره شده است: پلاس (چادر) اووِری (آن طرفی) که ریشه داره / پلاس دختر ایلخان ربابه؛ سگ اَی (اگر) نونی بدی حق می‌شناسه / همیشه گِرد وردِت می‌پلاسه (نک‍ : مؤیدمحسنی، 684،633).
اصطلاح پلاس‌شدن به معنای ماندگار شدن و مترادف با جا خوش کردن، تلپ‌شدن و لنگر انداختن در زبان فارسی رواج دارد (احمدی،66؛ نیز نک‍ : جمال‌زاده،174).

مآخذ

 آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ ابراهیمی، قربانعلی، فرهنگ مردم بیضا، تهران، 1384 ش؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقایق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، 1346 ش؛ احمدی، مرتضى، فرهنگ بر و بچه‌های ترون، تهران، 1386 ش؛ بختیاری، علی‌اکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ بداغی، ذبیح‌الله، نیاز جان و فرش ترکمن، تهران، 1371 ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش خلیل خطیب‌رهبر، تهران،1383 ش؛ پروین اعتصامی، دیوان، به کوشش منوچهر مظفریان، تهران، 1362 ش؛ تاریخ سیستان، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1311 ش؛ تهی‌دست، فاطمه، صنایع دستی گیلان، رشت، 1387 ش؛ جانب‌اللٰهی، محمدسعید، چهل گفتار در مردم‌شناسی میبد (دفتر دوم و سوم)، تهران، 1385 ش؛ جزایری، زهرا، شناخت گلیم، تهران، 1370 ش؛ جزمی، محمد و دیگران، هنرهای بومی در صنایع دستی باختران، تهران، 1363 ش؛ جمال‌زاده، محمدعلی، صحرای محشر، تهران، 1337 ش؛ حدود العالم ، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1362 ش؛ حبیب اصفهانی، فرهنگ پارۀ لغات و تعبیرات دیوان البسه (نک‍ : هم‍ ، نظام‌ قاری)؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ حسن‌دوست، محمد، فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی، به کوشش بهمن سرکاراتی، تهران، 1383 ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به‌کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، 1357 ش؛ خاماچی، بهروز، فرهنگ جغرافیایی آذربایجان شرقی، تهران، 1370 ش؛ درداری (فولادی)، نوروز، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایل بزرگ قشقایی، شیراز، 1388 ش؛ دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، 1352 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ ساعدی، غلامحسین، خیاو یا مشکین شهر، تهران، 1354 ش؛ سیار، پیروز، ترجمه و حاشیه بر کتابهایی از عهد عتیق، تهران، 1387 ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، دوازده هزار مثل فارسی و سی هزار معادل آنها، مشهد، 1380 ش؛ شمیسا، سیروس، فرهنگ اشارات ادبیات فارسی، تهران، 1377 ش؛ عزیزی، پروانه، بررسی ساختار اقتصادی ـ اجتماعی ایل شاهسون، تهران، 1387 ش؛ عسکری‌عالم، علی‌مردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، 1385 ش؛ عطار نیشابوری، فرید‌الدین، منطق الطیر، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، 1383 ش؛ عهد جدید؛ عهد عتیق؛ غیاث اللغات، غیاث‌الدین محمد رامپوری، بمبئی، 1970 م؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش م. ن. عثمانف و ع. نوشین، مسکو، 1967 م؛ فرهادی، مرتضى، «تحلیلی مردم‌شناختی از نقش و نگار گلیمینه»، کتاب ماه هنر، تهران، 1377 ش، س 1، شمـ 1؛ فرهنگ رشیدی، عبدالرشید تتوی، به کوشش اکبر بهداروند، تهران، 1386 ش؛ کرباسی راوری، علی، فرهنگ مردم راور (دفتر یکم)، تهـران، 1365 ش؛ کیانی، منـوچهر، سیه‌چادرها (تحقیقی در زندگی مردم ایل قشقایی)، تهران، 1371 ش؛ گلی، امین‌الله، تاریخ سیاسی و اجتماعی ترکمنها، تهران، 1366 ش؛ لریمر، د. ل. ر.، فرهنگ مردم کرمان، به‌کوشش فریدون وهمن، تهران، 1353 ش؛ لمعه، منوچهر، فرهنگ عامیانۀ عشایر بویراحمدی و کهگیلویه، تهران، 1353 ش؛ محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، اراک، چاپخانۀ هما؛ مسعود سعد سلمان، دیوان، به کوشش غلامرضا رشید یاسمی، تهران، 1339 ش؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان،1381 ش؛ میرشکرایی، محمد، «بَلْوَرد، پایگاه ایل بچاقچی»، مجموعه مقالات مردم‌شناسی، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، مرکز مردم‌شناسی، تهران، 1362 ش، ج 2؛ ناصرخسرو، دیوان ، به کوشش مجتبى مینوی و مهدی محقق، تهران، 1353 ش؛ ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، رسالۀ تایپی، 1358 ش؛ نظام‌الدین شامی، ظفرنامه، به کوشش محمد احمد پناهی سمنانی، تهران، 1363 ش؛ نظام قاری، محمود، دیوان البسه، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1359 ش؛ نیشابوری، ابراهیم، قصص الانبیاء، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1359 ش؛ هاشم‌نیا، محمود و ملوک ملک‌محمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، 1380 ش؛ هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، تهران، 1349 ش؛ یاوری، حسین، تجلی نور در هنرهای سنتی ایران، تهران، 1384 ش؛ نیز: 

Bazin, M. and Ch. Bromberger, Gilân et Âzarbâyjân oriental cartes et documents ethnographiques, Paris, 1982; Benzing, J., Chwaresmischer Wortindex, Wiesbaden, 1983; Huang, J., Tribes Women of Iran, New York, 2009; Morgenstierne, G., Indo Iranian Frontier Languages, Oslo etc., 1929; Wulff, H. E., The Traditional Crafts of Persia, London, 1966.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.