زمان تقریبی مطالعه: 17 دقیقه

عقرب

عَقْرَب، یا کَژدم، جانوری کوچک، سمی و خطرناک که به‌سبب برخی ویژگیها بازتاب فراوان در فرهنگ مردم دارد. 
عقرب از شاخۀ بندپایان، ردۀ عنکبوتیان و از دستۀ شکم‌بندداران است. گونه‌های متعددی از آن با جمعیت فراوان به‌ویژه در مناطق مرکزی و کویری ایران وجود دارد (برای آگاهی بیشتر دربارۀ گونه‌های مختلف آن، همچنین سیر تاریخی مطالعات و پژوهشهای گوناگون دربارۀ عقرب، نک‍ : فرزان‌پی، سراسر اثر). 
عقرب نام عربی «کژدم» است (برهان ... ؛ لغت‌نامه ... ، ذیل واژه)، و در زبان پهلوی به صورتهای گژدوم، گژدَم، گاژدومب، گزدوم و گزدومب خوانده شده است (نک‍ : معین، حاشیۀ 8؛ مکنزی، 36؛ نیبرگ، 82؛ فره‌وشی، 174-175). برخی پژوهشگران و زبان‌شناسان دربارۀ ریشه‌شناسی واژۀ کژدم یا گزدم با تکیه بر پاره‌ای متون ادبی و تاریخی، تلفظ صحیح این واژه را گزدم / گزدوم (گز از ریشۀ گزیدن) می‌دانند (برای آگاهی بیشتر دربارۀ سیر تحول و تغییرات این واژه در طول تاریخ، نک‍ : متینی، 1-13؛ نیز بهار، 57). 
عقرب در گویش مردم مناطق مختلف ایران، نامهای گوناگونی دارد. برای نمونه، «دوپِشک» (کردی) (آذرلی، 185)، «دیمبِلکَ» (سنگسر) (همو، 191)، «زوم» (خاش) (همو، 211)، «گادیم» (بختیاری) (همو، 307؛ خسروی، 417)، «غئزوم» (سیستان) (آذرلی، 250)، «کِشگه» (چگینی) (همو، 282)، «کُلنجی» (ایلام) (همو، 289)، «گوزیم» (بردخونِ بوشهر) (همو، 327)، و «هَش»، نوعی عقرب زردرنگ که دم آن بر روی زمین کشیده می‌شود و از عقربهای دیگر خطرناک‌تر است (فین بندرعباس) (همو، 408). 
در بندهش کژدم از سرکردگان خِرَفْسْتَران (موجودی آسیب‌رسان) معرفی شده است (ص 52، 98). در ارداویراف‌نامه نیز عقرب در زمرۀ جانوران پلید و شکنجه‌گر معرفی شده است (نک‍ : فرگرد 37، بندهای 1-2؛ فرگرد 69، بندهای 1-3؛ فرگرد 81، بند 1). در موضعی از این کتاب، شخص گناهکاری توصیف شده است که همۀ اعضای بدنش را آزار می‌دهند، به‌جز پـای راستش؛ زیرا وی با این پا خرفستران، و ازجمله عقربها را کشته است (فرگرد 60، بندهای 1-5). 
در متون تفسیری نیز عقرب در کنار مار، جانوری مضر و کشنده، و دشمن جان انسان توصیف شده است. برای نمونه، نوح به هنگام طوفان، ابتدا از ورود مار و کژدم به کشتی جلوگیری می‌کند، اما سرانجام با شرط و تضمین می‌پذیرد که همراه دیگر جانوران به کشتی پناه برند (اسفراینی، 3 / 1021). 
در برخی داستانهای صوفیانه، عقرب و ویژگیهایش بن‌مایه‌ای رایج برای بیان صبر و پایداری صوفی در برابر مرارتها و سختیها است. برای نمونه، در ترجمۀ رسالۀ قشیریه آمده است: از شیخی دربارۀ صبر پرسیدند. کژدمی بر روی پای او افتاد و چندباره نیشش زد. وی ساکت بود. گفتند: یا شیخ! چرا عقرب را نراندی؟ گفت: از خدای شرم داشتم که دربارۀ صبر سخن گویم و خودم صبر نکنم (ص 285). همچنین در توصیف دوزخ و ترسناک‌بودن آن به جانورانی ازجمله عقرب اشاره شده است که اهل دوزخ را شکنجه و عذاب می‌دهند (تفسیر ... ، 2 / 538). 
از جملۀ شهرهایی که به داشتن عقرب مشهورند، می‌توان به لشکر، از توابع خوزستان (اصطخری، 92؛ حمدالله، 134)، زرنج از توابع سیستان (مقدسی، 240-241)، و به‌ویژه کاشان (همو، 299؛ ضرابی، 158) اشاره کرد. بسیاری از سیاحان خارجی در بازدید خود از کاشان، ضمن توصیف این شهر، به عقربهای خطرناک و کشندۀ آن نیز اشاره کرده‌اند. شاردن، سیاح معروف، به خطر گزش عقربهای کاشان اشاره می‌کند و می‌گوید: «کژدم کاشان دستت را بـزند!» (نک‍ : 3 / 86-87؛ نیـز اُلئاریـوس، 532؛ گوبینـو، 240-241؛ پولاک، 70). 
دربارۀ فراوانی عقرب در برخی شهرها و نیز سبب کشندگی این عقربها، حکایات و باورهایی میان مردم رایج است. ازجمله دربارۀ عقربهای کاشان آمده است که شداد تصمیم می‌گیرد باغی را بسازد که عظمت بهشت را از یادها ببرد. سپس دستور می‌دهد تا جهنمی هولناک نیز بسازند. به فرمان وی، یکی از جنیان مأمور می‌شود به همه‌جا برود و عقربهای کشنده را گردآوری کند. جن این مأموریت را انجام می‌دهد و کیسه‌اش را پر از عقربهای جرار از نقاط مختلف می‌کند؛ اما در راه بازگشت، خبر مرگ شداد را می‌شنود؛ ازاین‌رو، کیسه‌اش را همان‌جا خالی می‌کند. آنجا همان تپۀ نزدیک کاشان بوده است (گوبینو، همانجا). روایت مشابهی را نیز هدایت در نیرنگستان نقل کرده که به جای شداد، مالک اشتر در صدد ساخت جهنم است و در جست‌وجوی گرم‌ترین نقطۀ دنیا برای ساخت جهنم، کاشان را انتخاب می‌کند (ص 166). 

عقرب در طب مردمی

در میان مردم، راههای متفاوتی برای مقابله با زهر عقرب و معالجۀ اشخاصی که عقرب آنها را نیش زده، رایج است. برخی از این روشها، سابقه‌ای چندصدساله دارد؛ به‌عنوان مثال، در نزهت‌نامۀ علایی آمده است که برای درمان عقرب‌گزیدگی باید محل گزیده‌شده را حجامت کرد، یا اینکه عقرب بریان‌شده را بر محل زخم قرار داد، یا معجونی از شیر گاو، مدفوع مرغ، زیتون، بیدستر و سیر را با چند گیاه دیگر تهیه کرد و روی محل گزش قرار داد. وی همچنین تنقیه‌کردن برف را باعث تسکین درد ناشی از نیش عقرب می‌داند (شهمردان، 194). دنیسری نیز گذاشتن ترکیب خون انسان و آب، یا گذاشتن خرچنگ پخته‌شده در سرکه و نمک را بر محل نیش عقرب برای تسکین درد مفید می‌داند (ص 220، 242). وی در جایی دیگر جوشاندۀ زهرۀ مارمولک و روغن زیتون را تجویز کرده است (ص 243). برخی نیز گذاشتن جسد شکافته‌شدۀ وزغ یا موش را بر موضع نیش‌زده‌شده توصیه کرده‌اند (حاسب، 22؛ حبیش، «بیان ... »، 365). 
در شهرهای مختلف نیز مردم روشهایی خاص، که گاه شبیه به هم هستند، برای مقابله با عقرب‌گزیدگی به کار می‌برند. براساس یکی از روشهای رایج که دست‌کم سابقه‌ای 800ساله دارد، مردم بلافاصله پس از گزیده‌شدن شخص، عقرب را می‌گیرند، می‌کُشند و بر جای زخم می‌گذارند (هدایت، نیرنگستان، 126؛ شکورزاده، 262؛ لهسایی‌زاده، 345؛ قس: جمالی، 113، که در سدۀ 6 ق آن را تجویز کرده است). روش دیگر، که آن هم سابقه‌ای طولانی دارد و بسیاری از طبیبان گذشته نیز تجویز کرده‌اند، مالیدن روغن عقرب بر محل زخم است. در خراسان برای تهیۀ روغن عقرب، چند عقرب زنده را در شیشه‌ای حاوی روغن چراغ یا روغن کرچک می‌گذارند و شیشه را می‌بندند و به مدت 40 روز در آفتاب می‌گذارند و بر این باورند که به‌این‌ترتیب پادزهر عقرب حاصل می‌گردد (شکورزاده، همانجا؛ قس: ابن‌بیطار، 3 / 175؛ انصاری، 304؛ حکیم مؤمن، 304؛ عقیلی، 612-614).
افزون‌بر موارد یادشده، گاه با تعویذ و دعا و اعمالی مشابه، برای معالجۀ عقرب‌گزیدگی برمی‌آیند. برای نمونه، ترکمنها دعا و افسون بر محل زخم می‌خوانند (کسراییان، 24؛ معطوفی، 3 / 2095). در قوچان بلافاصله پس از آنکه کسی را عقرب نیش می‌زد، یکی از بستگانش نزد سیدی می‌رفت و به او خبر می‌داد؛ سید نیز بلافاصله سیلی‌ای محکم به صورت قاصد می‌زد. مردم بر این باور بودند که به محض زدن سیلی، اثر سم عقرب زائل می‌شود (شکورزاده، 262-263).
در گذشته‌های دور نیز باور داشتند اگر شخص عقرب‌گزیده را برهنه و وارونه بر خر سوار کنند، درد و سوزش ناشی از نیش عقرب به خر منتقل می‌شود (شهمردان، همانجا)؛ یا اینکه اگر شخص عقرب‌گزیده زود بر خری سوار شود و در گوش او بگوید: «تو را کژدم گزیده است»، دردش تسکین می‌یابد (حاسب، 36؛ قزوینی، 395). برخی نیز باور داشتند اگر ریشۀ درخت زیتون را بر شخص عقرب‌گزیده آویزان کنند، دردش دفع می‌شود (شهمردان، همانجا). دنیسری نیز از تعویذی خاص یاد کرده است که اگر همراه شخص باشد، هنگام عقرب‌گزیدگی سبب تسکین درد می‌شود (ص 194-195).
جسد عقرب، یا سوزاندۀ آن با روغن عقرب (نک‍ : سطرهای پیشین) از دیرباز برای درمان برخی دردها و بیماریها تجویز می‌شده است. برای نمونه، در سدۀ 6 ق / 12 م، در برخی مناطق، برای دفع جنون، دارویی ساخته‌شده از جسد عقرب و نوعی گیاه خوش‌بو به شخص دیوانه می‌خوراندند (شهمردان، 194-195)؛ نیز خاکستر عقرب را برای دفع سنگ مثانۀ کودکان مفید می‌دانستند (همانجا). مردم دوان برای بهبود و درمان زخم ناشی از ختنه، از روغن عقرب استفاده می‌کردند (نک‍ : لهسایی‌زاده، 338). مردم سنندج برای بهبود بریدگیهای عمیق از روغن عقرب سود می‌جستند (ایازی، 388). 
مردم گروس (بیجار و حومه) برای درمان دملهای بدخیم و به‌اصطلاح کوره‌دمل، از مخلوط عسل و عقرب سیاه که 7 سال از عمر آن می‌گذشت، بهره می‌بردند (هاشم‌نیا، 234).
دفع عقرب با طلسم و تعویذ: کاربرد طلسم و تعویذ برای راندن عقرب، سابقه‌ای دیرین دارد. به گزارش ابوریحان بیرونی، ایرانیان در جشن اسپندارمذ، با نوشتن افسونی خاص، و یا با آویختن 3 دعای مقید و متبرک‌شده با نام اسپندارمذ از 3 دیوار خانه، کژدمها را از خانۀ خود دور می‌ساختند (نک‍ : التفهیم، 259-260). 
در تحفة الغرایب دربارۀ طلسم مقید به اسپندارمذ برای دفع عقرب چنین آمده است: «و اگر خواهی که گزدم در خانه نیاید، فراگیر پاره‌ای کاغذ روز پنجم اسفندار[مد]، و بر وی نویسد: اسفندارمد ماه، اسفندارمد روز، بستم دم و زفر همۀ خرستوران به نام یزدان کردگار و آفریدگار جانوران. و چون نوشته باشد، در بالین بنهد، از آن جایگاه گزدم بگریزد» (نک‍ : حاسب، 217). 
پاره‌ای مآخذ گویای آن است که در گذشته برخی نواحی و شهرها با استفاده از طلسم مانع از نفوذ عقرب به آنجا می‌شدند و یا به وسیلۀ طلسم، عقربهای آن ناحیه را می‌راندند (نک‍ : قمی، 87؛ مجمل ... ، 132).
ابوریحان بیرونی از شهری در گرگان یاد کرده است که به جهت داشتن طلسمی خاص، مردم آن منطقه عقربها را لمس می‌کرده و یا با آنها بازی می‌کردند، اما عقرب آنها را نمی‌گزید؛ درصورتی‌که اگر همان عقربها را به خارج از آن شهر منتقل می‌کردند، طوری می‌گزیدند که هر جنبنده‌ای را از پا درمی‌آورد (نک‍ : آثار ... ، 356؛ نیز یاقوت، 4 / 361؛ ابن‌فقیه، 422). بیرونی همچنین به قریه‌ای در طوس اشاره نموده است که عقربها مردم را نمی‌گزند و اضافه می‌کند که در زنجان جز در مقبرۀ مازندرانیها، عقرب دیده نمی‌شود و اگر شب کسی به قبرستان نام‌برده برود و قدری از عقربهای آنجا را جمع کند و ببرد جای دیگر بریزد، می‌بیند که به‌زودی باز به جایگاه نخستین خود برمی‌گردند (همانجا).
شاردن نوشته است که منجمینِ شاه عباس کبیر به سال 1031 ق / 1622 م، طلسمی در کاشان تعبیه کردند که مقصود از آن، رهایی کاشان از خطر عقربها بوده است؛ از آن ایام به بعد، از شمار این گزندۀ مخوف در این شهر کاسته شده است. وی همچنین نوشته است: اگر عابر و یا مسافر بیگانه‌ای هنگام ورود به منزل بگوید: «ای عقارب! من از اقارب نیستم»، یعنی اهل این شهر نمی‌باشم، از گزند عقربها مصون خواهد ماند (3 / 86-87؛ نیز نک‍ : الئاریوس، 168؛ برای نمونه‌ای دیگر، نک‍ : گوبینو، 240).
در بسیاری از شهرها، مردم برای مصون‌ماندن از نیش مار و عقرب و رتیل، افسونی را با صدای بلند می‌خوانند و 3 بار، دو دست را محکم به هم می‌زنند و معتقدند که تا هرجا صدای دست برود، مار و عقرب از آنجا نمی‌توانند بگذرند (نک‍ : هدایت، فرهنگ ... ، 107، نیرنگستان، 127؛ همایونی، 338؛ شکورزاده، 299).
مردم کازرون هنگام خواب، برای مصون‌ماندن از هرگونه گزیدگی ازجمله نیش عقرب، این افسون را می‌خواندند: «بسُّم بسُّم، زبونش، هفتادودو رگونش، تا ریشۀ پسونش، تا مغز استخونش، بسُّم که بسّه باشه، زبون مار و عقرب، چرنده‌ها، پرنده‌ها، خزنده‌ها، امشو علی مهمون مان، با پَی‌تن (پنج‌تن) آل‌عبا»، و پس از خواندن آن، به اطراف خود می‌دمیدند و سپس با خیال راحت می‌خوابیدند (حاتمی، 143-144). 
مردم ایل پاپی، به‌ویژه چوپانان برای محافظت از خود و دامهایشان از شرّ حیوانات گزنده ازجمله عقرب، بر روی زمین چمباتمه می‌زنند، سپس چاقویی را به دور خود می‌چرخانند و افسونی می‌خوانند و بعد بر لبۀ چاقو فوت می‌کنند (فیلبرگ، 116). مردم گروس (بیجار و حومه) باور دارند هرگاه گزنده‌ای همچون مار و عقرب را می‌کشند، جفت آن به انتقام آمده و آنها را می‌گزد؛ براین‌اساس، افسونی را می‌خوانند تا از گزند جفتِ جانور مصون بمانند. آنها ابتدا با وسیله‌ای که عقرب را کشته‌اند، 3 مرتبه محکم به لاشۀ جانور می‌زنند، و بعد می‌گویند: «خود کشتم، جفتت کشتم». به باور آنها با این افسون جفت جانور هم کشته می‌شود (هاشم‌نیا، 89). به باور سروستانیها، گفتن اصواتی همچون گُوْ گو گو، در مواقعی که انسان عقرب می‌بیند و وسیله‌ای جهت کشتن آن ندارد، کارساز بوده و سبب ثابت‌ماندن عقرب در یک جا می‌شود (همایونی، همانجا).

باورها

به باور گذشتگان، بچۀ عقرب از احشای داخلی مادر تغذیه نموده، سپس پشت کمر مادر را می‌شکافد و خارج می‌شود (نک‍ : جاحظ، 5 / 357؛ شهمردان، 192-193؛ طوسی، 315؛ دمیری، 2 / 50؛ فزونی، 448). بنابر باوری عام، اگر دو آجر آب‌ندیده را در جای نمناک روی هم بگذارند، از آن عقرب تولید می‌شود (نک‍ : هدایت، فرهنگ، همانجا؛ رنجبر، 511؛ همایونی، 324). عقیلی علوی شیرازی نقل می‌کند که به باور برخی، اگر کاهو را کوبیده و در زمین دفن کنند، پس از دو یا 3 روز عقرب از آن مُتَکوّن می‌شود و یا اینکه، اگر شاخۀ کنگر را در میان دو خشت آب‌ندیده بگذارند، سبب تولید عقرب می‌شود (ص 612).
اگر شاخ گوزن را در خانه بسوزانند و دود کنند، موش و عقرب از آن خانه خارج می‌شوند (حاسب، 44). اگر عقربی را در خانه‌ای بسوزانند، تمامی عقربها از آن خانه می‌گریزند (نک‍ : شهمردان، 195؛ جمالی، 112؛ دنیسری، 244؛ مراغی، 164).
در تحفة الغرایب آمده است: اگر لعاب بزرقطونا (تخم کتان، اسفرزه) را به دست بمالند و عقرب را در دست بگیرند، نیش نمی‌زند (نک‍ : حاسب، 76). روغن ترب و یا آب آن نیز دارای چنین خاصیتی است (نک‍ : شهمردان، همانجا؛ حبیش، «بیان»، 377) و یا اینکه اگر ترب را بر در سوراخ کژدم قرار دهند، از سوراخ خارج نمی‌شود، و اگر یک قطره از آب ترب بر پشت کژدم بریزند، فوراً می‌میرد (نک‍ : همانجاها). جمالی می‌نویسد که اگر آب بادروج (ریحان کوهی) را بر روی عقرب بریزند، فوراً می‌میرد (ص 113).
مؤلف تحفة الغرایب، دُم عقرب را دارای خاصیتی توهم‌زا دانسته است: «و اگر پیه ماهی باز گدازد و روغن زنبق به چراغ‌دان اندر کُند و از دُم گزدم فتیله سازد و چراغ بدان بیفروزد و جایی که مراد باشد، بنهد، هرکه اندر آن خانه باشد، چنان نماید که آن خانه پر از گزدم است» (نک‍ : حاسب، 89). این باور وجود داشته است که اگر نیش عقرب را در جایی که مرد یا زنی در آنجا ادرار کرده‌اند، فروکنند، مرد یا زن دچار بیماری مثانه و درد شدید می‌شوند و مادامی که نیش را از آن جایگاه خارج نکنند، درد و بیماری رفع نمی‌شود (نک‍ : شهمردان، دنیسری، همانجاها؛ طوسی، 316). در نزهت‌نامۀ علایی آمده است که اگر تصویر شخصی را نقاشی کنند که در آن عقربی نیشش را در گلوی فرد فروکرده، و سپس به آن نقاشی بارها و بارها نگاه کنند، شخص دچار مشکل و گرفتاری شدیدی می‌شود و به‌آسانی از آن خلاصی نمی‌یابد (شهمردان، همانجا).
مردم روستای طالب‌آباد شهرری اعتقاد داشتند هنگام شب باید اسم مار را «دم‌دراز»، و اسم عقرب را «دم‌کج» نامید؛ در غیر این صورت، آنها ظاهر می‌شوند (صفی‌نژاد، 396-397؛ نیز نک‍ : همایونی، 322). مردم سیرجان باور دارند که هرکس در شب چله هندوانه بخورد، در تابستان از گزش عقرب در امان خواهد بود (بختیاری، 291)؛ یا اینکه، در هر لانۀ مورچه یک عقرب سیاه به‌عنوان پادشاه مورچه‌ها وجود دارد و اگر سوراخ مورچه‌ها خراب شود، عقرب هم به انتقام بیرون می‌آید و نیش می‌زند (مؤیدمحسنی، 486).
بومیـان جزیرۀ کیش معتقدند اگر عقرب زن حامله‌ای را بگزد، فرزندش در مقابل نیش عقرب مصونیت می‌یابد، اما مصونیت این فرد تا زمانی ادامه می‌یابد که خودْ عقربی را نکشد (مختارپور، 308؛ نیز نک‍ : ذوالفقاری و شیری، 837).
در برخی شهرها نیز مردم براساس رفتار عقرب وضع هوا را پیش‌بینی می‌نمودند؛ برای نمونه، خراسانیها باور داشتند عقرب که از لانه‌اش خارج شود، علامت بارندگی است (شکورزاده، 336). دیدن عقرب در خواب نشانۀ دشمنی ضعیف و ناتوان است، و اگر ببینند که عقرب در حال گزش آدمی است، تعبیرش این است که از ناحیۀ آن دشمن، سخنی درشت و اندوه‌آور خواهند شنید، و اگر ببینند که عقرب را کشته‌اند، دلیل بر شکست دشمن است (حبیش، کامل ... ، 349). 

عقرب در ضرب‌المثلها

عقرب در ضرب‌المثلها نیز بازتاب نسبتاً فراوانی دارد که به برخی از آنها اشاره می‌شود: «نیش عقرب نه از ره کین است / اقتضای طبیعتش این است» (نک‍ : دهخدا، 4 / 1873؛ انجوی، 165؛ شکورزاده، 965؛ رضایی، 493)، «راحت کژدم‌زده، کشتۀ کژدم بـود» (دهخدا، 3 / 856)، «نیش و دم مار و دم کژدم بستن بتوان، نتوان زبان مردم بستن» (همو، 4 / 1873)، «از دُم عقرب گره نتوان گشود، الّا به سنگ» (شکورزاده، 93)، «از نیش عقرب به دهان افعی پناه برده است» (همو، 113)، «در جهنم، عقربهایی هست که آدم از دست آنها به مار غاشیه پناه می‌برد» (همو، 498)، «آمدن قوس و رفتن عقرب» (مشهدی) (ذوالفقاری، 1 / 228)، «از آن عقربهای زیر حصیر است» (کرمانی) (همو، 1 / 269)، «از اینجا تا حیاط خانه، ده عقرب نیشت می‌زد» (لارستانی) (همو، 1 / 272).

مآخذ

آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ ابن‌بیطار، عبدالله، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، بیروت، 1412 ق / 1992 م؛ ابن‌فقیه، البلدان، به کوشش یوسف هادی، بیروت، 1416 ق / 1996 م؛ ارداویراف‌نامه، به کوشش فیلیپ ژینیو، ترجمۀ ژاله آموزگار، تهران، 1382 ش؛ اسفراینی، شاهفور، تـاج التراجم، بـه کوشش نجیب مـایل هـروی و علی‌اکبـر الٰهی خـراسانی، تهـران، 1374 ش؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک و ممالک، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1347 ش؛ الئاریوس، آدام، سفرنامه، ترجمۀ حسین کردبچه، تهران، 1379 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، تمثیل و مثل، تهران، 1352 ش؛ همو، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1352 ش؛ انصاری، علی، اختیارات بدیعی، به کوشش محمدتقی میر، تهران، 1371 ش؛ ایازی، برهان، آیینۀ سنندج، تهران، 1371 ش؛ بختیاری، علی‌اکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ برهان قاطع؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369 ش؛ بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، 1387 ش؛ بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، ترجمۀ اکبر داناسرشت، تهران، 1363 ش؛ همو، التفهیم، به کوشش جلال‌الدین همایی، تهران، 1362 ش؛ پولاک، ی. ا.، سفرنامه (ایران و ایرانیان)، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1361 ش؛ ترجمۀ رسالۀ قشیریه، به کوشش بدیع‌الزمان فروزانفر، تهران، 1345 ش؛ تفسیر قرآن مجید، به کوشش جلال متینی، تهران، 1349 ش؛ جاحظ، عمرو، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، 1388 ق / 1968 م؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخ‌نامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1371 ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، تهران، 1385 ش؛ حاسب طبری، محمد، تحفة الغرایب، به کوشش جلال متینی، تهران، 1371 ش؛ حبیش تفلیسی، «بیان الصناعات»، به کوشش ایرج افشار، فرهنگ ایران‌زمین، تهران، 1354 ش، ج 5؛ همو، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، به کوشش روجا رحیمی و دیگران، تهران، 1386 ش؛ حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش لسترینج، لیدن، 1913 م؛ خسروی، عبدالعلی، فرهنگ بختیاری، تهران، 1368 ش؛ دمیری، محمد، حیاة الحیوان الکبرى، قاهره، 1398 ق / 1978 م؛ دنیسری، محمد، نوادر التبادر لتحفة البهادر، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه و ایرج افشار، تهران، 1387 ش؛ دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، 1352 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ همو و علی‌اکبر شیری، باورهای عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1394 ش؛ رضایی، غلامرضا، شهر من فسا، شیراز، 1387 ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست فارس، نشر آیات، 1373 ش؛ شاردن، ژان، سیاحت‌نامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1336 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهمردان بن ابی‌الخیر، نزهت‌نامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362 ش؛ صفی‌نژاد، جواد، مونوگرافی ده طالب‌آباد، تهران، 1355 ش؛ ضرابی، عبدالرحیم، تاریخ کاشان، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1341 ش؛ طوسی، محمد، عجایب‌نامه (عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات)، به کوشش جعفر مدرس صادقی، تهران، 1375 ش؛ فرزان‌پی، رضا، عقرب‌شناخت، تهران، 1366 ش؛ فره‌وشی، بهرام، فرهنگ فارسی به پهلوی، تهران، 1352 ش؛ فزونی استرابادی، محمدهاشم، بُحیره، چ سنگی، تهران، 1328 ق؛ فیلبرگ، ک. گ.، ایل پاپی، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1369 ش؛ قزوینی، زکریا، عجایب المخلوقات، به کوشش نصرالله سبوحی، تهران، 1340 ش؛ قمی، حسن بن محمد، تاریخ قم، ترجمۀ حسن بن علی قمی، به کوشش جلال‌الدین طهرانی، تهران، بی‌تا؛ کسراییان، نصرالله و زیبا عرشی، ترکمنهای ایران، تهران، 1370 ش؛ گوبینو، ژ. آ.، سفرنامه، ترجمۀ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، 1367 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ لهسایی‌زاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، شیراز، 1380 ش؛ متینی، جلال، «گزدم، کژدم؟»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات مشهد، مشهد، 1347 ش، س 4، شم‍ 1-2؛ مجمل التواریخ و القصص، چ تصویری، به کوشش ایرج افشار و محمود امیدسالار، تهران، 1379 ش؛ مختارپور، رجبعلی، دو سال بـا بومیان جزیرۀ کیش، تهـران، 1387 ش؛ مراغی، محمود، منـافع حیـوان، به کوشش محمد روشن، تهران، 1388 ش؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ معین، محمد، حاشیه بر برهان قاطع؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش محمد مخزوم، بیروت، 1408 م؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ هاشم‌نیا، محمود و ملوک ملک‌محمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، 1380 ش؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1381 ش؛ همو، نیرنگستان، تهران، 1334 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، 1371 ش؛ یاقوت، بلدان؛ نیز: 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.