پشتکوه
پُشْتْكوه، منطقهای تاریخی در باختر ایران كه تقریباً با استان ایلام كنونی مطابقت دارد. از آغاز پادشاهی شاهان صفوی، منطقۀ لُر كوچك به لرستان فِیلی معروف شد و لرستان فیلی در زمان سلطنت آقامحمدخان قاجار (1210-1211ق / 1796-1797م) به دو منطقۀ پشتكوه و پیشكوه تقسیم گردید (افشار، 133). كبیركوه (كوه كَوَر، كَبَر) از كوههای بلند و مهم كوهستان زاگرس و مرز میان دو منطقه است (ایزدپناه، تاریخ...، 1 / 8؛ كرزن، II / 275). برخی از جغرافینویسان، رود بزرگ سیمره را نیز مرز میان پشتكوه و پیشكوه دانستهاند (كریمی، جغرافی ... ، 75؛ كیهان، 1 / 48). پشتكوه بدان سبب كه در پشت (باختر) كبیركوه قرار گرفته، به این صورت نامیده شده است (ساكی، 4؛ كوكلان، 143).
این منطقه از شمال غرب به سرزمین كلهرها (از ایلهای كُرد كرمانشاهان)، از شمال شرق و جنوب شرق به رودخانۀ سیمره و كرخه، و از جنوب و جنوب غرب به جلگۀ بینالنهرین محدود است (مرگان، 2 / 222). پشتكوه بیشتر از پیشكوه شناخته شده است، زیرا در سدۀ 13ق / 19م، فرمانروایانی بر این ناحیه حكومت كردهاند كه توانسته بودند نظم را در این سرزمین برقرار سازند (گابریل، 372)، همچنین این منطقه به سبب مرز مشترك با عراق، همواره از اهمیت بیشتری برخوردار بوده است (كریمی، راهها...، 129).
ویژگیهای طبیعی
پشتكوه را شامل رشتههای كوهستانی و جلگههایی در میان كوهها دانستهاند كه به صورت نفوذناپذیری از كرانۀ راست رود كرخه تا مرز امتداد دارد (كرزن، II / 277). كوههای این منطقه از شمال غربی به جنوب شرقی كشیده شدهاند (كیهان، 2 / 464). كبیركوه عظیمترین و منظمترین كوهستان ناحیه است كه به طول 160 كم مانند دیوارهای پشتكوه را از داخل ایران جدا میكند (مرگان، 2 / 224-225) و گردنههای كوچكی آن را به پیشكوه پیوند میدهد (كریمی، جغرافی، 27- 28).
وجود كبیركوه و كوههای دیگری مانند دینار و اناران، دوگونه آب و هوا در پشتكوه پدید آورده است: نخست نواحی كوهستانی با قلههای بلند و پربرف كه از آب و هوای معتدل برخوردارند، و دوم جلگههای گرم و سوزان كه دارای آب و هوای گرمسیری هستند. از ارتفاعات پوشیده از برف پشتكوه، رودهایی سرچشمه میگیرند كه برخی به رود سیمره میریزند و بعضی به سوی جلگۀ بینالنهرین سرازیر میشوند (كوكلان، 143-146). پوشش گیاهی پشتكوه را در درههای 500-1500 متری، جنگلهای انبوه از درختان بلوط، اقاقیا، افرا، انار، گردو، انجیر و انگور تشكیل میدهند. در ارتفاعات بالاتر، این درختان جای خود را به گیاهان خاردار و غلات میدهند و پایینتر از 500 متر، درختان خرما و مركبات میرویند (مرگان، 2 / 235-236).
پیشینۀ تاریخی
با نشانیهایی كه برخی از مورخان از زیستگاه قوم كاسی (كاشو یا كاشی) در غرب ایران و در دامنههای كوهستان زاگرس به دست دادهاند، دانسته میشود كه سرزمین لرها، ازجمله منطقۀ پشتكوه، در نیمۀ نخست هزارۀ 2قم، زیستگاه این قوم باستانی بوده است و آنها از همینجا به جلگۀ بینالنهرین سرازیر شده، بر امپراتوری بابل دست یافتند و توانستند نزدیك 6 قرن بر آن فرمان رانند (بهمنش، 186، 327؛ دیاكونف، 120-121؛ گیرشمن، ایران...، 54-56). پشتكوه منطبق با ناحیۀ تاریخی «ماسَبَدان» (ماسپتان، ماه سُبُدان، ماسَبَذان) است (ایزدپناه، تاریخ، 1 / 67؛ راولینسن، 48؛ كامبخش فرد، 252؛ ماركوارت، 20). استرابن از این منطقه با نام «مساباتیس» نام برده، و افزوده است كه به ماد (مدیا) تعلق دارد، و برخی نیز آن را از سرزمینهای ایلام دانستهاند. او جای مساباتیس را در جنوب ماد، در كوههای زاگرس ذكر كرده است (V / 309).
چنین به نظر میرسد كه این منطقه در دورۀ پارتی متقدم جزئی از سرزمین ایلام بوده است (ماركوارت، همانجا) و احتمالاً در دورۀ ساسانیان بخشی از سرزمین ماه (ماد) بهشمار میرفته است (برانر، 754). راولینسن جلگۀ آریوخ را كهنترین نام برای این منطقه دانسته، و به نظر او پیش از سدۀ 13م، اینجا به نام آریوحان شهرت داشته است. نام آریوخ پیش از اسكندر به «سَبَد» كه جمع آن «سَبَدان» است، تغییر یافت و با پیشوند «ماه» به معنی سرزمین و منطقه به صورت «ماه سَبَد» و «ماه سَبَدان» (عربی: ماسبذان) درآمد (ص 43). این ایالت در زمان پادشاهی اردشیر بابكان (224-240م) به همین صورت، ماه سبدان نامیده میشد و سرزمینی از جلگۀ ایوان در امتداد كوههای زاگرس تا حدود شوش را در بر میگرفت و جادهای كه از اینجا میگذشت، از راههای مهم ارتباطی جهان باستان بود و همان راهی است كه در لشكركشی اسكندر از شوش به اكباتان، مورد استفاده قرار گرفت (همو، 44-45).
از ماسبذان در تاریخ اسطورهای ایران نیز یاد شده است (مقدسی، 3 / 150-152). از نوشتههای برخی جغرافینویسان اسلامی چنین برمیآید كه ماسبذان از سرزمینهای پهلویان (اشكانیان) بوده (ابنخردادبه، 57)، و یاقوت نیز از قول شیرویه پسر شهردار، آن را یكی از شهرهای هفتگانۀ پهلویان به شمار آورده است (3 / 925). اساساً منطقۀ گستردۀ زاگرس در دورۀ اشكانیان به پایگاه دفاعی و نفوذی آنان در غرب ایران تبدیل شد و پهله، پَهْلَوْ و یا پَهل نام گرفت (ایزدپناه، همان، 1 / 19، 67). دینوری ماسبذان را از سرزمینهایی دانسته كه اردوان، شاه اشكانی بر آن فرمانروایی كرده است (ص 40).
به نظر میرسد، این منطقه در زمان ساسانیان و نیز تا سدههای 2 و 3ق، سرزمین پهله نامیده میشد (ایزدپناه، همان، 1 / 19). به عقیدۀ برخی، نام «فِیلی» كه به بخشی از لرستان (لُر كوچك) گفته میشد، دگرگون شدۀ واژۀ «پهله یا پهلوی» است و بدینسبب زبان و دوبیتیهای این سامان نیز «فهلویات = پهلویات» نام گرفته است (همان، 1 / 74).
در زمان سلطنت خسروپرویز (590-627 م) چندی، بسطام دایی او كه بر ضد شاه شوریده بود، بر ماسبذان دست یافت (دینوری، 103). وجود برخی از محلهای جغرافیایی با نام مهر و یا تركیبی از آن، مانند مهران (شهری مرزی در استان ایلام كنونی)، مهرگان كده (در عربی: مهرجان قُذَق)، مهراب كوه (مِهروكو)، روستای چم مهر (در جایی كه رود كشكو به سیمره میپیوندد) و مهرابه ویزیهار در قلعۀ كهزاد را نشانهایاز گسترش آیینمهرپرستی در اینسرزمیندانستهاند(ایزدپناه، همان، 1 / 46-47).
در حملۀ تازیان به ایران، ماسبذان (پشتكوه) در 16 ق / 637 م در معرض یورش آنان قرار گرفت. آذین پسر هرمزانسپاهی برای دفاع از این سرزمین در دشت ماسبذان گرد آورد، ولی او در برابر سپـاه ضِراربن خطاب ــ سردار تـازی ــ شكست خورد و كشته شد. مردم ماسبذان به كوهستان گریختند و ضرار آنها را فرا خواند و آنان پذیرفتند و به شهر خود بازگشتند (طبری، 4 / 37؛ ابناثیر، 2 / 525). بلاذری گشودن ماسبذان را به ابوموسی اشعری نسبت داده است. بنا به نوشتۀ او، ابوموسی پس از بازگشت از نهاوند و پیروزی بر مردم دینور، به ماسبذان رفت، مردم آنجا و نیز اهل شیروان یا سیروان (یكی از مراكز ولایت ماسبذان) با وی صلح كردند و جزیه و خراج پرداختند و او بر سرزمینشان تسلط یافت. بلاذری افزوده است كه به عقیدۀ برخی، ابوموسی ماسبذان را پیش از نبرد نهاوند گشوده بود (ص 307).
پس از پیروزی تازیان، ماسبذان جزو منطقۀ جبال (كوهستان) قرار گرفت و جغرافینویسان اسلامی عموماً از آن به عنوان بخشی از این منطقه یاد كردهاند (ابن خردادبه، 20؛ ابن رسته، 106؛ یعقوبی، 38- 39). ولایت ماسبذان دارای دو شهر حاكمنشین بوده است: شیروان و اریجان یا اریوجان (ایزدپناه، آثار، 2 / 434). شیروان در زمان ساسانیان و نیز تا دورۀ خلفای عباسی، آباد بوده است و مردم تا پایان سدۀ 4ق در آن زندگی میكردهاند (همان، 2 / 436؛ كریمی، راهها، 127). ابنحوقل شیروان را شهری كوچك، با ساختمانهای سنگی و گچی، دارای میوۀ زیاد، فرآوردههای گرمسیری و سردسیری، آبها، درختان و كِشتهای بسیار توصیف كرده است (1 / 368-369). ابودلف اریوجان را شهری زیبا نوشته كه در دشتی میان كوههای پردرخت قرار داشته، و دارای آبهای معدنی و گوگردی بوده است (ص 63-64).
در 169ق / 785م، مهدی خلیفۀ عباسی در ماسبذان درگذشت (مسعودی، التنبیه ... ، 343). گویا او، آوازۀ آب و هوای خوش آنجا را شنیده، و برای بهرهمندی از آن، بدانجا سفر كرده بود (همو، مروج...، 3 / 319). در ماسبذان و دو شهر عمدۀ آن (شیروان و اریوجان)، از چشمههای آبگرمی سخن گفته شده كه آب آنها آتشناك است و آب آتش را خاموش نمیكند كه از شگفتیهای جهان شمرده میشود (همان، 2 / 35).
چنین پیداست كه در سدۀ 4ق / 10م، نهضت خرمدینان در میان مردم ماسبدان گسترش داشته، و شهرهای شیروان و اریوجان از زیستگاههای پیروان این آیین بوده است (همو، التنبیه، 353، مروج، 3 / 305). مقدسی خرمدینان ماسبذان را مردمانی پاكیزه و نیك رفتار توصیف كرده است (4 / 31). در زمان خلیفۀ عباسی الطائع الله (363-381ق / 974-991م) كه همزمان، شاهان آل بویه نیز در ایران سلطنت داشتند، حسنویه پسر حسین برزكان (برزیكانی) بر پشتكوه و پیشكوه فرمانروا گردید (ایزدپناه، تاریخ، 145) تا زمانی كه در دژ «سرماج» درگذشت ( مجمل،394).
اتابكان لر كوچك از 580 تا 1006ق / 1184 تا 1597م بر این سرزمین حكومت كردند (افشار، 133؛ كرزن، II / 277). با كشته شدن شاهوردیخان، واپسین اتابك لر در 1006ق به فرمان شاه عباس كبیر، فرمانروایی آنان در پشتكوه و پیشكوه پایان پذیرفت و به جای آنان، حكومت سلسلۀ دیگری از فرمانروایان لُر به نام «والیان لرستان» بر این سرزمین آغاز گردید (افشار، 144؛ مرگان، 2 / 239-240). حكومت والیان تا 1211 ق / 1796 م به درازا كشید و در این هنگام، آقامحمدخان قاجار پس از برانداختن سلسلۀ زندیه به منظور كاستن از قدرت والی لرستان، پشتكوه را از دیگر نقاط لرستان جدا كرد و از این پس، قلمرو والی، تنها به پشتكوه محدود گردید. والی در همان سال از اقامتگاه خود در خرمآباد نقل مكان كرد و به همراه بخشهایی از طایفهها، به پشتكوه عقب نشست (مورتنسن، 50-51). به همین سبب، از آغاز سلطنت فتحعلی شاه قاجار، عنوان والی لرستان به والی پشتكوه تبدیل شد (ساكی، 304). به هنگام سلطنت فتحعلی شاه، والیگری پشتكوه با حسنخان بود، و او از حكومت مركزی ایران فرمانبرداری میكرد و مركز حكومتش را از خرمآباد به ایلام منتقل ساخت (همو، 306).
از مشهورترین والیان پشتكوه، میتوان حسینقلیخان ابوقداره را نام برد كه مردی جنگجو و كاردان بود. او در موضوع اختلاف مرزی، با عربها به جنگ پرداخت و آنها را تا كرانۀ دجله عقب راند (همو، 310). حسینقلیخان در سپاه ایران درجۀ امیرتومانی (سرلشكری) داشت (كرزن، II / 279). او در پیشكوه نیز اِعمال نفوذ كرد و چندبار مأمور جنگ با طایفههای پیشكوه شد (ساكی، 314، 315). حاج سیاح كه در 1297ق / 1880م از پشتكوه دیدن كرده، با حسینقلی خان و پسرانش در مركز والی «ده بالا» ملاقات كرده، و از مهابت و سطوت او سخن گفته است (ص 225-227). پس از حسینقلی خان، پسرش غلامرضاخان ابوقداره، والی پشتكوه گردید و تا 1299ش بر پشتكوه حكومت كرد. وی در 1307ش به عراق پناهنده شد و در همانجا درگذشت و بدینسان حكومت والیان برچیده شد (رجبی، 441).
آثار تاریخی
در پشتكوه آثار تاریخی فراوانی از دورههای گوناگون باستانی برجای مانده است كه برخی از آنها را بقایای آبادیها و دژهای نظامی دورۀ ایلامی دانستهاند، مانند سلیمان تپه (زیر زیرتپه)، متعلق به حدود سال 2500قم، تل بِكسایه نزدیك سلیمان تپه، تلهای سَبَعات خَریز (چهار ریز) شامل 4 تل نزدیك به هم، و ویرانههای تل لالار كه آن را بقایای شهر باستانی «توبوی» دانستهاند كه در عهد آشور بانی پال (سدۀ 7قم) آباد بوده، و در دورۀ ساسانیان نیز یكی از مراكز مهم نظامی پشتكوه بهشمار میرفته است. ویرانههای شهر شیروان (سیروان) نیز شامل بناهایی از سنگ و گچ، متعلق به دورۀ ساسانیان است (مشكوتی، 289-290). شیروان تا پایان سدۀ 4ق آباد بوده، و از آن پس احتمالاً به علت زمین لرزه ویران شده است (ایزدپناه، آثار، 2 / 436).
جایگاه اریوجان دومین شهر باستانی پشتكوه (ماسبذان) را، شهر ایلام كنونی دانستهاند كه آن را حسین خان والی به عنوان مركز خود برگزید و به حسینآباد معروف شد كه در زمان رضاشاه به ایلام تغییر نام یافت(همان، 2 / 437).حسینآباد بیشتر ده بالا نامیدهمیشد(استارك، 185) كه در دامنۀ مانشت كوه قرار داشت و روزگاری اقامتگاه تابستانی والیان نیرومند پشتكوه بود (استاین، 228).
بخشی از مفرغهای معروف لرستان كه در فاصلۀ سالهای 1928-1930م بازارهای عتیقۀ بینالمللی را به خود جلب كرده بود، در گورستانهای واقع در درههای میان كوهی پشتكوه یافت شده است و متعلق به آغاز نیمۀ دوم هزارۀ 3قم تا سدۀ 7قم بوده است (مورتنسن، 69, 72). در 1317ش / 1938م مجسمۀ برنزی كوچكی در پشتكوه یافت شد كه به سبب ویژگیهایش مورد توجه بسیار قرار گرفت. این مجسمه نمایندۀ خدایی است كه ایستاده با خنجری به كمر و تیردانی در پشت كه روی لباس او مطالبی به خط بابلی متأخر نوشته شده است و نشان میدهد خدای شهر «ایلتیر گَزی» است (واندنبرگ، 94). گیرشمن این اثر را نشانهای از پیشرفت فن ساخت پیكرههای 3 بعدی دانسته است ( هنر...،55). برخی نیز پوشش رزمی آن را تقریباً همانند لباس عشایر كنونی لُر تلقی كردهاند (نک : سهرابی، 214-215).
از نوشتههای برخی از گردشگران كه به پشتكوه رفتهاند، چنین برمیآید كه لرهای این سرزمین چهره و اندامی زیبا داشته، و مردمانی دلیر بودهاند (سیاح، 234). استارك نیز زیباترین ساكنان شهر بغداد را، لرهای پشتكوهی دانسته است و بنا به نوشتۀ او، پشتكوهیان در نمایشی كه هر سال یكبار در بغداد برپا میكنند، طرز زندگی و نیز منطقۀ خویش را به تماشاچیان نشان میدهند و ترانههایی با صدای بلند میخوانند كه مانند آواهای نواحی كوهستانی آلپ است. همۀ صحنههای این نمایش را میتوان در خود سرزمین پشتكوه به چشم دید (ص 67-71).
مآخذ
ابن اثیر، الكامل؛ ابن حوقل، محمد، صورةالارض، به كوشش كرامرس، لیدن، 1938م؛ ابن خردادبه، عبیدالله، المسالك والممالك، به كوشش دخویه، لیدن، 1306ق / 1889م؛ ابن رسته، احمد، الاعلاق النفیسة، به كوشش دخویه، لیدن، 1309ق / 1891م؛ ابودلف، مسعر، الرسالةالثانیة، به كوشش بولگاكف و خالدوف، قاهره، 1970م؛ استارك، فریا، سفری به دیار الموت، لرستان و ایلام، ترجمۀ علی محمد ساكی، تهران، 1363ش؛ افشار سیستانی، ایرج، ایلام و تمدن دیرینۀ آن، تهران، 1372ش؛ ایزدپناه، حمید، آثار باستانی و تاریخی لرستان، تهران، 1376ش؛ همو، تاریخ جغرافیایی و اجتماعی لرستان، تهران، 1376ش؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به كوشش دخویه، لیدن، 1865م؛ بهمنش، احمد، تاریخ ملل قدیم آسیای غربی، تهران، 1339ش؛ دیاكونف، ا. م.، تاریخ ماد، ترجمۀ كریم كشاورز، تهران، 1345ش؛ دینوری، احمد، الاخبارالطوال، به كوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1960م؛ راولینسن، هنری، سفرنامه (گذر از زهاب به خوزستان)، ترجمۀ سكندر اماناللهی بهاروند، تهران، 1362ش؛ رجبی، امین و اصغر رجبی، «والیان لرستان»، فصلنامۀ مطالعات تاریخی، مشهد، 1370ش، س 3، شم 3 و 4؛ ساكی، علی محمد، جغرافیای تاریخی و تاریخ لرستان، خرمآباد، 1343ش؛ سهرابی، محمد، لرستان و تاریخ قوم كاسیت، خرمآباد، 1376ش؛ سیاح، محمدعلی، خاطرات، به كوشش حمید سیاح و سیفالله گلكار، تهران، 1356ش؛ طبری، تاریخ؛ كامبخش فرد، سیفالله، آثار تاریخی ایران، تهران، 1380ش؛ كریمی، بهمن، جغرافی مفصل تاریخی غرب ایران، تهران، 1316ش؛ همو، راههای باستانی و پایتختهای قدیمی غرب ایران، 1329ش؛ كوكلان، ابراهیم، جغرافیای نظامی ایران، تهران، 1333ش؛ كیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران، تهران، 1311ش؛ گابریل، آلفونس، تحقیقات جغرافیایی راجع به ایران، ترجمۀ فتحعلی خواجه نوری، به كوشش هومان خواجه نوری، تهران، 1348ش؛ گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمۀ محمد معین، تهران، 1355ش؛ همو، هنر ایران، ترجمۀ عیسی بهنام، تهران، 1346ش؛ مجمل التواریخ والقصص، به كوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318ش؛ مرگان، ژاك، جغرافیای غرب ایران، ترجمۀ كاظم ودیعی، تبریز، 1339ش؛ مسعودی، علی، التنبیه والاشراف، به كوشش دخویه، لیدن، 1893م؛ همو، مروج الذهب، به كوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، 1384-1387ق / 1964- 1967م؛ مشكوتی، نصرتالله، فهرست بناهای تاریخی و اماكن باستانی ایران، تهران، 1349ش؛ مقدسی، مطهر، البدء والتاریخ، به كوشش كلمان هوار، پاریس، 1903 م؛ واندنبرگ، لوئی، باستانشناسی ایران باستان، ترجمۀ عیسی بهنام، تهران، 1348ش؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد، البلدان، بیروت، 1408ق / 1988م؛ نیز:
Brunner, Ch. J., «Geographical and Administrative Divisions: Settlements and Economy», The Cambridge History of Iran, vol. VIII(2), ed. E. Yarshater, London, 1983; Curzon, G. N., Persia and the Persian Question, London, 1892; Markwart, J., Ērānšahr, Berlin, 1901; Mortensen, I., Nomads of Luristan, ed. I. Nicolaisen, Copenhagen, 1993; Stein, A., Old Routes of Western Īrān, London, 1940; Strabo, The Geography, tr. H. L. Jones, London, 1961.