طناب
طَناب، بافتهای رشتهای از مواد گیاهی یا حیوانی و اخیراً از مواد شیمیایی با کاربردهایی متفاوت ازجمله در آیینها.
واژهشناسی
طناب، رشتۀ کلفت، رسن، بند ( لغتنامه ... ) و در تداول عام، طناف (همان، ذیل واژه)، در شهرها و گویشهای ایرانی، بنا به مواد اولیهای که در بافت آن استفاده میشود و نیز کابردش، نامهای گوناگونی دارد (نک : دنبالۀ مقاله).
تاریخچه و شهرهای تولیدکننده: کهنترین نشانه از وجود طناب در ایران باستان، طنابهای ساختهشده از الیاف گیاهی در ردیف اشیاء کشفشده از شهر سوختۀ سیستان است که قدمت کاربرد آن را به 2800 تا 2500 قم میرساند (سیدسجادی، 5-6، 8). کاربردهای متنوع طناب در کتابهای تاریخی در دورههای مختلف نیز دیده میشود (برای آگاهی از کاربردهای آن، نک : بیرونی، 563؛ حافظ ابرو، 2 / 998؛ منوچهر خان، 175).
طناب و ریسمان از جملۀ اقلام تولیدی و صادراتی بسیاری از شهرهای ایران بوده است که از آن میان میتوان به ریسمان شهری و طناب صادراتی کاشان (سپهر، 439)، طنابهای بافت تبریز در اواسط سدۀ 11 ق / 17 م مخصوص کشتیهای بازرگانی (عوناللٰهی، 124)، طنابهای گیلان بافتهشده از پشم (پوراحمد، سوغات ... ، 65)، و بافت وَرِس (طناب پهن) در میان زنان و دختران کرمانج اشاره کرد (فاتحی، 170). همچنین در فهرست مشاغل اصفهان در 1308 ق، به لوافها اشاره شده است که طناب میتابیدند و شمارشان نیز کم نبوده است (تحویلدار، 104).
مواد اولیه
در مناطق مختلف ایران برای بافت انواع طناب، با توجه به کاربرد آن و البته مواد موجود در منطقه، از مواد اولیۀ متفاوتی استفاده میشود. در میان عشایر و کوچنشینان که زندگی آنان مبتنی بر دامداری است، مادۀ اولیۀ بافت طناب از محصولات حیوانی چون پشم گوسفند و موی بز است. برای نمونه، طنابهای عشایر آذربایجان از پشم گوسفند (شاهحسینی، 125؛ اندروز، 126)، یا از جنس نمد است؛ برخی مواقع نیز از طنابهای کنفی (کِنْدیر) بهجای طنابهای پشمی استفاده میکنند (همو، 132)؛ در طایفۀ بامدی بختیاری نیز طنابها پشمی است (رخش خورشید، 171). در مناطق شمالی نیز بیشتر پشم و موی حیوانات در بافت طناب کاربرد دارد: در گیلان از موی بز (بازن، 135)، و در کومله از کنف استفاده میکنند (شهاب، 129؛ نیز در برزک کاشان از موی بز، نک : جهانی، 124؛ در کازرون از پنبه، نک : مظلومزاده، سراسر مقاله). همچنین پولاک از نوعی گیاه در سواحل دریای خزر نام میبرد که از خانوادۀ خربزه و هندوانه عمل میآید و مردمان مازندران از الیاف آن طناب میبافند (ص 369).
اما در مناطق جنوبی کشور، باتوجه به وجود نخلستانهای وسیع، مردم طناب را از الیاف نخل میبافند. لیفْ رشتههای درهمتنیدۀ تنۀ درخت خرما ست که بین گرزهای (شاخههای) آن وجود دارد و از آن برای تهیۀ طناب استفاده میشود (ساعدی، 12؛ نیز در دلوار: سلامی، «خرما ... خشت ... »، 64، 74-75؛ در خور: هنری، 216-217؛ در کرمان: سلامی، «خرما ... کرمان»، 52؛ در میناب: سعیدی، 84؛ در طبس: امینی، 274؛ در جزیرۀ کیش: مختارپور، 221-222؛ در بم: سلامی، همان، 45؛ در مناطقی از جنوب خراسان: رجبی، 100). در جیرفت و کهنوج، علاوهبر استفاده از الیاف خرما، از موی دم گاو نیز در بافت طناب بهره میگیرند (سلامی، همان، 49).
همچنین، در سیستان از برگ درخت خرمای اهلی این منطقه برای بافت خِنَب (نوعی طناب) استفاده میکنند. برای درستکردن این طناب، برگهای درخت را خیس، و با شانه آن را ریشریش میکنند و از این ریشهها طناب میبافند (مهربان، 28). در خشت نیز از پنگاش (دم ضخیم خوشۀ خرما) کوبیدهشده طناب میبافند (سلامی، «خرما ... خشت»، 63، 67).
شیوۀ بافت
یکی از عمومیترین راههای بافت طناب، استفاده از دو چرخ نخپیچی است، بدین صورت که هریک از این چرخها روی چهارپایۀ محکمی نصب است و در مرکز آنها چهارقلاب قرار دارد که 4 دوک دارد و هر دوک به قلابی ختم میشود. برای بهکارانداختن چرخ ریسمانبافی سبکتر، طنابباف با طنابی خود را به بندی دایرهشکل میبندد که بین قرقرۀ چرخ بزرگ طناببافی و قرقرۀ هرزهگرد روی دیوار کارگاه حرکت میکند. وقتی طنابباف از چرخ دور میشود، به طرف هرزهگرد حرکت میکند و چرخ طنابسازی را به گردش درمیآورد، و قلاب دوک هم با آن میچرخد. برای بافتن ریسمان، سر 4 نخ را بین قلابهای دوک و قلابهای دیواری آخر کارگاه میاندازد و بعد خودش را به تسمۀ حلقۀ تسمهای وصل میکند و از سر ریسندگی دور میشود؛ این کار سبب میشود که قلابهای دوک بهسرعت به گردش درآیند و بدین نحو هر نخی تابیده میشود. طنابباف وقتی به کنار دیوار رسید، کمربند را باز میکند و 4 نخ را محکم میگیرد، آنها را از قلاب جدا، و دقت میکند که تاب آنها از بین نرود؛ سپس سر آنها را به قلابی چوبی میاندازد که در آن شیارهای راهنما کندهکاری شده است. آنگاه ته نخ را روی یکی از قلابهای روی دیوار میاندازد و هنگامیکه قلاب را محکم آماده کرد، به طرف سر دوک برمیگردد؛ با این کار، نخ بهصورت رشتهرشته درمیآید. سپس شاگرد طنابساز با دستهای که در دست دارد، چرخ را میچرخاند. این چرخ قلابهای بزرگتری دارد که ریسمانهای آمادهشده را روی آن میاندازند و طنابساز به همان شیوهای که گفته شد، ریسمانها را با قالبی بزرگتر تبدیل به طناب میکند (وولف، 199-200).
یکی از مشاغل سنتی مردم خراسان جنوبی بافت ریسمان بوده است. آنها برای بافت ریسمان، پس از آمادهسازی نخ، دو میخ در محلی وسیع به فاصلۀ نصف طول ریسمان بر زمین میکوبیدند و هر 10 تار نخ را به هم میتابیدند. سپس دو نفر روبهروی هم مینشستند و با 3 رشته از این نخ تابیدهشده، شروع به بافت ریسمان میکردند. یک نفر هم محل اتصال بافت را محکم نگه میداشت تا ریسمان خوب بافته شود (رجبی، 99). در روستای ماخونیک در خراسان جنوبی، مردان وظیفۀ بافت ریسمان را بر عهده دارند. آنها برای تهیۀ ریسمان، دو چوب را روی دیواری میگذارند و برحسب ضخامت نخ یا محکمی آن، 12 تا 18 نخ را به دور ریسمان میپیچند. این بافتهها را که «بائو» یا «پاچی» نام دارد، از دور چوبها باز کرده، خیس میکنند و آنقدر میپیچند تا محکم و ضخیم شود. سپس برای بافت ریسمان، 5 رشتۀ پاچی، و برای بافت نخ توبره، 3 رشتۀ پاچی را به یک کِلاک چوبی وصل میکنند و بهصورت گیسباف میبافند (برآبادی، 173).
بافت طناب از الیاف درخت خرما در مناطق جنوبی (نک : مطالب پیشین)، شیوههایی متفاوت دارد؛ برای نمونه، در جزیرۀ کیش این نوع طنابها بافته میشود: حبل عسگ که بعد از خیساندن و کوبیدن خوشۀ خرما، الیاف آن را درمیآورند و طناب را میبافند؛ حبل چتان که از گیاهی بومی به نام چتان ساخته میشود، به این صورت که ساقهاش را خشک میکنند و میکوبند و با الیاف آن طناب میبافند (مختارپور، همانجا؛ نیز برای آگاهی از نحوۀ بافت طناب از الیاف درخت خرما، نک : هنری، 216-217).
طنابهای پشمی یا نمدی کوچنشینان آذربایجان دو نوع بافت دارد: بافت گرد (تُپْکِچْمه) که از 4 قسمت یکرنگ و 4 قسمت رنگی بافته میشود؛ و بافت پهن (گلینقاشی) که همانند بافت گرد، اما تخت و ضخیم است (اندروز، 132).
در گیلان، برای بافتن طناب (لافن) چندین نخ ضخیم از موی بز را با دست به هم میبافند (بازن، 135). در کومله، برای بافت طناب، استادکار چند تار کنف را با دست میریسد و آنگاه شاگرد پشت دستگاه، چوبهای مخصوص بافت را هدایت میکند (شهاب، 129-130).
در مناطق کردنشین، کژو نوعی طناب پشمی به پهنای 3 یا 4 انگشت است که مانند گلیم بافته میشود و بدان سبب پهن بافته میشود که بدن چهارپا را زخمی نکند (فتاحی، 78). گوریس نیز طنابی ضخیم است که از 7 رشته طناب نازک تابیده میشود (همو، 79).
بختیاریها نوعی طناب به نام وِریس میبافند که شبیه تسمه است. برای این نوع بافت، تارها را بین دو میخ چوبی روی زمین محکم میبندند. دیال یا دووال (صفحاتی مربعشکل از پوست گاو) نیز وسیلهای است که در هر گوشۀ آن سوراخی تعبیه شده است و از هر سوراخ یکی از نخهای تار میگذرد؛ شمار این دیالها به پهنای وریس بستگی دارد. سپس نخ پود را از میان تارها میگذرانند و به وسیلۀ کاردی چوبی (همانند شانۀ قالیبافی) در میان تارها فشرده میکنند (دیگار، 154-156؛ قاضیانی، 94-97). در طایفۀ بامدی بختیاری، برای بافت وریس، نخهای پشمی ریسیدهشده را مانند گیس به هم میبافند (رخش خورشید، 171).
از جملۀ مشاغل طناببافی باید به علاقهبندی اشاره کرد. علاقهبند کسی است که با قیطان و نخ و ابریشم، طناب تابیده فراهم میکند. دستگاه علاقهبندی چرخی است که مانند چرخ نخبازکنی و دوکریسی کار میکند. علاقهبندان علاوهبر دکان کار خود، مجبور بودند معبری دراز در نزدیک محل کار داشته باشند تا بتوانند رشتههای بلند طناب را در آنجا بکشند و تاب دهند. علاقهبندان گاهی بهجای استفاده از ابریشم اصل در بافت طناب و قیطان، از ابریشم مصنوعی استفاده میکردند (شهری، 2 / 26-27).
همچنین بافت ریسمانهایی از موی انسان در گذشته مرسوم بوده است. این موها را معمولاً کارگران حمام از خزینۀ حمام جمعآوری میکردند و بعد از تمیزکردن، آنها را میتابیدند و در بازار میفروختند. وجود نامهای خانوادگیای چون موتاب و موباف از همین شغل گرفته شده است (لطفی، 210).
کاربردها
کاربردهای طناب بسیار متنوع و گوناگون است که در اینجا به برخی از رایجترین و مهمترین آنها اشاره میشود:
طناب از ملزومات صنعت لنجداری و کشتیرانی محسوب میشود (مختارپور، 221). در جنوب کشور، هیچ جهاز یا قایقی بدون طناب به دریا نمیرود (ساعدی، 12). یکی از کاربردهای طناب در کشتیرانی، طناب لنگر است که در قشم به آن عمار میگویند (زند مقدم، 422). در سیستان، طناب خنب معمولاً در ساخت دامهای ماهیگیری کاربرد دارد (مهربان، 28). در غوص (ه م) مروارید نیز از طناب بهره میجویند. برای این کار، یک سر طنابی محکم و ضخیم از کنف را به حلقۀ متصل به سنگی گره میزنند و سر دیگرش را به کشتی میبندند. غواص این طناب را میگیرد و به عمق دریا میرود. بومیان آن را سنگ بلدی یا زیبل مینامند (تجلیپور، 250). بند نیز طنابی است که یک سر آن به کمر غواص (یا به دست او) بسته میشود و سر دیگرش در دست گیرنده (شخصی چابک که مراقب وضعیت غواص است و در صورت لزوم سریع او را بالا میکشد) است (همانجا، نیز 253). در گذشته که قایقها و لنجهای بادبانی رایج بود، طناب در بادبانها نیز کاربردهای متفاوتی داشت (پارسا، 73-75).
در دلوار، بند داسْ طناب کوتاهی است از جنس لیف خرما که به داس خرماچین وصل است و آن را به کمر میبندد. بند مُتُکو نیز طنابی است که خرماچین به زنبیل میبندد تـا آن را بـه پـایین درخت بفـرستد (سلامـی، «خرما ... خشت»، 74). در خشت و میناب، خرماچینها برای بالارفتن از درخت از نوعی ابزار بومی به نام پروَند استفاده میکنند و طناب مخصوص این ابزار را کَرس مینامند (همان، 67؛ سعیدی، 84). موسیر نیز بند نازکی از رشتههای پنگاش (دم ضخیم خوشۀ خرما) کوبیدهشده است که برای بستن ظرف خرما استفاده میشود (سلامی، همان، 63، 67). در کرمان، سیسو ریسمانی از سیسی (الیاف) خرما ست که در چَرخو (چرخ نخریسی) استفاده میشود (همو، «خرما ... کرمان»، 52). در جیرفت و کهنوج، پادَروک نوعی طناب از الیاف خرما و موی دم گاو است که برای بستن دام استفاده میشود (همان، 49).
در بم، چیلُکْ طنابی نازک بافتهشده از سیسی خرما ست که بیشتر برای بستن خوشۀ خرما استفاده میشود. به بافندۀ این نوع طناب چیلکباف میگویند (همان، 45-46). رِسپون سیسی طنابی از الیاف نخل و معمولاً ضخیم است و مقنیان برای رفتن به داخل چاه، و نیز لنجداران از آن استفاده میکنند (همان، 45). نِی نیز طنابی نازک از جنس سیسی است که برای مهار گاو نر از پرۀ بینی حیوان میگذرانند (همان، 46). در طبس از ریسمانهای بافتهشده از الیاف خرما، بهسبب مقاومت بالایی که دارد، برای بیرونکشیدن آب از چاه، بالارفتن از نخل و موارد دیگر استفاده میشود (امینی، 274).
ریسمان از جملۀ ابزارهای کوچنشینان نواحی مختلف برای برپایی چادر است. کوچنشینان برای محکمکردن سیاهچادر (ه م) بر روی تیرکهای چوبی، از طنابهای پشمیبافت خودشان استفاده میکنند (عسکری، 43-44؛ نیز نک : فیلبرگ، 57). در بختیاری این طنابها را بند مینامند و یک سر آن به قلاب سیاهچادر و سر دیگرش به ساقۀ یک بوته متصل میشود که با سنگی سنگین مهار میگردد (دیگار، 192).
عشایر ارسباران و شاهسون در آذربایجان بندبافتههایی دارند که باستریخ نام دارد. این بندبافتهها شبیه جاجیماند و از پشم گوسفند بافته میشوند و نقشی مهم در محکم نگهداشتن اوقها (چوبها) و نگهداشتن نمد روی سقف آلاچیق دارند (شاهحسینی، 125). در این آلاچیقها دو طناب، یکی در جلو و دیگری در پشت آن، به کار میبرند که به دور میلههای آلاچیق پیچیده، به زمین میخ میشود (اندروز، 126). همچنین برای تنظیم ارتفاع سقف آلاچیق، طنابی را به دور قرقرهای میپیچند و بالای تیر چوبی وسط آلاچیق قرار میدهند و با کشیدن طناب، ارتفاع را تنظیم میکنند. این طناب که چوسکو اورمِسی یا چوسکو ایپی نام دارد، با 12 متر طول، از 8 قسمت (4 قسمت سیاه و 4 قسمت سفید) تهیه میشود (همانجا، نیز 132).
یکی از شیوههای حفاظت از کشتزار در برابر آسیب حیوانات در تنکابن چنین بود که بر تکهای طنابْ شماری قوطی حلبی میبستند و داخل قوطیها سنگ میگذاشتند. آنگاه یک سر این طناب را به تیرکی چوبی در وسط زمین میبستند و سر دیگر آن را در کومه (خانۀ چوبی کوچک، واقع در زمین کشاورزی) قرار میدادند. هرازچندگاهی فردی که مراقب زمین بود، این طناب را میکشید و با سروصدایی که راه میافتاد، حیوانات میگریختند (دانای علمی، 79).
یکی از فنون بختیاریها در مهار حیوانات، استفاده از «تِره» است. آنها برای بستن دامهای کوچک، سهپایهای چوبی به ارتفاع 40 سانتیمتر و با فاصلۀ 4 متر از یکدیگر در 3 ضلع مثلثی بر روی زمین میکوبند و طنابی را به سر این پایهها متصل میکنند. روی این طنابها، به فاصلۀ 40-50 سانتیمتر، حلقههای گرهزدهای ایجاد میکنند تا سر دام در آن قرار گیرد و اینچنین بهراحتی شیرشان دوشیده شود (دیگار، 81-82). آنها اغلب حیوانات چرنده را از گردن مهار نمیکنند و از پابند استفاده میکنند؛ پابند طنابی است که بهوسیلۀ میخطویله یا میخی که قلابی متحرک داشته باشد، به زمین وصل است و اندازۀ طناب به قدری است که حیوان بتواند در محدودۀ معینی چرا کند (همو، 82).
بختیاریها از وریس نیز برای بستن باروبنه بر روی چهارپا، حمل هیزم و مشک آب، حمل تهده (گهوارۀ بچه) هنگام کوچ، بستن بچه به گهواره هنگام خواب و جز اینها استفاده میکنند. چون در بافت وریس امکان ایجاد انواع اشکال هندسی میسر است، از آن برای تزیین داخل چادر همراه با منگولهها و مهرههای رنگین، تزیین خورجین، و تزیین گهوارۀ بچه به همراه وسایل مختلف دفع چشمزخم نیز استفاده میکنند (همو، 154-156؛ قاضیانی، 94-97).
در کاروان شتر، شتر اول تا شتر آخر کاروان را با طنابی قطور میبندند که معمولاً بافتۀ دست خود ساربانها ست. این طناب از پالان و جهاز شترِ جلو به حلقهای در دماغ شترِ عقب بسته میشود و اینچنین کاروان شترها به یکدیگر وصلاند (تاورنیه، 125-126).
طناب از ابزار شکار نیز بوده است؛ چنانکه در شکار آهو، وقتی با اسب به دنبال شکار میرفتند، هریک از شکارچیها طنابی به ترک اسب میبستند که گرهی متحرک داشت و با چابکی این گره را به گردن شکار میانداختند (همو، 339).
یکی از کاربردهای طناب در عجبشیر محکمکردن چَللَک (پیتی بزرگ، مخصوص حمل برخی اشیاء) بر پشت کارگران یا چللکچیها بود. چللکچیها افرادی بودند که سوواخ (کاهگِل) را به پشتبام حمل میکردند (عاشقی، 22-23).
یکی از ابزارهای کار مقنیها طناب است. مقنی برای رفتن به چاه و داخل قنات، از «گاز» (وسیلهای چرمی به شکل تشک) استفاده میکند. گاز دو طناب دارد که در دو طرف آن دوخته میشود، بهطوریکه مقنی وقتی روی گاز مینشیند، دو بند روی سینۀ او قرار میگیرد. این طنابها به چرخ چاه وصل است. طناب دیگری نیز برای بالا و پایین بردن دول (دلو) به چرخ چاه وصل است (صداقتکیش، 82-83).
در بافت گیوه (ه م) نیز از نوعی ریسمان استفاده میشود. در کازرون زنان از پنبه ریسمان میتابند و سپس با تابیدن چند لا از همین ریسمانها، ریسمانهای مخصوص بافت گیوه تهیه میکنند؛ برای نمونه، از ریسمان خام باریک و زردرنگ مرغوب، ریسمانی به نام باریکو یا بَندزَردو؛ از ریسمان خام سبز مرغوب، ریسمان بندسبزو؛ و از ریسمان خام و ضخیم و سرخ نامرغوب، ریسمان کُلُفتو یا بندسرخو میتابند و سپس از کنار هم قراردادن و تابیدن انواع این ریسمانها، ریسمانهای چندلا تهیه میکنند که هرکدام مخصوص ساخت نوعی گیوه است (مظلومزاده، سراسر مقاله).
از نمونههای جالب توجه کاربرد طناب موردی است که در عالمآرای نادری آمده است؛ مؤلف به طنابهایی از جنس نی اشاره کرده است که بسیار قوی و محکم بودند و برای سدبندی و جلوگیری از فشار آب و ویرانی سد از آنها استفاده میشده است. در توصیف این طنابها آمده است که هریک از آنها چون تنۀ آدمی، و در 150 ذرع (ح یک متر و نیم) بوده است (محمدکاظم، 1 / 431-432).
همچنین طناب قورق، طنابی بوده است که دور خیمۀ سلاطین میکشیدند تا مانع رفتوآمد مردم شوند ( لغتنامه، ذیل ترکیب). چله (ریسمانی به طول 12 متر) نیز واحدی برای اندازهگیری زمین در ایلام است (اسدیان، 228).
طناب در باورها و آیینها
طناب در آیینهای گوناگونی کاربرد، و نیز بازتابی فراوان در باورهای مردم دارد. در الموت برای حفاظت نوزاد و زائو از آسیب آل (ه م)، از فردی باسواد یا ملای محل میخواستند که دورتادور رختخواب کودک و مادر را با چوب خط بکشد یا با طنابی بافتهشده از موی بز آن را محصور کند (عسگری، 14). در میان بلوچها نیز به هنگام زادهشدنِ بچه، ریسمانی دور اتاق یا کپر میکشیدند تا مادر و نوزاد از آسیب آل و چشمزخم (ه م) در امان باشند (ناصری، 95). در چهارمحال و بختیاری، برای حفاظت زائو دعاهایی مینوشتند و با ریسمان ابریشمی هفترنگ به بازوی او میبستند. گاهی نیز برای جلوگیری از سقط جنین، زن باردار را رو به قبله میخواباندند و یک نفر دستش را بر شکم زائو میگذاشت و سورۀ یس (36) و آیۀ مبین را میخواند و بر ریسمانی گره میزد؛ در آخر هم قفلی به ریسمان میزد و آن را به کمر زن میبست؛ چه، باور داشتند تا این قفل باز نشود، بچه به دنیا نخواهد آمد (نیکزاد، 1 / 152-153).
در مهاباد، «رَشبَلَک» یا «بَنیرَش و سِپی» ریسمانی سیاه و سفید است که همراه با یک نوشته و تکۀ دندان گراز برای رفع چشمزخم بر گردن حیوانات میبندند (فتاحی، 72).
در باور مردم گیلان و میان تاتها، سیاگالش (ه م) صاحب گاوها و ناظر بر کردار گاودارها ست. این موجود افسانهای، برای پاداش به گاودار شایسته، گاهی افسرهای (ریسمانی کوتاه و سیاه) را زیر بالش وی میگذارد و گاودار با یافتن آن ریسمان خوشبخت و سعادتمند میشود (عبدلی، 131).
در گیلان گاه برای شفای بیماری که تور (دیوانه) میشود، ریسمانی به گردن او میبندند و با نیت شفای بیمار، وی را به امامزاده میبرند؛ سپس سر دیگر ریسمان را به ضریح میبندند و بیمار را همانجا میخوابانند؛ پس از چند ساعت یا چند روز راز و نیازِ بیمار و همراه او، ریسمان را از گردنش باز میکنند و معتقدند بیماری از بین رفته است (پوراحمد، فرهنگ ... ، 83).
در کرمان، برای رفع تب، ریسمانی را به دست دختری نابالغ میدهند تا پیش از طلوع آفتاب، 7 بار «قل هو اللّٰه ... » بخواند و هربار بر ریسمان گرهی بزند. سپس این ریسمان را به فرد تبدار میدهند تا تبش قطع شود و بعد از رفع تب، آن ریسمان را داخل آب میاندازند (لاریمر، 62-63؛ ذوالفقاری و شیری، 638). این باور ریشه در اعتقادات زردشتی دارد، چنانکه در روایت پهلوی نیز به ریسمانی به نام افسون تب اشاره شده است که مادر بهصورت سهلا به نام دخترش میریسید و گرههایی بر آن میزد و آن را برای رفع تب به بازوی بیمار میبستند (ص 80-81؛ نیز نک : رضی، 1 / 616).
از رسوم چهارشنبهسوری چنین بود که افرادی طنابی از دودکش خانهها به داخل اتاق میانداختند و اهالی خانه هرچیزی که در دسترس بود، به طناب میبستند، سپس آن شخص طناب را بالا میکشید و از چیزی که به طناب بسته شده بود، فال خوب و بد میگرفت («چهارشنبهسوری»، 89؛ نیز نک : ه د، چهارشنبهسوری). این رسم را میر نوروزی (ه م) نیز پیش از فرارسیدن سال نو انجام میداد؛ زمانیکه از کنار خانۀ بزرگان و اعیان میگذشت، طنابی به خانۀ آنان میانداخت و صاحبخانه هدیهای به طناب میبست. گاه این کار با هدف تفأل بود؛ یعنی میر نوروزی، با نیت صاحبفال، طناب را میانداخت و بسته به هدیهای که صاحبخانه به طناب میبست، فال را تعبیر میکرد (بهروزی، 709).
در کوچان، مردم برای بارانبندی نام 40 کچل را میگویند و هربار بر طنابی تَشکه (گره) میزنند و باور دارند باران قطع میشود (فقیه، 1 / 156).
در یزد، در شبهای احیا، زمانیکه شخصی با صدای بلند در حال خواندن دعای جوشن کبیر (ه م) است، زنها پس از هر بند این دعا، با هربار «الغوث» گفتن، بر ریسمانی که از قبل آماده کردهاند، کرنج (گره) میزنند و بر آن میدمند؛ جوشن کبیر 100 بند دارد و اینچنین 100 گره بر ریسمان میزنند. زنها این ریسمان را برای تبرک و شفا نگه میدارند و برخی دیگر آن را برای بختگشایی بر گردن دختر دمبخت میآویزند یا برای درامانماندن از خطر به کارش میبرند (وکیلیان، رمضان ... ، 111-112).
در طبس، پس از پخت آش هفتفاطمه (ه م)، طنابی بر گردن زن حاجتمند میبندند و وی را تا کنار ظرف آش میبرند؛ او باید دهان خود را روی آش بگذارد و از آن بخورد تا شیرش زیاد شود (امینی، 226-227).
یکی از آداب ازدواج در آیین مزدایی چنین است که دستور (روحانی دینی) در هنگام خواندن دعای مخصوص به هنگام عقد، به یاد 7 امشاسپند، قطعهای ریسمان در دست میگیرد و 7 بار آن را دور کمر عروس و داماد (ه مم) میپیچد؛ در دور هفتم، ریسمان را 7 بار دور دستهای عروس و داماد میپیچد و گویی آنها را به هم گره میزند تا نشانی از پیوند زوج باشد (مظاهری، 65).
در مراسم غسل تعمید ارامنه، کشیش زمانیکه در حال خواندن دعا برای کودک است، با مقداری پنبه ریسمانی را میریسد و با نواری از ابریشم قرمز آن را به هم میتابد و بر گردن کودک میبندد. این ریسمان که با دو جنسْ نخ و دو رنگ مختلف تابیده شده، نمادی است از خون و آبی که از بدن مسیح به هنگام تصلیب او بیرون میآمده است (تاورنیه، 436).
طناب در بازیهای سنتی نیز کاربرد دارد که از جملۀ آنها لافنبازی، طناببازی و تاببازی (ه مم) است. این بازیها از جملۀ تفریحات مردم (کوچک و بزرگ) در ایامی چون سیزدهبهدر و مواقعی بوده است که به طبیعت میرفتهاند. برای نمونه، در طالقان و آبادیهای اطراف آن، در روز پنجهپیتک (25 فروردین)، مردم به دشت و صحرا میرفتند و هر خانواده طنابی با خود میبرد و خانوادهها این طنابها را به هم گره میزدند؛ به باور آنها این کار سبب اتحاد و یگانگی مردم میشد. خانوادهها سپس با این طنابها تاببازی میکردند (وکیلیان، «طالقان ... »، 113).
ادبیات شفاهی
نقش و کارکردهای گوناگون طناب در میان مردم ایران سبب پدیدآمدن مثلهای فراوانی شده است که برخی از آنها بسیار شناختهشده و متداول است: «طناب مفت که گیر بیاید، آدم خودش را دار میزند» (ذوالفقاری، 1 / 1304)؛ «با طناب پوسیدۀ کسی به چاه مرو!» (همو، 1 / 648)؛ «مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد» (همو، 2 / 1577)، معادل «ز ریسمان متنفر بود گزیدۀ مار» (سعدی، 702؛ دهخدا، 2 / 906)؛ در مهاباد به آدم بلندقد و هر چیز دراز «گوریسیجوی» میگویند (فتاحی، 79)؛ نیز در همانجا، مثل «زور دهریسی» (زیاد میریسد) یعنی زیاد حرف میزند و رودهدرازی میکند (همو، 72)؛ این مثل هم در کیش رایج است: «ای مرد! طناببافی در شب فقط هفت متر»، که در مواقعی به کار میرود که پیشرفتی در کار نداشته باشند (برای آگاهی از حکایت این مثل، نک : مختارپور، 378).
تعبیر خواب
: ریسمان در خوابْ سفر است. ریسیدن ریسمان از پشمْ انجام کاری حلال است، اما در خواب مردان تعبیر نیکو ندارد. اگر کسی خواب ببیند که ریسمان به جولاهی داد تا برایش جامه ببافد، تعبیرش این است که مشغول کاری میشود. اگر زنی در خواب ببیند که از پشم یا مو ریسمان میبافد، مسافرش بازمیگردد، اما اگر هنگام ریسمانبافتنْ ریسمانش پاره شد، یعنی مسافرش در سفر میماند. داشتن ریسمان بسیار در خواب دلیل بر عمر طولانی است و به اندازۀ بلندی و کوتاهی ریسمان به او خیر و برکت میرسد. درنهایت ریسمان در خواب 4 وجه دارد: سفر، کارمزد، عمر طولانی و منفعت بسیار (حبیش، 240-241).
مآخذ
اسدیان خرمآبادی، محمد و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ امینی، محمود، جغرافیای تاریخی شهرستان طبس، یزد، 1385 ش؛ اندروز، پیتر، «آلاچیق و کومه: چادرهای نمدی آذربایجان 1»، ترجمۀ صدیقه مصطفوی و ابراهیم سلیمانی کرهرودی، مردمشناسی و فرهنگ عامۀ ایران، تهران، 1356 ش، شم 3؛ بازن، مارسل و دیگران، گیلان و آذربایجان شرقی، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، تهران، 1365 ش؛ برآبادی، احمد و غلامحسین شعیبی، مردمشناسی روستای ماخونیک، تهران، 1384 ش؛ بهروزی، محمدجواد، «میر نوروزی»، آینده، تهران، 1366 ش، س 13، شم 8-12؛ بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، ترجمۀ اکبر داناسرشت، تهران، 1386 ش؛ پارسا، علی، بادبانهای جنوب، تهران، 1391 ش؛ پوراحمد جکتاجی، محمدتقی، سوغات گیلان، رشت، 1389 ش؛ همو، فرهنگ عامیانۀ زیارتگاههای گیلان، رشت، 1385 ش؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1361 ش؛ تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه، ترجمۀ ابوتراب نوری، به کوشش حمید شیرانی، تهران، 1363 ش؛ تجلیپور، مهدی، «غواص مروارید در خلیج فارس»، هدهد، تهران، 1361 ش، شم 33؛ تحویلدار، ابراهیم، جغرافیای اصفهان، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1342 ش؛ جهانی برزکی، زهرا، برزک، نگین کوهستان، کاشان، 1385 ش؛ «چهارشنبهسوری»، فردوسی، تهران، 1386-1387 ش، شم 62-63؛ حافظ ابرو، عبدالله، زبدة التواریخ، به کوشش کمال حاجسیدجوادی، تهران، 1380 ش؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ دانای علمی، جهانگیر، فرهنگ عامۀ مردم تنکابن، تهران، 1379 ش؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1363 ش؛ دیگار، ژانپیر، فنون کوچنشینان بختیاری، ترجمۀ اصغر کریمی، مشهد، 1366 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ همو و علیاکبر شیری، باورهای عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1394 ش؛ رجبی، نجیبالله و حسین زنگویی، مشاغل سنتی خراسان جنوبی، تهران، 1393 ش؛ رخش خورشید، عزیز و دیگران، بامدی، طایفهای از بختیاری، تهران، 1346 ش؛ رضی، هاشم، دانشنامۀ ایران باستان، تهران، 1381 ش؛ روایت پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، 1367 ش؛ زند مقدم، محمود، آفاق جزیرۀ قشم، تهران، 1382 ش؛ ساعدی، غلامحسین، اهل هوا، تهران، 1345 ش؛ سپهر، عبدالحسین، «مختصر جغرافیای کاشان»، فرهنگ ایـرانزمین، بـه کوشش ایـرج افشار، تهـران، 1355 ش، شم 22؛ سعدی، دیوان، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، 1340 ش؛ سعیدی، سهراب، پنجشنبهبازار و صنایع دستی میناب، قم، 1387 ش؛ سلامی، عبدالنبی، «خرما در فرهنگ مردم خشت و دلوار»، گویششناسی، تهران، 1382 ش، شم 1؛ همو، «خرما در فرهنگ مردم کرمان»، همان، 1383 ش، شم 2؛ سیدسجادی، منصور، شهر سوخته، تهران، 1381 ش؛ شاهحسینی، علیرضا، درآمدی بر شناخت ایل قرهداغ (ارسباران)، تبریز، 1384 ش؛ شهاب کوملهای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ صداقتکیش، جمشید، «حفر قنات در آباده»، تحقیقات جغرافیایی، تهران، 1369 ش، شم 16؛ عاشقی، علی، نگاهی به فرهنگ عامیانه در شهرستان عجبشیر، تبریز، 1393 ش؛ عبدلی، علی، مطالبی در زمینۀ تاریخ، فرهنگ و جامعۀ تاتها و تالشان، تهران، 1369 ش؛ عسکری خانقاه، اصغر و دیگران، «روستای هوفل»، مطالعات جامعهشناختی، تهران، 1368 ش، شم 3؛ عسگری، نصرالله، فرهنگ مردم الموت، قزوین، 1391 ش؛ عوناللٰهی، آغا، تاریخ پانصدسالۀ تبریز، ترجمۀ پرویز شاهمرسی، تهران، 1387 ش؛ فاتحی، سیاوش، کوچندگان کرمانج، شیراز، 1389 ش؛ فتاحی قاضی، قادر، «صنعت جولایی و لغات و اصطلاحات آن در مهاباد»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی تبریز، تبریز، 1362 ش، شم 103؛ فقیه محمدی جلالی، محمدمهدی، سیمای کوچان، قم، 1383 ش؛ فیلبرگ، س. ج.، سیاهچادر، ترجمۀ اصغر کریمی، مشهد، 1372 ش؛ قاضیانی، فرحناز، بختیاریها، بافتهها و نقوش، تهران، 1376 ش؛ لاریمر، د. ل.، فرهنگ مردم کرمان، به کوشش فریدون وهمن، تهران، 1353 ش؛ لطفی، علیرضا و حسین مسجدی، فرهنگوارۀ گرمابه، تهران، 1392 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ محمدکاظم، عالمآرای نادری، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، 1364 ش؛ مختارپور، رجبعلی، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، تهران، 1387 ش؛ مظاهری، علیاکبر، خانوادۀ ایرانی در روزگار پیش از اسلام، ترجمۀ عبدالله توکل، تهران، 1373 ش؛ مظلومزاده، محمدمهدی، «پیشۀ گیوهدوزی در کازرون»، فرهنگ مردم ایران، تهران، 1383-1384 ش، شم 5-6؛ منوچهر خان حکیم، اسکندرنامه، به کوشش علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، 1384 ش؛ مهربان، احمد و شهرزاد تیموری، صنایع دستی گیاهی سیستان و بلوچستان، زاهدان، 1386 ش؛ ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، رسالۀ تایپی، بیجا، 1358 ش؛ نیکزاد امیرحسینی، کریم، شناخت سرزمین چهارمحال، اصفهان، 1357 ش؛ وکیلیان، احمد، رمضان در فرهنگ مردم، تهران، 1376 ش؛ همو، «طالقان، حافظ فرهنگ و سنتهای اصیل ایرانی»، فرهنگ مردم، تهران، 1383 ش، شم 8- 9؛ وولف، ه . ا.، صنایع دستی کهن ایران، ترجمۀ سیروس ابراهیمزاده، تهران، 1372 ش؛ هنری، مرتضى و اصغر عسکری خانقاه، «اهمیت خرما در زندگی مردم خور»، یغما، تهران، 1351 ش، شم 286.
مریم سامعی