زمان تقریبی مطالعه: 19 دقیقه

عروس

عَروس، دختری که به خانۀ شوهر می‌رود و نیز همسر پسر نسبت به پدر یا مادر یا خانوادۀ پسر، با بازتابهای فراوان در فرهنگ مردم ایران. 
در برهان قاطع، عروس به معنی زن داماد است و نیز با توجه به زیبایی عروس، معانی فراوانی ازجمله گلها، میوه‌ها، ستارۀ زهره و جز اینها برای آن آمده است (برای تشبیهات و کنایات دیگر، نک‍ : عفیفـی، 3 / 1780-1786). برخـی نیـز عـروس را پسر و دختـرِ نوکدخدا معنی کرده‌اند (بهار ... ، 3 / 1515؛ نحوی، 265) که شامل پسر نوازدواج‌کرده هم می‌شود. 
عروس در مناطق مختلف ایران، نام خاص محلی خود را دارد، برای نمونه: اهالی اِوَز به عروس، «بَئو»؛ بیرانوندها، «بُئی»؛ اهالی بلوکی لنگه، «بِئی»؛ کردهای بوکان و کرمانج، «بو»؛ کردهای دیواندره، بجنورد و سقز، «بوک»؛ لرهای آبدانان، پاپی و ایلام، «بِوی»؛ لکها، «بِوُی»؛ لرهای بویراحمدی، «بَویگ»؛ اهالی شوشتر و دزفول، «بَیْ»؛ اهالی یزد، «دِوی»؛ اهالی فین بندرعباس، «گاییب»؛ بلوچها، «گاهوک»؛ گیلانیها، «گئشه»؛ اهالی خـور، «گَئـی»؛ اهالی بشاگرد، «نُوَغ»؛ و اهالی کلشتر گیلان، «وَاَیْ» می‌گویند (آذرلی، 37، 59، 61، 62، 63، 188، 309، 332، 381، 390). 
دختر روبه‌ازدواج در جریان مراسم عروسی، عروس متعلق به جامعۀ محدود اطراف خود است. همه او را عروس و عروس‌خانم خطاب می‌کنند و در جریان آیین همسرگزینی، از خواستگاری تا مرحلۀ رفتن به خانۀ داماد، با شور و نشاط و تعاون به صور گوناگون مشارکت می‌کنند و عروس را برای رفتن به خانۀ جدید یاری می‌رسانند. عروس از هنگام ورود به خانۀ شوهر، ضمن حفظ مناسبات خویشاوندی نَسَبی خود، خانوادۀ پدری، در چهارچوب شبکۀ خویشاوندی تازه‌ای، خویشاوندان سببی، قرار می‌گیرد؛ در این شبکۀ جدید، وی متناسب با وضعیت دیگر افراد خانواده، عروس، زن‌برادر، زن‌عمو، جاری و جز اینها نامیده می‌شود. در بعضی جاها مثل اردبیل، تا زمانی که عروس حامله نمی‌شد، او را عروس تلقی می‌کردند و پس از آن، کم‌کم جزو افراد عادی خانواده می‌شد (صفری، 2 / 163). 

آراستن عروس

عروس از منظر جامعه‌ای که در آن زیست می‌کند، مظهر زیبایی است؛ زیـرا افراد جامعه مطابق با عالی‌ترین معیارهای زیبایی‌شناختی خود، او را می‌آرایند. آرایش سروصورت عروس محدود به بندانداختن صورت، بافتن گیسهای بلند، اندکی سرخاب و سفیداب و سرمه، و تزیین انگشتان، کف دستها و پاهای او با حنا در حنابندان (ه‍ م) بود. معمولاً سر انگشتان دست و پای عروس را سرانگشتی و کف دست‌وپای او را حنانگار می‌کردند. تهرانیهای دورۀ قاجار عقیده داشتند که دختر تا موقع عروسی، به هیچ وجه نباید بزک کند و باید در کُرک بماند تا عروسی، او را از کرک درآورد. نیز هر عروسی را که ملاباجی، مشاطۀ مشهور دربار ناصرالدین شاه، بزک کند، نه شوهرش می‌میرد و نه طلاق می‌گیرد (کتیرایی، 136-137، حاشیۀ 2). در تهران و در بیشتر جاهای ایران، به ابروهای پیوستۀ عروس وسمه و رنگ می‌بستند؛ اگر میان ابروهایش باز و به قول خودشان، لنگه‌به‌لنگه بود، با فندق سوخته میان آن را پر می‌کردند؛ گیسوانش را در دو، 7، 21 یا 40 رشته می‌بافتند؛ چشمانش را سرمه می‌کشیدند؛ صورت و گردنش را سفیداب غلیظ می‌مالیدند و دست می‌کشیدند؛ لبها و گونه‌هایش را سرخاب تند می‌مالیدند و عطری مفصل به سینه و زیربغلش می‌زدند (شهری، طهران ... ، 3 / 91-92). 
عروس مسلمان را با موهای حنابسته و گیسوان بافته از فرق سر تا پشت، در چند رشته، دست و پای حنابسته و گاهی نیز منقش با نیل و لباس نو آماده می‌کردند (رایس، 106). 
در تهران حدود اوایل سدۀ 14 ش، یک دست لباس کامل عروس اینها بود: کفش زردوزی، جوراب سفید، تنبان ترمۀ گلی یا سبز (یا مخمل سرخ یا اطلس سپید یا اطلس سرخ)، پیراهن، ارخالق به رنگ تنبان، روبنده با قلابه، چادر مشمش زری، چادر سفید، مشکی یا سبز (برای اینکه دختر سبزه‌بخت شود) و چاقچوری از تافتۀ انچوچکی یا خارا که هنگام راه‌رفتن صدا کند (کتیرایی، 133). لباس کامل عروس بلوچی از 6 قطعۀ جامگ، تگو، سریک، پاجامگ، پوزار و کرو تشکیل می‌شد. سری کامل زینت‌آلات عروس متشکل از 12 قطعه زیور گران‌بها بود که گوش، پرۀ بینی، دور گردن، بالای پیشانی روی مو، بازو، انگشت، مچ پا و نیز روی زلف عروس را می‌آراست (میرنیا، 96-97). این‌همه زیور و زینت برای عروس و زن بلوچی چندان هم بی‌دلیل نبود. در میان بلوچها، در هر نزاع فردی یا جنگ طایفه‌ای و غیره زنان کاملاً مصونیت داشتند و کسی حق تعرض به آنان را نداشت؛ ازاین‌رو بلوچها بخش اعظمی از ثروتشان را به صورت زیورهای گران‌بها به زنان می‌آویختند. در الموت، روی سر و صورت عروس معمولاً پارچه‌ای قرمز می‌انداختند (حمیدی، 86). 
سربند عروس ترکمن ساخت عظیم دژمانندی داشت که از چهارچوبی ساخته‌شده از نی، و پوشیده از ابریشم سرخ و آراسته با انواع سکه‌ها، سنگها و صدفها تشکیل می‌شد و از روی سر، به بلندی 38-46 سانتی‌متر امتداد داشت و پهنای آن رفته‌رفته روبه‌جلو بیشتر می‌شد (فریزر، 459). ترکمنها به نشانۀ عروس‌شدن دختر، به‌جای کلاه دخترانۀ او، پیشانی‌بندی پارچه‌ای و دایره‌ای‌شکل بر سر او می‌نهادند که آویزه‌هایی از نقره و طلا داشت. نخست عروس چندبار به‌ظاهر مخالفت می‌کرد و آن را نمی‌پذیرفت، ولی سرانجام بر سر می‌گذاشت. گاهی کلاه دخترانۀ عروس را به خانۀ پدری‌اش بازمی‌گرداندند تا خواهر عروس بر سر بگذارد و خوشبخت شود (معطوفی، 3 / 2148، 2308). در سی‌سخت بویراحمد، تازه‌عروسها از آویز زیر گلویشان تشخیص داده می‌شدند. آنان دو لبۀ چارقد را با سنجاقی به زیر گلو می‌بستند و از این سنجاق، گویهای مخملی پولک‌دوزی‌شدۀ کوچکی می‌آویختند. دور نخی که این گویها را به آن متصل می‌کردند نیز با گیاهی معطر، به نام میخک پوشانده می‌شد (کریمی، 92). 
زردشتیان پس از آرایش عروس، شلواری گشاد، پیراهنی بلند از ابریشم سبز و زرد، گونه‌ای کت بلند طلایی‌رنگ و شال ابریشمی سبزی بر او می‌پوشاندند. قسمت پیشانی شال مزین به زر و سکه‌های طلا بود. حلقۀ طلای زمردنشان، النگوهای نقره و تعویذ بسیار زیبایی به اندازۀ یک نعلبکی با نقوش برجسته از نشانه‌های زردشتی (آتش مقدس و صحنه‌های گوناگونی از زندگی زردشت) به انگشتان، مچ دست و گردن او می‌آویختند که همراه آن، دو تعویذ انفیه‌دان‌مانند و محتوی دعاهای زردشتی از زنجیری نقره‌ای آویزان بود. شاخه‌ای از گیاه مورد به نشانۀ زندگی، و اناری به نشانۀ باروری این آرایش را تکمیل می‌کرد که دوستانش به عروس می‌دادند (رایس، 20). امروزه به این انار شیرین که نماد فرزندان فراوان است و آن را فقط باید عروس بخورد، سرو، آویشن و سنجد نیز اضافه شده است (رمضان‌خانی، 319). در گذشته در بین زردشتیان رسم بود که لباس عروس باید همان لباس مرسوم و سنتی، ولی با روسری‌ای از ابریشم سبز باشد (همو، 242). عروس ارمنی نیز افزون‌بر آرایش صورت، پیراهن سفید ابریشمی گل‌دار همراه با قیطان و توری نازک، روبند و شکوفۀ نارنجی، دستکش و کفش سفید و یک دسته‌گل داشت (رایس، 26). 
در هر جامعه‌ای، هر چیز زیبا و آراسته را به عروس، و هریک از اعضای بدن او را به یکی از نمادهای زیبایی تشبیه می‌کنند؛ مثلاً شهری مشخصات عروس مطلوب تهرانیها را قد رعنا، توازن اندام، حرکات نسیم‌وار، طرۀ گیسوان، چشمان شهلا، پسته‌دهان، قلمی‌بینی، نقره‌گردن، نارپستان، عاج‌بازوان، قلم‌انگشتان، موی‌میان، کوه‌سرین، استوای‌ران، و غنج و دلال شکرین آورده است (نک‍ : طهران، 4 / 231). 
حتى اجتماع مردسالار، مردتبار، مردمکان و مردمحور شادترین و طولانی‌ترین آیین گذر حیات خود را که پیوند عرفی و شرعی یک زوج برای بقای نسل است، نه «دامادی»، بلکه «عروسی» می‌نامد. در محاوره نیز همیشه عروس بر داماد مقدم است و اصطلاح «عروس و داماد» رواج دارد. 
در جامعۀ سنتی ایران، این عروس است که پسند و گزینش می‌شود و باید افزون‌بر ویژگیهای ظاهری یادشده، مؤدب، مهمان‌دار، خانه‌دار، آشنا به پخت‌وپز و دوخت‌ودوز، با حجب و حیا، و باخانواده باشد. دختر تا 10-12سالگی کوچک بود و قابل پسند، 15-16سالگی جاافتاده، از 17- 18سالگی رو به ترشیدگی و به حدود سن 20 که می‌رسید شامل این مثل می‌شد: «دختر که رسید به بیست / باید به حالش گریست» (نک‍ : همو، تاریخ ... ، 1 / 255- 258). 
این نوع معیارها غالباً در همه‌جای ایران خواستار داشت و تا حد ممکن رعایت می‌شد و از همه مهم‌تر، موضوع بکارت دختر بود. در 1047 ق / 1637 م الئاریوس اشاره‌ای به این امر دارد و از عاقبت سهمگینِ نداشتنِ باکرگی سخن گفته است (ص 296). همۀ کسانی که دربارۀ مراسم عروسی در ایران مطلبی نوشته‌اند به موضوع بکارت (ه‍ م) عروس و اهمیت آن نیز اشاره کرده‌اند. 
عروس معمولاً در خانۀ داماد حالت غریبه داشت. در اورازان عروس پس از زفاف، 3 روز با کسی حرف نمی‌زد و روزۀ صمت می‌گرفت (آل‌احمد، 37). در سمنان، عروس 6 ماه تا یک سال حق نداشت همانند دیگران در اجتماع ظاهر شود و اگر چنین می‌کرد، مردم او را تمسخر می‌کردند (احمدپناهی، 260). در فندرسک گلستان، عروس مدتها، حتى گاهی چند سال پس از عروسی، برای احترام، با بستگان داماد به‌ویژه پدر او سخن نمی‌گفت، دهان خود را با دستمالی می‌پوشاند و پاسخ هر سؤال را با اشارۀ دست و سر می‌داد (فروتن، فندرسک ... ، 311). این رفتار عروس در بیشتر جاهای ایران دیده شده است. عروس از ریشخند، حسادت و حتى جادوجنبل زنان طایفۀ داماد و به‌ویژه مادرشوهر و خواهرشوهر در امان نمی‌ماند. در بسیاری از مناطق همان زنانی که شادمانه با اشعاری از زیبایی، قدوبالا، گیسوان، لباس زیبا، صدای قشنگ و ضرب‌آهنگ پای عروس برای داماد تعریف می‌کردند، چند ماه بعد در مجالس زنانه، دربارۀ قد کوتاه، چشم تابه‌تا، گیسوان آشفته، زبان تیز، لباسهای پاره، و پای لنگ و چلاق همان دختر شعر می‌خواندند (ورجاوند، 2 / 940). 
عروس در خانۀ پدری داماد، کم‌کم با وظایفش آشنا می‌شد. مثلاً در میان عشایر لرستان شیردوشی، ماست‌بندی، مشک‌زنی، رفت‌و‌روب، سرکشی به گله و همراهی برای بارگیری و باراندازی در کوچ برعهدۀ عروس بود. او باید از مادرشوهر فرمان می‌برد تازمانی‌که طی مراسمی، وی بازنشسته می‌شد و کلید اختیار درونی خانواده به عروس می‌رسید (عسکری‌عالم، 68). اهالی ماسوله برای برطرف‌کردن احساس غریبی عروس در یک روز بهاری، با عروسشان به آغوش طبیعت می‌رفتند، رقص و پای‌کوبی می‌کردند و شیرینی می‌خوردند، چادری زیبا و سفید روی سر عروس می‌انداختند و بر سر و رویش نقل‌ونبات می‌ریختند (بخشی‌زاده، 227). 

عروس در باورها و اعتقادات

دربارۀ تقابل و تعامل با عروس اعتقادها و باورهایی به چشم می‌خورد که نمونه‌هایی از آنها یاد می‌شود: 
لرکیها به هنگام مراسم عقد، برای پسرشدن فرزند اول عروس، پسربچه‌ای را بر پشت او می‌نشانند (فاطمی، 394-395). 
در الموت، لباس عروس را 7 عروس به تن می‌کردند، ولی پوشیدن آن برای نفر هشتم بدیمن بود (حمیدی، 95). 
در اردبیل در مدخل راهرو ساختمان، مجمعه یا تشتی مسی می‌گذاشتند تا عروس از روی آن بگذرد و مثل مس در آن خانه محکم باقی بماند (صفری، 2 / 160). 
در علی‌آباد کتول، پیش از واردشدن عروس به اتاق، کاسه یا بشقابی حاوی برنج، لپه یا کشمش جلو در می‌گذارند تا عروس با لگدی آن را واژگون ‌کند؛ به این نیت که رزق‌وروزی با آمدن او به خانه افزون شود (فروتن، علی‌آباد ... ، 565). 
در اردبیل، در ایام حاملگی عروس مواظب بودند تا او از دست آدم ناباب خوراکی نگیرد و همچنین به حیوانات و مناظر ناپسند نظر نیفکند؛ زیرا در صورت و سیرت فرزندش اثر خواهد گذاشت (صفری، 2 / 163). 
در میان مردم تالش افسانه‌ای رایج است که براساس آن فاخته یا کوکو عروسی است که به‌سبب سرگرم‌شدن به کارهایش، از شیر روی آتش غافل شده، باعث سررفتن آن می‌شود. او از ترس مادرشوهرش دعا می‌کند که به صورت پرنده‌ای درآید و از آن خانه پر بکشد. خداوند هم دعایش را مستجاب می‌کند. به باور مردم تالش، کوکو به هنگام خواندن می‌گوید: کوکو، ای پرنده، شیرت بالا آمد (عبدلی، 164). در روایتی دیگر، پوپک، هدهد یا «شانه‌به‌سر» عروسی بود که در حال حمام و شانه‌کردن سر، پدرشوهرش را می‌بیند و از شدت خجالت، از خداوند می‌خواهد او را به صورت پرنده‌ای درآورد و دعایش مستجاب می‌شود. تاج هدهد همان شانه‌ای است که او به سر داشته است (همو، 164-165). 
در میان عشایر قشقایی عروس 7 شب و 7 روز، در چادر حجله می‌ماند و پس‌از‌آن بیرون می‌آمد تا به سیاه‌چادر برود و زندگی نو را شروع کند. در همین لحظات و در مسیر بین حجله و سیاه‌چادر، ابتدا به امید برکت و نعمت در زندگی، به خورجینی دست می‌کند که مقداری پول و برنج در آن است و سپس، در خورجین نمک و آرد دست می‌کند (همایونی، «زناشویی ... »، 443). 
در بسیاری از مناطق ازجمله ممسنی و لرستان، به خوش‌قدمی و بدقدمی عروس باور دارند و معتقدند که قدم عروس در بهبود یا نقص امور خانواده و خانه تأثیری فراوان دارد (مجیدی، 472؛ عسکری‌عالم، 73). 
مردم آمل پشت سر عروس آب نمی‌ریختند تا برنگردد و در خانۀ شوهر بماند (مهجوریان، 39). همچنین آنان بر این باور بودند که اگر قبالۀ ازدواج همراه عروس به خانۀ داماد برده شود، احتمال جدایی وجود خواهد داشت؛ بنابراین آن را مدتها نزد خود نگه می‌داشتند (همو، 39-40). 
در قزوین در شب عروسی، مادر داماد دیزندان (سه‌گوشه‌ای ساخته‌شده از 3 میلۀ آهنی) را سر راه عروس می‌گذارد تا زبانش کوتاه شود (ورجاوند، 2 / 920). آنها همچنین باور دارند اگر عروس پس از ورود به خانۀ داماد، انگشتش را به کلون در فروکند، مادر داماد پس از یک ماه خواهد مرد؛ بنابراین در شب عروسی، عده‌ای را مأمور می‌کنند تا عروس چنین کاری نکند (همانجا). 
مردم پیرسواران برای رهایی از چله‌افتادن بر عروس چند روش دارند: آب چهل‌کلید بر سر عروس می‌ریزند؛ از کسی که چله‌اش را به او داده، کولی (سواری بر پشت) می‌گیرند؛ در دهان گربۀ مرده ادرار می‌کنند و سرانجام دعای چله‌بری برایش می‌خوانند (رسولی، 316). 
به باور تهرانیها، اگر دختر در شب عروسی قاعده شود، آمد دارد و کاروبار شوهرش خوب خواهد شد (شهری، طهران، 3 / 140). همچنین اگر شب عروسی باران ببارد، عروس خوش‌قدم و پرروزی است و اگر در این شب، خوابش ببرد، زیارت قسمتش خواهد شد (همانجا). نیز اگر عروس ته‌دیگ پلو بخورد، بهار آن سال تربهار می‌شود (همانجا). 
در کازرون، عروس روزۀ بخت یا روزۀ تخت می‌گیرد، یعنی اولین سه‌شنبۀ ماه رجب، به نیت داماد روزه می‌گیرد. غروب همان روز، خانوادۀ داماد مجمعه‌ای از خوراکی و هدیه‌ای گران‌بها برای عروس می‌فرستند (حاتمی، 32). 
در کازرون در شب اول چله، خانوادۀ داماد (افزون‌بر مجمعۀ هدایا) قطعه‌ای نمک بلور و 7 سکۀ رایج را در دستمالی سبزرنگ می‌پیچند و برای عروس (دختر عقدکرده) می‌آورند تا هنگام شب، به زیر بالشش بگذارد و سر بر آن بنهد و صبح که از خواب برمی‌خیزد، پیش از طلوع آفتاب، آنها را بر آستانۀ مسجد یا زیارتگاه محله بگذارد تا 7 قضا و بلا از سرش دور شود (همو، 157). 
اهالی منطقۀ فامور معتقدند که آوردن عروس در شب شنبه شگون ندارد (ثواقب، 357). در تهران، برخی از خانواده‌ها باور داشتند که اگر شب جمعه عروس را ببرند، مادرشوهر خواهد مرد (کتیرایی، 180). 
در علی‌آباد کتول، مادرشوهر و عروس عسل در دهان هم می‌گذارند؛ با این نیت که محبت و دوستی بین آنها افزون شود (فروتن، علی‌آباد، 565). 
سروستانیها معتقدند که عروس و دختری که تازه نامزد کرده است، به مجلس عزا نباید برود (همایونی، فرهنگ ... ، 364). 

بازتاب عروس در هنر و ادب عامه

عروس با کارکردهایی متفاوت در بسیاری از آیینها، نمایشها، افسانه‌ها و دیگر اجزاء ادب عامه بازتاب دارد که به برخی از آنها اشاره می‌شود: 

آیینها

در برخی از روستاهای ملایر یک شب پیش از شب یلدا (ه‍ م)، مراسمی با نام چله‌زری برگزار می‌شود که طی آن و با آدابی خاص، یکی از دختران دم بخت را به‌عنوان عروس انتخاب می‌کنند. وی پس‌ازآن اعمالی با هدف رفع نحوست و نکبت برای دختران دم بخت اجرا می‌کند (نک‍ : ه‍ د، چله‌زری). در مناطق کردنشین، یکی از آیینهای باران‌خواهی بوکه وارانه (عروس باران) و در برخی مناطق ازجمله مناطق ترک‌زبان، چمچه‌گلین (عروس چمچه) نام دارد (نک‍ : ه‍ د، باران‌خواهی). 
در مناطق مرکزی ایران هرگاه قناتی کم‌آب می‌شد، مراسمی با عنوان عروسی قنات ترتیب می‌دادند و طی آن زن بیوه‌ای را به عقد قنات درمی‌آوردند. در روز موعود، زنها او را آرایش می‌کردند و همچون عروسی واقعی با شادی و هلهله بر سر قنات می‌بردند. او نیز لباسهای خود را درمی‌آورد و به درون آب قنات می‌رفت (نک‍ : ه‍ د، عروسی قنات). 
در شیراز اگر درخت نارنجی میوه ندهد یا کم بار بدهد، آن را طبق آدابی خاص عروس می‌کنند؛ با این نیت که سال بعد پربار شود. زن صاحب‌خانه از پیش، تعدادی از زنان آشنا را دعوت می‌کند. در روز معین، پارچه‌ای توری بر شاخه‌های درخت می‌اندازند و زنان ضمن کِل‌زدن نقل روی پارچه می‌ریزند (فقیری، 27). 
در گروس، برای اینکه کرۀ بیشتری از مشک به دست آید، دختـران، مشک را عـروس می‌کنند. 7 دختر دم بخت دسته‌گلی از بومادران می‌آورند؛ با چند قطعه سنگ تخت روی زمین، تختی برای مشک درست می‌کنند و شکم مشک را روی آن می‌گذارند. یکی از دسته‌گلها را به یکی از دسته‌های مشک می‌بندند و بقیه را روی سنگهای زیر مشک می‌گذارند. مشک را به سه‌پایه‌ای چوبی می‌آویزند، ماست و آب را در آن می‌ریزند و پارچۀ قرمزی روی سه‌پایه می‌اندازند. دختران به‌نوبت مشک را تکان می‌دهند و یکی از آنان دایره یا تنبک می‌زند و بقیه به دور مشک می‌رقصند (هاشم‌نیا، 163). 
در سیستان براساس سنتی کهن، هرگاه دختری باکره بمیرد، پیش از دفن‌کردن جسدش، او را به عقد یک درخت گز درمی‌آورند و سپس دفن می‌کنند. این مراسم به‌طور کامل و با جزئیات، همچون مراسم عقد عروس، صورت می‌گیرد. عاقد از پدر دختر اجازه می‌گیرد و خطبۀ عقد را جاری می‌کند (نک‍ : ه‍ د، بی‌بی‌دوست). 
در روایتهای متفاوت نمایش عروس‌گلی، که در گیلان و مازندران در پیش از نوروز برگزار می‌شود، عروس نقشی ویژه دارد (نک‍ : ه‍ د، عروس‌گلی). 
از میان تعزیه‌های شاد، که عروس در آن نقشی برجسته دارد، می‌توان به تعزیۀ عروس قریش اشاره کرد که گاه در جشنهای مولودی زنان اجرا می‌شود و یکی از نقشهای اصلی آن عروس است (نک‍ : ه‍ د، عروسی‌رفتن فاطمۀ زهرا <ع>). 

ترانه‌ها، افسانه‌ها و مثلها

عروس در دوبیتیها، به‌ویژه دوبیتیهای عاشقانه نیز بازتاب یافته است. برای نمونه، در یک دوبیتی از زبان دختری خطاب به یارش آمده است: غم‌و‌غصه نخور از بهر دنیا / خودم می‌خوام عروس مادرت شم (مؤیدمحسنی، 693، نیز 701). در ترانه‌های نازونوازش دخترانه نیز خطاب به دختر نوزاد می‌خوانند که عروس عمه، خاله یا دیگر بستگان خواهد شد (همو، 153). یکـی از انتظاراتی کـه در جامعۀ گذشتـه از عروس وجود داشت، این بود که اسرار خانۀ شوهر را حفظ کرده، آنها را برای کسی بازگو نکند. این موضوع را زنان عاقل خانوادۀ عروس و نیز داماد به دخترها می‌آموختند؛ ضمن آنکه در شب عروسی نیز با شعرهایی، این نکته را یادآوری می‌کردند: سر نگه دار عروسک / سرور نگه دار عروسک / / خانۀ شویت می‌برن / شووَر نگه دار عروسک (شکورزاده، 190؛ نیز نک‍ : شریعت‌زاده، 271-272). 
دربارۀ مناسبات میان عروس و بستگان درجۀ اول داماد، مانند مادر و خواهر او، اشعاری طنزآمیز در نقاط مختلف ایران رایج است. جالب توجه اشعاری است که از زبان عروس، در ستایش پدرشوهر خوانده می‌شود (برای نمونه‌ها، نک‍ : مؤیدمحسنی، 104-106). این مضامین در برخی افسانه‌ها نیز بازتاب یافته است که ازجمله می‌توان به روایتهای فراوان تیپ B 407‘1 فهرست آرنه ـ تامپسون با عنوان «عروسْ مادرشوهر را می‌کشد» اشاره کرد (نک‍ : مارتسلف، 215-216). در برخی از نمایشهای زنانه نیز که عموماً طنزآمیزند، شخصیت عروس و کارکردهای او بازتاب یافته است (نک‍ : انجوی، 1 / 57-64؛ بلوکباشی، 410- 418). 
در ضرب‌المثلها نیز برای بیان مفاهیم متفاوت، به عروس استناد شده است. برای نمونه، دربارۀ کسی که در تنگی و ناراحتی به یاد گذشتۀ خوب خود می‌افتد، می‌گویند: عروس که گرسنه شود، پلوی شب عروسی یادش می‌افتد (کرزبر، 312)؛ دربارۀ کسی که کاری را با تنبلی انجام می‌دهد، می‌گویند: تا بزک کنی، عروسی تمام می‌شود (علمداری، 237)؛ وقتی بخواهند عیب چیزی را به گردن دیگری بیندازند، می‌گویند: عروس مردنی را بر گردن خواهرشوهر و مادرشوهر نگذارید (عظیمی، 541)؛ برای نهایت بدبیاری این مثل را به کار می‌برند: آدم را بخت برگردد / عروس به حجله نر گردد (ذوالفقاری، 1 / 198، 208؛ برای آگاهی بیشتر، نک‍ : عظیمی، همانجا؛ نجفی، 2 / 1018؛ کرزبر، 311؛ محتاط، 2 / 232). 

مآخذ

آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ آل‌احمد، جلال، اورازان، تهران، 1333 ش؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب‌ورسوم مردم سمنان، تهران، 1374 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، قصه‌های ایرانی، تهران، 1352 ش؛ الئاریوس، آدام، سفرنامه، ترجمۀ احمد بهپور، تهران، 1362 ش؛ بخشی‌زادۀ آلیانی، اسماعیل، سیری در زندگی تالشها، تهران، 1391 ش؛ برهان قاطع؛ بلوکباشی، علی، در فرهنگ خود زیستن و به فرهنگهای دیگر نگریستن، تهران، 1387 ش؛ بهار عجم، لاله‌تیک چندبهار، به کوشش کاظم دزفولیان، تهران، 1380 ش؛ ثواقب، جهانبخش، دریاچۀ پریشان و فرهنگ منطقۀ فامور، شیراز، 1386 ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، بی‌جا، 1385 ش؛ حمیدی، علی‌اکبر، مردم‌نگاری الموت، تهران، 1384 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رایس، کلارا کولیور، زنـان ایرانـی و راه‌ورسم زنـدگی آنان، ترجمۀ اسدالله آزاد، مشهد، 1366 ش؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، 1378 ش؛ رمضان‌خانی، صدیقه، فرهنگ زرتشتیان یزد، تهران، 1387 ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ صفری، بابا، اردبیل در گذرگاه تاریخ، تهران، 1353 ش؛ عبدلی، علی، تالشیها کیستند؟، بندر انزلی، 1363 ش؛ عسکری‌عالم، علیمردان، ادبیات شفاهی قوم لُر، تهران، 1388 ش؛ عظیمی، صادق، فرهنگ بیست‌هزار مثل و حکمت و اصطلاح، تهران، 1382 ش؛ عفیفی، رحیم، فرهنگ‌نامۀ شعری، تهران، 1372 ش؛ علمداری، مهدی، فرهنگ عامیانۀ دماوند، تهران، 1379 ش؛ فاطمی، موسى، «کلیاتی از تاریخچۀ لرکیها، مراسم عروسی»، سومین کنگرۀ تحقیقات ایرانی، به کوشش محمد روشن، تهران، 1353 ش، ج 2؛ فروتن، اشکان و شهناز بیگی بروجنی، علی‌آباد کتول، تاریخ، سرزمین، فرهنگ، تهران، 1390 ش؛ همان دو، فندرسک، تاریخ، سرزمین، فرهنگ، تهران، 1390 ش؛ فریزر، ج. ب.، سفرنامه، ترجمۀ منوچهر امیری، تهران، 1364 ش؛ فقیری، ابوالقاسم، گوشه‌هایی از فرهنگ مردم فارس، شیراز، 1357 ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348 ش؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، تهران، 1388 ش؛ کریمی، اصغر، «سی‌سخت (ده بزرگ)»، هنر و مردم، تهران، 1351 ش، س 11، شم‍ 121؛ مارتسلف، اولریش، طبقه‌بندی قصه‌های ایرانی، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1371 ش؛ مجیدی کرایی، نورمحمد، تاریخ و جغرافیای ممسنی، تهران، 1371 ش؛ محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، اراک، چاپخانۀ هما؛ معطوفی، اسداللٰه، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ مهجوریان نماری، علی‌اکبر، باورها و بازیهای مردم آمل، ساری، 1374 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ میرنیا، علی، فرهنگ مردم، تهران، 1369 ش؛ نجفی، ابوالحسن، فرهنگ فارسی عامیانه، تهران، 1378 ش؛ نحوی، محمد، فرهنگ دخیل، تهران، 1368 ش؛ ورجاوند، پرویز، سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین، تهران، 1377 ش؛ هاشم‌نیا، محمود و ملوک ملک‌محمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، 1380 ش؛ همایونی، صادق، «زناشویی در میان قشقاییان»، ناموارۀ دکتر محمود افشار، به کوشش ایرج افشار و کریم اصفهانیان، تهران، 1364 ش، ج 1؛ همو، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، 1371 ش.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.