زمان تقریبی مطالعه: 8 دقیقه

عناب

عُنّاب، از گیاهان آیینی و بومی سرزمین ایران با کاربردهای فراوان در طب مردمی. درختچۀ عناب با میوه‌ای کروی‌شکل، شفاف، قرمزرنگ و با طعم لعابی و اندک شیرین از دیرباز در مناطق مختلف ایران شناخته شده است، و در اکثر نقاط می‌روید. این گیاه با اسامی متنوعی شناخته می‌شود؛ نظیر اون‌ناف، اون‌نافدار، طبرخون، سنجد گرگان، سیلانه، شیلانه، تفاح بری، سیب کوهی، یبانی، آلما آغاجی، ارج، درخت شیلان / شیلانک، صفیرا و کول‌خس (معین).
دیوید هوپر نوشته است مسیر گسترش این گیاه از خلیج فارس تا هند و سپس چین، و در مسیر کاروانهای تجاری بود و مسافران از میوۀ آن استفاده می‌کردند (ص 188).
ارتفاع این درختچۀ خاردار گاه به 7- 8 متر می‌رسد و برگهایش بیضی‌شکل، درخشان و دندانه‌دار است. گلش زردرنگ، کوچک و خوشه‌خوشه، و میوۀ رسیدۀ آن قرمز و به شکل زیتون است (بهرامی، 804). عناب بیشتر در گرگان، گیلان، اصفهان، لرستان، فارس، بوشهر، کرمان، سیستان، خراسان، تهران و یزد می‌روید (مظفریان، 633؛ زرگری، 154).
بیشترین کاربرد عناب در ادبیات فارسی، تشبیه میوۀ آن، از نظر رنگ قرمزش به لب یار است که در فرهنگهای لغت نیز به آن اشاره شده است (نک‍ : برهان ... ؛ فرهنگ ... ). شعرای بسیاری عناب را در این مضمون به کار برده، و ترکیباتی چون عناب‌رنگ و عناب‌گون و عناب‌وار را آورده‌اند. برای مثال، امیرخسرو دهلوی سروده است: چون دهان و لعل شورانگیز او / پسته و عناب هرگز دیده‌ای (ص 515)؛ نظامی می‌گوید: گهی بر شکر از بادام زد آب / گهی خایید فندق را به عناب (ص 114). به گزارش هانری ماسه، تقدیم عنـاب به معشوق، به‌منزلۀ طلب بوسه است (1 / 382). آقاجمال خوانساری نیز بیتی در این مضمون آورده است که می‌گوید: عناب لب لعل تو را قند توان گفت / چیزی که به جایی نرسد چند توان گفت (ص 40). اشک خونین و سرانگشتان حنایی دلدار را نیز به عناب تشبیه کرده‌اند (برای آگاهی بیشتر، نک‍ : اداره‌چی، 131-134؛ گرامی، 477- 478).
در پیشینۀ فرهنگی ایرانیان، عناب به‌عنوان یکی از اقلام اصلی سفرۀ هفت‌خوان در جشن مهرگان، کارکردی شبه‌آیینی یافته است. موبدان این سفره را که مشتمل بر 7 میوۀ ترنج، سیب، به، انار، انگور سفید، کنار و عناب و نیز شکر بود، در روز جشن مهرگان، در حضور پادشاه می‌گستردند که در این روز، خود و اولادش با تاجهایی زرین در مجلس جشن حاضر می‌شدند. می‌گویند اول کسی که نزد پادشاه می‌آمد، موبدان‌موبد بود که طبقی محتوی 7 میوۀ سفرۀ هفت‌خوان و 7 دسته مورد را دعاخوانان می‌آورد و مراسم با تشریفات خاص ادامه می‌یافت (برای آگـاهی بیشتر، نک‍ : آلوسی، 1 / 391؛ نیز ه‍ د، مهرگان، جشن). ایرانیان بر این باور بودند که هرکس در این روز از میوه‌های یادشده بخورد، آفات و بلایا در آن سال، از او دور خواهد بود (نک‍ : هدایت، 145).
گاه حرمت درخت عناب نزد ایرانیان به حدی بوده است که آن را از درختان مقدس می‌دانستند و بر آن دخیل می‌بستند. مادام دیولافوا در گزارش خود هنگام عبور از مناطق جنوبی ایران می‌نویسد: «ما از زیر یک درخت عناب بزرگ می‌گذریم که با تکه‌های پارچۀ کهنه، به شاخه‌هایش دخیل بسته‌اند» (ص 75).
بیشترین کاربرد عناب در میان تودۀ مردم، استفاده از آن در درمان بیماریها ست. شیرازیها برای درمان سرخک، عناب را در عرق شاه‌تره می‌اندازند و به خورد بچه می‌دهند (همایونی، گوشه‌ها ... ، 38). در سیرجان برای آنکه زن، دختر بزاید، زن و شوهر 40 روز غذاهای خنکی مثل عناب می‌خورند (بختیاری، 270). در گذشته، در خراسان برای معالجۀ مرض آبله، عناب را با مقداری تاج‌خروس، تاج‌ریزی، سپستان و اندکی عنبرنسارا دم می‌کردند و شیرۀ آن را در حلق بچه می‌ریختند (شکورزاده، 200). در ابیانه، جوشاندۀ عناب با سپستان و دیگر اقلام گیاهی برای درمان یرقان به کار برده می‌شود (نظری، 456).
مردم ایزدخواست برای درمان سینه‌درد و سرفه، عناب را با پرسیاوش، به‌دانه، گل ختمی صحرایی، بارهنگ، انجیر، گل‌گاوزبان و مغز بادام می‌جوشانند و پس از صاف‌کردن، معجون را با کمی شیرینی می‌خورند (رنجبر، 517). در اردکان، جوشاندۀ عناب برای معالجۀ حصبه، سرخک، خلط سینه، سرفه و حتى خارش بدن به کار می‌رود (طباطبایی، 681، 682، 693).
گیلانیها دم‌کردۀ مخلوط عناب، بنفشه و گل نیلوفر را به بیماران مبتلا به حصبه و سرسام می‌دهند (پاینده، 257). لرها برای بندآوردن اسهال، ترکیبی از کوبیدۀ عناب، چنگ گربه، خارخسک، پَیکُل و سپستان را در آب سرد حل می‌کنند و از صافی می‌گذرانند و به بیماران به‌ویژه به کودک بیمار می‌دهند (اسدیان، 272). مردم سمنان نیز اعتقاد دارند که عناب برای نرم‌کردن سینه و تصفیۀ خون مفید است (عندلیب، 34). اصفهانیها برای بهبود سردرد، هنگام صبح، عناب را با گل اروانه، مرزنگوش، تخم گشنیز و نبات در آب می‌جوشانند و مصرف می‌کنند (هوپر، 200). در دوان، عناب را همراه با دیگر گیاهان در ترکیباتی موسوم به چهارعرق، چهارتخمک، چهارریشه و چهارگُلک بیشتر برای التیام سرفه‌های کهنه، سرماخوردگی، تخلیۀ دستگاه گوارش و نیز به‌عنوان مسکّن و آرام‌بخش به کار می‌برند (لهسایی‌زاده، 316- 318). سروستانیها برای درمان چایمان، روز اول به مریض چهارتخمه می‌دهند؛ اگر بهبود نیافت، روز دوم به وی شیر و ثعلب می‌خورانند؛ باز اگر خوب نشد، ترکیبی از عناب، پرسیاوشان، ریشۀ محک، سپستان و بذر کتان را از شب قبل می‌خیسانند و صبح می‌جوشانند و پس از خنک‌شدن آن، دو استکان به مریض می‌دهند (همایونی، فرهنگ ... ، 518).
اشاره به عناب به‌عنوان گیاهی دارویی در متون کهن طب قدیم به‌فراوانی دیده می‌شود. اخوینی بخاری در موارد بسیار به معجونی اشاره می‌کند که عناب از اقلام اصلی آن محسوب می‌شده است (نک‍ : ص 328، 339). ابومنصور توصیفی مجمل و کامل از این گیاه به دست می‌دهد و می‌نویسد: «عناب سرد است و تر، بلغم انگیزد، و دیر گوارد و غذاش اندک است، و آن آب که عناب اندر او پخته بود، سردی و تری کند [و] گرمی که از خون بود، بنشاند» (ص 226). ابن‌سینا آب عناب را دارویی مؤثر در برطرف‌ساختن زبری ریه‌ها و پاک‌سازی آنها در بیماریهایی چون سل معرفی می‌کند (3 / 488).
جمالی یزدی از عناب با عنوان سنجد جیلان (گیلان) نام می‌برد و طبع آن را سرد و خشک می‌داند. او نیز به تأثیر عناب بر نرمی سینه، تسکین نزله و سرفه اشاره کرده، و معتقد است اگر آن را «در میان نبیذ خورند، مستی بازدارد» (ص 137- 138). اما کاسانی عناب را گرم و تر معرفی می‌کند و در خصوص آن می‌نویسد: «عناب درختی است که پارسیان او را سنجدان گویند ... و به فرغانه درخت او را سنجد جیلان گویند» (2 / 494-495، 932). حاجی زین عطار بهترین عناب را نوع جرجانی (گرگانی) آن دانسته، و تأکید می‌کند که چون هضم آن دشوار است، زیادخوردنش بلغم می‌آورد و برای معده مضر است. او مصلح آن را کشمش یا مویز منقى (پاک‌کرده) می‌داند (ص 308). عقیلی میوۀ رسیده، سرخ‌رنگ و شیرین عناب را بهترین آن ذکر می‌کند و معتقد است که خشک آن بهتر است؛ به‌طوری‌که قوتش تا دو سال باقی می‌ماند و اصلی‌ترین فوایدش را چنین برمی‌شمارد: «ملین احشا و مسهل اخلاط رقیقه و منضج غلیظه و رافع خشونت سینه و حلق و آواز و صاف‌کنندۀ خون و مولد خون صالح و مسکّن التهاب و تشنگی» (2 / 376).
دوایی شیرازی ویژگی عناب را بدین‌گونه به نظم کشیده است: عسرالهضم و کم‌غذا می‌دان / معده را دشمن قوی می‌دان / / نافع درد سینه و گرده / شش ازو نفع همچنان برده / / انکسار مواد تند ازو ست / بهر تغلیظ خون بسی نیکو ست / / بارد است و بدل سپستان است / مصلح وی شکر نمایان است (ص 102).

مآخذ

آقاجمال خوانساری، محمد، «عقائد النساء»، عقائد النساء و مرآت البلهاء، به کوشش محمود کتیرایی، تهران، طهوری؛ آلوسی، محمود شکری، بلوغ الارب، به کوشش محمد بهجت‌الاثری، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ ابن‌سینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1370 ش؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقایق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، 1346 ش؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایة المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، 1344 ش؛ اداره‌چی گیلانی، احمد، «عناب و رنگینان»، خوراک و فرهنگ، به کوشش علیرضا حسن‌زاده، تهران، 1387 ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ بختیاری، علی‌اکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ برهان قاطع؛ بهرامی، تقی، فرهنگ روستایی، تهران، 1316-1317 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخ‌نامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حاجی زین عطار، علی، اختیارات بدیعی (قسمت مفردات)، به کوشش محمدتقی میر، تهران، 1371 ش؛ دوایی شیرازی، فواید الانسان، لاهور، 1333 ق؛ دهلوی، امیرخسرو، دیـوان کامل، بـه کوشش م. درویش، تهـران، 1343 ش؛ دیـولافوا، ژان، سفرنامـه، خاطرات کاوشهای باستان‌شناسی شوش، ترجمۀ ایرج فره‌وشی، تهران، 1355 ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، اهواز، 1373 ش؛ زرگری، علی، گیاهان دارویی ایران، تهران، 1329 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم عامۀ مردم خراسان، تهران، 1346 ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، قرابادین کبیر، تهران، 1390 ش؛ عندلیب سمنانی، خسرو، پیشینۀ طب سنتی در سمنان، سمنان، 1388 ش؛ فرهنگ جهانگیری، حسین بن حسن انجو شیرازی، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1351 ش؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه [و تحریر] کهن فارسی الصیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358 ش؛ گرامی، بهرام، گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی، تهران، 1386 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ لهسایی‌زاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دَوان، تهران، 1370 ش؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشن‌ضمیر، تبریز، 1355 ش؛ مظفریان، ولی‌الله، درختان و درختچه‌های ایران، تهران، 1383 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1360 ش؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به کوشش پژمان بختیاری، تهران، 1370 ش؛ نظری داشلی‌برون، زلیخا و دیگران، مردم‌شناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1342 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1348 ش؛ همو، گوشه‌هایی از آداب و رسوم مردم شیراز، شیراز، 1353 ش؛ نیز:

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.