زمان تقریبی مطالعه: 13 دقیقه

علف

عَلَف، فیلمی مستند دربارۀ کوچ طایفۀ بامدی (بابا احمدی) ایل بختیاری، ساختۀ مشترک مریان س. کوپر (1893-1973 م / 1272- 1352 ش) و ارنست ب. شودساک (1893- 1979 م / 1272-1357 ش) در 1303 ش / 1924 م. علف کهن‌ترین سند بصری است که از این ایل وجود دارد، و از حیث مردم‌شناسی تصویری و قوم‌نگاری حائز اهمیت فراوانی است. همچنین نخستین فیلم کاملاً هنری است که دربارۀ بخشی از سرزمین ایران و مردمان آن ساخته شده است. 
ایل بختیاری به دو شاخۀ هفت‌لنگ و چهارلنگ تقسیم می‌شود (لایارد، 36؛ لمتن، 220). همۀ ایلات کوچ‌رو نه در سردسیر و نه در گرمسیر، خانۀ چینه (خشت و گلی) ندارند و همیشه زیـر چادر زندگی می‌کنند (فیروزان، 7). ایلهای چادرنشین معمولاً کوچ‌رو هستند. درواقع «کوچ» یکی از جنبه‌های مهم، و از مظاهر زندگی عشایری است که به دنبال یافتن چراگاه، فرار از سرما و گرمای شدید، و بالأخره در رابطه با اوضاع سیاسی منطقه صورت می‌گیرد (امان‌اللٰهی، 107). 
زندگی در ایل، تابع قوانین و سازوکارهای کهن و خاصی است که مهم‌ترین آنها «سازمان ایل» است. خانوادۀ هسته‌ای (زن و شوهری) به‌واسطۀ این سازمان به مجموعۀ ایل مرتبط می‌شود. همچنین به‌مدد این سازمان، ایل قادر است وظایف ویژۀ خود ــ ازجمله جنگ، حفظ امنیـت، تقسیم مراتع، کـوچ و دامداری ــ را انجـام دهد. افزون‌براین، همین سازمان است که یگانگی ایل را تضمین می‌کند (فیروزان، 34). مجموعۀ این ویژگیها و همچنین عکسهایی که مجلۀ نشنال جئوگرافی در ویژه‌نامۀ سال 1300 ش از ایران منتشر ساخت، سبب شد که از «نگاه غربی»، ایران کشوری ناشناخته و کشف‌نشده تلقی شود، و سازندگان فیلم علف سفر به ایران را نوعی «ماجراجویی» فرض کنند. هدف آنها این بود که از زاویۀ «نگاه غربی به شرق» زندگی بدوی و سخت و دشوار ایل بختیاری را در زمان کوچ به تصویر بکشند. 
فیلم علف داستان کوچ سالانۀ طایفۀ بامدی (بابا احمدی) از شعبۀ دورکیِ تیرۀ هفت‌لنگِ ایل بختیاری (امام، 84)، به همراه هزاران رأس از احشام آنها به مدت 46 روز از اقامتگاه تابستانی در اطراف چهارمحال و بختیاری به چراگاههای زمستانی در حوالی خوزستان، در خرداد 1303 / ژوئن 1924 است، که توسط کوپر و شودساک با همکاری مارگریت هریسن ساخته شده است (متن فیلم‌نامه). 
کوپر و شودساک، هردو قبل از آنکه به فیلم‌سازی روی بیاورند، زندگی پرماجرا و پرمخاطره‌ای داشتند. آن دو به‌جز فیلمهایی که مستقل از هم ساختند، چند فیلم دیگر نیز به‌طور مشترک کارگردانی کردند. کینگ‌کونگ (1933 م)، «پسر کونگ» (1933 م)، «آخرین روزهای پُمپی» (1935 م) و «جویانگ قدرتمند» (1949 م)، شماری از فیلمهای بلند سینمایی این دو کارگردان است. کوپر و شودساک به جز فیلم علف (1924 م)، مستند چانگ (1927 م) را هم مشترکاً ساخته‌اند («ارنست»، npn.؛ «مریان ... »، npn.). 
مارگریت هریسن روزنامه‌نگار و نویسنده‌ای بود که سفرهایی به مسکو و لهستان کرده بود، و کوپر و شودساک در یکی از سفرهایشان، با او آشنا شده بودند. آنها طی گفت‌وگوهای خود تصمیم گرفتند که فیلمی بلند داستانی بسازند که مضمون آن تقابل انسان با طبیعت باشد و این رویارویی را از طریق نمایش صحنه‌های هیجان‌انگیز زندگی واقعی اقوام ناشناخته به تصویر بکشند (مقصودلو، 288). آنان پس از مطالعات اولیه بر آن شدند که این فیلم را دربارۀ کردهای آناتولی بسازند، زیرا گمان می‌کردند زندگی این اقوام همۀ آنچه را که به دنبالش هستند، دارد (همانجا)؛ اما پس از مسافرت به آن منطقه، دریافتند که در آن نواحی چیزی پیدا نخواهند کرد. در آن منطقه، مردهای ایلات لباسهای محلی نمی‌پوشیدند و درعین‌حال کوچ آنان بسیار ساده بود و به درد یک فیلم بزرگ و حماسی نمی‌خورد (همو، 312). 
آنها پس از این نومیدی، به مطالعه پیرامون ایلات ایران و به‌ویژه ایل بختیاری پرداختند و سرانجام به این نتیجه رسیدند که در ایل بختیاری همۀ عناصر دراماتیکی که در جست‌وجویش بودند، وجود دارد (همو، 315)؛ ازاین‌رو، هر 3 در نیمۀ اول دهۀ 1920 م برای سفر به ایران اشتیاق یافتند. هریسن بعد از بازگشت از ایران، از کوپر و شودساک جدا شد؛ فیلم علف، که نخستین فیلم مشترک آنها بود، باب همکاریهای دیگر را بر روی کوپر و شودساک گشود. آن‌دو شیفتۀ ماجراجویی بودند، و کوپر به این نکتـه در سطوری از سفرنـامه‌اش ــ کـه امیرحسین ظفـر ایلخـان بختیاری آن را به فارسی برگردانده ــ اشاره کرده است (نک‍ : مآخذ). 
کوچ هزاران زن و مرد، اعم از پیر و جوان و کودک به همراه صدها هزار رأس دام که مستلزم عبور از رودخانه‌های یخ‌بسته و کوههای پوشیده از برف است، بخشی از مبارزه‌ای است که این ایل هرسال با طبیعت ناسازگار انجام می‌دهد. کوپر نوشته است: چگونگی و سبب کوچ‌کردن عشایر از اسرار بسیار جالب طبیعت است و یا به عبارت دیگر، نیرنگی است که طبیعت برای بشر مهیا کرده است؛ بدین‌سان که در وهلۀ نخست، انسان را در این سرزمین بایر که محصولات کشاورزی‌اش تکافوی غذای ساکنینش را نمی‌کند، به علف و گیاهان برای ادامۀ حیات دامهایش محتاج می‌کند تا بتواند قوت و غذایش را از شیر و پشم و گوشت او مهیا کند و سپس آن‌قدر علف نمی‌رویاند که تمام سال علوفه و خوراک گله و رمه‌اش فراهم باشد (ص 57). 
کوچ ایل، به‌عنوان مبارزه‌ای میان انسان و طبیعت (همو، 56)، آن‌قدر دشوار و سخت بود که سازندگان فیلم تردید داشتند تماشاگران غربی و اروپایی به اصالت و مستندبودن تصاویر آنها اعتماد کنند؛ برای همین، در صحنه‌ای از فیلم، تصویر سندی ثبت گردیده که در آن تأکید شده است کوپر و شودساک و هریسن «اول‌مسافرانی هستند که از زردکوه بختیاری عبور کرده‌اند و اولْ‌اشخاصی می‌باشند که 46 روز را در این راه همراه ایل بختیاری مسافرت نموده‌اند؛ از جهانگیری عربستان الى درۀ چهار محال بختیاری». این نامه به تأیید حیدر خان، رئیس ایل بامدی، و همچنین ایل‌بیگی بختیاری، امیر جنگ، و رابرت ایمبری، مشاور کنسول آمریکا در ایران نیز رسیده است. ماژور ایمبری همان کسی است که چند ماه پس از امضای این نامه در حال عکس‌برداری از یک مراسم مذهبی در تهران، در خیابان آقا شیخ هادی، مصدوم، و در بیمارستان درگذشت (عاقلی، 1 / 189)، و قتل او سبب ایجاد نخستین شکاف در روابط میان ایران و آمریکا شد. 
کوپر و شودساک آن‌قدر از ثبت فنون کوچ‌نشینی طایفۀ بامدی سرخوش بودند که بعدها به هر تجربه‌ای که در فیلم‌سازی دست زدند، رگه‌هایی از ماجراجوییهای این سفر (منتها به شکل فانتزی) در آن نمود داشت. 
داستان شناخته‌شدن فیلم علف ــ همچون کوچ ایل بختیاری ــ بدون دشواری نبود. وقتی کوپر، شودساک و هریسن علاقه‌مند به سفر به ایران و ثبت زندگی کوچ‌نشینان بختیاری شدند، تهیه‌کننده‌ای نیافتند که هزینۀ سفر و تجهیزات فیلم‌برداری آنها را تقبل کند. بنابراین، هزینۀ سفر و دوربین و مواد خام را خانم هریسن و خانوادۀ کوپر تأمین کردند (صدر، 99). سفر آنها از مسیر ترکیه و عراق آغاز شد و 6 ماه همراه کوچ‌نشینان ایل بامدی بودند. پس از پایان سفر، فیلمها را در پاریس ظاهر و چاپ، و در نیویورک تدوین کردند (همانجا). 
فیلم صامت علف نخستین‌بار در 1925 م با توضیحات شفاهی و هم‌زمان کوپر برای حاضران در جلسه‌ای خصوصی نمایش داده شد. فیلم نظر جسی ل. لاسکی، مدیر اجرایی کمپانی پارامونت1 را ــ که در جلسۀ نمـایش حضور داشت ــ بـه خود جلب کرد، و او همۀ حقوقِ فیلم را برای این کمپانی خرید. علف با میان‌نویسهایی که ریچارد کاور و تری رمسی براساس متن کتاب کوپر برای فیلم نوشتند، با تبلیغات فراوان به نمایش درآمد، و از نخستین فیلمهای مستندی شد که در جهان با اقبال عمومی مواجه گردید. علف در پخش بین‌المللی به نامِ «علف: مبارزۀ یک ملت برای زندگی» هم توزیع شده است (نک‍‌ «علف: ... »، npn.). 
در سال 1991 م / 1370 ش، شرکت مایلستن نسخۀ قدیمی علف را مرمت و بازسازی کرد، و همراه با گفتار متنی، ابتدا در قالب نوار مغناطیسی، و سپس «دی وی دی» توزیع کرد. صدای راوی ــ مثل موسیقیهایی که چند بار بر حاشیۀ صوتی فیلم ضبط شد ــ اگرچه برای جلب توجه مخاطبان معاصر بود، هیچ‌کدام بر ارزش و اعتبار فیلم علف نیفزود و همچنان برای تماشاگران قدیمی‌تر، نسخۀ صامت فیلم، جذاب‌تر باقی ماند. 
نمایش افتتاحیۀ فیلم در آمریکا با موسیقی ارکسترال هوگو رایزنفلد همراه بود که به شیوۀ آثار باشکوه دهۀ 1920 م تنظیم شده بود؛ امروزه، هیچ سند ضبط‌شده‌ای از آن باقی نمانده است. برای نسخۀ جدیدتر نیز ریچارد آینهورن با همکاری غلامحسین جنتی عطایی (نوازندۀ سنتور و دف)، کاووس شیرزادیان (نوازندۀ تار و تنبک)، و امیرعلی وهاب‌زادگان (نوازندۀ تنبور ترکی، سه‌تار، دهل، دف، نیز آواز) موسیقی متن را ساخته‌اند (خوش‌بخت، 180). 
پخش‌کننده‌های فیلم که در دوره‌هایی از تحول سینما بر حاشیۀ صوتی فیلم، موسیقی متن و گفتار گذاشتند، از این نکته غافل بودند که یکی از نکات مهم ساختاری فیلم علف، صامت‌بودن و عدم اتکای آن بر گفت‌وگو (دیالوگ) و گفتار متن بود؛ زیرا صحنه‌ها بیش از هر عامل دیگری، گویای سفر و نمایش‌دهندۀ فنون کوچ ایل بختیاری بودند، و هرگونه توضیحی که بر حاشیۀ صوتی فیلم ضبط شده، زائد بر اصل و محتوای محوری فیلم بود؛ حتى گفته شده است که در همان نمایشهای اولیه‌ای که کمپانی پارامونت در نیمۀ دوم دهۀ 1920 م / 1300 ش برگزار کرد، پاره‌ای از تماشاگران و منتقدان، به زیاده‌گوییهای میان‌نویسهای تری رمسی نیز انتقاد داشتند (صدر، همانجا) و معتقد بودند که وجهی دراماتیک به تصاویر فیلم داده، و نکته‌ای بر بار معنایی فیلم نمی‌افزاید. با وجود این، ایجاز برخی میان‌نویسها و شکل گرافیکی آنها (مثلاً تیتر «یا علی»، که هر لحظه بزرگ‌تر می‌شود) ــ با در نظر گرفتن موقعیتی که سینمـا در اوایـل دهـۀ 1920 م داشـت ــ حائز اهمیت است. 
فیلم علف هیچ‌گاه در ایران به نمایش عمومی درنیامد. در آغاز سلطنت پهلوی اول، به این دلیل که فیلم مغایر با برنامه‌های اعلام‌شدۀ دولت مرکزی تشخیص داده شد، و نیز به این سبب که برخی از افراد ایل اسلحه به دوش داشتند، از نمایش آن جلوگیری شد (حیدری، «علفزار ... »، 26). گفتنی است بختیاریها در قرن 13 ش / 19 م، در دورۀ سلطنت قاجارها، با حکومت مرکزی ستیز و آویز بسیار داشتند، و در قرن 14 ش / 20 م نقش مهمی در استقرار مجدد دولت مشروطه ایفـا کردند (لمتن، 220). در سالهای سلطنت رضا شاه پهلوی نیز که مقارن با نمایش فیلم علف در جهان بود، با بزرگان این ایل بر سر خلع سلاح آنها کشمکشهای فراوانی در جریان بود. 
ظاهراً نخستین نمایش اختصاصی فیلم در ایران، در سینماهای کارگری و کارمندی آبادان در ایام نوروز (جواهرکلام، 16)، و به کوشش شرکتهای عامل نفت ایران (در حوالی سالهای 1310 ش)، و سپس در محل شهربانی اهواز در چهارم آذر 1323 توسط کنسولگری انگلیس بود (نک‍ : اسنادی ... ، 1 / 321-322). همین کپی از فیلم در 1346 ش در جلسۀ 253 «کانون ملی فیلم» (شعاعی، 32)، و در دهۀ 1350 ش چند بار دیگر در دانشکدۀ علوم اجتماعی و تعاون دانشگاه تهران و دیگر دانشگاههای ایران نمایش داده شد، و هر بار با اظهار نظرهای متفاوتی روبه‌رو شد. در نخستین اظهار نظر، به برگزارکنندگان نمایش فیلم در آبادان اعتراض شد که نشان‌دادن تأثرآور «خرابی راهها، تعدی مأمورین میان راه و مرگ‌و‌میر افراد ایل موقع عبور از رودخانه و دره»، به‌جاآوردن «رسم مهمان‌نوازی» نیست (جواهرکلام، همانجا). سالها بعد نیز به سازندگان فیلم ایراد گرفته شد که گویی «شیوۀ متروک زندگی انسان نئاندرتال را دوباره در کارهای این مردم دیده‌اند» (ورجاوند، 8). برخی انتقادها هم تا حدودی جنبۀ زیبایی‌شناختی داشت؛ مثلاً اینکه چرا سازندگان فیلم برای توفیق در «ریزه‌کاری و انسجام»، بر روی زندگی یکی از اعضای طایفۀ بامدی توجه دقیق‌تری نکرده‌اند؟ از نظر منتقدان اخیر، بی‌اطلاعی سازندگان فیلم از زندگی در ایل و توجه آنها به «حماسه‌پردازی» و ضبط «جالب‌ترین پدیده‌ها» و سرانجـام، عـدم شنـاخت آنها از نقـش و 
استعداد فیلمهای مستند مردم‌شناسی سبب شده است که با تدوین نامناسب فیلم، تداوم عادی رویدادهای زندگی در ایل را بر هم بزنند، که اشاره به صحنه‌هایی است که ابتدا کوچ طایفه در میان کولاک برف نشان داده می‌شود و بلافاصله به چراگاههای بی‌علف منطقۀ گرمسیر بختیاری قطع می‌شود؛ یا صحنه‌هایی از کوچ که به تصاویری از «رقص زنهای عشایر» و «مردها در حال چوب‌بازی» و سوارکاری بُرش زده می‌شود (افشار، 28- 29). 
کوپر و شودساک فیلم علف را پس از رسیدن افراد ایل به «زردکوه» به پایان می‌برند؛ زیرا به نوشتۀ کوپر، داستان فیلم او فقط روایت کوچ طایفۀ بامدی بود که آن هم در پشت کوههای زردکوه به پایان رسید. او همچنین سفرنامه‌اش را با این عبارت به پایان برده است: «شاید پدران و نیاکان ما در قرنهای گذشته چنین زندگی می‌کرده‌اند؛ قرنهای متمادی، دو بار در سال، یکی در بهار و دیگری در پاییز، در جست‌وجوی چراگاه و زندگی، این‌چنین علیه طبیعت مبارزه می‌نموده‌اند» (ص 121). 
اکثر نقدهایی که از جنبۀ مردم‌شناختی دربارۀ فیلم علف نوشته شده است، بر این نکتۀ اساسی تأکید دارند که: «فیلم‌برداری، گاه از وضعیتهای نزدیک و گاه از فراز کوهها، اغلب نفس‌گیر است. اما برای تماشاگر فیلم، کوچندگان به‌صورت توده‌ای از آدمهای بیگانه باقی می‌مانند و هیچ تصویر انفرادی نزدیکی از آنان دیده نمی‌شود» (بارنو، 85)؛ و یا در فیلم، ایل بختیاری همچنان یک ایل باقی می‌ماند و تماشاگر با شخصیت هیچ‌یک از افراد آن آشنا نمی‌شود (نفیسی، 2 / 60). شاید برای پاسخ به همین منتقدان بود که کوپر و شودساک قصد داشتند در کوچ دیگری همراه ایل بامدی باشند و این بار از یک خانواده فیلم‌برداری کنند (هایدر، 63)، که ظاهراً طرحشان به دلیل مشکلات مالی به سرانجام نمی‌رسد. 
تأثیر فیلم علف در همۀ فیلمهایی که پس از آن دربارۀ کوچ ایل بختیاری ساخته شد، آشکار است، که از آن جمله‌اند: شقایق سوزان (هوشنگ شفتی، 1342 ش) (نک‍ : حیدری، «علفزار»، 28)؛ قوم باد / گوسفندها باید زنده بمانند (آنتونی هووارث، 1973 م) (نک‍ : بهارلو، 99)؛ تاراز (فرهاد ورهرام، 1366 ش) (همانجا)؛ و مسافران کوچک، سفری بی‌انتها (فرشاد فداییان، 1377 ش) (حیدری، «مستندسازی ... »، 186). 

مآخذ

اسنادی از موسیقی، تئاتر و سینما در ایران، تهران، 1379 ش؛ افشارنادری، نادر، «فیلم مردم‌شناسی با نگاهی به فیلم علف»، فرهنگ و زندگی، تهران، 1352-1353 ش، شم‍ 13-14؛ امام‌شوشتری، محمدعلی، تاریخ جغرافیایی خوزستان، تهران، 1331 ش؛ امان‌اللٰهی بهاروند، سکندر، «نظام اجتماعی ـ سیاسی ایل بهاروند و تغییر و تحول آن»، ایلات و عشایر، تهران، 1362 ش؛ بارنو، ا.، تاریخ سینمای مستند، ترجمۀ احمد ضابطی جهرمی، تهران، 1380 ش؛ بهارلو، عباس، «قوم باد / تاراز»، صنعت سینما، تهران، 1386 ش، شم‍ 60؛ جواهرکلام، علی، «تاریخچۀ سینما در ایران»، خواندنیها، تهران، 1336 ش، س 18، شم‍ 22؛ حیدری، غلام، «علفزار، نگاه بیگانه به ایل بابا احمدی»، نامۀ فیلم‌خانۀ ملی ایران، تهران، 1370-1371 ش، شم‍ 10-11؛ همو، «مستندسازی صنعتـی و صنعت مستندسازی»، فیلم کوتاه؛ سینمای مستقل، تهـران، 1377 ش؛ خوش‌بخت، احسان، «ادیسۀ زمینی 1925»، فیلم، تهران، 1383 ش، شم‍ 328؛ شعاعی، حمید، فرهنگ سینمای ایران، تهران، 1354 ش؛ صدر، حمیدرضا، «وقایع‌نگاری مسیر پرنشیب‌وفراز»، فیلم، تهران، 1383 ش، شم‍ 189؛ عاقلی، باقر، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب، تهران، 1387 ش؛ فیروزان، ت.، «دربارۀ ترکیب و سازمان ایلات و عشایر ایران»، ایلات و عشایر (نک‍ : هم‍ ، امان‌اللٰهی)؛ کوپر، م. س.، سفری به سرزمین دلاوران، ترجمۀ امیرحسین ظفر ایلخان بختیاری، تهران، 1334 ش؛ لایارد، ا. ه‍ . و دیگران، سیری در قلمرو بختیاری و عشایر بومی خوزستان، ترجمۀ مهراب امیری، تهران، 1371 ش؛ لمتن، آ.، «تاریخ ایلات ایران»، ترجمۀ علی تبریزی، ایلات و عشایر (نک‍ : هم‍ ، امان‌اللٰهی)؛ مقصودلو، بهمن، علف، داستانهای شگفت و ناگفته، تهران، 1389 ش؛ نفیسی، حمید، فیلم مستند، تهران، 1357 ش؛ ورجاوند، بهرام، «اسنادی گران‌بها از گذشته‌ای دور»، آیندگان، تهران، 1355 ش، شم‍ 612‘2؛ هایدر، ک.، فیلم مردم‌نگار، ترجمۀ مهرداد عربستانی و حمیدرضا قربانی، تهران، 1385 ش؛ نیز: 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.