پرستو
پَرَسْتو، در تداول عام چلچله، از پرندگان دورپرواز و مهاجری که در نواحی مختلف ایران به چشم میخورد و نامهای مختلفی دارد (نک : آذرلی، جم ؛ لغتنامه ... ، ذیل پرستک، پرستو، پرستوک، چلچله) و در فرهنگ مردم ایران، به سبب ویژگیهایی که دارد، مورد توجه است.
خانوادۀ پرستوها پرندگانی با جثۀ کوچک معمولاً به رنگ سیاه، قهوهای، آبی تیره یا سبز تیرهاند و با بالهای دراز، نوکتیز، دُم دوشاخ و پاهای کوتاه و ضعیف، توانایی پرواز با سرعت زیاد و تغییر مسیرهای ناگهانی در هنگام پرواز را دارند (فیروز، 298). گروه دیگری از پرستوها با نام پرستوهای دریایی بدنی باریک، دم دوشاخه و پاهای کوچک دارند و از ماهیها و دیگر آبزیان کوچک تغذیه میکنند (همو، 271-272؛ ریاضی، 357).
با اینکه در برخی از منابع و در شماری از باورهای مردمی، بر سودمندی و خواص گوشت پرستو برای درمان برخی از بیماریها اشاره شده است (نک : دنبالۀ مقاله)، اما همین باورهای مردمی از دیرباز تاکنون کشتن پرستو و استفاده از گوشت آن را با محدودیتهایی همراه کرده است. به عنوان مثال، در کتاب کهن شایست ناشایست، انسانها از کشتن پرستو منع شدهاند (ص 124). پس از ظهور اسلام نیز برخی خوردن گوشت این پرنده را مکروه (نسوی، 19)، و برخی دیگر آن را حرام دانستهاند (ابناخوه، 92). در این زمینه، احادیثی نیز در نهی آزار پرستو و کشتن آن روایت شده است (کلینی، 6 / 224).
در ادب فارسی، برخی از خصوصیات پرستو همچون عمر یکسالۀ آن، و نیز سیاهی پرهایش در قالب تعابیری زیبا و کنایی به کار رفته است. شاعران ایرانی گاه سیاهی زلف را به «پر پرستو» تشبیه کردهاند (سعدی، 185) و شاعری چون رودکی عمر کوتاه پرستو را مثالی از ناماندگاری و زودگذربودن زیباییهای جهان دانسته است (نک : نفیسی، 3 / 1068).
باورها
به عقیدۀ پارسیان، ستارۀ زحل در میان مرغان و پرندگان به پرستو دلالت دارد (بیرونی، التفهیم، 367- 368). برخی بر این باورند که اگر پرستو یا چشم آن را از تختی بیاویزند، یا استخوان پرستو را زیر بالین کسی قرار دهند، کسی که بر آن بخوابد، خوابش نمیبرد (شهمردان، 159-160؛ شاملو، 389).
به باور مردم سنگستان (استان بوشهر)، کشتن پرستو گناه دارد (احمدی، 1 / 202). مردم گیلان معتقدند چون پرستو هر سال به مکه میرود، به همین سبب پرندۀ مقدسی است؛ همچنین آنها باور دارند که اگر پرستو در خانهای آشیان بسازد، بیماری از اهل آن خانه دور میشود و صاحبخانه نیز به مکه میرود (بشرا، 1 / 51؛ همو و طاهری، 36-37). به باور همین مردم، اگر جوجههای پرستو بیمار شوند، پرستوی نر سنگی را از مکه برای درمان آنها میآورد و پس از بهبود، آن سنگ را از لانهاش بیرون میاندازد؛ مردم گیلان آن سنگ را در ظرف آبی قرار میدهند و از آن آب برای درمان افراد بیمار استفاده میکنند. همچنین اهالی گیلان بر این باورند که اگر پرستویی 7 سال در خانهای آشیان بسازد و از جانب اهالی خانه آزاری نبیند، سال هشتم و در بازگشت از مکه سنگی برای صاحبخانه میآورد و در لانۀ خود میگذارد؛ هر کس آن سنگ را در دست بگیرد و در دل آرزویی بکند، خداوند آرزویش را برآورده خواهد کرد (بشرا، 1 / 53).
اهالی مازندران پرستو را بنّا میدانند و این به سبب مهارتی است که پرستو در ساخت لانهاش با استفاده از گل و مستحکم کردن آن به کمک کاه از خود نشان میدهد. آنها هرگز پرستو را شکار نمیکنند، و خرابکردن آشیانۀ پرستو و آسیبرساندن به آن را نیز جایز نمیدانند. به باور آنها، کشتن پرستو موجب خشم و غضب خداوند میشود و اگر خونی از آن بر دست بچکد، دست خشک یا فلج میشود (باقری، 64- 69).
مردم لرستان باور دارند که پرستو هر سال به کربلا میرود؛ به باور آنها و نیز لرهای بختیاری، پرستوها بودند که سپاه حبشه را سنگباران کردند. به سبب همین باورها، آنها پرستو را مقدس میدانند (اسدیان، 246؛ سرلک، 57).
به باور بسیاری از مردم، اگر پرستو در خانهای آشیانه بسازد، خوشیمن است و کسی که خانۀ پرستو را خراب کند، در پایان همان سال خواهد مرد؛ همچنین دیدن پرستو هنگام صبح خوشیمن و هنگام غروب بدشگون است (ماسه، I / 195).
اهالی ایزدخواست نیز خرابکردن خانۀ پرستو را بدشگون میدانند (رنجبر، 512). اهالی سَنَرد گرمسار بر این باورند که 10 روز آخر اسفند که هوا طوفانی میشود، مال چلچلهها ست و آنها شروع به آمدن میکنند (انجوی، 1 / 1-2). چون پرستو در حال پرواز از حشرات تغذیه میکند، اهالی آشتیان معتقدند که «پرستو باد میخورد و کف میریند» (نجفی، 80).
برخی خوردن خون پرستو را موجب از میان رفتن شهوت زنان به شمار میآورند (شهمردان، 160؛ قزوینی، 302). این خاصیت در منابعی نیز به زَهرۀ پرستو نسبت داده شده است (دنیسری، 238). به باور بسیاری از مردم، زَهرۀ (صفرای) پرستو برای سیاهکردن موی سر و ریش قابل استفاده است و در هنگام قراردادن آن بر سر برای جلوگیری از سیاهشدن دندانها باید دهان فرد پر از شیر تازه باشد (شهمردان، همانجا؛ جمالی، 99؛ حاجی زین عطار، 149).
ترکیب سرگین پرستو با زهرۀ گاو موجب سفیدشدن مو خواهد شد (همانجا؛ حکیم مؤمن، 1 / 364). خوراندن خون بچۀ پرستو به کسی، سبب میشود که آن کس فرمانبردار گردد؛ همچنین، در بویندۀ مخلوط خون خشک شده با غالیه نیز محبت ایجاد خواهد شد (جمالی، 98- 99). خشک کردن چشم پرستو و خردکردن و خوراندنش به کسی نیز موجب ایجاد محبت و دوستی میشود (دنیسری، 326). در نزهتنامۀ علایی آمده است: «بال راست و پر نخستین آن را شهپر خوانند، در شیشهای کنند و روغن بر آن ریزند و یک ماه بگذارند و بعد از آن روغن بر پیشانی کسی مالند، مردم او را دشمن گیرند سخت» (شهمردان، همانجا).
برخی از مردم گشتن پرستو بر گِرد آب و سروصدای زیاد او را نشانۀ باریدن باران میدانند (فاضل هروی، 72؛ هدایت، 89)؛ همچنین به باور اهالی گیلان، پرواز کوتاه و کمارتفاع پرستو نشانۀ باریدن قریبالوقوع باران، و پرواز پرستو در ارتفاع بالا، نشانۀ نباریدن است (بشرا، 1 / 54؛ همو و طاهری، 37). از دیگر باورها دربارۀ تأثیر پرستو بر آبوهوا این است که برای پیشگیری از بارش تگرگ در هر نقطه، باید در ساعت ششم از شب، پرستویی را در دست راست بگیرند و در حالی که سر آن سوی آسمان است، پرستو را زیر خاک کنند (شهمردان، همانجا).
تعبیرِ گرفتن پرستو در خواب مؤانست دوباره با دوست و مونسی است که شخص از او جدا شده، و در برابر، رها کردن پرستو یا کشتنش نشانۀ بریدن از مردم و تنهاشدن است. اگر در خواب پرستو از دست کسی بپرد، تعبیرش این است که او از مردی توانگر جدا شود و اگر پرستو در دست او بمیرد، تعبیرش این است که یارش بمیرد و او اندوه بیند (حبیش، کامل ... ، 100؛ خوابگزاری، 182؛ شهمردان، 484). این تعبیرها را میتوان ناشی از نقش نمادین پرستو در فرهنگ ایرانی به عنوان نماد جدایی، هجرت و تنهایی دانست. نقشی که خود از طبیعتِ پرستو بهعنوان پرندهای مهاجر گرفته شده است (نک : شوالیه، 2 / 191).
کاربردهای درمانی
پزشکان از دیرباز برای برخی از اندامها و اجزاء بدن پرستو خواص و کاربردهای درمانی قائل شدهاند؛ از آن جمله استفادهای است که از اندام پرستو بهتنهایی یا در ترکیب با شماری مواد دیگر برای درمان صرع، گلودرد، تب و شماری از بیماریهای دیگر صورت میگیرد (نک : دنبالۀ مقاله).
گوشت پرستو گرم و خشک است و کباب آن موجب رفع سُدَد و سنگ مثانه و درمان یرقان و بیماریهای طحال میشود (حکیم مؤمن، همانجا). حاجی زین عطار طبیعت مغز و خاکستر پرستو را سرد و خشک میداند، و برای دفع مضرات سردی و خشکی آن برای امعاء و احشاء، مصرف عود هندی و میخک را توصیه میکند (ص 149).
اگر شکم نخستین جوجۀ پرستو را در حالتی که ماه بدر است، بشکافند، دو سنگ، یکی تکرنگ و دیگری چندرنگ، ظاهر خواهد شد. اگر آن سنگها را پیش از آنکه خاک بر آنها بنشیند، در پوست گوساله یا گوزنی قرار دهند و روی بازو یا گردن فرد مبتلا به صرع ببندند، بیماری او درمان خواهد شد (نک : رازی، 20 / 242). در کتاب تحفة الغرائب هم از دو سنگ به رنگهای سرخ و سفید سخن رفته است که در خانۀ پرستو یافت میشود و بستن سنگ سرخ به کسی، دافع ترسِ او خواهد بود و بستن سنگ سفید به بیمار مصروع، موجب درمان صرع او خواهد شد (نک : ص 13). «حجرالیرقان» سنگ دیگری است که برای درمان یرقان از آن استفاده میشود و برای به دست آوردنش باید جوجۀ پرستو را به رنگ زرد درآورد تا پرستو برای درمان جوجهاش آن سنگ را بیاورد و در لانهاش قرار دهد (همانجا؛ ابومنصور، 119).
خوردن گوشت کبابشدۀ پرستو و نیز مالیدن مخلوط خاکستر مادر و جوجهها با عسل به چشم برای تقویت بینایی مؤثر است. مخلوط خاکستر پرستو و عسل برای درمان گلودرد و خناق نیز مفید است (رازی، همانجا؛ تحفة ... ، 198؛ ابومنصور، 136-137؛ حاجی زین عطار، همانجا). «معجون پرستو» که حاصل آمیختن خاکستر کهنهنشدۀ پرستو با شماری گیاه دیگر است، برای درمان گلودرد و خفگی توصیه شده است (ابنسینا، 5 / 274)؛ همچنین، بستن چشم پرستو بر بازو موجب درمان تب است (طوسی، 543).
آشیانۀ پرستو هم برای درمان فرد شاشبند و نیز کمک به زنان برای وضع حمل آسان کاربرد دارد. برای این منظور باید گِل آشیانۀ پرستو را با شیر گاو بیامیزند و به فرد شاشبندشده بخورانند، یا گِل را بسایند و با روغن بر شرمگاه زن باردار بمالند، یا لانه را در آب گرم بخیسانند و آب آن را از صافی بگذرانند و به زن باردار بدهند تا بخورد (جمالی، 99؛ حبیش، «بیان ... »، 436؛ قزوینی، 301).
در گذشته، دربارۀ مداوایِ امراضِ حیوانات نیز برخی از پرستو بهره میبردند؛ برای مثال شکنبۀ [!] پرستو را برای درمانِ «سگ گزنده» مفید میدانستند (جمالی، همانجا). دادن گوشت پرستو به بازی که «باد در شکمش افتاده» سودمند، و موجب شکستن بادها ست؛ برای درمان بازی که بیماری دق و تب مداوم موجب کاهش وزن آن و لاغریاش شده است، باید زرنیخ سرخ کوبیدهشده را در گوشت پرستویی که کنار آتش نگه داشته شده تا رنگ آن سفید شود، قرار داد و به باز خوراند (نسوی، 141، 144).
داستانها و افسانهها
در باور مردم، ابابیل یادشده در داستان قرآنی ماجرای اصحاب فیل و سنگباراننمودن سپاهیان ابرهه که به قصد تخریب خانۀ خدا حرکت میکردند، پرستوها هستند و این ازجملۀ داستانهایی است که موجب حرمتیافتن پرستو نزد ایرانیان گردیده است ( ترجمه ... ، 7 / 2058؛ اسفراینی، 2 / 934). این داستان خود عامل محترمدانستن پرستو در بسیاری از مناطق است و این باور که پرستو هر سال به مکه میرود و باز میگردد، نیز میتواند ریشه در این داستان و حضور پرستو بهعنوان نیروی محافظ خانۀ خدا داشته باشد.
در داستانی پرستو از خدا درخواست 3 دانۀ گندم میکند و در مقابل آن قول میدهد که با قناعت دور دنیا را پرواز کند؛ اما وقتی از این کار ناتوان میشود، باز به پیش خدا بازمیگردد و اظهار پشیمانی میکند. خداوند جسارت او را میبخشد و با نظر لطف بر او مینگرد. یا در روایت دیگری، سبب مورد توجه قرارگرفتن پرستو چنین عنوان میشود که وقتی حضرت ابراهیم (ع) در آتش افکنده شد، پرستو برای خاموشکردن آتش، با منقارش قطره قطره بر آن آب میریخت، در حالی که در همان زمان گنجشک با فراهمآوردن کاه یا فوتکردن بر شدت آتش میافزود (باقری، 69-70). این ماجرا و تقابل پرستو و گنجشک در داستانهای دیگری هم نمود دارد، چه آنجا که در باور اهالی داریون در استان فارس، گنجشک در روز عاشورا دولچۀ امام حسین (ع) را پاره میکرده و پرستو آن را میدوخته است، و این عمل او را موجب محترم بودن این پرنده به شمار میآورند (بذرافکن، 186).
در داستان دیگری، در آغاز، عمر گنجشک یک و عمر پرستو 30 سال و در روایتی 100 سال بود، اما گنجشک حیلهگرانه پرستو را به عوضکردن عمرهایشان ترغیب کرد و پرستو فریب گنجشک را خورد و با پذیرفتن این موضوع تنها یک سال عمر میکند (حاتمی، 129؛ بشرا، 1 / 51-52). جهرمیها در مثلِ «گول گنجشک و پرستو» (ذوالفقاری، 2 / 1542)، به همین داستان اشاره دارند.
در افسانههای دیگری، مار قصد آسیبرساندن به آدم (ع) را دارد، ولی با مداخلۀ پرستو از دستیافتن به هدف خود باز میماند و همین عامل دشمنی مار با پرستو، و حمله به آشیانه و تخمها و جوجههای او، و نیز نزدیکی پرستو به انسانها و محترمبودن این پرنده نزد آنها به شمار میرود (بشرا، 1 / 55- 58). در افسانۀ دیگری، رفتار پرستو با حضرت سلیمان (ع)، و آبپاشیدن به آن حضرت با منقارش و هدیهکردن ران ملخ به ایشان در نوروز، منشأ رسم آبپاشی و پیشکشدهی ایرانیان دانسته شده است (بیرونی، الآثار ... ، 265).
امثال و حکم
در امثال و حکم فارسی، ویژگیهای پرستو دستمایۀ ساخت مثلهای بسیاری شده است. «مِثل پر پرستو» حکایت از کاملاً سیاه بودن دارد (دهخدا، 3 / 1412) که لاریها میگویند: «سیاهی کم بود، پرستو آمد» (ذوالفقاری، 1 / 1225)؛ یا به قول خراسانیها، «از یک پرستو تابستان نشود»، به این معنی که بر نادر حکم نمیتوان کرد (شکورزاده، 84؛ ذوالفقاری، 1 / 480)؛ کاشانیها میگویند: «آن قدر پا در هوا ست که پای کوچک پرستو پیدا نیست» (نک : همو، 1 / 239)؛ مَثل گیلانیها: «از پرستو هم کرایهخانه میگیرد» (همو، 1 / 279)؛ سیرجانیها میگویند: «پرستو فکر نمیکرد روزی در ایوانی بلند خانه کند و برای بچهاش گهواره ببندد» (همو، 1 / 628)؛ مازندرانیها میگویند: «در لانۀ پرستو مار افتاده است» (همو، 1 / 984)؛ و اهالی رفسنجان با گفتن «مِثل پرستو نه از آمدنت باخبر شدیم، نه از رفتنت» (همو، 2 / 1604)، بیآزاری پرستو را تمثیل میکنند.
ترانهها
در برخی از مناطق استان مازندران، در اشعار عامیانهشان چنین میخوانند: بَواشِم چِلْچِلا پَر بزنِم پَر / خانۀ دلبخواه در بزنم در (الٰهی پرستو بشوم و پرواز کنم / تا به خانۀ دلبرم برسم و در بزنم). در برخی از ترانهها، با توجه به کوچ سالانۀ پرستو حضور و یا مراجعت این پرنده به عنوان معیار زمان رخدادن اتفاقی در نظر گرفته میشود: چِلْچِلا کِه سَفرِ بورده، تِه بُوردی / پلنگ از ویشه دَر بورده، تو بوردی (پرستو که به سفر رفت، تو رفتی / روزی که پلنگ بیشه را ترک کرد، تو رفتی) (نک : باقری، 64-66).
مآخذ
آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ ابناخوه، محمد، آیین شهرداری، ترجمۀ جعفر شعار، تهران، 1360 ش؛ ابنسینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1370 ش؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقایق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبیاردکانی، تهران، 1346 ش؛ احمدی ریشهری، عبدالحسین، سنگستان، شیراز، 1382 ش؛ اسدیان خرمآبادی، محمد و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ اسفراینی، شاهفور، تاج التراجم، به کوشش نجیب مایل هروی و علیاکبر الٰهی خراسانی، تهران، 1375 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1352 ش؛ باقری حمیدآبادی، ابراهیم، پرندگان در فرهنگ عامۀ مازندران، ساری، 1390 ش؛ بذرافکن، جلال، فرهنگ مردم داریون، شیراز، 1389 ش؛ بشرا، محمد، افسانهها و باورداشتهای مردمشناختی جانوران و گیاهان در گیلان، رشت، 1380 ش؛ همو و طاهر طاهری، باورهای عامیانۀ مردم گیلان، رشت، 1386 ش؛ بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به کوشش پرویز اذکائی، تهران، 1380 ش؛ همو، التفهیم، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، 1362 ش؛ تحفة الغرایب، منسوب به محمد بن ایوب حاسب، به کوشش جلال متینی، تهران، 1371 ش؛ ترجمۀ تفسیر طبری، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1356 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخنامه، بهکوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، تهران، 1385 ش؛ حاجی زین عطار، علی، اختیارات بدیعی (قسمت مفردات)، به کوشش محمدتقی میر، تهران، 1371 ش؛ حبیش تفلیسی، «بیان الصناعات»، فرهنگ ایران زمین، بهکوشش ایرج افشار، تهران، 1336 ش؛ همو، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، قم، 1390 ش؛ خوابگزاری، بهکوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ دنیسری، محمد، نوادر التبادر لتحفة البهادر، به کوشش محمدتقی دانشپژوه و ایرج افشار، تهران، 1350 ش؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1338 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رازی، محمد بن زکریا، الحاوی، ترجمۀ سلیمان افشاریپور، تهران، 1384 ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، تهران، 1373 ش؛ ریاضی، برهان، «حیات وحش»، کتاب گیلان، به کوشش ابراهیم اصلاح عربانی، تهران، 1374 ش، ج 1؛ سرلک، رضا، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، 1385 ش؛ سعدی، غزلها، بهکوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1385 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، 1378 ش، حرف «پ»، دفتر اول؛ شایست ناشایست، آوانویسی و ترجمۀ کتایون مزداپور، تهران، 1369 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، دههزار مثل فارسی، مشهد، 1372 ش؛ شوالیه، ژان و آلن گربران، فرهنگ نمادها، ترجمۀ سودابه فضایلی، تهران، 1379 ش؛ شهمردان بن ابیالخیر، نزهتنامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362 ش؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1345 ش؛ فاضل هروی، ارشاد الزراعه، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1346 ش؛ فیروز، اسکندر، حیات وحش ایران، تهران، 1378 ش؛ قزوینی، زکریا، عجایب المخلوقات، دمشق، 1989 م؛ کلینی، محمد، الکافی، تهران، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، 1350 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ نجفی آشتیانی، ابوالقاسم، نیم نگاهی به آشتیان، تهران، 1385 ش؛ نسوی، علی، بازنامه، به کوشش علی غروی، تهران، 1354 ش؛ نفیسی، سعید، احوال و اشعار رودکی سمرقندی، تهران، 1319 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1334 ش؛ نیز:
Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938.