زمان تقریبی مطالعه: 14 دقیقه

عزاداری

عَزاداری، مجموعۀ آداب، سنتها و آیینهایی که در غم ازدست‌دادن عزیزان خانواده یا برخی اولیا صورت می‌گیرد. 
لغت‌نامه‌ها عزاداری را چنین تعریف کرده‌اند: سوگواری، زاری، عزاپرستی، تعزیت، ماتم‌گرفتن، عزاداشتن و ماتم‌داشتن پس از مرگ کسی (معین؛ لغت‌نامه ... ). عزاداری در فوت یکی از اعضای خانواده، خویشان یا شخصیتهای خوش‌نام انجام می‌گیرد و در گیلان «اُروش وُرُوش»، و در لرستان «پُرس» نام دارد. زردشتیان نیز آن را «پُرسه» می‌نامند که بن مضارع است از پرسیدن، به معنی پرس‌وجو از حال سوگوار و دلجویی‌کردن (نک‍ : دنبالۀ مقاله). 

انواع عزاداری

در همۀ جوامع، دو دسته سوگواری خانوادگی و مذهبی به چشم می‌خورد. سوگواریهای خانوادگی شامل عزاداریهای قومی و خویشاوندی است و سوگواریهای مذهبی با جنبۀ آیینی و دینی برای اولیا و بزرگان مذهبی صورت می‌گیرد. 
در این مقاله هر دو گونۀ این عزاداریها بررسی می‌شود: 

I. عزاداریهای خانوادگی

عزاداری خانوادگی مراسم عزا و سوگی است که به مناسبت درگذشت افراد خانواده برگزار می‌شود. 

پیشینه

براساس بسیاری از شواهد تاریخی و اساطیری از متون کهن، سوگواری در ایران رسمی متداول بوده، و با آدابی خاص برگزار می‌شده است. در بخش اساطیری شاهنامه، شاهد نمونه‌هایی از سوگواری، و آداب آن هستیم که نشان از رواج این مراسم در دورۀ پیشازردشتی دارد. در شاهنامه بارها از گریه‌وزاری، خاک‌برسرریختن و بریدن گیسوان در سوگ پهلوانان سخن آمده است: رستم در سوگ سهراب، دم اسبش را می‌برد، کوس او را می‌درد و لوازم شخصی وی را به آتش می‌کشد: همی‌ریخت خون و همی‌کند موی / سرش پر ز خاک و پر از آب روی (فردوسی، 2 / 187، 194، 198- 199، حاشیۀ 8). تهمینه پس از شنیدن خبر مرگ سهراب: دو زلفین چون تاب‌داده کمند / بر انگشت پیچید و از بن بکند (همو، 2 / 198، حاشیۀ 8). نمونه‌هایی دیگر از بریدن گیسوان در شاهنامه در سوگ ایرج (همو، 1 / 123)، در سوگ نوذر (همو، 1 / 316) و در سوگ اسفندیار (همو، 5 / 425) دیده می‌شود. مراسم سوگواری اسفندیار حتى مفصل‌تر وصف شده است. در سوگ او، رستم دم اسب اسفندیار را می‌برد، زین و گرز او را وارونه بر اسب می‌نهد و پیشاپیش تابوت اسفندیار حرکت می‌دهد که مشابه رسم کتل‌گرداندن در میـان مردم لرستان است (نک‍ : دنبالۀ مقـاله)؛ همچنین پس از مرگ اسفندیار، هرسال در روز کشته‌شدن او، مراسم سوگواری برگزار می‌شد (فردوسی، 5 / 425-432).
مراسم سوگ سیاوش نیز که هرساله در ایران برگزار می‌شد، نشان از دیرینگی مراسم سوگواری در ایران دارد. نرشخی در سدۀ 4 ق / 10 م، به اجرای این آیین در میان مردم بخارا اشاره کرده و نوشته است: در این آیین، که چندهزار سال قدمت دارد، هر مردی از مردم بخارا هرساله، پیش از برآمدن آفتاب روز نوروز، خروسی در محل دروازۀ بخارا (که به باور مردم، محل دفن سیاوش است) می‌کشت و مردم در سوگ او نوحه‌سرایی می‌کردند (ص 32-33). کاشغری نیز در سدۀ 5 ق / 11 م، به مراسم سوگ سیاوش در میان مردم بخارا، ریختن خون قربانی و گریه‌و‌زاری گرد قتلگاه او اشاره کرده است (ص 738؛ برای آگاهی بیشتر، نک‍ : ه‍ د، سیاوش).
در دروۀ هخامنشی (559-330 ق‌م) نیز شاهد رسم سوگواری هستیم. کورش پس از درگذشت همسرش (مادر کمبوجیه)، مراسم سوگواری برپا، و در سراسر کشور عزای عمومی اعلام می‌کند (هرودت، 1 / 233).
پس از این دوره و طبق تعالیم زردشت، سوگواری مقبوح شمرده شد. زردشتیان در صورت فقدان یکی از اعضای خانواده سوگواری نمی‌کردند و آن را اهریمنی می‌دانستند (بیژن، 1 / 39). در باورهای زردشتی، گریه و مویه برای مرده مذموم انگاشته می‌شود؛ به‌طوری‌که هر اشک چشم در سوگواری مردگان «رودی شود پیش چینودپل [پلی که رابط دنیای مردگان و زندگان است]، پس روان آن مرده آنجا بماند و او را از آنجا گذرکردن سخت باشد» (صد ... ، 65-66؛ نیز نک‍ : ارداویراف‌نامه، 59-60). در وندیداد نیز گریه و شیون آفریدۀ اهریمن، و نکوهیده به شمار رفته است (نک‍ : اوستا، 2 / 661). 
اما با وجود باورهای دینی زردشتی، در این دوره نیز برگزاری مراسم سوگواری را شاهدیم. در متن پهلوی یادگار زریران می‌خوانیم که بستور در غم ازدست‌دادن پدر خویش سوگ‌سرایی می‌کند (ص 68-70). در شاهنامه نیز گشتاسب، که دین زردشتی را پذیرفته بود، با شنیدن خبر مرگ اسفندیار، جامه چاک می‌کند و خاک بر سر می‌ریزد و سوگواری می‌کند (فردوسی، 5 / 426).
طبق گزارشی از دورۀ شاپور اول ساسانی (240-270 م)، به مناسبت مرگ جوانی از طبقۀ بزرگان، مجلس رقصی ترتیب داده می‌شود؛ همچنین برای افراد عادی نیز به هنگام سوگواری، مجلس موسیقی و رقص برگزار، و گاه آوازی دسته‌جمعی همراه رقص خوانده می‌شد. این نوع رقص، که به دسته‌بند شهرت دارد، چنین بوده است که دست همدیگر را می‌گرفتند و به شکل حلقه می‌رقصیدند (جنتی، 16-17).
در سده‌های آغازین ورود اسلام به ایران، آداب سوگواری تقریباً با همین سبک و ‌سیاق امروزی اجرا می‌شد؛ برای نمونه، زاری‌کردن بر مرده (واعظ، 117)، بستن دکانها و مغازه‌های شهر (همو، 88)، اطعام میهمانان در مراسم سوگواری (سنایی، دیوان، 374؛ نیز نک‍ : فطوره‌چی، 247- 249)، سیاه‌پوشیدن (حکیمیان، 190) و جز آنها (بـرای آگاهی بیشتـر از ایـن رسمها در 4 سدۀ نخست اسلامی، نک‍ : رئیس‌السادات، سراسر مقاله). 
در دورۀ خلفای عباسی (132-656 ق)، به نشانۀ غم ازدست‌دادن شهدا و نیز نکوهش بنی‌امیه، رنگ سیاه به لباسها و علمهای سوگواری وارد می‌شود (فلوتن، 124-126).
در دورۀ حکومتهای ایرانی در سرزمینهای شرقی (سالهای 205-447 ق) در سوگواریها، گریبان لباسها را چاک می‌دادند، کلاه و عمامه از سر برمی‌داشتند، خاک و کاه بر سر و شانه‌ها می‌ریختند و پابرهنه به دنبال جنازه حرکت می‌کردند (یاقوت، 3 / 441؛ نیز نک‍ : چیت‌ساز، 134).
مقدسی در دورۀ آل‌بویه (320- 448 ق / 932-1056 م) می‌نویسد که مردم دیلمان در سوگواریها، سرهایشان را برهنه می‌کنند و نوحه می‌خوانند و خود را با کیسه‌هایی می‌پوشانند و آن را بر سر و ریش خود می‌بندند (2 / 545). همچنین مردم شیراز در گورستان شیپور و تنبک می‌زنند و 3 روز در مسجد به عزا می‌نشینند (همو، 2 / 654-655). نقل است که در سوگ پسر صمصام‌الدوله در 388 ق، همۀ مردم شیراز سیاه پوشیدند (صفدی، 275). بیهقی آورده است که در 421 ق، در سوگ سلطان محمود غزنوی، درباریان لباسهای سفید پوشیدند و 3 روز عزاداری کردند (ص 15). گزارشهای بسیاری از آداب سوگواری در این دوره وجود دارد، چون شکستن دوات و قلم ازسوی شاگردان در سوگ علما (ابن‌خلکان، 3 / 169-170)، شکستن منبر عالم درگذشته و نوحه‌گری شاگردان او با سرهای برهنه در کوچه‌وخیابان تا یک سال (سبکی، 5 / 181)، سوگواری سه‌روزه و خواندن یک حزب از قرآن در مجلس سوگ (ایوبی، 57- 58)، نوحه‌خوانی در مراسم تشییع (ابن‌جوزی، المنتظم، 14 / 180-181)، 6 ماه تا یک سال پوشیدن لباس کهنه و خودداری از خوابیدن روی پشت‌بام (همو، تلبیس ... ، 357- 359) و جز اینها (فقیهی، 809-812؛ چیت‌ساز، 160-161).
در دورۀ ایلخانی (654- ح 750 ق / 1256- 1349 م)، رسوم عزاداری ایرانیان بر مغولها تأثیری شگرف بر جای گذاشت. مغولها که تا پیش از این، مراسمی برای سوگواری مردگانشان نداشتند و حتى محل دفن پادشاهانشان را مخفی می‌کردند، پس از ورود به ایران، به سوگواری و برگزاری مراسم آیینی برای مردگان پرداختند. پس از مرگ منگو قاآن (سدۀ 13 م)، نوۀ چنگیز خان، تا 4 روز در اردوی هریک از همسران او، مراسم عزاداری برپا بود (رشیدالدین، 2 / 853). همچنین پس از مرگ غازان خان (670-703 ق)، همۀ مردم شهر سیاه پوشیدند، زینها را وارونه، و علمها را سرنگون کردند و در سرتاسر شهر بر مناره‌ها پلاس پوشاندند و در خیابانها و بازارها کاه ریختند و 7 روز عزاداری کردند (وصاف، 270-271). از همین دوره، رسم سوگواری سالیانه و پخت آش برای خیرات در میان ایلخانان رواج یافت. در 7 روز عزاداری برای مرده نیز مردها نمدهای سیاه بر گردن می‌انداختند، خاک بر سر می‌ریختند و سوگواری می‌کردند (مرعشی، 223، 429؛ نیز نک‍ : خزاعی، سراسر مقاله).
ابن‌بطوطه (703- 799 ق / 1303-1397 م) نیز در ایذه شاهد مراسم عزاداری فرزند یکی از بزرگان منطقه بوده است. او می‌نویسد که همه گونی و جل پوشیده بودند، بر سر خاک می‌ریختند و جلو سر خود را تراشیده بودند. مردم در دو دسته حرکت می‌کردند و بر سینه می‌کوبیدند (ص 186-187). این ماتم و پوشیدن پلاس 40 روز ادامه داشت و پس‌ازآن، برای هرکدام از عزاداران یک دست جامه می‌فرستادند تا از عزا درآیند (همو، 187). گزارشی که ابن‌بطوطه از این مراسم می‌دهد، کم‌وبیش شبیه همانی است که امروزه نیز در این منطقه برگزار می‌شود. 
در دورۀ صفویه (ح 905-1135 ق / 1499-1723 م)، سوگواریهای خانوادگی همچون سابق و با آدابی مفصل‌تر برگزار می‌شد. در این دوره، به رسم فرستادن خلعت برای ازسوگ‌درآوردن صاحبان عزا (اسکندربیک، 1 / 207)، و سیاه‌پوشیدن و خاک بر سر ریختن مردم در مراسم سوگ شاه عباس اشاره شده است (همو، 3 / 1077). واله اصفهانی نیز در شرح سوگ شاه صفی در کاشان می‌نویسد که همۀ مردم به خیابانها ریختند، در سوگ او شیون و زاری کردند و خاک بر سر ریختند (ص 315-316).
همچنین براساس گزارشی از همین دوره در سوگ یکی از بزرگان بختیاری، اسبهای او را کتل می‌کنند و وسایل درگذشته را بر اسبها می‌گذارند و به دنبال تابوت حرکت می‌دهند. زنان نیز گیسشان را می‌برند و گریه‌وزاری و نوحه‌خوانی می‌کنند (تاورنیه، 645-647).
آداب سوگواری در این دوره به نگارگریها نیز راه یافته است. در نگاره‌ای از مرگ اسکندر در نسخه‌ای از هفت‌اورنگ جامی (از سالهای 964-973 ق)، سوگواران در بالای جسد در حال دریدن جامه و گریه‌وزاری تصویر شده‌اند (نک‍ : خامنایی، 77). در نگاره‌هایی نیز حضور درفش عزا در سوگواریها را شاهدیم که در این دوره و با گسترش شیعیگری و اجرای مناسک عزاداری مذهبی، این درفشها به عزاداریهای مذهبی نیز راه می‌یابد (نک‍ : شاطری، سراسر مقاله).
از دورۀ قاجاریـه (1210-1344 ق / 1795-1925 م) تـا روزگار معاصر نیز این آداب با اندکی تغییرات همچنان ادامه داشته است. موزر در مراسم تشییع پدر حاکم سمنان می‌نویسد که زنان سوگوار موهای خود را می‌کندند و سرشان را به دیوار می‌کوبیدند (ص 234-236). لایارد نیز در قبرستان لرستان، ضمن اشاره به طره‌های مو بر سر برخی سنگ قبرها می‌نویسد که زنان در سوگ همسرانشان، موهایشان را می‌بریدند و آنجا می‌گذاشتند (ص 309-310).

انواع عزاداری

عزاداری بـرای مردگان از روز خاک‌سپاری تا معمولاً یک سال ادامه دارد و وابستگان نزدیک مرده، به‌ویژه زنان، در این مدت سیاه می‌پوشند. آداب و آیینهایی در بیشتر شهرها برای یادبود مردگان برگزار می‌شود که عبارت‌اند از: ختم، شب هفتم، شب چله (شب چهلم)، نوعید و شب سال (بلوکباشی، 523؛ برای برخی دیگر از عزاداریها در مناطق مختلف، نک‍ : دنبالۀ مقاله).

1. ختم

مراسم روز ختم تقریباً در همۀ مناطق ایران آدابی یکسان دارد و تنها در مواردی متفاوت است. در بیشتر شهرها پس از مراسم خاک‌سپاری، مردان خانوادۀ متوفا مجلس عزاداری را در خانه یا مسجد برگزار می‌کنند. در این مراسم قاری، قرآن تلاوت می‌کند و صاحبان عزا نیز در آستانۀ در می‌ایستند و به افرادی که برای فاتحه‌خوانی می‌آیند، خوشامد می‌گویند. فردی به‌عنوان میان‌دار با قرآن و گلاب‌پاشی در دست، در میان مجلس می‌ایستد و با ورود هر تازه‌وارد بلند می‌گوید: «فاتحه»، و سپس نزد او می‌رود، چند قطره گلاب در کف دستش می‌چکاند و قرآن را برای خواندن به وی تعارف می‌کند. گاه تازه‌وارد قرآن را برمی‌دارد و زیر لب شروع به خواندن می‌کند و گاه به جای آن، فاتحه (1) و اخلاص (112) می‌خواند. عده‌ای هم در مجلس، از میهمانان با چای یا قهوه پذیرایی می‌کنند. به هنگام ختم جلسه، قاری سورۀ الرحمٰن (55) را می‌خواند. سپس خطیبی بالای منبر می‌رود و دربارۀ تازه‌درگذشته و ویژگیهای او صحبت می‌کند؛ روضه‌ای به مناسبت مجلس می‌خواند و از خدا برای او طلب رحمت می‌کند. سپس از طرف صاحبان عزا از حاضران تشکر می‌کند و از منبر پایین می‌آید. در پایان میهمانان هنگام خروج از مجلس، با بیان جمله‌ای سعی می‌کنند تا صاحبان عزا را تسلا دهند. زنان نیز از روز خاک‌سپاری مرده تا روز سوم، هر روز با لباس سیاه یا نیلی به صاحبان عزا سر می‌زنند. صاحبان عزا با ورود هر تازه‌وارد، زبان می‌گیرند (پیاپی یادکردن نیکیهای مرده)، گریه‌وزاری سرمی‌دهند، چادرهایشان را از سر می‌کنند، بر سرو‌صورت و پاهای خود می‌زنند، گونه می‌خراشند و موهایشان را می‌کنند. میهمانان نیز سعی می‌کنند تا آنها را آرام کنند. بعدازظهر روز سوم، مجلس ختم زنانه در خانۀ تازه‌درگذشته برگزار می‌شود و بستگان برای فاتحه‌خوانی به خانۀ آنها می‌روند و افرادی نیز از میهمانان پذیرایی می‌کنند. یک، 3 یا 5 روضه‌خوان (شمار باید فرد باشد، چون زوج شگون ندارد) نیز به مجلس می‌آیند و روضه می‌خوانند. در پایان با خواندن سورۀ الرحمٰن (55) مجلس پایان می‌گیرد (بلوکباشی، 524-527؛ کتیرایی، 281-284؛ در سمنان، نک‍ : احمدپناهی، 270-271).
در تهران، مراسم ختم مردانه در بعدازظهر سومین روز برگزار می‌شود (بلوکباشی، 524؛ نیز نک‍ : کتیرایی، 281). در برخی مناطق، مراسم ختم از روز اول تا سوم ادامه دارد (در ارسنجان: رحیمی، 1 / 858-860؛ در خراسان: شکورزاده، 214-216؛ در کیش: مختارپور، 612-614؛ پرسۀ سه‌روزۀ زنان و یک‌روزۀ مردان در سیرجان: مؤیدمحسنی، 214-217؛ در کردستان: شمس، 124). در اورازان، 3 روز مراسم عزاداری برپا می‌شد و مراسم دیگری نداشتند (آل‌احمد، 34). در سیستان از 3 تا 5 روز، مردم برای عرض تسلیت می‌رفتند (گلستانه، 252).
اهالی ایل کاکاوند لرستان هنگام شنیدن خبر فوت کسی، در آیین دادوبیداد، با انگشت بر پیشانی می‌کشند و می‌گویند: هی داد، هی بیداد (چنگایی، 79؛ حنیف، 93). آنها معمولاً تا 3 روز برای فاتحه‌خوانی به خانۀ متوفا می‌روند و در روز سوم ضمن برگزاری آیین چمر (ه‍ م)، از میهمانان پذیرایی می‌کنند (چنگایی، حنیف، همانجاها).
در شاهرود صبح نخستین روز پس از فوت، زنان برای فاتحه‌خوانی یا در اصطلاح محلی «منزل‌مبارکی»، بر سر خاک می‌روند. صبح روز دوم، مراسم ختم زنانه در خانه، و عصر روز سوم نیز مراسم مردانه در مسجد برگزار می‌شود (شریعت‌زاده، 278- 279). در گناوه، مجلس زنانه در خانۀ متوفا ست و زنان در ابتدای مجلس، عزای «سرپایی» می‌گیرند و نوحه می‌خوانند (دریانورد، 265).
در ابیانه، آیینهای خاصی برای درگذشتگان اجرا می‌شد که تاحدودی با شهرهای دیگر متفاوت بود. مجلس ختم مردانه پیش از طلوع آفتاب، در یکی از میدانهای روستا برگزار می‌شد و همه موظف بودند در این مراسم شرکت کنند. صاحبان عزا در چند نقطه، بوته‌های آتش روشن می‌کردند و میهمانان دور آن حلقه می‌زدند و فاتحه می‌خواندند. مراسم تا طلوع آفتاب ادامه داشت. در برابر دروازۀ روستا نیز آتش روشن می‌کردند تا همه برای عرض تسلیت بیایند. مراسم عزاداری 3 روز پشت‌سرهم ادامه داشت و پس‌ازآن به قبرستان می‌رفتند و فاتحه‌خوانی می‌کردند. در هفتم و چهلم، مراسمی برگزار نمی‌شد. این نوع عزاداری و برپایی آتش در مراسم را می‌توان تلفیقی از باورهای زردشتی و اسلامی دانست که به مرور زمان، به‌سبب نوعی مصلحت‌اندیشی مذهبی و نیز برای حذف آتش، به مساجد منتقل شد (خوانساری، 140-141؛ نظری، 570-571).
در میان بختیاریها، اگر فردی در هنگام کوچ فوت می‌کرد، معمولاً او را در همان‌جا دفن، و پس از رسیدن ایل به مقصد، مراسم عزاداری برپا می‌کردند (حیدری، 81).
اعراب خوزستان در مجلس عزاداری زنانه دراصطلاح «عزا می‌کنند»؛ یعنی زن نوحه‌خوان در میان جمع می‌ایستد و فی‌البداهه در رثای متوفا اشعاری می‌خواند و زنان دیگر با گریه و شیون جـواب می‌دهند. اقـوام نـزدیک نیـز در سوگ مـرده «سر پتـی» می‌کردند، یعنی مقنعه از سر برمی‌داشتند (قیصری، 175).

2. شب هفت

بعدازظهر ششمین روز به‌خاک‌سپردن مرده، خانوادۀ او به همراه آشنایان بر سر خاک می‌روند. در تهران در این روز، روی گور و دوروبر آن را با قالی می‌پوشانند و میوه، شیرینی، حلوا و چند گلدان بر سر خاک می‌گذارند. سپس فردی روضه می‌خواند و سوگواران، به‌ویژه زنان، گریه‌و‌زاری راه می‌اندازند و گاه برخی از هوش می‌روند. پس از مراسم، صاحبان عزا برای آمرزش روح درگذشته، 40 تکه حلوا میان 40 تن یا 40 فقیر پخش، و با میوه و شیرینی از میهمانان پذیرایی می‌کنند (برای نمونه، نک‍ : بلوکباشی، 527- 528؛ کتیرایی، 284-286).
ترکمنها تا روز هفتم، مراسم سوگواری را در آلاچیق متوفا برگزار می‌کنند و این 7 روز را «اللٰه یُلی» (در راه خدا) می‌نامند (معطوفی، 3 / 2051). در ابیانه، فقط اقوام نزدیک برای ناهار یا شام دعوت می‌شدند و دیگران برای روضه‌خوانی به مسجد، و سپس برای فاتحه‌خوانی به قبرستان می‌رفتند (نظری، 572).

3. شب چله / چهلم

در بیشتر شهرهای ایران صبح سی‌ونهمین روز درگذشت مرده، سنگ قبر (ه‍ م) را آماده می‌کنند و به اصطلاح تهرانیها، گور مرده را «پا می‌گیرند». سپس صاحبان عزا وسایل پذیرایی را مهیا می‌کنند تا بعدازظهر همان روز، خویشان برای فاتحه‌خوانی بیایند. برخی شب چله را در خانه می‌گیرند و گاهی نیز هزینۀ این مراسم به نیازمندان اهدا می‌شود (برای نمونه، نک‍ : بلوکباشی، 528؛ کتیرایی، 287؛ در میبد: جانب‌اللٰهی، 6 / 213-214؛ در داریون: بذرافکن، 162). در میان اعراب خوزستان رسم است آنهایی را که در مراسم تشییع جنازه یا سوم و هفتم شرکت کرده‌اند، برای مراسم چهلم نیز دعوت کنند (جعفری). 
در شیراز مراسم چهلم در حرم شاه‌چراغ (ه‍ م)، حرم سید میرمحمد، صحن شاه داعی‌الله، صحن علی بن حمزه یا در مسجد سپهسالار برگزار می‌شد (همایونی، 152-153).

4. شب سال

در نخستین سالگرد فوت شخص، صاحبان عزا و آشنایان بر سر خاک می‌روند و سوگواری می‌کنند (در تهران: بلوکباشی، 529؛ در سیستان: گلستانه، 266-267؛ در میناب: سعیدی، 402-403؛ در اردکان: طباطبایی، 367-373).

5. عید اول

صفحه 1 از14
آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.