عزرائیل
عِزْرائیل، یکی از 4 فرشتۀ مقرب خداوند در ادیان ابراهیمی و مأمور گرفتن جان آدمیان.
عزرائیل که در فرهنگهای لغت بهصورت عزریائیل ( لغتنامه ... ، ذیل واژه)، عزرائل و عزریل (نفیسی، ذیل عزرائل) نیز آمده، واژهای عبری، و مرکب از «عزرا» (در سریانی به معنی بنده) و «ئیل» (در معنی خدا) است ( لغتنامه). او بهسبب مأموریتی که بر عهده دارد، به بویحیى، قابض ارواح (یاحقی، 306-307)، جانشکر و جانگیر (نفیسی، همانجا) نیز معروف است.
در فرهنگ ایران بـاستان، و در دین مزدیسنا، دیو مرگ ــ که در منابع اوستایی با نام ویذاتو (یشتها، 1 / 475) یا اَستوویذُتو ( اوستا، 2 / 699؛ پورداود، 511)، و در منابع پهلوی با نام اَستویهاد (بهار، مهرداد، 88)، یعنی وای بد (مینوی خرد، 64) یا وای بدتر (وزیدگیها ... ، 86)، استووِهات (مینوی خرد، 12) یا استویها (متون ... ، 89) آمده است ــ نقشی کموبیش همسـان بـا عزرائیـل ایفا میکند.
نام عزرائیل در قرآن کریم نیامده، و به جای آن از فرشتۀ مرگ با عنوان ملکالموت (سجده / 32 / 11) یاد شده است. او در آسمان دوم (خزائلی، 590)، چهارم یا هفتم (دایرةالمعارف ... ، 2(1) / 1732؛ EI2, IV / 292)، بر تختی که زیرش درخت حیات قرار دارد، نشسته است و نام مؤمنان را در دفتری محاط در حلقۀ نور، و نام کافران را در دفتری محاط در تاریکی ثبت میکند (ترجمه ... ، 7 / 1746؛ ERE, IV / 616).
در منابع روایی، تفسیری، تاریخی و عرفانی، دربارۀ سبب گزینش عزرائیل برای ستاندن جان بندگان چنین آمده است: هنگام آفرینش آدم، وقتی 3 فرشتۀ دیگر از اجرای فرمان الٰهی، مبنیبر انتقال مشتی خاک از زمین بهسبب زاری و التماس آن، اظهار ناتوانی کردند، عزرائیل اعتنایی به تضرع زمین نکرد و با قهر و قساوت تمام مشتی خاک، از هر رنگی، از زمین برگرفت و مأموریت خود را به انجام رساند (سورآبادی، 4-5؛ میبدی، 7 / 445- 446). همچنین معروف است آنگاه که خداوند مرگ را آفرید، فرشتگانی که به تماشا آمده بودند، همه از هوش رفتند، مگر عزرائیل؛ ازاینرو، اختیار مرگ از سوی خداوند به او واگذار شد (نک : EI2, IV / 293). البته، دربارۀ نارضایتی و اکراه او در قبض روح آدمیان هم مطالبی نقل شده است (سورآبادی، 5؛ مجلسی، 15 / 32).
در افسانهها آمده است که این فرشته 7هزار پا و 4هزار بال دارد، بدن او پوشیده از چشم و زبان (نک : ERE, IV / 617)، و یک پایش در آسمان و پای دیگرش روی پل صراط است. همچنین آوردهاند که عظمت اندامهای او به اندازهای است که اگر تمامی آبهای جهان بر سر او ریخته شود، قطرهای به زمین نمیرسد (EI2, IV / 292). در عجایب المخلوقات آمده است: «سر او آنجا باشد که آسمان علیا ست و پای او از جرم زمین گذشته است، روی او مقابل لوح محفوظ، و او را اعوان باشد به عدد هرکه متوفا شود» (قزوینی، 58). در منابع مزدیسنایی نیز پیک مرگ همکارانی دارد؛ مثلاً در بندهش آمده است: «اهریمن اندیشید که همۀ آفریدگان هرمز را از کار افکندم، جز کیومرث؛ [پس] استویهاد را با یکهزار دیو مرگکردار بر کیومرث فراز هشت» (ص 53؛ نیز نک : وزیدگیها، همانجا).
براساس متون اسلامی، ملکالموت از هیچچیز، از طول عمر تا سرنوشت و حتى نام بندگان، آگاه نیست، جز آنچه خداوند به او خبر میدهد (کلینی، 2 / 871؛ نیز نک : ERE، همانجا). در برخی منابع شیعی، تصریح شده است که عزرائیل در عمل به مأموریت خود بـا مؤمنان، بهویژه محبان علی (ع) و شیعیان، به رفق و مدارا رفتار میکند (دیلمی، 2 / 98؛ مجلسی، 6 / 162-163). همچنین، در روایات آمده است که صدقهدادن سبب انصراف موقتی عزرائیل از قبض روح شخص، به امر خداوند میشود (حر عاملی، 9 / 375). تغییر حکم مرگ از سوی خداوند در عهد عتیق نیز آمده است (نک : دوم سموئیل، 24: 15-16). بنابر روایات اسلامی، این فرشته، سرانجام، خود نیز در دام مرگ گرفتار میشود؛ تفصیل ماجرا چنین است که پس از دمیدهشدن صور از سوی اسرافیل (تفسیر ... ، 2 / 68) ــ یا بنابر پارهای منابع، از سوی خود عزرائیل (مقدسی، 1-3 / 396) ــ و مرگ همۀ موجودات، 3 ملک دیگر نیز با دستور الٰهی و به دست عزرائیل قبض روح میشوند و «آنگاه خدای عزوجل جان ملکالموت بستاند ... ملکالموت گوید: یا رب! اگر من بدانستمی که اندر جانکندن هزاریکی از این تلخی باشد، هرگز من جان هیچ مؤمنی نستدمی» (تفسیر، 2 / 68-70).
گذشته از پیشینۀ کهنِ باور به پیک اجل در میان ایرانیان، اعتقاد به وجود فرشتگان الٰهی از ارکان ایمان در دین اسلام است؛ ازاینرو، در باورهای مردم ایران، عزرائیل از جایگاه خاصی برخوردار است. نخستین تجلی این فرشته را میتوان در کنایات و مثلهای رایج در ادبیات شفاهی و کتبی پارسی یافت که گاه با چاشنی طنز همراه است؛ برای نمونه، گفتند: عزرائیل بچه قِسْمت میکند، گفت: بچۀ مرا نبَرد، بچه قسمتکردن پیشکش (انوری، 2 / 921)؛ موی عزرائیل به تنش است، کنایه از فردی مهیب (همو، 2 / 1030)؛ عزرائیل را جوابکردن، کنایه از جان بهسلامتبردن (شهری، قند ... ، 492)؛ جان به عزرائیل ندادن، کنایه از بسیار خسیسبودن (ذوالفقاری، 1 / 737)؛ عزرائیل به آن مجلس نگاه کرده، کنایه از مجلسی که جمعی در آن خاموش نشستهاند (اسدیان، 304).
نکتۀ دیگری که دستمایۀ مثلها در زبان عامه شده، نسبتدادن تمام گرفتاریها به عزرائیل است. بنیان این باور را میتوان در منابع دینی ایران باستان یافت؛ بر این اساس، عامل جانستانی از آدمیانْ فرشتهای با اختیارات محدود نیست، بلکه موجودی اهریمنی است که با موجودات اهورایی مقابله میکند؛ در اوستا، از اهورهمزدا پرسیده میشود که آیا این آب و آتش است که جان آدمیان را میگیرد؟ او بهصراحت، استوویذتو را مسئول این کار معرفی میکند (2 / 704-705). دراینباره، برای نمونه در امثال و حکم آمده است: «عزرائیل بدنام است: مردمان بیشتر بهعلت افراطها و بیاحتیاطیها میمیرند و گمان برند که عمر آنان برسیده است» (دهخدا، 2 / 1099)؛ یا مثلاً میگویند: «ماهی و ماست! عزرائیل میگوید: تقصیر ما ست؟»، یعنی ماهی و ماست باهم نمیسازد و در صورت بروز بیماری، ربطی به عزرائیل ندارد (انوری، 2 / 964؛ شهری، طهران ... ، 4 / 542)؛ همچنین، عزرائیل دستمایۀ کنایه به طبیبان ناشی و سهلانگار شده است: طبیبانی که در بالین مایند / به عزرائیل دلالی نمایند (بهار، محمدتقی، 2 / 988).
رواج اینگونه مثلها در میان مردم بیانگر تصویری است که آنها از عزرائیل در ذهن خود دارند. با توجه به انبوهی از اشعار و تعابیر و کنایات رایج دربارۀ عزرائیل، میتوان گفت صفت غالب این فرشته از نظر ایرانیان، ویرانگری است: تندبادی همچو عزرائیل خـاست / موجها آشوفت اندر چپّ و راست (مولوی، دفتر 3 / 370)؛ گرز عزرائیل را بنگر اثر / گر نبینی چوب و آهن در صور (همو، دفتر 3 / 295).
مردم تهران نیز چنین توصیفاتی از قابض ارواح دارند: «عزرائیل که به فرمونش آبادا رو خراب بکنه. سیل و زلزلهها رو راه بندازه. هستها رو نیست، و نیستا رو نابود بکنه. جوندارا رو جونشونو بگیره. خُرّوپفدارا رو بیخُرّوپف بکنه. تا اونجا که هیچ موجود و سرِپایی رو، حتى کوه و دریاها رو سرپا و به جا نذاره، تا اونجا که جون فرشتههای آسمون و همکارای خودشو مثل اون سه تا ملک دیگه که گفتم بگیره و آخرشم که جون خودشو بگیره» (شهری، همان، 4 / 358).
بیرحمی عزرائیل نیز در کنایات و مثلها برجستگی خاص دارد؛ مثلاً مردم هزارۀ افغانستان وقتی ظالمی مراعات حال مظلومی را نکند، از این مثل استفاده میکنند: عزرائیل چه پروای بچۀ کس (مزدور) را دارد (ذوالفقاری، 1 / 1324).
در باور ایرانیان، زوزۀ سحرگاهی سگها بهسبب دیدن عزرائیل است و برای جلوگیری از ورود پیک اجل به خانهها باید پنجۀ یک لنگۀ کفش را رو به هوا قرار داد (هدایت، 64). این طرز تلقی از عزرائیل بازماندۀ باورهای مزدیسنایی است (نک : بهار، مهرداد، 168- 169). همچنین خاموشی ناگهانی چند نفر که سرگرم سخنگفتن با یکدیگرند، نشانۀ عبور عزرائیل از زیر زمین تلقی میشده است (هدایت، 84).
در برخی موارد، در باور عامه و در متون عرفانی و دینی، نقشهای مثبتی نیز از عزرائیل ارائه شده است؛ ازجمله اینکه عزرائیل برای تسهیل جانکندن، در جلو چشم فرد رو به موت، چیزی را که او دوست دارد، میسوزاند تا وی ناامید شود و جان بدهد (نظری، 574)؛ یا اینکه برای علاج مفلوج، نام عزرائیل را به همراه 3 ملک دیگر بر کف پای او در حمام مینوشتند (شهری، تاریخ ... ، 1 / 423). همچنین در برخی منابع عرفانی از عزرائیل با عنوان رسانندۀ دوست به دوست یاد شده است (نک : فرشادمهر، 128).
فرشتۀ مرگ در افسانههای کهن مردم ایران نیز نقشی چشمگیر ایفا میکند (نک : رودنکو، 137؛ خزاعی، 287-290؛ جهازی، 306- 308). در برخی افسانهها، از فرشتۀ مرگ با عناوینی چون اجل و حتى کژدم یاد میشود (شاملو، 14-15).
تصویر غالب از عزرائیل در افسانهها، بدشگونی و شکستناپذیری وی، و ناگزیری از او ست که برای نمونه میتوان به قصۀ «فرار از مرگ» اشاره کرد. براساس این قصه، یکی از یاران حضرت سلیمان (ع) با عزرائیل روبهرو میشود و از ترس، خود را نزد سلیمان میرساند و از حضرت خواهش میکند که به باد دستور دهد وی را به جایی دوردست، به چین (در برخی روایتها، به هندوستان) ببرد؛ سلیمان (ع) نیز چنین میکند، بیخبر از آنکه قرار بوده است ملکالموت در همان منطقۀ دوردست جان او را بستاند. از این قصه روایتهای فراوانی در ادب شفاهی و کتبی، ازجمله در مثنوی مولوی و احیاء العلوم غزالی آمده است (برای شرح کامل قصه و منابع مختلف آن، نک : جعفری، 50-53). در متون کهن ایران این موضوع بسیار طرح شده است؛ برای نمونه، در مینوی خرد چنین آمده است: «و وای بد است که کسی از آن نمیتواند بگریزد» (ص 64). افزونبر اینها، در افسانۀ بسیار قدیمی دومرول، پهلوان مغرور داستان، خیال جدال با پیک اجل به سرش میزند و پس از کشوقوس فراوان، سرانجام از او شکست میخورد (بهرنگی، 2 / 15-22).
ادبیات مکتوب فارسی نیز مشحون از قصهها، روایات و افسانههایی است که در آنها پیک اجل از شخصیتهای اصلی به شمار میآید. منبع بیشتر این حکایات و مضامین، متون دینی اسلامی یا اسرائیلیات، و گاهی نیز باورهای عامه است؛ مثلاً در منطق الطیر، داستان مواجهۀ حضرت ابراهیم (ع) با عزرائیل که در بسیاری از آثار تاریخی آمده، بهتفصیل ذکر شده، و بیت آغازین آن چنین است: چون خلیلالله در نزع اوفتاد / جان به عزرائیل آسان مینداد (عطار، 391-392).
شومی و نامبارکی عزرائیل در نظر ایرانیان، با وجود تقرب این فرشته به خداوند، شاید بازماندۀ باورهای کهن مزدیسنایی باشد؛ زیرا در این دین، جانستانی وظیفۀ دیوی است که باعث مصیبت و بیماری و مرگ میشود (نک : بهار، مهرداد، 169؛ مینوی خرد، 14-15). در عهد عتیق نیز ملکالموت از راه بیماری، جان انسانها را میگیرد (اعداد، 16: 46- 49).
مآخذ
اسدیان خرمآبادی، محمد و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ انوری، حسن، فرهنگ امثال سخن، تهران، 1384 ش؛ اوستا، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، 1370 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1385 ش؛ بهار، محمدتقی، دیوان، به کوشش مهرداد بهار، تهران، 1368 ش؛ بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، 1387 ش؛ بهرنگی، صمد، قصهها، تهران، 1387 ش؛ پورداود، ابـراهیم، تعلیقات بر یشتهـا (هم )؛ ترجمۀ تفسیر طبری، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1356 ش؛ تفسیر قرآن مجید، به کوشش جلال متینی، تهران، 1349 ش؛ جعفری (قنواتی)، محمد و احمد وکیلیان، مثنوی و مردم، تهران، 1393 ش؛ جهازی، ناهید، افسانههای جنوب (بوشهر)، تهران، 1381 ش؛ حر عاملی، محمد، وسائل الشیعة، قم، 1416 ق؛ خزاعی، حمیدرضا، افسانههای خراسان، مشهد، 1382 ش؛ خزائلی، محمد، اعلام قرآن، تهران، 1341 ش؛ دایرةالمعارف فارسی؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1338 ش؛ دیلمی، حسن، ارشاد القلوب، ترجمۀ عبدالحسین رضایی، به کوشش محمدباقر بهبودی، تهران، 1377 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رودنکو، م. ب.، افسانههای کردی، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1352 ش؛ سورآبادی، عتیق، قصص قرآن مجید، برگرفته از تفسیر او، تهران، 1347 ش؛ شاملو، احمد، قصههای کتاب کوچه، تهران، 1379 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1368 ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، 1371 ش؛ همو، قند و نمک، تهران، 1370 ش؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، منطق الطیر، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، 1383 ش؛ عهد عتیـق؛ فرشادمهر، فریبـا، حکایـات ظریفۀ زنـان، تهـران، 1382 ش؛ قرآن کریم؛ قزوینی، زکریا، عجایب المخلوقات، به کوشش نصرالله سبوحی، تهران، 1361 ش؛ کلینی، محمد، اصول کافی، ترجمۀ محمدباقر کمرهای، تهران، 1375 ش؛ لغتنـامۀ دهخدا؛ متون پهلوی، گردآوری جاماسب ـ آسـانـا، ترجمۀ سعید عریـان، تهران، 1371 ش؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ مقدسی، مطهر، آفرینش و تاریخ، ترجمۀ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، 1374 ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، 1382 ش؛ میبدی، احمد، کشف الاسرار، به کوشش علیاصغر حکمت، تهران، 1339 ش؛ مینوی خرد، ترجمۀ احمد تفضلی، تهران، 1364 ش؛ نظری داشلیبرون، زلیخا و دیگران، مردمشناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ وزیدگیهای زادسپرم، ترجمۀ محمدتقی راشد محصل، تهران، 1385 ش؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1381 ش؛ یاحقی، محمدجعفر، فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، تهران، 1369 ش؛ یشتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، بمبئی، 1307 ش؛ نیز: